خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > رمانهای انگلیسی ضدانگلیس | |||
رمانهای انگلیسی ضدانگلیسونداد زمانیهنوز مدتی از قرن بیستم نگذشته بود که مثل «آفتاب در امپرتوری انگلیس هرگز افول نمیکند» در وجدان عمومی انگلیسیها به سخره گرفته شد. احساس کمابیش دردناکی که مدتها بعد به تلخی از زیر قلم نویسندگان رمانهای انگلیسی توانست تراوش یابد. بررسی دو رمان اواخر قرن بیستم «بودای شهری»1 آثر حنیف قریشی و «انگلیس، انگلیس»2 نوشتهی جولیان بارنس به وضوح بر این نکته تاکید میکنند که ملیت میتواند تعریف کاملا متضادی از تعریف عمومیاش داشته باشد. هر دو نویسنده، خوانندگانشان را با تنشی درگیر میکنند که بیش از هر چیز بنیاد عقاید آنها را دربارهی میهن به زیر سوال میبرد. حنیف قریشی در «بودای شهری» خو انندگاناش را بههمراه قهرمان اصلی داستان که جوانی است با ملیتی التقاطی به کارناوال پرتپشِ زندگی در لندن میکشاند و از همان ابتدا بحران اصلی شخصیتاش را به رخ میکشد «من اسمام کریمامیر است و من یک مرد انگلیسی تمامعیار هستم، تقریبا».
کریم مرد هندیالاصل جوانی است که در انگلیس به دنیا آمده و بزرگ شده، رفتاری کاملاً انگلیسی دارد، جلوی پدرش با معشوقهاش سکس دارد، و برایاش تفاوتی ندارد که معشوقهاش مرد است یا زن. خوانندگان داستان سردرگمی و نابهنجاریهای او را نادیده میگیرند چون تصویر عریان و بیآلایشی از او توسط نویسنده ایجاد شده است. «کریم از طرفی حالت مظلومیت مادر انگلیسیاش را دوست ندارد و از طرف دیگر با نظرات پدر هندیاش که سالها تلاش کرده تا ادای انگلیسیها را درآورد ولی در آخر عمرش دَم از هندیبودن میزند، مخالف است. همهی جفتکزدنهای کریم در نهایت در این خلاصه میشود که کسی او را به چشم غیرخودی نبیند. من چنگیز را وادار کردم که با کلاه صورتاش را بپوشاند مبادا بچههای محل بفهمند او پاکستانی است و فکر کنند من هم یکی از آنها هستم.» کریم چنان در فضای دوگانهگیای به سر میبرد که نمیتواند موقعیت خود را مشخص کند «من همیشه دلام میخواست جای دیگری زندگی میکردم، نمیدانم چرا این احساس را دارم؟» احساس شهروندِ دستدومبودن او را رها نمیکند «ما مثلا میبایست انگلیسی باشیم ولی همیشه از دید انگلیسیها ما یا جزو سیاها حساب میشیم یا گرگوریها یا پکیها». در پایان داستان کریم، احاطهشده در بین خانواده و دوستانی که دوستاش دارند و طبیعتا باید خوشحال باشد ولی مثل همیشه احساس کرد که «در یک آن هم بدبخت و هم خوشبخت بود.» قهرمان اصلی جولین بارنس «مارتا» در رمان «انگلیس، انگلیس» از نظر جذابیت شخصیتی دستکمی با کریم ندارد. مارتا نیز در تمام طول زندگیاش در جستجوی آن است که دریابد که چهوقت و چگونه شخصیتاش شکل گرفته است؟
همهی هم و غم مارتا معطوف به این است که دریابد چگونه خاطرات دروغین از همان ابتدای زندگی دانهبهدانه حلقهی شخصیتی کاذب را دور او تنیده و در نهایت او را وداشته تا «من» مصنوعی خودش را بپذیرد. اصالت خطرات، دغدغه مهمی است برای مارتا، دغدغهای که بهآرامی منتقل میشود به پرسش اصلی نویسندهی رمان که «انگلیس چیست؟» سوالی که نویسنده به خطر یافتن پاسخی برای آن دست به تهیهی لیستی از ده سمبل انگلیسیبودن میزند که تمام دنیا آن را میشناسد نمادهایی چون «خانودهی سلطنتی، پارلمان، فوتبال، اشرافیت انگلیسی، کافههای مشروبخوری، پرندهی معروف رابین در برف، رابینهود، بازی کریکت، صخرههای سفید دوور و امپریالیسم». روایت آزاد و غیرمستقیم که بین راوی سومشخص (نویسنده) و تکگوییهای قهرمان اصلی در نوسان است موقیتِ متزلزلی را در داستان تدارک میبیند، گفتگوهای درونی مارتا آنقدر ادامه مییابد که او را وامیدارد که با شخصیترین افکار خود درگیر شود. جستجوی بیوقفهی کاراکتر اصلی برای اثبات دروغ بزرگی که خاطرات ایجاد میکنند او را دربارهی اصالت میهنی که میشناسد به شک وامیدارد وقتی که در ادامهی داستان میفهمیم که مارتا جزو مدیران مهم شرکت چند ملیتی بزرگی است که در حال تشکیل کشور جدیدی هستند تا آن را جایگزین انگلیس کنند. پانوشتها: 2-Julian Barnes, England,England, Jonathan Cape ,London, 1998
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام،
دستت درد نکنه ولی چرا آنقدر کوتاه مینویسی؟
-- سعید از آلمان ، Oct 26, 2009می توانم ادرس اینتر نی نویسنده مقاله را داشته باشم؟
-- محمود از ایران ، Oct 26, 2009تشکر
انگلیسی ها باید از ملیت شان بیزار باشند با انهمه سابقه استعمار ولی این به آن مفهوم نیست که ماهم باید درشرایط معاصر از قابلیت ایران و ایران دوستی بپر هیزیم. وطن ما بخصوص در حال حاضر به وطن پرستی ما در مقابل حکومتی که شبانه روز بوق و کرنا بر طبل عربیت فرهنگی ا ش می کوبد.
-- کامران ، Oct 26, 2009man fekr mikonam in sardargomi va nabehanjari ha ke az asliate ensanha be vojood miad aslan rabti be in nadareh ke shakhs Englisi bashe ya jay eidge in serfan mitone baray har shakhsi pish biad ke sarcheshmeye sardargomi haesh ro az meliat ya asliat va keshvaro dolato kholase moshkelati ke baes shode ke shakhs natoone mane vaghiesh ro neshoon bede ba inke fekr mikarde mitoneste ensane vala va behtari bashe agar oon mogheiatha ro midashte, va in shayad vaghti bashe ke oon shakhs khodesho ba ensanhaee ke oon moghiatehaye delkhah oo ra daran moghayese mikone va dar nahayat bahs be asle o makan o digare factorha keshide mishe va sardargomi bishtaro bishtar mishe choon sare har nakhi gereh mikhore be entahye yek nakhe digar, . bedin tartib in moshkel mitone baray har shakhsi pish biad. kama inke man yek dost almani daram ke daraye sardargomihaye gofte shode ast choon az nazare akhalghi khodesh ro madion midone be dalil jaryane holocost.
-- mahzad ، Nov 13, 2009