تاریخ انتشار: ۹ فروردین ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گذری بر شهر بم - بخش نخست

بم و سه سال رنجش

اردوان روزبه
ardavan.roozbeh@gmail.com

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

ساعت از دوازده نیمه‌شب گذشته. شیراز امشب سردتر از دیشب است. پست الکترونیکی‌ام را مرور می‌کنم. مدیر رادیو خواسته است تا به بم بروم. او نوشته است فاجعه‌ی بم چیزی نیست که بتوان فقط برای یک مناسبت به یاد آن افتاد و با گذشت سه سال از کنار آن گذشت.


پیرمردی که هنوز بر روی خرابه‌های خانه‌اش زندگی می‌کند

بم. راستی من چقدر این شهر را می‌شناسم؟ روز دوم زلزله آنجا بودم. همان روز که سگ‌های زنده‌یابِ گروه‌های نجات در پس‌کوچه‌های شهر به دنبال یافتن باقی‌مانده‌ی انسان‌هایی بودند که شاید هنوز نفسی برایشان در زیر آوار باقی مانده بود. همان وقتی که جنازه‌های مرده‌ها را «فامیلی» دفن می‌کردند. موقعی که زنانی بر سر چند جنازه‌ی لای پتو پیچیده نشسته بودند و بهت‌زده به آدم‌ها نگاه می‌کردند.

من بم را درست روز بعد از زلزله، در حالی که غلغله‌ای در گورستان برپا بود، دیده بودم. وقتی که ایرج بسطامی را مانند بسیاری از بمی‌های دیگر در قبر می‌گذاشتند. جایی که گورهای دسته‌جمعی، مرا به یاد فیلم‌هایی می‌انداخت که از دفن یهودیان در اردوگاه‌های آلمانی دیده بودم، و می‌دانستم با این بویی که از جنازه‌های روی دست مانده بلند شده، راهی جز این نیست. اینک بم بعد از سه سال و اندی ...


اکثر فروشگاه‌ها در بم هنوز کانتینری هستند

سه سال بهت
حالا دوباره بنا شده به بم بازگردم. کمی دلهره وجودم را می‌گیرد. هنوز هم یاد ضجه‌های آدم‌هایی که چشمه‌ی اشک‌شان خشک شده بود و فقط صدای خراشیده‌ای از گلوی‌شان بیرون می‌آمد مرا به هم می‌ریزد. اما می‌خواهم برگردم. حرف های آقای وزیر امیدوارم کرده که شاید اوضاع مثل روزهای اول نباشد. سعیدی‌کیا گفته بود ۸۵ درصد بازسازی‌ها در بم انجام پذیرفته است. با این حساب، نباید خیلی هم نگرانِ دیدن آن خرابه‌ها بود.

بازگشت به تهران و بعد کرمان. یک سواری در فرودگاه حاضر می‌شود یک‌راست تا بم برود، دربست. حدود دو ساعت تا بم راه است. هم‌سفری پیدا می‌کنم. مهندس ناظری‌ست که در پروژه‌های بازسازی دولتی کار می‌کند. صحبت از بم می‌شود و از ساخت و سازها. من می‌گویم که خوشحالم از این که فقط ۱۵ درصد از بازسازی بم باقی مانده است. نمی‌تواند جلو تعجب‌اش را بگیرد. اما ظاهرا نمی‌خواهد توی ذوق‌ام بزند. فقط به این جمله بسنده می‌کندکه «شما بروید از نزدیک ببینید، خودتان می‌فهمید.» من دوست دارم بیشتر از او حرف بکشم. خوابش می‌آید. یا شاید چون نمی‌خواهد جواب دهد می‌خوابد. اما شماره تلفن‌اش را می‌دهد و می‌گوید: «دوری تو شهر بزنید، بعد با هم صحبت خواهیم کرد.» جاده‌ی کرمان به بم یکنواخت است و شب‌ها نا امن. اما چند پاسگاه پلیس در مسیر وجود دارد که ماشین‌های قرارگاه‌های نیروی انتظامی با تیربار جلو آن هستند. چندی پیش، در همین جاده‌ی بم ـ کرمان، گروه‌های مسلح به اتومبیلی حمله کرده و سرنشینان آن را به قتل رسانده بودند. راننده با آب و تاب این موضوع را تعریف می‌کند و محل درگیری را نشان‌ام می‌دهد.


