خانه > خارج از سیاست > ایرانیان خارج از کشور > چرا مردان «مزدک» میشوند | |||
چرا مردان «مزدک» میشوندونداد زمانیگزارش اول ما درباره پدیده «مزدک» یا به عبارتی «مردان زن در کانادا» معطوف شده بود به تصدیق و گواهی این امر که این شیوه مهاجرتی این روزها به طرز کمابیش فراگیری در بین خانوادههای مهاجر ایرانی تجربه میشود. این بار ضمن تأکید بیشتر درباره مردانی که به این شیوه مهاجرتی مبادرت ورزیدهاند، تلاشمان را به کمک خانم دکتر محبی معطوف میکنیم به جنبههای آسیبشناسانه پدیده مزدک و همینطور باز هم نظرات دوستان ساکن در خارج از کشور را از ایشان جویا میشویم.
امیر، یکی از مردان ایرانی که خانوادهاش را در تورنتو اسکان داده است، زندگیاش را اینگونه توصیف میکند: «ما آمدیم و مدتی اینجا ماندیم و دیدیم اینجا خصوصاً برای آینده من جای خوبی نیست. یک خانهای خریدیم و خانم و بچهها اینجا ماندند و من گاهی میروم و بر میگردم. طبیعت شغل من اصلاً متناسب اینجا نیست و بگذارید اینطور بگویم که در داخل کشور بسیار راحتتر پول به دست میآید.» او ادامه میدهد: «من دوستی دارم که گهگاهی به ترکیه میرود و جنس میآورد و خود من هم به کشورهای همسایه یا تایلند سفر میکنم و جنس وارد کشور میکنم و این از این بابت که ما توی این روند جا افتادهایم، برای ما خوب است.» حمید که در خیابان یانگ تورونتو آرایشگر است، میگوید: «با توجه به این موضوع که خیلی از دوستان در حالی به کانادا مهاجرت میکنند که به را و رسم و زبان هیچ آشنایی ندارند و تا بخواهند اینجا جا بیفتند سالیان بسیاری طول میکشد؛ و خب بعضی مواقع شرایط انسانها اجازه صرف این همه زمان را به ایشان نمیدهد؛ ترجیحاً برمیگردند به جایی که آمدهاند تا کسب و کارشان را ادامه بدهند و در این شرایط البته ترجیح میدهند که خانواده اینجا باقی بماند» آقایی میانسال از تورونتو اینطور میگوید: «بله من تعدادی را میشناسم اما نمیتوانم اسم ببرم. الآن چهار نفر از دوستهای من ایران هستند و خانمهایشان اینجا زندگی میکنند. البته میدانم که یکیشان همسر دوم دارد. خب اگر پول نباشد بچهها نمیتوانند زندگی کنند. اکثر آدمهایی را که من در این وضعیت میشناسم کسانی هستند که اینجا کاری نتوانستهاند بکنند و سرمایهایی را که داشتهاند، از دست دادهاند.» او اینگونه ادامه میدهد: «در هرصورت به نظر من چیز عجیبی نیست چون تأمین زندگی باید بکنند و آقا آنجا کاری دارند، کارخانهایی دارند، کارگاهی دارند. در ضمن آنجا یک «خانوم کوچیکی» هست که سرشان آنجا گرم باشد که این احتمال هم اکثراً هست.» برمیگردیم به امیر که خانوادهاش در تورنتو دور از او زندگی میکنند:
