پوپولیست های پرهیزکار- بخش دوم
برآمدن یک رییسجمهور پوپولیست
عباس میلانی برگردان: آصف نیکنام
بخش نخست اين مطلب
ائتلاف اجتماعی و ایدئولوژیک دست و پاگیری که خمینی را به قدرت رساند، جز خصومت، هیچ حسی نسبت به شاه نداشت. با رفتنِ او، آن اختلافها با تمام قدرت خویش رخ نمایاندند. فعالان مذهبی از قبیل احمدینژادها از پروژهی حکومت دینی خمینی استقبال کردند و تکنوکراتهای طبقهی متوسط امیدوار بودند که از خمینی علیه شاه استفاده کنند و سپس یک جمهوری سکولار دموکراتیک ایجاد کنند.
تهیدستان شهرنشین وقتی که وعدههای مزایای اقتصادی خمینی و متحداناش را شنیدند، به این ائتلاف پیوستند. این وعدهها مسکن رایگان و برق رایگان، حقوقهای بیشتر و فشار کمتر از سوی دولت و رییسهایشان بود.
به فاصلهی اندکی پس از رفتنِ شاه، شبکهی سازمانهای مذهبی، که در هر شهر و محلهای مسجدی داشت، به سرعت بر انقلاب تسلط پیدا کرد: اواخر سال ۱۹۷۹، ملت در یک همهپرسی، رأی به جمهوری اسلامی دادند. بلافاصله پس از انقلاب و در نتیجهی مستقیمِ غلبهی روحانیون، ایران نسخهای اسلامی از «حکومت وحشت» را تجربه کرد که پس از آن مرتب به چرخههای خشونت منجر میشد.
ایران چیزی شبیه یک بافت قومی و مذهبی است. حداقل یک چهارم جمعیتِ افزون بر هفتاد میلیون نفر آن به زبان ترکی سخن میگویند. شش یا هفت میلیون نفر دیگر ریشهی کردی دارند. دو سه میلیون نفر هم به زبان عربی تکلم میکنند. حداقل یک میلیون بلوچ هم در منطقهی نزدیک مرز پاکستان زندگی میکنند.
در دورهی پهلوی، شاه و پدرش از الگوی آتاتورک (که کردهای ترکیه را از تکلم به زبان کردی منع کرد) تقلید کردند و سعی کردند معضلات قومی ایران را با تحمیل یه «هویت ایرانی» یکپارچه حل کنند و تکلم یا تدریس به زبانهای بومی را برای اقلیتهای قومی - زبانی ممنوع کنند.
پس از انقلاب که دولت مرکزی آسیبپذیر مینمود، شکایتهای فروخوردهی قومی ناگهان سر باز کردند. در منطقهی کردنشین ایران، جنگ داخلی رخ داد و هزاران کشته بر جای گذاشت. (تنها شغلی که احمدینژاد پیش از شهرداری تهران داشت، در نیمهی دههی ۹۰ میلادی بود که او استاندار اردبیل شد؛ استانی که جمعیت غالبِ آن ایرانیهای ترکزبان بودند.)
علاوه بر این، تلاش رژیم برای تحمیل فهم خود از سنتهای اسلامی - از اجباری کردن پوشش روسری تا منع حضور زنان بیحجاب در تلویزیون یا فیلمها - باعث کشمکشهایی در شهرهای مدرن شد. بعضی از سختگیریهای تازه نتایجی مضحکی به بار آورد:
فیلمهای هالیوودی نمایش داده میشدند و زنان از تمام صحنهها حذف میشدند. یا روابط «نامشروع» میان عشاق ازدواج نکرده از متن فیلمنامه خارج شده و به جای روابط عفیفانهای مانند رابطهی خواهر و برادر مینشستند.
آیتالله خمینی همچنین تصفیهی گستردهی نیروهای نظامی را آغاز کرد؛ چون به آنها به خاطر داشتن تمایلات سلطنتطلبانه مشکوک بود. به طور خاص، نیروی هوایی ایران بسیار تضعیف شد. پس از اینکه دولت اعلام کرد که تلاش عدهای از خلبانان را برای کودتا خنثی کرده است، بنا به گزارشها ۳۰۰ خلبان به خوجهی اعدام سپرده شدند. نیروی جدیدی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متشکل از جوانان سرسپرده به انقلاب که عمدتاً اهل حومهی شهرها بودند، برای پاسداری از انقلاب و رهبران آن ایجاد شد.