بسیاری از مردم هنوز در اردوگاه‌ها زندگی می‌کنند، اینجا اردوگاه بسطامی است

می‌پرسم بم آباد شده؟ نگاه‌ام می‌کند. کش‌دار. و بعد رو به جاده می‌کند و شروع می‌کند به خواندن یک شعر محلی. شعرش کمی محزون است. رویم نمی‌شود بپرسم که این شعر مال کیست و کجایی‌ست. نمی‌دانم. لابد کرمانی‌ست. راه طولانی‌تر از یکی ـ دو ساعت به نظر می‌آید. گاه ـ گداری از کنار خرابه‌هایی عبور می‌کنیم و هرچه بر تعداد آنها افزوده می‌شود احساس می‌کنم به بم نزدیک‌تر می‌شویم. بدون اغراق بهت‌زده‌تر می‌شوم. نمی‌دانم تقصیر حرف وزیر مسکن است که توقع مرا بالا برده، یا من معنی ۸۵ درصد را نمی‌توانم درک کنم.

به بم می‌رسیم. بیش از هر چیز خرابه‌هایی می‌بینم و خانه‌هایی که هنوز آواربرداری نشده‌اند. راننده نگاهم می‌کند. همان طور که همسفرم زیر چشمی این کار را می‌کند. یکی ـ دو تا سوال می‌کنم: «می‌گویند که کار بازسازی بم تمام شده ...»، « تمام بم این شکلی‌ست یا فقط همین منطقه؟»... به نظرم نامربوط است. می‌گذارند به حال خودم باشم. بر در و دیوار پر از شعار است: «دوباره می‌سازیمت بم».


خانه‌ای در محله‌ی «دشتویه» بم

ترجمه‌ای تازه از بازسازی
بگذارید بروم سر اصل مطلب: من همیشه به آمارهایی که مدیران و وزرا، پشت تریبون‌هایی با ۱۰ میکروفن و دو ـ سه دوربین می‌گویند مشکوکم. نه این که آنها دروغ می‌گویند، بلکه به نظرم آنها بر روی کاغذ چند عدد و رقم را می‌نویسند و لابد چند آمار و اطلاعات را از کارشناسان وزارت مسکن و بانک مرکزی هم چاشنی‌اش می‌کنند و بعد هم می‌آیند جلو دوربین، و مثل آقای سعیدی‌کیا، می‌گویند: ۸۵ درصدِ بازسازی بم به اتمام رسیده است. اما آن کسی که فقط دو تیر آهن از خانه‌اش را مثل درختان خرمای مرده‌ی بم، لاغر، بین خرابه‌ها علم کرده است، یا کسی که هنوز در اردوگاه «بسطامی و معصومه» زندگی می‌کند این جمله‌ی وزیر را بیشتر به یک شوخی تعبیر می‌کند.

علی، ۷۱ ساله، ساکن بم است. از شب زلزله می‌گوید: «آن شب چند بار زمین لرزید. انگار برای همه عادی شده بود. دم اذان صبح بود و برای نماز بیدار شده بودم. داشتم وضو می‌گرفتم که انگار کسی صدایم کرد که بیایم بیرون. عیالم سر نماز بود. به من گفت خب برو ببین کیه. رفتم دم در. تا دستگیره را گرفتم، انگار قیامت شد. صدایی آمد. یک انفجار. و من احساس کردم دیگر اختیاری ندارم. مثل یک موج رفت و برگشت و همه چیز در برگشتِ موج از هم پاشید. از تمام محله‌ی ما سه نفر زنده ماندند.» این پیرمرد هنوز بر روی خرابه‌های خانه‌اش زندگی می‌کند.

