تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
ليبرالیسم و عصب‌شناسی

آزادی اختيار؟

علم عصب‌شناسی مدرن باعث فرسايش مفهوم اختيار می‌شود
اواخر دهه‌ی ۹۰ ميلادی يک نفر آمريکايی شروع به جمع‌آوری پورنوگرافی کودکان کرد و به آن‌ها پيشنهادهای جنسی می‌داد و قبل از اين کارهای‌اش همه او را فردی پاکدامن می‌شناختند. روز قبل از اين‌که به خاطر جنايات‌اش محکوم به زندان شود، مغزش را اسکن کردند. توموری در مغز او بود. وقتی اين تومور را برداشتند، تمايلات جنسی او به کودکان از ميان رفت. وقتی که غده دوباره شروع به رشد کرد، اين تمايلات هم بازگشت. وقتی که غده را دوباره برداشتند، اين تمايلات باز هم از ميان رفتند. پس آن کسی که کودک آزاری می‌کرد، که بود؟

وضعيت اين فرد چالش عميقی را نشان می‌دهد که علم عصب‌شناسی مدرن در برابر مفهوم مختار بودن آدمی می‌آفريد. غریزه‌ی يک ناظر منطقی می‌گويد که تغييرات ارگانيکی از اين دست به نوعی مسئوليت را از دوش بيمارِ کودک‌آزاری که کودک‌آزاری‌اش يک چیز ارثی و مادرزاد بود، بر می‌داشت. اما چرا؟ اين احتمال وجود دارد که يافتن نشانه‌های کودک‌آزاری به همان اندازه در مکانيک مغز قابل رديابی است که یافتن نشانه‌های مادرزاد بودن این بیماری؛ مسأله فقط اين است که تا به حال کسی در پی آن نبوده است. اما دانشمندان به خشم و خشونت توجه کافی کرده‌اند و دگرگونی‌هايی ژنتیک را کشف کرده‌اند که به صورت تمرکز يک مولوکول پيام‌رسان خاص در مغز خود را نشان می‌دهد که هم مادرزادی است و هم زمينه را برای خلق و خويی خشن فراهم می‌کند. در اين مورد، اختيار آدمی کجاست؟

اختیار يکی از گريزپاترين مفاهيم در فلسفه است اما يکی از مهم‌ترين مسايل نیز هست. بدون مفهوم اختيار، مسئوليت‌پذيری آدميان از اعتبار می‌افتد و در کنار آن عناصر مقوم يک جامعه‌ی آزاد (و حتی يک جامعه‌ی غير آزاد نيز) از ميان می‌رود. اگر بازرگانان ديگر مسئول و پاسخگوی قراردادهای‌شان نباشند، اگر مجرمان ديگر در برابر جنايات‌شان مسئول نباشند، اگر والدين به خاطر فرزندان‌شان مسئول نباشند، حتی اگر «آزادانه» قراردادی را پذيرفته بودند يا مرتکب جرمی شده بودند يا باردار شده بودند، روابط اجتماعی بسيار متفاوت می‌بود.

ما آدميان مختار
پرسش درباره‌ی اختيار آدمی هزاران سال در قلمرو فيلسوفان و متکلمان بوده است، اما در واقع به شيوه‌ی کارکرد مغز مربوط است. اما تنها در همين يک دهه و نيم گذشته امکان اين وجود داشته است که شاهد رفتار يک مغز انسانی زنده باشيم که به تفصیل و دقت نشان می‌دهد که هنگام عملِ آدمی دقيقاً چه اتفاقی رخ می‌دهد. اين توانايی حاصل‌اش بيش از افزودنِ به دانشِ ما درباره‌ی مکانيزم مغز است. توانايی مشاهده‌ی کارکرد مغز این آگاهی را نیز به عموم مردم می‌رساند که مغز در واقع تنها یک مکانیزم است تا جعبه‌ای جادويی که خارج از دايره‌ی قوانین متعارف علی و معلولی می‌افتد.

