خانه > گزارش ويژه > گزارش > با ايران بجنگيم يا نه؟ | |||
با ايران بجنگيم يا نه؟برايان والدنبهترين راه پاسخ دادن به بلندپروازیهای هستهای و قلدرانهی ايران چیست؟ میتوان شاهينهای آمريکايی را به عنوان جنگطلب کنار زد؛ کبوترهای صلح را هم میشود به خاطر سياست مسالمتجويانه ملامت کرد، چنانکه تاريخِ ما نشان میدهد. برای بشريت کم موضوعی هست که به اندازهی جنگ يا صلح اهميت داشته باشد. اما جنگ کردن يا نکردن موضوعی بسيار مناقشهآميز است. گرفتن تصميم درست به زمانبندی و همچنين قضاوت درست بستگی دارد. جوانتر که بودم اين درس را آموختم، چون بازگشت نويل چيمبرلين را از مونيخ به خاطر میآورم. او ورقه کاغذ مشهورش را که امضای هيتلر را بر خود داشت تکان میداد و به مردم انگليس میگفتند که قرار است «در زمانهی ما صلح بر قرار باشد». مرد و زن در کوچه و خيابان ديوانهوار چيمبرلين را ستايش میکردند. او به همراه شاه و ملکه در بالکن کاخ باکينگهام ظاهر شد و اگر همان موقع خواستار يک انتخابات عمومی میشد، با اکثريتی قاطع برنده میشد. متجاوز موضع چرچيل طرفداری نداشت. باور عمومی اين بود که او جنگطلبی پير است که سعی میکند شهرتاش را از طريق درگيری در يک جنگ اروپايی نجات بدهد. اين ديدگاه فوقالعاده غیرمنصفانه به زودی بعد از اينکه تانکهای آلمانی در ماه مارس بعد وارد پراگ شدند، تغيير کرد. سياست مسالمتآميز در هم شکست و در ماه سپتامبر چيمبرلين پخش راديويی غمناکاش را انجام داد و به ما گفت که بريتانيا با آلمان به خاطر حملهی آلمان به هلند در جنگ است. وقتی که مراحل نخستين جنگ به سود آلمان پيش رفت، افکار عمومی بريتانيا به نحو قاطعی عليه چيمبرلين چرخيد. او ديگر مردی نبود که برای ما صلح آورده باشد، بلکه مردی يکدنده و احمق بود که هيتلر گولاش زده بود. چرچيل دیگر يک جنگطلب نبود، بلکه دولتمردی دورانديش بود که از ابتدا دست هيتلر را خوانده بود. شاهين و کبوتر چرچيل و چیمبرلين از آغاز جنگ تا سپتامبر ۱۹۴۰ با هم در دولت خدمت کردند. چيمبرلين چرچيل را به عنوان نخستين لرد نيروی دريايی روی کار آورد و وقتی که به عنوان نخست وزير استعفاء کرد، در مقام لردِ رييس شورا در کنار چرچيل باقی ماند. مردی که فکر میکرد جنگ اجتنابناپذیر است و مردی که مصمم بود از آن پرهيز کند، شانه به شانهی يکديگر ايستاده بودند. سازشناپذیر ايران در توسعهی برنامهی هستهایاش سازشناپذير بوده است. اگر چه اعلام رسمی جنگ غير محتمل است، اما ايالات متحدهی آمريکا و اسراييل هر دو بايد تصميم بگيرند که قبل از اينکه ايران به سلاح اتمی دست پيدا کند به او حمله کنند يا نه. برای بعضی از مردم چنين حملهی پيشگيرانه و یکجانبهای نينديشيدنی به نظر میرسد، در حالی که ديگران نمیتوانند بفهمند چطور کسی میتواند اين اندازه احمق باشد که اجازه دهد ايران به قدرت هستهای دست پيدا کند بدون اينکه تلاش کنيم حداقل جلوی او را بگيريم. اوضاع چطور اينگونه شد و چرا اتخاذ تصميم درست ظاهراً اين قدر سخت است؟ در ژانويه سال ۱۹۷۹ شاه ايران را ترک کرد و آيتالله خمينی روز ۱ فوريه در ميان شادی و هيجان مردم وارد ایران شد. در ماه آوريل، پس از يک پيروزی شگفتانگيز در يک همهپرسی ملی، خمينی ايران را يک جمهوری اسلامی اعلام کرد. مانند بسياری از ايرانیها، او يک مسلمان شيعه بود و و شخصاً خودش يک بنيادگرای سرسخت بود. بسياری از نخبگان تحصيلکردهی غرب بلافاصله کشور را ترک کردند. رژیم ایران از زمان شکلگيریاش، شديداً ضد آمريکایی بوده است. حامیان رژيم سفارت آمريکا را تصرف کردند و در ماه نوامبر ۱۹۷۹ کارکنان سفارت را به گروگان گرفتند. رژیم ايران به نظر نمیرسد که از این ميانهروتر شود، و رييس جمهور ايران، محمود احمدینژاد خواستار نابودی اسراييل شده است. او از مسلمانان میخواهد که به گفتهی خودش: «اسراييل را از نقشه پاک کنند». تشنهی قدرت اين قصهای اندوهناک و در عين حال بسيار سرراست به نظر میرسد، اما واقعيت اين نيست. اول از همه، همه چيز ظرفيت هستهای ايران محل نزاع و بحث است. به عنوان مثال، ممکن است دولت ايران واقعاً مقصودش آن چيزی نباشد که میگويد که برنامهی هستهایاش برای مقاصد صلحآميز است. سفر هستهای ايران اما طرف ديگر نيز دلايلی قوی دارد. اگر ايران قصد ساخت سلاحهای هستهای ندارد، چرا نيروگاههای هستهایاش در سراسر ايران پراکنده هستند و در بعضی موارد مهم در نقاط زيرزمينی عميق قرار دارند؟ میگويند بعضی از اين مراکز ۲۰۰ فوت زير زمين هستند و زير مخلوطی از خاک و بتن مسلح دفن شدهاند. اينها علاقهی متخصصان نظامی را بر میانگيز، که عدهی کمی از آنها معتقدند برنامهی هستهای ايران برای مقاصد صلحآميز است. بسياری از ايرانیهای برجسته هيچ توهمی دربارهی جايگاه ايران ندارند. اگر رييس جمهور شما بخواند مردم يک کشور در منطقهی شما را نابود کند و شما هرگز هیچ توجهی به حرفهای سازمان ملل نداشته باشيد، اصلاً مايهی تعجب نيست اگر شک و ترديدها بر انگيخته شوند. مأيوس کننده ممکن است بپرسيد بمباران کردن صنايع هستهای ايران اصلاً چه خاصيتی خواهد داشت وقتی مهمترين اجزای آن زير لايههايی از بتن قرار داشته باشد؟ مطمئناً هيچ بمب متعارف – هر اندازه که نفوذ کننده باشد – نمیتواند اينها را نابود کند. پاسخ مأيوس کننده اين است که اگر چه هيچ بمبی، چه متعارف چه نامتعارف، وجود ندارد که به عمق مورد نظر برسد، اما يک تدبير اتمی وجود دارد که بمب نوترونی ناميده میشود و میتواند اين کار را انجام بدهد. این بمب میتواند لرزههايی زمينی ايجاد کند و تجهيزات الکترونيکی را هر اندازه عميق هم که در زير زمين مدفون شده باشند، از بين ببرد. بمب نوترونی آن اندازه که به نظر میرسد هولناک نيست، چون هيچ باقیماندهی راديو اکتيو از خود به جا نمیگذارد و فقط يک منطقهی کوچک را نابود میکند. تسليحات هستهای اسراييل ظاهراً چندين بمب نوترونی دارد، اگر چه هيچ کسی که بداند این امر صحت دارد يا نه به خواب هم نمیبيند که علناً چيزی بگويد. در واقع مقامات اسراييلی هر برنامهای برای حمله به ايران انکار میکنند. آنها به سختی میتوانند ادعايی ديگر داشته باشند. اما ممکن است راست بگويند، چون حمله به ايران ريسک بسيار بزرگی است. جنگ و صلح خدا را شکر که من قرار نيست چنین تصمیمی بگيرم، اما جبنی اخلاقی است که هيچ نگوييم اما زمينهی آن را فراهم کنيم. اميدوارم هيچ حملهی پیشگيرانه و يکجانبهای عليه ايران صورت نگيرد، چون رژيم ايران بايد دليلی داشته باشد که هر کاری بکند تا باعث تحريک حملهای به اسراييل شود. شايد آنها دنبال بهانهای میگردند. حملهی پيشگيرانهای که عليه صدام حسين انجام شد به قصد نابودی سلاحهای کشتار جمعی بود که معلوم شد او هرگز آنها را نداشته است. اين مسأله مقدمهی خوبی برای روشهای سختگيرانه نيست. خاورميانه احتياج به عمل کمتر و خويشتنداری بيشتر دارد. در باره برايان والدن: |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|