حمید هم اینطور ادامه میدهد: «به هر حال این خوب هست که مردم چشمشهایشان را یک مقدار بیشتر باز کنند و طبیعتا عادل باشن برای خانمهایشان هم لااقل و اگرکه معتقد به سکس آزادند و به زعمشان خوب است؛ برای خانمهایشان هم بنا بر این خوب است.» او اضافه میکند: «در واقع اگر مرگ خوب است، فقط برای همسایه خوب نیست. اگر تساوی حقوق بشر را بخواهید در نظر بگیرید، ولی من فکر میکنم بسیاری از آقایان در ایران - جسارت نباشد به برخی دوستان - خوشگذرانیهایشان را دارند که این خیلی ظلم است به خانمها؛ و اگر همان مجازاتهایی که برای خانمها گذاشتهاند، برای آقایان هم در نظر بگیرند، مسأله خیلی متفاوتتر خواهد شد.» خانم دکتر محبی نیز در این باره میگوید: «بسیاری از این افراد، به خصوص مادر، به دلیل اینکه از این پس نقش پدر و نقش مادر را همزمان باید به دوش بکشد، تا مدت زمان محدودی قادر خواهد بود که زیر فشار این دو نقش باشد و مسلماً آینده خوبی را برای این روند نمیتوان پیشبینی کرد.» او اضافه میکند: «مرد در کشور مبدأ احساس میکند که میتواند به امضایی که در پای قرارداد زناشوییاش بسته، متعهد نباشد و برای سرگرم کردن خودش، تن به یک ارتباط غیر زناشویی بدهد. زن هم امکان دارد در اینجا مورد وسوسه پیشنهادهایی قرار بگیرد. بنا بر این یکی دیگر از پیامدهای این سیستم زندگی «مزدکی» این است که خانوادههایی را که پایههای متزلزل دارند، از نظر آماری بیشتر مورد آسیب قرار بدهد. اما در مقام مقایسه باید متوجه باشیم که طی این شرایط آسیبها و جراحتهای وارد شده به زن بسیار بیشتر از مرد است.» دکتر محبی درباره جنبههای فیزیولوژیک این بحث هم میگوید: «از دید روانشناسانه بگویم، از منظر سکسولوژی، تماس بدنی به عنوان مهمترین رفتار عامل ایجاد امنیت و احساس آرامش بین افراد است و زمانی که افراد بنا به دلیلی مجبور باشند که از هم فاصله بگیرند، این نیاز تأمین نمیشود. مسلماً پوست به عنوان بزرگترین ارگان جنسی وقتی در معرض تماس نباشد، وقتی که فرایند در آغوش گرفتن مقدور نباشد، هورمونهایی که در بدن متعاقب تماس بدنی بیش از ۲۰ ثانیه ترشح میشوند و در ایجاد حس تعلق و دلبستگی مؤثر هستند که البته همینها متعاقباً تماس جنسی را هم سبب میشوند، در غیاب اینها خواهیم دید که طی این شرایط رابطه در معرض آسیب بسیار جدی از منظر جنسی و نتیجتاً عاطفی قرار خواهد گرفت.»
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
مزدک یک مصلح بزرگ اجتماعی بود که در راه عقیده خود در دربار قباد کشته شد. و درست نیست که اسم او را اینطور مترادف با بوالهوسی و شهوت رانی دانست....
-- محسن ، Jul 21, 2009دست شما درد نکنه دیگه! امضا: مزدک علی
-- mazdak-ali ، Jul 22, 2009به خیلی از مطالب در اینجا اشاره شده و از چند تایی هم چشمپوشی شده است مثل:
1. دو ملیتی یا دو کشوره بودن بعضی از خانوادههای ایرانی پیش از انقلاب هم رواج داشت اما پس از انقلاب خیلی بیشتر شده
2. بسیاری از این مردان "مزدکی" معتاد به تریاک هستند که در ایران فراوانتر، ارزانتر و از هر چیز دیگر مهمتر، در دسترس بودن بیشتر آن است.
