تاریخ انتشار: ۱ اسفند ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

نقد حال تشیّع: امیدها و نومیدی‌ها

حسین مدرسی طباطبایی

مطلب زیر متن یک سخنرانی از پرفسور حسین مدرسی طباطبایی است که در اوایل ماه نوامبر، در مجمعی از دانشجویان مسلمان درمونتریال کانادا ایراد شده است.

دوستان:
بحث امروز ما بحثی نظری نیست. گزارشی است از وضع و حال مکتب ما در این روزگار عسرت. سخن از طغیان و غلبه‌ی یک جریان به شدّت افراطی، انحرافی، متحجّر و واپس‌نگر بر علمی‌ترین، عقلانی‌ترین و نیرومندترین مکتب فکری و مذهبی جهان اسلام است.

پدیده‌ای که تا کنون ضربات مهلکی بر مصالح مکتب ما زده و اکنون کلیّت زیربنای فکری و نظری و عملی آن را تهدید می‌کند و تصویری تاریک از آینده تشیّع در برابر دیدگان مجسّم می‌سازد.

از سابقه‌ی تاریخی شروع کنیم: در ادوار نخستین اسلامی دو گرایش و جریان در مکتب تشیّع پدیدار شد، پدیده‌ای که مشابه آن در تسنّن و بسیاری از ملل و نحل دیگر نیز روی داده ‌است.

یک گرایش عالمانه که ائمه اطهار را جانشین به حق پیامبر در رهبری سیاسی، علمی و معنوی جامعه، و مرجع اعلی در تبیین الهیات، معارف و احکام و مظهر و مجلای معنویت، روحانیت و اخلاق و فضیلت می‌دانست و باورهای خود را بر مبنای عقلانیت و استدلال و اعتدال و تعامل با جهان بیرون از جامعه محدود شیعی بنا کرده و در متن داد و ستد فرهنگی و علمی روزگار حضور داشت، و یک گرایش مردمی که بر پایه‌ی دلبستگی و احساس عاطفی شدید نسبت به خاندان پیامبر به وجود آمده و شیفتگی به شخصیت و فضائل و مقامات، و تألّم از مظالمی که بر آن پاکان گذشت، درون مایه اصلی و زیربنای عقیدتی آن را تشکیل می‌داد و باورهای خود را بر تحلیل تاریخی خاص خود و آن چه در فضائل و مقامات و مصائب ائمه اطهار شنیده بود بنا می‌نهاد.

این گرایش دوم بر خلاف آن یک، درون گرا و بیگانه گریز بود و بار عاطفی شدیدی که در بینش عقیدتی و نظری داشت بر روش و سلوک عملی آن تأثیر می‌نهاد و گاه در تقابل با دیگران، راه تند زبانی و پرخاشگری پیش می‌گرفت.

در تداوم روزگار، این دو گرایش با یکدیگر زندگی کرده و هر یک نقش و مساهمت ویژه خود را در شکوفایی فکر و جامعه شیعی داشتند.

گرایش نخست با تلاش خود، بنیاد اندیشه و معارف شیعی را پی افکند و گرایش دوم، مشعل مهر به خاندان پیامبر را که سنگ بنا و خمیرمایه اصلی فکر شیعی است، گاه به قیمت جان و با سرمایه گذاشتن از تمامت هستی خود، در طی قرون روشن نگاه داشت.

آن چه همه‌ی پیروان اهل بیت پیامبر را گرد هم می‌آورد، اعتقاد به فضائل معنوی و حق الهی ائمه اطهار در جانشینی پیامبر بود، هر چند دیدگاه‌ها در اعتبار برخی منابع و روایات مذهبی، و به تبع آن حدود ولایت معنوی آن بزرگواران، یکسان نبود و این امر گاه به تقابل دو بینش و دو گرایش می‌انجامید.

هواداران گرایش دوم به طبیعت تعلق عاطفی شدید خود به ائمه اطهار، تأکید بر فضائل و مقامات آن بزرگواران را اولویت تشیع دانسته و هر گزارش و دعوی را در کرامات و معجزات آنان با دلی باز می‌پذیرفتند و در هر نسل، چیزی بر آن مزید می‌کردند.

از سوی دیگر انتظار داشتند که دیگر پیروان اهل بیت نیز در این مورد همین گونه فکر و رفتار کنند و موانع نظری، مانند موازین نقد علمی روایات، را برای عرصه‌های دیگر گذارده و در این زمینه‌ی خاص به کار نبندند. سخنانی نیز در تأیید روش خود در این باب، به پیشوایان دین منتسب می‌یافتند از این قبیل که: «ما را خدا نخوانید اما هر چه دیگر خواستید در باره ما بگویید.»

هواداران گرایش نخست، دانشوران و داعیان اعتدال و عقلانیت در جامعه‌ی شیعه، که وظیفه خود را در نگاه‌بانی از معتقدات و اصول تفکر مذهب اهل بیت و جلوگیری از «تحریف غالین و انتحال مبطلین و تأویل جاهلین» می‌دانستند همواره از این که مهر و عاطفه شدید، آن گروه دیگر را به ابتذال و افراط عملی و انحراف عقیدتی بکشاند نگران بودند.

آنان برخی از معتقدات و اعمال آن گروه را مسأله‌دار و با اصول کلامی و موازین علمی، ناسازگار می‌یافتند و آنان را به اعتدال و رعایت اصول فرا می‌خواندند، فراخوانی که بسیاری اوقات مورد خرسندی آن گروه نبود.

با این همه تا مسأله‌ی حادّی پیش نمی‌آمد همزیستی مسالمت‌آمیز حاکم بود و دو گرایش، یکدیگر را تحمّل می‌کردند و هیچ‌یک، دیگری را از حوزه‌ی تشیع خارج نمی‌دانست و طرد و تکفیر و تهدید به مرگ نمی‌نمود.

شهیدی عالی مقام مانند قاضی نورالله شوشتری که سر و جان در راه ولایت امیر مؤمنان(ع) فدا می‌کرد، در «اسئله یوسفیه» خود اعتقاد به علم غیب امام، در معنی حضور و انکشاف تفصیلی تمام عالم وجود را برای او (نه به گونه اکتساب و «تعلّم من ذی علم» که امکاناً در موارد خاص، آن هم بدون علم به همه جزییات واقعه می‌توانست بود)، با شدّت و حدّت محکوم می‌نمود و کسی هم او را به خاطر این عقیده، معاند و مکابر و منکر فضائل ائمه طاهرین نمی‌خواند.

یا محقق عالی قدر و فقیه برجسته اصفهان در دوره قاجار، سید محمد باقر خوانساری، نگارنده روضات الجنات، در ذیل سرگذشت حافظ رجب بُرسی از همان کتاب خود، در اعتبار کتب قدیم فضائل تردید می‌نمود و تندروی مؤلفان آن آثار را منشأ پیدایش گروه‌هایی مانند شیخیه و بابیه می‌خواند، امّا ندیده‌ام کسی به او به خاطر این گفته اهانتی کرده باشد.

بهار امسال که ناشر مجموعه آثار قدیم من، پرونده‌ای از مقالات سال‌های پیش از مهاجرت مرا فراهم کرده و برای بازبینی من فرستاده بود. دیدم که در مقاله‌ای که درست چهل سال پیش در باره همین بُرسی نوشته بودم سخن علامه امینی را (که آن زمان هنوز در قید حیات بود) در ذیل غدیریه بُرسی در جلد هفتم الغدیر، نقل کرده‌ام که به استمرار و همزیستی این دو گرایش در کنار یکدیگر در طول تاریخ اشاره و از اخلاص و خدمات پاکان هر دو گروه به تشیع (به رغم آن که به گفته او:

«ولم تزل الفئتان على طرفى نقيض وقد تقوم الحرب بينهما على أشدّها») تقدیر می‌کند.

روزگاری دراز، اختلاف دیدگاه دو گرایش سنتی مکتب شیعی در حد اختلاف نظر در اعتبار برخی منابع و منقولات، و تفسیر مضیق یا موسع برخی متون بود که گاه از آن به اختلاف نظر در سعه و ضیق قلمرو فضائل ائمه تعبیر می‌شد. تا آن که در ادوار متأخرتر، تحلیلی فلسفی - باطنی در میان گروهی از فلسفه خوانان شیعی به ارائه‌ی نوعی جهان‌بینی جدید انجامید که به شکلی، احیاء و تجدید اندیشه گروهی تندرو با نام «مفوضه» در ادوار اقدم تاریخ تشیّع بود.

در این جهان‌بینی، ائمه اطهار در سلسله مراتب عالم وجود در مرتبه مشیت الهی جای می‌گرفتند و تجسّم عملی اراده حق در جهان آفرینش بودند. لازمه ضروری و بی چون و چرای این تحلیل، اعتقاد به خالقیت و رازقیت ائمه اطهار نسبت به کل کائنات از ازل تا ابد، علم نامحدود و بالفعل آنان به ما کان و ما یکون و ما هو کائن (در معنی انکشاف حضوری تفصیلی از آن گونه که در مورد پروردگار صادق است)، و قدرت مطلقه و تصرف بالفعل آنان در سرتاسر عالم وجود است.

این که دیده می‌شود برخی از پیروان آن جهان‌بینی در روزگار ما گاه چنین اعتقادات را انکار کرده و گاه - با استناد به سخنان بزرگانی که نماندند تا شاهد طغیان موج افراطی این حرکت و ادعاهای شگفت آن باشند - به «تحلیل عامیانه» از نظر خود منتسب می‌سازند جز اقدامی زیرکارانه و سیاست گام به گام برای جا انداختن تدریجی آن تحلیل نیست. اعتقاد به خالقیت و رازقیت و قدرت و علم مطلق ائمّه، لازمه‌ی ضروری و بی چون و چرای آن تحلیل است.

تا نیم قرن پیش، حضوری از این بینش افراطی باطنی در صحنه اجتماع، جز در میان یک نحله مذهبی خاص که اقلیتی منعزل را در یک دو شهر ایران تشکیل داده و شکلی دیگر از آن بینش را پیروی می‌نمود، نمی‌بینیم. گویی هواداران آن، به رغم توجیهات بی‌پایه و نامعقول، خود به بیگانگی آن اندیشه با اصل توحید که بنیاد اسلام و تشیع راستین است آگاه بودند.

اندیشه دینی امروز جهان نیز (در بخش ادیانی که بر اساس باور به خدا در نظام هستی بنیاد شده است) به هیچ روی، توحیدی بودن یک نظام عقیدتی را که معتقد باشد سراسر کائنات را از ازل تا ابد یک مجموعه چهارده نفری از انسان‌های این سیاره موسوم به زمین در یک وجود فراتاریخی، ولو با استناد نهایی به خدا، آفریده و روزی می‌دهد و گردش چرخ هستی را جزء به جزء مدیریت می‌نماید بر نمی‌تابد و ریشه‌های این عقیده را در جاهایی دیگر جستجو می‌کند.

