خانه > گزارش ويژه > ايرانيان > تهران: يک ايستگاه تا جهنم خانه > گزارش ويژه > رسانه های غرب و ايران > تهران: يک ايستگاه تا جهنم | |||
تهران: يک ايستگاه تا جهنمسعید شروینینصف جمعیت دنیا در شهرها زندگی میکنند. بنا به پیش بینیها، تا سال 2015، جهان دارای 60 شهر بزرگ خواهد بود که جمعیت هر کدام از آنها از 700 هزار نفر هم فراتر خواهد رفت. این سیر شتابناک شهرنشینی انگیزهای شده برای روزنامه معروف زود دویچه زایتونگ در آلمان که از شماری از نویسندگان شهرهای بزرگ دنیا بخواهد که در جنبههای مختلف تاریخ و تحول شهر خود بنویسند. این نویسندگان در مقالات خود سیر گسترش و تحول شهر محل سکونت خود را مرور میکنند، چالشها و تناقضات این رشد و گسترش را توضیح میدهند، سختیها و لذتهای زیستن در چنین شهرهایی را بازمیگویند و حتیالمکان چشماندازی هم از آینده شهر خود به دست میدهند. سهشنبه هفته گذشته زوددویچه زایتونگ قلم را به امیرحسن چهلتن، نویسنده نامآشنای ایرانی سپرده بود تا او بگوید که از زادگاه و محل سکونتش و یکی از شهرهای بزرگ دنیا، یعنی تهران چه درک و دریافتی دارد و کدام جنبههای گذشته و حال این شهر را قابل اشاره و بازگویی میداند.
چهلتن مقاله خود را به شرح فلسفهای که تهرانیها در برخورد با مناسبات حاکم بر شهرشان دارند آغاز میکند و میگوید که ساکنان این شهر، اینک دو سه دهه است که برآشفتگی و عصبیت خود را به برخورد با جهان نیز تعمیم دادهاند، چرا که از نظر آنها این جهان صرفا از رهگذر تصویر ناقصی که رسانههای غربی از زندگی ایرانی ارائه میکنند با ما آشناست و خود نتوانستهایم تصویر نوینی از واقعیت زندگی در ایران را در غرب جا بیاندازیم. از نظر چهلتن، تصویر رسانههای غرب از تهران، به این دلیل غیرواقعی است که نه تنها درآن دائما و به گونهای عام و فلهای از شرق افسانهای و پر رمز و راز صحبت میشود، بلکه جزییاتی هم که در این تصویر برجسته میشود معمولا در نزد خود ساکنان تهران. فاقد اهمیت هستند. به باور نویسنده ایرانی، اختلاف میان تصویری که رسانههای غرب از تهران ارائه میکنند و تصویر خود او به عنوان رماننویس و شهروند پایتخت ایران همانا در جزییاتی است که معمولا از چشم رسانههای غرب پنهان میمانند. برای چهلتن در نگاه به تهران مهم این است که رابطه سنت و مدرنیسم در این شهر چگونه است. در پاسخ به این سوال خود چهلتن به قطعیت میگوید که ما شرقیها اگر زندگی مدرنی هم داشته باشیم، دست آخر سنتی میمیریم. چهلتن که اینک به 51 سالگی رسیده، سپس خاطرهای از دوران کودکی خود بازگو میکند که به خوبی نشانگر چالش میان مدرنیسم و سنت در زندگی همشهریان تهرانی او است. چهلتن هنگامی که هفتساله بوده، مادرش درتاریک روشنای یک شامگاه بهاری دستش را میگیرد و به فرودگاه می برد تا همراه با جماعت بزرگی از مردم شاهد ورود خانم "جینا لولوبریجیدا"، هنرپیشه معروف ایتالیا به تهران باشند. به نوشته چهلتن، ازدحام جمعیت چنان بود که پلیس با همه تلاش خود نتوانست نظم را حفظ کند و هرج و مرج فرودگاه تهران و اطراف آن را فراگرفت. تا روزی هم که لولو بریجیدا تهران را ترک میکند مادر چهلتن به دیدار چهره اواز نزدیک موفق نمیشود و تنها در روزنامهها جریان سفر وی را تعقیب میکند. چهلتن سپس ادامه میدهد: یکی دو روزی پس از آن که لولوبریجیدا تهران را ترک کرد، رویداد 15 خرداد 1342 به وقوع پیوست و اهالی بخشهای جنوبی تهران به حمایت از آیتآلله خمینی دست به تظاهرات زدند، تظاهراتی که توسط پلیس پراکنده شد و خمینی نیز متعاقب آن به تبعید