علم هنوز وجود آزادی اراده و اختيار بشر را تهديد نمی‌کند: در حال حاضر، چشم‌انداز چندان روشنی وجود ندارد که کسی بتواند با قاطعيت به اين پرسش پاسخ بدهد که آيا اختيار و آزادی اراده برای بشر واقعاً وجود دارد يا نه. اما علم به تدريج با بر آفتاب افکندن مکانيزم تصميم‌گيری، فضای عملِ آزادی اراده و اختيار را تنگ‌تر خواهد کرد.

وقتی که زمان معین کردن جايگاه اختيار فرا برسد، ضرب‌المثل قديمی فرانسوی که می‌گويد: «درک کردن همه يعنی بخشيدن همه» طنين تازه‌ای خواهد يافت، اگر چه بخشش هميشه نتيجه‌ی کار نخواهد بود. در واقع، اين اتفاق چه بسا که هم اکنون در حال رخ دادن باشد. در حال حاضر، قوانين جنايی – در غرب حداقل – مبتنی بر اين مفهوم است که مجرم از اختیار خويش استفاده کرده است: اگر اختياری نباشد، جرمی هم نخواهد بود. اما دولت بريتانيا، در پی اين است که قانون را عوض کند و افرادی را که دچار اختلالات شخصيتی هستند و گمان می‌رود که احتمالاً مرتکب جرم خواهند شد، پيش از ارتکاب جرم حبس کند.

نبردِ پيشِ رو
اين اختلالات، آسيب‌هايی جدی هستند. اما پايگاه‌ داده‌ی ملی دی ان ای (DNA) که دولت انگليس دارد بر پا می‌کند (و اطلاعاتی از بسياری از مردم بی‌گناه را نيز در بر دارد) شناسايی افرادی را نيز ميسر می‌کند که گرايش ملايمی به خشم و خشونت دارند. چقدر طول می‌کشد تا اين مردم اسير نظارت‌های ویژه شوند؟ و اگر دولت بخواهد چنين نظارت‌ها و مراقبت‌هايی را انجام بدهد، با توجه با اين‌که افراد مورد بحث ممکن است تنها به خاطر شرايط زيستی‌شان خطرات خاصی داشته باشند، اين قانون به دشواری می‌تواند ادعا کند که آن‌ها به خاطر جرمی که هرگز مرتکب نشده‌اند، کاملاً مسئول بوده‌اند.

اختيار و آزادی عملِ آدمی تنها در قوانين جنايی نیست که اهميت دارد. بازار نيز مبتنی بر اين مفهوم است که انتخاب فردی انتخابی مختارانه و آزادانه است. اين عمدتاً مشکلی ايجاد نمی‌کند. حتی اگر انتخاب‌های آدميان به دست غریزه‌ی ناخودآگاه هدایت شده باشد، آن غريزه را معمولاً گزينش طبيعی صيقل داده است تا انتخابی درست انجام بدهد. اما نه هميشه. غذاهای چرب و شيرين و مواد اعتيادآور مثل نيکوتین، الکل و کوکايين غریزه‌های تکامل‌يافته را واژگون می‌سازند. پورنوگرافی نيز چنين است. لیبرال‌ها می‌گويند که افراد بايد در مصرف کردن يا نکردن اين‌ها آزاد باشند. اختيار و آزادی انسان‌ها را از میان ببريد، و اصل مدعا از ميان رفته است.

در واقع، با اين کار، قدم در راه از میان بردن هر گونه آزادی گذاشته‌ايد. بدون باور داشتن به اختيار و آزادی انتخاب، ايدئولوژی آزادی چیز غريبی است. محدود کردن و تنگ کردن فضای عملِ انتخاب و اختيار، اگر چه به سرعت رخ نخواهد داد، می‌توان عواقب ناراحت‌کننده‌ای داشته باشد.

منبع: economist.com

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)