در چند دهه اخیر، به طور مشخص از روزگار نشر کتاب شهید جاوید در پایان دهه‌ی چهل، این بینش افراطی باطنی که تا آن زمان واقعیت عقائد خود را در لفافه پیچیده و از مردمان پنهان می‌نمود، سر برآورد و به خاطر اشتراک دیدگاه‌ها و منافع، با افراطیان گرایش سنتی تندرو در تشیع، جبهه‌ای واحد تشکیل داده و احیاگر یک جریان ستیزه‌جو شدند که خود را جریان «ولایتی» می‌نامید.

در گذشت زمان (به خصوص در سال‌های پس از انقلاب، در غیبت نخبگان و فرهیختگان ما که به ضرورت اولویت‌های مکتب، از کار نظری تا حدود زیاد باز مانده و درگیر مسائل عملی نظام بوده‌اند) این جریان با سوء استفاده از احساسات و عواطف شیعیان نسبت به خاندان پاک پیامبر، بی‌محابا ساخته‌ها و گفتمان غالیان قدیم را در سطحی وسیع در جامعه شیعه گسترده و جا انداخته است.

اکنون از شما می‌شنوم که حتی در این دوردست، در این جامعه غیراسلامی که شیعیان اقلیتی کوچک بیش نیستند، به ترویج تفکر غالیانه و تشویق اعمال نابخردانه و تجاسر بر ولیّ امر مسلمین، که مشفقانه آنان را به اعتدال فرا می‌خواند، پرداخته و شیعه را در برابر شیعه قرار می‌دهد و به این کار افتخار هم می‌کند.

این جریان در بُعد درون دینی، با اصراری سازش ناپذیر بر محوریت آن چه آن را «ولایت تکوینی» می‌خواند (با گسترده ای بس فراتر از آن چه منابع معتبر دین اجازه می دهد)، تحلیل افراطی خود را مهم ترین و اساسی ترین رکن آیین تشیع و فاصل حق و باطل می‌داند، به گونه‌ای که هر چه را از آن کمتر و کوتاه‌تر باشد، عناد با اهل بیت پیامبر و مخالفت با ضروریات مذهب، و تشکیک کننده در صحت و اعتبار آن تحلیل را مشمول لعن بر منکر فضائل ائمه طاهرین شمرده و با اوصافی چون سنّی و ناصبی و یزیدی و وهّابی می‌نوازد، و در بُعد بیرونی با اصرار شدید بر تشویق مردمان به تظاهر و تجاهر به تبرّی و هتک صریح و آشکار نسبت به مقدسات بیش از یک میلیارد مسلمان دیگر جهان، گاه حتی در مرآی و منظر و جلوی چشم آنان (چنان که در هند و پاکستان در ایام عاشورا)، اصول بدیهی اخلاقی و مصالح مسلّم اسلام را در این روزگار عسرت پایمال می‌کند.

با تشیّع چه می‌کنید و مکتب پاک اهل بیت را به کجا می‌برید؟ تشیّع مگر چیزی جز تفسیر اصلی و اصیل اسلام است؟ اسلام مگر نه آخرین پیام و واپسین حلقه در زنجیره‌ای ممتد و مستمر از پیام‌های الهی بود که تکیه و تأکید همه بر توحید و اخلاق و احکام بوده و پیامبران و اوصیاء آنان همه طریق الی الله بودند؟ پس چرا در نسخه شما پیامبران همچنان طریقیّت دارند اما اوصیاء، موضوعیت یافته و اعتقاد به منشأیت و خالقیت و رازقیت و قدرت و تصرف فعلی آنان در جهان هستی چنان اصالت گرفته که بر همه اجزاء دیگر دین تقدم و اولویت یافته و همه چیز دیگر را به کلّی تحت الشعاع و اموری فرعی و ثانوی و هامشی ساخته است؟

این روزها، در سکوت فرهیختگانی که انحراف از جاده و اختلال طریقه را تذکر دهند و بزرگ ترهایی که برای این گونه مسائل حد و مرزی بگذارند و از تندروی بی حساب جلوگیری کنند، جامعه‌ی شیعی گویی به خود واگذارده و تک صدایی شده و دیگر سخنی از هیچ‌کس جز هواداران پر جوش و خروش یک جریان افراطی شنیده نمی‌شود.

به عنوان یک مسلمان شیعی معتقد و مؤمن، غلبه این جریان افراطی را بر مکتب اهل بیت فاجعه‌ای بزرگ می‌دانم و بی‌مجامله می‌گویم که نقد علمی و مبارزه با آن، اولویت اول در میان نیازهایی است که مکتب ما امروز در جهان با آن مواجه است.

تک صدایی شدن و یکه تازی بی‌منازع این جریان که یک قشر عامی و سطحی‌نگر و تند زبان و ستیزه جو را در زیر چتر حمایت خود گرفته و دست تطاول آن را بر مقدسات مذهب باز گذارده است، برای مکتب تشیع بسیار زیان‌بار بوده و تا همین امروز هم به بهایی گزاف تمام شده است.

از بزرگ ترین زیان‌ها یکی همین غلبه‌ی تدریجی، امّا آشکار اخباریگری بر فکر شیعی است که به وضوح می‌بینیم. نه این که اصول فقه نخوانیم و ندانیم که می‌خوانیم و عمری مدید بر سر آن می‌گذاریم، امّا تمام میراث عظیم علمی خود را در همه ابعاد به سوی اخباریتی کور کشیده‌ایم و نظامی فکری در آن درجه از استحکام و غنا را با جمود و میخکوب شدن بر واقعیت‌های تاریخی دوران‌های دور، در دور و تسلسل باطل افکنده و در تارهای تنیده خود به بند کشیده‌ایم.

این البته مشکلی‌ست ریشه دار، امّا افراط و اصرار این عامیان، در تضادی روشن با بزرگان دین که در روش علمی و عملی خود به شدت متحفظ و هشیارند، بر تساهل جاهلانه و استناد بی رویه در اصول زیربنایی اعتقادی به هر نوشته که به زبان عربی است، هر چند اگر زمان و نویسنده و اصالت آن نیز مشخص نباشد (چنان که گویی برای این عامیان هر چه عربی است قرآن است)، و اعتماد افسار گسیخته بر آن چه در بهترین فرض اخباری آحاد است، از عوامل مهم آن بوده است.

نتیجه بسیار ناخوشایند دیگر این کوته بینی و عامی‌گری و واپس نگری و جمود و میخکوب شدن، رکود مزمنی است که اکنون مکتب ما از نظر محدود شدن در چند نقطه سنتی جغرافیایی خود بدان مبتلا شده است.

چرا باید مذهبی که همین دو قرن پیش در یک جهش تبلیغی در عراق و شبه قاره هند به آفاق گسترده‌ای دست یافت در دنیای ارتباطات امروز نتواند آن تجربه را تکرار کرده و در جذب و هدایت جویندگان حقیقت، توفیقی دست‌کم در همان ابعاد داشته باشد.

امروز دیگر حتی در مورد ایران آمار رشد نسبی جمعیت در استان‌ها، و گزارش‌ها از برخی سرمایه گذاری‌ها و برنامه ریزی‌های دقیق دراز مدت، به خصوص از راه خرید املاک و پاک سازی برخی مناطق از ساکنان بومی، زنگ خطر را برای آینده تشیع در آن دیار به صدا در آورده است.

وقتی هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن نداشتیم و به هیچ‌کس دیگر هم اجازه ندادیم چیزی بگوید، وقتی سال به سال یک اندیشه راهگشا و طرح نو در عرصه حقائق و معارف تشیّع عرضه نکردیم، ولی هر ماه صدها کتاب در معجزات و کرامات و مصائب و مراثی، با مضامین تکراری و بی هیچ ابداع و ابتکار یا احساس رقیق و لطیف، نشر و باز نشر نمودیم، وقتی از حل «شبهات» و پاسخ منطقی به ساده‌ترین سؤالات که پرسیدن و دانستن آن، نه حق که وظیفه‌ی هر مکلف است عاجز بودیم و دانشی که از راه توغّل در منقولات کتاب‌های مجهول الهویه و بافته‌ها و ساخته‌های عامیانی چون خود به دست آورده‌ایم یک پول سیاه ارزش نداشت و گرهی از هیچ مشکل نگشود، اما لحظه‌ای فکر نکردیم چرا در جا می‌زنیم و اشکال کار در کجاست، آن وقت توقع داریم مردم فوج فوج در دین خدا داخل شوند؟

دل به این خوش می‌داریم که هر به یک ماه بگویند یک نفر در فلان دوردست به تشیع تشرف یافت، اما هیچ می‌دانیم تفسیر نا معقول ما از دین چه شمار از شیعه زادگان را در همان ماه در امّ القرای تشیع از صراط حق رویگردان ساخته است؟

اگر در بر همین پاشنه بچرخد و بزرگی، معتبری، صاحب نفسی جلوی این موج ویرانگر افراط گرایی عامیانه را نگیرد، بیم آن است که تشیع حیدرآبادی (آن مرکز بزرگ شیعه هند که اکثریت عظیم شیعیان آن با فهمی نادرست از منقولاتی چون «حبّ علی حسنه لا تضرّ معها سیّئه» احکام و عبادات به خصوص نماز را رسماً ملغی کرده و به این کار صریحاً افتخار می‌کنند و پیرو معتقد و مخلص ولایت را مساوی و مساوق با تارک نماز و سایر طاعات شرعی می‌دانند) به مرور بر سنت شیعی در همه جا چیره شود و حتی ارکان و عبادات منصوصه شریعت که مرز ایمان و کفر، و قدر مشترک، و شعار جمعی مسلمانان است تحت الشعاع برخی شعائر و مراسم قرار گیرد که در این ادوار و اعصار به نام ولایت و ارادت به صدّیقه طاهره یا حضرت سیدالشهداء ویا ولی عصر (سلام الله علیهم اجمعین) ظاهر یا احیاء شده و قبول و اقبال عظیم یافته و به شعائر عمده و اصلی مذهب تبدیل گردیده است، تا جایی که در آینده یک ناظر بیرونی به دشواری بتواند در چهره شعائر و مراسم (که دین شناسان اشتراک در آن را ملاک حکم بر ارتباط و وجود اصل مشترک میان خانواده‌های مختلف ادیان می‌گیرند) وجه وحدت و اشتراک چشمگیری میان این جامعه با جامعه بزرگ تر اسلامی بیابد.

اگر این آتش خانمان سوز عامیگری فرو کش نکند چه بسا سرزمین و جامعه‌ای که روزی روزگاری عرصه‌ی تجسم عملی تفسیر پاک و مصفا و عقلانی و والای اهل بیت از اسلام بود، به هندوستانی دیگر تبدیل شود که در هر گوشه‌ی آن صدها مدعی پیامبری و خدایی زندگی کرده و هر یک گروهی اتباع و اشیاع داشته باشند.

