تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
پاسخ به توماس اردبرينک

بدون خطرکردن به دستاورد بزرگی نمی توان رسيد

مهدی جامی

توماس اردبرينک خبرنگار روزنامه «ان آر سی» هلند در تهران در مقاله ای با عنوان «پشتیبانی دولت هلند از آزادی مطبوعات باعث سرکوب بیشتر کنشگران ایرانی می شود» نسبت به ادامه حمايت مالی هلند از پروژه های مربوط به ايران هشدار می دهد. او هلند را از نگاه ايرانيان شيطان کوچک می نامد و می گويد که آنها نمی خواهند از هلند کمکی دريافت کنند. مقاله او با زيرعنوان «ترجیح می دهیم از شیطان کوچک کمک مالی دریافت نکنیم» در شماره 26 می روزنامه «ان آر سی» منتشر شده است (ترجمه فارسی آن را اينجا بخوانيد). متن زير در پاسخ به شماری از نکات اصلی اين مقاله نوشته شده است. فشرده اين متن برای روزنامه هم فرستاده شد اما روز شنبه گذشته تنها سه پاراگراف از آن منتشر شد. - زمانه

------------------------------------------------

من مايلم پاسخ خود را به عنوان مدير راديو زمانه و يکی از پروژه های برآمده از مصوبه پارلمان هلند برای تنوع در ژورناليسم ايرانی در دو بخش ارائه کنم. در بخش اول مشکلات گزارش توماس اردبرينگ را از نظر فاکت های ارائه شده بررسی می کنم و در بخش دوم به شالوده شکنی منطق اصلی در استدلال او می پردازم.

پاره يکم:

قدا کردن دقت در بازنمايی روابط واقعی فاکت ها

توماس در صدر مقاله خود از اين خبر می دهد که «مجلس هلند مجددا درصدد است از مطبوعات آزاد در ایران پشتیبانی مالی بکند. کمک های قبلی هلند برای کنشگران ایرانی مشکلات عظیمی به بار آورده است.»

بايد بگويم که هنوز خبر موثقی از اينکه مجلس هلند بخواهد از مطبوعات آزاد در ايران پشتيبانی مالی بکند وجود ندارد و تا زمانی که اين مباحث در اواخر ژوئن در پارلمان مطرح نشود نمی توان دانست که پارلمان چه خواهد کرد. بعلاوه تا آنجا که من می دانم پارلمان هلند از هيچ پروژه ای در داخل ايران حمايت نکرده است. کسانی هم که با پروژه های مختلف برآمده از مصوبه 15 ميليون يورويی پارلمان کار کرده اند بجز يک مورد تا کنون هيچ مشکلی نداشته اند چه رسد به اينکه آن مشکلات عظيم باشد.

توماس سپس با اشاره به زندانی شدن دو هفته ای شادی صدر – کنشگر ايرانی و فعال حقوق زنان- به ارائه يک سری از شواهد از آزار و زندانی شدن ديگران می پردازد که هيچکدام با مصوبه پارلمان و پروژه های ناشی از آن ارتباط ندارند.

تمام شواهدی که او نقل می کند بجز يک مورد که مربوط به يک دوره آموزش روزنامه نگاری برای زنان در هند است مربوط به فعاليتهای هيفوس و در چارچوب بودجه همکاری برای توسعه است که بنوبه خود خدمات مهمی در ايران و آن هم با آگاهی و امضای مقامات مسئول انجام داده است.

اينکه توماس هر چه در ماههای اخير بر بر سر زنان و نهادهای زنان در ايران آمده را به پای مصوبه پارلمان هلند گذاشته است صرفا نشانه يک ژورناليسم تابلويدی است که به کرسی نشاندن حرف خود را مهمتر از دقت در بازنمايی روابط واقعی فاکت ها با يکديگر می داند.

يکجانبه گرايی و بی انصافی

او خود تصريح می کند که «بزرگترین موفقیت شادی صدر پروژه ای به نام "راهی" بود. تا دو ماه پیش صدر و هشت نفر دیگر از همکارانش، زنان فقیر جنوب تهران را یاری می کردند. وکلا هم به زنان طلاق گرفته، خانم های مجرد و قربانیان خشونت های خانوادگی در زمینه بهره گیری از قوانین مساعد برای زنان در دستگاه مبهم قضایی اطلاعات می دادند.» ولی او تنها به اين اکتفا می کند که بگويد کمک به اين زنان باعث به خطر افتادن کنشگران شده است گرچه به سراغ يکی از اين زنان هم نمی رود تا ببيند که فعاليت موسسه راهی چه تحولی در زندگی او ايجاد کرده است.

