خانه > گزارش ويژه > رسانه های غرب و ايران > ویزا ندادن به خبرنگاران خارجی سیاست نادرستی است! | |||
ویزا ندادن به خبرنگاران خارجی سیاست نادرستی است!امید معماریان"ریس ارلیش" روزنامه نگار آمریکایی که به بیش از 90 کشور جهان سفرکرده، به تازگی نوشتن کتاب خود در مورد ایران را به اتمام رسانده است. چندی پیش در اوکلند، شهری که او زندگی می کند، با او مصاحبه ای درخصوص سفرش به ایران وکردستان عراق و اینکه چگونه آمریکا برخی گروه های مخالف ایران را درشمال عراق حمایت می کند، انجام دادم. بعد ازانتشار این مصاحبه در خبرگزاری IPS قرارشد گفت وگویی هم برای رسانه های فارسی زبان داشته باشیم. او با خوشرویی قبول کرد تا با صرف قهوه ای، خاطرات ونظراتش رادرخصوص سفر به ایران، روزنامه نگاری ومشکلاتی که برای نوشتن گزارش درایران با آن مواجه بوده با من درمیان بگذارد. این مصاحبه که به صورت گزارشی تنظیم شده است، با اجازه وی، اشاراتی هم دارد به بخش هایی ازکتاب این روزنامه نگار آمریکایی که چند ماه دیگر به بازار خواهد آمد. ریس ارلیش، تاکنون چندین بار به ایران سفرکرده، ازجمله سفر دوسال پیش وی به همراه شان پن، هنرپیشه مشهورهالیوود و ازمنتقدان سرسخت جورج بوش به تهران، درست در روزهای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری. او در فصلی از کتاب خود به شان پن و گزارش ماجراهای این سفر پرداخته است. ریس درکتابش می نویسد که هرچه "شان پن" تلاش می کرد روزنامه نگارباشد، ایرانی ها نمی گذاشتند. هرجا می رفت مصاحبه کند، از او امضا می خواستند یا اینکه می خواستند با موبایلشان عکس یادگاری بگیرند، حتی درنماز جمعه!
کتاب «دستور کار ایران» به بازار میآید کتاب ریس با عنوان «دستور کار ایران» (Iran Agenda) ماه اکتبر روانهی بازار کتاب آمریکا خواهد شد. اما این روزها، برای او ایام پرمشغلهای است تا با حضور در نشستهای مربوط به ایران، از آنچه درحال وقوع است سخن بگوید. سفر آخر او به ایران، که زمستان گذشته انجام شد، برای وی دشوارترین سفر بوده است. چرا که برای تهیهی گزارش امکان مانور بسیار کمی داشته است. او در این سفر به کردستان عراق نیز رفت تا فصلی از کتاب خود را که به گروههای مخالف کُرد میپردازد تکمیل کند. این روزنامهنگار آمریکایی معتقد است سیاستهای دولت ایران برای ویزا دادن به روزنامهنگارهای خارجی اشتباه و بد است و تنها باعث میشود روزنامهنگاران عصبانی شوند. ضمنا این سیاست تأثیری هم بر روی کنترل اخبار، که مورد نظر مقامات ایرانیست، ندارد. او میگوید مأموران در آخرین باری که چند ماه پیش به ایران رفته بود آنقدر «این کار را بکن، آن کار را نکن» کردند، که به قول خودش، کلافه شد. کم مانده بود که او را بیندازند بیرون. البته زیاد خوش شانس نبود؛ چون اگر چنین اتفاقی میافتاد، حتما برای ناشرش موفقیت بیشتری به همراه میآورد. ریس پیش از حملهی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، به همراه نورمن سالامون کتابی با نام «Target Iraq» منتشر کرد. میگوید با انتشار «دستور کار ایران» میخواهد تصویر دقیقتری نسبت به واقعیات امروزجامعه ارائه دهد. این روزنامهنگار آمریکایی شیفتهی فرهنگ، شیوهی زندگی، مردم، غذا و موسیقی ایرانیست. خدا نکند زولبیا و باقلوا جلو او بگذارید که درچشم به هم زدنی ناپدید میشوند. از کباب و دربند هم که نگویید. ریس همچنین از جمله معدود روزنامهنگاران آمریکاییست که سفر به ایران را پیش و پس از روی کارآمدن محمود احمدینژاد تجربه کرده است. دنبال کردن مسایل ایران از دههی هفتاد اما اینکه یک آمریکایی این چنین اخبار ایران را دنبال کند بیدلیل نمیشود. ماجرا ظاهرا داستان رفیق ناباب است: «من رویدادهای مربوط به ایران را از دههی هفتاد میلادی دنبال کردهام. دوستان ایرانی زیادی در آن زمان داشتم که علیه حکومت دیکتاتوری شاه مبارزه میکردند. زمانی که در سال ۲۰۰۶ تهدیدات آمریکا علیه ایران سیر صعودی به خود گرفت، فکر کردم خیلی مهم است که درچنین زمانی کتابی درخصوص افسانههای آمریکا در مورد ایران و همچنین جنبش طرفدار دموکراسی در ایران نوشته شود. مردم ایران به تنهایی قادرند که برای آیندهی خودشان تصمیمگیری کنند. آنها به آمریکایی که بخواهد به دنبال "تغییر رژیم" باشد نیازی ندارند». او یک بار به تنهایی درسال ۲۰۰۰ به ایران سفر میکند. بار دوم همراه شان پن بود. سفری که هم مواهب زیادی داشت، هم مشکلاتی فراوان: «بدون شک سفر چهار روزه به تهران با همراهی شان پن، تجربهی جالب و هراسناکی بود. شان پن برای نوشتن گزارشی برای روزنامهی سان فرانسیسکو کرانیکل آنجا بود، نه به عنوان یک هنرپیشهی مشهور. اما به هرجایی که مراجعه میکرد، مردم از او دستخط و امضا یا یک عکس با تلفن همراهشان میخواستند. به نحوی که هتلی که درآن اقامت داشتیم مجبور شد یک کشتیگیر ۱۵۰ کیلویی سابق را برای کنترل جمعیت علاقهمند استخدام کند».