اگر در کانادا یا آمریکا یا تقریباً هر کشور خارجی دیگر، فردی را با مواد مخدر و در حین مصرف آن دستگیر کنند، کارش واقعاً زار خواهد بود. در ایران هم در صورت دستگیر شدن فرد معتاد، سختگیری پلیس در این مورد کم نیست ولی سختگیرتر از پلیس، معمولاً خانمها و خانواده هستند که شرایط را برای فرد معتاد به تریاک یا مواد دیگر تنگ میکنند به طوری که آن شخص ترجیح میدهد با "کوبیدن سر خانم و بچهها به طاق کانادا" یا جاهای دیگر (استرالیا، نیوزیلند، آمریکا ...) وقتی به ایران بر میگردد با خیال راحتتر و بدون عذاب وجدان و "سر خر" بتواند پای منقل (یا سیخ و سنگی یا هر وسیله دیگر!) با دوستان و همپالکیها و احیاناً با دخترکان یا بانوان جوان ایرانی که "اهل بخیه" هستند اوقاتی را به عیش و عشرت و خوشگذرانی بگذراند.
در این میان اما، وضعیت مردان "مزدایی" حتماً متفاوت است چرا که درگیری آنها معمولاً از نوع اعتیاد به مواد مخدر نیست که در ایران بیشتر و آسانتر یافت میشود. این دسته اخیر اغلب کسانی هستند که حتی به بهای انجام کارهای سطح پایین در خارج از ایران حاضرند دوری زن و بچه را تحمل کنند اما در محیط ایران که از نظر سیاسی یا اجتماعی اختناقآور است نباشند وگرنه هستند بسیاری از این گروه که حتی میتوانستند در ایران درآمد مالی بیشتری هم داشته باشند.
از آنجا که معمولاً همسران و گاهی هم فرزندان این گروه از مردان، زندگی در ایران را به کار سخت در خارج از ایران و دوری از عزیزان ترجیح میدهند، نوعی توافق ضمنی یا رسمی بین آنان هست که مرد در خارج و خانوادهاش در ایران هستند. در مواردی هم، این مردان، بر خلاف مزدکیان یاد شده در بالا، درآمد خوبی در خارج از ایران دارند که برای سر و همسر در ایران میفرستند. گروهی از مزدائیان هم دیده شدهاند که خانوادهشان در ایران منتظر دریافت نوعی ویزا، یا گرین کارت و حتی حق شهروندی (citizenship) و مانند آن هستند و شوهر که در حال کار و اقامت در کشور خارجی است سالها است در حال اقدام برای گرفتن آن است. در مواردی، شوهر یادشده، برای آنکه حال و حوصله خانوادهاش را ندارد، با وعدههای دروغین سر آنها را در ایران گرم میکند و با آنکه خود الزاماً زندگی خیلی خوبی هم در خارج از ایران ندارد و حتی از تنهایی در رنج است، اما ترجیح میدهد اوضاع را به همین منوال بگذراند.
بدترین مورد آن است که مزدای مورد نظر ما خیلی هم خواهان آوردن خانواده به خارج از ایران و خانواده نیز بسیار چشمبراه نوعی ویزا برای ورود به کشور خارجی مربوطه هستند اما چون مرد خانواده به دلایل گوناگون (عمدتاً ضعف در زبان خارجی) آشنایی کافی به مسایل قانونی آن کشور ندارد و گرفتاریهای اقامتیاش را از طریق وکلای کلاش یا بی خیال یا هر دو انجام میدهد که در واقع دارند او را با هزینههای نسبتاً بالا و به دفعات میدوشند، کارهایش سالها (گاهی تا دو دهه!) به طول میانجامد.
جالب آنکه منابعی برای آگاه ساختن این افراد از حقوق فردی و قانونی و اجتماعی خود در آن کشورهای خارجی وجود دارد اما آنها از وجودشان آگاهی نداشته و به همین دلیل سالهای سال با سرگردانی در آن کشورها به سر میبرند بدون آن که بدانند علت اصلی آن چیست.
-- افیونی ، Jul 22, 2009شما چرا اسم مزدک را اینگونه تحریف کرده اید وتاره اصلا هم با مسما نیست.به جایش می توانستید اسامی دیگری بسازید
-- بدون نام ، Dec 9, 2009