لحن او در ياد کردن از روابط هيفوس و راهی نيز دور از دقت و انصاف ژورناليستی است. او در حالی که از شادی صدر نقل می کند که: «چون نسبت به گرفتن کمک مالی خارجی در ایران حساسیت زیادی وجود دارد، به مقامات مربوطه در تهران رجوع کردیم و آنان را در جریان کار قرار دادیم که آنان هم مشکلی بر سر راه ندیدند». اين مساله را در کنار پشتيبانی مالی سيا از کودتای 1953 د رايران می گذارد و می نويسد: «ایران در زمینه پشتیبانی مالی خارجی تجربیات بدی دارد. در سال 1953 سازمان سیا هزینه کودتاهی را علیه محمد مصدق، نخست وزیری که به گونه ای دموکراتیک انتخاب شده بود، تامین کرد.» آيا کمک هيفوس به زنان هيچ شباهتی به کمک سيا برای کودتا دارد؟

او به همين ترتيب به نحوی خنده دار استدلال می کند که «درواقع مقدمات بازداشت شادی صدر دوسال و نیم پیش به گونه ای غیر عمدی توسط مجلس هلند ریخته شد.»! چرا چون برای ايجاد رسانه ای ماهواره ای برای پخش برنامه در ایران، متفق القول رای مثبت دادند.

او به اين ترتيب می کوشد هر طور شده استدلال ضعيف خود را در برابر طرح رسانه ای پارلمان قوت بخشد و از دو موضوع غيرمرتبط به هم يک موضوع بسازد.

چسباندن اين مطلب به بودجه 75 ميليونی آمریکا برای پیشبرد دموکراسی در ایران نيز نمی تواند ربطی به بحث داشته باشد مگر اينکه توماس معتقد باشد که هلند و آمريکا با هم برای کارهای خود نقشه مشترک کشيده بوده اند. امری که نافی استقلال رای نمايندگان پارلمان خواهد بود.

تخيل به جای تحقيق در باره راديو زمانه

توماس درباره راديو زمانه هم اطلاعات نادرستی دارد. نه تنها «بخش اعظم یارانه دولت هلند صرف تاسیس رادیوئی ایرانی به نام رادیو زمانه در آمستردام» نشد، بلکه اگر اين مبلغ بخش اعظم آن يارانه بود ميزان دريافتی سازمان «پرس ناو» برای آن بايد بسيار بيشتر از «دو میلیون یورو سوبسید»ی می بود که او اشاره کرده است و البته باز هم نادرست است!

راديو زمانه از اوت سال گذشته به راه افتاده است و برخلاف نظر توماس که می گويد «مشکلات به زودی رخنه کردند» هيچ مشکل مهمی بر سر راه تاسيس راديو وجود نداشته است. او در دسامبر 2006 نزديک به يک ساعت با من از طريق گوگل چت از تهران مصاحبه کرد ولی متاسفانه به جای استفاده از مطالب روشن و شفافی که من در اختيار او گذاشتم دو اطلاع نادرست و غيردقيق را به من نسبت داده است. سازمان اطلاعات ایران در زمان مسافرت من به تهران نمی توانسته گفته باشد که «قصد پروژه هلندی براندازی نظام است» زيرا در اينصورت امروز من در هلند نبودم و احتمالا در يکی از زندانهای امنيتی به سر می بردم. اين هم که او نوشته است «تعدادی از ژورنالیست های زمانه هم در حین برگشت به تهران مورد بازجویی قرار گرفتند» کاملا نادرست است. من به توماس هم گفتم که تنها يکی از ژورناليست های ما به دليل آشنايی اش با چند تن ديگر از روزنامه نگاران که در طرح آموزشی جداگانه ای به آمستردام سفر کرده بودند مورد بازجويی قرار گرفت و نه به دليل کارش با راديو زمانه. همه آنها با گرفتن ويزای کار خود در تهران اکنون در آمستردام مشغول کارند.

وانگهی زمانه تنها رسانه ای نيست که با تهران مشکل جدی نداشته است. مجله «زيگ زاگ» وابسته به تراست بی بی سی و سايت چند رسانه ای «جديد مديا» که هر دو از بودجه هلند استفاده کرده اند هم بدون مشکل به کار خود مشغول اند. حتی همکاران روزنامه اينترنتی «روز» هم که از هيفوس حمايت شده است مشکل خاصی در تهران نداشته اند.

