تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

واقعا چه کسی تخت جمشید را تخریب می کند

اردوان روزبه
ardavan.roozbeh@gmail.com

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

در رسانه ها شنیدیم و دیدیم که یک عضو گروه فیلمبرداری در محل تخت جمشید خساراتی را به این بنا وارد کرده است. اخبار متفاوتی در این مورد نقل شد و کسی در صحت آن نتوانست توضیح مناسبی بدهد. این موضوع باعث شد که به دنبال صحت و سقم این مطلب به پرسپولیس بروم و از نزدیک ببینم واقعا اصل ماجرا چه بوده است.


خبرگزاری ایلنا در روز چهارم دی ماه اعلام کرد که یکی از اعضای گروه فیلمبرداری که مشغول به کار در تخت جمشید بوده اند برای برداشتن قسمتی از سر یک سرباز هخامنشی با چکش و پیچ گوشتی خساراتی را به آن وارد کرده است که با هوشیاری ماموران حفاظت این اثر تاریخی وی دستگیر و روانه دادگاه شده است.

این خبری بود که کم و بیش از سوی دیگر خبرگزاری ها و رسانه ها نقل شد و حتی برخی با ذکر خسارات بسیار زیاد و سرقت و تخریب در مناطقی از کاخ موضوع را برای مخاطبان جذاب تر کردند، از سویی دیگر هم مدیران میراث فرهنگی با اعلام این که شکایت و برخورد کرده اند و از این پس صدور مجوز برای فیلمبرداری را سخت تر خواهند کرد، به نوعی از جلوی تیغ اظهار نظر افکار عمومی خود را در بردند.

در هاله ابهام
اما حقیقت مطلب به طور کامل روشن نشد که بالاخره این خسارت چقدر بود و دقیقا کجا بود و چه اقداماتی برای جلوگیری از تکرار آن انجام شده. کنجکاو شدم و خواستم بدانم اصل موضوع چه بوده اما با دوستانی که تماس می گرفتم اطلاعات درستی نداشتند و یا اگر هم داشتند لابد به دلیل معذوریت های مرسوم از اعلام آن خودداری می کردند.

این هم از چیز هایی است که بعد از چند دهه باید عادت کرد: :همه چیز محرمانه است مگر عکس اش ثابت شود». پس راهی به جز این پیش روی نمی ماند که بروی از نزدیک خودت ببینی تا بفهمی این خسارت چقدر بوده و آیا این نگرانی رسانه ای موج گونه چه میزان به واقعیت نزدیک بوده است. بار و بنه را می بندم و راهی فرودگاه می شوم.

پرواز 10 ساعته به شيراز
مسیر اول تا تهران زود روبراه می شود اما در تهران با برف و بارندگی که شده همه چیز انگار رسوب کرده است. پرواز پشت پرواز یا لغو می شود و یا با تاخیر ده، دوازده ساعته آنهم با سلام و صلوات انجام می گیرد. فرودگاه تهران غلغله است، ملت کنار دیوار خوابیده اند و یا روی صندلی ها چرت می زنند تا شاید فرجی شود. در نهایت با تاخیری ده ساعته هواپیما راهی شیراز می شود.

شب را که به کشف هتل می گذرانم اما صبح اول وقت به سوی مرودشت و سرزمین کهن پارسه جایی در شصت کیلومتری شیراز راهی می شوم. نیم ساعت بعد می رسم، چهار سال قبل این نماد تاریخی تمدن ایران را دیده بودم که البته آن موقع با اتومبیل می توانستی تا جلوی پلکان اصلی کاخ بروی اما امروز حداقل جلوی آنرا بسته اند و مکانی دورتر را تبدیل به پارکینگ کرده اند.


