خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و تاریخ > «بادنجان دور قابچین» | |||
«بادنجان دور قابچین»مهدی پرتویدر زمان ناصرالدین شاه وزراء و امراء و رجال قوم در آشپزخانه به آشپز کمک میکردند. آنها که در رأسشان صدراعظم قرار داشت، با وجود آن که از آشپزی مطلقاً چیزی نمیدانستند و در واقع کاری از آنها ساخته نبود، دو وظیفهی مهم بر عهده داشتند: یکی آنکه چهارزانو بر زمین نشینند و مثل خدمههای آشپزخانه بادنجانها را پوست بکنند. دیگر آنکه این بادنجانها را پس از پخته شدن دور قابهای آش و خورشت بچینند. شادروان عبداللّه مستوفی میگوید «من خود عکسی از این آشپزان دیدهام که صدراعظم مشغول پوست کندن بادنجان بود و سایرین هریک به کاری مشغول بودند». این آقایان و رجال و بزرگان طوری حساب کار را داشتند که بادنجانها را موقعی که شاه سری به چادر آنها میزد دور قاب میچیدند و مخصوصاً دقت و سلیقه به کار میبردند که بادنجانها را به طرزی زیبا دور قابها بچینند تا مسرت خاطر ناصرالدین شاه فراهم آید و نسبت به مراتب اخلاص و چاکری آنان اظهار تفقَّد و عنایت فرماید! در هر صورت از آن تاریخ بود که مردم به افراد متملق و چاپلوس «بادنجان دور قابچین» گفتند و این اصطلاح رفته رفته به صورت ضربالمثل درآمد. «کلَک زدن» در مناطق ساحلی مازندران که پوشیده از جنگل و نَیزار است مُردابهای متعدّدی وجود دارد که غالباً از فاضلاب نهرها و چشمهها و آببندانها تشکیل شده است. این مردابها بهترین محل برای تخمگذاری مرغابیهاست که به طور دستهجمعی از دریا به سوی این مردابها پرواز میکنند. کشاورزان برای صید مرغابی جلو این مردابها سدی از چوب و نَی و برگ درختان میبندند تا سطح آب در مرداب بالا بیاید و مرغابیها را برای سکونت و تخمگذاری بهسوی خود جلب کند. آنگاه هر یک از کشاورزان در پشت این سدها حوضچههائی احداث میکنند و محیط حوضچهرا بهوسیلهی دیوارهای از ساقههای نی و شاخهها و برگهای درختان بالا میآورند. در زیر هر یک از این حوضچهها نَقبی تعبیه شده و حوضچهی مزبور بهوسیلهی آن نقب با نهر مجاور ارتباط دارد. مرغابیها معمولاً به طور دستهجمعی و با نظم و ترتیب خاصی که واقعاً دیدنی و تماشائی است پَرواز میکنند. کشاورز صیاد که با مرغهای دام در پشت سد مرداب پنهان است به محض اینکه مشاهده کرد یک دسته مرغابی بر بالای سرش در مرداب در پرواز است، یکی از مرغهای دام را به سوی مرغابیها رها میکند. این مرغ دام که به خوبی تربیت شده و وظیفهی خود را نیز خوب میداند، جلو مرغابیها مانند مرغ پیشاهنگ به پرواز درمیآید و با صدای مخصوص «مَگْ مَگْ» سر و صدا راه میاندازد و بدینوسیله مرغابیها را به دنبال خود میکشاند. کشاورز پس از چند دقیقه مرغ دام دیگری را رَها میکند تا به کمک مرغ دام اولی بتواند با صدای مخصوصش مرغابیهای دیگر را جلب و به جمع اولی اضافه کند. آنگاه کشاورز با توجه به تعداد مرغابیهایی که در پرواز هستند تعداد پنج الی ده و بعضی مواقع بیست قطعه مرغ را که دراختیار دارد پرواز میدهد. این مرغهای دام پس از چندبار که بالای مرداب پرواز کردند یکی یکی پشت سرهم به طرف حوضچه سرازیر میشوند و مرغابیها هم به تبعیت آنها داخل حوضچه میشوند. وقتی که کشاورز اطمینان حاصل کرد