راه جانشين: پشت پرده کار کردن؟

بدترين چيزی که توماس به عنوان جانشين رفتارهای شفاف سياسی و مالی و رسانه ای ارائه می کند از قول یکی از دیپلمات های غربی در ایران است که معتقد است «در ایران باید پشت پرده کار کرد»! آيا توماس دارد توصيه می کند که فعاليتهای جامعه مدنی ايران زيرزمينی شود؟ آيا انجام اين توصيه نتايج بمراتب خطرناک تری نخواهد داشت؟ تنها تصور کنيد که وقتی شادی صدر برای گرفتن حمايت مالی از هيفوس مقامات را در جريان گذاشته و باز هم با مشکل برخورد کرده است اگر رابطه پنهان با خارجيان برقرار می کرد و رابطه اش کشف می شد چه اتفاق می افتاد! اينجا برای من اين سوال پيش می آيد که آيا واقعا توماس در اينکه می گويد نگران به خطر افتادن امنيت روزنامه نگاران و کنشگران ايرانی است صادق است؟

من درک می کنم که حمايت مالی خارجی می تواند دردسر ساز باشد. اما دردسر واقعی در پنهان کردن آن است. همين اواخر عماد باقی يکی از برجسته ترين کنشگران حقوق بشری ايران در نامه ای به مقامات آمريکايی همين موضوع را مطرح کرد که آنها بايد بگويند 75 ميليون دلاری را که تصويب کرده اند به چه کسان و گروههايی داده اند زيرا پنهان کردن آن باعث می شود همه نهادهای فعال جامعه مدنی ايران به خطر بيفتند و در مظان اتهام قرار بگيرند. سياست ما در راديو زمانه هم دقيقا همين است. ما هيچ چيزی برای پنهان کردن نداريم. همه آنها که با ما کار می کنند با اسم و رسم و عکس خود مشخص اند. به همين دليل هم مشکلی نداشته اند.
با اينهمه اگر من با يک بخش از مقاله توماس موافق باشم اين بخش است که او از آسیه امینی، روزنامه نگار و کنشگر ایرانی، نقل کرده است که: «البته فراموش نکنیم که حکومت ایران مدام در حال بهانه تراشی است تا با ما برخورد کند. این رژیم گرایش های توتالیتر دارد. ما کنشگران، مشکل حکومت ایران هستیم، نه پشتیبانی های مالی هلند».

پاره دوم:

کنشگری يا بی عملی؟

اساس استدلال توماس اردبرينگ بر اين است که دريافت کمک مالی اسباب سرکوب بيشتر فعاليتهای جامعه مدنی در ايران می شود. پايه اين استدلال بر اين است که گويی در تبعيت از آن مثل فارسی به اين دعوت می کند که نبايد مشت و سندان را با هم مقابل ساخت.

توماس در مطلب خود مانند ديگر مطالب اش در باره ايران روشن نمی کند که بالاخره بايد برای تغيير رفتار رژيم ايران اقدامی کرد يا دست روی دست گذاشت. او از کنار اين واقعيت می گذرد که سختگيری های مقامات امنيتی ايران نسبت به کنشگران ايرانی منحصر به موسسه راهی و ديگر گروههای جامعه مدنی ايران نيست.

همه راهها به هلند ختم نمی شود

برای نمونه، او در نظر نمی گيرد که کسان بسياری در ايران به زندان افتاده اند که اصولاهيچ رابطه ای با سازمانهای خارجی و سرمايه خارجی نداشته اند. نمونه آشکار ايشان يکی خانم شيرين عبادی برنده جايزه صلح نوبل است که پيش از آنکه برنده جايزه شود به خاطر دفاع اش از زندانيان سياسی تحت فشار قرار گرفت و نهايتا به زندان محکوم شد. همچنين او فراموش می کند که ناصر زرافشان وکيل قربانيان قتلهای زنجيره ای برای پنج سال به اتهامات واهی در زندان بود. بعلاوه نبايد از اکبر گنجی فراموش کرد که شش سال را در زندان سپری کرد قبل از اينکه طرحی در هلند يا در آمريکا برای کمک مالی به گروههای ايرانی مدافع حقوق بشر و دموکراسی تصويب شود. اگر از همه اينها بگذريم چگونه می توانيم احمد باطبی را فراموش کنيم؟ دانشجويی که جرم اش بالا بردن پيراهن خونين يک دانشجوی ديگر در جريان حمله به خوابگاه دانشجويان دانشگاه تهران در سال 1999 بود. می دانيد که باطبی برای اينکار به اعدام محکوم شد و گرچه بعدا محکوميت اش تقليل يافت همچنان در زندان است. آيا توصيه توماس اين است که چون مقامات امنيتی ايران افراد فعال در زمينه حقوق بشر را محکوم می کنند بايد از فعاليت های حقوق بشری پرهيز و آن را تعطيل کرد؟

