خانه > گزارش ويژه > رسانه های غرب و ايران > خونسردی ِ ایرانی در یک ارکستر آلمانی | |||
خونسردی ِ ایرانی در یک ارکستر آلمانیناصر غیاثیارکستر سمفونیک شهر اوسنابروک آلمان متشکل از شصت نوازنده از تاریخ 4 تا 11 شهریور 1386 کنسرتی در تهران برگزارکرد که طی آن قطعاتی از بتهوون و برامز نواخته شد. کریستیان هاینهکه، مسئول ارکستر سمفونی ِ اوسنابروک، در روزنامهی «نویهاوسنابروکاتسایتونگ» طی چهار شماره گزارشی از این سفر نوشته است که ترجمهی آن را در زیر میخوانید: شروع ِ کار روزانه به سبک ایرانی موقع Chek-in شاهد درهم رفتن ِ سگرمههای ماموران هستیم: نکند این فاگوت، تفنگ باشد؟ حتا نوازندهی ابوا مجبور میشود سازش را سوار کند و بنوازد تا معلوم بشود که ساز است. سرانجام سفرآغاز میشود: به سمت تهران. برای نخستینبار در هواپیما متوجهی سمپاتی ِ ایرانیها میشویم. خلبان به «The Symphony Orchestra from Osnabrück» خوشآمد میگوید. من هم میتوانم به عشقم، پروازکردن برسم. اجازه میدهند دو ساعت و نیم باورنکردنی، از جمله لحظهی فرود، را در کابین خلبان بگذرانم. تلاش من برای روشن کردن خلبانها در مورد اهمیت سیاسی - فرهنگی ِ این سفر بیفایده است. مدتهاست که خبرش را در روزنامههای ایرانی خواندهاند. گروه تهران که حمل و نقل را به بهترین وجه سازماندهی کرده، در فرودگاه به استقبال ما میآید. از فرودگاه امام خمینی در حالیکه از کنار آرامگاه امام خمینی رد میشویم، به سمت تهران میرویم. حالا یک روز وقت داریم تا از ترافیک دیوانهکنندهی یک شهر دوازده ملیونی شگفتزده بشویم و استراحت کنیم. از سهشنبه تمرین، یعنی در واقع کار روزانه به سبک ایرانی شروع میشود. جستجوی سه کنترباس و یک چنگ اما ترسم بیهوده است، باید برویم به آن یکی فرودگاه. زن مترجم من لبخند میزند و میگوید: «خیلی دور نیست. با ماشین یک ساعت بیشتر طول نمیکشد.» در تهران فاصلهها جور دیگری است. پس یکبار دیگر وارد ترافیک آزاردهندهی داخل شهر میشویم. گرما کشنده است، امروز هوا چهل درجه میشود. اما در گمرگ با مشکل بعدی مواجه میشویم: ماموران تعجب میکنند که فرستنده و گیرنده من هستم. علاوه براین روی یکی از کاغذها نوشته شده: «میستر هاینیکن». یک غلط املایی کوچک که واقعن برایم دردسرساز میشود. اما بعد سروکلهی مردی پیدامیشود که «میخواهد ترتیب همهی کارها را بدهد»، تا سازها پیدا بشود. پس جای امیدواری است. کارهای اداری خیلی طول کشیده است. به این خاطر کمی با تاخیر به تمرین میرسم. چیزی که خوشحالم میکند این است که میبینم در هر یک از گروههای نوازندگان سازهای زهی یک چهرهی ایرانی هست. به نشانهی تبادل فرهنگی پنج نوازندهی ارکستر سمفونیک تهران را میان خودمان جا دادیم. برای آنها هم زدن ساز در یک ارکستر سمفونیک ِ آلمانی جلوهی خاصی دارد. در قلمرو آلمان حالا دیگر باید خیالمان آسوده باشد، ولی هنوز یک مشکل داریم: به افتخار ِ ما یک کنسرت مجلسی برنامه ریزی شده است. اما گرفتن ِ سازهایی که نیستند از گمرگ و گرفتنشان در دست، دو چیز کاملن متفاوت است. امروز، شب قبل از جشن میلاد امام دوازدهم، خیابانهای تهران شلوغتر از معمول است و رانندهای که قرار است سازهای ما را به اینجا بیاورد، در ترافیک گیر کرده است. اما دو دقیقه قبل از شروع کنسرت ماشینی را به