تاریخ انتشار: ۲۱ تیر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

چرا کافه تیتر تعطیل شد؟

سعید شکیبا

هفته‌ای که گذشت هفته‌ی روزنامه‌نگاران بود. روزنامه‌نگاران هفته‌ی گذشته را با تعطیلی روزنامه‌ی «هم‌میهن» و بعد توقف موقت فعالیت و سپس فیلترینگ «خبرگزاری ایلنا» پشت سر گذاشتند؛ در آخر هم پلمب دایمی تنها پاتوق خودشان: «کافه تیتر». بیتا صالحی و بهنام قلی‌پور روزنامه‌نگارانی بودند که بعد از تجربه‌ی تعطیلی چندین روزنامه دست از روزنامه‌نگاری برداشتند و «کافه تیتر» را در زمستان سال ۸۵ در خیابان صبای جنوبی در تهران افتتاح کردند. اما تابستان ۸۶، یعنی همین چند روز پیش، کافه‌شان بدون دلیل روشنی تعطیل شد. دلیل پلمب‌ شدن و تعطیلی این کافه را حتا خود کافه‌چی‌ها هم نمی‌دانند. زمانه به سراغ این زن و شوهر صاحب «کافه تیتر» سابق، بیتا و بهنام، رفت و با آنها به گفت‌وگو نشست. این گفت‌وگو را از اینجا بشنوید یا در زیر بخوانید:


بیتا صالحی و بهنام قلی‌پور

کافه‌تیتر از چه زمانی آغاز به‌کار کرد؟ و چه چیزی باعث شد به فکر راه‌اندازی کافه بیفتید؟

بیتا: ۱۵ اسفند ۸۴ کافه تیتر راه‌اندازی شد. در همین محلی که به‌اصطلاح توی یک سال و چهارماه گذشته آنجا بود، توسط همسرم بهنام قلی‌پور و من. ما هر دو روزنامه‌نگار بودیم و به‌خاطر بیکاری‌های پی‌درپی، که به‌نوبت هرکدام‌مان داشتیم، از شرایط روزنامه‌نگاری توی ایران کمی دلزده شدیم و گفتیم یک کاری در کنار کار روزنامه راه‌اندازی کنیم که هم چندان از فضای روزنامه دور نباشد و هم این‌که به‌هرحال استقلالی که لازمه‌ی یک زندگی‌ نرمال هست بتوانیم داشته باشیم. به‌خاطر این بیکاری‌های پی‌درپی و شرایط بسیار سختی که حاکم بود در روزنامه‌ها - حداقل در روزنامه‌هایی که ما کار می‌کردیم - باعث شد که ترجیح بدهیم که کمی فاصله بگیریم. و... بعد هم شروع کردیم به کار و برنامه‌های مختلفی آنجا برگزار کردیم، چه با مطبوعات و چه با شخصیت‌های مختلف که خودمان دعوت‌شان می‌کردیم که یکسری از رسانه‌ها حضور آنان و سخنانی که آنجا مطرح می‌کردند را پوشش می‌دادند. ما در آنجا جلسات نمایشنامه‌خوانی، داستان کوتاه، نقد داستان یا دعوت از موزیسین‌ها، بازیگران، کارگردانان،‌ مترجمان و اهالی مطبوعات، یعنی کارگاه‌های مختلف آسیب‌شناسی مطبوعات و برنامه‌های بسیار متنوع دیگری را برگزار کردیم.

ساعات کار فرهنگی شما چقدر بود؟‌آیا این زمان از نظر اقتصادی برای شما مشکل ایجاد نمی‌کرد؟

بهنام: ساعات کاری ما از ۱۱ صبح بود تا ۱۰ شب. یعنی می‌شود ۹ ساعت. اگر این ۹ ساعت را ضربدر ۶ روز می‌کردیم، یک رقم قابل توجهی درمی‌آمد. در واقع ما با حساب و کتابی که پیش خودمان کرده بودیم، این کافه از ۵۰ ساعت فعالیتی که داشت، حالا کمی بیشتر یا کمتر، دو ساعتش را گذاشته بودیم برای کار فرهنگی. یعنی فکر نمی‌کردیم که آن ۲ ساعت به لحاظ اقتصادی ضربه‌ای به ما بزند. طبیعتا دو ساعتی که جلسه بود به لحاظ اقتصادی برای ما هیچ نفعی نداشت و ما آن دوساعت را تقریبا هیچ درآمدی نداشتیم و کامل در اختیارجلسه بود.


