تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

وقتی کسی برای جلسه "ضدجنگ" نمی‌آید

امید معماریان

روز شنبه نشستی با عنوان "نشست اضطراری برای جلوگیری از جنگ در ایران" در دانشگاه برکلی شهر کالیفرنیا برگزار شد. نشستی که بازتاب نگرانی‌های مجموعه‌ای از طرفداران صلح بود؛ از ایرانی - آمریکایی‌هایی که سرزمین مادری‌شان این روزها در تب ‌و تاب و دلهره یک اتفاق بزرگ است و بی‌تابی امانشان نمی‌دهد، تا مجموعه‌ای از کسانی که ده‌ها سال است دغدغه‌شان صلح است و دوستی در جهان.


نشست اضطراری برای جلوگیری از جنگ در ایران

برکلی، شهری که آن را به مزاح "جمهوری مردم در امریکا" می‌خوانندش، درحالی برگزاری این جلسه را به عهده داشت که به گواه برخی لیبرال‌ترین مردم امریکا را در خود جای داده است. شهری که جورج بوش، منفورترین شخص عالم به‌شمار می‌رود و هیچ خارجی، از جمله خود من احساس خارجی بودن نمی‌کند. برخی مواقع وقتی می‌خواهم بقیه را به نوعی خطاب کنم می‌گویم: "این خارجی‌ها"، درحالی‌که این آن‌ها هستند که متعلق به این سرزمی‌اند و نه من.

اقدام اجتماعی و تاثیرگذاری
با این وجود در نشستی که دانیل الزبرگ، فاش‌کننده اسرار جنگ ویتنام، حضور داشت ولری اورست و داریوش زاهدی، استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه برکلی که دانشجویان برای ثبت‌نام در کلاس‌هایش از هم سبقت می‌گیرند، چیزی کمتر از دویست نفر شرکت کرده بودند. راحت‌تر آن است که بگویم چیزی نزدیک به ۱۵۰ نفر و یا شاید بیشتر.

من با خواننده گرامی در این نکته هم عقیده‌ام که کمیت شرکت‌کنندگان چیزی از کیفیت آن کم نمی‌کند که بسیار جذاب بود و سازنده و آگاهی‌دهنده. اما سوال این است که یک اقدام اجتماعی چگونه به حوزه تاثیرگذاری خود نگاه می‌کند؟

وقتی مجری برنامه بارها با افتخار اعلام می‌کند که سی و شش گروه (که یکی از آن‌ها خود مجموعه‌ای از بیش از ۳۰ سازمان است)، از برنامه برگزار شده حمایت کرده‌اند، این انتظار به وجود می‌اید که حداقل حمایت‌کنندگان در برنامه حضور داشته باشند. درواقع به نظر می‌رسد اگر مثلا هر گروه شرکت‌کننده تنها پنج تن از هواداران و یا اعضای خود را در این جلسه با خود به‌همراه داشت، عملا تعداد شرکت‌کنندگان بیش از آنی بود که شاهد بودیم.

یکی از برگزارکنندگان جلسه، پیش از برگزاری آن به من می‌گفت که فلانی، شاید باورت نشود که در ظرف کمتر از یک ماه، توانسته‌ایم توافق بیش از سی گروه را برای حمایت و اسپانسر کردن این برنامه جلب کنیم. و بعدا هم شنیدم که ده سازمان در کمیته برگزارکننده بوده اند، و من با خود گفتم که: عجب مراسمی خواهد بود، آن هم در برکلی، شهری که شهره است به شهر جنبش‌های ضد جنگ و ضد هر چیزی که با امپریالیسیم و ماجراهایی از این دست همراه است و تکان بخوری، پانصد نفر جمع می‌شوند تا در مورد چیزی اعتراض کنند.


