خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > راهحلهای تبعیض جنسیتی در اسلام (۵-۳) | |||
راهحلهای تبعیض جنسیتی در اسلام (۵-۳)اکبر گنجی۲- پیشفرضهای هرمنیوتیکی خوانش متن اسلام تفسیر ناشده وجود ندارد. پیش انگاشتها، پیش داوریها و پیشفرضهای هرمنیوتیکی مفسران و مومنان به متن (قرآن و سنت معتبر نبوی)، نقش تعیین کنندهای در حل مسائل نظری و رفع مشکلات عملی جوامع مسلمان (کشورهایی که اکثریت جمعیت شان مسلماناند) داشته و دارد. بنیادگرایان، سنت گرایان و نوگرایان مسلمان، با پیشفرضهای متفاوت، متن (قرآن) را میخوانند و تفسیر میکنند. دو پیش فرض متعارض در این رابطه وجود دارد که نقشی محوری در ایضاح صورت مسأله و حل آن بازی میکند: ۱-۲- خدا موجودی متشخص (individualized)، انسانوار (personal) و خالق کل هستی است، که از خلق عالم و آدم هدفی داشته است. خداوند موجودی اعتبارساز(the author of law and morality) است که اهدافش را از این راه محقق میسازد19. خدای قادر مطلق (all powerful)، عالم مطلق (all knowing) و خیر محض (all good)، قادر به سخن گفتن و برقراری ارتباط زبانی با انسانها است. به تعبیر دیگر، انواع افعال گفتاری (speech-acts)، یعنی انواع افعال دانسته و خواستهای که به مدد زبان انجام میگیرد را انجام میدهد. او از طریق سخن گفتن با بعضی از آدمیان (پیامبران)، به انسانها گفته است که چگونه به عالم و آدم بنگرند، مکلف به انجام چه اعمالی هستند، و ممنوع از چه رفتارهاییاند. مطابق این پیش فرض، تمام قرآن (محتوا و الفاظاش)، عیناً سخنان خداوند است. پیامبر اسلام هیچ نقشی جز نقش ضبط صوتی که صدای خداوند را ضبط و پخش کرده، در فرایند برساختن قرآن نداشته است. ۲-۲- خدا موجودی متشخص و انسانوار نیست. تشبیه خداوند به انسانها منجر به آن شده است که صفات انسانی چون خشم، غضب، مهر، دوستی، رحمت، شفقت، محبت، دلسوزی، یاری کردن، و غیره را به خدا نسبت دهند. روشن است که تشبیه را پایهی استدلال کردن، مغالطهای بیش نیست. مطابق نظر مولوی، خداوند «بی صورت» (formless) است. تمام صورتهایی که آدمیان به خداوند نسبت داده و میدهند، برساختههای خود آنهاست. به تعبیر دیگر، انسانها صورتهایی مطابق صفات خود میسازند و بر خداوندی که فاقد هرگونه صورتی است، میافکنند. اما صورتها از آن ماست، نه از آن خدا: از همه اوهام و تصویرات دور (مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶) صورت تراشی برای خداوند، به معنای در غلتیدن به عالم تشبیه است، اما او، ورای همه تشبیهات است: گاه خورشید و گه دریا شوی تو نه این باشی نه آن در ذات خویش از تو ای بی نقش با چندین صور گه مشبه را موحد میکند نامصور یا مصور گفتنت نامصور یا مصور پیش اوست (مثنوی، دفتر دوم، ابیات 68- 54) مولوی همین نکته را در فیه ما فیه تکرار کرده و گفته است که پیامبران صورت هایی بر خدای بی صورت میافکنند، تا مردمی که درکشان کودکانه است، بتوانند آن را بفهمند: «انبیا از عالم بی حرف در عالم حرف در میآیند، و طفل میشوند برای این طفلان20.» ولی به قد خریدار میبرند قبا بیار قد درازی که تا فرو بریم (دیوان کبیر، غزل 2408) تمام صوری که انسانها بر خداوند میافکنند، محصول تشبیه خداوند به انسانهاست.این تشبیهات، به پیامدهای نامقبولی منتهی گردیده است. مطابق این صورت بخشیها، خداوند وارد شبکهای از رفتارهای انسانی میشود. رفتارهایی که شاید مطابق فهم و ارزش های رایج میان مردم زمان پیامبر پذیرفتنی بوده اند، اما از نظر انسانهای دوران مدرن، ناپذیرفتنی و نامقبول اند. به عنوان نمونه، بنیادگرایان مسلمان، بیشتر از همه از این نوع صور انسانی که قرآن بر خداوند افکنده است، استفاده میکنند: ۱-۲-۲- قرض گیرنده و بهره پرداز: خداوند تبدیل به بانکداری شده است که از انسانها پول قرض میکند و چندین برابر آن (ربا، بهره) را به آنها باز میگرداند21. ۲-۲-۲- تبعضساز و تبعیضگر: خداوند آدمیان را به گونههای مختلف (مومن و کافر، مسلمان و نامسلمان، فقیه و غیر فقیه، زن و مرد، آزاد و برده) تقسیم کرده و حقوقی بسیار تبعیض آمیز بین آنها برقرار کرده است. به عنوان نمونه در قرآن آمده است: ضرب الله مثلاً عبداً مملوکاً لایقدر علی شیء و من رزقنه منا رزقاً حسناً فهو ینفق منه سراً و جهراً هل یستون الحمدلله بل اکثرهم لایعلمون: خداوند مثلی میزند بین بردهای مملوک که قدرت بر هیچ کاری ندارد و بین کسی که از سوی خویش به او روزی نیکویی بخشیدهایم و او از همان پنهان و آشکار میبخشد، آیا این دو برابرند؟ سپاس خداوند را، آری بیشترینشان در نمییابند (نحل، ۷۵). ضرب لکم مثلاً من انفسکم هل لکم من ما ملکت ایمانکم من شرکاء فی ما رزقناکم فانتم فیه سواء تخافونهم کخیفتکم انفسکم کذلک نفصل الایات لقوم یعقلون: برای شما مثلی از خودتان می زند، آیا بردگان شما را در آنچه که از اموال به شما روزی کرده ایم هیچ فردی شریک شما هست به طوری که آن برده و شما برابر باشید و احیاناً از آن بردگان بترسید که مبادا در شرکت تجاوز کنند آن طور که از شریک آزاد می ترسید؟ قطعاً نه، این طور آیات را برای مردمی که تعقل میکنند توضیح میدهیم (روم، ۲۸). یا ایها الذین امنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر والعبد بالعبد والانثی بالانثی: ای مومنان بر شما در مورد کشتگان قصاص مقرر گردیده است،که آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن [قصاص شود] (بقره، ۱۷۸). آیهی سوم سوره نساء به مردها حق میدهد تا چهار همسر داشته باشند،پس از آن گفته شده است که اگر میترسید که مبادا عادلانه رفتار کنید، به یک همسر اکتفا کنید، اما به جای آن مجاز هستید تا از کنیزان استفاده کنید. علامه طباطبایی در تعلیل این حکم نوشته است، دلیل این امر آن است که خداوند رعایت عدالت با کنیزان را واجب نکرده است. ۳-۲-۲- اختلافساز و مشوق جنگ: خداوند موجودی است که انسانها را وادار به جنگ و کشتار کرده است22، در جنگهایی که بین انسانها به راه میاندازد، به نفع یک طرف و به زیان طرف دیگر، وارد جنگ میشود. نکتهی جالب توجه این است که انحصارگرایی (exclusivism) دینی، اعم از یهودی و مسیحی (کاتولیک و پرتستان) و مسلمان (شیعه و سنی)، خداوند را دوست گروه خود و دشمن طرف مقابل معرفی میکنند. ۴-۲-۲- عقب نشینی از فرامین: گزارشهای مسلمین از برخی از احکام فقهی حاکی از آن است که خداوند برخی از احکام (به عنوان مثال: حکم مدت و طول ماه رمضان) را پس از درخواست