زمان خاتمی به همه جا سفر میکردیم این روزنامهنگار آمریکایی که اول بار در زمان محمد خاتمی به ایران رفت، با فضای اجتماعی ایران کاملا مأنوس و البته از باز بودن محیط اجتماعی کاملا شگفتزده شد. از رفتن به رستورانهای مختلف، ملاقات با فعالان اجتماعی، دیدن کتابفروشیهای شلوغ، دانشگاههای پر جنبوجوش و همهی چیزهایی که خلاصه تصویرهای قبلیاش را به هم زده بود: «اولین بار سال ۲۰۰۰ به ایران سفر کردم. زمانی که آقای خاتمی رییس جمهور بود. ما میتوانستیم کمابیش آزادانه سفر کنیم. من به تهران، مشهد و قم رفتم و تقریبا تا مرزهای افغانستان هم رفتیم. چیزهای زیادی در مورد آوارگان افغانی، که درایران و اغلب درشرایط بسیار بد مالی زندگی میکنند، فهمیدم. اما ایرانیان از مردمی که از دست طالبان فرار کردهاند بهخوبی پذیرایی میکنند. بسیاری از مردم آمریکا فکر میکنند که دولت بنیادگرای ایران باید همسان با بنیادگرایان افغانی و القاعده باشد. درحالی که این دو دشمنان آشتیناپذیری هستند». برای ریس تهیهی گزارش طی هفت سال گذشته، سال به سال دشوارتر شده است: «خیلی دشوار است که باید ویزا تهیه کرد، یک مترجم ویک هماهنگ کننده از طریق شرکتهایی که دولت تایید میکند استخدام کرد، و بعد هم تمام سفرهای خارج از تهران را به دولت اطلاع داد و تاییدیه گرفت. دولت میترسد که خبرنگاران خارجی جاسوس باشند یا مطالب منفی درمورد ایران بنویسند و وضعیت رابرای دولت بدتر کنند». ویزا گرفتن خیلی سخت است، خیلی! او میگوید نوشتن برای روزنامهنگاران آمریکایی درایران بسیار دشوار است. چرا که حتا گرفتن ویزا برای جهانگردان آمریکایی نیز خیلی سخت است. دولت ایران گمان میکند به دلیل رفتاری که دولت آمریکا برای دادن ویزا به شهروندان ایرانی دارد باید دست به اقدامات تلافیجویانه بزند. آمریکا معمولا از دادن ویزا به خبرنگاران ایرانی خودداری میکند و از آنها میخواهد که انگشت نگاری شوند. از دادن ویزای معتبر به دانشگاهیان ایرانی و توریستها هم حتا وقتی در حال وارد شدن به کشور هستند خودداری میکند».
