تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
متن برنامه تلویزیونی وضعیت زنان ایران از شبکه الجزیره

زنان ایران و گریز از خودسانسوری

ترجمه و تنظیم: بنفشه سرتیپی

زنان ایرانی علیه فشار و سرکوب، مبارزه می‌کنند. برخی از این زنان با نوشتن و تولید آثار ادبی به مبارزه برای بیان دیدگاه‌ها خودشان می‌پردازند، بعضی با ورود به حوزه ورزش‌هایی که برای زنان ممنوع شده و گروهی برای فاش کردن فجایعی که برسر قربانیان انقلاب آمده است.

شبکه انگلیسی زبان «الجزیره» در ویژه برنامه‌ای که چند شب پیش پخش کرد، به بررسی وضعیت زنان ایران پرداخت. آن‌چه در پی می‌آید متن پیاده شده این برنامه است. این برنامه در سه بخش ساخته و پخش شد.


بخش نخست برنامه

مجری برنامه: موضوع برنامه این هفته ما زنان ایران و تلاش آن‌ها علیه سرکوب است. زنان ایران از تماشای مسابقات ورزشی مردان منع شده‌اند، اما تیم فوتبال زنان مهارت‌های خاص خود را دارد. زنان ایران قربانیان انقلاب هستند. هرچند روزهای انقلاب سپری شده‌اند، اما فراموش نشده‌اند.

اخیرا در تهران یکی از دادگاه‌های انقلاب، یک فعال حقوق زنان را که در یک راهپیمایی مسالمت‌آمیز شرکت کرده بود به دو سال زندان و ده ضربه شلاق محکوم کرده است. به نظر می‌رسد با اینکه اقدامات حکومت ایران در سرکوب فعالان حقوق زن به ‌طور فزاینده‌ای شدت پیدا کرده ، اما زنان ایران تسلیم نمی‌شوند. یکی از روش‌هایی که آن‌ها هم‌چنان به وسیله آن به بیان دیدگاه‌های خود می‌پردازند، دنیای کتاب و نوشتن است.

ما در این برنامه با سه تن از موفق‌ترین زنان ایرانی دیدار و گفتگو کرده‌ایم.

گزارش‌گر: بازار کتاب ایران یکی از پرجنب وجوش‌ترین مراکز عرضه کتاب در خاورمیانه است. یکی از عوامل رشد این بازار، تعداد قابل‌توجهی از نویسندگان زن است که در سال‌های اخیر ظهور کرده‌اند. کتاب‌هایی که زنان در ایران امروز نوشته‌اند 13 برابر نوشته‌های زنان دیگر در ده سال گذشته است. یکی از این زنان، مهسا محبعلی است که 34 سال سن دارد.

مهسا محبعلی: زن بودنم نه تنها برایم مشکلی ایجاد نکرده، حتی به من کمک هم کرده است. ناشران با نویسندگان خانم بهتر کار می‌کنند. جوان بودن من هم به نفع من بوده است. درست است که برخی مواقع ناشران به نویسندگان جوان اعتماد نمی‌کنند، اما مردم خیلی دلشان می‌خواهد فوری احساس کنند که با یک نابغه طرف هستند.

شش ساله بودم که انقلاب شد، وقتی نه ساله بودم جنگ شروع شد. ما مشق‌هایمان را در تاریکی، زیر نور شمع و بمباران و در شرایط فرار می‌نوشتیم. اگر بخواهیم به نفع هنر حرف بزنیم من فکر می‌کنم در دهه‌ای به دنیا آمدم که خوراک بسیار زیادی برای نوشتن در اختیار دارم.

گزارش‌گر: اراک در فاصله دویست مایلی تهران قرار دارد و شهری است که با پایتخت تفاوت بسیار دارد. اراک در مقایسه با تهران کوچک‌تر و سنتی‌تر است. محبوبه میرقدیری در یک مدرسه راهنمایی در اراک معلم است. او نویسنده هم هست و در سال گذشته یکی از برترین جوایز ادبی ایران را برده است.