سوال من این بود که وقتی موضوع "حمله به ایران" موضوعی است که برخی رسانه‌های آمریکایی و آن‌ها که البته جریان اصلی خبری را هدایت می‌کنند مانند "سی ان ان" (در برخی برنامه‌ها) به آن دامن می‌زنند، وقتی‌که که برخی از شرکت کنندگان از جمله دانیل الزبرگ از مشهورترین چهره‌های ضد جنگ هستند که حضورشان کافی است صدها دانشجو و رسانه‌های مختلف را به ‌هر سالنی بکشد، وقتی خود محیط مساعد طرح چنین مسائلی است، چه دلیلی برای عدم استقبال و یا بی‌خبری جمع افرادی است که علاقه‌مند حضور در چنین همایش‌هایی هستند و می‌توانند جماعتی را نیز با خود به‌همراه بیاورند، تا اگر نه درجریان هستند، ذهنشان با اطلاعات و مسائلی آشنا شود که اتفاقا باید بشود؟

قانع‌سازی آن‌هایی ‌که می‌دانند
درحالی‌که ده‌ها رسانه محلی و ایالتی می‌توانند چنین مراسمی را پوشش خبری دهند و یا حداقل درگوشه‌ای از صفحات خود به آن بپردازند، چه محملی برای این موضوع وجود دارد که همه این علاقه و شور و اشتیاق دعوت‌شدگان به جلسه، ازجمله سه میهمان صبح و چند میهمان عصر، به تکرار مکرراتی تبدیل شود که اتفاقا بر دانش و اطلاعات شنوندگان و حاضرین چیز زیادی نمی‌افزاید. چرا؟ چون همه آن جماعتی که حاضر بودند، همگی با سخنرانان متفق‌القول بودند و نیازی به توجیه نداشتند. سوال آن‌که، آیا افتخار حضور بیش از ۳۶ گروه تنها برای قانع کردن دوباره خودمان بوده است که: بله، خطر نزدیک است؟ چنین کاری در عالم واقع چه محصول واقعی دارد؟

یکی از شرکت‌کنندگان که گمان می‌کرد با جمعیت گسترده‌ای از مردم مواجه شود، به‌گونه‌ای که هیچ صندلی‌ای در سالن به او نرسد، به من می‌گفت در اینکه چرا اساسا برگزارکنندگان به چنین همایشی دلخوش دارند درتعجب است: "آیا می‌خواهند روشنفکری خود و مخالفت با جنگ خود را به نمایش بگذارند؟ اگر آری که پیش نخواهد آمد تکرار حجم مخالفت با جنگ عراق، پیش ازحمله سال ۲۰۰۳ که صدها هزار نفر را به خیابان‌های لندن، واشنگتن و شهرهای دیگر آمریکا و اروپا آورد! اگر هدف اعلام مخالفت مردم و گروه‌های مختلف اجتماعی با روند پیش روی دولت جنگ افروز بوش بوده است، که باید از برگزارکنندگان پرسید که در ارزیابی سودمندی و موثر بودن صدایی که تولید کرده‌اند، توضیح بدهند و بگویند چقدر از صدایشان شنیده شده است؟ "


ناآشنایی با جریان رسانه‌ای غرب
این موضوع درحالی می‌تواند مورد توجه بیشتری قرار گیرد که به اعتقاد برخی، پوشش چنین رویدادهایی با توجه به ضعف مفرط عوامل برگزاری مناسبت‌هایی از این دست، تنها توسط رسانه‌های دست چپی – و در بیشتر مواقع از نوع افراطی آن – صورت می‌گیرد، که عملا مخاطب مشخصی دارد و از اینکه وارد جریان رسانه‌ای غرب بشود عاجز است. چرا که به دلیل رادیکال بودن آن (هم در زبانی که ارائه می‌کند و هم در روش‌های ترویجی خود) عملا نمی‌تواند به جریان‌های عمومی رسانه‌های و سیاسی به‌پیوندد.

