تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

حسین شریعتمداری؛ مردی که فریاد می‌کشد

برگردان: پرویز جاهد

روزنامه نیویورک تایمز در شماره بیست و دوم سپتامبر، مقاله‌ای از مایکل اسلکمن گزارش‌گر خود از تهران درباره دیدارش با حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان منتشر کرد. این مقاله در روزنامه ابزرور هفتم اکتبر نیز به صورت ضمیمه باز نشر شد. ترجمه‌ی این مقاله در ادامه می‌آید.
پرویز جاهد


حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان

چه بر سر مردی آمد که در سن ۲۷ سالگی به خاطر اعتقادات سیاسی‌اش به حبس ابد محکوم گردید؟ کسی که ناخن‌های دست و پایش را کشیدند و دندان‌هایش را خرد کردند؟ کسی که با برق به او شوک وارد کرده و پایش را به فلک بستند؟
چه بر سر این مرد آمد زمانی که متحدانش به قدرت رسیدند و او از بند آزاد شد؟

حسین شریعتمداری که دندان‌هایش را زیر چکمه‌های پلیس مخفی شاه از دست داد، امروز خود باعث ترس برخی از هم‌وطنانش می‌شود. او امروز به صدای تندرو‌های ایران و نه تنها تندروها، بلکه رادیکال‌ها، مأموران مخفی و سازش‌ناپذیران تبدیل شده است. او مدیر روزنامه کیهان است. روزنامه‌ای که افکار و اندیشه‌های تندروترین رهبران ایران و برنامه‌ها و طرح‌های کسانی را که در رأس قدرت قرار دارند، منعکس می‌کند.

او مردی است کوتاه‌قد با ریشی خاکستری و رفتاری متواضعانه. کمتر کسی مصونیت آقای شریعتمداری را دارد که نماینده رسمی ولی فقیه، آیت‌الله علی خامنه‌ای است و با سرویس‌های اطلاعاتی پیوند دارد.

او با کلامی که تقریباً با زبان معقولانه‌ای بیان می‌شود، مصرانه می‌گوید که نمی‌خواهد دیگران را بترساند؛ بلکه او تنها از اصولی متابعت می‌کند که دیگران (یعنی اصلاح‌طلبان) از آن‌ها پیروی نمی‌کنند. او از واژه بنیادگرا خوشش نمی‌آید. می‌گوید هدف او پرورش سیستم است؛ سیستمی مذهبی که تقریباً ۳۰ ساله است و هنوز راهش را می‌جوید.


حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان

او با لحن شمرده‌ای می‌گوید:
«هستند کسانی که هنوز در چالش با ارزش‌ها قرار دارند . منظور من از چالش، کسانی‌اند که بحث‌هایی را در باره ارزش‌های سیستم مطرح می‌کنند.»

و این افراد چه کسانی هستند؟ زنانی که محدودیت‌های لباس را نادیده می‌گیرند و حجابشان را رعایت نمی‌کنند یا مردانی که با آرایش مو‌هایشان، هنجار‌های جامعه را به مسخره می‌گیرند یا روحانیونی که بنیان‌های الهی ولایت فقیه را زیر سؤال می‌برند یا علی اکبر هاشمی رفسنجانی، از پدران انقلاب که در کتابش گفته که آیت‌الله روح‌الله خمینی می‌خواست شعار مرگ بر آمریکا متوقف شود.

همه این‌ها در صفحات روزنامه کیهان است. جایی که زبان مؤدبانه آقای شریعتمداری می‌تواند لبه تند و تیز پیام آن را تلطیف کند. وی در یکی از مقاله‌هایش پس از توضیح این که چگونه آقای رفسنجانی در مورد خواسته آیت‌الله خمینی مبنی بر دست کشیدن از شعار مرگ بر آمریکا اشتباه می‌کند، می‌نویسد:
«با درنظر گرفتن حساسیت این روزها و درک روشن مردم از دیدگاه‌های امام، چنین اشتباهاتی می‌تواند بیشتر برای آقای رفسنجانی زیان‌بخش باشد تا مردم»

کیهان سابقه‌ای قدیمی و شاخص در ایران دارد. این روزنامه نخستین بار در سال ۱۹۴۲ منتشر شد و بعد از سقوط شاه با صدها هزار خواننده به صدای انقلاب ایران تبدیل شد. امروز شمارگان (تیراژ) آن بالغ بر 70 هزار نسخه است؛ با پرسنلی نزدیک به هزار نفر که در اروپا، آسیا و خاورمیانه به کار مشغول‌اند. به علاوه نسخه انگلیسی آن نیز منتشر می‌شود.