"من مرخصی بودم نمی دونم"
در راه از راننده پرسیده بودم از سانحه ای که موجب تخریب بخشی از تخت جمشید شده مطلع است یا نه؟ او گفت: "من الان دارم از شما می شنوم، مگه تخت جمشید خراب شده ؟". قدم بعدی گرفتن بلیط ورودی و حرکت به سمت پلکان هایی که عمری سه هزار ساله دارند، است. اولین نگهبان را می گیرم به سوال تا راهنمایی ام کند که این واقعه در کجای تخت جمشید اتفاق افتاده. با دست به سمت راست اشاره می کند و می گوید: "اون آخرها روی یک نقش برجسته" از کم و کیف می پرسم می گوید: "والا من مرخصی بودم نمی دونم". پس به راه ادامه می دهیم.

حالا راننده که بعد می فهمم یک خواننده است و برای گذران زندگی با ماشین کار می کند از من علاقه مند تر شده است. می گوید برویم از مسوولان اینجا بپرسیم اما هرچه می گردیم کسی را پیدا نمی کنیم. کم کم به تعداد بازدید کنندگان اضافه می شود. بیشتر خارجی هستند، ایتالیایی، فرانسوی، ژاپنی و ملیت های دیگر که در بین ساختمان ها و بازمانده های بنا می گردند و عکس می گیرند.

نگهبان کاخ تچرا
از کاخ آناهیتا و داریوش هم عبور می کنیم به چند نگهبان که بر می خوریم همان سوال تکراری و همان پاسخ تکراری تر: "منم شنیده ام اما ندیده ام"، "این اتفاق در روز شیفت کاری من نبوده"، "ما ندیدیم اما می گن خیلی زیاد نبوده" و دست آخر هم وقتی جلوی کاخ "تچرا" از یک نگهبان که با کسی گپ می زند سوالم را می پرسم او در بین پاسخ تکراری اش می گوید که به سر نگهبانی سری بزنم شاید آنها بتوانند راهنمایی ام کنند.

سر نگهبانی پشت موزه است اما درب بسته اش نشان از خوردن این تیر به سنگ دارد. جلوی موزه باز سراغ بلیط فروش می روم سوال باز تکرار می شود او نیز بی خبر است اما جوانی کنارش ایستاده که صحبت می کند، بالاخره کسی می گوید که این سنگ کجاست: "در حیاط مجاور کاخ تچرا چند تکه از نقش برجسته ها افتاده است که هنوز جانمایی نشده اند، بروید بین آنها بگردید". یعنی درست پشت سر همان نگهبانی که جلوی کاخ نشسته بود و اظهار بی اطلاعی می کرد.

حالا کریدورها و راه ها پر از بازدید کننده است. یک گروه شصت هفتاد نفری روحانی که فکر می کنم از دادگستری هستند برای بازدید آمده اند، یک خانواده بزرگ تهرانی هم که قدم به قدم عکس می گیرند و گروه های خارجی همه جلوی صحن حیاط کاخ تچرا جمع شده اند، می ایستم تا خلوت شود.

در تخت جمشيد با پيچ گوشتی و چکش
کاخ تچرا عمارت اختصاصی داریوش اول بوده است که با ارتفاعی بالاتر از آپادانا بنا گردیده. اگرچه که عمر به داریوش اول فرصت برای استفاده از آن را نداد و این بنا به دست خشایارشا به پایان رسید، می گویند دیوارهای سنگی این کاخ چنان صیقلی بوده که مانند آیینه می شد خود را در آن دید و تمامی مجسمه ها و نقش های آن پر از زیور آلات طلا و نگین بوده که توسط اسکندر به غارت رفته است.


صورت تخريب شده نقش برجسته هخامنشی در مقايسه با نقشی مشابه و سالم

نگهبان که می بیند دوباره برگشته ام جلو می آید و از من می پرسد که توانسته ام با سر نگهبان صحبت کنم؟ می گویم توانستم راهنمایی بگیرم و حالا می دانم که یکی از نقش های رها شده در حیاط این کاخ همان نقشی است که به دنبالش می گردم، فکر می کند این راهنمایی از طرف سر نگهبان شده برای همین می آید جلو و آن دو نقش را به من نشان می دهد. می گوید: "یکی از بچه های فیلمبردار بوده که با پیچ گوشتی و چکش می خواسته تکه ای از نقش دم یک شیر و بخشی از صورت یک سرباز را جدا کند"، جای صورت سرباز هخامنشی که نشان می دهد به اندازه 3 سانتی متر کنده شده و در نقش دم شیر هم کمی بزرگ تر. این نگهبان معتقد است که این کار ناشیانه ای بوده که شخص ضارب انجام داده. چون برداشتن این نقش به این راحتی نیست و تازه این کار جلوی همه و حتی نگهبانان انجام شده که آنها با او برخورد کرده اند.

