خانه > گزارش ويژه > گزارش > بم و سه سال رنجش | |||
بم و سه سال رنجشاردوان روزبهardavan.roozbeh@gmail.comبرای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید. ساعت از دوازده نیمهشب گذشته. شیراز امشب سردتر از دیشب است. پست الکترونیکیام را مرور میکنم. مدیر رادیو خواسته است تا به بم بروم. او نوشته است فاجعهی بم چیزی نیست که بتوان فقط برای یک مناسبت به یاد آن افتاد و با گذشت سه سال از کنار آن گذشت.
بم. راستی من چقدر این شهر را میشناسم؟ روز دوم زلزله آنجا بودم. همان روز که سگهای زندهیابِ گروههای نجات در پسکوچههای شهر به دنبال یافتن باقیماندهی انسانهایی بودند که شاید هنوز نفسی برایشان در زیر آوار باقی مانده بود. همان وقتی که جنازههای مردهها را «فامیلی» دفن میکردند. موقعی که زنانی بر سر چند جنازهی لای پتو پیچیده نشسته بودند و بهتزده به آدمها نگاه میکردند. من بم را درست روز بعد از زلزله، در حالی که غلغلهای در گورستان برپا بود، دیده بودم. وقتی که ایرج بسطامی را مانند بسیاری از بمیهای دیگر در قبر میگذاشتند. جایی که گورهای دستهجمعی، مرا به یاد فیلمهایی میانداخت که از دفن یهودیان در اردوگاههای آلمانی دیده بودم، و میدانستم با این بویی که از جنازههای روی دست مانده بلند شده، راهی جز این نیست. اینک بم بعد از سه سال و اندی ...
سه سال بهت بازگشت به تهران و بعد کرمان. یک سواری در فرودگاه حاضر میشود یکراست تا بم برود، دربست. حدود دو ساعت تا بم راه است. همسفری پیدا میکنم. مهندس ناظریست که در پروژههای بازسازی دولتی کار میکند. صحبت از بم میشود و از ساخت و سازها. من میگویم که خوشحالم از این که فقط ۱۵ درصد از بازسازی بم باقی مانده است. نمیتواند جلو تعجباش را بگیرد. اما ظاهرا نمیخواهد توی ذوقام بزند. فقط به این جمله بسنده میکندکه «شما بروید از نزدیک ببینید، خودتان میفهمید.» من دوست دارم بیشتر از او حرف بکشم. خوابش میآید. یا شاید چون نمیخواهد جواب دهد میخوابد. اما شماره تلفناش را میدهد و میگوید: «دوری تو شهر بزنید، بعد با هم صحبت خواهیم کرد.» جادهی کرمان به بم یکنواخت است و شبها نا امن. اما چند پاسگاه پلیس در مسیر وجود دارد که ماشینهای قرارگاههای نیروی انتظامی با تیربار جلو آن هستند. چندی پیش، در همین جادهی بم ـ کرمان، گروههای مسلح به اتومبیلی حمله کرده و سرنشینان آن را به قتل رسانده بودند. راننده با آب و تاب این موضوع را تعریف میکند و محل درگیری را نشانام میدهد.
میپرسم بم آباد شده؟ نگاهام میکند. کشدار. و بعد رو به جاده میکند و شروع میکند به خواندن یک شعر محلی. شعرش کمی محزون است. رویم نمیشود بپرسم که این شعر مال کیست و کجاییست. نمیدانم. لابد کرمانیست. راه طولانیتر از یکی ـ دو ساعت به نظر میآید. گاه ـ گداری از کنار خرابههایی عبور میکنیم و هرچه بر تعداد آنها افزوده میشود احساس میکنم به بم نزدیکتر میشویم. بدون اغراق بهتزدهتر میشوم. نمیدانم تقصیر حرف وزیر مسکن است که توقع مرا بالا برده، یا من معنی ۸۵ درصد را نمیتوانم درک کنم. به بم میرسیم. بیش از هر چیز خرابههایی میبینم و خانههایی که هنوز آواربرداری نشدهاند. راننده نگاهم میکند. همان طور که همسفرم زیر چشمی این کار را میکند. یکی ـ دو تا سوال میکنم: «میگویند که کار بازسازی بم تمام شده ...»، « تمام بم این شکلیست یا فقط همین منطقه؟»... به نظرم نامربوط است. میگذارند به حال خودم باشم. بر در و دیوار پر از شعار است: «دوباره میسازیمت بم».
