تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
درباره‌ی سینمای پازولینی و به مناسبت سی و پنجمین سالگرد قتل این سینماگر، نویسنده و شاعر ایتالیایی

صاعقه‌ی سبز ، آسمان جنون

محمد جواد اعتمادی

۳۵ سال از مرگِ پازولینی1 می گذرد . مرگی عجیب و رازآمیز که همچون زندگی عجیب این کارگردان شاعر در هاله‌ای از راز و ابهام پوشیده شده است. پازولینی رند عالم‌سوزی بوده است گریزان از هرگونه مصلحت‌اندیشی که با زندگی و مرگش و غرابت سینمای عادت شکنش و نبوغ جنون آمیزش به چهره‌ای خاص در تاریخ هنر بدل شده است.


سیمای مسیح در فیلم پازولینی بیشتر به یک جوان کارگر فقیر می‌ماند که هیچ هاله‌ای آن را احاطه نکرده است

پازولینی هنرمندی متفاوت

پازولینی هنرمندی‌ست به معنای واقعی ِ کلمه خلاف‌آمد عادت که از همین رو آثار او برای افراد بسیاری رماننده و ناخوش‌آیند است. تحمل بعضی فیلم‌های او و آن همه هنجارشکنی و هنجارگریزی برای اذهان بسیاری غیرممکن است و در همان حال نبوغی شگفت‌انگیز که در بعضی مواقع با جنون پهلو می‌زند، به سینمای او هویتی ویژه و خاص بخشیده. شاید او را نتوان در جایگاه مقایسه با هیچ سینماگر دیگری نشاند آن‌قدر که سینمایش متفاوت و عادت‌شکن است؛ تفاوتی عمیق و فاحش که سرانجام به طرد و نفی او از سوی بعضی منتقدان انجامید.

غرابت نگاه و ذهن پازولینی را نه هر کسی خوش می‌دارد و نه هر کسی تاب می‌آورد. عادت‌شکنی بی‌رحمانه‌ی او و هنجارگریزی طاقت‌سوزش سبب شده که کسان زیادی از مواجهه با اندیشه‌های او و تماشای فیلم‌هایش پرهیز کنند.

پازولینی در فیلم‌هایش هیچ مهاری بر اندیشه و هنرش نمی‌زند و عنان فیلم را به دست نبوغش می‌سپاَد و همین امر، زیبایی وحشی و رام نشده‌ای به آثارِ او داده است. شاید در میان هنرمندان کسی مانند او کم باشد که این‌گونه هر محافظه کاری و احتیاطی را زیر پا گذاشته و هر چه دل تنگش خواسته بگوید.

او نه پروای کلیسا و اربابِ مذهب را داشت و نه بیمی از حکومت و ارباب قدرت. در نقد بی‌مهابای کشیشان و حاکمان چنان ترکتاز و تندزبان بود که با تمام توان طشت رسوایی‌شان را از بام به زیر افکند و تردامنی آنان را بی‌هیچ‌گونه مجامله‌ای به تصویر کشید. می‌توان فهمید که چرا بارها به ارتداد و فساد اخلاقی محکوم شد و چرا آن همه نزد افراد ظاهرالصلاح منفور و مطرود بود.

پازولینی وصله‌ی ناجور روزگار و جامعه‌ی خود بود که از اندیشه و هنرش کوتاه نیامد و به جهت همین تفاوت اساسی، هم‌روزگارانش تاب وجود او را نیاوردند. خنده‌دار است اگر کسی باور کند که پازولینی را به خاطر هم‌جنس‌گرایی یا چنین چیزهایی کشتند. شکاف عمیق میان نبوغ و هنر او و جامعه و روزگارش جز با مرگ او قابل پُر شدن نبود. به عبارت دیگر کشته شدن او نقطه‌ی پایانی بود بر زندگی مردی که تن به هیچ‌گونه محافظه‌کاری و هم‌رنگ جماعت شدن نداد و لحظه‌ای از نبوغ و هنرش دست برنداشت.