بیست و اند سال پیش که موج به چالش کشیدن تشیع در بیرون، و همزمان، تشویق و تبلیغ افراط گرایی و عامی‌گری و سطحی نگری و کوشش در منزوی ساختن مذهب در داخل (عمدتاً از سوی کسانی که مایه و توان مواجهه با آن چالش‌ها را در خود نمی‌دیدند، یا راه کسب شهرت و جلب مقام و جذب مرید، و گاه انتقام گیری شخصی و تشفّی خاطر خود از انقلاب، را در تبلیغ افراط گرایی و عامی‌گری، حتی به قیمت ضربه زدن به مصالح مسلّم اسلام و تشیع، می‌جستند) سر بر می‌داشت و خطیر بودن مرحله را فریاد می‌کرد، با خود می‌اندیشیدم که شاید از راه احیاء تفکر ثقلینی بتوان پیشاپیش سیلاب ایستاد و به نوعی به اعتدال و عقلانیت مکتب قم در دوران مرحوم آیت الله بروجردی باز گشت.

در تداوم همان امید، دو سالی بیش از عمر گرانمایه به گردآوری مواد و تدوین کتابی در معرفی آن چه آن را تشیّع راستین می‌دانم گذشت که با پیش آمد عارضه چشم در اوایل بهار امسال ناتمام ماند. اما تجربه نشان داد که در آن اندیشه اشتباه می‌کردم و آن هدف در آینده قابل پیشبینی در دسترس نیست.

هواداران آن جریان انحرافی که بر اندیشه و عمل شیعی در روزگار ما چنگ انداخته و نفوذ کلمه و آزادی عمل آشکار یافته و از هیچ بزرگی فرمان نمی‌برند، اهل بحث و نظر نیستند و عامیان فریبکار در حفظ و حمایت آنان در کشاندن جامعه به افراط و ابتذال و عامی‌گری هر چه بیشتر، و قلع و قمع هر صدا و گرایش مخالف با شدت هر چه تمام‌تر، عزم استوار دارند و کسی از بزرگان جامعه شیعی را نیز توان مقابله با این وضع نیست.

با این حال و واقع، انتظار پیشرفت و مقبول افتادن تحلیلی مهربان‌تر و فراگیرتر از مکتب تشیع و بازگشت به آن اعتدال و عقلانیت در بازمانده عمر امثال من، توقعی واقع بینانه نیست. در عمر شما جوان‌ها هم گمان ندارم.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
گفت‌وگوی بین ادیان
پاسخ به نقد يک کتاب
نقد آقای دکتر حسن طارمی

نظرهای خوانندگان

کاش پیش درآمد کوتاه اداره کننده جلسه را از همان وبلاگ که این متن را از آن گرفته اید آورده بودید چون روشن میکرد که پاره ای از اشارات استاد مدرسی به چیست.

-- احسان ، Feb 19, 2009

وای بر قومی که برجسته ترین نخبگانش این طور بر حالش گریه کنند و فریاد رسی نداشته باشند.

-- سعید پور ، Feb 19, 2009

ممنون از دوستان رادیو زمانه که چنین متن مهمی را بازنشر کردند. بسیار آگاه کننده و در عین حال به شدت تکان دهنده بود. خستگی و نومیدی استاد مدرسی در پایان سخنرانی آشکار است و خواننده را متأثر میکند. دوست دارم به ایشان بگویم استاد بزرگوار: نومید نباشید. همین آگاهی بخشیهای شما بر دلهای پاک اثر خواهد نهاد و به امید خدا مذهب ما از دست این نابکاران نجات یافته و دو باره در مسیر درست خواهد افتاد.

هان مشو نومید چون آگه نئی از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان بیخبر

ارادتمند: استعلامی

-- بهمن استعلامی ، Feb 19, 2009

واقعیت جامعه را خوب توصیف کرد. دور دور مداح ها و رمال ها و معرکه گیرهاست. علما هم که فقط سرشان گرم شمردن خمس سهم امام است و کاری به هیچ کار ندارند. من مطمئنم خودشان این آتش را باد میزنند که مردم هر چه ممکن است بیشتر خرافاتی باشند تا پرداخت خمس سهم امام قطع نشود تا خدانکرده کسی یک لحظه فکر نکند این پولها چه میشود یا کجا میرود.

-- ر. جمالی ، Feb 19, 2009

بنده ایرانی نیستم و از وضع داخله ایران خبر ندارم ولی ما شیعیان در بلاد خارج در مقابله تهاجم قوی از قوای وهابی هستیم که استدلالهای آنها را مشکل می توان جواب دهیم. کسی هم دادرس نداریم چون آقایان امام جماعت مساجد یک مقدار مسائل میدانند که برای شیعه مؤمن خوب است اما علاج شبهه نمیکند. واقع اگر علاج نشود مشکل درست میشود.

-- امان الله ، Feb 19, 2009

خیلی متأسف شدم که کتاب "شیعه آن گونه که من می شناسم" استاد مدرسی طباطبائی در آینده نزدیک در دسترس قرار نخواهد گرفت. من و بسیاری از دوستانم به آن امید زیاد بسته بودیم. راستش همین گونه که استاد فرموده اند تفسیر موجود از تشیع، نسل جوان تحصیلکرده را به کلی از اسلام زده کرده است و گرنه این ادیان دیگر: مسیحیگری - بهائیگری - بودائیگری و و نمی توانستند به این راحتی در تهران و شهرستانها عضو گیری کنند. الآن جوانها به هر مذهب و ملتی که در برابرشان گذاشته شود جذب میشوند به غیر تشیع. دولت مصلحتش در خرافی کردن مردم است فلذا در جلسه کابینه صندلی خالی برای امام زمان میگذارند و بشقاب پلو برای ایشان میکشند! اما نمیدانم چرا روحانیت و حوزه ها فکری نمیکنند؟ دولت میرود ولی ملت میماند. اگر بداد نرسید سی سال دیگر چیزی برای شما تهش نمی ماند!

-- ص. ت ، Feb 19, 2009

نمیدانم استاد مدرسی با این سخنرانی به این افراطیون اعلام جنگ داده یا اعلام آتش بس کرده.

از یک طرف فرموده: به عنوان یک مسلمان شیعی معتقد و مؤمن، غلبه این جریان افراطی را بر مکتب اهل بیت فاجعه‌ای بزرگ می‌دانم و بی‌مجامله می‌گویم که نقد علمی و مبارزه با آن، اولویت اول در میان نیازهایی است که مکتب ما امروز در جهان با آن مواجه است.

ولی در آخر فرموده: با این حال و واقع، انتظار پیشرفت و مقبول افتادن تحلیلی مهربان‌تر و فراگیرتر از مکتب تشیع و بازگشت به آن اعتدال و عقلانیت در بازمانده عمر امثال من، توقعی واقع بینانه نیست. در عمر شما جوان‌ها هم گمان ندارم.

امیدوارم فرض اول درست باشد و استاد صحنه را خالی نگذارد چون چنانچه همین چند نفر دانشمند دنیادیده هم رها کنند دیگر کسی جلودار و حریف نیست و این عوام فریبهای دغل به ترکتازی خودشان ادامه میدهند و بقیه آبروی دین و مذهب را در دنیا میبرند همان طور که تا حالا برده اند.

-- بدون نام ، Feb 19, 2009

جناب طباطبایی به برخی نقاط ضعف تشیع اشاره فرمودند.
نکته این است که ایشان هم -مانند بسیاری دیگر از روشنفکران دینی- گناه را بر گردن "تشیع یک" انداختند. قافل از این که این راهبرد هم بسیار قدیمی و ناکار آمد است و ایشان نمی توانند شیعه را به این طریق تبرئه کنند.
سالهاست که همه از "اسلام راستین" و "شیعه راستین" دم می زنند و همه نواقص را در مباحث عملی و نظری بر گردن "فهم نادرست از اسلام/شیعه" می اندازند اما زمانی که نوبت به ارائه اسلام/شیعه راستین می شود، به عارضه چشمی دچار می شوند و در ارائه مطلب در می مانند!

به گمانم این روند تا 1000 سال دیگر هم ادامه داشته باشد. ما هر روز شاهد علمای های جدید در اسلام و شیعه هستیم که همه قبلی ها را "گمراه" می خواند و مدعی هستند که دیگران اسلام را غلط فهمیده اند اما هیچکدام سخنی تازه ندارند. فقط عیوب دیگران را می گویند (که البته بر کسی پوشیده نیست) و این که دیگران چقدر اسلام/شیعه را بد فهمیده اند!!

سوال من از آقایان این است:
- با چه معیاری خرافات را از شیعه می پالایید؟
- فرق اساسی شیعه یک و شیعه دو کدام است؟

دوست گرامی،
شیعه یک و دو ندارد! همه اش یک است! علمای شیعه همیشه عوام زده و عوام گرا بوده اند. آنها خود این ملقمه پر خرافات را ساخته اند و صدها سال به خورد ملت داده اند. تا همین 40 50 سال پیش عمر کشان رسما برپا می شد و حالا هم جسته و گریخته انجام می شود. علما کی و کجا اعتراض کردند؟ و اگر می گویید که این مراسم خلاف نظر بزرگان شیعه انجام می شده سوال این است که پس مردم این ها را از چه کسی یاد گرفته اند؟ این چه مذهبی است که مراسم آن در اختیار علمای آن نیست؟

یعنی می فرمایید اگر در این مملکت عمر کشان، قمه زنی و هزاران خرافه و کذب دیگر به نام دین رسما ابراز و انجام می شود و می شده کلا بر خلاف رضایت علما بوده؟ حقا که شما علمای بزرگوار برای حفظ وجه ((دین برحق)) حتی پیروان آن را می فروشید!!
حال که بر اثر انفجار اطلاعات شیعه در مقابل قضاوت خودی و بیگانه قرار گرفته و پاره ای از مراسم موهوم آن به علت فشار افکار جهانی موقوف شده، همه شیعیان تبدیل شدند به ((شیعه یک))؟!!

و اما شیعه دو یا همان شیعه عقل گرا و منطقی و پیشرو و علمی چیست و کجاست؟ ...

ما هم آن را نمی بینیم. ایراد از چشم شما نیست!!

-- بدون نام ، Feb 19, 2009

جناب پروفسور مدرسی - مذهبی که اینقدر گل و گشاد باشد که هر جور آدم دلش بخواهد بتواند تفسیر بکند بدرد لای جرز میخورد. پس مشکل طغیان گروه افراطی نیست بلکه اصل تشیع است. جناب عالی هم بیخود خون خودتون را کثیف نکنید و این مذهب دستباف را به حال خودش واگذار کنید. شما که عالم و استاد و شخصیت برجسته هستید چه احتیاجی دارید غصه یک تشکیلات را بخورید که صاحبان زر و زور و زیور سودش را میبرند و عوام الناس هم با همین خرافاتش خوشند؟

-- جهانسوز ، Feb 19, 2009

با عرض معذرت باز پاراگراف بندی سخنرانی را به هم زدید که مختصری موجب سر درگم شدن خواننده میشود. اون جور که در وبلاگ محب بود پاراگرافها طولانی تر بود ولی تداوم مطلب روشن تر بود.