او این تخریب را جزیی می داند و اشاره می کند که رسانه ها خیلی بزرگش کرده اند. از او وقتی می پرسم چرا همان ابتدا راهنمایی ام نکرد، پاسخ می دهد، دستور است که در این مورد به کسی راهنمایی نشود و چون الان سر نگهبان آدرس را گفته همکاری کرده است.

با مدير دانشنامه فارس
کوروش کمالی مدیر دانشنامه فارس، کارشناسی است که با او راجع به این ماجرا صحبت می کنم و می خواهم نظرش را در این باره بگوید، کمالی با اشاره به این که تخت جمشید یکی از آثار طراز اول معماری جهان و ایران محسوب می شود و در میراث بشری ثبت شده، می گوید: "این بنا در ذهن همه جایگاهی ویژه داشته و به همین خاطر همه نسبت به آن حساس هستند، به همین علت هم حادثه اخیر مورد توجه قرار گرفته و انعکاس آن در رسانه ها موجی را بوجود آورده است، در واقع من هم نمی دانم به چه علت و قصدی این کار انجام شده، تا آنجا که من هم مطلع هستم خسارت وارده با کارشناسی هایی که بر روی آن توسط میراث فرهنگی انجام گرفته است چندان جدی نبوده ولی به دلیل حساسیت علاقه مندان ابعاد گسترده ای پیدا کرده است. البته این نکته به این معنا نیست که در حفظ آثار تاریخی ایران و از جمله تخت جمشید آنچه که باید بشود، می شود. بلکه به این مفهوم است که ما نباید برخی نکات را به صورت غیر واقعی بزرگ کنیم تا آن مواردی که لازم است برای حفظ و احیاء مجموعه بزرگی به وسعت یکصد بیست و پنج هزار متر مربع با قدمتی نزدیک به پانصد هجده سال پیش از میلاد مسیح به نام تخت جمشید می تواند سامان بگیرد، غافل شویم و در این کار دچار افراط و تفریط بشویم".

فقط شانه بالا انداختند

سری به گوشه و کنار این بنا می زنم و یادگاری های مردم را که بر روی آن تراشیده اند می بینم و چشمم به بسیاری از نقش های برجسته دیگری هم می افتد که در محوطه رها شده. به یاد می آورم که وقتی برای تهیه این گزارش می آمدم فکر می کردم همه آنهایی که خواهم دید حتمن حرف هایی برای گفتن دارند و من در جریان پیگیری ها و تلاش هایی که برای مرمت خسارت انجام شده وبررسی ماجرا قرار خواهم گرفت، ولی آنقدر با افرادی مواجه شدم که فقط شانه بالا انداختند و بی تفاوت از کنار ماجرا گذشتند و یا از آن خبر نداشتند (از نیروی حفاظت آثار باستانی بگیرید تا هنرمند و مردم عادی) کم کم برای من هم این موضوع تداعی شد که شاید اتفاق مهمی رخ نداده، اما سوال اینجا است که آیا واقعن این تخریب اتفاق مهمی نبوده؟

از چکش بر حجاری تا سد سيوند

شاید اتفاقات مهم دیگری هم باشد: این که همه نسبت به حفظ ارزش های یک سرزمین و یادمان های گرانبهای تبارشان فقط شانه بالا می اندازند، اینکه از هنرمندش که با چکش نقش های رها شده در آنرا آسیب می زند و محافظان آن این نقش را در زیر باد باران رها می کنند و یا بی تفاوتی مردم. طبیعی است وقتی مردم شانه بالا بیاندازند، هنرمندش یک اثر را تخریب کند و مدیران مربوطه هم فقط به اندازه رفع تکلیف پیگیری کنند.