برهنگی انسان‌ و نمایش تن در فیلم‌های پازولینی

می‌توان درک کرد که سینمای پازولینی به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید و فیلم‌هایش برای بعضی کسان ناخوشایند و چه بسا مهوع و نفرت‌انگیز باشد. نمی‌توان از همه انتظار داشت که ذوق و سلیقه‌ی خود را با سینمای او هماهنگ کنند.


عریانی انسان‌ها در فیلم‌های پازولینی نشانه‌ای‌ست از عریانیِ بی‌پروای هنر و اندیشه‌ی او

اصرار زیاد او در به نمایش درآوردن عریانی تن و خشونت غیر قابل تحملی که در بعضی فیلم‌هایش وجود دارد، بعضی تماشاگران را چنان به وحشت می‌اندازد، که بعید نیست به دیوانگی و ناهنجار بودن کارگردان یقین کنند. اما اگر مخاطب فیلم، دیده‌ای معناجو و ذهنی جستجوگر داشته باشد، می‌تواند پس پشت این همه تصاویر بی‌پروا و بی‌پرده، اندیشه‌ای ژرف و بدیع بیابد. بی‌گمان نگاهی که مبتلا به عادت باشد و ذهنی که عادت‌شکنی را تاب نیاورد، به جهان هنری پازولینی راهی نمی‌یابد.

برهنگی انسان‌ها و به نمایش گذاشتن تنشان در فیلم‌های پازولینی به هیچ رو نشانی از اروتیسم ندارد. این تصاویر به هیچ‌وجه کارکردی پورنوگرافیک یا به عبارت دیگر برانگیزاننده و تحریک‌کننده ندارند، بلکه نشان از اندیشه‌ی کارگردان و نگاه ویژه‌ی او به انسان دارند. در این زمینه می‌توان دو نکته را خاطرنشان کرد. نکته‌ی اول این‌که عریانی انسان‌ها در فیلم‌های پازولینی نشانه‌ای‌ست از عریانیِ بی‌پروای هنر و اندیشه‌ی او. هنر او هیچ نقابی را تاب نمی‌آورد و نبوغ سرکش‌اش هیچ مهاری را نمی‌پذیرد و کارگردان بی‌هیچ بیم و مصلحت‌اندیشی، هنر و اندیشه‌‌اش را برهنه‌ی برهنه به نمایش می‌گذارد. هنر نبوغ‌آمیز او چنان وحشی و مهارنشدنی‌ست که هر جامه و حجابی را می‌درد و بی‌هیچ پرده‌پوشی به سخن درمی‌آید.

نکته‌ی دیگر در این زمینه این است که پازولینی در کل نگاه چندان مثبتی به انسان نداشت. درک او از انسان‌های پیرامونش و تجربه‌اش از مواجهه با آن‌ها سبب شده است که آدمیان در دیده‌ی او چندان موجوداتِ زیبایی به‌نطر نیایند. عریانی حقارت‌آمیز تن انسان‌ها در فیلم‌های او از نگاه هجوآمیزش نسبت به آدمی حکایت دارد. به بیان دیگر پازولینی با نشان دادن عریانی زننده و ناخوشایند جسم آدمی و نمایش زشتی آن، دست به هجو مردمان روزگارش و به‌طور کلی تبار آدمی زده است.

زمینی جلوه دادن اسطوره‌ها ‌در فیلم‌های پازولینی

نئورئالیسم ویژه‌ی پازولینی در بیان و سبک سبب شده است که پرداختن او به شخصیت‌ها و داستان‌های اسطوره‌ای دستآوردی بدیع و متفاوت داشته باشد. رئال ساختن اسطوره‌ها از دیگر ویژگی‌های منحصر به فردِ پازولینی‌ست. بی‌هیچ گمان فقط او می‌توانست چهره‌ی مسیح را در فیلم انجیل به روایتِ متی2 آن‌گونه رئال و غیر قدسی به تصویر بکشد. در شمایلی که پازولینی از مسیح ترسیم کرده است، نشانی از نورانیت و تقدّس دیده نمی‌شود و هیچ جلوه‌ی ویژه‌ای برای مقدّس نشان دادن مسیح به کار نرفته است.