محبوبه میرقدیری: شاگردانم وقتی فهمیدند من نویسنده‌ام، روابطشان با من بسیار صمیمی‌تر شد، اما در جاهای دیگر برخوردهای دیگری با من می‌شود. بعضی وقت‌ها می‌بینم که برای بعضی‌ها پذیرفتن این‌که یک زن نویسنده است، دشوار است. شاید شخصیت نویسنده در ذهن آن‌ها خیلی بالا است و فکر می‌کنند نویسنده باید مثلا سه متر قد داشته باشد، یا این‌که صد کیلو وزن داشته باشد. طبیعی است که من نمی‌توانم به بسیاری از جاها بروم و خیلی چیزها را تجربه کنم در نتیجه بیشتر درباره زنان می‌نویسم.

من درباره زنانی که درگیر فقر یا مسائل مربوط به تبعیض جنسیتی یا طبقاتی هستند، می‌نویسم. درباره زن و جنگ هم می‌نویسم. از تجربه کاری خودم هم که معلمی است، در نویسندگی استفاده کرده‌ام، اما زیاد دوست ندارم در محیط کار به عنوان نویسنده شناخته شوم، یا این‌که هرجا می‌روم خودم را به عنوان نویسنده معرفی کنم.

گزارش‌گر: بنفشه‌حجازی برخلاف مهسا و محبوبه متاهل است. او نخستین کتابش را پس از تولد دو فرزندش نوشته است.

بنفشه حجازی: فکر می‌کنم شوهرم با دیدن کتاب من شوکه شد؛ چرا که صورت بنفشه را دیده بود، همان بنفشه‌ای که زیاد سفر و خیاطی می‌کند، اما این یکی را ندیده بود. پیش‌قدم ایجاد رابطه عاشقانه ما شعرهایی بودند که من در سن پانزده سالگی می‌سرودم، اما در طول پانزده - شانزده سالی که با هم بودیم، همسرم یادش رفته بود که من هم برای خودم یک زندگی ذهنی خصوصی دارم. من این اشعار را برای او می‌گفتم و به او می‌دادم، اما با انتشار کتابم، دیگر همه اشعار مرا می‌خواندند. این کار واقعا شبیه حرکات آکروباتیک است. شبیه راه رفتن روی لبه تیغ و برداشتن چند هندوانه با یک دست.

گزارش‌گر: در ایران همه کتاب‌ها باید از سوی دولت تایید شود و اغلب این کتاب‌ها سانسور می‌شوند، اما نویسندگان ایرانی به خوبی توانسته‌اند راه خود را برای دور زدن این سانسورها پیدا کنند.

حجازی: وقتی بیان حرف راست، سر شما را بالای دار می‌برد، مجبور می‌شویم از استعاره، کنایه، مجاز و شاید چیزی همانند کولاژ ادبی استفاده کنیم، تا بتوانیم دیدگاه‌هایمان را بیان کنیم.

گزارش‌گر: شکل دیگری از سانسور نیز وجود دارد که کمتر مشهود است اما به همین اندازه قوی است.

میرقدیری: ما در جامعه‌ای بزرگ شده‌ایم که عادت کرده‌ایم خودمان را از همان اوان کودکی سانسور کنیم. مثلا؛ درباره فامیل‌هایمان غیبت می‌کنیم، اما تاکید داریم که این مطالب به گوش آن‌ها نرسد، یا این‌که پشت سر شخصی حرف می‌زنیم و می‌گوییم که طرف متوجه نشود و مطلب بین خودمان باقی بماند. این کارها به نوعی خودسانسوری است. یک سری مسائل وجود دارد که دوست دارم درباره آن‌ها بنویسم،اما به‌خاطر خودسانسوری یا سانسور از بیرون کمتر به این مسائل پرداخته‌ام.

محبعلی: تجربه به من نشان داده که هنوز در جامعه سانسورهای درونی داریم، این سانسورها در داخل خود ما و اطرافیانمان وجود دارد و سانسورهایی که از طرف خانواده و دوستانمان بر ما اعمال می‌شود، بسیار شدیدتر از سانسورهای وزارت ارشاد است.

گزارش‌گر: وقتی مهسا محبعلی داستان کوتاهی درباره خیانت یک زن به معشوقه‌اش نوشت، همکاران و دوستان وی از این کتاب خوششان نیامد.