-- بدون نام ، Feb 19, 2009

این موج عوامگری نتیجه مستقیم هشت سال جنگ بود که حضرات برای سربازگیری و پر کردن جبهه ها تا زورشون رسید روی خرافات تکیه کردند: امام زمان سوار بر اسب سفید تو جبهه ها، آمدن امام بالای سر فرزند شهید و انجام دادن تکلیف مدرسه، کلید بهشت به گردن سربازها بستن، معجزه های جورواجور ، و الی آخر.. حالا ملت باید جور هشت سال جنگ آقایون را بدهد.

-- اکبر ف. ، Feb 19, 2009

با کامنت احسان به شدت موافقم که پیش درآمد اداره کننده جلسه هم باید گذاشته می شد تا معلوم شود چرا آقای مدرسی این قدر ناراحت شده اند: رواج خرافات در بین شیعیان در غرب، ترویج دو مسجد از قمه زنی، ترویج لعن بر خلفا، دعواهای بین مسجدها و مرکزهای مذهبی مختلف، ریزش شدید بدنه جوان و میان سال شیعه ایرانی و عراقی و لبنانی به طرف مسیحیت و بهائیت و . . .

-- آرام ، Feb 19, 2009

شیوع بی نظیر خرافات در مذهب حکومتی ایران، آغاز طلوع مبارکی است که بشارت داده اند. آن گاه که پیام بهاء الله، پیام مهر و عشق و صلح جهانی و رفع تمام تبعیضات بین زن و مرد و بین فقیر و غنی صحنه ایران عزیز را روشن گرداند و آن ملت کهنسال به آینده روشنی که شایسته آن است دست یابد. آثار این آینده روشن هم اکنون از استقبال بیسابقه جوانان وطن در داخل و خارج از پیام صلح و مهر پیداست. اصلاحی که جناب دکتر مدرسی در امید آن هستند پیش نخواهد آمد و مانع تحقق اراده الهی نخواهد بود.

-- امیدوار ، Feb 19, 2009

سخنرانی تکان دهنده ایست. آخرش اینطور می رساند که استاد مدرسی قطع امید کرده و دیگر نمیخواهد در راه روشنگری و خرافه زدائی از اسلام ادامه بدهد که خبر خیلی بدیست. حالا که سروش و گنجی و شبستری و ملکیان همه آن بالا بالاها را میزنند همه امید ما به مدرسی و کدیور بود که قرآن و اسلام و خدا و پیغمبر و امامت و تشیع را قبول دارند و حرفشان اصلاح است نه ریشه کنی. اگر اینها هم رها کنند مذهب میماند و یک مشت بیسواد خشک مغز سوء استفاده چی.

-- نیما هدایتی ، Feb 19, 2009

به پرفسور مدرسی توصیه کنید لطفاً در راه آزادی مردم ایران ایجاد مانع نکند. بگذارید بازار ریای این دکانداران دین گرم تر شود تا مردم بهتر و زودتر باین نتیجه برسند که تنها راه رهائی، برانداختن این دستگاه جهل و نادانی است.

-- غ. اسماعیلیان ، Feb 19, 2009

از استاد مدرسی طباطبائی مقالات زیادی در مجلات و وبلاگ ها در مسائل حقوقی منتشر شده که برای خوانندگان شما جالب می تواند باشد و خوب است بیشتر آن قسم نوشته های ایشان را باز نشر کنید. نه این که سخنرانی ها و مصاحبه های مذهبی ایشان جالب نباشد ولی در امریکا بیشتر بلکه تقریباً منحصراً ایشان را به عنوان یک استاد بزرگ دانشگاه و حقوقدان طراز اول می شناسند. حتی تا این آخریها هیچ مطلبی از ایشان در این مباحث مذهبی منتشر نمی شد. معمولاً می شنیدیم دعوت سخنرانی در انجمنهای اسلامی را نمی پذیرند. فی الواقع کشیدن استاد مدرسی باین بحثهای کم فائده نوعی تلف کردن وقت ایشان است.

-- عباس روزبه ، Feb 19, 2009

من معتقدم شیعه اونقدر از نظر منطق قوی است که اگر درست به دنیا عرضه شود می تواند چشمها را خیره کند ولی برای این افراذ فقط وسیله امرار معاش شده. مردم هر چه در نادانی بیشتر غوطه ور باشند برای اونها بهتر! مگر عقلشون کم شده جلوی خرافات را بگیرند.

-- علی رضا ، Feb 19, 2009

اول باید دید این که آقای مدرسی میگوید شیعه واقعیست یا شیعه واقعی همین اباطیل و خرافات است که ملاها و مداحها و نوحه خوانها سر منبرها میگویند. احتمال قوی میرود که شیعه همین حرفها باشد و آقای مدرسی کوشش میکنند واقعیت را نفرمایند. حالا چه اصراری بر این کارست نمیدانم.

-- Salman ، Feb 19, 2009

دوستان - این "بی نام" که کامنت گذاشته و به تشیع توهین کرده ظاهراً همان کسی است که پای مصاحبه قبلی استاد مدرسی کامنت گذاشت و نسبتهای بی اساس به اهل سنت داد که علمای اهل سنت اورا محکوم کردند و سر کایش نشاندند. حالا رویش نمیشود اسمش را امضا کند!

-- عادل ، Feb 19, 2009

آقای مدرسی فکر میکند با نوشتن کتاب و مقاله این جماعت تندروی پررو دست از حرفهاشان بر میدارند یا اجازه میدهند کس دیگری هم حرف بزند. اولاً اینها میترسند اگر کس دیگری حرف بزند و حقائق را بگوید مشتشان باز شود و همه بفهمند چه قدر این حرفهای اینها دروغ و عوام فریبی است. دوماً مثلاً اگر شما کتاب در معرفی تشیع راستین نوشتید مگر اینها جا خالی میدهند؟ صدها کتاب پر از دشنام و توهین علیه شما و کتاب شما می نویسند و کاری میکنند که دیگر کسی هوس نکند بگوید بالای چشم آنها ابرو است. تازه شما مؤدب و متمدن هستید اینها که سق شان را با فحش و زشتگوئی برداشته اند. کسی جز خود امام زمان حریف این نامردم نمیشود.

-- صفر زاده ، Feb 19, 2009

بدون نام میگوید: سوال من از آقایان این است:
- با چه معیاری خرافات را از شیعه می پالایید؟
- فرق اساسی شیعه یک و شیعه دو کدام است؟
جناب بدون نام: پرفسور مدرسی قبلاً جواب شما را در کتاب مکتب در فرایند تکامل داده است. فصل دوم کتاب را در اصل انگلیسی یا ترجمه فارسی بخوانید پاسخ خود را دریافت دارید.

-- پورنگ ، Feb 19, 2009

به آقای بدون نام عرض میشود شیعه یک و دو هرکدام را که بگیرید لااقل این قدر اخلاقی هست که قطع عضو بدن دخترک معصوم را به عنوان ختنه واجب یا مستحب مؤکد نداند و آشامیدن ادرار شتر را به هم مذهبان خود توصیه نکند و با یک کلمه که شاید از سر مستی یا بی توجهی گفته شده زن بدبخت را سه طلاقه نکند و .. و .. بروید فکری برای بدبختی های خودتان بکنید. ضمناً بنده با عمر کشان به عنوان محکوم کردن کسی که سمبل ظلم به آل پیغمبرست هیچ مشکلی ندارم و اگر کسی آن را ممنوع کرده خیلی کار بی معنی کرده.

-- بدون نام ، Feb 19, 2009

- همانطور که بعضی از دوستان اشاره کردند، اشکال در درجه اول از خود اسلام و در درجه دوم از ذات تشیع است.
وقتی این همه تفاسیر مختلف از اسلام می شود که گاهی صدو هشتاد درجه با هم متفاوتند معلوم است اصل قضیه اشکال دارد.
علت آن است که اگر همان عقل استدلالی بدون تعصب را به قضاوت بنشانیم به این نتیجه می رسیم اگر قرار بوده با این هدف که این دین راهنمای جاوید بشر باشد، محمد به پیامبری رسیده و آیات خدا را برای مردم تلاوت کرده است، نتیجه اش این شده که حتی درست ترین بخش این دین یعنی تشیع ( به زعم آقای طباطبایی) رو به انحطاط مطلق قرار دارد. همان عقل استدلالی چنین فعل بی نتیجه ای را از جانب خدا باطل می داند.
پس بهتر است آقای طباطبایی با آن همه اطلاعات، جرات کرده و در صندوقچه اهدایی والدین و اطرافیان مذهبی را هم باز کنند و درون آن را هم جستجو کنند، شاید به نتایج بهتری برسند.
چه می کند این تعصب مذهبی که در ضمیر ناخودآگاه افراد از کودکی کاشته می شود و باعث می شود انسان تحلیل گر به سراغ تحلیل هر چه برود، نتواند به سراغ تحلیل آن برود و به قول بعضی ها آن را اصل موضوعی میداند.
آقای طباطبایی برای یک بار هم که شده فرض کنید که بدون اعتقاد قبلی می خواهید اسلام را بررسی کنید، از آتش دوزخ و دیگر چیزها هم نترسید.

-- سامان ، Feb 19, 2009

با سلام

به گمان من صحبت از "مکتب" و حفظ مکتب کردن- حال چه تشیع و چه تسنن- خود نوعی بیراهه رفتن است.
همانطور که اینجا بحث شد، شریعت های گوناگون منجمله شریعت محمد (ص) ابزاری بوده است برای قرار دادن اقوام مختلف در راه رشد... طلب و جستجوگری و کشف بیشتر کلمات بیکران خالق هستی که همان "دینداری" است. این دینامیک است و رو به آینده دارد... نیروی محرکه آن دانستن نادانسته هاست نه این که زندانی گذشته و گذشتگان شدن!
چندان امیدی به رهایی مراجع و حوزه ها از "جهل مرکب" نیست. این آقایان قرن هاست نمی دانند که نمی دانند!!! و در جهل مرکب باقی خواهند ماند. راه حل نهایی همانا قرنطینه کردن آن ها در محدوده ای به نام واتیکان قم است!!

-- آرش ، Feb 19, 2009

من هم مشتاق خواندن نوشته های غیر مذهبی استاد مدرسی هستم. مطالب مذهبی همه جا هست وگرچه استاد نوع محققانه آنرا ارائه میکند. اما حیف نیرو و اعصاب این دانشمند که صرف این حرفها شود. آنچه برای آدمی مانند من جالب است این است که چه گونه از دارالجهل و الخرافات قم دانشمندی بزرگ مانند این استاد بیرون میآید که دانشگاهی مانند پرینستون به او کرسی تدریس بدهد و دانشگاه های بزرگ دیگر برای بردن او باهم رقابت و مسابقه بگذارند.