که تمام مرغابیها به دنبال مرغهای دام به حوضچه داخل شدند از محلّ پنهانی سرش را بیرون میآورد و بهمرغهای دام نگاه میکند. این نگاه کشاورز علامت گُریز و فرار است و مرغهای دام یکی پس از دیگری زیر آب میروند و از طریق نقب که راهش را بلد هستند خارج میشوند و در نهر مجاور از آب بیرون میآیند، ولی مرغابیها که راه نقب را بلد نیستند در سطح حوضچه میمانند و در این موقع کشاورز طناب را میکشد و تور بر روی حوضچه و مرغابیها میافتد. دیگر کار تمام شده است، کشاورز صیاد نزدیک حوضچه میآید، یکایک مرغابیها را از زیر تور میگیرد و دو بال هر مرغابی را در داخل هم طوری قرار میدهد که نتواند پرواز کند و آنها را درکناری میگذارد، سپس سرشان را میبرد و در آب راکد مقابل میاندازد. در زبان مازندرانی به این حوضچه با آن دیوارههای از چوب و نی و سقف توری «کلَک» میگویند که بر اثر کثرت استعمال از آن معانی و مفاهیم دام و حیله و نقشه برای خنثی کردن نقشهی فعالیت طرف مقابل استنتاج شد مانند: کلک- کلک زدن- کلک کردن- کلک ساختن … که همه و همه در همین اصطلاح «کلک مُرغابی» ریشه دارد. «کلاهش پس معرکه است» در ایران قدیم معمول بود که دراویش و شعبدهبازها در سرچهارراهها و گذرگاهها معرکه میگرفتند و چند چشمهبازی میکردند، یعنی هنرها و شعبدهبازیهای خود را ضمن اظهار مطالب مشروحی به تماشاچیان نشان میدادند و به فراخور اهمیت هنری که عرضه میکردند از تماشاچیان مبلغی پول بنام «چراغالله» دریافت میکردند. کارشان شعبدهبازی، مسئلهگوئی، مارگیری، مناقب خواندن و شرح معجزات پیامبر اسلام و اولیای دین، عملیات پهلوانی، قصهگوئی و از این قبیل بود. شکل و ترکیب معرکهگیری به این ترتیب بود که درویش با شعبدهباز وسط چهارراه یا گذرگاه سفرهای پهن میکرد و با کمک دستیارش مشغول شعرخوانی و سئوال و جواب میشد که آن را در اصطلاح معرکهگیران «شیداللهی» میگفتند. اطراف این سفره تا مسافت یک الی دومتر کاملأ باز بود و جزو حریم درویش معرکهگیر محسوب میشد که هنگام انجام برنامه درآن رفت و آمد میکرد. خارج ازاین محوطه تماشاچیان مجاز بودند دایرهوار بایستند و هنرنمائیهای معرکهگیر را تماشا کنند. چنانچه بر تعداد تماشاچیان افزوده میشد، درویش معرکهگیر دایرهها صف اول و دوم و سوم را مینشاند تا بقیهی تماشاچیان که دیرتر رسیده و عقب جمعیت ایستاده بودند بتوانند بساط معرکهگیری را ببینند و از نقالیها و علمیات و شیرینکاریهای معرکهگیر استفاده کنند. از معرکهگیران معروف ایران یکی لوطی غلامحسین بود که با استفاده از فن شعبدهبازی پنبه میبلعید و پارچه هفت رنگ از دهان خارج میکرد! تخم کبوتر در کلاهش میگذاشت و کبوتر ازآن پرواز میداد! دستمال را میسوزانید و یا ساعت بغلی را ظاهرأ خرد میکرد آنگاه از جیب و بغل تماشاچیان بیرون میآورد و ... عبارت «کلاه را قرص نگه داشتن» نیز از همین بساط معرکهگیری مایه گرفته و به کسانی میگفتند که کلاهشان را قرص و محکم بر سر با دست نگاه میداشتند تا به وسیلهی دیگران در پس معرکه نیفتد. مأخذ: مجله هنر و مردم، سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
mishe kakalkesh kandeh shod ro ham begid
-- fram ، May 21, 2010kheyli jaleb bood
-- بدون نام ، May 22, 2010