گویا پیش از این کافه تیتر‌ یک بار به مدت ۲۴ ساعت پلمب شده بود. دلیل آن چه بود؟

بیتا: ۳ دی ۸۵ بود؛ و دلیلش هم این بود که نامه‌ی مهلت ما از اتحادیه‌مان دیر رسیده بود که اتفاقا آن دفعه هم قرار بود که پلمب نکنند. به ما گفتند که شما بروید نامه‌ را بردارید بیاورید، ما یک روز را صبر می‌کنیم. ولی خب متأسفانه چون این هماهنگی وجود ندارد،‌ یعنی اماکن کل به اماکن منطقه اعلام می‌کند که فلان روز فلان مکان بسته بشود. یعنی دیگر هماهنگ نمی‌کنند با همدیگر که مثلا یک روز را صبر کنید، و بسته شد و ما رفتیم صورت‌جلسه‌ی پلمب را گرفتیم و بردیم. نامه‌ی فک پلمب را صادر کردند و فردایش هم باز شد.

از پلمب شدن این بار کافه تیتر بگویید.

بیتا: آن چیزی که می‌خواهم تأکید بکنم در واقع این است: ببینید ما براساس قانون جمهوری اسلامی کار غیرقانونی انجام نداده بودیم. فرضا اگر شما یک فعالیت غیرقانونی انجام می‌دهید، حتا اگر خیلی کارتان را با دقت و ظرافت انجام بدهید، به‌هرحال این نگرانی را دارید که ممکن است، حالا به‌هر دلیلی، بفهمند و برای شما مشکل ایجاد کنند. ولی از آنجایی که ما هیچ‌گونه کار غیرقانونی به لحاظ عرفی، یعنی آن چیزی که دراجتماع هست، به لحاظ اخلاقی،‌ به لحاظ قانونی، به لحاظ حرفه‌ای انجام نداده بودیم، تا آخرین لحظه پیگیری کردیم و به آدم‌هایی که فکر می‌کردیم توی این زمینه می‌توانند به ما کمک کنند یا صحبتی بکنند و مسأله را حل بکنند مراجعه کردیم، ولی مسأله حل نشد. ببینید ما در این کافه در واقع یک زن و شوهر روزنامه‌نگاری بودیم که خودمان کاملا مراقب بودیم کافه آن وجهه‌ی فرهنگی‌اش را از دست ندهد و هر روز جلسات مختلفی برگزار می‌کردیم. گرچه ممکن بود که این جلسات به لحاظ مالی به نفع ما نباشد، ولی دوست داشتیم حداقل هفته‌ای یک یا دو جلسه توی کافه برگزار بشود. و از جوانب دیگر هم بشدت مراقب بودیم، نه کار براندازانه‌ای انجام شد،‌ نه کار تشکیلاتی و سیاسی انجام شد و نه آدم تابلودار و مشکل‌دار و مسأله‌داری به کافه آمد. هیچ اتفاق خاصی که بخواهد کسی را نگران بکند توی این کافه رخ نداد و من هنوز هم با این‌که دو روز از پلمب شدن کافه تیتر می‌گذرد، نمی‌توانم بفهمم که چرا کافه را پلمب کردند!