-- ا. صارمی ، Feb 19, 2009

خواننده ای که بدون امضا کامنت گذاشته و از شیعه یک و شیعه دو حرف زده این ستون را با ستون اکبر گنجی اشتباه گرفته! در این مقاله صحبت یک و دو نیست که اولی خوب باشد دومی بد. نویسنده دو "بینش" در بین شیعه مشخص میکند که یکی علمی است یکی احساسی و عاطفی. هر دو را ستایش میکند و با هیچ کدام مشکلی نمی بیند. میفرماید سی چهل سال است یک گرایش غلاتی خودش را کم کم قاطی کرده. شیعه گری این قدر صاف و زلال است که تا بدعت داخل شود پیداست، مثل یک مذهب دیگر نیست که هزار و چهارصد سال بدعت و جعل تاریخ و ظلم دست بدست داده آن را تولید کرده باشد و اگر پرستش خلفا را ازش بگیری دیگر هیچ تهش نماند.

-- ادیب راد ، Feb 19, 2009

بزرگوارا - سخنان از دل برخواسته ات برای من پیرمرد خاطره سخنرانیهای دردآلود طالقانی ها و مطهری ها را تجدید کرد البته آن موقع ها درد ما جوانهای مسلمان، برداشتهای غلط از اسلام بود حالا تحریف چهره پاک تشیع است. در مجاهده خود موفق باشید دست خدا بهمراهتان.

-- جعفرپور ، Feb 19, 2009

جناب استاد مدرسی در زمانه ای که هجمه شدید ضد مذهبی براه افتاده و در پشتیبانی از یکدیگر در اینکار که با توهین وافترا به مذهبیون میخواهند ژست روشنفکری و بلوغ سیاسی بگیرند چطور است که شما به بهانه اینکه در آینده مورد نظرتان اصلاحات دینی صورت نمیگیرد صحبت از یأس میکنید .
این حقیر مطالبی از محضر روشنفکرانی بزرگ درباب عصمت و تفاوت درجات بین امامان تهیه و میخواستم جهت آگاهی دوستان نقل کنم که بنظرم رسید این مسئولیت اهل فن میباشد که بار این وظیفه را بدوش بکشند . با امید که در سایه حق مؤید و منصور باشید .

-- بدون نام ، Feb 19, 2009

آشفته‌بازار اظهار نظرها
هر كس در اين بازار كالاي خود را عرضه مي‌كند و بر كالاي رقيب مي‌تازد.
آن بهايي با آيين جعلي و مستقر در كشوري غاصب هرگز توضيح نمي‌دهد كه چگونه خود را با اسرائيلي كه خون هزاران زن و بچه بي گناه را مي ريزد، موافق ساخته است و چگونه با اين همسازي مي‌خواهد منادي عدالت و احسان و صلح و خوبي باشد.
آن لامذهبي كه افتخار دارد، بر هيچ آيين و مرامي نيست، هيچ به اين سؤال پاسخ نمي‌دهد، تويي كه بر اسلام و شيعه مي‌تازي، چه جانشين مناسبي براي آن داري؟ كدام مرام و آيين و قانون است كه در فهم متون آن اختلاف نظر نباشد؟ و كدام آيين و قانون است كه مو به مو اجرا شده باشد؟ آيا اگر قانوني به درستي اجرا نشد، نقص از قانون است؟ براي مثال آيا ترديدي وجود دارد كه نبايد از چراغ‌قرمز عبور كرد؟ و آيا اگر كساني از چراغ‌قرمز عبور كردند، نشان‌گر غلط بودن آيين‌نامه راهنمايي و رانندگي است؟
آنچه اين آشفته‌بازار را سامان مي‌دهد، حاكم كردن عقلانيت و انسانيت است. اگر در يك دين و فرهنگ‌ خرافه و نقض حقوق بشر رخ مي‌دهد و اگر وهابي ها شيعيان را تكفير مي‌كنند و خونشان مي‌ريزند و اگر غاليان شيعه به صحابه دشنام مي‌دهند و بر آنان لعن مي‌فرستند، همه از روي تبعيت از جهالت و حيوانيت است.

-- نكونام ، Feb 20, 2009

این شخصی که به استاد مدرسی گفته بود رافضی و قول داده بود اگر از کتابهای اهل سنت نقل نشود کاری به ما رافضی ها نخواهد داشت پس چی شد دو باره بدون نام پیداش شد؟

-- مجوس رافضی ، Feb 20, 2009

من هم برداشتم از این سخنرانی آقای مدرسی این است که ایشان وظیفه خود را در مسائل مربوط به تشیع تمام شده میدانند و قصد دارند این عرصه را به طور کامل ترک کنند. این مسأله البته جای تأسف است ولی نگرانی نیست چون وجود این دانشمند عالیقدر در هر زمینه ای که باشد برای ما ایرانیان افتخارآفرین است. خدا ایشان را برای عالم علم و معرفت نگاهداری فرماید.

-- م. حاجی ، Feb 20, 2009

استاد یه مقدار هم جامعه شناسی مطاله کنند،تا عرفی شدن را درک نمایند.

-- ارغوان ، Feb 20, 2009

ممنون از شما به خاطر این مطلب.
آقای مدرسی در بخشی از سخنرانی خود کلمه ی ولی امر مسلمین را به کار برده اند.
آقای مدرسی از شما که از غلو در مذهب تشیع بیمناکید انتظار می رود خود از کلمات اغراق شده سیاسی استفاده نفرمائید.

-- بدون نام ، Feb 20, 2009

آقای نکونام عزیز،
به نظرم یکی از اشکالات اساسی که دیندارانی مثل شما به لامذهبان دارید همین است که گفته اید (بر هيچ آيين و مرامي نيست، هيچ به اين سؤال پاسخ نمي‌دهد، تويي كه بر اسلام و شيعه مي‌تازي، چه جانشين مناسبي براي آن داري؟)
برادر جان چه کسی گفته که ما بر هیچ آیینی نیستیم، چرا این گونه به راحتی تهمت می زنید. مگر میشود که بدونه آیین و مسلک بود. البته این آیینی متفاوت است و اساس آن از دینداری و خدا پرستی جداست.اساس آن بر شناخت پدیده ها بر اساس تجربه و علم نهاده شده و هراسی از اینکه اشتباه کند را ندارد چرا که بلافاصله توانمندی رفع اشتباه را دارد و به صورت متداوم موجب رشد کیفی خود میشود. اگر به عقیده ما بود حالا می بایست تمامی زندانها در دنیا و همین ایران خودمان آکنده از افراد به قول شما لامذهب می بود و این در حالیست که اگر آمار درستی گرفته شود درصد بالایی از متخلفان جامعه مذهبیون هستندالبته نه بخاطر اینکه مذهبی هستند بلکه بخاطر اینکه در معرض شناخت علمی و اخلاق سوکولار قرار نداشته اند.

-- گوران ، Feb 20, 2009

در ثلث اخیر، چند افتادگی و چند مورد اختلاف با متن قبلاً نشر شده این سخنرانی می بینم. علت چیست؟
----------------------------
زمانه: اندکی ویرایش شد تا هم از حالت گفتاری صرف خارج شود و هم جملات بیش از حد طولانی نباشد.

-- مجید ، Feb 20, 2009

در کتاب نهضتهای سیاسی-مذهبی از رسول جعفریان که تا حال ده دوازده بار چاپ شده خواندم که آیت الله خامنه ای در سالهای پیش از انقلاب در مشهد با خرافات و تندروی مذهبی مبارزه میکرده و باین خاطر مورد حمله افراطیون قرار داشته است. اگر این قبیل تندرویها با وجود تلاشهای نیم قرن گذشته باقی مانده و حتی تغلیظ شده معلوم میشود ریشه دارست. پس شاید مقرون به مصلحت باشد که بجای مبارزه با آن بفکر کنترل آن بود.

-- مؤمن ، Feb 20, 2009

در نشر قبلی متن موجود، دانشجوئی که قبل از آقای مدرسی صحبت کرده از پیامی ذکر میکند که آیت الله سیستانی برای حفظ اتحاد جامعه شیعه فرستاده. گویا کلمه ولی امر اشاره به این دستور باشد.

-- بدون نام ، Feb 20, 2009

با مقابله معلوم شد در بخش دوم این متن قدری دستکاری شده که در چند مورد درست عکس حرف استاد مدرسی را نتیجه میدهد. اگر کسی به استاد دسترسی دارد موضوع را به اطلاع ایشان برساند.

-- مظفر ، Feb 20, 2009

از خواندن این خطابه کمی تعجب کردم. مدرسی که همیشه به سابقه حوزوی خود افتخار میکند و در سخن گفتن خیلی آرام است و سعی میکند روی جنبه های مثبت هر چیز تکیه کند چی شده که اینطور تلخ و ناآرام و ناامید راجع به آینده مذهب و تشکیلات مذهبی ایران حرف زده است.

-- ارسلان ، Feb 20, 2009

برداشت شخصی من این است که گزارش اداره کننده جلسه در باره ریزش بدنه جوان شیعه در کانادا و ارقام تکان دهنده ای که داد موجب ناراحتی آقای مدرسی شد بخصوص این که گفت هر چه به دفاتر قم می نویسیم کسی کوچکترین حساسیتی نسبت بمسأله نشان نمیدهد. از طرف دیگر آقای مدرسی نسبت به حفظ حرمت مرجعیت شیعه همیشه خیلی مبالغه میکند و میگوید اگر دست مرجعیت از روی جامعه شیعه بر داشته شود کار ما تمام است. مقایسه با وضع مسلمانان در اسپانیا میکند که تا علما ماندند مسلمانها ماندند و وقتی علما از اسپانیا بشمال افریقا مهاجرت کردند مسلمانان هم سریعاً تحلیل رفتند و تاریخ اسلام در اسپانیا خاتمه یافت. آن سخنران اول که مسأله حرفهای گستاخانه در بین جوانان را نسبت به مراجع گفت آقای مدرسی ظاهراً خیلی ناراحت شده و چند بار گفته اند خدای من! که در نقل وبلاگ محب میان پرانتز نقل شده. نهایتاً جو جلسه در مجموع، موجب این سخنرانی تند و تیز ایشان شده که با روش مرسوم ایشان نمیخواند.

-- محمد امین الهامی ، Feb 20, 2009

عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی.

-- ف. صاد ، Feb 20, 2009

من با این حرفها کاری ندارم. فقط میخواهم به این آقایون علمای قم بگویم اگر فکری نشود تا ده الی بیست سال دیگر همه جمعیت ایرانی مقیم خارج جذب مذهبهای دیگر میشوند یا بکل لا مذهب. تا بیشتر از این دیر نشده فکری بکنید.