احمدینژاد بلافاصله پس از آغاز جنگ با عراق در سال ۱۹۸۰ به سپاه پیوست. روحیهی محافظهکار فرهنگی آنها و کینهای که نسبت به روشنفکران سکولار و طبقهی متوسط داشتند، به تدریج به عنوان چهارچوب اجتماعی رژیم پدیدار شد. رژیم سیاست گستردهای را برای ملی کردن و مصادرهی کارخانهها و بانکهایی که متعلق به نخبگان حکومت شاه بودند، در پیش گرفت.
سیستمهای بوروکراتیک و اداری نیز به اندازهی نیروهای نظامی تصفیه شدند. رژیم با آزار زنانی که از پوشیدن حجاب امتناع میکردند و فشار آوردن به مردانی که در پوشش ظاهریشان پارسایی و تعهد را نشان نمیدادند، باعث تسهیل بزرگترین موج مهاجرت در تاریخ ایران شد.
جنگ طولانی با عراق و تصمیم صدام برای بمباران شهرهای بیدفاعی مثل تهران، این روند را سرعت بخشید. عدهای که از ایران رفتند، بیشتر طبقهی متوسط تحصیلکرده بودند. امروز حداقل دو میلیون - و بنا به بعضی تخمینها چهار میلیون نفر - دور از وطنشان زندگی میکنند.
در نوامبر سال ۱۹۷۹ و در بحبوحهی درگیری کشور در تنشهای نظامی با اقلیتهای قومی و کشکمش با دولت مرکزی، در حالی که بسیاری از شهرها شاهد اعتصابات و ناآرامیهای دانشجویی بودند، بحران تازهای پدید آمد. دانشجویان مسلمان به تشویق و حمایت چپهای سکولار، سفارت آمریکا در تهران را تصرف کردند.
در برنامهریزیهای اولیه برای تصرف سفارت، سازماندهندگان حمله از انجمنهای اسلامی دانشگاههای مختلف درخواست کردند که دو نماینده به جلسهی عمومی مخفیانهشان بفرستند. چنانکه علیرضا حقیقی و ویکتوریا طهماسبی، پژوهشگران این اتفاق، گزارش کردهاند، احمدینژاد که در آن موقع دانشجوی مهندسی بود، یکی از دو نمایندهی دانشگاه علم و صنعت بود.
احمدینژاد با شنیدن برنامهی دانشجویان اعتراض کرد و خواهان استفتاء از آیتالله خمینی شد. اما سازماندهندگان میخواستند موقعیت «انکار موجه» را برای رهبرشان فراهم کنند. چند هفته بعد، وقتی مشخص شد که خمینی تصمیم دارد بحران گروگانها را تبدیل به نمایشی سیاسی برای تثبیت قدرت خود کند، احمدینژاد سعی کرد به کمیتهی رهبری دانشجویان بپیوندد. این بار اما از او استقبال نشد.
این ماجرا زمانی اهمیت ویژهای یافت که سالها بعد در بحبوحهی انتخاب احمدینژاد به مقام ریاست جمهوری، بعضی از گروگانهای سابق آمریکایی مدعی شدند که احمدینژاد نگهبان آنها و حتی بازجویشان بوده است. تمام شواهد، از جمله تحقیقات سازمان سیا، نشان داده است که این اتهامات نادرست بودند.
خمینی از بحران گروگانها - و درگیری بر سر تصرف سفارت در ایران، مشکل با آمریکا و اکثر غربیها - استفاده کرد و قانون اساسی سختگیرانهای را تصویب کرد که در آن تقریباً تمام قدرت به دست یک آیتالله غیرمنتخب سپرده میشد.
او با وعدهی رسمی یک جمهوری دموکراتیک به قدرت رسیده بود؛ هر چند عقاید خودش دربارهی حکومت فقیهان در میان پیرواناش رواج گستردهای داشت. خمینی از زمان تبعیدش در پاریس (که پس از اخراجاش از عراق در سال ۱۹۷۸ توسط صدام به آنجا رفت) گفته بود که پس از پیروزی انقلاب هیچ روحانیای منصبی دولتی نخواهد داشت.