ابعاد حادثه کوچک نبود. این موضوع برای همه روشن است؛ اما شرایط برخورد با این فاجعه، و تبعاتی که از عدم برنامه‌ریزی گریبان مردم را گرفت، شاید کمتر از خودِ حادثه نبود. امروز اگر سری به محلات دشتویه، بلوار معلم، خیابان تختی و محلاتی نزدیک به مرکز زلزله بزنید، کاملا حس می‌کنید که بعد از گذشت سه سال و اندی، این بم همان بم چند روز بعد از زلزله است. بسیاری در کانکس‌ها زندگی می‌کنند. فروشگاه‌هایی در کانکس، خانه‌هایی در چادر و خرابه‌هایی به وسعت جایی که روزی برای این مردم خانه بوده است.


مدرسه‌ی فاطمیه: یکی از چند مدرسه‌ی ساخت تایوانی‌ها

وزیر راست می‌گوید، اما مردم خانه ندارند
در جریان سالگرد زلزله‌ی بم، وزیر مسکن و شهر سازی، که پیش از این خود رییس ستاد بازسازی بم نیز بوده است، با صراحت گفت هشتاد و پنج درصد کارِ بازسازی بم انجام شده. برای گواه این مدعا، کافی‌ست در بلوار معلم قدمی بزنید. از هر ده خانه، یکی ساخته شده. با این حساب، حتما اشکالی در کار است. رفتم سراغ مردم. براستی چرا بعد از سه سال، هنوز بم خرابه است؟ آنها می‌گویند دولت به ما گفته بود که به ازای هر ساکن بمی که خانه‌اش خراب شده، بانک پانزده میلیون تومان وام می‌پردازد. حتا صحبت‌های اولیه این بود که این وام بلاعوض است. در صورتی که به‌دلیل عدم تخصیص اعتبار، و با فاصله‌ای طولانی، بمی‌ها وام را با دادن سفته و چک و ضمانت زنجیره‌ای دریافت کردند. آن هم در شرایطی که هر کسی که بمی بود، به جز لباس تنش چیز دیگری نداشت. همه عزادار بودند. مردمی برادر از دست داده، فرزند یتیم شده، همسر مرده. واقعا چه کسی به فکر وام و ساخت و ساز بود؟

دولت به جای این که، در یک برنامه‌ی مشخص، ساخت و سازها را تعریف کند، به مرور فاز به فاز، مثلا برای دیوارکشیِ زمین‌ها، پی‌ریزی و تیرریزی و غیره، مبالغی را پرداخت کرد که این مبالغ با گذشت زمان هیچ تناسبی با افزایش هزینه‌های مصالح و ساخت و ساز نداشت. از سویی هم شکم گرسنه که صبر نمی‌کند تا ساختمان بسازید، بعد کسب راه بیندازید، آن وقت از شما نان برای خوردن بخواهد. بسیاری هم، از فرط ناچاری، وامی را که گرفتند نان شب کردند و خوردند. حالا زمزمه است که موعد بازپرداخت آن نیز نزدیک است. هم اینک به اصل مبلغ، نزدیک به دو میلیون تومان نیز اضافه شده و با افزایش قیمت‌ها در سال هشتاد و پنج، تقریبا ساخت خانه با این پول غیر ممکن است.


قیمت یک کانتینر در بازار تا حدود ده میلیون تومان می‌رسد

برخی کارشناسان می‌گویند منظور آقای وزیر از اعلام درصدِ بازسازی، میزان پرداخت وام و تسهیلات بوده. یعنی بر اساس بر آوردهای اولیه، رقمی باید به مردم برای بازسازی پرداخت می‌شده. این رقم تاکنون هشتاد و پنج درصدش پرداخت شده. اما این که این مردم چند درصدشان صاحب خانه شده‌اند بحث جدایی‌ست.

با این شرایط، برای بسیاری از مردم این شهر، داشتن سرپناه بیشتر به یک رویا می‌ماند. وقتی به سراغ آمار بخواهی بروی، کسی نمی‌تواند به تو دقیق بگوید چند خانه در بم تخریب شده، چند خانه تاکنون بازسازی شده، و به شکل مشخص، میزان بازسازی واقعی در بم چقدر است.
می‌خواهم حرف‌های مردم را بشنوم. در پس‌کوچه قدم می‌زنم. شهر درست همان شهری‌ست که من دو روز بعد از زلزله دیده بودم.

