خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > جنگ مجسمه و میدانهای بیقرار | |||
جنگ مجسمه و میدانهای بیقرارامیر رسولیدر کودکی هر موقع به میدان بیست و هشت مرداد میرفتم چشمم به مجسمهی عظیم گروهی از سربازان میافتاد که در میان میدان داشتند با سرنیزه اژدهایی را از پا میانداختند. آن اژدها که از پا میافتاد، ارادهی ملی ایرانیان و کابوس شاه بود. کمتر از ده سال بعد، در بیست و سوم بهمن ماه همان سالی که ارادهی ملی و مذهبی ایرانیان حکومت شاهنشاهی را سرنگون کرد، گفتند سر مجسمهی فردوسی را قطع کردهاند. بعد ظاهراً مردم اعتراض کردند و کسانی سر قطعشدهی فردوسی را دوباره به تنهی او وصل کردند. در جادهی کنگاور - کرمانشاه در شهری به نام بیستون در دل کوه مجسمهی هرکول دو هزار سالی هست که پا برجاست. در همان تب و تاب روزهای انقلابی من خودم دیدم که آلت تناسلی هرکول را که باید قاعتاً نیم متر شاید هم بیشتر قد و قامتش بوده باشد کنده و با خود برده بودند. احتمالاً الان در کنج نشیمن خانهی یکی از اهالی آن محل قرار دارد. شاید هم از ترس مجازات جایی چالش کرده باشند. «گور آلت تناسلی هرکول گمنام در بیستون». عنوان خوبی است برای یک مقالهی باستانشناسی یا مثلاً یک داستان پست مدرن که این روزها در ایران مد شده و طرفداران زیادی دارد.
مجسمهآزاری در سالهای بعد اما زود جای خود را به هنرمندآزاری داد. در دههی اول انقلاب موسیقی حرام بود، نقاشی یک عمل دور از ذهن و نابخردانه به شمار میآمد، از تآتر هم چندان نشانی باقی نمانده بود. سینما هم فقط ظاهراً سینمای جنگ بود و تک و توک فیلمهای سینمای مؤلف ایران که از پیش از انقلاب به یادگار مانده بود. دوندهی نادری را در سینما آزادی اکران کرده بودند. نمایش این فیلم آن روزها یک حادثه بود و گمانم شش ماهی هم بر پردهی همان سینما باقی ماند. مملکت در حال جنگ بود و حجلههای چراغانیشدهی جوانان در خون غلتیده بر سر گذرگاهها دل آدم را به درد میآورد و صدای آژیر آمبولانسها از آزادی تا انقلاب گوش آدم را میآزرد و در این هیاهو کسی نه میتوانست به مجسمه و اصولاً به زیبایی فکر کند و نه کسی یادش مانده بود که روزگاری همین میدان انقلاب، میدان مجسمه نام داشت.
وقتی نام یکی از مهمترین میدانهای شهر را میدان مجسمه میگذارند، این موضوع نشاندهندهی این است که برای مردم آن شهر احتمالاً مجسمه چیز مهمی است. در خبرها خواندم که در بابل در میدانی که آن را میدان ولایت میخوانند مجسمهی یک زن بارفروش و یک رفتگر را قرار دادهاند و عدهای هم ظاهراً معترض شدهاند که اولاً چرا در میدان ولایت باید مجسمهی زن بارفروش و رفتگر قرار داشته باشد و دوماً اصلاً این بتپرستیها که آدم را به یاد دوران قبل از ظهور اسلام میاندازد چه معنی دارد؟ در نهاوند، ارومیه و دربند و احتمالاً در شهرها و جاهای دیگر میدانی به نام مجسمه وجود دارد. این نامگذاریها و حساسیتها نشان میدهد که ظاهراً ما ایرانیها با مجسمه اصولاً رابطهی پرتنشی داریم. سندروم مجسمه اما همه جا به یک شکل خود را نشان نمیدهد. گاهی برای مثال در بابل به یک نزاع سیاسی میان جناحهای شورای شهر تبدیل میشود و گاهی به شکل مجسمهدزدیهای اخیر در تهران ظهور میکند. نمیدانم خبر دارید یا نه. در همین روزهایی که مجسمهی شریعتی، شهریار، ابن سینا، ستار خان و باقر خان و صنیع خاتم از امکان عمومی تهران به سرقت رفته، در میدان سپاه مجسمهی شهید کاظمی را به عنوان اسطورهای از پایداری، مقاومت و شهادت نصب کردهاند. احمد کاظمی همان سرلشکری است که در ١٩ دی ماه سال ١٣٨٤ همراه با عدهای از سرداران و افسران سپاه هواپیمایش دچار سانحه شد و سقوط کرد. این سردار از آن سرداران گمنامی که در جبهههای جنگ به خاک و خون افتادند نیست و با اینحال مجسمهی او حالا دیگر یک ماهی هست که در میدان سپاه به شهروندان تهرانی اخم کرده. پس صرفاً مسألهی مجسمه و شائبهی بتپرستی به سندروم مجسمه دامن نمیزند. احتمالاً شخصیتی که مجسمه به نمایش میگذارد در بروز این عارضه نقش مهمی دارد.
