تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
سفرنامه کابل - بخش دوم

انقلاب در افغانستان: همه می‌خواهند درس بخوانند

مریم خرمی

از اينجا بشنويد.

حضور کودکان را در کابل نمی‌توان نادیده گرفت. گاهی با دیدن پسربچه‌ی کوچکی که به‌زور می‌خواهد تقویم سال جدید را به تو بفروشد و فقر و کهنگی لباس‌هاش با خینده شیطنت‌بارش نامتجانس است، غمگین می‌شوی. و گاهی صدای هیاهوی بچه‌ها که در کوچه‌ای چشم پتکان (قایم باشک) بازی می‌کنند، لبخند را به لبت می‌آورد و امید به آینده را در دلت زنده می‌کند.
از هر بچه (پسر) و دختری که می‌پرسیدم "بیکار می‌شی چه کار می‌کنی؟" می‌گفت: "درس می‌خوانم!"


کودکان در حال بازی در یکی از خیابان های کابل

در افغانستان سال نوی تحصیلی با نوروز در ماه حمل (فروردین) شروع می‌شود. آموزش و پرورش کودکان که نسل آینده‌ی افغانستان را تشکیل می‌دهند، جزء نیازهای اولیه کشور است.
با خانم هنگامه انوری، مسئول کمیسیون حقوق بشر در زمینه‌ی کودکان، راجع به وضعیت آموزش و پرورش درافغانستان از دیدگاه حقوقی گفت‌وگویی کردم. او به من گفت: "قانون اساسی در افغانستان تعلیمات را تا حد متوسط، تا حد صنف ( کلاس) نهم، اجباری و رایگان اعلام کرده است. اما بحث مهم در افغانستان این نیست. اکثر والدین می‌فهمند که طفل‌شان باید به مدرسه برود، اما مشکل در قسمت محرومیت کودکان از تعلیم و تربیت، بیشتر کمبود امکانات هست".

آقای ارسلا، مشاور وزیر آموزش و پرورش، هم مشکل را برایم کمی بیشتر توضیح داد: "مکاتبی داریم که عمارت (ساختمان) ندارند، شاگردان در سرما و گرما روی زمین و در خیمه (چادر) درس می‌خوانند. اما این موضوع آن‌قدر مهم نیست. مهم‌تر این است که ما معلم خوب نداریم. معلمین ما اکثراً خودشان تحصیلات خوبی ندارند."


قسمتی از مدرسه دخترانه

روز بازگشایی مدارس به مدرسه‌ی بی‌بی شمسو رفتم. مدرسه‌ی بی‌بی شمسو یک مدرسه‌‌ی دخترانه است. البته، اینجا پسرها و دخترها تا کلاس سوم با هم درس می‌خوانند و بعد مدارس دخترانه و پسرانه از هم جدا می‌شوند.
مدرسه‌ی بی‌بی شمسو ساختمان ندارد. کودکان در راهروهای یک مدرسه‌ی دیگر می‌نشینند و درس می‌خوانند. در حیاط هم چند تا چادر بزرگ هست که زیر آن میز و صندلی چیده‌اند و یا دانش‌آموزان روی زمین نشسته‌اند و درس می‌خوانند. مدیر مدرسه از اشتیاق زیاد دانش‌آموزان به درس‌خواندن برایم گفت: "چون مردم ما فهمیده‌اند که اگر مملکت بی‌سواد باشد عقب می‌مانیم. ممالکی پیشرفت کرده‌اند که کل جامعه‌شان باسواد است. شاید کشورهایی باشند که وضع‌شان از ما خیلی بدتر بوده باشد، ولی چون سواد داشته‌اند و کار را بلد بوده‌اند توانسته‌اند که از زندگی خود چیزی بسازند."

البته ظاهراً همیشه این‌طور نبوده است. با معلم فیزیک باسابقه‌ای از ایالت بدخشان آشنا شدم. او به من گفت که ابتدا مسأله‌ی اقتصادی باعث شد که مردم دختر و پسرشان یا به‌قول افغان‌ها بچه‌شان را به مدرسه بفرستند: "اوایل بسیار جالب بود. آن موقع سال‌های قحطی و گرسنگی بود، مردم این‌جا بسیار گرسنه بودند. اگر شما باور داشته باشید، من 7 یا 8 سال پیش را به یاد می‌آورم که مردم علف (گیاه کوهی) را هم نمی‌توانستند پیدا کنند که بخورند. وضع بسیار فلاکت‌باری بود. در آن همان حالت (سازمان) ملل متحد برنامه غذا در برابر تعلیم را پیشکش کرد. مردم از اجبار دختر و بچه (پسر) را به مکتب (مدرسه) می‌فرستادند. بعضی از خانواده‌ها کودک ۱۲ ساله‌شان را هم می‌آوردند که سال اول را کنار شاگردان هفت‌ساله درس بخواند. به‌خاطر اینکه ۱۲ کیلو گندم می‌توانستند بگیرند. همین موضوع سبب شد که مردم کودکان‌شان را به مدرسه بفرستند. ازدیگرشرایط هم این بود که هر کودک در یک‌ماه باید بیست‌ودو روز را در مدرسه حاضر می‌بود. اگر غیبت زیاد می‌کردند، سهمیه‌ی گندم را نمی‌گرفتند. بعدها خانواده‌ها ارزش معارف (آموزش و پرورش) را بیشتر درک کردند.