منتقدان شریعتمداری می‌گویند که او چیزی جز یک ابزار سرویس‌های اطلاعاتی نیست. ماشاءالله شمس‌الواعظین، از دبیران سابق کیهان که ۱۵ سال قبل بعد از آمدن آقای شریعتمداری به کیهان، کارش را رها کرد، درباره او می‌گوید:
«حقیقت این است که کیهان یک روزنامه اطلاعاتی است.»


حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان

دفتر کار آقای شریعتمداری ۵۸ ساله، در ساختمانی معمولی و بی نام و نشان در جنوب شهر تهران واقع شده است که حس سرد و بی‌روح یک دفتر کهنه حزب کمونیست شوروی را در آدم زنده می‌کند.

او همیشه در حالی که لبخندی خجولانه بر لب دارد و سرش را اندکی کج می‌کند، از جا بلند شده و به مهمانان خوشامد می‌گوید. میز کنفرانس او معمولاً انباشته از میوه‌های فصل مثل سیب، انجیر و طالبی و میز قهوه او نیز پر از انواع شیرینی است.

او درباره نقش خود به عنوان وکیل مدافع حکومت اسلامی بی‌پرده حرف می‌زند. وقتی می‌گوید: «فکر می‌کنم این وظیفه یک رسانه است که فریاد بزند» چشمانش از شیطنت و شادی برق می‌زند.

منتقدان حکومت اما نسبت به آقای شریعتمداری بدگمان‌اند و می‌گویند که او میلیون‌ها دلار در حساب خارجش پول دارد و صاحب یک قصر در کاناداست و یا این که گروه‌های ضربت، مأمور کشتن او شده‌اند. اما قوی‌ترین شایعه این است که او مأمور بازجویی وزارت اطلاعات است.

آقای شریعتمداری می‌گوید این حرف‌ها پایه و اساسی ندارند. او قبول دارد که گاهی از او خواسته شده که با زندانیان حرف بزند و اضافه می‌کند از این که بازجو بوده، خوشحال است:
«البته این واقعیت که من بازجو نبودم، به این معنی نیست که من با کار بازجوها مخالفم. متأسفانه من نمی‌توانم چنین خدمتی انجام دهم.»

کلمات توهین‌آمیز به ندرت بر زبان او جاری می‌شوند؛ مگر این که در باره اسراییل یا آمریکا حرف بزند. در این صورت هیچ چیز خارج از حد نبوده و هیچ چیز از نظر سیاسی نادرست نیست. وی در ماه مه گذشته در گفتگو با روزنامه عربی «الشرق الاوسط» گفته است:
«در مورد خطرات خارجی، خداوند کمک زیادی به ما کرده. چرا که دشمن ما جرج بوش، آدم احمقی است و حماقت او کمک زیادی به ما کرده است.»

بعد از پایان گفتگو، آقای شریعتمداری از جا برخاسته و با ما دست می‌دهد و دست راستش را به نشانه محبت و خلوص نیت روی قلبش می‌گذارد و به عنوان هدیه به هر یک از مهمانانش، کیسه‌ای پر از نسخه‌های روزنامه خودش را می‌دهد:
«بعضی‌ها می‌پرسند چرا فریاد می‌زنی؟ من می‌پرسم چرا فریاد نمی‌زنید؟»

منبع: The New York Times

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سمبل بیماری جامعه ما!

-- بدون نام ، Oct 11, 2007

قشنگ بود مرسی

-- محسن ، Oct 11, 2007

رجائی هم برای رخنه در دل شنوندگان ساده لوحش، جورابهایش را در می آورد و پاهایش را نشان میداد و درباره شکنجه های آنچنانی ساواک قصه ساز میکرد. "کسی که خربزه میخورد پای لرزش هم می نشیند". حسین شریعتمداری که 32 سال پیش کتک خورده و با اینکه بعدها پس از آزادیش بازجو هم شده و آنهمه دیگران را شکنجه کرده، باز هم کتکی را که در زمان شاه خورده در بوق و کرنا می کند! ؟ حسین شریعتمداری پیش از دستگیریش پشتیبانی همان ساواک و پلیس شاه را در دسته های "حجتیه" برای شکار بهائی ها و نیروهای چپ داشت. این آزادی عمل را ساواک به بسیاری از نیروهای مسلمان بنیادگرا در شناسائی و خنثا کردن آن نیروها به آنان میداد. حسین شزیعتمداری یکی از این همکاران افتخاری ساواک بود. بیراه نبود اگر مایکل اسلکمن نظر حسین شریعتمداری را در باره ی امکان اجازه ی نفس کشیدن، "نه فریاد زدن" برای دیگر مطبوعات ایران جویا می شد!