محبعلی: آن‌ها به من گفتند با این کارت خیانت را ترویج می‌کنی و کاری می‌کنی که زنان به مردان خیانت کنند و این کار از نظر اخلاقی درست نیست و حق نداری این مطالب را بنویسی. من همین داستان‌ها را به وزارت ارشاد جمهوری اسلامی بردم و مجوز چاپ آن‌ها را دریافت کردم. حال شما به این سوال پاسخ بدهید که آیا جمهوری اسلامی و وزارت ارشاد، بیشتر سانسور می‌کند یا روشنفکران؟

گزارش‌گر: با وجود محدودیت‌ها نویسندگان زن در ایران مصمم هستند حرف‌های خود را به گوش دیگران برسانند.

حجازی:من اصلا درباره این‌که به کجا می‌خواهم برسم، فکر نمی‌کنم. مهم این است که فکر می‌کنم راهم درست است. من این راه را دوست دارم و نمی‌توانم کار دیگری انجام بدهم.

میرقدیری: یادم هست روزی آقای محمود- یادش به خیر- به خاطر جریانی که ناراحت بودم به من گفت: قلم در دست توست، پس بنویس. این‌که قلم در دستان من است، خیلی خوب است.

محبعلی: من ایرانی هستم و دوست دارم آثارم در ایران چاپ شود. دوست دارم جوانان ایرانی کتاب‌هایم را بخوانند. آن‌قدر تلاش می‌کنم تا کتابم به زبان فارسی در داخل ایران و با حداقل سانسور چاپ بشود.

بخش دوم برنامه

مجری برنامه: دیدیم که چگونه نویسندگان زن در ایران تلاش می‌کنند راهی برای بیان دیدگاه‌های خود بیابند. البته زنان راه دیگری برای بیان خودشان دارند که فوتبال یکی از آن‌ها است. از سال 1979حضور زنان ایرانی درمحل برگزاری مسابقات فوتبال مردان ممنوع شده است، اما آن‌ها تیم ملی فوتبال خاص خودشان را دارند. زنانی که در تیم ملی فوتبال زنان ایران بازی می‌کنند، برای بازی در مسابقات برلین آماده می‌شوند.

شهرزاد مظفر (سرمربی تیم ملی فوتبال زنان): یک سال از زمان تشکیل تیم ملی فوتبال زنان در ایران می‌گذرد و من به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال زنان انتخاب شده‌ام.

گزارش‌گر: دو ماه پس از تشکیل تیم ملی فوتبال زنان در ایران، این تیم در رقابت‌های شرق آسیا رتبه‌ای کسب کرد. برای سرمربی این تیم، این پیروزی فوق‌العاده بود. خود وی هرگز موفق نشده است به آرزویش برای فوتبالیست شدن برسد، چراکه وقتی تیم ملی فوتبال زنان ایران تشکیل شد، دیگر سن او زیاد بود.

مظفر: وقتی پانزده شانزده ساله بودم باید ورزشی را به صورت حرفه‌ای در پیش می‌گرفتم. در آن زمان امکان بازی فوتبال برای زنان نبود، به همین خاطر من والیبال را انتخاب کردم. اما اگر فوتبال در آن زمان وجود داشت می‌توانستم موفق‌تر باشم، چراکه عاشق فوتبال هستم.

بخش سوم برنامه

مجری برنامه: از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 هزاران نفر از کسانی که با رژیم مخالف بودند، ناپدید شده‌اند. گفته می‌شود این افراد بدون محاکمه، شکنجه و حتی اعدام شده‌اند. یکی از این قربانیان «عبدالرحمان برومند» وکیلی بود که ظاهرا پس از پیوستن به یک حزب هوادار استقرار دموکراسی در ایران، در پاریس ترور شد.

رویا و لادن دو دختر عبدالرحمان برومند فکر می‌کردند که باید کاری انجام بدهند. به همین خاطر آن‌ها یک پایگاه اینترنتی ایجاد کردند که در آن خاطرات قربانیان رژیم منتشر می‌شود. آن‌ها این پایگاه اینترنتی را «امید» نام گذاشته‌اند.