توماس در باره فشار بر اقليت های مذهبی چه می گويد؟ آيا چون بهائيان در ايران به دانشگاه راه ندارند توصيه او اين است که آنها از دين خود دست بردارند؟ آيا چون مرکز مذهبی درويشان گنابادی در قم تخريب می شود بايد به اين درويشان شيعی گفت از عقايد خود دست بکشند تا مقامات ناراحت نشوند و آنها را تعقيب نکنند؟

دهها نمونه ديگر وجود دارد که نشان می دهد جامعه ايرانی در چالش عظيمی برای احقاق حقوق انسانی خود و باز کردن فضای تنفس در يک زندگی دموکراتيک اجتماعی است. آيا چون مقامات امنيتی افراد را به زندان می اندازند يا تحت بازجويی قرار می دهند يا خانه های مردم را برای آزادی بستگان آنها به وثيقه می گيرند بايد از جامعه ايرانی خواست به رضا و تسليم تن دهد؟

کسانی مانند توماس در باره انبوه زنانی که در ماههای اخير مورد تعرض پليس قرار گرفته اند صرفا به اين دليل که حجاب مناسبی از نظر آنها ندارند چه می گويند؟ آنها که از سرمايه خارجی استفاده نمی کنند. پس چرا حاضر نيستند دست از نوع پوشش خود بردارند و روبنده بگذارند؟ آيا توصيه توماس به آنها اين است که بهتر است محجبه شوند تا بازداشت نشوند و يا مورد آزار قرار نگيرند؟

هزينه های دفاع از روش های دموکراتيک

آيا توماس به حذف درخواست رعايت حقوق بشر از مذاکرات ايران و اروپا رای می دهد؟ آيا رعايت حقوق بشر را از ايران خواستن بدون اقدام عملی و قانونی و مالی و رسانه ای در جهت کمک به فعالانی که امنيت خود را در رودررويی با افزاطگرايیهای نظام به خطر می اندازند ممکن است؟

من نمی دانم اين مسائل را کسانی مانند توماس چگونه حل خواهند کرد اما می دانم که برای مردم و روشنفکران ايرانی اين امر مسلم است که بدون هزينه دادن نمی توان به فضای بازتری در رعايت حقوق بشر و دموکراسی رسيد.

توماس اردبرينگ بهتر است بيش از آنکه به واکنش مقامات بينديشد به هزاران نفری بينديشد که با کمک نهادهايی که در جامعه مدنی ايران فعال اند آزادی بيشتری را تجربه کرده اند و يا از حقوق بهتری برخوردار شده اند.

او در مقاله خود اشاره می کند که نزديک به هزار زن از منافع فعاليتهای پرخطر موسسسه راهی بهره مند شده اند. در کشوری مانند ايران اگر چند روز زندان هزينه اين کمک باشد کمتر کسی از آن ابا خواهد کرد. من خود پس از يازده سال دوری از ايران در ماه نوامبر گذشته به ايران رفتم در حالی که می دانستم خطر اين وجود دارد که به زندان بيفتم. اين ديوانگی نيست. هزينه ای است که برای کار با ايران بايد پرداخت. نمی توان تا ابد به خاطر اين که کار در ايران پرخطر است از کار مدنی پرهيز کرد. من به اعتمادسازی و رفع سوء ظن های مقامات ايرانی و تنش زدايی با ايران و پرهيز از جنگ و مداخله نظامی خارجی اعتقاد دارم. مانند شادی صدر هم معتقدم اگر هلند پروژه های خود برای ايران را تمدید کرد، بهتر است وزیر خارجه هلند به تهران برود و روشن سازد که در فکر براندازی نظام نیست. اما به اين هم اعتقاد دارم که نبايد جامعه ايرانی را به قواره خواستهای مقامات درآورد. جامعه ايرانی بشدت در حال رشد است و هزينه معقول برای بقا و پايداری اين رشد ارزش دارد. در مثالهای فارسی هست که اگر خطر نکنيم به دستاورد بزرگ هم نمی رسيم.


