خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > گفتوگوی بین ادیان | |||
گفتوگوی بین ادیانحسین مدرسی طباطباییاشاره: متن زیر پاسخ پرفسور حسین مدرسی طباطبایی به پرسشهای «فصلنامه هفت آسمان»، با مدیریت سید ابوالحسن نواب است. این مصاحبه در دوم مهرماه ۱۳۸۵ صورت گرفته است. فصلنامه هفت آسمان: اساسا ً چه نسبتی میان اسلام و ادیان قبلی وجود دارد: نسخ یا تأیید یا تفصیل؟ «مهیمن» را از هر ریشهای که بگیرید به حاکمیت نهایی قرآن در موارد اختلاف، اشعار دارد. پس در بخشی تأیید و در بخشی دیگر تعدیل است، که ظاهراً منظور جنابعالی از «تفصیل» همین است. قرآن به عنوان مرجع نهایی و پیام واپسین، نسخه کامل و نهایی اصول و دستورالعملهایی است که خداوند برای سعادت بندگان خود صادر نموده است. پس سؤال شما به این گونه که بیان میکنید جوابی روشن دارد. ولی همین سؤال را به دو شیوهی دیگر هم میتوان مطرح کرد که آن وقت جواب، به این سر راستی نیست. یکی اینکه آیا ادیان دیگر – که طبعاً باید منظورتان برابر استعمال قرآنی کلمه، ادیان الهی ابراهیمی باشد – هنوز حداقل لازم را برای سعادت و رستگاری انسانها واجد هستند یا اقتضای آنها محدود به زمان خاص بوده و تاریخ انقضا داشته که اکنون به سر آمده است؟ دوم اینکه در هر یک از دو فرض بالا، آیا قرآن و اسلام پدیدههایی کاملاً مستقل و بریده از ماسبق خود بودند. به عبارت دیگر خدا با فرو فرستادن قرآن، آغازی نو و طرحی نو در جهان در افکند، یا آن که این دو ناظر به ماسبق و در ظرف آن و در زمینهی همان فرهنگ دینی ابراهیمی بودند که در زمان ظهور اسلام نزدیک به دو هزار سال سابقهی تاریخی و در صحنه فرهنگ و اجتماع، حضور و وجود و واقعیت داشت؟ لازمهی فرض دوم آن است که فرهنگ دینی متقدم بتواند در موارد اجمال و ابهام، به عنوان شارح و مفسر مورد استفاده قرار گیرد. سؤال اول همچنان که میدانید ازقدیم مطرح بوده و آثاری مانند «فیصل التفرقه» غزالی به تفصیل در مورد آن بحث کردهاند. اما امروزه بازار بحث گرمتر شده و بسیاری از نویسندگان مسلمان، یا دوستدار مسلمانان، دراین سوی دنیا تلاش میکنند برای عرضه کردن چهرهای دوستانهتر و دنیا پسندتر ازاسلام، نوعی پلورالیسم دینی از قرآن استخراج کنند. عمده استدلال اینان به آیاتی است از قبیل «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا»، مخصوصاً با توجه به این حقیقت که پیش از این جمله، محتوای تورات و انجیل را «هدایت و نور» خوانده و با فاء تفریع نتیجه میگیرد که پس یهودیان و مسیحیان باید از تعالیم کتابهای آسمانی خود پیروی کنند. میگویند ظاهر این تفریع آن است که این کتابها به آن شکل که در روزگار پیامبر وجود داشتند هنوز محتوی نور و هدایت بودند. میدانیم که این متون از آن زمان به بعد، دیگر دستخوش دگرگونی نشدهاند. مفهوم نسخ و تعدیل الهی نسبت به پیامهای پیشین هم باید فقط در بخش احکام باشد؛ چه در بخش معارف کلامی و دستورات اخلاقی و قصص انبیاء و از این قبیل نسخ اصلاً قابل تصور نیست. تازه در بخش احکام هم به صریح قرآن، گاه قوانین متقدم اصولاً برای مردمی خاص و به دلایل مقطعی بود که از آغاز نیز شامل دیگران نمیشد. چنان که در «وعلی الذین هادوا حرمنا کل ذی ظفر...» وانگهی قرآن در آیاتی از سورهی مائده که مورد سخن ماست مفهوم نسخ در معنی ابطال و الغاء را به کار نبرده؛ بلکه خود را تأییدی بر پیامهای پیشین میداند (پس در قدر جامع، حاوی همان معارف و تعالیمی است که بر گذشتگان فرو فرستاده شده بود)، اما میگوید که برآن پیامها حاکمیت دارد. ظاهر این سخن آن است که قرآن نسخه کامل و نهایی کلام الهی است، نسخه حداکثری از حقایق و معارف و دستورات خدا در آن حد که بشر خاکی مادی در ظرف محدود وجودی خود میتواند دریافت نماید، اما نه این که تعالیم ادیان پیشین الغاء و ابطال شده باشد. (البته سخن در آن بخش است که اصیل است و نه آنچه متولیان دینها برآن افزوده بودند تا پیروان، احبار و رهبان خود را به جای خدا قرار داده و به عنوان یک فریضه دینی، اطاعتی از سنخ اطاعت خدا را نسبت به آنان انجام دهند). پس کسی که ازچنین مجموعه دستورات و معارف پیروی کند بالمره بیراه و گمراه نیست، هرچند شاید در وادی سیر و سلوک متکامل دینی، عقب افتاده و وامانده از قافله تکامل باشد. درست مثل این که کتاب فیزیک درسی دبیرستانی را با متن مورد استفاده در بالاترین مقطع درسی دانشگاه پرینستون یا ام آی تی یا هاروارد که محتوی جدیدترین و پیشرفتهترین تحقیقات و اکتشافات در این رشته است مقایسه کنید. در متن کتاب درسی دبیرستانی اگر دست برده نباشند، چیزی برخلاف و نادرست گفته نشده، هرچند آنچه هست شکل بسیار نازل و گزارش بسیار کوتاهی است از آنچه این علم تا کنون کشف کرده و موجب دگرگونی جهان معاصر با روزگاران پیش شده است. البته این سخنان بر این فرض استوار است که پیام آسمانی پیشین و میراث معرفتی و دینی متقدم، دست نخورده باقی مانده باشد؛ چنان که یک نظر در تفسیر مفهوم «تحریف»، تغییر پیدا شده را در تفسیر کتاب مقدس میدانست و نه در متن آن. در برخی آثار تازهتر که صبغه فلسفی و کلامی دارد همین مدعا را از راه مسألهی حسن و قبح عقلی و استناد احکام الهی به مصالح و مفاسد نفسالامری و دائمی پیگیری کردهاند. واقع آن است که هیچ جای قرآن نگفته است که همهی افعال و مفاهیم، مصلحت یا مفسده ذاتی دائمی دارند و همهی احکام خدا، مثل حقوق طبیعی توماس اکویناسی مبتنی بر مصالح و مفاسد ذاتی دائمی افعال است. به صراحت قرآن در مقاطعی، مصالح مقطعی و ثانوی علل تشریع بوده است. هم در مورد یهود دارد که «فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم»، و