خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > چرا ما انگلیسیها آدمهای رکیکی هستیم | |||
چرا ما انگلیسیها آدمهای رکیکی هستیمبرگردان: ونداد زمانیv.zamaani@gmail.comاین روزها نمایشگاه «بریتانیای رکیک» آثار هجو و طنز هنرمندان انگلیسی را در معرض نمایش عمومی قرار میدهد، یکی از چشمگیرترین آثار بازوی پلاستیکی است که روی دیوار نمایشگاه تصب شده است. «بازوی فوق به یک دست تقریباً مشت شده ختم میشود که در حال بالا و پایین رفتن است.» هیچ رمز و رازی در این اثر نیست و اسم اثر نیز به نقل از خانم سارا لوکاس هنرمند سازندهی بازو، همانی است که همه میتوانند حدس بزنند. این اثر هنری دقیقاً سمبل بیادبی و وقاحت اخلاقی است که از نزدیک به سیصد سال پیش در وجود ما انگلیسیها رخنه کردهاست. ما انگلیسیها خیلی بیادب هستیم، فکر و ذکر ما همیشه ختم میشود به باسن، ممه، شومبول، مسخره بازیهای دور و بر مستراح، کشیشها، شلوارکهای تابستانی، خارجیها و سریالهای کمدی که با وقیحترین حالت در حال توهین کردن هستند.
ما انگلیسیها لذت میبریم از «بنی هیل» که با آن صورت ذوقزده مسخره و حشریاش، برای دستیابی به زنهای مو سرخ و مو طلایی تقریباً لختی که در حال فرار از او هستند مدام در حال دویدن است. ما کیف میکنیم وقتی مجری برنامه تلویزیونی بی.بی.سی - شبکه دو - با پررویی تمام از لباس و سلیقهی آرایش شرکتکنندگان در برنامه ایراد میگیرد. ما از بد دهنیهای مجریان برنامههای رادیویی دچار شعف میشویم، وقتی که با بیپروایی آشکار به شنوندگان و مصاحبهکنندگان برنامههای خود فحاشی میکنند. ولی ما چگونه تبدیل به آدمهای معتاد به وقاحت شدیم؟ چگونه تبدیل به آدمهای وقیحی شدیم که شب و روز ما پر شده است از جوکهای بودار! آیا باید ریشهی این پدیده را در تاریخ هنر بریتانیا جستجو کرد یا اینکه این شیوهی رفتاری ریشه در ذات فرهنگ عامه ما انگلیسیها دارد؟ پدر و بنیانگذار هنرنقاشی بریتانیا « ویلیام هوگرث» در قرن هفده میلادی در آثارش به روشنی بر این نکته تأکید کرده است که احساس مطبوعی نسبت به اشرافیت بریتانیا ندارد. او نفرت وافری داشت به دلبستگیهای نجیبزادگان انگلیسی به ایتالیاییها و فرانسویها، هوگرث نمیتوانست تحمل کند که اشراف انگلیس از معماری و مبلمان اروپاییها تقلید محظ میکردند. مخالفت با جمعآوری کلکسیون آثار هنری « خارجیها» بیش از هر چیز دیگر انگیزهبخش احساسات این نقاش معروف انگلیسی میگشت.