سیمای مسیح در فیلم او بیشتر به یک جوان کارگر فقیر می‌مانَد که هیچ هاله‌ای آن را احاطه نکرده است. بی‌سبب نیست که پازولینی در این فیلم و بسیاری از فیلم‌های دیگرش از بازیگران غیر حرفه‌ای و مردم عادی استفاده کرده است.

داستان‌ها و شخصیت‌های اسطوره‌ای هم از رئالیسم ِ مارکسیستی او دگرگون شده‌اند و در روایت او چهره‌ی تازه‌ای یافته‌اند . در فیلم‌های ادیپِ شهریار3 و مده آ4شخصیت‌های اسطوره‌ای در سیمای انسان‌هایی معمولی و ناتوان به تصویر کشیده شده‌اند. نه در ادیپ و نه در مده آ نشان از هیچ جلال و جبروتی نمی‌توان یافت که یادآورعظمتِ اساطیری آنان باشد و آن‌ها را موجوداتی فوق بشری نشان دهد. او از جلوه های ویژه و امکانات سینما هیچ استفاده‌ای برای به تصویر کشیدن عظمت شخصیت‌ها و وقایع نمی‌کند. بی‌گمان دلیل اصلی این‌کار نگاه مارکسیستی او به داستان‌ها و شخصیت‌های اسطوره‌ای و تاریخی‌ست.

سه‌گانه‌ی قرون وسطایی پازولینی و نمایش خشونت در سالو

سه‌گانه‌ی داستان‌های قرون وسطایی پازولینی ( دکامرون5، داستان‌های کانتربری6 ، هزار و یک شب7) نیز از محصولاتِ ویژه‌ی سینمای اوست که بازآفرینی متفاوتی از این سه کتاب حکایاتِ کهن، به سبکی کاملاً ویژه و مختص خود اوست. هر کارگردان دیگری به سراغ این سه کتاب می‌رفت، بی‌گمان نتیجه‌ی کارش چیزی بسیار متفاوت با آن‌چه پازولینی ساخته است، از کار در می‌آمد . سبک ویژه‌ی او و نگاه و روش خاصش در تک تک صحنه‌های این سه فیلم به چشم می‌خورد . با وجود نقص‌هایی که این سه فیلم دارند و نقد هایی که بر آن‌ها وارد است، می توان آن‌ها را از غیر متعارف‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما دانست که فقط کسی همچون پازولینی می‌توانست روایتی چنین متفاوت از آن‌ها داشته باشد.


در فیلم‌های ادیپِ شهریار و مده آ شخصیت‌های اسطوره‌ای در سیمای انسان‌هایی معمولی و ناتوان به تصویر کشیده شده‌اند.

او در دکامرون با لحنی آمیخته به طعن و تعریض و تمسخر، به نقد بی‌مهابای مذهب و اخلاق مسیحیان، و هجو متولّیان رسمی مسیحیت یعنی کشیشان کاتولیک می‌پردازد و از داستان‌های دکامرون برای بیان مقصود خود به بهترین شکل ممکن بهره می‌برد.در داستان‌های کانتربری با عریانی بی‌تعارفی غریزه‌های رام‌نشدنی انسان‌ها و اشتهای سیری‌ناپذیرشان به سکس و لذّت را در داستان‌هایی درآمیخته با هزل و هجو به نمایش می‌گذارد.در هزار و یک شب بدویت و تربیت ناشدگی انسان‌های اعصار کهن را همراه با نقل داستان‌های برخاسته از فرهنگ شرق به تصویر می‌کشد؛ بدویتی که در نگاه او هم‌چنان ادامه داشته و دارد.