هم دربارهی مسلمانان دارد که «علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم فتاب علیکم و عفا عنکم». و این یعنی تغییر حکمی که پس از رسمیت یافتن و تنفیذ، غیرقابل اجرا شود. بلا تشبیه مثل استدلال شورای خاخامها در اوایل قرن پیش که سیگار کشیدن را از این باب مجاز کردند که کسی گوش به فتوای تحریم آن نمیدهد، پس آدم عاقل نباید بیجهت خود را سبک کند. همچنین است دستورات انضباطی مانند: «واخذهم الربا و قد نهوا عنه» یا «قالوا انما البیع مثل الربا، واحل الله البیع و حرم الربا» که دراین گونه نمونهها خدا عملاً میگوید برای فلسفه حرمت چیزی همین بس که اینجانب آن را ممنوع اعلام کردهام. حالا میخواهد از نظر عقلی و اقتصادی و اجتماعی، قدر معقولی از ربا مجاز (یا حتی مفید) باشد یا نه، و میخواهد مشکل متصور آن در باب بیع سَلَم هم وجود داشته باشد یا نه، من خدا در مقایسه میان امکانات متصوره این یک را حلال کردهام و آن یک را حرام، والسلام. این بحثی دامنهدار است که مجالی بیشتر میخواهد. سؤال دوم به نوعی در مبحث «استصحاب حجیت قول کتابی» در اصول فقه ما – معادل مبحث «شرع من قبلنا شرع لنا» دراصول فقه اهل سنت – مطرح شده که اختلاف انظار، هم میان دانشمندان ما و هم میان اهل تسنن را در مورد احکام شرایع متقدم به روشنی آشکار میسازد. ولی ریشهی مسأله عمیقتر از این است. حرفی که اخیراً مطرح شده این است که قرآن کتاب مبین الهی است و به زبان روشن نازل شده تا مؤمنان خود آن را بخوانند و درک کنند و در آن اندیشه و تفکر کنند. نتیجه منطقی این سخن، لزوم آشنایی مخاطبان قرآن با وقایع و مسائل و تاریخ و سنت ادیان ابراهیمی متقدم است که فی المثل بدانند «رفعنا فوقکم الطور» اشاره به چه واقعهای است؟ و «ادخلواالباب سجداً» مربوط به کدام است؟ و «الذین خرجوا من دیارهم وهم الوف حذر الموت» چه کسانی بودند و حرف حسابشان چه بود؟ یا تابوتی که «فیه سکینه من ربکم» چه بوده است؟ وگرنه با غمض عین از مجعولات و اسراییلیات کعب الاحبار و امثال او درتفاسیر اهل سنت، و ضعاف روایات بیسند و بی سر و ته قصص الانبیاء راوندی و امثال او در سنت شیعی، كه همه در بهترین حالت، نسخههای مغلوط دست و پا شکستهای از مندرجات متون یهودی هستند، خواننده مسلمان قرآن چه چیزی از این آیات میفهمد. مگر آن که برای فهم این اجمالات به متون اصلی رجوع كنیم و نقل آن متون را در تفسیر و شرح اجمال قرآن، معتبر و مستند و حجت بدانیم. میگویند این مسأله در مورد داستانهای خلق جهان و انسان هم صادق است. این داستانها در قرآن، با اختلاف جزیی، در چهارچوب و با همان اصطلاحات سفرخروج است که قرآن در مواردی نقل آن را تصحیح نموده است. پس در مواردی که تصحیحی نشده، قرآن تلویحاً نقل تورات را تأیید میکند. این مبنا حتی در مباحثی مثل مبحث حقیقت شرعیه اصول هم اثر مهم دارد. اگر احکام فقهی قرآن در ظرفی آمده که بخش قابل توجهی از مردم جامعه مدینه یعنی یهودیان – که ذهنیت و گفتمان آنان به طبع بر باقی جامعه هم اثرگذار بود – برخی از مفاهیم مطرح شده در قرآن را در سنت تلمودی خود داشته و به گونهای خاص میفهمیدهاند. حالا اگر منظور قرآن از مشابه آن مفهوم، متفاهم یهودی آن نبود انتظار آن بود که برای رفع اشتباه توضیح داده میشد. چنان که در برخی موارد شده است. همان حرفی که مرحوم امام در مورد حجیت خبر واحد دارند که چون سیره عقلاء بر عمل به موجب آن است اگر شارع نظری جز این داشت باید بوق و کرنا برمیداشت و همه را خبر میکرد. و این مسأله در بسیاری از مسائل فقه، از عبادات و معاملات تا اطعمه و اشربه و حدود و دیات جاری است. ارزیابی شما از گفتوگوی ادیان چیست؟ یک سنت زنده و جدی دینداری چگونه میتواند با یک سنت دینی دیگر تعامل داشته باشد؟ تا گفتوگو به چه هدفی باشد و تعامل به چه منظوری. اصل گفتوگو و تعامل مشکلی ندارد به شرطی که مجال سوء استفاده به طرف دیگر ندهد و تعامل به تقابل نینجامد، یا اگرانجامید، آمادگی لازم برای آن وجود داشته باشد. شما خود میدانید که برای مسیحیان که خواه نا خواه عدیل و هماورد اصلی ما در این میدان هستند، این گفتوگوها فقط ارزش تبشیر دارد، راهی جدید برای رسانیدن پیام خود به درون جهان اسلام. از پارهای شواهد چنین به نظر میرسد که کلیسا، در هر دو شاخهی کاتولیکی و پروتستانی، با تکیه بر این استدلال که تنها راه شناخت مکتب راستین، مقایسه تمدنها و انسانیتهایی است که مکاتب مختلف به وجود آوردهاند (همان حرف اقبال لاهوری، با این فرق که میگویند در این مورد، ملاک وضع موجود هر مکتب است، چه ما نمیدانیم چه مقدار از منقولات تاریخی واقعیت دارد و چه مقدار را ناقلان و مورخان تحت تأثیر عقاید و حب و بغضها وارونه جلوه دادهاند) با نوعی اعتماد به نفس به میدان آمده و درصدد تقابل با ماست. حتماً میدانید که در این چند دهه، تحولات مهمی در فکر کلامی یهودی و مسیحی پیدا شده و حتی بوداییان و دیگران هم گفتمانهای نوینی برای خود پیش گرفتهاند. بهاییان هم که تمام میراث عرفانی اسلامی را ازحلاج تا مولانا، یک جا به عنوان محتوای پیام خود ثبت دادهاند و با این محتوای جدید تبلیغ میکنند و کتابها و جزوهها پخش میکنند، چنان که سی سال پیش بسیاری از مبانی و تحلیلات معتزله را هم به عنوان میراث کلامی خود گرفتند و معرفی کردند. واقع آن است که مجموعه این کارها برای آن مکاتب ثمرات خوبی داشته و بی سر و صدا، قربانیان نسبتاً زیادی هم از جامعهی مسلمان گرفته است. از طرف دیگر تحقیقات دور و دراز مستشرقان، که بسیاری از آن از آغاز برای همین هدف بوده، ا کنون زمینهی مناسبی برای مذاهب