داخل محوطهی سفارت راه میدهند. آنچه که میبینیم زبانمان را بند میآورد: سه کنتراباس و چنگ را نشاندهاند روی کف ِ وانت. حالا باید کولر پرسروصدا را خاموش کنند. اما کلیدش در اتاقی بدون منفذ و قفل و کلید شده با ضریب امنیتی بالا است که به دلایل امنیتی فقط روزی یک بار میتوانند بازش کنند. از بخت بد ما امروز یکبار بازش کردهاند. با این وجود در این شب ِ رویایی تهران کنسرت را اجرا میکنیم. خونسردی ِ ایرانی در یک ارکستر آلمانی و بعد رفتن روی صحنه: مردم آنچنان صمیمانه، طولانی و مهربان کف میزنند که اشک به چشمام مینشیند. به هدفمان رسیدهایم. رویای شخصی من به حقیقت پیوسته است. ارکستر سمفونی اوسنابروک در تهران کنسرت اجرا میکند. چند بار نزدیک بود این سفر اصلا انجام نشود؟ دیگر نمیشمردم. اما حالا همهی بالا پایین شدنها به دست فراموشی سپرده شده است. این رویداد ِ فرهنگی واقعن به مرحلهی عمل درآمده است. کنسرت بسیار عالی اجرا میشود. به یاد نمیآورم ارکستر سمفونی اوسنابروک تاکنون چنین کنسرتی داده باشد، آنهم با چنین تمرکز و چنین پر از حس. همه داد میزنند: «براوو! براوو!». به ردیف اول نگاه میکنم. نمایندگان ِ فرهنگی کشور آنجا نشستهاند. در چهرهشان لبخند است. حس میکنیم موسیقی از چه توانایی برخوردار است، به قلب انسان راه پیدا کند. وقتی کنسرت تمام میشود، همدیگر را در آغوش میگیریم و یادمان میرود که زن و مرد اجازه ندارند در انظار عمومی حتا به یک دیگر دست بزنند. تا ساعت سه شب جشن میگیریم. ارکستر سمفونی ِ اوسنابروک شاید حالا خوشبختترین ارکستر جهان است. منبع: روزنامهی «نویه اوسنابروکا تسایتونگ»، از بیست و هشتم تا سی و یکم آگوست دوهزار و هفت |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آقا و یا خانم عزیزی که این مطلب را ترجمه کرده ای !
-- انشائی ، Sep 4, 2007نوشته ای "فرودگاه امام خمینی در حالیکه از کنار بارگاه امام خمینی " ! نمی دانستیم خمینی بارگاه هم داشته اشت .
تا آنجائی که من می دانم ، بارگاه محلی بوده که پادشاهان مردم را به حضور می پذیرفتند. مقصود شما نیز همان است ؟
آقا یا خانم انشائی، اسم کوچک ِ من «ناصر» است و پس مرد هستم.
-- ناصر غیاثی http://www.naserghiasi.com/blog/ ، Sep 5, 2007حق باشماست. من اشتباه کردم. به جای «آرامگاه» یا «مرقد» آوردم «بارگاه». از دقت شما تشکر می کنم و بابت این اشتباه پوزش می خواهم. از دوستان رادیو خواهش می کنم این غلط را تصحیح کنند.
البته ناگفته نماند که برای کلمه ی Mausoleum«بارگاه» یا «مصلا» هم می شود آورد. نمونه: «بارگاه حضرت رضا». اما با این وجود بهتر بود از «بارگاه» استفاده نمی کردم.
-- ناصر غیاثی http://www.naserghiasi.com/blog/ ، Sep 5, 2007جناب غياثی، همانطور كه خود نيز "بارگاه امام رضا" را شاهد آورده ايد، عبارت "بارگاه ملكوتی حضرت امام!"در داخل كشور و از طرف رژيم مورد استفاده قرار می گيرد و ايرادی از جانب شما نيست.
-- Arman ، Sep 6, 2007man az dost darane mosighie classic hastam vali aslan az hozore iin orkestre dar Iran motalee nashodam
-- بدون نام ، Sep 7, 2007وافعا ممنون از گزارشتون ولی من به عنوانه ایرانی واقعا شرمندم از این همه نظم و انظباط در کشوره به نظر اسلامی
-- نفیسه ، Sep 7, 2007