اینجا خانه تعریفش کمی فرق می‌کند
مهندس باقری شهردار جوان بم است. می‌گوید: «ستاد بازسازی معتقد است نود درصد بازسازی انجام گرفته». می‌پرسم به نظر شما واقعا همین رقم انجام پذیرفته؟ اشاره می‌کند: «من گفتم نظر ستاد بازسازی این است. از نظر آنها، وقتی نود درصد تسهیلات گرفته‌اند، یعنی همین‌قدر انجام گرفته. و هر کسی قسط آخر را گرفته، یعنی خانه‌اش را تمام کرده. از نظر ما این نیست. و ما فکر می‌کنیم ساخت و سازِ تمام شده آن است که کسی بتواند در خانه‌ای سکونت کند».


مجتمع اداری بم، با ظرفیتی مازاد این شهر

او از تعداد خانه‌هایی که ساخته نشده اظهار بی‌اطلاعی می‌کند، اما در مورد بخش‌های مربوط به شهرداری اظهار می‌کند که تاکنون بیست و شش هزار پروانه صادر کرده‌اند که یعنی نود و هشت درصد مردم پروانه‌ی ساخت را دریافت کرده‌اند. شهردار همچنین در بخش تجاری نیز اشاره به رقم هفتاد درصدی می‌کند:
«در برخی خیابان‌ها نیز، چون مشغول به تعریض هستیم، با تأخیر مواجه‌ایم که با توجه به بودجه‌ای که یک ماه پیش تخصیص یافته، بسرعت مشغول پرداخت هزینه‌ها به مردم هستیم».

شهردار بم تخفیف نیمی از هزینه را جزو تسهیلاتی می‌داند که از طریق شورای شهر برای مردم در نظر گرفته شده. او در بحث بازسازی عمومی شهر نیز وجود مشکلاتی در تخصیص بودجه را یک دلیل، و ایجاد تأسیسات زیربنایی نظیر برق، آب و تلفن را از دلایل دیگر تأخیر در بخش عمرانی (مانند آسفالت) می‌داند. وی یکی دیگر از دلایل عدم بازسازی پیاده‌روها و معابر را عدم اتمام بازسازی منازل و ساختمان‌ها می‌خواند و معتقد است: «کار اساسیِ عمرانِ شهری بعد از تکمیل ساختمان‌ها شروع خواهد شد. البته در فضاهای تفریحی، چند پارک را در دستور کار داریم که بعضی از آنها تا حدود هشتاد درصد پیشرفت داشته است».

باقری در پاسخ به این سوال که به نظرش کار بازسازی در بم کی به اتمام می‌رسد می‌گوید: «سوال سختی می‌کنید. ما امیدواریم با توجه به این که سقف زمانی تکمیل تأسیسات شهری تا شهریور هشتاد و شش است، بتوانیم تا پایان آن سال کار بازسازی و عمرانی بم را به اتمام برسانیم».


در بسیاری از مناطق، هنوز خانه‌ها مانند روزهای اول زلزله هستند

این‌جورهایی که می‌گویند نیست
صحبت با شهردار در بین زنگ‌های تلفن، و در اتومبیل او که در شهر بازدید می‌کرد، انجام گرفت. باقری برخورد صمیمانه‌ای دارد و مصاحبه را تا خیابان امام خمینی ادامه می‌دهد. در این خیابان، برای دیدن معاون خبرگزاری ایرنا که برای بازدید پروژه‌ی ساختمانی خبرگزاری آمده است، دقایقی از اتومبیل پیاده می‌شود. دو کارمند شهرداری که همراه ما بودند، نبودِ او را فرصت مناسبی می‌دانند و اشاره می‌کنند که:

