خانه > گزارش ويژه > گفتگو > «دکتر شهیدی استاد استادان بود» | |||
«دکتر شهیدی استاد استادان بود»معصومه ناصری
جعفر شهیدی مورخ واستاد ادب فارسی در حالی درگذشت که دانشگاهیان ایران فقدان او را غیر قابل جبران میدانند. شهیدی مانند معین از معتمدان علامه دهخدا بود و کار تدوین و تألیف نشر اول لغتنامه دهخدا را با همکاری گروه بزرگی از ادبای ایران پیش برد و به پایان رساند. ترجمه نهجالبلاغه از آثار مهم دیگرش بود و از شارحان مثنوی نیز به شمار می رود. دکتر شهیدی در سال ۱۳۶۸ مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی را در تهران تأسیس کرد و آخرین کتابش دفتر ششم از شرح مثنوی بود که در سال ۱۳۸۴ منتشر شد. عطاءالله مهاجرانی از نخستین کسانی بود که در وبلاگش مکتوب، به درگذشت دکتر شهیدی واکنش نشان داد. با او که رساله دکترایش را با دکتر شهیدی به پایان برده، درباره جایگاه کسی صحبت کردم که برای او تعبیر «استاد استادان» را به کار برده است.
آقای مهاجرانی، شما در مطلبی که در وبلاگتان در باره آقای دکتر شهیدی نوشتهاید، آوردهاید که «دکتر شهیدی استاد استادان بود.» به نظر میرسد نسل استادانی که میشود این اصطلاح را در موردشان به کار برد دارد، سر میآید. در مورد آشناییتان با «استاد استادان» برای ما بگویید. تعبیری که من به کار بردهام از دو جهت بود. یک اینکه دکتر شهیدی به لحاظ طول سنواتی که در دانشگاه تدریس کرد، بسیاری از شاگردان او بعدا تبدیل شدند به اساتید دانشگاه و خود آنها هم الان در مقاطعی هستند که شاگردان آنها هم استاد شدهاند. از این جهت دکتر شهیدی در آستانهی ۹۰ سالگی، در این عمر پربار، این توفیق را پیدا کرد که تعداد قابل توجهی از شاگردانش تبدیل به اساتید دانشگاه بشوند. نکتهی بعدی، حوزه و ژرفای دانش دکتر شهیدی بود. در دهههای اخیر شخصیتی مثل دکتر شهیدی که به یک معنا جنبهها و ابعاد متفاوت دانش را داشتند، از یک سو با معارف دینی عمیقاً آشنا بودند، کم داشتیم. دکتر شهیدی به لحاظ آشنایی با معارف اسلامی و آشنایی با ادبیات و زبان عربی یک مجتهد بود که به تبع این امکان و این ابزار این فرصت را به پژوهشگر میدهد که تاریخ ایران را هم بهتر بشناسد و منابع را بتواند خوب دریابد. از سوی دیگر دکتر شهیدی کسی بود که به زبان فارسی دل بسته بود و در این حوزه هم بسیار کار کرد، هم در لغتنامه و هم در آثاری که خودشان داشتند، مثل شرحی که بر مثنوی نوشتند که ادامهی کار مرحوم فروزانفر بود. پس از دو جهت من این تعبیر استاد استادان را به کار بردم. یکی از لحاظ تجربهی تدریس دانشگاهیشان و دیگری به لحاظ عمق دانش و گسترهی اطلاعات ایشان. خودتان این تعبیر را به کار بردید و نوشتهاید که «آقای دکتر شهیدی آیینههایی را در برابر ما گذاشته است» در حوزههای مختلف آقای دکتر شهیدی دست داشتند و استاد و صاحبنظر و صاحب آثار متعدد بودند. در مورد این حوزههای متعدد برایمان بگویید. یک کار درخشان ایشان یعنی ترجمهی «نهجالبلاغه» است که ایشان سالیان طولانی از عمرشان را صرف این کار کردند و وقتی هم در سال ۶۹ منتشر شد، به عنوان کتاب سال برگزیده شد و به حق هم به عنوان یک کار درخشان و درجه اول برگزیده شد. ترجمهی «نهجالبلاغه» به فارسی کار آسانی نبود. یعنی هم به لحاظ فاخر بودن زبان «نهجالبلاغه» و هم به لحاظ پیچیدگیهایی که گاه در مفاهیم «نهجالبلاغه» هست. دکتر شهیدی انصافا از این کار به خوبی برون آمد و میتوان گفت که ترجمهی ایشان، غیر از محتوا و مضمون، یک کار درخشان درجه اول ادبی است که به زبان فارسی تقدیم شد. کتابی بود که زبان فارسی را در بیان مفاهیم تازه یک گام بلند به پیش برد.