اما وقتی به ایران بازگشت و انقلاب به او قدرت داد، تقریباً تمام قدرت را خود در اختیار گرفت و مدعی مشروعیتی مبتنی بر حق الهی و نه ارادهی مردمی شد. اگر کسی جسارت پیدا میکرد و وعدههای دموکراسی او را یادآور میشد، او به یکی از مفاهیم مهم شیعی یعنی «تقیه» اشاره میکرد.
تقیه که بسیار شبیه است به دوپهلوگوییهای ژزوئیتها به مؤمنان اجازه میدهد که به خاطر مصلحت و حفظ دین یا برای رهبری مؤمنان سخنانی دوپهلو بگویند. (خمینی از ستایشگران بزرگ افلاطون بود، و ایدهی ولایت فقیه او شباهت غریبی به آرمان جمهوریای داشت که پادشاهی حکیم در رأس آن است، چنانکه فکر «تقیه» هم به «دروغ شریف» افلاطون شبیه است.)
چنانکه آرش نراقی نشان داده است، در ایران خمینی حتی نظریهی ولایت فقیهِ خود را نیز وصله پینه کرده است. در ابتدا، بنا به تفسیر خود از قانون، هدف چنین دولتی اجرای شریعت بود. اما در برابر معضلات عملی یک حکومت مدرن مبتنی بر قوانین شریعتی که هزار سال عمر دارد، خمینی نسخهای تازه برای نظریهی خود ارایه کرد. اکنون هدف غایی دولت اسلام حفظ خودِ دولت است و تمام قوانین شریعت، حتی ارکان دین نیز بسته به منافع دولت دستخوش تغییر میشوند. در نسخهی تازه، حکومت همه چیز است و شریعت تنها ابزاری است برای آن.
آیتالله خمینی برای تأیید تلویحی آرمانهای دموکراتیک جنبشی که او را به قدرت رسانده بود، امکاناتی قانونی را برای یک رییسجمهور بیقدرت ولی انتخابی و یک مجلس تقنینی فراهم کرد. اما حتی این نهادهای ضعیف هم محصور در قدرت ملاهای غیرمنتخب بودند.
یک نهاد انتصابی به نام شورای نگهبان متشکل از فقیهان و متخصصانی در شریعت، در قبال تمام قوانینی که منافی با لفظ یا معنای اسلام تشخیص داده شوند، حق وتو دارد. این نهاد که ابتدا اهمیت نامعینی داشت، در نحوهی ادارهی کشور به دست روحانیان تبدیل به عاملی کلیدی شد.
به عنوان مثال، در دوران ریاست جمهوری خاتمی اصلاحطلب (۱۹۹۷ - ۲۰۰۵) شورای نگهبان بیش از ۲۰۰ قانون را که مجلس در یک دورهی تقنینی دو ساله تصویب کرده بود، رد کرد. همین شورا همچنین برای خود حق رد صلاحیت نامزدهای انتخاباتی را در کشور قایل شده است. در یکی از انتخابات مجلس، این شورا بیش از ۳۰۰ نامزد را که بیشتر آنها حامیان اصلاحاتی از جنس اصلاحات دورهی خاتمی بودند، رد صلاحیت کرد.
او با وعدهی رسمی یک جمهوری دموکراتیک به قدرت رسیده بود
انقلاب ایران فرصتی را برای ورود احمدینژاد به سیاست ایجاد کرد؛ این فرصت پس از جنگ هشتساله با عراق مجال بسیار بیشتری یافت.
صدام حسین که اساساً از ایرانیها متنفر بود - و آخرین کلماتی که پای چوبهی دار گفت: «مرگ بر ایرانیها» بود - و از موافقتنامهای که در سال ۱۹۷۵ با ایران بر سر اختلافات مرزی امضا کرده بود، ناخشنود بود، ضعف داخلی ایران و انزوای بینالمللیاش را فرصتی مناسب دید.