حیاط مدرسه محمد اعلم فیضاد

او در صحبت‌هاش به من گفت که به عنوان یک معلم احساس می‌کند که در چهار، پنج سال گذشته یک انقلابی در ذهن مردم ایجاد شده، همه می‌خواهند که هم دختر وهم پسرشان درس بخوانند. حتی دهقان هم می‌خواهد که فرزندش به مدرسه برود.


مدرسه‌ی پسرانه‌ی محمد اعلم فیضاد وضع بهتری از مدرسه‌ی بی‌بی شمسو دارد. حدود ۲هزار دانش‌آموز در دو شیفت در این مدرسه درس می‌خوانند. من به کلاس نهم رفتم که دانش‌آموزان ۱۴ یا ۱۵ ساله هستند. معلم زبان فارسی این کلاس یا به‌قول افغانها زبان دری این کلاس به من گفت از آن‌جایی‌که شرایط زندگی فامیل‌ها ( خانواده‌ها) خراب است و وضع اقتصادی بد است، خانواده‌ها مجبور هستند که فرزندان‌شان را بفرستند سر کار. می‌خواستم بدانم چند نفر از بچه‌ها سر کار می‌روند.


مدرسه بی بی شمسو

دیگه کی هست اینجا که کار می‌کند؟

من کار می‌کنم.

شما کار می‌کنید؟ شما چه کار می‌کنید؟

من هر روز کار می‌کنم.

چند روز در هفته کار می‌کنی؟

در هفته پنج روز به مکتب می‌آیم و پنج روز هم در دکان کار می‌کنم.

یعنی صبح می‌آیی مکتب (مدرسه) و بعدازظهر می‌روی سر کار؟

بله.

شما هم کار می‌کنی؟

بله. توی دکان کار می‌کنم.

خب در دکان چه کار می‌کنی؟

دکان قابسازی است.

وقت می‌کنی به درس‌هایت برسی؟ شب می‌رسی خانه، خسته نیستی؟

خسته هستیم. اما باید درس هم بخوانیم تا شاید از طریق درس چاره‌ای بیابیم برای خود و وطن خود.

ظاهراً شرایط زندگی سال‌های طولانی جنگ و مهاجرت و فقر و نیاز مادی باعث شده است که کودکان خیلی زود مسؤولیت‌های سنگین را در زندگی به‌عهده بگیرند یا به عبارتی زود بزرگ شوند.
در مدرسه‌ معلم‌ها از حقوق و مزایای کم‌شان بسیار شاکی بودند. حقوق ماهیانه 2000 افغانی به‌هیچ وجه کفاف حتی کرایه خانه را نمی‌دهد. معلمان می‌گفتند که در هر خانواده چند نفرباید کارکنند و بدون کار شخصی، مثل خیاطی گذران زندگی خیلی سخت هست.


قبل از شروع کلاس

کتاب‌های درسی مدرسه بیش از هر چیزی توجه من را به‌خودش جلب کرد. چشمم به کتاب جغرافیا افتاد و دیدم کتاب جغرافیا اصلاً نقشه ندارد. مگر می‌شود آدم بدون نقشه‌ی جغرافیا یاد بگیرد! آقای ارسلا راجع به مسائل مربوط به کتاب‌های درسی به من گفت: "وقتی‌که معلم خوب نباشد، تنها راهی که می‌تواند به معلم کمک کند که خوب درس بدهد، این است که ما کتاب‌های درجه‌ی اول داشته باشیم. در کتاب‌های ما عباراتی به‌کار رفته بود که به شرایط افغانستان در گذشته ارتباط داشت. مثلاً وقتی مجاهدین در مقابل شوروی می‌جنگیدند، در کتاب‌ها هم می‌خواستند که جوان‌ها را به جهاد تشویق کنند. مثلاً برای تدریس ریاضی در کتاب آمده بود که، جمع یک کلاشینکف و ۲ کلاشینکف، می‌شود ۳ کلاشینکف. به همین ترتیب این کتاب‌ها در زمان طالبان هم استفاده شد. البته به نظر ما این کار نادرستی‌ست. این کتاب‌ها به درد ما نمی‌خورد.
تنها موضوع این نبود، مسائل دیگری هم بود. مثلاً نام دختران را در کتاب‌های درسی بسیار کم به‌کار می‌برند. مثلاً احمد، محمود، زاهد، و جاهد و این‌جور نام‌ها را استفاده می‌کنند، ولی نام دختران را استفاده نمی‌کنند. این موضوع خصوصاً در دوران طالبان وجود داشت. و حتا ترسش هنوز هم وجود دارد. نقش زنان در کتاب‌ها باید تقویت شود چون حمیده هم ریاضی می‌خواند، سلیمه هم درس می‌خواند. به این ترتیب مرد و زن باید بفهمند که در افغانستان نو، هر دو برای تعلیم و تربیت یکسان هستند."