ترجمهای تازه از بازسازی علی، ۷۱ ساله، ساکن بم است. از شب زلزله میگوید: «آن شب چند بار زمین لرزید. انگار برای همه عادی شده بود. دم اذان صبح بود و برای نماز بیدار شده بودم. داشتم وضو میگرفتم که انگار کسی صدایم کرد که بیایم بیرون. عیالم سر نماز بود. به من گفت خب برو ببین کیه. رفتم دم در. تا دستگیره را گرفتم، انگار قیامت شد. صدایی آمد. یک انفجار. و من احساس کردم دیگر اختیاری ندارم. مثل یک موج رفت و برگشت و همه چیز در برگشتِ موج از هم پاشید. از تمام محلهی ما سه نفر زنده ماندند.» این پیرمرد هنوز بر روی خرابههای خانهاش زندگی میکند. ابعاد حادثه کوچک نبود. این موضوع برای همه روشن است؛ اما شرایط برخورد با این فاجعه، و تبعاتی که از عدم برنامهریزی گریبان مردم را گرفت، شاید کمتر از خودِ حادثه نبود. امروز اگر سری به محلات دشتویه، بلوار معلم، خیابان تختی و محلاتی نزدیک به مرکز زلزله بزنید، کاملا حس میکنید که بعد از گذشت سه سال و اندی، این بم همان بم چند روز بعد از زلزله است. بسیاری در کانکسها زندگی میکنند. فروشگاههایی در کانکس، خانههایی در چادر و خرابههایی به وسعت جایی که روزی برای این مردم خانه بوده است.
وزیر راست میگوید، اما مردم خانه ندارند دولت به جای این که، در یک برنامهی مشخص، ساخت و سازها را تعریف کند، به مرور فاز به فاز، مثلا برای دیوارکشیِ زمینها، پیریزی و تیرریزی و غیره، مبالغی را پرداخت کرد که این مبالغ با گذشت زمان هیچ تناسبی با افزایش هزینههای مصالح و ساخت و ساز نداشت. از سویی هم شکم گرسنه که صبر نمیکند تا ساختمان بسازید، بعد کسب راه بیندازید، آن وقت از شما نان برای خوردن بخواهد. بسیاری هم، از فرط ناچاری، وامی را که گرفتند نان شب کردند و خوردند. حالا زمزمه است که موعد بازپرداخت آن نیز نزدیک است. هم اینک به اصل مبلغ، نزدیک به دو میلیون تومان نیز اضافه شده و با افزایش قیمتها در سال هشتاد و پنج، تقریبا ساخت خانه با این پول غیر ممکن است.
برخی کارشناسان میگویند منظور آقای وزیر از اعلام درصدِ بازسازی، میزان پرداخت وام و تسهیلات بوده. یعنی بر اساس بر آوردهای اولیه، رقمی باید به مردم برای بازسازی پرداخت میشده. این رقم تاکنون هشتاد و پنج درصدش پرداخت شده. اما این که این مردم چند درصدشان صاحب خانه شدهاند بحث جداییست. با این شرایط، برای بسیاری از مردم این شهر، داشتن سرپناه بیشتر به یک رویا میماند. وقتی به سراغ آمار بخواهی بروی، کسی نمیتواند به تو دقیق بگوید چند خانه در بم تخریب شده، چند خانه تاکنون بازسازی شده، و به شکل مشخص، میزان بازسازی واقعی در بم چقدر است. اینجا خانه تعریفش کمی فرق میکند
او از تعداد خانههایی که ساخته نشده اظهار بیاطلاعی میکند، اما در مورد بخشهای مربوط به شهرداری اظهار میکند که تاکنون بیست و شش هزار پروانه صادر کردهاند که یعنی نود و هشت درصد مردم پروانهی ساخت را دریافت کردهاند. شهردار همچنین در بخش تجاری نیز اشاره به رقم هفتاد درصدی میکند: باقری در پاسخ به این سوال که به نظرش کار بازسازی در بم کی به اتمام میرسد میگوید: «سوال سختی میکنید. ما امیدواریم با توجه به این که سقف زمانی تکمیل تأسیسات شهری تا شهریور هشتاد و شش است، بتوانیم تا پایان آن سال کار بازسازی و عمرانی بم را به اتمام برسانیم».