دیگر فراهم کرده که مسلمانان را به چالش و مناظره بکشند. بنده در این قریب سی سال که در این سوی دنیا بوده ام، گه گاه به اینگونه مباحثات کشیده شده و بد نیست یکی دو یافتهی خود را در این باب برای شما نقل کنم. یک مطلب که مکرر از هوشمندان یهودی و مسیحی شنیدهام و حرفی دور از انصاف هم نیست این است که میگویند ما هم میدانیم که افسانههای هزار و یک شب و حکایت ابی القاسم بغدادی و ماجراهای زندگی خلفاء و ملوک و مترفین و امثال اینها که خودتان ثبت کردهاید، ربطی به اسلام ندارد و مظهر بخشی از جامعه است که گرچه مسلمان بوده ولی این فسادها را به عنوان یک متدین انجام نمیداده است. اما حاضر نیستیم شما از اسلام، یک موجود انتزاعی و ایده آلیستی بسازید که هر طور دلتان میخواهد کم و زیاد کنید و به یک کلام، خود را جای اسلام بگذارید و برای مسلمانانی که در طول چهارده قرن آمده و رفتهاند تصمیم بگیرید. اسلامی که ما به رسمیت میشناسیم فرهنگی است که سواد اعظم مسلمانان در طول چهارده قرن به نام اسلام شناخته و با آن زندگی کرده و براساس آن با دیگران سلوک کردهاند. پس نه اسلام انتزاعی که نظر اجتهادی یک فرد یا گروه باشد و نه زندگی غیراسلامی یک مسلمان، بل روش عملی و معتقدات دینی متشرعه در طول تاریخ. حالا ممکن است در این میان، یکی دو نفر هم در هر قرنی با برخی از عناصر این فرهنگ مخالفتی کرده و چیزی گفته باشند، ولی اصل معتبر برای ما همان فرهنگ مشترک جامعه اسلامی در طول تاریخ است. در تشخیص این مفهوم از اسلام هم، همهی ما مشترکیم چون دانش آن چیزی نیست که بخواهد با وحی والهام یا فوق تخصص در فهم متون حاصل شود. مدارک تاریخی و ادبی و دینی و غیره شما، همه در دست است بلکه متخصصان کلام و تاریخ اسلام در غرب بسیار دقیقتر و بهتر با این متون آشنا هستند (تا جایی که به اعتراف خودتان، اغلب از راه ترجمه آثار این متخصصان غربی به اهمیت محتوای منابع فرهنگی و مواریث علمی خویش واقف شده و میشوید). از این منابع، ذهنیتهای شما و روش سلوک فردی و اجتماعیتان، با خود و با دیگران، از درون خانه گرفته تا صحنه اجتماع، به خوبی به دست میآید. فتاوای شما و نظرات اسلاف شما هم که آن فرهنگ را شکل بخشیده است، همه چاپ شده و در دست است و فهمیدن متون سرراست عربی هم چنان تخصصی نمیخواهد که ازعهده محققان ما بر نیاید. مطلب دیگری که به خصوص مسیحیان به گونهی انتقاد مطرح میکنند (و من مجبورم برخلاف میل قلبی خود به عین الفاظ بگویم تا آمادگی و محاسبات لازم را برای سؤالاتی که در آینده با آن مواجه خواهید شد فراهم کرده و از غافلگیر شدن به دور مانید) این است که میگویند شما مسلمانان در مجادلات مذهبی خود به شکل انتخابی و غیرعادلانه عمل میکنید و تصویری خیالی از ایدهآل اسلامی را – براساس مقداری دستورات دستچین شده و عمده کردن چند نقطه و نمونهی محدود درخشان در تاریخ چهارده قرن خود – مقایسه میکنید با رفتار خشن مسیحیان در برخی ادوار. مثل روش خشمگین جنگجویان صلیبی که به گفتهی آنان چهار قرن تمام، تحقیر و تحریک مسلمانها علیه خود، و دعوت جهاد و حملات مداوم به قلمرو روم، و اشغال روزافزون سرزمینهای خود را بوسیلهی مسلمانان، تحمل کرده و حالا دیگر خونشان به جوش آمده بود، یا انکیزیسیون فاتحان مسیحی اسپانیای جنوبی که آن بخش از دست رفته اروپا را (که میگویند اعراب مسلمان فقط به عنوان یک نیروی اشغالگر خارجی در دست داشته و مثل هر استعمارگر دیگر، مواهب آن سرزمین را استثمار میکردند و اصلاً علاقهای هم نداشتند که مردم بومی را به پذیرش دین خود تشویق کنند) سرانجام به مام مسیحی باز گرداندند و چون از بقایای اشغالگران پیشین که بالقوه ستون پنجم دشمن بودند میترسیدند آنان را زیر نظر و فشار میگذاشتند، یا فیالمثل جنایات نازیهای آلمان. در حالی که شما مسلمانان در عرصهی نظری مجموعهی بس بزرگتری از دستورات خشونتآمیز را در متون مقدس خویش، و در عرصهی عملی نمونههای بسیار بیشتری از قتل و خشونت و گاه تغییر اجباری مذهب را در کارنامه اعمال خود دارید که همواره با تأیید و دعای بزرگترین مقامات مذهبی هر عصر همراه بوده و حتی عاملان چنان خشونتها را غازی و مجاهد فی سبیل الله میخواندهاید. اگر امروز شما مسلمانان میخواهید باز هم انتخابی و به روش دستچین عمل کرده و در تفسیر مفاهیمی چون جهاد، بخش اعظم تحلیلات و تفسیرات بزرگان چهارده قرن پیشین اسلام را کنار گذارده و از پذیرفتن مسؤلیت روش عملی قرون متمادی خود – خواه به بهانه اختلاف مذهبی و خواه با متهم کردن نسلهای گذشته خود به بدفهمی و امثال این – شانه خالی کنید کور خواندهاید. این را همین چند روزه، اسقف ارشد کاتولیک استرا لیا در دفاع از پاپ به صورت خیلی روشن و صریح مطرح کرد. نخست وزیر اسپانیا هم گفت چرا همیشه مسیحیان باید معذرت بخواهند در حالی که احدی در جهان اسلام هرگز به خود زحمت نداده است از ۹۰۰ سال اشغال اسپانیا بوسیلهی مسلمانان که درسراسر این دوره بیگانه بودند و بیگانه ماندند عذرخواهی کند؟ (البته ایشان یک اشتباه تاریخی- ریاضی کرده چه تمام مدت حضور مسلمانان در آن سرزمین ۸۰۰ سال بود نه ۹۰۰ سال). از این سخنان بوی تقابل به مشام میرسد نه تعامل. این بار ظاهراً میخواهند از موضع مدعی، ما را وادار کنند که در موضع دفاع از مکتب خودمان، و نه از موضع شریکی با حقوق مساوی، به گفتوگو بنشینیم. بحثی که به تصور آنان، وسایل کار آن را مستشرقان، به خصوص در چند دههی اخیر، با تحقیقات خود در مورد مسائل مختلف، از حقوق زن و احکام جزیه و روش سلوک با غیرمسلمانان گرفته تا برده داری و غیره، فراهم کردهاند. مزید بر علت، از زمان واقعه ۱۱ سپتامبر که تابوی توهین و بیحرمتی به اسلام شکسته شد، رادیو تلویزیونها و مطبوعات به شکل سازمان یافته و منسجم، گاه حتی به عنوان معرفی و آشنایی، شروع کردهاند به پروپای اسلام و فرهنگ اسلامی پیچیدن، و همزمان شدت بخشیدن به تحقیقات جهت دار، عمدتاً با استفاده از نرمافزارهایی که خود مسلمانان تولید کردهاند به خصوص دربارهی احکام فقهی و قرآن و حدیث، به زبان روان و با تبلیغات وسیع که عامه ببینند و بخوانند. مجموعه اینها دارد به مرور، ذهنیت جمعی ناپسندی از اسلام و مسلمانی در جوامع غربی به وجود میآورد که روز به روز در تزاید است. در همین یک هفته که دیروز پایان آن بود چهار مورد از این دست را خود بنده درجریان قرارگرفتم که برای شما اجمالاً بیان میکنم تا نمونه سؤالاتی را که در صورت نشستن بر سر میز مباحثه جدی با این حضرات باید انتظار کشیده و برای آن جواب درست و حسابی در آستین داشته باشیم بدانید. جالب است که بیشتر اینها مطالبی است که سالهاست مسلمانان جواب دادهاند ولی حضرات از نو تجدید مطلع میکنند: اول هفته مقالهای از یک بانوی آلمانی دیدم درنشریهای محترم دربارهی مسائل بهداشتی فقه (از ابوال الابل و احکام انعام موطوئه و نجاست غیرمسلمانان وغیره گرفته تا مشکلات طبی خفض دختران و وجوه استمتاعات زوجین و استمتاع به صغیره ومسائلی ازاین دست)، با مقدمهای در تحلیل آیه مبارکه سورهی انعام که تحریم الهی چربی حیوانی را بر یهود، نتیجه بغی و سرکشی آنان و از باب تنبیه و مجازات میشناسد، در برابر ذهنیت موجود در روزگار ما علیه چربی حیوانی که آن را از مضرترین چیزها برای سلامت انسان میداند. کاری پیگیر و متتبعانه بود که درآن نقصی از جهت استقصاء و فهم نویسنده ندیدم، اما مآلاً چهرهای بسیار نا خوشایند از فرهنگ مذهبی اسلامی، علیالاخص شیعی، به خواننده میداد. مؤثرتر از مقالهای که ارنست گلنر، جامعه شناس و انسان شناس معروف، بیست و پنج سال پیش دربارهی توضیح المسائل امام نوشت. بعد از آن تجدید چاپ مقاله کیستر را دربارهی غزوه بنوقریظه دیدم که مثل آثار دیگر او خیلی متتبعانه است، اما اثر بسیار بدی نسبت به پیامبر و اسلام در خواننده میگذارد. بعد مقالهای درباره خدا از دیدگاه قرآن در یک مجله الهیات که نویسنده در پایان نتیجه میگیرد که خدای قرآن، مخلوقی است زمینی، انسان، مرد، و عرب. وگرنه خصوصیتهایی مثل این که سگ زبان خود را در میآورد یا خر از فهم کم بهره است، همانی است که خدا خود به آن حیوانات داده و برای همین خلق شدهاند. پس اگر نگارنده قرآن، خالق واقعی آنها بود هرگز نمیبایست به تحقیر مخلوقی که نقش خود را در عالم وجود به درستی انجام میدهد اقدام کند. واضح است که نویسنده میان تحقیر و تمثیل فرق ننهاده است. آخرهفته هم مقالهای ازیک همکار معروف پرینستونی خودمان دیدم که در جایی از آن مینویسد: ببینید این مسلمانها تازه وقتی معتدل و لیبرالمنش میشوند از تولرانس یعنی «تحمل» کردن ما صحبت میکنند. یعنی نه این که به ما به چشم یک انسان با حقوق مساوی نگاه کنند؛ بلکه ما را در بهترین حالت مثل یک درد و زخم و بدبختی و مصیبت میدانند که به هر حال باید آقایی و تحمل کنند! مورد پنجمی هم امروز صبح توسط ایمیل یکی از شاگردان مسلمان خودم مطلع شدم که یک کشیش کاتولیک یکی دو روز پیش در مراسمی در نیویورک گفته بود: پیامبر مسلمانان برای ازدواج با همسر فرزند خوانده خود، آیهای آورد که مسلمانان میگویند برای از بین بردن سنتهای غلط اجتماعی بود. حالا فکر میکنید چند نفر در جامعه بشری تا آخر دنیا میخواهند با زن پسر خوانده خود ازدواج کنند که خدا به خود زحمت داده برای این مسأله آیه مخصوص فرستاده، ولی برای نهی از روش همیشگی یهودیان که با برادرزاده و خواهرزاده خود ازدواج میکنند، و حتی ازدواج با برادرزاده را برای خاخام مستحب مؤکد میدانند، توبیخی نفرستاده است. ازآن مهمتر این که مسلمانان میگویند درمسائلی مثل بردگی یا حقوق زنان، اسلام به واقعیت زندگی آن روز توجه داشت که مثلاً نفی بردگی امکان پذیر نبود. آیا این مسائل به قدر «جواز» ازدواج با همسر پسر خوانده که شاید تا آخر دنیا صد بار هم مورد حاجت نمیشد ارزش نداشت که خدای مسلمانها در یک کنج و گوشهای از قرآن یک کلمه بگوید که حالا خوب، ولی هر وقت شد این نظام غلطتان را عادلانه و عوض کنید. ببینید یک چنین ایراد هزار ساله را که قرنهاست دعات اسلام پاسخ داده و از عهده برآمدهاند، این حضرات هنوز رها نمیکنند. روشن است که حالا در نظر دارند همهی این حرفها و مشابهات آن را علیرغم آزمونهای گذشته و احتجاجات دانشمندان مسلمان، از نو عَلَم کنند، و سخن هفته پیش پاپ در آلمان شاید آغاز این روند باشد که چه بسا اول به سبک دیپلماتیک با ابراز تأسف و استمالت و جنگ و گریز به عنوان امری اتفاقی تلقی کنند، ولی بعداً گام به گام جلو آمده و مسلمانان را نخست به عنوان رفع سوء تفاهم به «مباحثاتی دوستانه و روشنگر» و سپس به چالشی جامع بکشند. البته این یک حقیقت است که ما در جهان امروز در بسیاری زمینهها با استفهامات و چالشهای واقعاً جدّی مواجهیم. از نظام عقیدتی و سیاسی و اجتماعی گرفته تا اخلاق و احکام و شعائر، همه جا نیازی فراگیر و ناگزیر به عرضه تحلیلات و پاسخهای نو و حتی نوسازی و بازسازی کامل داریم. در داخل سنّت میتوان سؤالات را ناشنیده گرفت و به سکوت گذراند و آنچه را که دشوار است پاسخ نداد، یا حریف را با مغلطه و جنجال به سکوت کشانید و گریبان خود را از چنگ او رهاند، مفهومی که ما معمولاً از مناظره، به خصوص مناظره کلامی در ذهن داریم. امّا در مجامع علمی جهان امروز، آن شیوهها کاربرد ندارد. این جا دیگر جای تبیین