به اعتقاد او، دولت ایران با محدود کردن، ندادن ویزا، تأخیر در دادن ویزا، بیرون کردن یا لغو ویزای خبرنگاران خارجی عملا سیاست بدی را دنبال میکند: «این موضوع خبرنگاران را عصبانی میکند. من با رییس جمهوری سوریه، رهبران حزبالله و دیگر مقامات خاورمیانه مصاحبه کردهام. کشورهای دیگر سیاستهای ماهرانهتری در قبال روزنامهنگاران خارجی دارند». سفرسوم ریس ارلیش در زمان محمود احمدینژاد بود که به نظرش طاقتفرسا بوده است؛ چرا که روزنامهنگارهای خارجی خیلی پاییده میشدند: «بعد از روی کار آمدن محمود احمدینژاد تورم و بیکاری افزایش مشهودی داشته است. من با افراد عادی زیادی درخیابانها مصاحبه کردم. همگی روی این مسأله اتفاق نظر داشتند. مردم همچنین فشار سیاسی بیشتری را احساس میکنند. اگر چه احمدینژاد در میان بخشهایی ازمردم همچنان محبوب است». وقتی روزنامهنگار آمریکایی سانسور میشود با این حال، همهی اینها دلیل نمیشود که روزنامهنگار آمریکایی هم سانسور را تجربه نکند. فقط ظاهرا نوع آن با جاهای دیگر کمی متفاوت است: «ایران یک سیستم رسمی سانسور دارد. اگر شما "مطالب اشتباه" منتشر کنید، روزنامه تعطیل میشود و نویسندگان زندانی میشوند. در ایالات متحده، این روزنامهنگاران هستند که خود را سانسور میکنند. آنها میدانند نوشتن درمورد برخی مسایل جنجال برانگیز میتواند توسط سردبیران پس زده شود یا موجب انتقاد دولت شود. بنابر این آنها درمورد چنین موضوعاتی نمینویسند». ریس در کتابش، ادعای آمریکا در مورد ارسال اسلحه از سوی ایران به عراق را در رسانههای دو کشور انگلستان و آمریکا با یکدیگر مقایسه کرده است. او میگوید بیشتر رسانههای اصلی آمریکا همان دروغهای مقامات نظامی را در این مورد منتشر کردند. اما بی.بی.سی، ایندیپندنت و گاردین تردیدهایی بروز دادند: «من مقالات زیادی در روزنامههای اصلی آمریکا، رادیو سراسری، روزنامههای خارجی و رسانههای آنلاین منتشر کردهام. محتوای اصلی همان است، اما همان اطلاعات را نمیتوان در رسانههای اصلی منتشر کرد. میتوانم امیدوار باشم که حداقل بخشی از حقیقت منتشر میشود». شعار مرگ بر آمریکا و دعوت به چای ریس ارلیش هم مانند خیلی ازخارجیهایی که به ایران میآیند، مورد میهماننوازی ایرانیان قرار گرفته است. مردمی که از یک طرف میگویند «مرگ بر آمریکا» و از طرف دیگر او را برای صرف چای به خانهشان دعوت کردهاند: «مثل یک روزنامهنگار ایرانی با من برخورد میشد! مردم شروع میکردند با من فارسی صحبت کنند. من تنها لبخند میزدم و سرم را تکان میدادم و امیدوار بودم که پلیس را صدا نزنند. جدا مردم خیلی با من دوستانه بودند. و میخواستند با من صحبت کنند. آنها از من در مورد بوش و اینکه مردم آمریکا در مورد او چگونه فکر میکنند سوال میکردند. در نماز جمعه مردم فریاد میزدند «مرگ بر آمریکا» اما بعد از آن مرا برای ناهار به خانههایشان دعوت میکردند». کسی در ایران نمیگوید نه! اگر تاریخ ایران، موسیقی و تلفیق موسیقی سنتی با جاز، سینمای ایران و... برای نویسندهی کتاب «دستور کار ایران» خیلی جذاب است، تعارفبازی هموطنان عزیز برایش بسیار غیرقابل فهم بوده است. خودش میگوید: «آرزو میکردم مردم ایران میتوانستند بگویند «نه». اگر شما به کسی در ایران برای مصاحبه زنگ بزنید، به جای اینکه بگوید «نه»، میگوید «بعدا زنگ بزنید». شما دوباره زنگ میزنید. پنج روز پشت سر هم. و آنها هم هنوز میگویند «دوباره به من زنگ بزنید». و اما درخصوص مقایسهی ایران وعراق، او ضمن صحبت از سفرخود به این دو کشور، به مقایسهی آمریکا و مکزیک میپردازد: «در پاییز ۲۰۰۲ برای تهیهی گزارش به عراق رفتم. بار دیگر، در اواخر سال ۲۰۰۶ بود. عراق کشوری به مراتب فقیرتر است و هنوز از دهها سال حکومت صدام رنج میبرد. تحریمهای تحمیل شده توسط ایالات متحده اقتصاد عراق را تقریبا نابود کرده است. عراقیها بعد از حملهی آمریکا، امروز حتا وضعشان بدتر به نظر میرسد. ایران اما در صلح است و بهرهمند از قیمت بالای نفت. بنابر این سطح زندگی و اقتصاد در ایران خیلی بهتر است. درعین حال، مردم ایران ناراحتی زیاد و به حقی در مورد دولت خود و وضعیت اقتصادیشان هم دارند. مردم در آمریکا نمیگویند «اوه پسر، ما خیلی خوششانس هستیم چون وضعمان از مکزیک بهتر است». آمریکاییان خواستار بهبود وضعیت شغلی، دستمزدهای بهتر، رفع تبعیض و خیلی چیزهای دیگر هستند. مردم ایران هم، مانند مثالی که زدم، نمیتوانند خود را با عراق مقایسه کنند». ------------------------------ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|