سالو یا ۱۲۰ روز در سُدوم8 آخرین فیلم ِ پازولینی و جنجالی‌ترین اثر او نیز بوده است. در این فیلم نمایش بی‌پرده و بی‌پروای خشونت و سکس و انحراف و رذالت به اوج ِ خود می‌رسد. به همین دلیل است که کمتر کسی توان تماشای آغاز تا انتهای این فیلم و تحمل آن‌همه صحنه‌ی زجرآور را دارد. فیلم به آخرین روزهای فاشیسم می‌پردازد و قصد دارد زشتی و پلیدی مهیبِ فاشیسم را به عریان‌ترین شکل ممکن نمایش دهد. پازولینی در فیلم سالو ایدئولوژی احمقانه و ضد انسانی فاشیسم را به زبانی هولناک و وحشت‌انگیز نقد می‌کند و توحش و جنایت‌آمیز بودن آن را بی‌هیچ ملاحظه‌ای به نمایش می‌گذارد.

هرچند به دلیل اصرار کارگردان بر نمایش عمق فاجعه و حجم قساوت حاصل از فاشیسم، سالو به‌راستی فیلمی زجرآور و غیر قابل تحمل از کار درآمده است، اما باز هم امضای پازولینی در پای این اثر و سبک ویژه‌ی او در پرداخت صحنه‌ها به‌چشم می‌خورد.

پازولینی یک شخصیت ستایش‌برانگیز

برای من به‌عنوان ِیکی از بینندگان فیلم‌های او، پازولینی شخصیتی ستایش‌بر‌انگیز و اعجاب‌آور است، هر چند که هیچ‌گونه همراهی با عقاید سیاسی او ندارم و چه بسا هم رآیی و هم‌دلی چندانی نیز با دستگاه انسان‌شناختی او نداشته باشم، اما نمی‌توانم صداقت و شجاعت مثال‌زدنی او را نستایم و ارج نگذارم.

بی‌گمان بر اندیشه‌ها و فیلم‌های پازولینی نقدهای زیادی وارد است که می‌توان به تک تک آن‌ها پرداخت و درباره‌شان نوشت، اما قصد این نوشته توصیف و ستایش هنرمندی است که از تمامی جهات شخصیتی غریب و استثنایی داشته و در تاریخ سینما نامش جایگاهی ویژه یافته است. جسارت و بی پروایی او برای بسیاری از هنرمندان و نویسندگان می‌تواند درس‌آموز باشد . خاصه در این زمانه‌ی عسرت که به شاعران زمان برگ رخصتی دادند که از معاشقه‌ی سرو و قمری و لاله سرودها بسرایند ژرف‌تر از خواب، شخصیتِ او می‌تواند الگویی باشد از پاک باختن و راست باختن و از خود کوتاه نیامدن و هم‌رنگ جماعت نشدن .
هر چند که این‌ها همه بهای سنگینی نیز دارد ...

از صحنه‌های به‌یادماندنی سالو یا ۱۲۰ روز در سُدوم، آخرین فیلم پازولینی

صحنه‌ی پایانی سالو یا ۱۲۰ روز در سُدوم، ساخته‌ی پازولینی

پانوشت‌ها:

*عنوان ِ این نوشته بر گرفته از شعر ِ مزمور ِ دوّم ِ شفیعی کدکنی ست

1 - Pier Paolo Pasolini
2 –1964 ، The Gospel According to St. Matthew
3 –1967 ، Oedipus Rex
4 –1969 ، Medea
5 –1971 ، The Decameron
6 –1972 ، The Canterbury Tales
7 –1974 ، Arabian Nights
8 -1975 ، Salò, or the 120 Days of Sodom

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

sepas aghay javadi l matlab jalb va ghobi bod

-- ghasem taher ، Nov 13, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)