و تحلیل و پاسخ روشن قانع کننده در چهارچوب اصول پذیرفته شده بحث علمی است نه اسکات و الزام. پاسخ مشخص به پرسش مشخص طلب میشود و مجال زبان بازی و کلی گویی و حکم به توقف و امر به تأمل نیست. در این دنیا پاسخهایی از این دست که این حدیث در متون سنی است نه شیعه، یا این که آن خلیفه را شیعیان قبول ندارند، یا این فقیه بیخود چنین چیزی گفته بود، برای ما دفاع و جواب نخواهد شد. استناد به چند مورد دستچین شده هم دردی را دوا نخواهد کرد. حرف اینها این است که هر مکتبی را از راه بررسی همهی اجزاء و عناصر که فرهنگ خاص آن را به وجود آوردهاند باید شناخت و نه تنها براساس ستایشی که احیاناً در یک یا چند مورد از عدالت اجتماعی میکند و امثال آن. این کتابها و نوشتههای تند و موهن نسبت به اسلام و مسلمین را که سالها بدان بیاعتنایی کرده و نخواسته بودیم که «اراجیف» آن خواب ما را آشفته کند، حالا باید دید و خواند تا بدانیم دنیا با چه ذهنیتی با ما روبرو میشود و آمادگی لازم را برای رویارویی داشته باشیم. در همان حد نیز مهم است که حداقل به همان اندازه و با همان عمقی که طرف ما راجع به ما مطالعه و بررسی کرده و از فرهنگ و مواریث و مکتب ما اطلاع دارد، ما هم با مکتب او از راه منابع دست اول و مورد قبول خودش آشنا باشیم تا توپ همیشه در زمین ما نباشد و ما همیشه در موضع دفاع نباشیم (واقع آن که ما هیچ وقت نباید اجازه دهیم که ما را در چنین موضعی گیر بیندازند). اگر بخواهیم درِ گفتوگو با ادیان را بگشاییم هیچ گریزی از این شرط متقدم نیست و این، تا آنجا که من اطلاع دارم، خدمتی است که مرکز شما یعنی مرکز ادیان درصدد آن است و خدمتی بزرگ است. نسبت قرآن و عترت را چگونه تبیین میکنید؟ ظاهراً سؤال از مطلبی میکنید که دو سال پیش در جمع کوچک دوستان مرکز ادیان گفتم. میدانیم که حدیث ثقلین از دیر زمان، از قویترین مستندات شیعه بوده است. مخالفان از همان روزگاران قدیم، متنی مشابه آن ساختهاند که مسلمانان را به جای ارشاد به کتاب خدا و عترت طاهره، به پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت میکند. در برخی از این آثاری که سعودیها در ربع قرن اخیر درهمهی زبانها علیه تشیع نشر کرده و مجدداً امسال، پس از یک فترت دو سه ساله، توزیع آن گونه نشریات را در سطح بسیار وسیع – به خصوص درمدارس و مساجد و انجمنهای اسلامی امریکا و اروپا – از سر گرفتهاند، بر نسخه اصیل شیعی حدیث ثقلین ایراد میگیرند که قرار دادن قرآن و عترت در کنار هم، برج در برابر بارو ساختن و بندگانی را که فضیلتی اضافه بر نخبگان دیگر امّت جز در رابطه نسبی با پیامبر ندارند در عرض کلام خدا قراردادن است. بعد هم میگویند مگر نمیگویید که درمورد دوران امر میان دو حدیث یا دو نسخه از یک حدیث باید آن را گرفت که بر آن شاهدی از قرآن باشد؟ بر درستی نسخه قرآن و سنت همین «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» و «هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» کافی است، چه سنت، چیزی جزمجموعه همان تعالیم نبوی نیست. در حالی که بر لزوم مورد ادعای پیروی ازعترت، چیزی درقرآن نیست مگر آن که شیعه مثل همیشه بخواهند با سریشم روایات، که ولو در متون سنی هم رخنه کرده باشد هیچ ضمانتی متناً و سنداً بر درستی آن نیست، مستمسکی بسازند. بنده در برابر این ادعا – که بیتاثیرهم نبوده است، به دلیل این که دیدهام در نوشتههای انگلیسی برخی نومسلمانان هم تکرار شده – استظهار کردم که ارجاع به کتاب و عترت درواقع، بیان مصداق از سوی پیامبر برای آیه مبارکه سورهی حدید بود که میفرماید: «لقدارسلنا رسلنا بالبینات و ارسلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط.» میزان یعنی وسیلهی سنجش، یعنی استاندارد مطلوب، یا در تعبیر عربی معاصر «مَثَلِ اعلا». در هر انقلابی رسم است که یک مانیفست دارد و یک نمونهی کامل و ایدهآل که نمونهی انسانسازی آن مکتب و تعلیمات آن است. فیالمثل انقلاب کوبا یک مانیفست مدون دارد که فقط ایده و حرف است، و یک چه گوارا، که نمونهی ایدهآل انسان ساخته شدهی آن انقلاب و مدل پیشنهادی آن است. درواقع انقلاب کوبا میگوید این مدل انسانی است که من میخواهم بسازم. متن ملفوظ را هم میشود در آن دست برد و هم میشود تفسیرمختلف کرد، اما نمونه مجسم، مجال بحث نظری و لفظی ندارد. پیامبر میگوید این کتاب من است که از سوی خدا آوردهام و این علی و فرزندانش نمونه انسانی که من میخواهم بسازم. حالا «یطهرن» میخواهد بیتشدید باشد یا با تشدید، یا «ارجلکم» به نصب باشد یا به جرّ، شما باید خودتان را با این میزان و الگو بسنجید و ببینید اگر از او جلو افتادهاید سرعتتان را کم کنید و اگر عقب افتادهاید خود را به او برسانید. من این مدل را از شما میخواهم، دیگر خود دانید. این است که در زیارت امیرالمؤمنین هم میگوییم: «السلام علیک یا میزان الاعمال.» ای علی ای آن که نور دیدهای تو ترازوی احد خو بودهای پس ارجاع به عترت طاهره، برج در برابر بارو ساختن نیست. ارجاع به روش عملی اهل بیت است که مصادیق آن در ذیل همین نسخه از حدیث در صحیح مسلم بیان شده و با نظریه قرآنی طهارت ائمه اطهار براساس اتفاق نظر مسلمانان در شأن نزول آیهی «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» نیز دقیقاً منطبق است. این تحلیل با تحلیل «عترت به مثابه مصدرموثق سنّت پیامبر» هم که گاه در جمع میان دو متن مطرح میشود سازگار است. درست است که برمبنای هواداران گرایش عقلی در قرون اولیه اسلام، ازجمله اعلام متقدم شیعه مانند شیخ مفید و شریف مرتضی، که علیالاصول قائل به عدم حجیت اخبار آحاد بودند، حجت