اگر در میدان ولایتِ بابل، به جای مجسمهی رفتگر و زن بارفروش، مجسمهی یک سردار سانحهدیدهی سپاه قرار داشت، احتمالاً گروهی از اعضاء شورای شهر بابل معترض نمیشدند. اگر این مناقشه به طور مسالمتآمیز به پایان نرسد، بعید نیست که به زودی در خبرها بخوانیم که مجسمهی رفتگر و زن بارفروش شبانه از میدان ولایت ناپدید شدند. بعد امکان دارد چند هفتهی بعد باز در خبرها بخوانیم که مجسمهی یکی از سرداران سانحهدیدهی سپاه را در میدان طالقانی بابل، یا در میدان جانباز مشهد نصب کردهاند. داستان مجسمههای میدان جانباز مشهد واقعاً خواندنی است. یک داستان پست مدرن تمام عیار، دقیقاً از نوع ایرانی- اسلامی آن. در میدان جانبازِ مشهد مجسمهای نصب کردند، بعد آن را تخریب کردند و به جای آن مجسمهی دیگری نصب کردند و حالا قصد دارند این مجسمهی دوم را تخریب کنند و به جای آن یک مجسمهی دیگر نصب کنند. این اقدامات به بهانهی ایجاد الگوهای اسلامی – فرهنگی انجام شده است. خوب است نام این میدان را میدان بیقرار، یا برای مثال میدان مجسمههای جانباز بگذارند. اتفاق غریبی افتاده است. باید همین روزها منتظر باشیم که خبر نصب مجسمهی یکی از سرداران جانباخته یا سانحهدیدهی سپاه را به جای مجسمهی باقر خان یا ستار خان بشنویم. حرفی نیست. اما نکته اینجاست که ممکن است که در انتخابات بعدی عدهای روی کار بیایند که با سردار مجسمهشده خرده حسابی داشته باشند. بعد بعید نیست که شبانه مجسمهی او را بردارند و مجسمهی دیگری بر جای او قرار دهند و باز بعید نیست که این مجسمه نیز چندی بعد برداشته شود و مجسمهی یکی دیگر از سرداران سپاه را به جای او بگذارند.
در این صورت نزاعهای جناحی و درونجناحی و تنشهای سیاسی به زودی به شکل جنگ مجسمه درخواهد گرفت و افکار عمومی جهان را مدتی به خود مشغول خواهد کرد. نویسندگان میتوانند این موضوع را دستمایهی رمانهای پست مدرن قرار دهند، روزنامهنگاران میتوانند ستونهای روزنامه را با تحلیلها و مصاحبههایی دربارهی جنگ مجسمه پر کنند، شهروندان میتوانند در شبکههای اجتماعی عکسها و فیلمها و نظراتشان دربارهی جنگ مجسمه را به اشتراک بگذارند و در این میان عدهای در بازار روی بهاء بورس برنز شرطبندی کنند، عدهای پولدار شوند، عدهای متضرر شوند و حکومت هم با خیال راحت درین میان مثل سی سال پیش فقط حکومت کند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
افسوس که مطلب به این زیبائی نیز از کینه رایج به رزیم پهلوی و تائیید حرکت ابلهانه انقلاب اسلامی بر کنر نمانده و نویسنده باذوق با زیر پا گذاشتن سوژه و مقدمه و مواخره صاف رفته سراغ آنها و با این جمله آغاز می کند « در بیست و سوم بهمن ماه همان سالی که ارادهی ملی و مذهبی ایرانیان حکومت شاهنشاهی را سرنگون کرد» افسوس و صد افسوس !
-- بدون نام ، May 6, 2010خب، راست می گه. مگر انقلاب نشد در ایران؟ مگر انقلاب یکی از پیامدهای کودتای 28 مرداد نبود؟
-- بدون نام ، May 7, 2010میراث تمدّنی گرانیم همه / در آتش جهل طالبانیم همه / آماج گلوله های قدرت طلبان / بودای عظیم بامیانیم همه
-- mahdi fotuhi ، May 8, 2010نویسنده محترم.
-- سامان ، May 8, 2010برای اطلاع رسانی به شما می بایست بگویم که آلت تناسلی هرکول توسط حاکم وقت شهر کرمانشاه (خلخالی) بدلیل مغایرت با شئونات اسلامی تخریب شده است و نه توسط مردم منطقه.