کار درخشان دیگر ایشان شرح مثنوی است. کار مرحوم فروزانفر در شرح و بررسی مثنوی ناتمام مانده بود و این کاری بود که دکتر شهیدی ادامه داد و در هر حال آنچه از ایشان در شرح مثنوی منتشر شد، راهی است در پیش روی استادان دانشگاه و پژوهشگران و دانشجویان برای فهم درست مثنوی. حوزهی سوم کار ایشان کار در حوزهی تاریخ اسلام بود. در این حوزه هم دکتر شهیدی با روشنبینی و دقتی که داشتند، کارهای بسیار بسیار خوبی را عرضه کردند که خوشبختانه این کارها هم بسیار مورد استقبال قرار گرفت. من میتوانم این تعبیر را با دقت به کار ببرم که تا به امروز میلیونها نسخه از آثار دکتر شهیدی در مجموع در کشورما منتشر شده و کمتر نویسندهای این توفیق را پیدا میکند که تیراژ آثارش در ایران به میلیون برسد. تاریخ تحلیلی اسلام، زندگانی فاطمه زهرا (ع)، شیرزن کربلا کتابهایی از این دست ایشان در واقع کتابهای بسیار پرخوان، کتابهای خوشخوان و روانی بودند که ایشان در معرفی تاریخ اسلام و به دلیل شیفتگی و دلدادگی که ایشان به اهل بیت هم داشتند، نوشتند و اینها در هر حال مجموعهای از اثرها و آیینههایی است که از ایشان باقی مانده است. من یک نگاه عاطفی هم از شما در مورد دکتر شهیدی احساس کردهام. از تجربهی اولیهی آشناییتان، اینکه ایشان را کجا ملاقات کردید، در این مورد، از تجربهی شخصی دیدارتان هم برای ما میگویید؟ من موقعی که به عنوان نماینده مجلس از شیراز به تهران آمدم، در همین مقطع با ایشان آشنا شدم که البته یک آشنایی مرتب و مفصلی نبود. ولی بعداً که من دورهی دکتری، وقتی قرار شد رسالهی دکتریام را با ایشان بگذارنم، این فرصتی بود برای آشنایی بیشتر. در یک مقطعی من هر هفته ایشان را میدیدم و از (این فرصت) استفاده میکردم. بعداً هم از ایشان خواهش کردم که در کلاسهایی که ایشان برای دانشجویان دورهی دکتری زبان و ادبیات عرب میگذاشتند و یا ادبیات فارسی، من بتوانم به شکل آزاد شرکت بکنم و این مجالی بود برای آشنایی بیشتر با ایشان که یک پیوند علمی بین استاد و شاگرد نبود؛ یک رابطهی معنوی و عاطفی هم بود که کاملاً این رابطه و عاطفه شکل گرفت و مستحکم شد. بعدا هم یک قرار هفتگی با هم داشتیم و گاهی ناهار را در رستورانی نزدیک دانشگاه تربیت مدرس و همراه آقای آیینهوند و دکتر شهیدی با هم بودیم. البته در برخی از شوراها هم در آن دوران که مسئولیت داشتم، با هم بودیم و عملاً در این شوراها من او را همیشه و مرتب میدیدم و بالتبع این رابطهی عاطفی را هم با ایشان پیدا کردم.