نقلی فقط در قطعیات و متواترات بود و بس، و متواترات هم یعنی حافظه جمعی جامعه اسلامی (به عبارت دیگر «ما اجمعت علیه المسلمون عملاً و اعتقاداً» که در مورد شیعه «ما اجمعت علیه الشیعه» بر آن افزوده میشود) نه متون منقول از راه اسانید. این گونه متون حتی اگر به صد سند هم نقل شود آحاد هستند و غیرمعتبر (مگر آن که امارات و قرائن صحت داشته باشند چنان که مطلبی که کسی برخلاف مبنای مذهب خود نقل کند موجب نوعی وثوق و اطمینان نفس در مخاطب شود از راه انتفاء، یا حداقل تقلیل، احتمال جعل به انتفاء اهم دواعی آن). آحاد یعنی افراد. اخبار آحاد یعنی آن چه افراد نقل میکنند بالغاً عددهم ما بلغ. بر این مبنا، منقولات مجامیع حدیثی برای کشف از حجت شرعی فقط تا جایی که بتوان وضع عملی جامعه را در ادوار متقدم از راه آن کشف کرد مفید میافتند (هرچند در بررسیهای تاریخی و جز آن، ارزش بیمانند دارند و در یک سخن میتوان گفت که قباله و سند هویت جامعه اسلامی هستند). حافظه جمعی جامعه اسلامی آن است که نسلهای اقدم آن را متواتر میخواندند، هر چند بعداً اهل حدیث فریقین، معنی این اصطلاح را دگرگونه کردند. متواتر چیزی است که جامعه به خاطردارد، در برابر آحاد یعنی نقل زید از عمرو. متواتر چیزی است که نسل معاصر پیامبر در حافظه جمعی خود از او و تعلیمات او دارد و به همان صورت به نسل بعد که در دامن نسل قبل پرورش مییابد منتقل میکند. مقتضای تحلیل بالا درمیزان بودن ائمه، توسعه در منبع دانش است پس از پیامبر، از راه معتبر شناختن آنچه شیعیان در حافظه جمعی خود از ائمه طاهرین دارند. دربارهی چگونگی چنین انتقالات حافظه جمعی، سخنان زیادی در روش شناسی علوم اجتماعی گفته شده که اینجا مجال آن نیست. دربارهی اصل سؤال که چگونگی نسبت میان قرآن و ثقلین باشد نیز چند تحلیل دیگر قابل طرح است که الآن دیگر حال و مجال تفصیل آن را هم ندارم. در همین زمینه: • پاسخ به نقد يک کتاب • نقد آقای دکتر حسن طارمی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
مجله هفت آسمان متعلق به حوزه علمیه قم است . استاد مدرسی بسیار شهامت کرده که این نکات و انتقادات تند را روبرو با این جماعت در میان گذاشته است. اینها تحمل شنیدن حرفهائی که خواب خوششان را آشفته کند ندارند.
-- رامین ، Feb 11, 2009تحلیل بالا از حدیث ثقلین که در کتاب صحیح مسلم از پیغمبر روایت شده : «من در میان شما دو میراث گرانبها میگذارم قرآن و خاندان خودم» حتی برای یک مسلمان سنی مثل من قابل قبول است. ولی کمکی به شیعه در بحث علیه اهل سنت نمیکند چون اهل سنت هم چنانچه روایتی با سند صحیح از امام جعفر صادق روایت شده باشد روی سر میگذارند و با آن مشکلی ندارند.
-- عبدالرحمن ، Feb 11, 2009استاد میگوید که مسلمانان برای فهم قرآن باید با تورات و انجیل آشنائی داشته باشند. استدلالش کاملاً درست است. من نمیدانم مسلمانان از این آیات قرآن چه میفهمند یا خواندن این آیات بدون فهمیدن معنی آن چه فائده و خوبیتی دارد؟
-- مقدم ، Feb 11, 2009- آقاي طباطبايي مي فرمايند:
-- سامان ، Feb 11, 2009"ببینید یک چنین ایراد هزار ساله را که قرنهاست دعات اسلام پاسخ داده و از عهده برآمدهاند، این حضرات هنوز رها نمیکنند. روشن است که حالا در نظر دارند همهی این حرفها و مشابهات آن را علیرغم آزمونهای گذشته و احتجاجات دانشمندان مسلمان، از نو عَلَم کنند"
اين كه مدافعين اسلام به اشكالات پاسخي گفته باشند دليلي بر اين نيست كه پاسخشان درست است. اصولاً در تمام بحثهاي دو يا چند سويه، صاحبان نظرات مختلف اشكالاتي به يكديگر وارد مي كنند و در بسياري موارد پاسخ طرف مقابل را قانع كننده نمي دانند و اين اختلاف نظري همچنان باقي است، حتي در داخل دايره خود مسلمانان چنين اختلافاتي همچنان پابرجاست.
اين آقا آنچنان از عهده برآمدن و پاسخ دادن سخن مي گويد كه انگار اين پاسخها را همه پذيرفته بودند. در حالي كه چنين نيست و پاسخهاي مغالطه آميز نمي تواند انسان حقيقت جو را خام كند.
صحبتهاي ايشان مويد آن است كه به دنبال پيروزي در يك نبرد كلامي با پيروان ساير اديان
هستند كه البته رويكرد حقيقت طلبانه اي را به انساني كه مي خواهد حقيقت را بداند ارائه نمي نماياند.
باز هم چون مخاطب کلام آدمهای حوزوی بوده اند آقای مدرسی بزبان خاص اونها سخن گفته ولی به جوری که خواننده معمولی هم کم و بیش بفهمد. بنده هم باز خواهش قبلی ام را تکرار میکنم که لطف کنید در این جور مصاحبه ها ترجمه آیه های قرآن را ضمیمه کنید.
-- بدون نام ، Feb 11, 2009مصاحبه سنگین پر مطلبی بود. دکتر مدرسی این قوم را در برابر یک دور از مهمترین سؤالات امروز از اسلام و قرآن قرار داده و سنگی در مرداب انداخته حالا با این حرفها کسی از خواب خوش بیدار شود یا نه آینده روشن میکند.
-- علی رضا ، Feb 11, 2009پاسخهای استاد مدرسی مثل همیشه اندیشه برانگیزست. سؤال سوم درون سنتی است ولی پاسخ به دو سؤال اول خیلی حرفها دارد که مطمئنم برای اولین بار در مؤسسه مذهبی ایران مطرح می شود. خیلی دوست دارم بدانم خود استاد نظرشان راجع به بعضی از انتقادات که نقل کرده اند چیست. مثلاً چرا خدا برای مسأله ازدواج پیغمبر با همسر پسر خوانده اش آیه مخصوص فرستاد ولی برای هزار درد و بدبختی مردم یک کلمه نگفت؟
-- ر. عظیمی ، Feb 11, 2009پرفسور مدرسی مرد بسیار دانشمندیست. از همین مصاحبه پیداست که از هر طرف میرود یک دنیا مطلب دارد که بخاطر ضیق وقت نمیتواند همه را توضیح دهد. کاش کسی یا کسانی در باره هر یک از این موضوعات فراوان که در مصاحبه مطرح شده با ایشان گفتگو کنند نظر تفصیلی ایشان را در هر مورد بدست آورند.