در همين زمينه:

داستانهای سرخپوستی در باره توطئه هلندی آمريکايی

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

مقاله ای است به زعم من درخشان. رک و پوست کنده. قابل تصور است که توماس در تهران از سطح رفاهی و زندگی مناسبی حتا در مقایسه با خانه اصلی خود، هلند، برخوردار است. او و خبرنگاران مشابه می دانند با داشتن پول کافی چه طور می شود در تهران بیش از هر نقطه دیگر در اروپا لذت برد. او از امنیت و مصونیت نسبی به عنوان یک فرد اروپایی برخوردار است و می خواهد این موقعیت را حفظ کند. بهترین راه برای جا باز کردن در دل ایرانی ها این است که یک غربی اقدامات غربی ها در قبال ایران را زیر سئوال ببرد. ارتباط دادن بودجه پارلمان هلند با بودجه کودتا علیه دولت مصدق چیزی جز یک شگرد ناشیانه ژورنالیستی نیست. توماس هرگز به نقد دست آورد کسانی که از این بودجه استفا ده کرده اند نمی پردازد. آیا زمانه رادیویی است برانداز؟ آیا شادی صدر و موسسه راهی در خلاف جهت منافع ایرانیان حرکت کردند؟ آیا کمک خارجی به هر نحوی که هزینه شود پلید است؟
توماس آشکارا از این ضعف استدلال در میان ایرانیان باخبر است و چوب را درست در همان جا فشار می دهد. بیگانه هراسی ایرانی و یا توهم توطئه در پس هر اقدام غرب. او این زیرکی را داشته که از این باور در جهت پیشبرد مقاله خود استفاده کند. در این باور، پول خارجی در ذهن ایرانی حکم شئ نجس را دارد. از نجاست باید دوری کرد و یا دست خود را از آن شست. جامی در این مقاله نشان می دهد که منشاء فشار فقط بودجه های هلند و آمریکا نیستند. توماس برعکس سعی می کند حافظه تاریخی مغشوش ما را مغشوش تر کند. این که ما مدام یادمان می رود ده سال پیش، بیست سال پیش چه اتفاقی افتاده. زرنگی این هلندی در آن است که تمام فشارها را مربوط به همین چند وقت اخیر و پس از تصویب بودجه می داند. او آشکارا تاریخ سی ساله ایران را فراموش می کند. آقای توماس، زمانه از پارلمان هلند بودجه می گیرد، شما از کجا؟
آیا مقاله توماس متضمن این مفهوم نیست که با قطع این کمک ها، آن بخش از جامعه مدنی که با برخورداری از این بودجه توانسته صدای بخشی از مردم را به گوش بخشی دیگر برساند خاموش شده و در عوض، تنها کانال های موجود، رسانه های رسمی و یا خبرنگارانی مانند توماس در تهران باشند. آیا او هم از این امر وحشت دارد که بخشی از ایرانیان، با رعایت حد و مرزهای عرفی جامعه ایران، در مورد پیشبرد جامعه مدنی حرف بزنند؟این همان الگوی قدیمی ست:که یا رسانه های حکومتی و یا رسانه های غربی فقط باید وجود داشته باشند. انگار نباید چیزی دیگری این وسط باشد.توصیه به کار کردن پشت پرده، چیزی جز زیرزمینی کردن فعالیت های جامعه مدنی نیست. یعنی آن که بپذیرید کار شما خطاست. توماس و دیگرانی مانند او سعی کنند به جای کلی گویی دست بر مواردی بگذارند که نتیجه کار زمانه یا موسسه شادی صدر و یا دیگران، به ضرر جامعه مدنی ایران، علیه فرهنگ ایران و علیه باورهای اصیل آن گام برداشته است.

-- بدون نام ، Jun 14, 2007

البته من نمی دانم رادیو زمانه چه طور باعث "تنوع در ژورناليسم ايرانی" می شود وقتی بسیاری از دست اندر کارانش همانهایی هستند که در روز می نویسند و سابقاً در روزنامه های خود ایران؟ اگر زمانه برای ایجاد تنوع پول می گیرد و حاصلش این است میشود به پارلمان هلند اعتراض کرد. (نمی گویم زمانه بد است یا ...، ولی فضا را چندان متنوع نکرده.)

-- سهیل ، Jun 14, 2007

عزیز دل برادر;سهیل جان,
تنوع در رسانه ها این نیست که اکبر آقا بقال سر کوچه هم یک روزنامه راه بیندازد(هر چند جلوی او را هم نباید گرفت)!
مساله هویت فردی روزنامه نگاران نیست,بلکه ایجاد بستری است برای رسانه هایی که نمی خواهند در چهارچوب های به شدت محدودکننده رسمی/دولتی گرفتار باشند.

-- بهمن ، Jun 16, 2007

می بخشید لینکی به متن شما در روزنامه هلندی در اینترنت هست که بشود به آن هم دسترسی داشت؟
مرسی

-- فرهاد ، Jun 16, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)