پیامبر، و برخی دیگر را به دلیل عدم پایبندی مسلمین (به عنوان مثال: همخوابگی با همسر در ماه رمضان: بقره، ۱۸۷) را تغییر و کاهش داده است. این نوع تصویرسازیها، با علم مطلق خداوند هم تعارض دارد. برای اینکه گویی خداوند نمیدانسته است که انسانها حکم او در این موارد را نخواهند پذیرفت، و وی مجبور خواهد شد حکم خود را تغییر دهد. ۵-۲-۲- فریب دهنده و مکار: خداوند انسانها را فریب میدهد (آل عمران، ۵۴- اعراف، ۹۹ – انفال، ۳۰- یونس، ۲۱- نحل ۵۰ و ۵۱)، گمراه میسازد (نسأ، ۱۴۲- زمر، ۳۶- انعام، ۳۹ و ۱۳۵- اعراف، ۱۸۶) و به آنها حیله میآموزاند (طارق، ۱۵ و ۱۶). خدای بنیادگرایان، خدای جبار است (حشر، ۲۳). ۶-۲-۲- خدای مجسم: متون مقدس دینی، تصویری تماماً جسمانی از خدای متشخص انسانوار ارائه میدهند. مطابق روایت قرآن، خداوند تیرانداز (انفال، ۱۷)، دارای دست (فتح، ۱۰- مائده، ۶۴)، شعار دهنده (عبس، ۱۷)، راه رونده (فرقان، ۲۳)، در صف ایستاده با ملائکه (فجر، ۲۲)، نشسته بر تخت (طه، ۵- زمر، ۷۵)است، که با دستهای خود انسانها را آفریده است (ص، ۷۵). اگر خداوند جسمانی باشد، دیدنی هم خواهد بود. مطابق روایت قرآن، موسی از خداوند درخواست میکند که خود را به او نشان دهد: رب ارنی أنظر الیک: پروردگارا خود را به من بنمایان تا بر تو بنگرم (اعراف، ۱۴۳). این درخواست اگر نابخردانه بود، پیامبری که مسلمانها وی را معصوم به شمار میآورند، چنین درخواستی از خداوند نمیکرد23. گزارش معراج جسمانی پیامبر و ملاقاتش با خداوند، تماماً جسمانی است. یعنی، پیامبر با خدای جسمانی دیدار کرده و خداوند انگشتان خود را میان سینه ایشان گذارده است.اما دینداران بعدی، خداوند را «فردی بدون جسم» به شمار آوردهاند24. خداوند شخص «نامتجسم» (disembodied) است.مفسران مسلمان، آیهی لیس کمثله شیء (شوری، ۱۱) را مهمترین محکمات قرآن به شمار میآورند. بر این مبنا، آیات ناظر به جسمانی بودن خداوند را استعاری (metaphorical) قلمداد میکنند. اگر این آیه محکم ترین محکمات قرآن باشد، آیهی شریفه فقط تشبیه خداوند به اجسام را نفی نکرده است، بلکه گفته است که خداوند از هیچ جنبهای شبیه هیچ یک از موجودات دیگر نیست. بدین ترتیب، انسانوار فرض کردن خداوند، فرضی باطل است و کلیهی آیات انسانوارگی(personality) خداوند را باید استعاری یا مجازی به شمار آورد25. امام محمد غزالی (متوفی ۵۰۵ هجری) هم به صراحت تمام گفته است: «اصولاً جمیع الفاظ زبان وقتی در حق خداوند به کار میروند، مجازی و استعاری میشوند26.» ملاصدرا هم کاربرد صفات انسانی برای خداوند را مجازی به شمار میآورد. به عنوان مثال، او آیاتی از قرآن که از غضب خداوند سخن گفتهاند را تأویل میکرد. برای اینکه تغییر احوال خداوند، به معنای قبول وجوه امکانی در خداوند است، و این با کمال مطلق خداوند تعارض دارد. مطابق قاعدهی فلسفی، واجب الوجود بالذات، واجب الوجود من جمیع الجهات و الحیثیات است. از این رو، وجوه و صفات امکانی (کلیه ی صفات انسانی)، با وجود واجب،سازگار نیست27. ملاصدرا همین رویکرد را در دیگر صفات انسان وار (رحمت، سرور، شنیدن، و...) خداوند جاری میکند. به گفتهی او، در تمام این موارد باید قاعدهی خذوا الغایات واترکوا المبادی را جاری ساخت، و تمامی مبادی انسانوار این صفات را از خداوند نفی کرد. صدرا در تفسیر الرحمن الرحیم: بخشنده مهربان (فاتحه، ۳) میگوید، عاطفه و مهرورزی ارکان رحمت انسانیاند، اما این معانی دربارهی خداوند نادرست است. رحمت دربارهی خداوند، به معنای مجازی به کار میرود. شاید مقصود نتیجهی رحمت در افعال و جهان باشد، نه انفعالات درونی (ذات، صفات،و...)، که محال است خداوندی که از هر جهت واجب است، تغییر پذیرد28. ۷-۲-۲- خدای سخنگو: تنها دلیل اعتقاد به سخن گفتن خداوند، تشبیه خدا به انسانهاست. مطابق باوری که خداوند را موجودی نامتشخص به شمار میآورد،خداوند ارتباط زبانی با هیچ کس ندارد، برای اینکه سخن گفتن امری انسانی است و تا موجودی متشخص و انسانوار- و دارای امکانات لازم سخن گفتن- نباشد، سخن گفتنی در کار نخواهد بود. اما حتی مطابق باوری که خداوند را موجودی متشخص و انسانوار به شمار میآورد، توجیه معرفتی (epistemic justification) صدق (truth) مدعای سخن گفتن خداوند در حد توانایی عقل بشری نیست. به همین دلیل، قائلان به سخن گفتن خداوند، حتی نتوانستهاند معنای روشنی از این مدعا ارائه کنند، برای اینکه آنها سخن گفتن خداوند را ماهیتناً متفاوت از سخن گفتن انسانها به شمار میآورند. سنت کلامی مسلمانها- نزاعهای اشاعره و معتزله- دارای کوهی از بحثهای مهم در این خصوص است که باید از آنها در هرگونه نظرورزی دربارهی کلام الهی استفاده شود. اشاعره ظاهرگرا و نص گرا بودند. اما معتزله عقلگرایان فرهنگ اسلامی بودند که متأسفانه حاکمان سیاسی و فقیهان آنها را سرکوب و به حاشیه راندند. معتزله بحث در خصوص توحید و عدالت را عقلی میدانستند، نه نقلی. ابوعلی جبانی در این خصوص گفته بود: «هر چه در قرآن دربارهی توحید و عدل آمده ، برای تأکید آن چه در عقل است آمده اما این که ذاتاً دلیل باشد و استدلال به آن به صورت آغازین ممکن باشد،محال است29.» معتزله هر گونه صفات جسمانی را از خداوند نفی میکردند. در این خصوص آنها تا آنجا پیش میرفتند که مدعی صفات جسمانی را کافر به شمار میآوردند. آنها با اینکه مشاهده ی خداوند در دنیا و آخرت را محال می دانستند، قائلان به رویت خداوند را کافر به شمار نمیآوردند، برای اینکه دیدن منحصر در مشاهده ی جسمانی نیست. اما مدعی سخن گفتن خداوند را کافر میخواندند. ابوهاشم جبائی برای این مدعا، دلائل زیر را عرضه کرده بود: «دانستن این که آن چه از جنس صوت نیست شنیدنی هم نیست آشکارتر از دانستن آن است که آن چه از جنس دیدنیها نیست،دیدنی نمیتواند باشد... به گمان من دانستن این که جسم شنیدنی نیست و حرکت شنیدنی نیست و شنیدن در این دو صحیح نیست تقریباً ضروری است... شنیدنیها همهیک نوعاند و نمیتوان شنیدنیای جدید علاوه بر آنها یافت. آن چه با بوییدن و چشیدن حس شود هم همین گونه است. اما دیدنی ها برخلاف این هایند. زیرا دو نوع مختلف جوهر و عرض اند. پس دیدنی ها آن چنان که شنیدنی ها منحصرند، منحصر نیستند. برای همین اگر کسی بگوید خداوند شنیدنی است، کافر است. اما اگر بگوید خداوند دیدنی است و تشبیه را نفی کند، کافر نیست. و از همین جا اثبات شد که خداوند شنیدنی نیست، اما در مورد رویت اشتباه پیش آمد و اختلاف