خانه > خبر اول > انتخابات > کروبی به دیدار خانواده سهراب اعرابی رفت | |||
کروبی به دیدار خانواده سهراب اعرابی رفتمهدی کروبی دبیرکل حزب اعتماد ملی با حضور در منزل سهراب اعرابی با خانواده این جوان ابراز همدردی کرد. سهراب اعرابی جوان ۱۹ سالهای است که ۲۵ خرداد ماه در اعتراض به نتایج انتخابات کشته شده است. آقای کروبی که یکی از نامزدهای معترض به نتیجه انتخابات است، در دیدار با پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی گفت که همچنان پیگیر «حقوق بازداشتشدگان و آسیبدیدگان» حوادث اخیر خواهد بود. به گزارش وبسایت سحام نیوز، دبیرکل حزب اعتماد ملی از اینکه اعتراضهای مردمی با «گلوله» پاسخ داده شده است، اظهار تاسف کرد. وی در این دیدار، باردیگر از مقامهای قضایی ایران خواست که پاسخگوی خانوادههایی باشند که یا در این حوادث آسیب دیدهاند و یا پیگیر سرنوشت وابستگان خود هستند. پروین فهیمی نیز در این دیدار اعلام کرد که از تمامی نهادهایی که در قتل فرزندش نقش داشتهاند، شکایت خواهد کرد. خانم فهیمی گفت که «هنگامی که با بنده تماس گرفتن، گفتن که به زندان بیایم، چرا که قرار است پسرم آزاد شود، ولی وقتی من به آنجا رفتم، جسد وی را تحویل گرفتم.» شب گذشته نیز میرحسین موسوی با حضور در خانه سهراب اعرابی با خانواده وی ابراز همدردی کرده بود. آقای موسوی گفت که راه آغاز شده «برگشت ناپذیر» است و اطمینان داد که پیگیر پرونده آسیبدیدگان حوادث اخیر خواهد بود. در جریان ناآرامیهای انتخاباتی ایران تاکنون دهها تن جان خود را از دست دادهاند و از سرنوشت صدها نفر دیگر بنابر اعلام سازمانهای اطلاعی در دست نیست. مقامهای جمهوری اسلامی تاکنون حاضر نشدهاند اطلاعات دقیقی از تعداد کشتهها و بازداشتیها ارائه کنند. آنها میگویند که تنها ۲۰ نفر در جریان خشونتهای انتخاباتی کشته شدهاند و ۵۰۰ نفر در ارتباط با اعتراضهای انتخاباتی در زندان به سر میبرند. سازمانهای مدافع حقوق بشر در مقابل اعلام کردهاند که تعداد کشتهها بیش از آمارهای رسمی است و آنها نگران سرنوشت صدها بازداشتشدهای هستند که هیچ اطلاعی از آنها در دست نیست. در همین رابطه: • دیدار موسوی و رهنورد با خانواده اعرابی |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
امروز 38 ساله شدم. جشن تولدی در کار نیست. مثل همیشه اعضای خانواده و برخی دوستان تبریک می گویند و آرزوی عمر طولانی همراه با سلامتی می کنند.
امروز 38 ساله شدم. این یعنی دو برابر سن "سهراب اعرابی" که چند روز پیش پیکر بی جانش را به خانواده اش تحویل دادند. پیکری که حداقل 50 گرم اضافه وزن داشت. 50 گرم سرب داغی که در میان قلبش نشسته بود.
عکس سهراب ضمیمه تمام ایمیل ها و در صفحه اول بیشتر سایت های خبری است. بعد از مرگ "ندا" این دومین جوانی است که داستان غم انگیز کشته شدنش این روزها رسانه یی شده است. جالب این جاست که هر دو مورد با شلیک به قلب شان کشته شده اند. شاید اگر شلیک به مغز آنها می شد، جریان کمتر تراژیک می شد و بیشتر رنگ و بوی واقعیت می یافت! آنها هر دو کشته شدند چرا که مغزشان نمی توانست "دروغ بزرگ" را بپذیرد. آنها هر دو کشته شدند چرا که مغزشان به آنها فرمان داده بود تا اعتراض کنند به آنچه قلب شان را به درد آورده بود.