-- حسنی ، Feb 20, 2009

این مطالب غلو و اینها کار دراویش بود که ائمه را در عرش میگذاشتند تا قطب های خودشان را کنار آنها بگذارند. موفق هم شدند. بیخود نیست این همه درویشی در همه جا گل کرده!

-- م. درخشان ، Feb 20, 2009

بیانات استاد مدرسی هرچند متین است اما کلی گویی است. ترساندن مردم از شیعه حیدرآبادی، دلیل و منطق نمی شود. خطابه و نصیحت هم جای استدلال را نمی گیرد. لذا اگر استاد دلمشغولی اصلاح جامعه شیعی را دارند باید که بیشتر صحبت شان اختصاص به نقد دقیق تفکرات شیعه غالی داشته باشد نه شکوه و شکایت.
همچنین برای من جالب بود که ایشان که خود را شیعه متکی به منطق وعقل می دانند معتقد به مفهومی مانند "ولی امر مسلمین" هستند.

-- رضا ، Feb 20, 2009

مدرسی از این می ترسد که ایران «به هندوستانی دیگر تبدیل شود که در هر گوشه‌ی آن صدها مدعی پیامبری و خدایی زندگی کرده و هر یک گروهی اتباع و اشیاع داشته باشند.»

واقعا ای کاش ایران به هندوستانی تبدیل بشود که پیروان صدها عقیده و مرام با صلح و آرامش کنار یکدیگر زندگی کنند و یک دولت-ملت دموکراتیک بی مانند تشکیل دهند. این کجایش ترس دارد؟ این آرزوی من و بسیاری مثل من و شما است.
تنها حاصل جمهوری اسلامی به قیمت صدها هزار کشته (جنگ ۸ ساله و اعدامها) و چند میلیون معتاد و... این بود که اسلام شیعی استیلای فکری (هژمونی) اش را در اذهان ایرانیان تحصیل کرده از دست داده است. و توده مردم هم به علت نفرت از حاکمیت روز به روز دین گریز تر می شوند، و این راه را برای یک جامعه روادار و چند صدایی باز می کند. امیدوارم در زمان حیات ما جوانها این اتفاق بیفتد! مدرسی از این تغییر ناراحت است، ولی من خوشحال!

-- بهمن ، Feb 20, 2009

اگر ممکن است کسی آدرس وبلاک محب را در اینجا بنویسد. من که هرچه گشتم پیدا نکردم

-- سلمان ، Feb 20, 2009

جناب نیکو نام عزیز
چرا فکر میکنید " در این آشفته بازار"کسی اجازه ندارد کالای خود را عرضه کند و فقط شما هستید که اجازه دارید کالای خود را عرضه دارید . انحصار عقیدتی جمهوری اسلامی در روح و جان شما آنچنان نفوذ کرده که چشم خود را به روی حقایق بسته اید

-- شهرام ، Feb 20, 2009

در پاسخ جناب نیکنام باید بگویم اگر وهابیها خون شیعیان را میریزند برای اینست که شیعه را جعلی میدانند همانطور که شما بهائیت را جعلی میدانید . عقلانیت یعنی احترام به عقاید دیگران و نه تکفیر و توهین .

-- شهرام ، Feb 20, 2009

نکونام عصبانی است.
به آیین بهایی می تازد و آنرا جعلی می داند چرا که مرکزش در اسراییلی است که خون مردم بی گناه را می ریزد. اگر ملاک ریختن خون مردم بی گناه باشد که کارنامه اسلام و مسلمین صدبار سیاه تر است. تعداد اعراب کشته شده به دست اسراییل بیشتر است یا تعداد اعراب کشته شده بوسیله خود اعراب؟ در تاریخ نخوانده اید که ملک حسین اردنی ده هزار چریک الفتح را در یک جنگ داخلی کشت؟ آیا اسراییل سر جمع ده هزار فلسطینی کشته است؟ اگر تاریخ نمی دانید نگاهی به بیخ گوشتان بکنید که در عراق قریب یک میلیون نفر در جنگ شیع و سنی در عرض همین چند سال کشته شدند و البته با دخالت بوش محافظه کار مسیحی.
نکونام به ما بی دینان می تازد که هیچ جانشین مناسبی برای دین نداریم. اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که مثلا در کشورهای اروپای شمالی که اکثریت مطلق را بی دینان تشکیل می دهند آمار جرم و جنایت از همه جای جهان پایین تر است و نقض حقوق بشر از همه جا کمتر، و کسی به خاطر جای خالی دین رودل نکرده است.
نکونام از آشفته بازار عقاید عصبانی است. اما نمی داند که نجات بشریت در همین آشفته بازار و تنوع و تحمل دیگری است. همین آشفته بازار فکری بوده که علم و تکنولوژی مدرن را برای نکونام به ارمغان آورده تا روبروی کامپیوتر بنشیند و به دین اجدادی خود بنازد و دیگران را تحقیر و توهین کند. ... و این طنز تلخ تاریخ است.

-- بهمن ، Feb 20, 2009

خدا نکند ایران هندوستان بشود. بهمن عزیز فراموش نکند که در هند "پیروان صدها عقیده و مرام با صلح و آرامش کنار یکدیگر زندگی" نمیکنند بلکه هر به چند به کشت و کشتار هم مشغول میشوند. همین دو سال قبل بود که هندوها یک قطار پر از مسافر را در شمال هند به آتش کشیدند و بیش ازسیصد نفر را زنده زنده در آتش کباب کردند. برادر من که در هند دانشجوی پزشکی است میگفت هر روز آدم ترس دارد که یک شایعه پخش شود کسی به گاوی بی احترامی کرده و هندوها بریزند مغازه های مردم را آتش بزنند. پریروز هم که خبر نوشیدنی جدید هندی (ساخته شده از ادرار گاو) را همه سایتها و خبرگزاریها گزارش کردند. دولت دموکراتیک هند کار دولتمردان سکولار هند و یک اقلیت وظیفه شناس تحصیلکرده است و گر نه هندوهای پا برهنه که شناسنامه ندارند رأی بدهند. یادمان باشد هند کشوری است که سیصد میلیون نفر آدمش در داخل لوله های آب رهاشده در کنار خیابانها به دنیا میآیند، زندگی میکنند و میمیرند. نود در صدشان حتی اسم ندارند. سکولاریسم علاج دردهاست نه آزادی بی رویه دین سازی و عوام فریبی.

-- نیما اردلان ، Feb 21, 2009

ولی امر درمعنی اولیاء امور مذهبی جامعه شیعه یک تعبیر مذهبی سنتی است و ربطی به اصطلاح جدید سیاسی ندارد. به مرجع تقلید در اصطلاح سنتی میگفتند ولی امر یا جاکم شرع. اگر مرجع تقلید قدرت محلی هم داشت و اجرای حدود شرعی میکرد میگفتند حاکم شرع مبسوط الید. آقای مدرسی برسم حقوقدانان، اصطلاحات فنی را به همان صورت اصلی در نوشته جاتشان بکار میبرند که اینجا هم باید منظورشان مرجع تقلید شیعه باشد.

-- سید مصطفی ، Feb 21, 2009

آقای نکونام
من بهائی نیستم ولی بهائیگری را دینی دیده ام مثل همه دینهای دیگر نه آیین جعلی. بهائیان هم تا جائی که من دیده ام نوعاً آدمهای اخلاقی شایسته احترام هستند. خوب است ما ایرانیان با هم مهربان باشیم و به احساسات یکدیگر اهمیت بدهیم.

-- مظفر ، Feb 21, 2009

استاد مدرسی به طبیعت مستمعین سخنرانی خود بحث کاملاً درون گروهی مذهبی کرده که قسمتی برای ماها مسائل مطرحی نیست. قسمت مهمش جائی است که از تسلط فرهنگ عوام فریبی و خرافات بر کشور گفته اند. این ضایعه ایست که اگر جلوگیری نشود واقعاً مسئله ساز میشود. خرافات چیزی است با استعداد توسعه بی نهایت یعنی اگر وضع موجودش را پذیرفتی در همان نقطه متوقف نمیشود بلکه زیادت خواه است و روز بروز بیشتر میشود. حیف از فرهنگ سنتی ما که اینطور در خرافات مذهبی غوطه ور شود.

-- الف. هدایتی ، Feb 21, 2009

جناب نکونام از لامذهب هائی که به اسلام یا تشیع حمله میکنند گله کرده و گفته است كدام مرام و آيين و قانون است كه در فهم متون آن اختلاف نظر نباشد؟ و كدام آيين و قانون است كه مو به مو اجرا شده باشد؟ آيا اگر قانوني به درستي اجرا نشد، نقص از قانون است؟
سؤال دوم و سوم درست است اما اشکال کسانی که به اسلام و تشیع خرده میگیرند بی مبنا نیست. مسیحیت همپای زمان پیش آمده و خودش را با انسان قرن 21 و طرز تفکر او تطبیق داده. همین بهائیت طوری خود را با زمانه وفق میدهد که آدم حظ میکند. من تصور میکنم هر پنج یا ده سال اصول دینی خود را بازبین و آپ تو دیت میکند. ولی متولیان مذهبی اسلام هیچ وقت بخود زحمت نداده اند دین را آپ تو دیت کنند و لذا اصلاً جواب مشکلات فکری و دینی آدم قرن 21 را نمیدهد. خود شما که همیشه تلاش میکنی یک طورهائی از اسلام و تشیع دفاع کنی مجبوری به این نکته اعتراف کنی که موجودی کتب اسلامی مال 14 قرن پیش است. همه مذهبهای دیگر هم همین طورند ولی روی دینشان کار میکنند مسلمانها چه کار مثبتی روی متون خود کرده اند؟

-- رسول محتشمی ، Feb 21, 2009

بر خلاف بعضی دوستان، من خوشحالم که دکتر مدرسی از مباحث مذهبی استعفا بدهد و مذهب را به ملاها واگذارد. تا وقتی مردم همچنان دنبال ملاها هستند چه دلیل دارد آنها به فکر تغییری باشند یا گوش به نصیحت آدمی مثل مدرسی بدهند. فقط وقتی ببینند دور و برشان خالی شده مجبورند برای رواج و رونق مجدد کارشان فکری بکنند. خیلی حیف است دانشمندی در وزن و احترام دکتر مدرسی بخاطر سوابق مذهبی یا دلبستگی عاطفی دنبال این حرفها باشد.

-- پویا ، Feb 21, 2009

سامان می گوید این تعصب مذهبی است که در ضمیر ناخودآگاه افراد از کودکی کاشته می شود و باعث می شود انسان تحلیل گر به سراغ تحلیل هر چه برود، نتواند به سراغ تحلیل آن برود و به قول بعضی ها آن را اصل موضوعی میداند. ولی من معتقدم این بیشتر تعلق فرهنگی است تا تعصب مذهبی. اکثر مردم دنیا در طول زندگی یا دست از مذهب بطور کلی برمیدارند یا با همان مذهب که از کودکی خو گرفتند زندگی میکنند. این اسمش تعصب نیست علاقه فرهنگی است مثل علاقه آدمهائی که پنجاه سال از مملکت خود دور بوده اند هیچ قوم و خویش یا نفع و سودی هم در مملکت ندارند اما دلشان آنجاست. این را میشود گفت تعصب یا نه، نمیدانم. به نظر من تا وقتی که مذهب پدر مادری آدم مشکل ساز نشده و آدم باهاش انس دارد همان را ادامه بدهد بهترست تا بخواهد با یک چیز ناشناخته تازه خودش را منطبق کند. مگر سعادت داشته باشد خود را از غم هر تعلقی آزاد کند.