افتاد30.» معتزله که ادعای سخن گفتن خدا را انسانوارگی (personality) خدا و کفرآمیز به شمار میآوردند، آیات این مدعا را تأویل میکردند، یا به گونهی دیگر قرآت میکردند. به عنوان مثال، آنها آیه سخن گفتن خداوند با موسی - «کلم الله موسی تکلیماً: خدا با موسی سخن گفت» - را این گونه میخواندند: «کلم الله موسی تکلیماً: موسی با خدا سخن گفت.» سخن گفتن موسی با خداوند مسأله ای ایجاد نمیکرد، اما سخن گفتن خداوند با موسی، ادعایی بلادلیل و کفرآمیز بود. تا حدی که من اطلاع دارم، تاکنون نه دلیلی بر مدعای «خداوند قادر به سخن گفتن است» اقامه شده است، و نه هیچ دلیلی برای تحکیم این مدعا که «قرآن کلام الله است»، بیان شده است. فاعلهای انسانی (human agents)، برسازندههای اخلاق و حقوقاند. تاریخ بشریت، تاریخی است که انسانها برساختهاند. همهی نابرابریهای اجتماعی هم مخلوق آدمیان است. ۳- انواع اسلام و احکام ناظر بر زنان سه نوع اسلام، سه گونه نگاه متفاوت به احکام کتاب و سنت در خصوص زنان دارند: ۱-۳- اسلام بنیادگرایانه: بنیادگرایان که ظاهرگرا (وفادار به ظواهر کتاب و سنت و الفاظ آنها)، شریعتگرا (تحویل دین به شریعت) و جمودگرا هستند، مخالف تأویل کلام وحیانیاند. به نظر آنها، هر حکمی که در قرآن وجود دارد، سخنان خداوندی است که بهتر از آدمیان - خطاکار، گناهکار، تابع هوا و هوس، با دانش محدود مصلحت و سعادت آنان را تشخیص میدهد. از این رو، بدون توجه به ارزشهای مقبول غربیان دربارهی زنان، کلیهی احکام اسلام در این زمینه را باید به اجرا در آورد. تمام احکام قرآن، کلام الله و احکام الله هستند، هیچکس مجاز به نسخ احکام خداوند یا تعطیل کردن آنها نیست. در سالهای اخیر، مسلمانهای بنیادگرایی که در جوامعی چون کانادا و انگلیس زندگی میکنند، از دولتهای این جوامع درخواست کردهاند تا اجرای احکام قرآن و سنت دربارهی زنان مسلمان، به رسیمت شناخته شود. حافظ یکی از جدیترین مخالفان این روایت از قرآن بود. او سبک زندگی اسلام بنیادگرایانه را رد میکرد. مبلغان این قرائت و شیوهی زندگی (یعنی زاهد که در چهرههای منفی چون: واعظ،، شیخ، فقیه، امام شهر، ملک الحاج، مفتی، قاضی، و...) را به تیغ نقد میگرفت. به گفتهی او، زاهد؛ جلوه فروش، دین به دنیا فروش، عیب جو، خودبین، حق ناشناس، تزویرگر و ظاهرپرست است31. حافظ نه تنها زهد ریایی را رد میکرد، بلکه زهد حقیقی را هم رد میکرد و آن را مدل درستی برای زندگی سعادتبار نمیدانست. او بر این باور بود که از تنعم زندگی دنیوی باید استفاده کرد. قرآن گفته است: و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا: و هر که در دنیا نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا و گمراه تر است (اسراء، ۷۲). حافظ بر همین مبنا، پخته تر شدن در این دنیا را شرط لازم زندگی سعادت بار در آخرت به شمار میآورد. او میگفت رندانی که سیب زنخدان شاهدان را به بوسه میگزند، قدر میوههای بهشتی را بهتر درک و حس خواهند کرد: ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد فردا شراب کوثر و حور از برای ماست بنیادگرایان ظاهرپرست، زندگی دنیوی مردم را خراب میکنند و به جای آن، زندگی خوب آخرت را به آنها وعده میدهند. حافظ درست در مقابل چنین درکی از زندگی میایستاد، و بهشت نقد دنیا را بر وعدهی فردای نسیه ترجیح میداد: من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود حافظ همه را به استفاده از بهشت نقد دعوت میکرد و می گفت اگر مانند آدم به عیش ابد طمع برید، عیش نقد دنیا را هم از دست خواهید داد: در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند داستان سرگشتگی در خم «گیسو»ی یار، و اسارت در «زنجیر زلف» یار، و ترجیح خم گیسوی یار به تمنای «حور و قصور» بهشت؛ نمایانگر آن است که زندگی دنیای خاکی برای او بسیار جدی و مهم است. «زلف» نماد عالم خاکی است32. در همین چارچوب است که شراب دنیوی در سبک زندگی حافظی قدر میبیند و بر زندگی زاهدانه ترجیح مییابد. او فقط و فقط صدای ساغر و شراب را می شنود، نه زاهدان نصیحت گو را: چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم خدا را ای نصیحت گو حدیث از مطرب و میگو صراحی می کشم پنهان و مردم دفتر انگارند به صراحت تمام اعتراف میکند که در آستین مرقعاش پنهانی شراب حمل میکند، اما مردم حمل بر صحت میکنند و آن را دفتر و کتاب به شمار میآورند. «بادهی مست» حافظ، بادهی مست کننده است: آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اسلام بنیادگرایانه، همه مسائل را حل شده به شمار میآورد. مطابق این قرائت از اسلام؛ آدمیان به کافر و مسلمان، منافق و مومن، دوست و دشمن، موحد و ملحد، مجتهد و مقلد، گوسفند و شبان تقسیم میشوند. اما سبک زندگی ای که حافظ مبلغ و عامل به آن بود، هزاران مسألهی حل ناشده داشت: گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدست بو زان طرهی پر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم حافظ در جامعهای میزیست که محتسبان در همه جا سرک میکشیدند تا دگرباشان را مجازات کنند. حافظ محتسب را همانند صوفی و زاهد، به تیغ نقد میکشد. وظیفهی اصلی محتسب امر به معروف و نهی از منکر و حفظ ظاهر شریعت است: عمریست پادشاها کز می تهیست جامم هر کس که بدید چشم او گفت خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش شراب خانگی ترس محتسب خورده دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند اگر چه باده فرحبخش و باد گلبیز است اما حافظ بدون ترس از محتسب، دگر زیستی خود را ادامه میدهد: من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که حافظ عاشقست حدیث حافظ و ساغر که می زند پنهان آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم محتسب در جهان حافظی ، نماد ریا و تزویر است: ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز میخور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب بیخبرند زاهدان نقش بخوان و لاتقل باده با محتسب شهر ننوشی زنهار محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد حافظ محتسب را بهترین مصداق فسق و فجور به شمار میآورد، فسقی که گاه پنهان و گاه نمایان است: با محتسبم عیب مگوئید که او نیز صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست ترس از محتسب و پرهیزکاری پیشه کردن، با دیدن محتسب که که سبو به دوش می کشد، فرو میریزد. شراب دم محتسب را میبیند و چون دختران بدکار از او اجازهی کار رسمی میگیرد: دوستان دختر رز توبه زمستوری کرد ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند نه مفتیم نه مدرس نه محتسب نه فقیه حافظ اوامر و نواهی محتسبان و زاهدان و فقیهان را بر نمیتافت و خطاب به آنان میگفت: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش نا امیدم مکن از سابقهی لطف ازل همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست فقیهان و زاهدان و محتسبان مدعی هستند که از راز عالم غیب، و غرض شارع، با خبرند و بر همین اساس دربارهی آدمیان حکم میکنند. حافظ این مدعا را اوج «خود بینی» به شمار میآورد و می گفت هیچ کس از معمای هستی آگاه نیست. زیست جهان سفید و سیاه اسلام بنیادگرایانه کجا، و زیست جهان پر رمز و راز (معما و مسائل حل ناشده و حل ناشدنی) حافظ کجا؟ برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو حدیث از مطرب و میگوی و راز دهر کمتر جو ساقیا جام می ام ده که نگارنده ی غیب ز سر غیب کس اگاه نیست قصه مخوان اسلام فقیهانه و بنیادگرایانه، عینکی عیب بین بر چشم نهاده است، حافظ هم خواهان آن است که بر تیرگی آینهی ادراکش افزوده گردد: یارب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید کار اصلی آنها، «قلب و دغل در کار» خداوند است، و کفر را در زیر خرقهی قشریت پنهان کردهاند. حافظ فقط با جهان شناسی اسلام فقاهتی مخالف نبود، انسان شناسی آنها را هم نقد و رد میکرد. جهان بدون گناه و انسان بدون کفر، نمیتوان ساخت: در این چمن گل بی خار کس نچید اری در کارگاه هستی از کفر ناگزیر است خداناباوران نیستند که به دین آسیب وارد میآورند، زهدان ریاکارند که آتش به انبان دین میاندازند: آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت نقد حافظ بر اسلام بنیادگرای فقیهانه و شریعت مدار را به تفصل آوردیم تا آنان که در جهان غرب تمام توجه خود را به اسلام بنیادگرایانه معطوف کردهاند، بدانند که بزرگان فرهنگ و سنت اسلامی، به طور جدی این نوع روایت از اسلام را نقد و رد کردهاند. فقیهان گرچه چهرهی غالب مسلمانی بودهاند، اما آنکه چون خورشید درخشید، حافظ بود که «لسان الغیب» این فرهنگ نام گرفت و دیوانش المثنای قرآن به شمار آمد33. اسلام فقیهانهی بنیادگرا، با مسلمانها ناشکیبا و سخت گیر است،و با تازیانه و قطع دست و سنگسار و بریدن معکوس دست و پا با آنها روبرو میشود. وقتی با دوستان چنین میکنند، با دشمنان چه خواهند کرد؟ اما حافظی که میگفت هر چه دارد از دولت قرآن دارد، راه دیگری در مقابل مسلمانها میگشود. میگفت حتی با دشمنان هم باید روادارانه برخورد کرد: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است خدای حافظ،، برخلاف خدای اسلام بنیادگرایانه، خطا پوشی است که رحمت و کرماش شامل حال آدمیان میگردد: پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور سهو و خطای بنده گرش نیست اعتبار بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ گر می فروش حاجت رندان روا کند تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست بود آیا که در میکده ها بگشایند اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند به صفای دل رندان صبوحی زدگان در میخانه ببستند خدایا مپسند میخور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی لطف خدا بیشتر از جرم ماست از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر قدم دریغ مدار از جنازهی حافظ میخور که صد گناه ز اغیار در حجاب نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود زآن می عشق کزو پخته شود هر خامی محراب ابرویت بنما تا سحر گهی نگویمت که همه ساله می پرستی کن بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت ۲-۳- اسلام سنت گرایانه: سنت گرایان (فریتیوف شووانFrithjof Sohuon ، سید حسین نصر، و...) با مدرنیته، و ارزشهای آن، مخالف هستند، قرآن را سخنان خداوند به شمار میآورند، اما فقه برای آنها طریقیت دارد، نه آنکه غایت محسوب شود. سنت گرایان، بیشتر بر ابعاد معنوی و اشراقی دین تأکید میکنند، اما در عین حال، با عقلانیت مدرن، مخالفند. عقل استدلالگر را فقط ابزاری برای کشف حقایق کتاب و سنت به شمار میآورند، اما آن را به منزلهی منبعی مستقل در کنار کتاب و سنت، به رسمیت نمیشناسند. شهود را منبعی مهم برای کشف و پشتوانهی دین به شمار میآورند. آن نوع ناروادرایها و خشونتهایی که بنیادگرایان از خود نشان میدهند، در میان سنت گرایان دیده نمیشود. تفسیر سنت گرایان از مسائل مربوط به زنان، در کتاب و سنت، تفسیری متفاوت از بنیادگرایان است. به عنوان نمونه، پیامبر گرامی اسلام فرمودهاند: حبب الی من دنیاکم ثلاث: الطیب و النساء و (جعلت) قره عینی فی الصلاه: من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم: بوی خوش و زنان و نور دیدگانم در نماز را. شووان تفسیری رازآمیز از این روایت عرضه کرده است. به گفتهی او، جوهر زنانگی، یکی از ارکان دیانت است. زن موجودی اسرارآمیز است، حجاب زنان، نماد سری است که آنان پنهان دارند. حجاب، معطوف به قداست بخشیدن به زنان است. زن، نماد فنا در وحدت است. عشق به زن، عشق به خداوند است. عارفان خداوند را معشوقی به شمار میآورند که باید به او نزدیک شد، صورتهایی که آنان بر معشوق- یعنی خداوند- میافکنند، صور زنانه است. خوارزمی در شرح فصوص الحکم محی الدین بن عربی، در تفسیر روایت فوق نوشته است، «رسول گفت دوست گردانیده شد نساء برمن، و نگفت که من دوست داشتم ایشان را، چه تعلق حب او به ربی بود که بر صورتش مخلوق اوست... حاصل اینکه رسول محب حق بود و بس، اما حق او را محب نساء ساخت از برای ظهور هویتش در نسوان... رسول نساء را دوست داشت، چه شهود حق را در ایشان کمال است، و حق مشاهده کرده نمیشود ابداً مجرد از مواد... شهود حق در نساء از سایر مواد اعظم و اکمل باشد. و اکملیت شهود در نساء در حالت نکاح نیز هست که موجب فنای محب است در محبوب... و اعظم وصلت نکاح است، یعنی مجامعت. و آن نظر توجه الهی است از برای ایجاد انسان تا مشاهده کند در وی صورت عین خود را34.» ابن عربی، در فصوص الحکم نوشته است که خدای بی صورت هیچگاه مشاهده نخواهد شد، کامل ترین صورتی که خداوند در آن مشاهده خواهد شد، صورت زنانه است: «فاذا شاهد الرجل الحق فی المرأه کان شهوده فی منفعل؛ و اذا شاهده فی نفسه، من حیث ظهور المرأه عنه، شاهده فی