-- عباس روزبه ، Feb 11, 2009بالاخره تکلیف ما با این انتقاد که تا حالا در چند سایت انترنتی و تلویزیون فاکس و غیره شنیده ایم معلوم نشد: قرآن میگوید چون یهود نافرمانی کردند چربی حیوانی را بر آنها ممنوع کردم. پس یعنی آنها را تنبیه کردم و از یک نعمت بزرگ محروم کردم. علم امروز میگوید چربی حیوانی مضرترین چیز برای سلامتی انسان است. خدا این مطلب را نمیدانسته یا منظورش این است که اگر کسی بدی کند من پاداش نیکو باو میدهم؟ لطفاً آقای نکونام و لطفعلی خادم دارالقرآن بداد برسند.
-- آرمان ، Feb 11, 2009کاش چند تا از این ملاهای قم به اندازه این استاد از دنیا و مافیها خبر داشتند و فکری میکردند. انتشارات مذهبی مسیحیت که دسته دسته برای ما ایرانیان خارج فرستاده میشود پر از این حرفهاست که احتیاج به جواب دارد ولی آقایان بجای این کارها همچنان در دنیای قرون وسطا هستند.
-- بدون نام ، Feb 11, 2009من فکر نمیکنم استاد نظر انتقاد به مسیحیت یا بهائیت داشته که از میراث عرفانی اسلام سود میبرند. اگر علمای اسلام واقعاً این میراث را برای بشریت بوجود آورده اند باید خوشحال باشند که همه از حرف آنها بهره ببرند. اگر نتیجه را که اصلاح اخلاقی است مد نظر دارند حالا چه فرقی میکند استفاده کننده مسلمان باشد یا غیر مسلمان. به همه مذهبها باید احترام گذاشت. البته نظر استاد مدرسی را هم غیر ازاین نمی بینم.
-- ف. سمیعی ، Feb 11, 2009مرحبا ای رند زیرک مرحبا.
-- مهدی ، Feb 11, 2009ممنون از رادیو زمانه که مقالات و مصاحبه های استاد مدرسی را میگذارند. این مطلب را قبلاً در یک سایتی ، گویا متعلق به یک دانشجوی برکلی خوانده بودم . ولی در آنجا که سایز پاراگرافها به شکل اصلی حفظ شده بود انسان بهتر می توانست تداوم استدلال را پیگیری کند . اینجا چون پاراگرافها مقطع مقطع شده یه خورده کار را سخت تر کرده چون آقای مدرسی حتی پاراگراف بندیش هم به حساب است.
-- مهناز ، Feb 11, 2009در باره مجله هفت آسمان چیزی نمیدانستم و توضیح رامین خیلی برای من مفید بود. ولی واقعاً چه جرأتی کرده در قم این حرفها را زده!
-- متقی ، Feb 11, 2009این که فرمود یک همکار پرینستونی ایشان گفته: "ببینید این مسلمانها تازه وقتی معتدل و لیبرالمنش میشوند از تولرانس یعنی «تحمل» کردن ما صحبت میکنند" منظورشان برنارد لویس است که این مطلب را در یک مقاله در مجله New Republic در دفاع از پاپ گفت. من هنوز بریده مقاله را دارم.
-- جلال امید ، Feb 11, 2009من که نمیدانم این "حوزه علمیه قم" چه صیغه ایست و روحانیون اونجا چه کار میکنند ولی از کامنت رامین میفهمم که جای بسته وحشتناکیست چون این حرفها که پرفسور مدرسی گفته نقل و نبات روزانه سایتها و رسانه های اروپاست و هر روز ده برابر بیشتر ازین حرفها می شنویم یا می خوانیم. حالا چطور این روحانیون نه خبر دارند نه حاضرند از کسی بشنوند چه عرض کنم.
-- امین ، Feb 11, 2009وبلاگ محب که اول این مصاحبه را پخش کرد نوشته بود مجله هفت آسمان ده سؤال از استاد مدرسی کرده است. امیدوارم رادیو زمانه بقیه مصاحبه را پیداکند و بگذارد چون مطالب استاد برای خواننده های شما و همه تحصیلکرده ها خیلی جالب است.
-- احسان ، Feb 11, 2009نمیدانم نگرانی دوستان رامین و متقی از چیست. پرفسور مدرسی طبق معمول در این مصاحبه موضعگیری نکرده فقط گزارش وضع دنیا را باینها داده. فکر میکنید اینها تحمل گزارش راهم نداشته باشند؟
-- نیما اردلان ، Feb 11, 2009اکبر گنجی هم این ماجرای زن پسر پیغمبر را گفته بود که چند نفر از خواننده ها کامنت گذاشته بودند ولی جوابشان یادم نیست. اگر کسی بیاد دارد یک کامنت اینجا بگذارد موجب امتنان خواهد شد!
-- ف. رجائی ، Feb 11, 2009مدرسی کاراکتر خیلی جالب تکی است. یعنی در عین حال که از خود این جماعت است و کاملاً معلوم است که به مؤسسه اینها هم علاقه دارد ولی با آرامی و متانت، تمام زیربنای اینها را میشوید و میروبد و میگذارد کف دستشان!
-- بهرام ل ، Feb 11, 2009این انتقادات راجع به قرآن و اسلام را روز و شب در رسانه های اروپا و مجلات و وب سایتها می بینیم کسی هم نیست جواب بدهد. فعلاً که شیعه سرگرم دعوا با سنی است و سنی سرگرم دعوا با شیعه. مرکزها و مسجدهای ایرانی هم که مشغول روضه خوانی و سینه زنی و گاهاً قمه زنی. آقایان امام جماعتهای این مسجدها هم در بهترین حالت چند تا مسأله از رساله بلدند. هیچکدامشان دو کلمه حرف بلد نیستند جواب سؤالات مذهبی یک دانشجو یا یک آدم تحصیلکرده را بدهند.