«نه آقا! هیچی ساخته نشده. ما که از نزدیک سر و کار داریم می‌دانیم. شاید پنج تا ده درصد ساخته شده. تازه همانی هم که ساخته شده بخش نهایی‌اش، که داخل ساختمان باشد، مانده است. الان همه دارند می‌گویند که اینها فقط آمار است. واقعیت این است که آنهایی که پروانه گرفته‌اند بودجه ندارند. برخی به اسکلت رسیده‌اند، برخی فقط توانسته‌اند پایه‌ها را بگذارند. من، خودم، اسکلت را بنا کردم و هنوز سقف هم نگذاشته‌ام. شانزده میلیون هزینه کرده‌ام. ستاد به من یازده میلیون داده. پنج میلیون هم از جیبم داده‌ام. دیگه هیچی در توانم نیست. در مورد تجاری‌ها هم هنوز نقشه‌ی جامعی نیست.

مردم چطور می‌خواهند بسازند؟ برای خودشان می‌گویند هشتاد درصد را ساخته‌اند. یا در مورد تجاری‌های بم هم می‌گویند هفتاد درصد ساخته شده. این یعنی حدود هزار و خورده‌ای مغازه. یعنی الان این قدر مغازه در بم وجود دارد؟ شما که دارید می‌بینید. این حرف‌ها و رقم‌ها را برای بالاتری‌ها می‌گویند. که یعنی کاری انجام شده».


ساختمان‌های نوساز و شیک، اغلب متعلق به بانک‌های دولتی

نگرانی‌هایی برای شهری در فهرست جهانی یونسکو
در دنیا فقط ۷۶ شهر وجود دارد که تمامی آن جزو میراث جهانی یونسکو محسوب می‌شود. بم یکی از این شهرهاست. شهری که بناست مبتنی بر شکل سنتی اولیه‌اش ساخته شود. ولی چیزی که امروز دیده می‌شود غیر از این به نظر می‌آید. همان معدود بناهایی که ساخته شده چندان مطابقت و همسانی با الگوهای سنتی قبلی ندارد. این روند، به همین ترتیب نیز در حال ادامه است.

کارشناسان معتقدند امکان اعمال فشار بنابر بحران به وجود آمده فراهم نیست؛ و از طرفی هم مدیریت کلانِ شهری و کشوری نیز برای این موضوع حساسیتی به خرج نمی‌دهند. هم‌اکنون گروهی نیز بر روی پروژه‌ی بازسازی ارگ و منطقه‌ی بم کار می‌کنند و با توجه به پی‌گیری‌های انجام شده، تلاش دارند فعالیت خود را بر روی حفظ ترکیب سنتی شهر و ایجاد بستر مد نظر یونسکو، که می‌تواند نتایج مثبتی بر روی این مجموعه‌های شهری و تاریخی داشته باشد، معطوف کنند. اما بنابر گفته‌ی برخی، این روند چندان در مسیر لازم قرار ندارد و نمی‌توان گفت انجام پروژه‌های شهری بم مبتنی بر استانداردهای یونسکو انجام پذیرفته است.

شهری با نصف جمعیت برای استادیوم‌هایش
اما روی دیگری هم برای این سکه وجود دارد: علی‌رغم سخت‌گیری‌ها در پرداخت اعتبار برای ساخت منازل در بم، و حساسیت‌هایی که در این بخش وجود دارد، شما در بم می‌توانید روی دوم سکه را هم ببینید. آن چه در بالا گفته شد مصائبِ ساختنِ یک «خانه» در بم بود. اما به‌عکس، در بخش ادارات و سازمان‌ها موضوع کاملا فرق می‌کند. اداراتی که در بم ساخته شده یا در حال ساخت است، برای جمعیتی چند برابرِ ساکنین موجود طراحی شده. ساخت و سازهایی با حجم و ظرفیت‌هایی بیش از اندازه، یا به قول مهندس مصطفی تاسبندی، یکی از ناظر پروژه‌های مقیم در بم «اور دیزاین».