فاعل،و اذا شاهد فی نفسه من غیر استحضار صوره ما تکون عنه کان شهوده فی منفعل عن الحق بلاواسطه. فشهوده للحق فی المرأه أتم و اکمل. فلهذا أحب صلی الله علیه و سلم النساء لکمال شهود الحق فیهن، اذ لا یشاهد الحق مجردا عن المواد ابداً، فان الله تعالی بالذات غنی عن العالمین، فاذا کان الامر من هذا الوجه ممتنعاً، و لم تکن الشهاده الا فی ماده، فشهود الحق فی النساء اعظم الشهود و اکمله35.» سلطان العلماء بهاء ولد، پدر مولانا، از همه رکتر سخن گفته و آمیزش جنسی زن و مرد را نماد فنا و وحدت به شمار آورده است، که ضمن آن: «الله تصرف میکند در جملهی اجزای من به همهی وجوه... گویی مصاحبت میبودی از الله با اجزا و گویی اجزا شهوت میراندی با الله و معانقه استی با الله36.» امام محمد غزالی هم گزارشهای شگفتی در خصوص عاشقان نقل کرده که با بحث حاضر ارتباط وثیقی دارد37. این نکات را به تفصیل آوردیم، تا تفاوتهای اسلام سنت گرایانه از اسلام بنیادگرایانه واسلام نوگرایانه روشن شود. شووان در جایی گفته است،اسلام متجدد، ترکیب دهشت انگیزی از ظواهر اسلام و ایدئولوژیهای تجدد گرایانه است. در واقع، سنت گرایان و بنیادگرایان، اسلام نوگرا را اسلام به شمار نمیآورند. با این تفاوت که بنیادگرایان، از خشونت فیزیکی برای مبارزه با اسلام نوگرا استفاده میکنند. ۳-۳- اسلام نوگرایانه: مسلمانهای مدرن، کوشش بسیار کرده و میکنند تا اسلام را با مدرنیته و نظام اجتماعی مدرن سازگار کنند. بر مبنای همین رویکرد، سازگار کردن احکام اسلامی مربوط به زنان با دستاوردهای جنبش برابری خواهانهی زنان، یکی از عمدهترین دغدغههای نوگرایان مسلمان بوده است. به گمان اینان، زندگی در دوران مدرن انتخابی نیست، اندیشهی تجدد (مدرنیته) نه تنها به امری جهانشمول تبدیل شده است، بلکه نظام اجتماعی مدرن هم رفته رفته تمام جوامع را فرا خواهد گرفت. مسلمانی باید به گونهای متحول شود که دینداری در دوران مدرن امکان پذیر گردد. به تعبیر دیگر، اینها به دنبال اسلامیکردن مدرنیته نیستند، بلکه به دنبال مدرن کردن اسلامند. احکام فقهی در اسلام نوگرا اهمیت چندانی ندارند، اخلاق و معنویت است که مهم به شمار میروند و هدف دین را تربیت انسان اخلاقی قلمداد میکنند. یکی از مسائلی که توجه بسیاری به خود معطوف داشته است، مسألهی پوشش (حجاب) زنان مسلمان است. اسلام بنیادگرایانه، به حجاب اجباری معتقد است، و آن را از طریق زور و سرکوب به زنان تحمیل میکند. اما اسلام سنت گرایانه و اسلام نوگرا به گونه ی دیگری با این موضوع برخورد میکنند. در بررسی این امر، باید چند نکته در نظر گرفته شود: یاایها النبی قل لازوجک و بنائک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلبیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفوراً رحیما: ای پیامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمان بگو که روسری های خود را بر خود بپوشند، که به این وسیله محتملترست که شناخته شوند و رنجانده نشوند، و خداوند آمرزگار مهربان است (احزاب، ۵۹). و به زنان مومن بگو دیدگانشان را فروگذارند و ناموسشان را محفوظ بدارند و زینتشان را جز آنچه از آن آشکار است، آشکار نکنند، روسریهایشان را بر گریبانهایشان بیندازند، و زینتشان را آشکار نکنند ... و بگو که چنان پای نکوبند تا زینتی که پنهان داشتهاند، معلوم شود، و ای مومنان همگی به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار شوید (نور، ۳۱). برخی از فقها گفتهاند که از این دو آیه نه وجوب حجاب قابل استنباط است، نه این پوشش سر و گردن را در بر میگیرد. آیه هیچ مجازاتی برای نادیده گیرندگان این حکم در نظر نگرفته است. این حکم را با حکم ربا مقایسه کنید که قرآن آن را محاربهی با خدا و رسول به شمار آورده است (بقره، ۲۷۹). برای درک تفاوت این دو حکم، کافی است به حکم محاربه در قرآن توجه گردد: همانا جزای کسانی که با خداوند و پیامبر او به محاربه بر میخیزند و در زمین به فتنه و فساد میکوشند، این است که کشته شوند یا دستها و پاهایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خویش تبعید شوند؛ این خواری و زاری دنیویشان است و در آخرت هم عذاب بزرگی خواهند داشت (مائده، ۳۳). حکم حجاب با حکم دزدی هم قابل مقایسه است. دست زن و مرد دزد باید بریده شود (مائده، ۳۸). رژیم حاکم بر ایران با نادیده گرفتن حکم ربا در بانکداری، به جنگ خدا و پیامبر رفته است، اما در حجاب که اهمیت چندانی ندارد، سرکوب گستردهی سیستماتیک را در پیش گرفته است. دوم: حجاب زنان، نقش هویتی مهمی در باهماد (community) اسلامی دارد. سوم: پوشش زنان موضوعی مربوط به تک تک زنان است. آنها باید بتوانند آزادانه، پوشش خود را انتخاب کنند و هیچکس مجاز به تحمیل پوشش خاصی به آنها نیست. چهارم: ممکن است گروهی از زنان مسلمان در محیطی آزاد همانند نیویورک (همانند زنان یهودی ساکن در بروکلین)، آزادانه و مختارانه باهمادی (community) بسازند، و پوشش خاصی را انتخاب و رعایت کنند. هیچکس مجاز نیست مانع پوشش انتخابی آزادانهی آن گروه شود. پاورقیها: ۱۹- برساخته انگاری اجتماعی (social constructivism)، دین و اخلاق و حقوق را برساختههای اجتماعی آدمیان به شمار میآورد، اما قائلان به خدای متشخص انسانوار، دین و اخلاق و حقوق را برساختهی خداوند به شمار میآورند. مرتضی مطهری، در کتاب عدل الهی، با ارجاع به نظریهی طباطبایی در خصوص اعتباریات در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم ،خداوند را منزه از اعتبارسازی به شمار آورده است. وی نوشته است: «از نظر حکما اندیشه حسن و قبح، و نیکی و بدی کارها در انسان، که وجدان اخلاقی بشر از آن تشکیل شده است، اندیشهای اعتباری است نه حقیقی. ارزش اندیشه اعتباری، ارزش عملی است نه علمی و کشفی. همهی ارزشش این است که واسطه و ابزار است. فاعل بالقوه برای این که به هدف کمالی خود در افعال ارادی برسد ناچار است به عنوان "آلت فعل" اینگونه اندیشهها را بسازد و استخدام نماید. ذات مقدس احدیت که وجود صرف و کمال محض و فعلیت خالص است از اینگونه فاعلیتها و اینگونه اندیشهها و از استخدام "آلت" به هر شکل و هر کیفیت منزه است» (مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، ص ۵۲). ۲۰- اسطرلاب حق، گزیدهی فیه ما فیه، انتخاب و توضیح محمد علی موحد، انتشارات سخن، تهران ۱۳۷۵، ص ۱۰۶. ۲۱- آیات زیر شاهد مدعاست: ۲۲- آیات زیر برخی از شواهد این مدعاست: همین رویکرد در