بر عکس آثار وارداتی که معمولاً ترکیبی بود از تصاویر همیشه تکراری خانوادهی عیسی مسیح، نقاشیهای ویلیام هوگرث سرشار بود از واقعیت خشنی که در رفتارهای زننده، انبوه متراکم مردم عادی، بدمستیها، خشونت و سکس و حتی حیوانات شکنجه شده به تصویر درآمده بود. او در اعتراض به الگوی زیباییهای کلاسیک گفته بود: «ونوس با همهی شکوه و جلالی که از او درست کردهاید حتی از یک کلفت انگلیسی نیز خوشگلتر نیست». به تعبیر انگلیسیهای امروزی، هوگرث عملاً همهی تصاویر اسطوره ای، مذهبی، دهقانی و مهمتر از همه اروپایی روزگار خودش را به گند و ... کشید. در همان دوران و در طی زمامداری جورج دوم، در صحنهی ادبیات انگلیس، هجو و طنز از رشد و رونق بیشتری برخوردار بود و مطرحتر از همهی آنها « جاناتان سویفت» بود که بدون تردید بند ناف رکیک بودن انگلیسیها با زبان بیپروا و گستاخ او بریده شده است. بیپروایی سویفت فقط در حملات بیامان او به سیاستمداران و روحانیون فاسد و جفاکار ختم نمیشد و در کنار آن پشتوانه وسیعی از فعالیتهای ادبی از خود به جای گذاشتهاست که منتقدین از آن به عنوان «نگاه مدفوعانه» یاد میکنند. تأکید سویفت بر روی کلمه « مدفوع » در اشعار بسیار معروفی چون « اتاق آرایشِ خانم» و تکرار آن در« سفرهای گالیله» میتواند از دید منتقدان به این انگیزه باشد که سویفت تلاش داشته است نقاب رفتار مؤدبانهی اشرافیت و زمامداران دولتی و مذهبی را بردارد و نشان دهد که در پشت آن چیزی جز رذالت نیست.
بررسی رابطه و رفتار سراسر بیادبانهی مردم انگلیس با خانوادههای سلطنتی، مسیر دیگری است که از آن طریق میتوان به سئوال اولیه پاسخ داد که بیادبی انگلیسیها از کجا ریشه گرفته است؟ در قرن شانزده میلادی و در بحبوحهی زمامداری شاه پرقدرتی چون «هنری هشتم» کسی نمیتوانست در ملا عام به هجو و مضحکهی شاه بپردازد. ولی بعد از جنگهای داخلی و اعدام شاه و سپهسالاری «کرام ول» و حتی بعد از برقراری مجدد شاهنشاهی در بریتانیا ، پردهی حجب و ترس از خانوادهی سلطنتی فروریخت. از آن پس در طی سیصد سال آینده، به فضاحت کشاندن و جوک ساختن دربارهی خانوادهی سلطنتی در وجدان عمومی جامعه جای ثابتی را به خود اختصاص داده است. خانواده سلطنتی به خاطر نداشتن فرزند ارشد، مجبور شدند تا شاهزادهای را وارد کشور کنند و بدین ترتیب، ویلیام اول از سلسله «هابسبورگ» آلمان، پادشاهی انگلیس را از بن بست نجات داد. طنزپردازان و نویسندگان مخالف شاهنشاهی نمیتوانستند آرزوی بهتری را تصور کنند. آنها اشراف زیرکی بودند که میدیدند شاه انگلیس به اپرای ایتالیایی و آلمانی گوش میدهد و اصلاً انگلیسی نمیداند. شاعران رندی چون «مری مونتگیو» با چنان ظرافتی شاهنشاهی او را سکه یک پول کردند که از آن پس به سخره گرفتن اعمال دربار، سرگرمی اوقات فراغت عموم مردم گشت.