رفت. بهمن 1357، یعنی 15 سال پس از استقبال کم سابقه تهرانیها از هنرپیشه زن ایتالیایی، حالا نوبت رهبر مذهبی ایران، یعنی آیتآلله خمینی بود که با استقبالی مشابه از تبعید وارد تهران شود. امیرحسن چهلتن چهلتن در ادامه مینویسد: تهران را نمیتوان از تاریخ سیاسی آن جدا کرد، چرا که این شهر در 100 سال گذشته کمتر روی آرامش به خود دیده است. اینک یک قرن است که پایتخت ایران در حالتی شبیه حالت فوقالعاده به سر میبرد و همهچیزش موقتی و غیردائم به نظر میآید. شاید بتوان به طور خلاصه، تهران را این گونه معرفی کرد: خشن، تحت سلطه کامل ا آلودگی و وارونگی هوا، انباشته از مناظر بنجل و بیقواره، پر از جنایات و بزهکاریهای خرد و بیخیالیهایی بزرگ که به پوچگرایی پهلو میزند و نیز، سرریز از حماقتهای سیاسی. طرفه این که، تهران بی خاطره که بناهای تاریخی چندانی هم ندارد، ساکنانش را با ویروس نوستالژی و حسرتآوردن بر گذشته آلوده کرده است. چهلتن سپس در اشارهای به دوران جوانی خود به توصیف لالهزار و سینماهای آن میپردازد، سینماهایی که با یک بلیط میشد دو فیلم را دید، یکی ایرانی یکی هم خارجی. خانوادههای تهرانی اما بیشتر هوادار فیلمهای فارسی بودند، چرا که در آنها فضایی وجود داشت که اساسا با تبلیغات معطوف به مدرنیسم شاه در تناقض اساسی بود. در کندوکاوی در تاریخ پایتخت ایران، چهلتن حضور نیروهای متفقین در گرماگرم جنگ جهانی دوم را به یادمان میآورد. به نوشته داستان نویس نامآشنای ایران، از قبل حضور همین نیروهای متفقین بودند که در تهران کافهها و بارهای بسیار به وجود آمد که در آنها دختران ارمنی و لهستانی آمده از روسیه با دامنهای کوتاه و بلوزهای تنگ و چسبان برای سربازان و افسران خارجی و شماری از مردم بومی میرقصیدند. چهلتن مینویسد: آن کافهها یادمان نسلهای پیش از ما بود و نوستالژی آنها اینک به نسل من به ارث رسید. چهلتن سپس اشاره آی دارد به به روسپیخانه ویژه تهران در سالهای دهه بیست و این که که چگونه دختران روستایی به کارگرفته شده در آن با میل و سلیقه نیروهای متفقین سازگار نبودند. این روسپیخانه و مکانهای مشابه آن به نوشته چهلتن، در جریان انقلاب بهمن آماج حمله و آتشسوزی انقلابیونی شدند که شاید برخی از آنها خود پیشترها از مشتریانی چنین مکانیهایی بودند. فقهای ایران به نوشته چهلتن سال 1357 شهری را تحویل گرفتند که دارای سینما و تثاتر و فاحشهخانه و دانشگاه و عرق فروشی و و کتابخانه بود. روسپیها محل کار خود را به کنار خیابان منتقل کردند و بازیگران تثاتر به بازکردن چلوکبابی روی آوردند. دانشگاه ها و عرقفروشیها هم تعطیل شدند، همه چیز باید اسلامی میشد. اما یک مشکل لاینحل وجود داشت که هنوز هم باقی است و آن این که خود تهران را نمیشد تعطیل کرد. چهلتن سپس به مسئله ترافیک و نقشی که این معضل در ایجاد یک زندگی جهنمگونه در تهران ایجاد کرده میپردازد و دست آخر مینویسد: جرج بوش دائم اشاره میکند که در برخورد با ایران گزینه نظامی کماکان روی میز است. بهتر ولی شاید این باشد که آمریکاییها این گزینه را در کشو میز بگذارند. بدون یک حمله نظامی هم تهران از هر جهت که نگاه کنی تنها یک ایستگاه با جهنم فاصله دارد. ------------------------------ مرتبط: زندگی در تهران میتواند خیلی باحال باشد |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
تا سال 2015، جهان دارای 60 شهر بزرگ خواهد بود که جمعیت هر کدام از آنها از «700 هزار نفر» هم فراتر خواهد رفت؟؟؟ 700هزارتا که خیلی خوبه! خدا کنه همین قدر باشه!