صدام با حمایت دولتهای عرب خلیج فارس که نگران تندروی شیعیان بودند و شاید با حمایت آمریکا (شایع شده بود که آمریکا «با احتیاط» با عراق «چراغ سبز» نشان داده بود) در سپتامبر سال ۱۹۸۰ دستور حمله به ایران را صادر کرد.
نیروهای عراقی پس از موفقیتهای آسانی در ابتدای جنگ، با مقاومت سرسختانهای روبهرو شدند. تا سال ۱۹۸۲، عراق به مرزهای بینالمللی خود عقب رانده شد. بسیاری از همان دولتهای عربی که مشوق صدام برای حمله بودند و انتظاری یک پیروزی سریع را داشتند، اکنون آماده بودند که در برابر آتشبس به ایران غرامت بدهند. خمینی این پیشنهادها را رد کرد و گفت که جنگ تنها با سرنگونی صدام پایان خواهد یافت.
در سال ۱۹۸۳، پرزیدنت رونالد ریگان فرمانی صادر کرد که کمک به عراق را برای شکست ایران تبدیل به سیاست رسمی دولت او کرد. اتحاد شوروی، فرانسه، آلمان، انگلستان و چین به هر دو سو تسلیحات و کمکهای دیگر ارایه میکردند.
جنگی که با جاهطلبی استبدادی آغاز شد، و با سرسختی مستبدانه ادامه یافت و به خاطر حرص و طمع ملتهای بسیاری طولانی شد، هشت سال ادامه یافت؛ نزدیک به یک میلیون نفر جان خود را از دست دادند و میلیونها نفر از هر دو سوی جنگ آواره شدند.
نیروهای سپاه پاسداران ایران با قدرت خاصی جنگیدند و احمدینژاد جوان نیز در زمرهی آنها بود. نقش دقیق او در جنگ همیشه معمایی بوده است. اما میدانیم که سپاه پاسداران، که در مقایسه با ارتش عراق از تجهیزات کافی برخوردار نبود، از خیل عظیمی از داوطلبان بسیجی جوانی استفاده میکرد که هنگام حمله به موقعیتهای مجهز عراقی روی میدانهای مین میرفتند.
وقتی جنگ تمام شد و سپاهیها و بسیجیان به شهرها و روستاهای خود برگشتند، از فسادی که بسیاری از انقلابیون را در مقام رهبری روحانیت تبدیل به مردمی بسیار ثروتمند کرده بود، سخت یکه خوردند. بعضی فقط با تصرف صنایعی که از رژیم سابق مصادره شده بود، به ثروت رسیده بودند. عدهای دیگر در جریان جنگ - با فروش کارتهای سهمیهبندی و دریافت سود در بازار سیاه خرید اسلحه - ثروتمند شده بودند.
عدهای از فرماندهان سپاه و بسیج خود نیز به زودی به ثروتهایی افسانهای دست یافتند؛ اما اعضای پرهیزکارتر آنها عمیقاً از این وضع ناراحت بودند و به فکر برنامهای برای بازگشت به پارسایی روزهای نخست انقلاب افتادند. احمدینژاد یکی از اینها بود.
دوران هشت سالهی ریاست جمهوری سلفِ احمدینژاد، محمد خاتمی رییسجمهور اصلاحطلبی که حاضر به گسترش آزادیهای فردی و بهبود روابط با غرب بود، این اسلامگراهای معتقد را بیشتر متقاعد کرد که نفس روح و معنای انقلاب وجهالمصالحه قرار گرفته است.
گروهی از رهبران سپاه از جمله یکی از فرماندهانی که اخیراً منصوب شده است، نامهای خشمگینانه به آیتالله خامنهای، «پیشوای معنوی» انقلاب، نوشتند و اعلام نارضایتی عمیق از تظاهرات دانشجویی مکرر در دفاع از دموکراسی در دولت خاتمی کردند و تهدید به انجام «اقدامات مقتضی» برای بازگرداندن ارزشهای اسلامی کردند.
انتخاب احمدینژاد به سمت شهرداری تهران در سال ۲۰۰۳ نتیجهی نارضایتی عمومی از جنبش اصلاحات خاتمی بود. هنگام انتخابات شورای شهر، تنها حدود ۱۱ درصد از جمعیت در این انتخابات شرکت کردند و احمدینژاد و فهرست متحدان ایدئولوژیک او پیروز شدند؛ این افراد به آسانی او را به عنوان شهردار انتخاب کردند.