تورات هم وجود دارد. خدای تورات به دفعات مکرر خانواده های مصری را به طاعون مبتلا میکند، همهی کودکان نخست زاده ی آنان را می کشد، عامدانه کاری میکند که فرعون اجازه ی خروج به عبرانیان ندهد تا آنها را کیفر دهد: «آنگاه خداوند به موسی گفت: ای موسی نزد فرعون باز گرد. من قلب او و درباریانش را سخت کردهام تا این معجزات را در میان آنها ظاهر سازم، و تو بتوانی این معجزات را که من در مصر انجام دادهام برای فرزندان و نوههای خود تعریف کنی تا همهی شما بدانید که من خداوند هستم» (کتاب مقدس، سفر خروج، باب دهم: ۲-۱). سپس قتل عام بی رحمانهی ساکنان فلسطین صورت میگیرد. خداوند به شائول دستور میدهد: «حال برو و مردم عمالیق را قتل عام کن. بر آنها رحم نکن، بلکه زن و مرد و طفل شیرخواره، گاو و گوسفند، شتر و الاغ، همه را نابود کن» (کتاب مقدس، اول سموئیل، باب پانزدهم: ۳). خداوند آفتاب را یک روز تمام نگاه میدارد تا اسرائیلیان زمان بیشتری برای کشتار مخالفان خود داشته باشند: «آفتاب و ماه از حرکت باز ایستادند تا بنی اسرائیل دشمن را نابود کردند. این واقعه در کتاب یاشر نیز نوشته شده است. پس آفتاب، تمام روز در وسط آسمان از حرکت باز ایستاد! نظیر چنین روزی که خدا آفتاب و ماه را بخاطر دعای یک انسان متوقف ساخته باشد هرگز دیده نشده و نخواهد شد. در واقع، این خداوند بود که برای بنی اسرائیل میجنگید» (کتاب مقدس، یوشع،باب دهم: ۱۴- ۱۳). ۲۳- مالک بن انس در خصوص آیه الرحمن علی العرش استوی (طه، ۵) گفته است: استواء و استقرار خداوند بر عرش، معلوم و کیفیت نشستن او، مجهول و ایمان به آن واجب و پرسش از آن، بدعت است (مالک بن انس، طبع مصر، چاپ اول،ج ۶، ص ۴۶۵). ۲۴-Richard Swinburne, The Coherence of Theism (rev.edn..Oxford. 1993),p. 1.and 101. ۲۵- بسیاری از مفسران کاف در «کمثله» را زائد دانستهاند. اما سید مرتضی علم الهدی مینویسد: یکی از اختلاف های مفسران مسلمان این است که آیا رویت خداوند در قیامت ممکن است یا ناممکن؟ هر دو گروه مخالفان و موافقان دیدن خداوند در قیامت، به آیات قرآن استناد میکنند. به عنوان نمونه، اشاعره- از جمله امام فخر رازی- با استناد به آیه وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره: در چنین روز، چهرههایی تازه و خرم باشد. به سوی پروردگارشان نگران (قیامت، ۲۳- ۲۲)، و چند آیهی دیگر (انعام، ۱۰۳- یونس، ۲۶)، از رویت خداوند در قیامت دفاع کردهاند. علی بن ابی طالب، امام اول شیعیان، در نهج البلاغه رویت خداوند را رد کرده است. اما آن حضرت، روایتی از پیامبر گرامی اسلام به شرح زیر نقل کردهاند: «و راستی که اهل بهشت در هر جمعه به دیدار پروردگار جبار روند. و مقربتر به حضرت او، بر منبرهای نور بر آیند و زیردستان آنها بر منبرهایی از یاقوت، و زیر دست آنها بر منبرهایی از زبرجد، و زیر دست آنها بر منبرهایی از مشک، در این باشند که بنگرند به نور خدا جل جلاله؛ و خدا هم به چهره ی آنها نظر کند و به ناگاه ابری پیش آید و آنها را فراگیرد و آنقدر نعمت و لذت و شادی و خرمی بدانها ببارد که جز خدای سبحانه نداند» (ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ترجمه حاج شیخ محمد باقر کمرهای، تهران ۱۳۵۶، ص ۹۷). ۲۶- امام محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج ۴، ربع منجیات، کتاب التوحید و التوکل، ص ۲۵۵- ۲۵۴. ۲۷- ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، انتشارات بیدار، جلد ۱، ص ۱۴۳. ۲۹- قاضی عبدالجبار اسد آبادی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، باشراف طه حسین و ابراهیم مدکور، وزاره الثقافه و الارشاد القومی، مصر، ۱۹۶۵-۱۹۶۰، ج ۴، صص ۱۷۵- ۱۷۴. ۳۰- المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۴، صص ۱۳۵- ۱۳۴. ۳۱- برخی از شواهد به قرار زیر است: برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود به هیچ زاهد ظاهر پرست نگذشتم امام شهر که بودش سر نماز دراز ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید بندهی پیر خراباتم که لطفش دائم است زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست زاهد اگر به حور و قصورست امیدوار بیا ای شیخ و از خمخانه ی ما نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد ۳۲- برخی از شواهد به قرار زیر است: گویند، حافظا، دل سرگشتهات کجاست؟ خم زلف تو دام کفر و دین است منال ای دل که در زنجیر زلفش روز اول رفت دین ام در سر زلفین تو ۳۳- به عنوان نمونه، مرتضی مطهری، فقیهی که تمامی آثارش مهر تأیید آیت الله خمینی را بر پیشانی دارد، در این باره گفته است: «این مرد از همان زمان خودش به عنوان یک مرد عارف اهل معنا [شناخته میشده] به طوری که اساساً او را زبان غیب میدانستهاند. یعنی این جور فکر میکردند که این شعرها را که او سروده، او نبوده به عنوان یک بشر که بسراید، بلکه از غیب به زبان او جاری میشده است؛ چنین اعتقادی داشتند» (مرتضی مطهری، عرفان حافظ، انتشارات صدرا، ص ۲۶). «عدهای حافظ را سوم قرآن و صحیفه قرار میدهند از نظر مناجات ها و راز و نیازهاشان... پیغمبر اگر یک هنرمند میبود، نمیتوانست چنین کاری را خلق کند. امام زین العابدین اگر فقط یک هنرمند میبود، محال بود اثر جاویدی مثل صحیفه خلق کند... و همین طور یک آدمی که روحاش، روح سوخته و عرفان نباشد، خودش متأثر نباشد، امکان ندارد... غزلی در این حد بگوید: طفیل هستی عشقاند آدمی و پری بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند (پیشین، ص ۳۳). «حافظ گلی است از یک بوستان؛ بوستانی را شما در نظر بگیرید که صد هزار متر مربع است و در آن دهها هزار گل وجود دارد و یک گلش حافظ است و آن بوستان، بوستان معارف اسلامی است که گسترده بوده» (پیشین، ص ۵۲). ۳۴- تاج الدین حسین بن حسن خوارزمی، شرح فصوص الحکم محی الدین بن عربی، به اهتمام نجیب مایل هروی، ص ۷۹۷- ۷۷۶. ۳۵- ابن عربی، فصوص الحکم، ص ۶۷. ۳۶- سلطان ولد، معارف، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، جلد اول، ص ۲۹۰. «در هر خیال که نظر کردی تو آن چیز شدی... اگر در زن نغز نگری، زن شوی بگوی که ای الله زنک نغز توم... و اگر در آن نگری که الله در اجزای تو صحبت و مجامعت میکند، همهی اجزای تو پر مزهی الله شوند... آن صورت که تو را فرو گیرد یا تو باشی که الله تو را چنان گردانید یا غیر تو باشد که تو را فرو گرفت، یا الله باشد که خود را بر تو افکنده