خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > لطفاً کسی او را از خواب بیدار نکند | |||
لطفاً کسی او را از خواب بیدار نکندعلی چکاوابعاد تابلو ۱۳۲۲ – ۱۳۸۹ محمدعلی خواب میبیند. در خواب باد میآید و باد، ذرات شن را در سراسر تابلو پخش میکند. دیگر از افق خبری نیست در پسزمینه هیچ خطی نیست که آسمان و زمین را بخواهد از هم جدا کند. آفتاب از پشت تابلو طلوع میکند و شرارههایش کنارهها را میسوزاند. محمدعلی گوشهی چشمانش را جمع میکند و طرح اندام خروسی در میانه نقش بسته، شروع به خواندن میکند و با هر بانگی که بر میکشد تاجاش سرختر میشود، سرختر میشود صدایش، صدایش میسوزد و سکوت میکند...
محمدعلی ترقیجاه، درسال ۱۳۲۲ در تهران به دنیا آمد و از همان کودکی شیفته نقاشی بود گرچه دست اتفاقات زمانه او را در آغاز به سمت رشتههای مهندسی کشاند، ولی عشقاش به نقاشی، سرانجام او را به کودکیاش پس داد. و از آن پس آنچنان تند به سطح سفید بوم نقاشی خیز برداشت که به سرعت توانست جای خود را در این عرصه باز کند و در بیستوچهارسالگی برندهی مدال طلای مسابقات هنری دانشگاههای ایران شد و درسال ۱۳۵۵ اولین نمایشگاه انفرادی خود را در تهرانگالری برگزار کرد و دو سال بعد در نمایشگاه بینالمللی هنر بازل سوئیس، آثارش را به نمایش گذاشت و در آغاز دههی ۱۳۶۰ روش ویژهی خود را یافت که مشخصهی آن اسبهای تجرید یافته بود و این همان چیزی بود که به نشان هنری وی معروف شد. محمدعلی خواب میبیند. در خواب باد میآید و باد، سفیر صدای پای اسبهاست. گله نزدیک میشود و کنار تابلو میایستد. محمدعلی غلتی زده و از سمت راست تابلو گله وارد میشود. یکی سفید، یکی سرخ، یکی کهربایی، یکی سفید، یکی سیاه و دوباره یکی کهربایی و ... ترقیجاه بیشک یکی از نقاشان منحصربهفرد در عرصهی نقاشی معاصر ایران بوده و همانند آثارش با شفافیت کامل در زمانهی خودش قوام یافت. زبانش زبانی اسطورهای بود و با این حال با بیانی ساده و بیپیرایه در نقاشیهایش سخن میگفت و این امر فاصله را با مخاطب میکاست و بر نفوذ او میافزود.
با این نوع نگاه و قلمی چیره، بیدلیل نبوده است که موزه بین المللی هنر قرن بیستویکم در آمریکا نقاشیهای او را بهعنوان نمایندهی هنر ایرانی انتخاب کرد و از آن پس آثار او در کنار نقاشیهای هنرمندان بلند آوازهی جهان در شهرهای بزرگی چون نیویورک، واشینگتن، شیکاگو، پاریس، لندن، زوریخ، ژنو، وین، توکیو، مکزیکو سیتی، تهران، فلورانس، لیسبون، مادرید، کازابلانکا و اشتوتگارت و پکن به نمایش در آمدند. نقاشیهای ترقیجاه برخاسته از روح لطیف و شاعرانهی اوست. وعناصر تابلوهایش چنان تجرید یافته است که گاه به رباعی تصویری بدل میشود. رنگگذاریها غالباً ماحصل یک نرمش و رامش است که نتیجهی زیست آرامیست که در خویشتن نقاش آن ریشه دارد. چنانچه خودش گفته بود: همواره آرزویم این بوده که همهی آدمیان بیآنکه دل مشغول فرهنگ، مذهب، آئین و دیگر ویژگیهای متمایز دهندهی خود باشند، در کنار هم در صلح و آرامش زندگی کنند.
محمدعلی خواب میبیند. در خواب باد می آید و باد، اوراد رقصان در هوا را بر سینه و یال اسبان میچسباند. محمدعلی در خواب لبهایش تکان میخورد، چشمهای اسبان تا نیمهباز میشود و با هر پلکی که میزنند، زیر لب چیزی را زمزمه میکند. عش...ع...عشق...عش ... عشق... ترقیجاه در نقاشیهایش گویی از سرزمینی در همین حوالی بشارت میداد تصویری سحرآمیز ولی باورپذیر که همه چیز در آن سبک و رها، چنان اسبانی که در مرتعی در حد فاصل رویا و واقعیت آزادانه به هر سو میتازند. رویای گمشده یا فراموش شدهای که در لابهلای تمام ظرائف و لطافتها طرح هشداری را بر بی خبری میافکند. به همین دلیل است که آثارش در ذهن مخاطب ثبت میشود چرا که هم از یک خاطرهی جمعی صحبت میکند و هم وسوسهی کندن و رها شدن را تحریک میکند.
تمام عناصر تابلوها گویی در یک سفر به سر میبرند سفری درونی که در کمال آرامش صورت میپذیرد و اسب سفید به نشانهای از امر معنوی مبدل میشود که گهگاه رخ مینماید و چراغ راه است که نقاش نیز در پس رنگها حضور او را حس کرده و دیدارش را انتظار میکشد. انتظاری که سرانجام سر رسید و نقاش ما را با گلهی اسبانش، با خروسها و فرشتگانش به راه انداخت و این بوم را در شصتوهفت سالگی برای همیشه ترک گفت. محمدعلی خواب میبیند. در خواب باد میآید و باد، شاخههای درختان عشق را تکان میدهد. خروسها بر شاخه پریده، آواز سر میدهند و اسبان دیگر با چشمهای بسته قدم بر میدارند. آفتاب در جای خویش آرام میگیرد و تمام صداها به یک صدا تبدیل میشوند و محمدعلی، برای همیشه از خواب بیدار میشود...
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|