-- م. ع. استوار ، Feb 21, 2009

از نوشته های استاد مدرسی طباطبائی بسیار لذت می برم و به وسعت دید و عمق دانش ایشان آفرین می گویم، لیکن با نا امیدی و کناره گزینی ایشان موافق نیستم و استدلال ایشان را درست نمیدانم. حتی اگر در این نسل شاهد تغییری نباشیم اما این نوع نیست که تلاش متفکرینی مثل ایشان بی اثر باشد. فی الواقع در هر مذهبی اگر چند تن انسان دانشمند و فرهیخته آن در هر نسل از این نوع تلاشها نکنند کار آن مذهب زارست. اگر مطهری ها و طباطبائی ها در نسل قبل جانفشانی نکرده بودند امروز وضع ما از این که هستیم چند درجه بدتر بود. پس استاد طباطبائی دلگرم باشتد که زحماتشان بی اجر و اثر نخواهد ماند. ممکن است در عمر انشاء الله طولانی خود تغییری در این نسل نبینند ولی همین که از انحطاط بیشتر جلوگیری شود خود مسئله مهمی است.

-- حاجیان ، Feb 21, 2009

بنده خودم در آن جلسه حضور داشتم و تعجب می کنم که بخشی از فرمایشات استاد بزرگوار در این متن منعکس نیست. استاد در بخش نخست سخنرانی که درباره امیدها بود از مبارزه فکری و قلمی استادشان مرتضی مطهری به نیکی یاد کردند و نقش او را در پالایش فکر اسلامی از آلودگی ها ستودند. سپس از پویائی حوزه علمیه قم در عرصه حقوق تحلیلی تجلیل شایان کرده و به ویژه از یک نسل جوان در حوزه علمیه قم بسیار تمجید کردند که به گفته ایشان امید اسلام و تشیع هستند و به ویژه در مسائل تاریخ و فرهنگ اسلام و احیاء مواریث شیعه تحقیقات بسیار مهمی منتشر میکنند. آن گاه نوبت به ناامیدی ها رسید که از پدیده غلو که به تدریج بر عرصه مذهبی چیره می شود به تلخی یاد کردند و آن را محکوم کردند. موجب شگفتی است که آن چه در متن حاضر می خوانم فقط بخش آخری سخنان ایشان است و بخش قبلی نیست.

-- ک. رضوانی ، Feb 21, 2009

منزلت مصونيت ديني
آقاي گوران جانشين خاصي براي دين جز يك تعبير مبهم «شناخت علمي و اخلاق سكولار» مشخص نكردند و بعد افزودند كه بيش‌ترين تخلف‌ها از سوي مذهبي‌هاست؛ نه غير مذهبي‌ها.
عرض من اين است كه:
اولاً، دين چه منافاتي با شناخت علمي و اخلاق سكولار(عقلاني) دارد. البته اگر ديني مروج جهالت و خرافه و فساد اخلاقي بود، من از آن دفاع نمي‌‌كنم؛ اما تلقي من اين است كه اسلام چنين ديني نيست.
ثانياً، شما طبق كدام آمار مي‌فرماييد، تخلف و فساد در ميان مذهبي‌ها فراوان است. البته بايد ميان مذهبي‌هاي اسمي و مذهبي‌هاي واقعي فرق بنهيد.
ثالثاً، فرد مذهبي خدا را به عنوان شعور قادري كه ناظر و محيط بر اعمال انسان‌هاست و به اعمال آنان جزا مي‌دهد، باور دارد و اين بهترين پشتوانه براي اخلاقي زيستن انسان است. شما با حذف دين و خدا چه جانشيني براي آن داريد؟

-- نكونام ، Feb 21, 2009

چرا آقای مدرسی برای مکتبی که برای ملت ما جز درد و رنج و بدبختی و آوارگی بارمغان نیاورد اشک تأثر می ریزد؟ دریغ نیست که یک عالم فرهیخته مانند شما هنوز دل در گرو چنین مکتبی داشته باشد؟

-- افسانه ، Feb 21, 2009

چند سال پیش یک نفر پاکستانی در پاسخ از علت ترسش از کشته شدن به دست متعصبین گفته بود که مدعی میشوند وقتی انها اسمی از اسما متبرکه بردند به احترام بر نخاستم این رسم تا 1350 در مدارس ایران بود .
جمع اوری اسما متبرکه در پاکتهائی در ادارات هنوز به درجه ایکه بعضیها رعایت میکردند نرسیده است .
منظورم اینست که بر خلاف انتظار "بهمن" هند شدن در کالیبر ایران نیست بلکه رسیدن به 40 سال پیش و پیش رفتن در اینجهت محتمل تر است.

-- حسن ، Feb 21, 2009

صراحتاً به کسانی که به دنبال تعصبات شیعی یا سنی هستند و از هر بحثی می خواهند برای جبهه بندی های گروهی، جاهلانه، و متعصبانه شان بهره ببرند می گویم که اینجا جای مناسبی برای ایشان نیست. تا وقتی کسی بیش از تعهد به شعور و حقیقت به گروه و عقاید ش تعصب داشته باشد امیدی به صلاحش نیست. تعجب می کنم که این جماعت کور و سربازان بی جیره مواجب تاریکی چطور هر سخنی را به دستاویزی برای فرو رفتن در تاریکی و جهل مرکب قلب می کنند. عزیز من یک بار حرف را برای ارتقای آگاهی و رقع خطاهایت بشنو، نه برای یافتن بهانه ای برای تکرار آنچه بر آن بوده ای.

-- مهدی ، Feb 21, 2009

گرچه آقای مدرسی را با توجه به اثرهای یکتا و بی‌همانندشان، پژوهشگری بس ارجمند، گرانمایه و موشکاف در پژوهش‌های درون‌دینی شیعه می‌دانم، اما از دید من، بر تحلیل ساده انگارانه ایشان از «تحول تاریخی شیعه» خُرده های بسیار می‌توان گرفت. به گمان من، مشکل تفکر دینی اسلامی (چه شیعه و چه سُنّی) عمیق‌تر از آن است که ایشان گفته اند و با «احیای تفکر ثقلینی» حل نمی‌شود. شاید محسن کدیور، سروش، گنجی و ملکیان بهتر به ژرفنای این مشکل آگاهی یافته باشند. آقای مدرسی هنوز اندیشه‌ی بازگشت به «تشیع پاک» را در سر می پروراند که به نظر من، فقط در پنداره‌های ایشان ممکن است.
سرانجام، درباره‌ی پدیده‌ی «غول‌پنداری معنوی» در ادیان گوناگون (که بسیار همانند با پدیده‌ی «غلو» و «تفویض» است)، پژوهشی فراگیر و عالمانه بدست نیکُلاس گیيِر انجام شده است:
Gier, Nicholas F. (2000), Spiritual Titanism: Indian, Chinese, and Western perspectives, State University of New York Press.
که خواندن‌اش (دست کم فصل‌های آغازین) بسیار آموزنده و رهگشا ست.
سرچشمه‌های نابردباری دینی و خرافه‌گرایی در تشیع (و دیگر فرق اسلامی) هرگز چنان ساده نیست که با چیرگی یک گروه عوام احساساتی بر گروه عالمان شیعه، بتوان توضیح‌اش داد. در این باره، به گمان من، تحلیل‌های اکبر گنجی بسیار رهگشاتر و تبیین کننده‌ترند.
در پایان، نمی‌فهمم که چرا این قدر برای مسلمانان (و شیعیان) مهم است که از شمار پیروان – خدایْ نکرده – کاسته نشود! و چرا از مسیحی شدن یا بودایی شدن جوانان در هراسند. هزاران هزار فرقه‌ی دینی در ادوار گوناگون زیست انسان، پدید آمده و از میان رفته اند – شاید تشیع و تسنّن هم از پهنه گیتی ناپدید شوند. اگر هدف اخلاقی‌تر شدن و معنوی‌تر شدن انسان باشد و اعتقاد نداشته باشیم که حقیقت همواره از آنِ ما و از آنِ فرقه دینی ماست، چرا باید از گرویدن انسان‌ها به دیگر دین‌ها و سامانه‌های معنوی هراسید؟ برای نمونه، دینی بسیار معنوی همچون بوداییگری (Buddhism)، با آن همه توانایی درونی برای همراه شدن با زندگی نوی انسانی در جهان جدید، چه کم‌تر از اسلام و فرقه‌های آن (با وضع کنونی آنها) دارد ــ اگر بیش از آنها نداشته باشد؟

-- هوشنگ ، Feb 21, 2009

پرفسور مدرسی شخصیت دو گانه خیلی جالبی دارد. در پژوهشهای علمی (و حدس می زنم در تدریس دانشگاهی) کاملاً عالمانه و بدون هیچ جانبداری و پیش داوری است ولی تا پای تشیع در میان می آید به وضوح، عاطفی می شود و حتی حاضرست از یافته های خودش هم چشم بپوشد. هر نظاره گر منصف می بیند که دکترین شیعه گری، غلو و خرافه را داخل ذات خودش دارد. اگر این گونه نبود خرافات نمی توانست به این آسانی بر گرده آن سوار شود. چرا سنی گری که آن هم اشکالات فراوان خودش را دارد این قدر خرافی نیست؟ چون هسته مرکزیش تا این درجه خرافه پذیر نبوده است. مکتبی که پرفسور مدرسی در نظر دارد تشیع نیست، مذهب ایده آل خودش است یا به تعبیر دیگر تفسیر خاص از تشیع که معلوم نیست در کل تاریخ چند نفر شیعه گری را آن گونه فهمیده باشند.