رویا برومند: ما در خانواده‌ای لیبرال بزرگ شدیم. ما با دیکتاتوری شاه مخالف و همواره امیدوار بودیم تغییری برای ایجاد شرایط بهتر بروز کند. من در پاریس بودم که خواهرم به ایران بازگشت تا در انقلاب شرکت کند. او سه ماه در ایران ماند و با افسردگی بسیار و ناراحتی زیاد به فرانسه بازگشت.

من شاهد بودم که چگونه در پی انقلاب، هرج و مرج به‌وجود آمد و همراه با هرج و مرج، یک رژیم تمامیت‌خواه رشد کرد. حکومت ایران در دهه 1980گروگان‌گیری کرد و بعد از تسخیر سفارت آمریکا به کشتار مردم غیرنظامی پرداخت و مردم ساکت شدند. ما متوجه شدیم که نمی‌توانیم کار زیادی انجام بدهیم، در عین حال متوجه شدیم که نقشی که گروه‌های تبعیدی می‌توانند ایفا کنند این است که صدایی برای افراد بی‌صدا باشند.

لادن برومند: پایگاه اینترنتی امید یک پایگاه مجازی انتشار خاطرات است. هدف از بیان و حفظ این خاطرات، مستندکردن نقض حقوق بشر و اعدام افراد توسط حکومت جمهوری اسلامی است. ما بخشی از این کار را در اوایل دهه هشتاد انجام دادیم، به‌طوری‌که فهرست اسامی قربانیان را جمع آوری کردیم. بعدها متوجه شدیم که ایرانی‌ها به این فهرست مراجعه می‌کنند تا ببینند آیا افرادی را از این فهرست می‌شناسند یا خیر.

رویا: وقتی من و خواهرم به صورت تصادفی از واشنگتن سر درآوردیم، فرصتی باورنکردنی‌ برای ما فراهم شد تا این کار را دوباره از سر بگیریم. پدر ما هم در دوران حکومت شاه و هم در دوران خمینی یک مبارز و هوادار دموکراسی بود و در سال 1991 در پاریس کشته شد؛ به احتمال زیاد عناصر جمهوری اسلامی ایران عامل این اقدام بودند. با کشته شدن پدرم عده زیادی ناراحت شدند. پدرم فردی مشهور بود و شمار زیادی از این حادثه ناراحت شدند. نمی‌توانستم باور کنم که چنین اتفاقی رخ داده است. وقتی به برادرم تلفن شد تا خبر را به او بدهند، پشت گوشی به شدت گریه کرد. وقتی از برادرم پرسیدم حال پدر چطور است، فقط می‌گریست و نمی‌توانست حرف بزند، نمی‌خواستم بپذیرم که پدرم فوت کرده است.

آن‌ها یک نفر را کشتند و ده نفر از اطرافیان او را خرد کردند. افرادی که پدرم را کشتند، در من که سال‌ها از فضای سیاسی ایران دور بودم و نمی‌خواستم در حوزه سیاسی فعالیت کنم، اراده‌ای برای فعالیت به ‌وجود آوردند.

Share/Save/Bookmark

منبع: شبکه الجزیره

نظرهای خوانندگان

زن داستان محبعلی به معشوق اش خیانت کرد نه معشوقه اش. تا آنجایی که یادم می آید زن این داستان لزبین نبود که معشوقه داشته باشد. شاهکارید شما به خدا در شلختگی نثر . دریغ از یک ویراستار!

-- مریم ، Jan 14, 2008

mahsa be hagh farzande pedarash ast feghdane dr.moheb ali besyar ghamginam kard har chand nosrate karimi ra hamishe mesle pedar dashteam.sezavare chenan pedari chenin dokhtari azadeh ast.yek panahi.
dost aziz chera az inke vagheiyat tora beshenasand dar ranji in yani khod sansori tavazo hamishe javab nikoo nemidahad sarat ra bala begir ke kami jolotar az digaran ghadam bar midari.khatab be dosti ke nemikhahad dar mahale kar bedanand nevisande ham hast .

-- shirin ، Jan 14, 2008

خیلی متن جالبی بود از شما بسیار سپاسگذارم مخصوصا با این قسمت بسیار موافقم: شما به این سوال پاسخ بدهید که آیا جمهوری اسلامی و وزارت ارشاد، بیشتر سانسور می‌کند یا روشنفکران؟

-- بدون نام ، Jan 16, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)