باشد... اگر آن صورت الله است بگوی ای الله مرا پرپر(بزیر) اندر غفج کردی و دمم گرفتی چنانک عورتی را مردی کنگی فرو کرد، به زیر تقدیر تو مفعوله ی الله باشی» (پیشین، جلد دوم، صص ۱۷۶- ۱۷۵). «لذت الله در هر کنجی برده اند... و پاره ی در فرج نسا یافته است و در ذکور رجال، از آن مزهی و پارهی در سر و روی و ابرو و چشم ها... آن دوشیزگان با شوهران جوان می چاوند و در زیر غیر می لرزند، گویی آن حمد مر مزه ی الله را میکنندی، آن عاشق نامها همه ثنا مر پارهها الله را میگویند، گفتم همچون عروسان عاشق می زارم ای الله ، مرا از مزهی خود محرم مدار» (پیشین، جلد ۲، ص ۱۸). ۳۷- غزالی در احیاء علوم الدین گزارش هایی در این خصوص بیان کرده که مقبول فیض کاشانی افتاده و آنها را عیناً در محجه البیضاء آورده است. مینویسد: «آن که طعم عشق را نچشیده است عجایبش را نمی شناسد، عاشقان عجایبی دارند بسی برتر از آنچه وصف کردیم. از عمروبن الحارث رافعی آورده اند که گفت: در مجلسی بودم نزد دوستی. و با ما جوانی بود عاشق کنیزکی آوازه خوان. آن کنیزک هم در مجلس حاضر بود. قضیب را بر گرفت و این آهنگ را بخواند: علامه ذل الهوی علی العاشقین البکاء یعنی: اگر عاشقان، خاصه عاشقانی که جایی برای شکایت نیابند، نشان آن است که سخت مقهور عشق شدهاند. آن جوان گفت: نیکو گفتی بانوی من. اجازه میدهی بمیرم؟ گفت: سرافرازانه بمیر. جوان سر را بر بالین نهاد و دهان و چشمانش را بست. او را تکان دادیم دیدیم مرده است... و سمنون عاشق گفت که: در میان همسایگان ما مردی بود و کنیزکی داشت که به غایت عاشق وی بود. آن کنیزک بیمار شد و مرد برای او آش پخت. در حین بر هم زدن آش، کنیزک آه کرد. مرد چندان بی تاب شد که کفلیز از دستش افتاده و با دست خود چندان آش را بر هم زد که گوشت انگشتانش فرو ریخت. کنیزک که دستش را دید گفت: چرا چنین است؟ گفت: همه به خاطر آن آه تو بود. و از محمدبن عبدالله بغدادی آوردهاند که گفت: در بصره جوانی را دیدم که بر بام بلندی ایستاده بود و به مردم مینگریست و این بیت را میخواند: من مات عشقاً فلیمت هکذا یعنی: هر که عاشقانه می میرد باید این گونه بمیرد و سپس خود را از بام بر زمین افکند. آمدند و جنازهی او را بردند. چنین داستانهایی که در عشق به آفریدگان مقبول می افتد چرا در عشق به آفریدگار مقبول نیفتد؟ بصیرت باطن که از چشم ظاهر بیناتر است و جمال حضرت حق از هر جمالی برتر و دلرباتر. بلکه همهی جمال ها، حسنه ای از حسنات جمال برین اویند» (المحجه البیضاء، جلد ۸، کتاب المحبه و الشوق و الرضا و الانس، صص ۹۶- ۹۳). بخش پیشین: • راهحلهای تبعیض جنسیتی در اسلام (۲-۱) |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با سلام بر آقای گنجی
-- محمد رضا ابوی ، May 15, 2009خدمت شما عارضم که بنده شروع کرده ام به نقد مقالات شما (قرآن محمدی) و تا کنون سه مقاله را مورد نقادی قرار داده ام
اگر آن را منتشر می کنید برای شما ارسال کنم
اسلام ظاهری و اسلام واقعی
-- **نکونام** ، May 15, 2009من تقسیم بندی آقای گنجی را نمی پسندم؛ زیرا در آن مرز میان اسلام بنیادگرایانه و اسلام سنت گرایانه چندان روشن نیست. به نظر من در اسلام دو (تفسیر کتاب و سنت) و اسلام سه (عملکرد مسلمانان) دو اسلام به چشم می خورد:
الف. اسلام ظاهرگرایانه
بسیاری از دانشمندان اسلامی و توده مسلمان در ظواهر متون آیات و روایات جمود ورزیده اند و اهداف و اغراض آموزه های اسلام را چه در ناحیه عقاید و چه در ناحیه احکام نادیده گرفتند. مجازها و استعارات متون را حقیقت پنداشتند و تشریعات متناسب با عصر نزول را لایتغیر و نسخ ناپذیر دانستند. اهل حدیث و اخباری ها کمابیش از این دسته اند.
ب. اسلام واقع گرایانه
از دیرباز عقل گرایانی در میان دانشمندان اسلامی بوده اند که به اغراض آیات و روایات توجه می کردند. هم آیات صفات و قیامت را به معنای حسی و مادی اش نمی گرفتند و هم آیات احکام را در مواردی که به تناسب عصر نزول نازل شده بود، لایغییر نمی شمردند. آنان با لحاظ ملاک و غرض آیات، احکام مناسب هر عصر را استنباط می کردند. معتزلیان و اصولیان کمابیش از این دسته اند.
به نظر من، یکی از اشتباهات بزرگ آقای گنجی این است که اسلام ظاهرگرایانه را عین اسلام واقعی می پندارد. نه در آیات صفات و قیامت به قرائن صارفه توجه می کند و نه در آیات احکام به اغراض و ملاکات عنایت می کند؛ لذا هم آیات صفات و قیامت را به معنای حسی و مادی می گیرد و هم آیات احکام را که به منظور اصلاح شرایط عصر نزول تشریع شده است، مطلق و جاودان می پندارد.
گنجی عزیز خیلی خوشحالم که دوباره می نویسی. البته از تو انتظار می رود حالا که حتی دفتر تحکیم وحدت هم به دنبال تحریم نیست دوباره آرای خودت را باز بینی کنی
-- بدون نام ، May 15, 2009با سلام
حجاب منشا قرآنی ندارد.
-- آرش ، May 15, 2009با سلام
آن چه الان به عنوان "حجاب" و "نگاه به نامحرم" فهميده می شود، در زمان حيات پيامبر اصلا وجود نداشت.
چالش بزرگ پيامبر(ص) در اين زمينه، تربيت مردم آن زمان بود برای کاستن از ولنگاری هايشان. پيامبر خون دل می خورد و تلاش می کرد کاری کند عورت مردان و زنان در انظار عمومی آشکار نشود. زيرا که آن مردمان بدوی و فقير لباس درست و حسابی بر تن نمی کردند و لباس زير هم نمی پوشيدند. تا جايی که در سوره ی مومنون که صفات ايمان آورده ها را بر می شمارد، ميگويد: مومنين رستگار شدند... آ ن هايی که در نماز خاشع اند... زکات ميدهند... عورت خود را مواظبند.. اين مضمون در آيات ديگر هم آمده است.
آيات ۳۰ . ۳۱ سوره نور که حجاب و نگاه به نامحرم از آن استخراج شده است، درباره عدم نگاه مرد و زن به عورت يکديگر و آشکار نشدن سينه و باسن و عورت زنان در انظار عمومی است! در آخر هم گفته اين کار را نکنيد تا "رستگار شويد". نه صحبت از مجازات برای نگاه کردن به عورت يکديگر است و نه مجازات برای آشکار کردن سينه و باسن و عورت زنان. و نه صحبتی از امر به معروف و نهی از منکر.
خب چطور ميشود در زمان خود پيامبر آشکار نکردن عورت به مردم «توصيه» بشود، ولی حالا ما برای آشکار نشدن "مو" ی سر زنان "مجازات" تعيين کنيم؟
اين آقايان بايد جواب بدهند کجای قرآن حتی يک بار کلمه "مو" آمده است. در مکاتباتی که با آيت الله منتظری داشتم، خود ايشان گفتند که حتی موقع رکوع و سجود آلت مردان و زنان پيدا می شد و موجب حواس پرتی نمازگزاران در مسجد می شد. لذا پيامبر برای آن تدابيری انديشيد.