وی در مورد نحوه‌ی ساخت و سازها در بم می‌گوید:
«قریب به اتفاق پروژه‌ها در بم، چندین برابر مورد لزوم، از نظر سازه و ساخت، دیده شده. به شکلی که باعث صرف هزینه‌های بسیار بالا و بیهوده شده است. به نظر می‌رسد کسی هم به دنبال این موضوع نیست. به همین دلیل، پروژه‌ای که اینجا با برآورد چهل و خورده‌ای میلیارد ریال شروع می‌شود، ممکن است تا شصت میلیارد هم افزایش یابد و این در بم غیر طبیعی نیست. آن هم در مورد فضاهایی که، در خیلی از موارد، مورد نیاز مردم نیست. بحث بر روی نیاز فرهنگی نیست؛ بحث بر سر نیاز جمعیتی‌ست. اینجا می‌آیند در منطقه‌ای به نام «بروات»، استادیوم ورزشی ده‌هزار نفری می‌سازند. در صورتی که اگر تمام مردم آن در برنامه‌هایش شرکت کنند، باز هم پر نخواهد شد. این شیوه‌ی برخورد باعث می‌شود که آدم بی‌اختیار فکرهایی بکند. در اینجا اگر می‌خواهند به کسی پروژه‌ی خوب بدهند برایش یک پروژه‌ی خوب تعریف می‌کنند. مثلا می‌گویند چون آدم محترمی‌ست، بیاییم یک پروژه‌ی هفت میلیاردی را بیست و پنج میلیارد تعریف کنیم تا به قول معروف چیزی بهش برسد.

اینجا نظارت نظارت نیست. پیمانکار پیمانکار نیست. کارفرما به همین ترتیب. اینجا رابطه حکم‌فرماست. در وضعیتی که در کشور، همه به حداقل‌های بها کار پیمانکاری قبول می‌کنند، در بم قراردادهایی با پیمانکاران بسته می‌شود، با هفت درصد بالابود قیمت و هیچ اعتراضی هم نمی‌شود».

بم برای غیر بمی‌ها
تعداد کمی پروژه‌های مسکونی در بم توسط دولت آماده‌سازی شده: شهرک‌هایی با آپارتمان‌هایی ۶۰ متری. در این ساخت و سازها، طراحان شهری به هیچ عنوان به الگو‌های زندگی در این شهر توجه نکرده‌اند و فرهنگ بومی را مد نظر قرار نداده‌اند. لذا با مراجعه به یکی از این شهرک‌ها در نزدیکی بیمارستان اصلی شهر در حاشیه‌ی جاده‌ی بم ـ زاهدان کمتر بمی‌ای را مشاهده کردم که ساکن این آپارتمان‌ها باشد. بیشتر ساکنین این شهرک‌ها را مهاجرینی تشکیل می‌دهند که بعد از زلزله به این شهر آمده‌اند. شما از هر بمی که می‌پرسید می‌گوید: «بم برای غیر بمی‌هاست».

عدم توجه به شرایط و نیازمندی‌های جامعه‌ی هدف در بسیاری از بخش‌های شهر ملموس است. از جمله استادیوم بیست هزار نفری شهر، که فوق‌العاده وسیع و متنوع است، و در بین مردم شایعه شده که هزینه‌ی ساخت آن را تیم «رئال مادرید» می‌دهد. این مجموعه با هزینه‌ای بالغ بر صد و سی میلیارد ریال ساخته شده، که در آن برای بولینگ هم سالنی دیده شده. ورزشی که احتمالا حتا قبل از زلزله نیز طرفداری در این شهر نداشته است. مهندسِ ناظر این پروژه حاضر نبود میزان بودجه‌ی پرداختی برای این پروژه را اعلام کند. مانند بسیاری از پروژه‌های دیگر که کسی حاضر نیست بگوید رقم آن چقدر است. اگر چه این مجموعه بزرگ‌ترین استادیوم شهر است، اما یکی از چهار استادیومی‌ست که برای مردمی که نان برای خوردن به زحمت تهیه می‌کنند، و اگر قرار باشد ساکن واقعی بم باشند سی تا چهل هزار نفر بیشتر نمی‌شوند، ساخته شده. یعنی جریانی مثل منطقه‌ی «بروات» که اگر تمامی مردم شهر بروند استادیوم، باز جای خالی دارد.