پسری در حال کار

آقای ارسلا به من گفت که گروه متخصصی مشغول اصلاح کتاب‌های درسی هستند. چون تدوین کتاب‌های جدید وقت زیادی می‌گيرد و متأسفانه به دلیل کمبود وقت، مجبورند که به سرعت و به‌طور موقتی کتابها را اصلاح کنند.

به گفته‌ی خانم انوری، کمبودهای سیستم آموزش و پرورش افغانستان قسمتی از مجموعه‌‌ مسائل کلی کودکان در افغانستان است که ازتصمیم‌گیری‌های کلی دولت و همچنین مسائل امنیتی کشورتأثیرمی‌گیرد: "متأسفانه کودکان در برنامه‌ها در اولویت کار دولت قرار ندارند. همچنین مسائل کودکان چندان مورد توجه مؤسسات و حمایت‌کننده‌های خارجی نیست و در قدم‌های بعدی قرار می‌گیرد . دوم مشکل، مسائل امنیتی است. گاهی ما قادر هستیم که کارهایی را هم انجام بدهیم، کارها سرمی‌گیرند. ولی وقتی مشکلات امنیتی بروز می‌کند، اولویت‌های دولت تغییرمی‌کند. واضح است که دولت به تروریسم زودترمی‌پردازد تا به مشکلات طفل کارگر."
در آخر معلمان مدرسه‌ی بی‌بی شمسو می‌گفتند مهم‌ترین نیازشان چهاردیواری مدرسه است...

------------------------------------------------
بخش نخست سفرنامه: جايی که همه "جان" هستند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام مریم جان
گزارش دوم شما از گزارش اول زیباتر بود.
نمی دانم تا چه اندازه، کسانی که این متن را می خوانند از مظلومیت مردم افغانستان به ویژه کودکان آن با خبراند؟
اما اگر نمی دانستید بدانید کودک 7 ساله افغان شاید از یک مرد 60 ساله کشوری دیگر هم مسوولیت ها و وظایف زیادی را بر دوش دارد که با تحمل بارهای سنگین بر شانه های کوچک شان باید مسوولیت و وظیفه خود را انجام دهند.
سخن زیاد است و .....
به امید افغانستانی آباد و آزاد
با سپاس از مریم جان

-- زینب ، Jun 30, 2007

salam mariam jan,
az khandan e guzarish etan ma ra agah mesazad ke mardum thar dega keshwara cheqadar beparwa astan darbari dars ya hata az iqtesadi shagirdan afghan. ma da austaralia hastum wa az khandani in guzarish ehsasi khushi mekun ke mardume afghane ma ihsasi barabari daran ba muqabili dukhtar wa pesar. khush shudum ke ba ojodi sakhti ha mardum baz ham amada hastan ke talim begeran.
tashakur asin guzarishetan.

-- bareenpordily@hotmail.com ، Jul 2, 2007

منظرت چشم پتکان نیست؟
---------------------------------
ممنون از تذکرتان. در متن اصلاح شد.
مریم خرمی

-- نسیم فکرت ، Jul 2, 2007

خیلی خوب بود

-- جواد ، Jul 5, 2007

تشکر
مثل همیشه زیبا و خواندنی نوشتی. زنده باد.

-- آرش ، Jul 7, 2007

lمریم خانم سلام
به آررزوی صحت سلامتی شما عزیز و همکاران تان
گزارش قشنگ شما را خواندم بسیار زیاد تشکر
به امید دیدار بار دیگر شما .
ایمل

-- ایمل ، Aug 2, 2007

استفاده بردم. برای یک کار تحقیقی دنبال گزارش از وضعیت تحصیلی دانش آموزان کشورم می گشتم که به نوشته شما برخوردم و آن را برای خود سیف کردم.

-- برهان ، Aug 28, 2007

زیر این عکس اخیر نوشته شده "پسری در حال کار" بخشید این پسری نیست بلکه دختری است.
ممنون

-- نادر ، Feb 18, 2008

تشکرازگزارش خواندنیتان به امیدموفقیت هرچه بیشترشمامریم نازنین

-- بدون نام ، Jul 27, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)