-- بهنام ، Feb 21, 2009

بر یادداشت بس هوشیارانه هوشنگ گرامی یک حاشیه کوچک دارم: این جماعت که او نام برد یا همچون شبستری و آرش نراقی نام نبرد همه یک قدر مشترک دارند که می بینند یک جائی از کار خرابست. هر یک تلاش و همت بر این گمارده که تحلیل دینی جدیدی پیشنهاد کند. بعضی راه را خارج از سنت و بعضی در داخل سنت جستجو می کنند. برای بحث دینی چه داخل و چه خارج از سنت چاره ای از بعضی پیش فرض ها نیست. همین مسئله است که نوعی ساده اندیشی را در فکر همه اینان نشان می دهد. مورد که فرد مسلمان یا شیعه باشد نه گوش به حرف خارج از سنت می دهد و نه به حرف داخل سنت. او راه آباء و اجدادی می رود، خدای مخصوص خودش را دارد، امام و امامزاده خودش را دارد، از این مقوله های فلسفه و الهیات و غیره هم سر در نمی آورد. تا مسئله مهمی پیش نیاید بودائی و مسیحی و غیره هم نمی شود. حقیقت، بین یک دین و آئین با دین و آئین دیگر چندان فرق هم نیست مگر یک دین خاص مشکلات عمده به وجود بیاورد که اگر اشکال را بشود در چهارچوب سنت رفع کرد می شود کم هزینه تر باشد. به نظر من عالمانی مثل مدرسی و کدیور تقلا می کنند اشکالات مهم سنت را از داخل سیستم حل کنند. راهی که پیش گرفته اند به نظر می رسد این است که قسمتی از تعلیمات مذهب را پر رنگ تر کنند و قسمتی را کم رنگ تر یا به کلی حذف. خواه نا خواه دستاویز می کنند که فلان مسئله عنصر اصلی دین نیست بلکه تحریفی و نفوذی در دین است. اگر طرح اینها موفق شود سنت کمترین هزینه را می پردازد چون خیلی بعیدست محیط مذهبی پیشنهادات امثال سروش و شبستری را بپذیرد.

-- آرش ب. ، Feb 21, 2009

چند تن از دوستان، تعصبات شیعی و سنی را محکوم کرده اند. حرف درستی است. تعصب مذهبی اصلاً خوب نیست حتی اگر بین ادیان باشد اسلامی با مسیحی یا بودائی با برهمائی جنگ کند هم خوب نیست. ولی این در جائی درست است که تعصب منفی یا تخریبی باشد. اما اگر به معنی علاقه شدید باشد و در راه درست باشد تصور ندارم عیب داشته باشد. کسی که در اندیشه خود باور دارد شیعه گری در صورت اصلیش برای مردم سعادت می آورد چرا از نظریه خود جانبداری نکند به ویژه وقتی نسبت به مذاهب دیگر موضع منفی و تخریبی نگیرد. من این جور فکر نمیکنم ولی حرف دل کسی را که این طور فکر می کند می فهمم و ستایش میکنم.

-- ج. شعبانی ، Feb 21, 2009

از این مقاله بهره بردم و از رادیو زمانه برای انعکاس آن سپاسگزاری میکنم.

-- مجتبی لطیفی ، Feb 21, 2009

تشیع پاک که همزبان عزیز فرموده امکان ندارد بنظر من آن چنان مطلب محالی هم نیست. اگر این اهانت بمقدسات دیگران از تشیع موجود حذف بشود و این خیالبافیهای کودکانه در باره امام زمان تعدیل بشود (چون اصل ایده مهدی عیبی ندارد اما ایده امام زمان خیلی بچگانه شده) و مراسم مذهبی در لباس معقولتر درآورده شود و مثل مرحوم شریعتی توجیه و تحلیل منطقی بشود همین تشیع موجود لااقل در بین مذاهب اسلامی هم مستدلتر است هم پرعاطفه تر.

-- بدون نام ، Feb 21, 2009

بر خلاف بهنام من معتقدم پرفسور مدرسی یک شخصیت بیشتر ندارد و آن شخصیت یک استاد خیلی دانشمند و پژوهشگر موشکاف است. منتها سخنانش را به زبان مخاطب میگوید یعنی اگر مستمع دانشگاهی یا حقوقدان غیر مسلمان باشد طوری میگوید که او در فرهنگ خود بفهمد و اگر مستمع یک دانشجوی مسلمان یا بالاتر از آن: یک روحانی باشد زبان خود اورا به کار می برد. من از علاقمندان شدید نوشته های او هستم و هرگز ندیده ام با وجود پیش گرفتن روشهای مختلف، حرف اصلی خود را عوض کند.

-- بدون نام ، Feb 22, 2009

دوستی در بالا نوشته بود بعضی از خواننده ها این ستون را با ستون اکبر گنجی اشتباه میگیرند و بعضی مطالب کامنتهای مربوط به مقالات گنجی را اینجا میگذارند. مجبورم این حرف را تأیید کنم!

-- عباس ، Feb 22, 2009

یک مشکل که من با نوشته های استاد مدرسی دارم این است که بسیار موجز نویس است. گویا وسواس دارد یک کلمه حرف اضافه نگوید. این حالتش هم مربوط به حالا یا تحت تأثیر فرهنگ غرب نیست از جوانی داشته. تقریباً سی کتاب از او به انگلیسی و فارسی و عربی در کتابخانه دانشگاهی ما در این ایالت امریکا هست که قدیمی ترین آنها چاپ سال 1350 شمسی است. چند جلد از مجموعه مقالات قدیمش هم هست که از سال 1345 به بعد چاپ شده. حتی در همان کتاب و مقاله ها هم موجزنویس است. غرب که آمده دیگر وسواس بیشتر پیدا کرده. مثلاً به رسم استادان غربی، اگر در موضوعی یک مقاله یا مدخل دائره المعارف وجود داشته باشد محال است دیگر وارد بحث شود و به همان منبع ارجاع میدهد. آدم گاهی آرزو میکند که او خود قدری موضوع را بیشتر می شکافت و توضیح می داد چون مسلم است که در این صورت مطالب خیلی مهمتری می یافت و در اختیار خواننده قرار میداد. ولی از همین رسم سفت و سخت دانشگاه های غربی که بحث انجام شده را نباید تکرار کرد قدم بیرون نمی گذارد. البته اینها مشکل من است و الا در محیطهای دانشگاهی غرب این کار "متن نویسی" را هنر استادان ارشد میدانند و بسیار ستایش میکنند.

-- کریم پارسا ، Feb 22, 2009

امیدوارم دوستان رادیو زمانه بتوانند آثار بیشتری از استاد مدرسی بدست آورده و بگذارند. هر نوشته ای که از این استاد عالی مقام می خوانم بیشتر فریفته دانش و بینش او می شوم.

-- افشین ل. ، Feb 22, 2009

من خودم و همه فامیلم پشت در پشت شیعه بودیم و هستیم. پدر پدر بزرگم پیش از انقلاب بلشویکی روسیه به خاطر مسلمان بودن از قراباغ آواره شد و به ایران آمد. من هم با این که الآن بیش از شش سال است برای درس خواندن به انگلیس آمده ام هنوز لااقل بعضی نمازهایم را می خوانم. ولی حالا که چشم و گوشم به دنیا بازتر شده با تمام اجزاء مذهب به اون صورت که در ایران یادم داده بودند مشکل دارم. از هیچ کس هم تا حالا جواب درست و قانع کننده ای به سؤالاتم نشنیده ام. کاش این مرکزهای مذهبی قم، کتابهای دینی مذاهب دیگر را میگذاشتند جلویشان و از روی آن یک کتاب مشابه برای اسلام درست میکردند که نسل تحصیلکرده خارج بداند اسلام و تشیع راستین چیست.

-- آیدین ، Feb 22, 2009

دانش و حمیت دینی این استاد بزرگ را می ستایم. جالب است که من سالهاست مقیم حومه واشینگتن هستم اما از حضور این بزرگوار در فاصله دو ساعت و نیمی محل زندگیم خبر نداشتم!

-- کوشا ، Feb 22, 2009

بر عکس بعضی از خوانندگان من هیچ تند و تیزی در این گفتار ندیدم. به نظرمن بسیار متین بود و درد دل همه انسانهای درس خوانده فهیم که هنوز به دین و آئین خود علاقه ای دارند. ظاهراً آقای مدرسی آن قدر متین و مؤدب است که آشنایان همین دو کلمه سوز دل ایشان را خلاف متعارف دانسته اند که: "تشیع را به کجا می برید و با مکتب پاک اهل بیت چه می کنید؟" ولی حتی همین خطاب هم در حد بسیار نجیبانه ای متین و مؤدب است. خیلی دلم میخواهد این استاد را از نزدیک ببینم. کاش عکسی از ایشان گذاشته بودید.

-- کاوه ، Feb 22, 2009

جناب نکو نام گرامی
شما فرمودید: " آن لامذهبي كه افتخار دارد، بر هيچ آيين و مرامي نيست، هيچ به اين سؤال پاسخ نمي‌دهد، تويي كه بر اسلام و شيعه مي‌تازي، چه جانشين مناسبي براي آن داري؟ " نکونام گرامی این سخن شما منطقی نیست .کسی که اساسا موضوعی را زائد میداند چرا شما از ایشان توقع دارید برای چیز زائد بدنبال جایگزین ( آلترناتیو) باشد ؟ مثلا کسی که " فتخ " دارد و آن را زائد دانسته و به دکتر مراجعه میکند آیا دکتر از او می پرسد که من وقتی " فتخ " تورا عمل کردم چه چیزی جای آن بگذارم؟ سخن شما اگر کمی فکر کنید مشابه همین سوال است .پیروز باشید.

-- ایرانی ، Feb 24, 2009

ممکنه یکی لطف کند آدرس این سایت محب را برای ما هم بنویسد؟

-- مهران ش ، Feb 25, 2009

ایشان که به عارضه چشمی مبتلا شده اند میتوانند برای استخدام یک دانشجوی مناسب آگهی بدهند تا بتوانند تحقیقاتشان را تکمیل و نتیجه ی آن را عرضه کنند. به هر حال اگر کسی به حقانیت عقیده ای تا این اندازه معتقد است باید برای عرضه ی آن هزینه هم بپردازد.
با آرزوی موفقیت برای ایشان.

-- محمد صبا ، Mar 2, 2009

استفاده از عنوان ولی امر مسلمین توسط ایشان ، نشان از غالی بودن ایشان در نظریه ولایت فقیه داشت!

-- محمد ، Mar 2, 2009

هانفر تسنن را به بي راهه برد و اين موجود به خيال خود و اربابانش مي خواهند اين بلا را بر سر شيعه بياورند

-- arash ، Mar 4, 2009

Arash مطلب مقاله را نگرفت. نویسنده تلاش کرد بلاهائی را که امثال شما به نحو اتم و اکمل سر شیعه آورده اید افشا کند که در این راه بسیار موفق بود. طبیعی است که شماها هم در برابر به جست و خیز بپردازید.

-- حسینی ، Mar 4, 2009

اهانت این شخص که با اسم ظاهراً مستعار Arash کامنت گذاشته (نکند این هم همان کسی باشد که سایت ها خبر داده بودند با صدها اسم مستعار علیه استاد مدرسی کامنت می گذارد؟) سر سوزنی از تأثیر فوق العاده متن پر شور و احساس برانگیز بالا کم نمی کند. نبرد همه جانبه و فراگیر با غلو در مکتب تشیع جهاد مقدسی است که باید همه پیروان علی آغاز کنند. چهار تا روضه خوان و مداح هم هر چه می خواهند جر بزنند!

-- پ. مروج ، Mar 4, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)