تجربه ی زمامداری پارلمانی بعد از جنگهای داخلی در سیاست کشورماندگار شد و اشرافیت پرقدرت در اکثر دورههای پادشاهی بعد، صاحبمنصبان اصلی بریتانیا بودند. اشرافیت مقتدر و ثروتمند جدید با سرمایهی شخصی و با قرض گرفتن از سوداگران هلندی و ایتالیایی به جهانگشایی - برده داری- پرداختند و با کنترل و استعمار مناطق تازه کشف شدهی جهان به چنان هیبتی دست یافتتند که تلاشهای جسته و گریختهی خانوادههای سلطنتی نتوانست آب ریحته شدهی قدرت را به کاخ شاهی برگرداند. مردان پرقدرت پارلمانهای چند صد سال گذشتهی انگلیس، این توانایی را داشتند تا شرائطی را فراهم کنند که خانوادههای سلطنتی همیشه در زیر نگاه منتقدانه مردم باقی بمانند. در طی سیصد سال گذشته، مردم نیز همراه با نمایندگان قدرتمند پارلمان و هنرمندان کشور جرئت و فرصت یافتند تا از پادشاهان بد بگویند و رکیکترین افکار و اعمال را به وفور به آنها نسبت دهند. مردم عادی که از تصورات خلاقی برخوردار نبودند و زبان سادهتری داشتند در طول این سالهل یاد گرفتند که بیشتر از پیش فقط بر شناعت و فضاحت جوکهای خود بیفزایند. به همین دلائل است که ما انگلیسیها آدمهای بددهن و بیتربیتی شدیم و اگر با نظر من موافق نیستید ... خوب ...میتوانید بازوی خود را خم کنید بعد مشتتان را گره کنید و بعد آن را تکان دهید. پانوشت: John Walsh, Naughty by nature: Why has Britain become so rude?The Guardian,
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اکر یک ایرانی همچه حرفی را در روزنامه کشور در باره ایرانی ها می نوشت چه غوغایی می شد؟
-- بدون نام ، Jun 14, 2010بابک داد باز هم مخ اش رو فریاد زد که « این اوباش سالاری فقط یک قربانی ندارد!»، ممکنه خودتون به این سرکرده اوباشان بگین که اولین قربانی «اوباش سالاری» خود اوباشه. آخه «نابغه» دور جنون که مثل میدون نیست که چهار راه داشته باشه که حالا داری باز هم دنیال کوچه فرعی «علی چپی»ش میگردی.
نیکام
-- بدون نام ، Jun 14, 2010من در جامعه انگلیس زندگی نکرده ام اما بین این مقاله و عادات ما ایرانی ها شباهت های زیادی می بینم!
-- sanaz ، Jun 15, 2010و البته فراموش نکنیم که ما به راحتی و با هر بهانه کوچکی (به خصوص موقع رانندگی)شروع به دادن فحش های رکیک در حضور دیگران می کنیم!
البته این مسائل هیچ گاه در رسانه ها منعکس نمی شود و فقط بین مردم شیوع دارد.
مگر بقیه ملل با ادب تر هستند؟ مثلا ما ایرانی ها!
-- ممدآقا ، Jun 15, 2010خانم ساناز و آقای ممد شما نباید بی ادبی خودتون رو به حساب ملت شریف ایران زمین بزارید.
-- حسام ، Jun 15, 2010آدم اول یه سوزن به خودش میزنه بعد یه جوالدوز به مردم.
آخه آدم بره به کی بگه ای خدا.چرا سرعت اینترنت کوفتی اینقد پایینه؟
-- شاپور ، Jun 15, 2010بی همه کسا برا چی سایتا رو فیلتر میکنید؟
اگر یک ایرانی همچه حرفی را در روزنامه کشور ایران در باره انگلیسی ها می نوشت چه غوغایی می شد؟ حتما حکام نوکر نظام سرمایه در ایران او را مصدقی یا کمونیست خوانده و اعدام
-- مزدک ، Jun 16, 2010اگه به انگلیس سفر کنید متوجه میشید که واقعاً ملت بی ادبی داره حتی نوع فحش هاشون هم با فحش های فارسی مقایسه کنید می ببینید که انگلیسی ها خیلی بی ادب تر هستن.
-- اردلان ، Jun 16, 2010در طی چند سال اقامتم در آلمان متوجه شدم آلمانی ها واقعا مودب بودند، البته نسل جدید تی نی جرهاشون بعضا بی تربیت بودند و حرف های ناجورتری می زدند که آن هم تا جایی که من دیدم به میزان دیگر کشورهایی که زندگی کردم شایع نبود، در واقع باید بگم در کلام، جدا ملت مودبی بودند لااقل ظاهرا.
-- شهرزاد ، Jun 16, 2010