در مورد سایت اداری بم، چند بیمارستان و دانشگاه آزاد هم وضع به همین شکل است. بودجه‌های مازاد و هزینه‌کردهای بیش از نیاز. به قول یک پزشک، در بم به تعداد بیمارستان‌ها و مراکز درمانیِ ساخته‌شده، پرسنل وجود نخواهد داشت. شاید برخی بگویند مگر بد است که بیمارستان ساخته شود؟ یا ورزشگاه و اداره؟ اما پاسخ در این جاست که شاید بد نباشد، اما این شیوه‌ی ساخت، بودجه‌ای برای تکمیل شهر بم باقی نخواهد گذاشت. مردم نقش اصلی جریان را دارند و تمامی این ادارات، استادیوم‌ها، پارک‌ها و بیمارستان‌ها برای رفاه آنان ساخته می‌شود. در حالی‌که آنها هنوز در هزارتوی خویش گم هستند و کسی به فریاد آنها نمی‌رسد.

غیر دولتی‌ها در کلنگ اول
بگذارید به یک گروه سوم هم اشاره کنم: ساخت و سازهایی که مربوط به سازمان‌های غیر دولتی و خیرین می‌شود. مانند بنایی که استاد شجریان بانی آن شده، یا مجموعه‌ی آموزشی مربوط به زنان، که شیرین عبادی کار نظارت بر آن را انجام می‌دهد، و ساختمان‌های دیگری که خیرین آن را در دست دارند. این گروه نیز شرایط مناسبی ندارند و چندان حمایت جدی برای به ثمر رسیدن این کارها نمی‌شود. به‌عکسِ پروژه‌های دولتی، این قبیل پروژه‌ها با سرعت کمتری در حال اجراست. مدیر ارشاد در مورد پروژه‌ی استاد شجریان می‌گوید:

«ما اگر بتوانیم حمایت می‌کنیم. اما اخیرا نمی‌دانم چرا این پروژه فعال نیست». این مسأله‌ی «حمایت» در مورد برخی پروژه‌های دیگر هم صدق می‌کند. از جمله، پروژه‌های مدرسه‌سازی بنیاد «تزوچی» تایوان، که ساخت چندین بنا را در دستور کار داشته است و تاکنون سه مدرسه را نیز تحویل داده. اما می‌گویند به‌دلیل نصب پرچم کشور تایوان در جلو آن مدارس، اختلافاتی به وجود آمده که کار ساخت بقیه‌ی مدارس را با مشکلاتی مواجه کرده است.

در بازدید از مدرسه‌ی ۱۰ کلاسه‌ی «فاطمیه»، که همین بنیاد تایوانی آن را ساخته، با مدیر آن صحبت کردم. او نیز اگرچه در مورد این مسأله اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد، اما به نحوه‌ی مکان‌یابی مدارس اعتراض داشت و اشاره می‌کرد:
«باید نسبت به تراکم بچه‌ها و خانواده‌ها، در سطح شهر مدارس ساخته می‌شد. در بعضی مناطق، تعداد مدارس مازاد است و در برخی مناطق دیگر، اصلا مدرسه نیست». مدیر این مدرسه که اکثر شاگردانش را غیر بومی و مهاجر تشکیل می‌دهند، اشاره می‌کند که : «اگرچه تعداد شاگردانی که بمی هستند بسیار کاهش پیدا کرده، اما تعداد شاگردان مدرسه رشدی ۲۰ درصدی نسبت به پیش از زلزله داشته است».

شهرک بم یا شهر بم؟ مسأله این است
برخی می‌گویند که در بدو امر، بررسی‌هایی در مورد ایجاد یک شهرک برای سکونت بازماندگان، که به روایت بسیاری، حداکثر سی هزار نفر بیشتر نبوده‌اند، شده است. اما با این فکر که «بم باید ساخته شود» کار بازسازی بم بدون در نظر گرفتن سایر گزینه‌ها آغاز شده است. اینک بم، در جریان بازسازی، با ورود حجم زیادی از مهاجرین و خانواده‌های غیر بومی مواجه شده است که امکانات را، برای ایجاد فرصت زندگی بهتر، مناسب دیده‌اند. بمی‌ها می‌گویند در حالی که ساکنین اولیه‌ی بم، خود، در پیچ و تاب چرخه‌های اداری و اجرایی مانده‌اند، بسیاری از مهاجرین با استقرار در این شهر توانسته‌اند از تسهیلات و امکانات بهره‌ی کافی ببرند.