-- سوشیانت ، Apr 16, 2007مقاله اقاي چهل تن منعكس كننده ديدگاه هاي خود او است. با اين ديد خيلي از شهرها تا جهنم كه هيچ فاصله اي ندارند، بلكه چند قدم نيز از آن گذشته اند.
-- سیدعلی ، Apr 16, 2007بخش هاي تيره لندن يا پاريس را ايشان حتما ديده اند.
در مقاله ايشان علائق سياسي شخصي دخيل است و به هيچ عنوان بي طرفانه نيست. اين اشكالي است كه به اكثر نشريات معتبر اروپايي وارد است. نه مي توانند تهران يا ايران از ديد خبرنگار خودشان بشناسند و نه مي توانند از ديد يك ايراني. اولي مشكل شناخت دارد و دومي مشكل بي طرف نبودن.
درابتدای این مطلب نوشته شده:
-- صحبت الله سرایی ، Apr 16, 2007"تا سال 2015، جهان دارای 60 شهر بزرگ خواهد بود که جمعیت هر کدام از آنها از 700 هزار نفر هم فراتر خواهد رفت."
ظاهرا یک چیزهایی رامترجم اشتباهی متوجه شده و یا اینکه عمدا اطلاعات غلط به خلق الله میده.
چرا که هم اکنون و یا بر طبق آمارهای جمعیتی جهان و گزارش دفتر جمعیت سازمان ملل در سال 2006 بیش از 30 شهر در دنیا چمعیتی بالای 7 میلیون نفر دارند. و بیش از صد شهر چمعیتی بالای 3 میلیون نفر. هم اکنون شمار شهرهایی که در دنیا جمعیتی افزون بر يک میلیون نفر دارند از 400 شهر هم گذشته است. این شهرها عبارتند از : توکیو، مکزیکوسیتی، بمبئی، سائوپولو، نیویورک، دهلی، جاکارتا..... احتمالا همه را در ویکی پدیا میشه پیداشون کرد.
به نظرم اين مقاله براي من كه تهرانيام نكات جالبي در مورد تاريخ نه چندان دور اين شهر دارد اما براي كسي كه ميخواهد تهران با مختصات امروز را بشناسد گويا نيست.
-- حامد محمدي ، Apr 17, 2007"هر ایرانی حتی اگر خیلی هم مدرن زندگی کند در نهایت سنتی می میرد" در ردیف جمله های قصار نیچه ای هست که حالا حالاها متخصصین باید روی آن کار کنند تا کشف رمز شود. "تقابل سنت و مدرنیته" کم کم از یک موضوع یا عنوان یکی از بحث های مهم و کلیدی دارد به یک تکیه گاه کلام یا به یک قید مثل " اساسا" ، "کلا" اجمالا و از این دست تبدیل می شود. مدت هاست که هر روشنفکر یا هنرمند یا نویسنده ایرانی برای شروع یا پیشبرد بحثش به این تقابل سنت و مدرنیسم متشبث میشود و انگار از هیچ زاویه ی دیگری نمی شود به مسایل زندگیمان نگاه کرد. به خصوص اگر مخاطب غربی باشد که برای ارضای حس مدرن بودن و اثبات فردیت و تمایزمان از توده ی سنتی و عقب مانده باید حتما اشاره ای بشود به این تقابل مسخره! با نظر دوستمان سید علی کاملا موافقم که در آخر خواننده ی "غربی" نخواهد توانست نه از زبان خبرنگاران و نویسندگان غیر ایرانی و نه از زبان نویسنده ی ایرانی واقعیت های ایران را بفهمد. آقای چهلتن که به خاطر نوشتن ده ها رمان و داستان و به عنوان نویسنده ای پرکار بسیار قابل تحسین و احترام هستند اگر" نظرات" این صفحه را می خوانند امیدوارم چند خط بالا را حمله به شخص خودشان تلقی نکنند و اگر امکان دارد کمی در مورد "مرگ سنتی هر ایرانی" توضیح دهند.
-- سیامک راوی ، Apr 19, 2007تهران يك ايستگاه تا جهنم!
-- حميد ، Jun 10, 2007به نظر من حالا ديگه به جهنم خوش آمديد!!!!