در آبگیری سد سیوند، پاسارگارد به زیر آب خواهد رفت، در ساخت راه آهن رعایت حریم تخت جمشید نخواهد شد و خواهیم دید که آثار بجا مانده از تمدن بزرگ ما که در سال های پیش از این توسط اسکندر مقدونی، اعراب و یا افرادی بی ترحم تخریب شده اند، امروز با بی توجهی های ما از میان برداشته شود.

حتا اگر فرض کنیم میزان خسارت وارده در این حادثه کم بوده، هر بار یک نفر چنین خسارتی را وارد کند در کوتاه ترین مدت دیگر تخت جمشیدی باقی نخواهد ماند.

حتی مجال آه نيست

با دوستی در مورد این گزارش صحبت می کردم برایم خاطره ای نقل کرد. او می گفت روزی به برای دیدن چند تابلوی نقاشی در اروپا به موزه ای رفته بوده و در حین بازدید در مقابل یک تابلو برای دقت بیشتر صورتش را به آن نزدیک تر کرده است اما نگهبان سالن به او هشدار داده که نباید صورتش را به تابلو نزدیک کند چون نفس اش به آن می خورد. به قول آن نگهبان اگر قرار باشد هر روز چند صد بازديد کننده نفسشان به تابلو بخورد این تابلو بزودی رنگش ور خواهد آمد. ...

شنیده ام که زمانی آقای صادق خلخالی به دلیل اینکه تخت جمشید را نشانه ظلم ستم شاهی می دانسته قصد تخریبش را داشته است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

درود بر تمام ایرانیان

من بیننده همه روزه رسایت ادیو زمانه هستم میخواستم بابت این مطلب از شما تشکر کنم ، نکاتی را که شما در این صفحه اشاره کردید یکی از دردهای مشترک من و دیگر هموطنانمان است از شما استدعا دارم با توجه به نزدیک شدن آبگیری سد سیوند بیشتر اطلاع رسانی فرمایید ما گروهی هستیم که به صورت خودجوش به پیگیری و عدم آبگیری سد سیوند و یا عبور راه آهن از کنار نقش رستم و ... می‌پردازیم. متنی کارشناسی شده در همین خصوص در تارنمای ما www.sivand.com ثبت شده که می‌توانید ملاحظه نمایید.
تهران ـ ندا

-- neda ، Jan 6, 2007

در یک برنامه ی تلویزیونی دیدم که نقاشی های داخل اهرام مصر برای اینکه از دسترس مردم دور باشد با یک شیشه محافظت می شد. فکر کنم برای تخت جمشید با توجه به موقعیت فرهنگی اقتصادی ایران که توانایی حفاظت کافی ندارد باید همچین فکری بشود به خصوص که دارای ریزه کاری های هنری است و مثلا مانند اهرام مصر سنگ های مکعبی نیست.

-- هاشم مرادمند ، Jan 8, 2007

دوست عزیز
خسته نباشید.
مطلب بسیار جالبی نوشتید.
امیدوارم که تاثیری در مسئولین امر داشته باشد
اختر

-- اختر ، Jan 11, 2007

سلام. در تصويري که حالت سالم و دست خورده يک نقش در کنار هم آمده به قدري تفاوت وجود دارد که بايد تخريب حاصله را در حد يک انفجار يا برخورد يک شي فوق سنگين دانست! آخر يک شکاف به آن بزرگي که از بيني شروع ميشود و به پشت گردن امتداد مي يابد و تخريب کلاه تصويري سمت چپ چيست!؟ معلوم هست کدام اولي و کدام دومي است!؟ اگر اولي سالم است پس چرا کلاهش خراب است و دومي درست!؟ اگر دومي درست و اولي خراب پس چرا نقش صورت شکافته و شکاف بزرگ قطري بر روي آن است!؟ اصلا اين دو يک تصويرند!؟
-----------------------
نه اين دو تصوير مشابه اند و فقط برای مقايسه نقش سالم و نقش تخريب شده در کنار هم گذاشته شده است. - زمانه

-- Saeed ، Jan 12, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)