اینجورهایی که میگویند نیست مردم چطور میخواهند بسازند؟ برای خودشان میگویند هشتاد درصد را ساختهاند. یا در مورد تجاریهای بم هم میگویند هفتاد درصد ساخته شده. این یعنی حدود هزار و خوردهای مغازه. یعنی الان این قدر مغازه در بم وجود دارد؟ شما که دارید میبینید. این حرفها و رقمها را برای بالاتریها میگویند. که یعنی کاری انجام شده».
نگرانیهایی برای شهری در فهرست جهانی یونسکو کارشناسان معتقدند امکان اعمال فشار بنابر بحران به وجود آمده فراهم نیست؛ و از طرفی هم مدیریت کلانِ شهری و کشوری نیز برای این موضوع حساسیتی به خرج نمیدهند. هماکنون گروهی نیز بر روی پروژهی بازسازی ارگ و منطقهی بم کار میکنند و با توجه به پیگیریهای انجام شده، تلاش دارند فعالیت خود را بر روی حفظ ترکیب سنتی شهر و ایجاد بستر مد نظر یونسکو، که میتواند نتایج مثبتی بر روی این مجموعههای شهری و تاریخی داشته باشد، معطوف کنند. اما بنابر گفتهی برخی، این روند چندان در مسیر لازم قرار ندارد و نمیتوان گفت انجام پروژههای شهری بم مبتنی بر استانداردهای یونسکو انجام پذیرفته است. شهری با نصف جمعیت برای استادیومهایش وی در مورد نحوهی ساخت و سازها در بم میگوید: اینجا نظارت نظارت نیست. پیمانکار پیمانکار نیست. کارفرما به همین ترتیب. اینجا رابطه حکمفرماست. در وضعیتی که در کشور، همه به حداقلهای بها کار پیمانکاری قبول میکنند، در بم قراردادهایی با پیمانکاران بسته میشود، با هفت درصد بالابود قیمت و هیچ اعتراضی هم نمیشود». بم برای غیر بمیها عدم توجه به شرایط و نیازمندیهای جامعهی هدف در بسیاری از بخشهای شهر ملموس است. از جمله استادیوم بیست هزار نفری شهر، که فوقالعاده وسیع و متنوع است، و در بین مردم شایعه شده که هزینهی ساخت آن را تیم «رئال مادرید» میدهد. این مجموعه با هزینهای بالغ بر صد و سی میلیارد ریال ساخته شده، که در آن برای بولینگ هم سالنی دیده شده. ورزشی که احتمالا حتا قبل از زلزله نیز طرفداری در این شهر نداشته است. مهندسِ ناظر این پروژه حاضر نبود میزان بودجهی پرداختی برای این پروژه را اعلام کند. مانند بسیاری از پروژههای دیگر که کسی حاضر نیست بگوید رقم آن چقدر است. اگر چه این مجموعه بزرگترین استادیوم شهر است، اما یکی از چهار استادیومیست که برای مردمی که نان برای خوردن به زحمت تهیه میکنند، و اگر قرار باشد ساکن واقعی بم باشند سی تا چهل هزار نفر بیشتر نمیشوند، ساخته شده. یعنی جریانی مثل منطقهی «بروات» که اگر تمامی مردم شهر بروند استادیوم، باز جای خالی دارد. در مورد سایت اداری بم، چند بیمارستان و دانشگاه آزاد هم وضع به همین شکل است. بودجههای مازاد و هزینهکردهای بیش از نیاز. به قول یک پزشک، در بم به تعداد بیمارستانها و مراکز درمانیِ ساختهشده، پرسنل وجود نخواهد داشت. شاید برخی بگویند مگر بد است که بیمارستان ساخته شود؟ یا ورزشگاه و اداره؟ اما پاسخ در این جاست که شاید بد نباشد، اما این شیوهی ساخت، بودجهای برای تکمیل شهر بم باقی نخواهد گذاشت. مردم نقش اصلی جریان را دارند و تمامی این ادارات، استادیومها، پارکها و بیمارستانها برای رفاه آنان ساخته میشود. در حالیکه آنها هنوز در هزارتوی خویش گم هستند و کسی به فریاد آنها نمیرسد. غیر دولتیها در کلنگ اول در بازدید از مدرسهی ۱۰ کلاسهی «فاطمیه»، که همین بنیاد تایوانی آن را ساخته، با مدیر آن صحبت کردم. او نیز اگرچه در مورد این مسأله اظهار بیاطلاعی میکرد، اما به نحوهی مکانیابی مدارس اعتراض داشت و اشاره میکرد: شهرک بم یا شهر بم؟ مسأله این است بمی که امروز، در سومین سال بعد از زلزله است، هنوز در بیبرنامگیها و نبود امکانات متناسب و تضادها درگیر است. این گزارش ادامه دارد. ادامهی این گزارش، به آسیبهای اجتماعی وارده در بم، بحرانهای بعد از زلزله و شرایط فعلی این شهر، به لحاظ فرهنگی و اجتماعی، خواهد پرداخت. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
گزارش بیش از حد طولانیست با حرف های تکراری همیشگی درباره بم. اظهار نظر های شخصی گزارشگر و حضور تحمیلی اش بیشتر فضای آن را پر کرده است.
-- Sara ، Mar 29, 2007درمورد این گزارش خواندنی وجالب اما غم انگیز، یک جوک بنظرم رسیده است که شاید رازی را که دراین آمار پانزده درصد وهشتاد وپنج درصد نهفته است، روشن کند.
-- محمد ازآلمان ، Mar 29, 2007رستورانی آگهی کرده بود :ازفلان تاریخ ،کباب مخلوط گنجشک و گاو با قیمت بسیارمناسب .
شخصی که توجهش به چنین آگهی وچنین کبابی جلب شده بود، ازصاحب رستوران پرسید ببخشید ، ازاین کباب ،چقدرش گوشت گاو است وچقدرش گوشت گنجشک؟
صاحب رستوران بدون معطلی جواب داد : پنجاه ،پنجاه .
مرد دوباره پرسید یعنی چه جوری ؟ صاحب رستوران جواب داد آقا جان ماصبح به صبح یک گاو می کشیم ویک گنجشک وگوشتشون رو قاطی می کنیم !
گزارش جالب و خواندنی است، تنها اشکال، طولانی بودن آن است. این گزارش بیش از 3 هزار و سیصد کلمه دارد.
-- مهدی ، Mar 29, 2007سه پاراگراف اول اين گزارش، بيشتر به انشاهای دوران نوجواني مان شبيه است. برای من خواننده چه اهميتی دارد که هوای شيراز سرد تر است امشب؟! يا مدير راديو از کارمندش چه خواسته؟... اين انتقاد های دوستانه از"زمانه" به خاطر دوست داشتن آن است وگرنه هر روز هزاران نوشته اين جوری در وب منتشر مي شود.
-- رهی ، Mar 30, 2007سلام من فكر مي كنم اين جز معدود گزارش هايي است كه واقعيت ها را در مورد بازسازي بم بيان كرده فكر مي كنم ناگفته ها در مورد بم بسيار است ودردها بيشمار
-- ياسي از بم ، Apr 11, 2007من هم گزارش فوق را قبول دارم ولي كي به درد دل ما گوش ميده . فقط حرف!!!
-- hamid از بم ، Apr 15, 2007سلام بر بم هميشه زنده
ميدانم در بم جز غم كم چيز يافت مي شود.
در بم در آن كرانه باختري كرمان جز ماتم از دست دادن ها و به نام بم گرفتن و بردن ها كم چيز يافت ميشود.
اما بم هميشه تاريخ زنده است و پاينده.
از آن كاستي ها كه دولت بر رشد آن آمد و نشد ما نيز ديدهاييم
در اين روزگار
گفت يافت مي نشود گشته اييم ما.
-- سهیل شریف زاده ، Apr 30, 2007پس بر عهده تك تك ايرانيان است تا خانه هاي بم را بر دوش خود بنا كنند كه شانه مردان بم خسته است.
سلام
-- رضا قاسمی بم ، Jun 24, 2007سایت خوبی دارید با آرزوی موفقیت