سوال دیگری که یکی از سخنرانان بعد از ظهر به خوبی به طرح آن پرداخت و موشکافی‌اش را به بینندگان عرضه کرد، نوع نگاه دوستداران صلح و افراد ضدجنگ در جلسه بود. آنان آن‌چنان تصویر مهیبی از وضعیت موجود ساختند که ببینده وحشت می‌کرد.

یکی از سخنرانان، عصر با انتقاد تلویحی از سخنرانان برجسته‌ای که در اول این نوشته نامشان آمد، گفت که مردم آمریکا گوششان از خبرهای بد و ناامید کننده پر است. مردم نمی‌خواهند خبرهای این‌چنینی و منفی بشنوند، اگر می‌خواهید پیام صلح بدهید و اینکه مردم پشت آن پیام بیایند، باید آن را در ظرفیتی مثبت ارائه کنید. مثلا بگویید چه ویژگی‌هایی در گفت‌وگو با ایران وجود دارد و محصول آن چه خواهد بود و امکاناتی که در این عرصه فعال شده است چیست؟ نکته‌ای که از دید سخنرانان غافل مانده بود.

یکی از سخنرانان آنچنان در میان تشویق حاضران احساسات ضدآمریکایی‌اش گل کرد که در آخر صحبتش گفت: «اگر وضع همین جور پیش برود و به ایران حمله بشود، ایرانی‌ها ممکن است خود دست به کار شوند و یک کارهایی بکنند». چند نفر پیش من آمدند که فلانی چه می‌گوید؟! نگرانی‌شان این بود که درست است مردم ضد جنگ هستند ولی حاضر نیستند بغل آدم‌هایی بنشینند که در یک جامعه دموکراتیک (حداقل در بسیاری ازبنیان‌ها وساختارها)، به خودشان بمب ببندند و بگویند اگر حمله کنی ما هم مقابله به مثل می‌کنیم!

در نهایت، پرسشی که پیش می‌اید این است که در هنگامه‌ای که ایران به صورت جدی می‌تواند با خطر جنگی محتمل مواجه باشد، استراتژی‌های جنبش ضد جنگ و طرفداران صلح، حداقل در بخش ایرانی‌های خارج ازکشور، از چه اصولی باید پیروی کند و تابع چه برنامه‌ای باشد که بتواند از حداکثر ظرفیت‌های موجود استفاده کند؟ چه باید کرد که چنین تلاش‌هایی، نه تنها در آمریکا، بلکه در دیگر شهرها، به دلیل عجله و شتابزدگی، ناآگاهی با مکانیسم‌ها، بسیج افکار عمومی، ناآشنایی با نحوه عملکرد رسانه‌ها درجامعه و هیجان‌زدگی مفرط، تاثیرگذاری کمی نداشته باشد، بلکه موجب یک نوع حرکت اجتماعی مثبت و سازنده شود. هرچند نیت و اندیشه برگزارکنندگان ستایش‌آمیز است و آدمی از این‌همه علاقه و شور به هیجان می‌اید، اما به‌راستی چنین عاملی شرط لازم و کافی برای یک حرکت اجتماعی هدفمند نخواهد بود.

شاید مروری بر جلساتی از این دست، طی یکی دو سال گذشته، می‌تواند سرآغاز خوبی برای چنین بررسی‌ای باشد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

Greetings. I live in Berkeley, and I would have attended the meeting, had I known about it a few days in advance. News of the gathering was only published about 24 hours in advance, which made it impossible for me to attend. You are right, Mr. Memarian. There is a lot of sentiment amongst US-resident Iranian community against any potential attack on Iran. With proper planning and media attention, at the next suitable gathering, more people will show up. We are glad for this type of activities, and would appreciate not being blamed for our ignorance. It was just hasty planning and communication that kept us away, I assure you.

-- Nazy ، Mar 15, 2007

سلام
من متوجه نشدم که برگزار کننده این نشست دقیقا چه کسانی بوده اند؟

-- نی لبک ، Mar 15, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)