-- آرش ، May 15, 2009با سلام
الف) آيه های ۳۰ و۳۱ سوره نور مبنی بر پرهيز نگاه مرد و زن به يکديگرمنظور چشم چرانی و متوجه «فروج» است زيرا:
۱- بلافاصله می گويد حافظ «فروج» خود باشيد.
۲- آيه۳۱ سوره نور در ادامه به زنان می گويد با «زينت» های خود بدن نمايی نکنيد- {با سربند خود مانع آشکار شدن زينت بالا تنه (سينه) شويد و با درست قدم برداشتن با پايين تنه (باسن) جلوه گری نکنيد.}
۳- درهمان آيه ۳۱ سوره نور کلمه «عورت» را در رديف «زينت» بکار برده است.
۴-هيچ مجازاتی ذکر نشده- اگر منظور حفظ فروج دوری از زنا بود (مانندآيات ۲ و ۳ سوره نور). فقط گفته است برای آنان پاکتر است.
ب) در آيه ۳۵ سوره احزاب «حفظ فروج» همرديف شکبيا بودن، نرم دل بودن، خاشع بودن و غيره آمده و نه به مفهوم عدم انجام يک حرام!
ج) در آيه های ۹۱ سوره انبيا و ۱۲ سوره تحريم کلمه فرج به منظور بالا بکار رفته و «احصنت» فرجها برای عدم نزديکی جنسی حضرت مريم (ع) بکار برده شده است! پس منظور حفظ فروج درآيات بالا پرهيز از نزديکی جنسی نمی باشد.
د) در آيه های ۶ سوره ق و ۹ سوره مراسلات «فرج» به مفهوم «شکاف» بکار برده شده است که شکاف در اندام های مورد نظر را تائيد می کند.
ح) در آيه ۵ سوره مومنون حفظ (پوشاندن) فروج را يکی از شاخصه های مومن بودن بر شمرده است. ميتوان برداشت کرد که اعراب دوره جاهليت در حفظ و پوشاندن بايسته «فروج» خود جدی نبوده اند (لباس زير با کاربرد کنونی آن متداول نبوده است).
و) در آيه های ۹۲ سوره انعام و ۲۵ سوره شوری به روشنی مخاطب اصلی قرآن عربی را اهالی ام القری و اطرافش- که طبق آيه ۴۴ سبا برايشان قبلا کتابی نيامده بوده - بيان کرده است:
-- آرش ، May 15, 2009وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِی السَّعِيرِ ... وَمَا آتَیْنَاهُم مِّن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِيرٍ
البته مورد (و) بالا را می توانيد فعلا ناديده بگيريد. چرا که زيرمجموعه بحث گسترده تر محلی-قومی بودن مخاطبين کتاب پيامبران است و پرداختن به آن اينجا مراد نيست.
ظاهربینی در سخنان آقای گنجی
-- **نکونام** ، May 16, 2009آقای گنجی اگرچه خود از جمود در ظاهر متون انتقاد می کند، اما خود نیز گرفتار ظاهر بینی است. برای مثال او مدح شراب را در شعر حافظ به معنای شراب دنیوی می گیرد؛ حال آن که حافظ قرآن آگاهی دارد که شراب دنیوی حرمت دارد و لذا هرگز حلیت آن را اراده نمی کند. بی گمان مراد او از این شراب، شراب عشق به خداست که در همین دنیا قابل نوشیدن است. باید متشابهات شعر حافظ را به محکماتش ارجاع داد و فهمید؛ نه آن که گزینشی رفتار کرد و تنها به متشابهات چنگ زد. حافظ تابلوی عرفان و عشق به خداست و تفسیر مادی شعر او جفای به اوست.
این ظاهربینی ها و رفتارهای گزینشی در سراسر نوشتار آقای گنجی فراوان است. مثال دیگر آن که وی از رفتار با مشرکان و اهل کتاب تنها آیاتی را حاکی از خشونت و قتل است، می آورد و هرگز آیاتی را که در آنها سخن از همزیستی مسالمت آمیز و صلح و دوستی است. او هرگز توجه ندارد که گروهی از مشرکان و اهل کتاب با مسلمانان سرجنگ داشتند و آیاتی را که او آورده است، ناظر به آنان است.
آمار زنان پیامبر گرامی اسلام صلوات الله و سلامه علیه و علی آله الطاهرین در هشت سال آخر عمرش (از سن ۵۴ تا ۶۲ سالگی). دلایل کافی و وافی در دست است که هیچکدام از این زنان را پیامبر به خاطر آنکه قبیلۀ آنها را به خودش نزدیک کند نگرفته بود. زنان پیامبر پس از خدیجه و سوده عبارتند از:
۱) عائشه دختر ابوبکر
۲) زینب دختر خُزَیمه
۳) حفصه دختر عمر
۴) ام سلمه مخزومی
۵) ریحانه که شوهرش از بنیقریظه و پدرش از بنینضیر بود و پیامبر در غزوه حاصل کرده بود
۶) زینب دختر جحش که زن زید ابن محمد (بعدها زد ابن حارثه) بود
۷) جویریه که پیامبر در غزوۀ بنی مصطلق به دست آورده بود
۸) صفیه که پیامبر در غزوۀ خیبر به دست آورده بود
۹) ام حبیبه دختر ابوسفیان که شوهرش بهدلیل آنکه مسیحی شده بود خدا او را در دریا غرق کرد
۱۰) ماریه قبطیه که کشیش اسکندریه برایش هدیه فرستاد
۱۱) میمونه که در عمرۀ قضاء در مکه گرفت
۱۲) رُبَیحه که پیامبر از بنی قریظه بهدست آورده بود
۱۳) ملیکه لَیثِیّه که پیامبر پس از فتح مکه گرفت
۱۴) فاطمه کلابیه که پس از فتح مکه گرفت
۱۵) غُزِیه دختر جابر که در سال نهم هجری گرفت
۱۶) غزیه دختر دودان
۱۷) اسماء دختر نعمان
۱۸) شنباء دختر عمرو
۱۹) عالیه دختر ظبیان
۲۰) لیلی دختر خطیم
۲۱) خَوله دختر حکیم
۲۲) صفیه دختر بشامه
۲۳) عَمرَه دختر یزید
۲۴) جونیه
زنانی که در سال دهم هجری خواستگاری کرد:
۱) ضباعه
۲) شرافه
۳) نشات
۴) خوله
۵) قتیله
۶) جَمره
۷) امامه
-- ذوالفقار علی ، May 16, 2009- نگاه آقاي گنجي به اسلام، نگاهي ازبيرون به انديشه ها و باورهاي اسلامي است. در اين روش آن دسته از عقايد كه در جامعه مسلمانان بروز عيني داشته اند مورد توجه است و نه افكار تك تك افرادي كه ممكن است معاني ظاهري و روشن آيات را به كناري نهاده و تفسير خود را از معاني واقعي ارائه نمايند، در حالي كه در متن قرآن هيچ دستورالعمل يا تفكيكي مبني بر اين كه كدام آيات بر معناي ظاهري دلالت دارند و كدام بر معنايي غبر ظاهري مشخص نشده است.
-- بدون نام ، May 17, 2009در خصوص تمام مكاتب هم چنين است. به عنوان مثال اگر مكتب "الف" جديداً به شما معرفي شود، آن را از طريق سخنگويان مطرح آن خواهيد شناخت و نه افكار مهجوري كه شايد اصلاً نامي هم نداشته باشند.