دلایل قانونی مأموران اداره‌ی اماکن برای پلمب کردن کافه‌تیتر چه بود؟

بیتا: مأموری از اداره‌ی اماکن آمد و شروع کرد از در و دیوار ایراد گرفتن که مثلا این شیشه باید آجر بشود، به خاطر این‌که ممکن است اینجا دعوا بشود و یکی بزند توی این شیشه، که ما گفتیم آقا اینجا کسی مشروب سرو نمی‌کند که کسی پا شود و شیشه بشکند! اینجا همه چایی و دم‌نوش نعنا و قهوه و بستنی می‌خورند. از این قبیل بهانه‌ها که چرا داخل کافه پیدا نیست و چرا اله و بله است. در صورتی که می‌توانم به شما بگویم ۹۰ درصد کافه‌هایی که الان دارند کار می‌کنند، سالها هم هست دارند کار می‌کنند، خیلی مشکلات جدی دارند، ولی به هرحال کارشان را ادامه می‌دهند و هیچ اتفاقی هم برایشان نمی‌افتد، که ما می‌گفتیم شما با این چیزهایی که مطرح می‌کنید که نمی‌شود یک کافه را پلمب کرد، بعد هم اگر مسأله‌ای دارید یک مسأله‌ی منطقی‌ای را بگویید که ما سعی کنیم آن را رفع کنید. شما می‌گویید داخل کافه پیدا نیست، باشد! ما همان قسمت شیشه‌های پایین کافه را هم که پوستر می‌زدیم، دیگر نمی‌ زنیم. می‌گویید نور کم است،‌ نور را زیاد می‌کنیم. می‌گویید موسیقی مجاز بگذارید، می‌گوییم باشد. ولی این‌که مثلا ما یک مغازه‌ی اجاره‌یی که یک شیشه‌ی بزرگ دارد توی پاساژ، و این شیشه اصلا مشاع و جزو پاساژ است، خب اگر برداریم و آن را آجر کنیم که اصلا مالک ما زیر بار این کار نمی‌رود و اصلا من می‌توانم شما را ببرم چندتا کافی‌شاپ نشان بدهم که توی پاساژند و دورتادورشان شیشه است. می‌خواهم بگویم اول از در و دیوار ایراد می‌گرفتند و بعد که من مراجعه کردم و یکسری ارتباطات و اینها و رفتم پیش آقای سردار فشمی مقدم، رییس کل اماکن، گفتم آقا واقعا اگر مسأله‌ای، مشکل دیگری وجود دارد، این را به ما بگویید. ایشان گفتند کافه‌ی شما در خیابان فرعی‌ست، شما باید بروید توی خیابان اصلی که وقتی مأمورین ما رد می‌شوند داخل کافه را ببینند. گفتم ما کلی کافه داریم توی تهران که توی پاساژند، توی زیرزمین‌اند، توی خیابان فرعی دنج‌اند. تازه،‌ این کافه هم توی یک خیابان خلوتی نیست، و شما می‌دانید اصلا تفاوت قیمت برای ما که دوتا روزنامه‌نگار با بنیه‌ی ضعیف مالی هستیم، از این خیابان تا خیابان اصلی، سر خیابان انقلاب تفاوت ۲۰ میلیون و ۳۰ میلیون است و ما نداریم.