شورای شهر اگرچه لانهی بدنامی از فساد بود، احمدینژاد زندگی سادهای داشت و در همان محلهی تهیدست پایینتر از متوسط خود باقی ماند. یکی از اولین اقدامات او در مقام شهرداری دفن جنازههای «شهدای جنگ» در میدانهای عمومی شهر بود.
احمدینژاد و همفکرانش، در اندیشه برنامهای برای بازگشت به پارسایی روزهای نخست انقلاب بودند
چنانکه یکی از دستیاران عمدهی احمدینژاد پس از پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری گفته است، انتخاب احمدینژاد در سال ۲۰۰۵ «تصادفی» نبود. این پیروزی نتیجهی «دو سال برنامهریزی پیچیده و همهجانبه» توسط ائتلافی بود که شامل فرماندهان سپاه پاسداران، عدهای از روحانیون، بعضی از رهبران بسیجی (که از اینکه دولت هنوز به آنها در دولت شغلی نداده بود، ناراضی بودند) و دوستان و متحدان احمدینژاد در روزهای شهرداریاش در تهران میشد. این ائتلاف از سوی آیتالله خامنهای نیز یاری شد.
خامنهای که به سادگی قویترین مرد در ایران امروز است، کنترل قانونی بر ارتش، پلیس، سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی، سپاه پاسداران و بسیج، قوهی قضاییه و صدا و سیمای کشور دارد. او همچنین بیش از نیمی از اقتصاد کشور را از طریق انحصارش بر بنیادهایی که از محل مصادرهی اموال در جریان انقلاب بر پا شده بودند، در اختیار دارد.
در هفتههای پیش از انتخابات، هاشمی رفسنجانی، که در کنار احمدینژاد برای ریاست جمهوری تلاش میکرد، وعدهی محدود کردن قدرت خامنهای را میداد. رفسنجانی که برندهی انتخابات تصور میشد، بیشتر همچون یک رییس دولت سخن میگفت تا یک نامزد انتخاباتی.
پیام او باعث خشنودی اروپاییانی شد که مدتها رفسنجانی را به عنوان رهبری دیده بودند که میشود با او کار کرد. اما این وضعیت باعث عصبانیت خامنهای شد و هم او کمک به تضمین پیروزی غیرمنتظرهی احمدینژاد کرد. رفسنجانی و عدهای دیگر از نامزدهای بازنده مدعی شدند که میلیونها دلار از محل وجوه عمومی به طور غیرقانونی به ستاد انتخاباتی احمدینژاد واریز شده است. اما خامنهای به تمام فرماندهان سپاه و بسیج «اشاره کرد» که باید به احمدینژاد رأی بدهند و هر یک هر چه قدر که میتوانند اعضای خانوادههای خود را نیز با خود ببرند.
علاوه بر این، احمدینژاد از همدستی رقیباش در ایجاد وضعیت سیاسیای که رأیدهندگان از آن بیزار شده بودند، بهره برد. وقتی رفسنجانی - «میانهرو» درون رژیم ایران که مذاکرات مخفیانهی ایران - کنترا را بین ایران و دولت ریگان تدارک دیده بود - سعی کرد جایگاهی با عنوان نامزد اصلاحات برای خود دست و پا کند، رأیدهندگان حرفهای او را جدی نگرفتند.
با وجود اینکه خامنهای به احمدینژاد کمک کرده بود که به قدرت برسد - و شایع شده بود که پس از هشت سال رابطهی پر آشوب با خاتمی، رهبر خواهان رییسجمهوری بیتجربه و مطیع است - او به چیزی بیش از آنکه به دنبال آن بود، رسید. احمدینژاد پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری، تصفیهی گستردهای را در بورکراسی ایران آغاز کرد و متحدان خویش را در مناصب کلیدی قرار داد.
دولت احمدینژاد به راستی «رژیم پادگانی» نامیده شده است که اکثریت مقامات کابینه و مدیرانی ردهی اول از مقامات سپاه پاسداران یا سازمانهای امنیتی بودهاند. بزرگی این شبکهی متحدان و حامیان باعث حیرت تقریباً همهی ناظران و گویا حتی خود خامنهای شد.