اما شلیک به قلب ندا و سهراب شلیک به احساس آنها بود که این روزها بسیار جریحه دار شده بود. همانطور که در تصاویر مرگ ندا نیز مشخص بود، اصابت تیر به قلب، جان دادن ندا را بسیار سرعت می بخشد. تا به حال تیر به قلبم نخورده تا بتوانم از این احساس بنویسم. اما با آن احساس آشنایم که وقتی دل می شکند انگار در یک لحظه دنیا به پایان می رسد.
نمی دانم 19 سال پیش هنگامی که مادر و پدر سهراب داشتند نام او را انتخاب می کردند، چقدر به سرنوشت اسطوره یی سهراب شاهنامه فکر کرده بودند و چقدر آن را برای کودک خود متصور شدند؟
عکس همراه با لبخند سهراب در میدان آزادی برایم بسیار بامعنا است. نمی دانم خنده اش در عکس از روی خوشحالی حضور در کنار میدان ازادی است یا این که خنده تمسخر آمیزی که می گوید : " آنچه در پشت من می بینید نماد آزادی است ، اما با خود آزادی این روزها نمی توان عکس یادگاری گرفت ".
عکس سهراب در میدان آزادی مرا به یاد عکس معروفی می اندازد که تقریبا از همان زاویه و محل گرفته شده بود. در عکس ، میدان آزادی را در نمایی می بینیم که کوه دماوند در پس آن و در میان ستون هایش قابل مشاهده است. عکاس می گفت که برای گرفتن آن عکس مجبور شده بود تا شب را در میدان آزادی سپری کند تا از هوای پاک سپیده دم تهران و در آسمان صاف اول صبح بتواند دماوند را از میان ستونهای میدان آزادی ببیند.
کوه دماوند و میدان آزادی که هر دو نمادهای شهر تهران اند. یکی نماد آزادی و دیگری نماد استقامت و سربلندی. حالا که به عکس سهراب دوباره نگاه می کنم. میدان آزادی غرق در نور هویدا است. اما خبری از دماوند نیست. نه این که دماوند آنجا نباشد. بلکه دماوند و قله همیشه سپیدش پشت خاکستری های تهران پنهان مانده است. نه این که دماوند انجا نباشد. بلکه این سهراب است که طوری نشسته که دماوند در پشت ان پنهان مانده است. شاید هم او به دماوند تکیه داده که من ان را نمی بینم. شاید هم او به جای دماوند نشسته است.
در این عکس میان سهراب و دماوند میدان آزادی قرار گرفته با نوری که رنگ آن را در دل شب به رنگ آتش تزیین کرده است.
روزها خواهد گذشت و سهراب همچنان در پایین میدان گر گرفته و ملتهب آزادی خواهد نشست ، و شاید روح او از فراز برج آزادی به قاتلانش می گوید: ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی!؟
-- Amir Payam ، Jul 15, 2009سالهاست که انسان در ایران معنی ندارد. دین- مذهب- امام- روضه خوانی- شهادت- جنگ- جهاد ، مفاهیم اصلی جامعه ایران شده اند و گویا خود ما و پدران و مادران و حتی روشنفکران آن جامعه این را خواستند. انسانها در تصادف های جاده ها و خیابانها و هواپیماها به دلایل احمقانه می میرند - اگر آزادی بخواهند کشته می شوند و اگر حقشان را بخواهند سرکوب. صحبت از یکی دو نفر نیست. صحبت از میلیونها زندگی است که به دست یک مشت آدم کریه الذات افتاده اند- و حالا هم می خواهند بمب هسته ای بسازند که میلیونها نفر دیگر را هم از بین ببرند. و جالب است که این آدمهای کریه المنظر و عقب افتاده در انجام کارهای خود آزادند!!!!
-- N ، Jul 15, 2009درود بر شرف این مرد استوار. خوشحالم که رای ام را به نام کروبی نوشتم.
-- احسان ، Jul 15, 2009من پیشنهاد میکنم اسم کوچهها و خیابانها را با رنگ سبز بپوشانید و با رنگ سفید یا قرمز اسم شهیدان جنبش سبز را بنویسید- ندا - سهراب -ووووو
-- نیما ، Jul 16, 2009پلیس ضد شورش محمود رو ببر بشورش
-- nima ، Jul 16, 2009یا :
پلیس ضد شورش احمدی رو بشورش