-- آرتا ، Oct 12, 2007

اینجاست که به وضوح می توان نقش خشونت در زایش دوباره خشونت مشاهده کرد. کسی که توسط نیروهای خفقان یک دیکتاتوری شکنجه می شود نه تنها از شکنجه بیزار نمی شود بلکه خود شکنجه گر دیکتاتوری بعدی می گردد.

-- احسان کاظمی ، Oct 12, 2007

من يکی دوباری چيزی نوشتم يا منتشر شد يا نشد. اما در اينجا بحثی در باره ناخن کشيدن و دندان کشيدن آمده و دفتری که بوی حزب کمونيست می دهد! می خواهم بگويم که بنده خودم باشجاعت اعلام می کنم که در يکی از مطرح ترين سازمانهای سياسی چپ ايران مقاله می نوشتم و از سن شانزده سالگی با اين گروه در ارتباط بوده ام. بايد صادقانه بگويم که بخش مهمی از آنچه را ما به شاه نسبت می داديم دروغ محض بود! ما در اواخر سال 56 اعلاميه هايی را در سطح تهران و ايران پخش می کرديم که در آن به شخص خود شاه اتهاماتی بی اساس و کذب را وارد می کرديم که بازخوانی و بازگويی آن حائز اهميتی حياتی برای ايران و ايرانی ست. من يادم هست که ما در اعلاميه ای که از طرف سازمان و با پول سازمان و توسط بچه های سازمان ولی با يک اسم جعلی چاپ و منتشر شد نوشته بوديم که شاه با دست خودش و برای ارضای هوسهای مثلا شيطانيش دندان می کشد و در زير ناخن زندانيان سوزن فرو می کند و ما اين دروغها را با چه «حسن نيتی» و به دور از چشم و گوش سمپاتيزانها می ساختيم و به خورد جامعه می داديم ... من می خواهم با مراجعه به افکار شريعتی و شريعتمداری بگويم که بيشترين مصائب ايران اگر چه توسط گروه فاشيستی مذهبی برنامه ريزی و اجرا می شود ولی بدبختانه بايد اعتراف کرد که خميرمايه بدبينی و اتهام زنی و دروغ پراکنی از چپ ايران خصوصا حزب توده و پس از او گروهای معروف و جوانتر در جامعه پراکنده شد و در زمينه ی خوب و حاصلخيز ، در بطن تشيع که خود با نفاق و تقيه و شهيد و شهيدپروری آميخته بود رشد کرد و شد اينچنين که از شريعتی شريعتمداری بيرون آمد و از هر دوی آنها بسيج و سپاه و فرزندان امام زمان با دستهای دراز و دشنه های عريان و در خدمت نايبان بر حق خود خدا! اين را نوشتم تا بگويم که امروز هم چپ ايران و بيماريش و خصوا چپهای تازه به دوران رسيده و ده آتشه باعث و بانی بر هم زدن هر اتحادی ملی می شوند و در امتداد همان خط پدران ايدئولوژيکی خود هر کس را که دم از اتحادی دموکراتيک بزند را وابسته ی به اين و آن معرفی می کنند و... و وضع همچنان است که بوده. ولی من که در اين کشور امام زمان زندگی می کنم و هم شاهد جامعه هستم و هم شاهد آنچه در سطح جهان می گذرد بايد بگويم که اگر اتحادی در سطح ملی صورت نگيرد يک نيمه شب همه ما با صداهای بمب های آمريکا و متدانش از خواب بيدار می شويم و آن وقت خيلی دير است. و آخرين جمله اين است که امروز در ايران دو گروه چپ مانع اين اتحاد ملی ست يکی کمتر از سی سالگان که به صورتی وحشتناک خشمگين و عصبی و ضد آمريکايی و ضد غربی ست و ديگری پدران همين گروه که زير شصت سالگان را تشکيل می دهد و در واقع پدران سياسی و ايدئولوزيکی گروه اول. اينان در حقيقت و واقعيت و در نهايت به نفع چکومت امام زمانی ولايت فقيه حرکت می کنند. پيش وقوع آن واقعه بيدار شويم!
پدر پروانه از تهران

-- پدر پروانه ، Oct 13, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)