میتوانم این نکته را هم اضافه کنم که دکتر شهیدی در پس چهرهی علمی و پژوهشی که در دانشگاه داشت، یک شخصیت معنوی و عاطفی بسیار بسیار دلپذیر بود. نوع نگاه ایشان، نوع سخن گفتن ایشان، نکتهپردازی ایشان، رندیهای ایشان و شوخیهای ایشان و کل منشی که داشتند، هر فردی را که با ایشان آشنا میشد، در هر محدودی که از آشنایی بود، جلب میکرد و من هم جزو دوستداران و شیفتگان ایشان بودم. در دوران مسئولیت و وزارتتان هم شما آشنایی و مراودهای با ایشان داشتید؟ بله، بسیار. در واقع میتوان گفت در شروع این کار، البته من با ایشان آشنا بودم، ولی حضور ایشان در مقطعی بود که جلسهی تودیع وزیر سابق و معرفی من به عنوان وزیر جدید بود. در آن جلسه که در تالار رودکی هم برگزار شد. در واقع این جلسه را به یک معنا ما برای تودیع آقای مهندس میرسلیم، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد برگزار کردیم. در آن جلسه آقای دکتر شهیدی صحبت کردند و صحبتشان، صحبتی کوتاه و نکتهداری بود. ایشان در واقع به این نکته اشاره کردند که خداوند نامهای مختلف ومتفاوتی دارد و برخی از نامهای خداوند نشاندهندهی جلال خداوند است و شکوه و عظمت و برخی نامها نشاندهندهی جمال خداوند است و برخی نامها هم نشاندهندهی قهاریت خداوند است و برخی دیگر نشاندهندهی رحمانیت خداوند؛ که در واقع ایشان با دقت و با رندی قهاریت و رحمانیت را در برابر هم قرار دادند و گویی میخواستند به یک معنا بگویند که یک مرحلهای مرحلهی قهاریت در حوزهی فرهنگ بود و یک مرحلهای مرحلهی رحمانیت.
فقدان دکتر جعفر شهیدی در حوزههای اندیشهی اسلامی و در حوزهی ادبیات برای کسانی که در این حوزهها کار میکنند چه معنایی دارد؟ تنها نکتهای که من میتوانم بگویم این است که ما شخصیتهایی را داشتیم که وقتی درگذشتند، جای آنها پر نشد. به خاطر اینکه آنها همهی زندگیشان صرف علم و آموختن شده بود. من به یاد میآورم که مرحوم دکتر زرینکوب تعریف میکردند و میگفتند: «وقتی من در بنارس بودم، با یکی از اساتید دانشگاه صحبت میکردیم. سخن از گذران زندگی شد. او گفت: اگر من برمیگشتم به دورهی جوانی خودم، این راه را، یعنی راه دانشگاه را انتخاب نمیکردم. من هم به ایشان گفتم: اگر من برمیگشتم، همین راه را ادامه میدادم و در واقع همین راه زندگی من است.» دکتر شهیدی کسی بود که در تمام عمرش، خوشبختانه عمر پربرکت و طولانیاش، تمام وقتاش صرف آموختن و تعلیم و یاد دادن شد و بالتبع در حوزههایی هم که ایشان دانش آموخت و دانش اندوخت، ما افراد دیگری را نداریم که در واقع در آن حدها باشند. هیچکس را ما الان دیگر در جمع اساتید دانشگاهی خودمان نداریم که زبان عربی را، ادبیات این زبان را به دقت و تفحص و کمالی که دکتر شهیدی میدانست، بداند. کمتر کسی را داریم که زبان فارسی را با زیبایی و درخشندگی که او میدانست و در ترجمهی نهجالبلاغه هم آشکار است، بداند. مجموعهی این ویژگیها و چند بعدیها موجب میشود که ما شاهد یک فقدان بسیار بسیار غمانگیز باشیم؛ مثل فقدان زریاب خویی و یا زرین کوب. فقدان شهیدی هم به نظر من در همین محدودهها قرار میگیرد. نسلی از اساتید که جامعیتی را داشتند که در هر حال اساتید دیگری که برجای ماندهاند، این جامعیت را ندارند و فاصلهشان بسیار است. از این جهت من گمان میکنم این فقدان یک فقدان بسیار بسیار تأثرانگیزی برای حوزهی فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی است. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
روحش شاد و یادش گرامی باد
-- پیامبر دیوانه (محمد علیجانی) ، Jan 17, 2008ممنون
ba tashakor az shoma
-- ali ، Feb 11, 2008lotfan az dr.mohajerani mosahebe va failhaye sotie bishtari begzarid