خودتان فکر می‌کنید به‌جز این دلایل، پلمب کردن کافه دلایل دیگری هم داشت؟

بیتا: یک‌بار که پیش آقای فشمی مقدم رفتم، آقای فشمی مقدم گفت که به این خانم بگویید اصلا جا را هم عوض نکنند. ایشان این‌قدر آمده بودند اینجا و به‌قول معروف کنه شده بودند که ما این را گفتیم که به‌هرحال بروند دیگر. من خودم توی پرونده‌ی کافه توی اداره‌ی اماکن نامه‌ی اطلاعات ناجا را دیدم که در مورد کافه گفته بود اینجا کافه روزنامه‌نگاران است و اینها حق هیچ‌گونه فعالیت فرهنگی ندارند و صلاحیت‌شان در دست بررسی‌ست که بعد از آن هم چندباری رفتم پیش آقای فشمی مقدم و به آن نامه هم مدام اشاره می‌کردم که ایشان گفتند نه آن نامه را اصلا برای شما ننوشتند و برای ما نوشتند. ولی با پیگیری‌هایی که ما به عمل آوردیم، متوجه شدیم که اطلاعات ناجا گویا نگرانی داشته از کافه و حتا روزی هم که سالگردمان را گرفتیم، ۱۵ اسفند سال ۸۵، اصلا از اداره‌ی اماکن آمدند و آنجا نشستند. البته ما هم خوشحال بودیم، به خاطر این‌که ما هیچ مشکلی نداشتیم. یکسری دوستان‌مان بودند که می‌آمدند با گل و هدیه و اینها و تبریک می‌گفتند. و خب، از بهنام سوال می‌کردند که رشته‌ی تحصیلی‌ات چی بوده، خانمت چی خوانده،‌ کدام روزنامه کار می‌کردید، الان کجا کار می‌کنید، کی‌ها می‌آیند اینجا، می‌گویند بچه‌های اعتماد ملی زیاد می‌آیند اینجا و پرسیده بودند‌ زیاد می‌آیند اینجا؟ بهنام گفته بود‌ همه می‌آیند اینجا، اعتماد ملی‌ها هم می‌آیند اینجا، ما که نمی‌پرسیم کی مال کجاست!


از مهمانانی که دعوت می‌کردید چقدر شناخت داشتید؟ فکر نمی‌کنید پلمب شدن کافه اصلا ارتباطی به شما نداشته، بلکه بیشتر نگران کسانی بودند که دعوت می‌شدند؟‌ آیا نگران نبودید که مثلا فلان کس را دعوت کنید باعث تعطیلی کافه شود؟

بهنام: همه میهمانانی که دعوت کردیم، که فکر می‌کنم حول و حوش ۹۵ میهمان فرهنگی داشتیم، با این ۹۵ نفر آشنا بودیم. تقریبا کسانی بودند که هیچ‌گونه سابقه‌ی محکومیت و سابقه‌ی براندازی نداشتند. روشنفکرانی بودند که مثل تمام روشنفکران جهان دیدگاه خاص خودشان را داشتند و منتقدانی بوده و هستند که در نظام جمهوری اسلامی دارند زندگی می‌کنند و حق حیات داشته و دارند. و برخی از دوستان که نگران بودند کافه ممکن است تبدیل بشود به محل جمع‌شدن ایدئولوگ‌های دگراندیش،‌ این اتفاق نیفتاد و با تمام احترامی که ما برای عقاید و اندیشه‌های میهمانان‌مان داشتیم، تمام جلسات و تمام گفت‌وگوهایمان محورش کاملا فرهنگی بود.

برای بازگشایی کافه چقدر امید دارید و برنامه‌تان برای آینده چیست؟

بیتا: برای بازگشایی مجدد کافه که هیچ امیدی ندارم. به خاطر این‌که توی ۶ ماه گذشته در واقع هرکاری که باید انجام می‌دادیم را انجام دادیم، به هرکسی که باید متوسل می‌شدیم متوسل شدیم، ولی مسأله‌مان حل نشد. فعلا داریم پیگیری می‌کنیم که نامه‌ی فک پلمب را بگیریم که به‌هرحال لوازم را از کافه بیرون بیاوریم و بفروشیم و خب ما مستأجر هم هستیم و مغازه را باید به مالک‌مان تحویل بدهیم. بالاخره او که گناه نکرده است مغازه را به ما کرایه داده. ولی قطعا من شخصا این قضیه را پیگیری خواهم کرد. دو بار آقای ده‌نمکی را دعوت کردیم کافه‌مان. یک روز من از آقای ده‌نمکی خواهش کردم گفتم آقای ده‌نمکی! به‌هرحال اگر آشنایی، کسی را دارید این را پیگیری کنید برای ما، ببینیم مشکل چی هست. و همانجا به آقای ده‌نمکی گفتم هیچ‌گونه انگی به ما نمی‌چسبد، نه انگ جاسوسی به ما می‌چسبد، نه انگ براندازی به ما می‌چسبد و من هیچ‌گونه شکی به بهنام و خودم ندارم که الان دارم با شما صحبت بکنم. اگر ریگی به کفش‌مان بود،‌ نمی‌آمدم بنشینم. می‌گفتم که به هرحال ممکن است بدانید یا بفهمید و این را به روی ما بیاورید. من پیش آقای فشمی مقدم هم که رفتم همین را گفتم. ببینید! ما هیچ کار خلاف قانون و عرف انجام نداده‌ایم. مگر این‌که آقایون بیایند و بگویند که روزنامه‌نگاری فی‌نفسه جرم است و اگر هم روزنامه‌نگاری را هم برای یک مدتی گذاشتید کنار،‌ چون قبلا روزنامه‌نگار بودید، مجرم‌ هستید و این‌که چهارتا روزنامه‌نگار بی‌خطر هم بلند می‌شوند می‌آیند یک جا با هم صحبت می‌کنند و قهوه‌ای می‌خورند، این هم جرم است. مگر این‌که این باشد.

