خانه > خارج از سیاست > ویژه نامه گلشیری > آقای هوشنگ گلشیری عزیز سلام | |||
آقای هوشنگ گلشیری عزیز سلامعمران صلاحیوقتی که در خرداد 1379 هوشنگ گلشیری به طور نابهنگام درگذشت، هیچکس خبر نداشت که شش سال بعد طنزنویس نامدارمان، عمران صلاحی هم در شصت سالگی در سحرگاه یک روز پاییزی از دنیا میرود. ویژهنامهی هوشنگ گلشیری به مناسبت دهمین سال درگذشت او را با طنزنوشتهی صمیمی اما غمناک ِ «آقای حکایتی» ِ سالهای کارنامه و دنیای سخن ادامه میدهیم: ده روز به نشانهی ده سال. امروز با عمران صلاحی.
امیدوارم حال شما خوب باشد و راحت خوابیده باشید، ما تصور میکنیم شما در آنجا هم که هستید، آرام و قرار ندارید و نگران مائید. نگران به اینکه به بیراهه نرویم و درست فکر کنیم و خوب بنویسیم. اگر جویای احوال مت باشید ملالی نیست به جز دوری شما. هوای دل ما کاملاً ابری است و در بعضی نقاط، همراه با رگبارهای پراکنده. دو سه سال است که بیشتر اوقات ما در بیمارستانها و گورستانها و مجالس ترحیم میگذرد. قرارها و دیدارهای ما بیشتر ترحیم است. این پنجشنبه هم قرار است به مجلس ترحیم نویسندهای دیگر برویم. اگر شما هم در سفر نبودید، حتماً میآمدید، آقایان مختاری و پوینده هم میآمدند. خانم علیزاده هم میآمد. لطفاً سلام ما را به آنها برسانید. سابقاً برای دیدن دوستان از این کافه به آن کافه میرفتیم، اما حالا از این ختم به آن ختم. شما خودتان شاهد بودید، حتی به بعضی مجالس ترحیم با دلهره میرفتیم. چون بعضی از عوارض جانبی میخواستند ما را از حالت عمودی به حالت افقی دربیاورند.
آقای گلشیری عزیز ما (خودم را میگویم) بعد از رفتنها نه سری به خانهی شما زدیم و نه به آنجا تلفن کردیم. چون خیال میکردیم مثل همیشه در خانه مشغول نوشتن هستید و نباید وقتتان را بگیریم. حالا هم رویمان نمیشود به خانم – بچهها تسلیت بگوییم. تو اگر تو اگر پس چرا من از همه جا در همین زمینه: • هستش هنوز و نیستش حالا کاتب
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
یاد عمرا ن صلاحی نیکدل به خیر.چقدر نسیم وار می نوشت.
-- بدون نام ، Jun 5, 2010آنقدر عمران شیرین سخن و طناز در بیان بود که برای دوستانش و کسانی که کمی با او دوستی داشتند و کسانی که تنها ساعتی او را دیده بودند نبودش فقدان بود فقدان لبخندی که هر وقت او را می دیدی در کنار سخنش بر ذهن و روان آدم می نشست.
-- داریوش معمار ، Jun 5, 2010چه متن صمیمی غمناکی است. و غمناکتر از آن غیبت اندیشمندان و نویسندگان و هنرمندانی که در حکومت خرافات و جهل و کشتار و شکنجه دقمرگ میشوند و فرهنگ ایران بدون آنها سترون میشود و این همان چیزی است که حاکمان دشمنان فرهنگ ایران خواهان آنند.
-- مسعود ، Jun 5, 2010تابستان 1381 بود.سالها بود که او را گم کرده بوذم.ناگهان در ستون روزنامه ای برپایی شب شعر یا طنز با شرکت اورا خواندم.پس از پایان سخنرانی خوذ را به او رسانذم.با چشمانی بشاش وزبانی طنز گو در حال روبوسی گفت تو کجایی از انقلاب مشروطه دیگر ندیدمت.اما دیداری کوتاه ان هم در ان شب پس از سالها بی خبری کافی نبود.قرار شد دو روز بعد نهار و باهم خانه مادرم بخوریم.پیش از نهار و هنگام ان وپس از ان انقدر حرف برای گفتن داشتیم که نمی دانستیم از چه وقت و چه زمان اغاز کنیم.از فرهاد صدیقی دوست هم کلاس مان در سالهای 1347 سخن گفت که پس از رهایی از زندان شاه در سال 1353 به نزدش امده بود و پس از کلی گفتگو عمران را به رفقای رهبری چریکها معرفی کرده بود.و دوباره خواست شان را طرح کردند.که عمران مسئو لیت نشریه سازمانی را بر عهده گیرد.و اما انکار او.که شما نیاز به شناگر دارید و من واقعا شنا نمیدانم....از زندگی محقر اما با عزت پرویز شاپور گفت که پولی فراهم کرده بود تا برای مرمت خانه کلنگی اش به شاپور دهند و او از پذیرفتن ان امتناع کرده بود....در هنگام این گفتگو ها پسرم بی توجه به همه به دلیل شیفتگی به عمران با دوربین اش مشغول فیلم برداری از ما بود.که ناگهان از چشم های عمران خواندم که از ضبط گفتگو ها نگران است.و متاسفانه فیلم برداری قطع گردید.هم اکنون از او به جز این فیلم به یاد ماندنی دو کتاب شعر او با امضایش برایم به یادگار مانده است.هنر منذی بشدت محجوب و فروتن و به شدت مردم دوست.
-- ر.گرک ، Jun 6, 2010