مهمتر از آن، احمدینژاد نه تنها انتصابات جدیدی انجام داد؛ بلکه سعی کرد معیارها را نیز برای آنها عوض کند و روزهای اولیهی انقلاب را به یاد آورد که نمایش علنی پارسایی و پرهیزکاری، تنها معیار انتصاب به مناصب کلیدی در دولت و اقتصاد بود.
جدیدترین نمونهی این تغییر، انتصاب یک فرمانده سابق بسیج بدون هیچ تجربهای در مسایل هستهای به عنوان مذاکرهکنندهی ارشد ایران در مذاکرات حساس و پرتنش ایران بر سر برنامهی هستهای است. علاوه بر این، در انتخابات فوریهی سال ۲۰۰۶ همین گروه از فرماندهان سپاه و بسیح اکثریت کرسیهای مجلس و مناصب وزارت را به دست آوردند.
جنگ آمریکا در عراق اقدامات احمدینژاد را برای دستیابی به برنامهی سلاحهای هستهای تبدیل به هدفی ملیگرایانه برای ایران کرده و موضعِ او را تقویت کرده است. ایران در اوایل دههی ۱۹۷۰، با تشویق آمریکا و اسراییل یک برنامهی هستهای جاهطلبانه را راهاندازی کرد. حداقل ۲۰ رآکتور برای ایران در نظر گرفته شده بود. بعضی از منابع حتی مدعی هستند که اسراییل شروع به برنامهریزی برای یک طرح مشترک کرده بود تا به ایران در تولید موشکهایی قادر به حمل کلاهکهای هستهای کمک کند.
با وقوع انقلاب، آیتالله خمینی این برنامهها را متوقف کرد. او مدعی بود که ایران نیازی به برنامهی هستهای ندارد و شاه را متهم کرد که با این کار نوکری امپریالیستها را میکند. البته پایان دادن به برنامهی هستهای در سال ۱۹۷۹ امری ضروری بود. ذخیرههای ارزی خارجی ایران از سوی ایالات متحده به خاطر بحران گروگانها مسدود شده بود و ایران یک بحران مالی جدی را پشت سر میگذاشت.
اما در سال ۱۹۸۴، صدام شروع به استفاده از سلاحهای شیمیایی علیه کردهای سرکش عراقی و نیروهای ایرانی کرد. آمریکا و بقیهی جامعهی بینالمللی در برابر این اقدامات صدام تقریباً سکوت کردند. اما رژیم ایران تصمیم گرفت که لازم است برنامهی هستهای احیا شود و برای امنیت خودش «یک بمب اسلامی» تولید کند.
در سال ۱۹۸۸، بنا به سندی که اخیراً آشکار شده است، فرماندهان سپاه به آیتالله خمینی گفته بودند که تنها راه برنده شدن ایران در حنگ با عراق به دست آوردن بمبهای هستهای است. اما برنامهی هستهی آن زمان ایران پیش از آن به طور کامل راهاندازی شده بود.
به جای پیروی از معاهدهی پادمان هستهای، که ایران یکی از امضاکنندگان اولیهی آن است، جمهوری اسلامی که نگران واکنش آمریکا و اسراییل بود، این برنامه را به طور مخفیانه آغاز کرد. چنانکه آیتالله روحانی، مذاکرهکنندهی هستهای ایران قبل از ریاست جمهوری احمدینژاد گفته بود، امید آنها این بود که «کرهی شمالی دیگری در جهان شوند» و غرب را وادار به پذیرش برنامهی هستهای ایران به عنوان «عملی بازگشتناپذیر» کنند.
از وقتی که برنامهی هستهای مستقر در نطنز پنج سال پیش آشکار شد، این مسأله بر روابط ایران با آمریکا، اتحادیهی اروپا و حتی روسیه اثر گذاشته است. احمدینژاد قادر بوده است که از برنامهی هستهای برای سوار شدن بر موج ملیگرایی در داخل کشور، و خشم و سرخوردگی مسلمانان در سراسر جهان استفاده کند.