سایت کافه تیتر

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

چرا می گویید براندازی نیست خیلی هم هست آن هم از نوع نرم و رنگی اش. مرد حسابی .زن حسابی آیا در کافه شما روزنامه خوانده می شد یا نه؟ دیگر چه جوابی در پیشگاه ملت ایران دارید . در کافه ای که مردم روزنامه بخوانند آیا قصد آنها براندازی نیست؟

-- farhad ، Jul 12, 2007

I have nothing to say,,,faghat kheili moteasefam

-- بدون نام ، Jul 12, 2007

نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود

-- نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود ، Jul 13, 2007

مدیر خانه هنرمندان ( پاتوق هنرمندان و دوستداران هنر ) بهروز غریب پور هم وادار به استعفا شد. موجی است که جریان حاکم راه انداخته و بهر شکلی از جمع شدن مردم بویژه آنهایی که بهر طریقی می خواهند نفس بکشند و مرگ روحی اجباری را نپدیرند جلوگیری کنند . مردم ما این تلاش ها (بقول مسئولین سماجت ها ) را ادامه می دهند .

-- م.ج ، Jul 14, 2007

صورت مسئله خیلی واضحه . خفه کردن نطفه . این اجتماع می تونست به راحتی تبدیل به یک محل جنجال بر انگیز بشه و اگر دیر به فکر بسته شدنش می افتادن همون قدری سر وصدا میکرد که مثلا بسته شدنه "هم میهن" کرد.
خوب چرا وقتی قبلا از وقوع حادثه میشه جلوی یه مشکل رو گرفت این دست و اون دست کرد. واکسن رو برای پیشگیری اختراع کردن .
جناب بیتا صالحی و بهنام قلی‌پور شما هیج کار خلافی انجام نداده بودید ولی برای دوستان یک خطر احتمالی به حساب می آمدید. به همین راحتی.

-- یک نفر همین اطراف ، Jul 16, 2007

فقط میتونم بگم که زمونه اینطور نمی مونه. به امید اینکه روزی همه ی کافه های ایران کافه تیتر شوند.

-- زیبایی ، Jul 19, 2007

در میان غدیرها خود جزیره بودن گناهی است نابخشودنی

-- بدون نام ، Jul 22, 2007

برخلاف شما من امیدوارم باز در کافه تیتر کنار دوستان و همکارانم لحظات خوبی را سپری کنم. روزی که .............

-- بدون نام ، Jul 23, 2007

وقتي بستنش از سر كلاسپا شدم با يه تاكسي خودمو رسوندم 4 راه وليعصر.....
من وبلاگمو بسته بودم با تعطيل كافه تيتر دوباره اومدم تو نت!
اولين پستمم بغض اين كافه بود كه پاتوقمون شده بود.......كاش ....

-- سمانه ، Jul 28, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)