خانه > گزارش ويژه > میراث فرهنگی > میراث یا ثروتهای فرهنگی؟ | |||
میراث یا ثروتهای فرهنگی؟گفتارهایی در باب میراث فرهنگی – بخش دوم در زبان فارسی آنچه که از آن به عنوان میراث فرهنگی یاد می کنیم، بیشتر یادآور چیزی است که از گذشته برای ما باقی مانده؛ چیزی که از صاحب اصلی خود، دور و به دست آیندگان رسیده است. در زبان انگلیسی نیز وضعیت کمابیش چنین است. در این معنا، میراث فرهنگی بر فاصله ما با اثر تاکید میکند. اما در زبانهای دیگر، مثلا آنها که ریشه لاتین دارند مثل ایتالیایی و فرانسوی و اسپانیایی، برای اشاره به این مفهوم بیشتر از واژه "دارایی یا ثروت های فرهنگی" استفاده می شود. والبته میدانیم که بین ثروت و میراث فرقهایی هست. آنجا که به ثروتی فرهنگی اشاره میکنیم، معمولا فاصله زمانی را حذف میکنیم و آن دارایی را بدون زمان متعلق به امروزمان میدانیم. به همین دلیل بسیاری از صاحبنظران در این زمینه معتقدند که به جای استفاده از اصطلاح "میراث فرهنگی" باید از "ثروتهای فرهنگی" استفاده کنیم. در مورد چیستی فرهنگ میشود از دو زاویه سخن گفت. یکی از منظر انسانگرایی یا منظر کلاسیک و دیگری از منظر انسانشناسی. در دیدگاه اول فرهنگ یا آن چه که در زبان انگلیسی culture نامیده میشود، بیانگر خلاقیتهای فرد انسانی یا نشاندهنده دستآوردهای معنوی اوست. اما در دیدگاه دوم که دیدگاه انسانشناسی است و نگاهی مدرنتر به این مقوله دارد، فرهنگ، مجموعهای است پیچیده که در برگیرنده دانستنیها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بهوسیله انسان بهعنوان عضوی از جامعه کسب شده است. پس ثروت فرهنگی در یک دیدگاه عام اشارهای دارد به هرچیزی که در این حیطه جای بگیرد. زمانی در قرون گذشته، تا همین اوایل قرن بیستم و البته بیشتر در قرنهای هفدهم و هجدهم، یعنی زمانی که کشف دنیاهای فراموش شده به تبی فراگیر در کشورهای غربی تبدیل شده بود، توجه کاوشگران بیشتر به عتیقهها، مومیاییها، نقش برجستهها، بناها و معابد عظیم بود. دیدگاهی که نسبت به میراث یا ثروتهای فرهنگی وجود داشت، چیزی در حد پیدا کردن گنجهای فراموش شده، کاخهای افسانهای و عتیقههای خیره کننده بود. انسان دوران رنسانس و پس از آن، گاهی در "گذشته" به دنبال پیداکردن شکوه از دست رفته بود. به دنبال داستانهای هزار و یک شب. به همین دلیل هر آن چه که "عجیب و غریب" یا باشکوه، پر هیبت یا پر زرق و برق بود، مهم تر و با ارزش تر شناخته میشد. بنابراین چون آثار کشف شده را چیزی بر جای مانده از گذشتههای دور و فراموش شده میدانستند، یابنده یا کاوشگر میتوانست آن را با خود بردارد و از سرزمینی به سرزمین دیگر منتقل کند. در زمینه بناهای تاریخی هم کمابیش چنین دیدگاهی وجود داشت. یعنی ارزش والاتر متعلق به بناهای منفرد و یادمانهای بسیار با شکوه و برجسته و شاخصی بود که به طرز چشمگیری از بناهای دوره خود متمایز باشد. یعنی مثلا در شهری مثل اصفهان تنها مسجد جامع یا مسجد شیخ لطفالله را شایسته توجه بدانیم و از شناخت و توجه به سایر آثار هم دوره آن به بهانه آن که به ظاهر اهمیت کمتری دارند غافل شویم. این دیدگاه نخبهگرا، اتفاقا باعث تخریب بسیاری از آثار ارزشمند اما کوچکتر و کم شناخته شدهتر شده است. زمانی به بهانه اهمیت دادن به یک ساختمان بسیار با ارزش سایر بناهای هم دوره اطراف آن را تخریب میکردند تا آن ساختمان که میتوانست معبد، کلیسای جامع یا زیارتگاهی باشکوه باشد، جلوه و نمود بیشتری پیدا کند. نمونه این اتفاق را می توان از اروپا تا ایران سراغ گرفت. در این بینش جدیدتر که از اواسط قرن بیستم آرام آرام مطرح شد یک اثر فرهنگی – تاریخی دربرگیرنده یک سلسله روشهای تفکر و کردار است که راه و رسم مردمان عصر خود را بازگو می کند، صرف نظر از این که ما امروزه آن راه و رسم را و آن طرز تفکر را قبول داشته باشیم یا نه. این تغییر رویکرد را میتوان در نگاه رسمی سازمانهای متولی حفاظت و نگهداری از آثار فرهنگی – تاریخی نیز مشاهده کرد. به عنوان مثال در سال 1309 خورشیدی یعنی در دوران رضا شاه، در قانون حفظ آثار ملی، کل آثار و ساختمانهایی را که تا پایان سلسله زندیه در ایران ساخته شده بودند، مشمول تعریف آثار واجد ارزش ملی می دانستند. اما در حدود پنجاه و هشت سال بعد یعنی در سال 1367 خورشیدی در اساسنامه سازمان میراث فرهنگی ایران، قید زمان از تعریف میراث فرهنگی برداشته و این تعریف شامل کلیه آثار حتا آثار معاصر و متاخر نیز شد. در همین باره: راه ابریشم- گفتارهایی در باب میراث فرهنگی (1) |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|