احمدینژاد از مواجهه با آمریکا و اسراییل، و اظهار نظرهای مشهورش دربارهی هالوکاست و نابودی اسراییل استفادهی سیاسی مشابهی کرده است. و از طریق پوشش این سخنان در رسانههای ایرانی، این محبوبیت و شهرت رسانهای در آمریکا را تبدیل به قدرت بیشتر در داخل ایران کرده است.
او حتی سخنان تند رییس دانشگاه کلمبیا، لی بالینجر، را هنگام سخنرانیاش در دانشگاه کلمبیا در پاییز امسال به همین منظور به نفع خویش استفاده کرد. دانشگاه به جای اینکه فضایی برای رویارویی محکومسازیهای بالینجر و مظلومنمایی احمدینژاد را فراهم کند، میتوانست حضور احمدینژاد را مشروط به تمایل وی به شرکت در پانلی از اساتید دانشگاه، فعالان سیاسی و نمایندگان اقلیتهای دینی و قومی کند. چنین برنامهای هم احترام لازم را به رییسجمهور ایران نهاده بود و هم فرصتی دیگر را از او سلب میکرد که نقش قربانی اهانتدیده را بازی کند.
|
نظرهای خوانندگان
1-''shooray negahban'' is totally different with ''majles khebragan''. the first one is responsible for candidates approval not the 2nd one!!
2-poor translation: read the last paragraph again. do you really undrestand what it is going to say??
-- Reza ، Dec 2, 2007مقاله ی با ارزشی است. تنها به نظر می رسد در علت شکست اصلاحات کمی سرعت بیان مطالب زیاد شده است و این علت ها به روشنی بیان نشده است. وقتی می فرمایند "انتخاب احمدینژاد به سمت شهرداری تهران در سال ۲۰۰۳ نتیجهی نارضایتی عمومی از جنبش اصلاحات خاتمی بود" به درستی معلوم نیست که چرا عموم از جنبش اصلاحات خاتمی ناراضی بودند. آن را اصولا نمی خواستند یا فکر می کردند کند بوده است و در واقع بیش تر می خواستند.
-- آریا ، Dec 2, 2007ايكاش جناب ميلاني به نامه معروف كروبي بعد از مرحله اول انتخابات توجه مي كرد تا متوجه مي شد راي آورردن احمدي نژاد هيچ ربطي به نظر آقاي خامنه اي نداشت و از قضا نظر رهبر جمهوري اسلامي بر انتخاب شخص ديگري بود. با همه تلاشي كه اقاي ميلاني كرده اند به نظر مي رسد روشنفكران ما هم مثل بسياري از عوام سخت گرفتار تئوري توطئه هستند و هنوز نمي توانند بطور واقع بينانه راي آوردن احمدي نژاد را تحليل كند.
-- شهريار ، Dec 3, 2007رای آوردن احمدی نزاد نتیجه یک شور کورکورانه ملت ایران بود که جمهوری اسلامی به خوبی می داند که چگونه از آن استفاده کند. ما ملتی هستیم با شعور سیاسی پایین در سطح عوام و علاقه مند به ابراز نظر در تمامی موارد. از سیاست گرفته تا علوم پیچیده اتمی در تاکسی و بقالی. به قولی اقیانوسی هستیم به عمق 1 ملیمتر. با تمام ظاهر با ذکاوتمان به راحتی از یک سوراخ بارها گزیده میشویم. به دلیل اینکه هرکداممان به تنهایی عقل کل هستیم. بنابراین انتظاری بیش از این نیز از حکومت نیست!
-- یوسف ، Dec 4, 2007"هرچند دردناک است و پر از خنده های تلخ بر ما هر آنچه که لایقمان هست می رود!"
با سلام
-- یعقوب ، Dec 4, 2007پدیده احمدی نژاد ماحصل عصاره میانگین شعور اجتماعی و شهامت ملت محترم ایران است پشه زائده باتلاق است و تا زمانیکه ملت در رویای یک قهرمان سوار بر اسب سفید در رویای بدست آوردن آزادی بدون زحمت می باشد جز احمدی نژاد کس دیگری نصیبش نمی شود
به نظر می رسد که وچود آقای دبیر وب سایت دست کمی از شورای نگهبان ندارد. چون نظر بنده که درج نگردید!
-- یوسف ، Dec 5, 2007