بمی که امروز، در سومین سال بعد از زلزله است، هنوز در بی‌برنامگی‌ها و نبود امکانات متناسب و تضادها درگیر است.

این گزارش ادامه دارد. ادامه‌ی این گزارش، به آسیب‌های اجتماعی وارده در بم، بحران‌های بعد از زلزله و شرایط فعلی این شهر، به لحاظ فرهنگی و اجتماعی، خواهد پرداخت.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

گزارش بیش از حد طولانیست با حرف های تکراری همیشگی درباره بم. اظهار نظر های شخصی گزارشگر و حضور تحمیلی اش بیشتر فضای آن را پر کرده است.

-- Sara ، Mar 29, 2007

درمورد این گزارش خواندنی وجالب اما غم انگیز، یک جوک بنظرم رسیده است که شاید رازی را که دراین آمار پانزده درصد وهشتاد وپنج درصد نهفته است، روشن کند.
رستورانی آگهی کرده بود :ازفلان تاریخ ،کباب مخلوط گنجشک و گاو با قیمت بسیارمناسب .
شخصی که توجهش به چنین آگهی وچنین کبابی جلب شده بود، ازصاحب رستوران پرسید ببخشید ، ازاین کباب ،چقدرش گوشت گاو است وچقدرش گوشت گنجشک؟
صاحب رستوران بدون معطلی جواب داد : پنجاه ،پنجاه .
مرد دوباره پرسید یعنی چه جوری ؟ صاحب رستوران جواب داد آقا جان ماصبح به صبح یک گاو می کشیم ویک گنجشک وگوشتشون رو قاطی می کنیم !

-- محمد ازآلمان ، Mar 29, 2007

گزارش جالب و خواندنی است، تنها اشکال، طولانی بودن آن است. این گزارش بیش از 3 هزار و سیصد کلمه دارد.

-- مهدی ، Mar 29, 2007

سه پاراگراف اول اين گزارش، بيشتر به انشاهای دوران نوجواني مان شبيه است. برای من خواننده چه اهميتی دارد که هوای شيراز سرد تر است امشب؟! يا مدير راديو از کارمندش چه خواسته؟... اين انتقاد های دوستانه از"زمانه" به خاطر دوست داشتن آن است وگرنه هر روز هزاران نوشته اين جوری در وب منتشر مي شود.

-- رهی ، Mar 30, 2007

سلام من فكر مي كنم اين جز معدود گزارش هايي است كه واقعيت ها را در مورد بازسازي بم بيان كرده فكر مي كنم ناگفته ها در مورد بم بسيار است ودردها بيشمار

-- ياسي از بم ، Apr 11, 2007

من هم گزارش فوق را قبول دارم ولي كي به درد دل ما گوش ميده . فقط حرف!!!

-- hamid از بم ، Apr 15, 2007

سلام بر بم هميشه زنده
ميدانم در بم جز غم كم چيز يافت مي شود.
در بم در آن كرانه باختري كرمان جز ماتم از دست دادن ها و به نام بم گرفتن و بردن ها كم چيز يافت ميشود.
اما بم هميشه تاريخ زنده است و پاينده.

از آن كاستي ها كه دولت بر رشد آن آمد و نشد ما نيز ديدهاييم
در اين روزگار

گفت يافت مي نشود گشته اييم ما.
پس بر عهده تك تك ايرانيان است تا خانه هاي بم را بر دوش خود بنا كنند كه شانه مردان بم خسته است.

-- سهیل شریف زاده ، Apr 30, 2007

سلام
سایت خوبی دارید با آرزوی موفقیت

-- رضا قاسمی بم ، Jun 24, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)