-- م. اصلان ، Feb 11, 2009برای پرفسور مدرسی احترام زیاد دارم ولی با گفته ایشان که مسلمانان برای فهم قرآن احتیاج به دانستن فرهنگ یهودی-مسیحی دارند مخالفم. مسیحی ها برای فهمیدن عهد جدید واقعاً نیاز دارند عهد عتیق را بدانند ولی اسلام مثل بهائیت دین کاملاً مستقل است و هیچ ربطی به یهودیت و مسیحیت ندارد. این حرفها که خدا کوه را روی سر بنی اسرائیل بالا برد و سایر داستانهای قرآن، همه خرافات است. نمیدانم چرا قرآن اصلاً اینها را نقل کرده و در واقع تأیید کرده. همان بهتر که مسلمین از جزئیات اینهاخبر نداشته باشند . خودشان کم معجزه دارند که نگران معجزات بنی اسرائیل هم باشند؟
-- فرناز ، Feb 11, 2009مشکل استاد مدرسی این است که یک دانشمند طراز اول دنیادیده است در میان یک اقیانوس از آدمهای عصر حجر که به هیچ وجه نمی خواهند از خواب قرون بیدار شوند. فاصله متکلم و مخاطب در این مورد از نظر تاریخی حداقل هفت قرن است و از نظر جغرافیائی چند هزار کیلومتر. حتماً مجبور بوده با این آدمها مصاحبه کند و گرنه خودش باید بداند این حرفها ذره ای به خرج این حضرات نمیرود.
-- سید مصطفی ، Feb 11, 2009چه عجب از جناب لطفعلی خان خبری نیست!
-- ع.ص ، Feb 11, 2009سامان عزیز - با تو کاملاً موافقم که نیت پیروزی در نبرد کلامی، رويكرد حقيقت طلبانه اي را به انساني كه مي خواهد حقيقت را بداند ارائه نمي نماياند. ولی مگر بحثهای دینی چیزی غیر از این چیزی است؟ بحث دینی که سهل است بحث فلسفی اش هم غیر این نیست. در دنیای پسامدرن صحبت از حقیقت نیست صحبت از قابل عرضه بودن فکر و قابل استدلال بودن یک تئوری است. من که اصلاً فکر نمیکنم مدرسی به دنبال پيروزي در يك نبرد كلامي با پيروان ساير اديان باشد . ازش سؤال کرده اند چکار کنیم در گفتگو درنمانیم او هم خیلی صادقانه جواب داده که گرفتاری زیاد دارید. اول حرفهای خودتان را درست کنید بعد به فکر بحث و گفتگو باشید. به قول سعدی: مردیت بیازمای و آنگه زن کن! اصلاً هم نگفته که جوابهای شما درست و قانع کننده بوده. میگه هزار سال است جواب دادید ولی خب اگر جواب قانع کننده بود که رقیب دو باره با اطمینان بنفس نمیآمد سراغتان. پس کارتان گرفت و گیر دارد. به نظر من خیلی حساب شده جواب داده.
-- س. آذری ، Feb 11, 2009جناب عبدالرحمن
-- کامران ، Feb 12, 2009مطمئنید که اگر روایت صحیحی از امام صادق پیدا کنید روی سر میگذارید؟ اگر مطلب آن روایت با فتوای امام ابو حنیفه یا امام شافعی اختلاف داشت چطور؟ من خودم در ترجمه فارسی کتاب هدایه دیدم زیر مسئله سه طلاق میگوید جعفر صادق سه طلاق با یک صیغه و در آن واحد را باطل میداند یعنی میگوید فقط به اندازه یک طلاق اعتبار دارد و قابل برگشت است ولی ائمه چهارگانه اهل سنت آن را سه طلاق کامل و موجب جدائی نهائی زن و شوهر میدانند. حالا بفرمائید در این مسئله چه میکنید: اگر استدلال استاد مدرسی را قبول میکنید باید در اینجا از امام صادق پیروی کنید ولی آیا واقعاً حاضرید دست از اتفاق نظر ائمه چهارگانه بردارید؟
بعضی از دوستان در ذهنشان چهره خشنی از حوزه علمیه قم دارند ولی واقعیت باین بدی نیست. مدرسین و دانشجویان قم دو دسته هستند یک دسته سنتی که از هر حرف تازه میترسند. کوچکترین نوآوری را کودتای نرم (انقلاب مخملی!) میدانند و حاضر نیستند هیچ حرف نوی را گوش کنند. اگر کسی از دنیای خارج براشون گزارش بدهد فقط در صورتی حاضرند بشنوند که در تعریف از تشکیلات آنها باشد یعنی به اونها بگوید همه دنیا دارند میگویند به به! چقدر روحانیت شیعه پیشرفته است! یک دسته دیگر که معمولاً جوانترند دربدر دنبال حرف نو و راه نو و آشنا شدن با دنیا و افکار امروزی هستند. برای اینها آقای مدرسی سمبل و ایده آل و محبوب است. کلاً آقای مدرسی در روحانیت دشمن زیاد ندارد. کسانی که در قم با او مخالفند و سر و صدا میکنند بیشترشان از رده پایین و مبلغین مذهبی هستند . در سطح روزنامه ها هم فقط یک روزنامه که همه میدانند مدیرش با او دشمنی شخصی دارد نسبت باو توهین میکند. پس وضع البته خوب نیست ولی بآن بدی هم که فکر میکنید نیست.
-- س. محمد علی ، Feb 12, 2009دکتر مدرسی در این مصاحبه مسائل مهمی مطرح کرده که جا دارد مورد مداقه قرار گیرد. از مهمترینش این موضوع کتاب مبین بودن قرآن است. باید دید قرآن برای کی کتاب مبین بوده، برای نسل زمان پیغمبر یا برای همه بشر تا آخر دنیا. اگر برای نسل زمان پیغمبر بوده پس لابد ما باید منتظر پیغمبری در زمان خودمان باشیم که برای ما پیام روشن از خدا بیاورد. اگر برای همه دنیا بوده پس دیگر تفسیر و ناسخ و منسوخ و شأن نزول و این حرفها چه معنی دارد؟ اگر پیام روشن است پس بنده هم باید بفهمم و از مطالب آن لذت ببرم. اگر بزور تفسیر و تأویل و وعظ و خطابه باید زیبائی و عمق مطلب قرآن را بدست آورد والله این مبلغهای مسیحی که روزهای یکشنبه در تلویزیون های امریکا برنامه آموزش کتاب مقدس اجرا میکنند چنان خوب از عهده بر میآیند و چنان مطالب عالی از یک کلمه مفرد در انجیل در میآورند که فلک بگردشان نمیرسد. ولی من فکر میکنم هر کتابی که بضرب قدرت سخنرانی باید گل کند و رو بیاید کتاب مبین نیست وسیله سرگرمی است حالا چه تورات چه انجیل چه قرآن.
-- افتخاری ، Feb 12, 2009علی رضای عزیز راست میگوید که این مصاحبه بسیار سنگین و پر مطلب است. من به جرأت میگویم فقط روی مطالبی که در جواب سؤال اول گفته شده پنج شش رساله دکتری خوب میشود نوشت که نتیجه نهائیش همین فرمایش استادست یعنی هر جمله استاد، خلاصه تجربیات علمی چهل و چند ساله او هست در مورد مطلب مربوطه. این که گفتم چهل و چند ساله، بخاطر این است که خود ایشان پارسال در جائی فرموده بود فقه اهل بیت عشق چهل و سه ساله زندگی من است.
-- بی ریا ، Feb 12, 2009روش علمي فهم قرآن
-- نكونام ، Feb 12, 2009آقا آرمان سؤال فرمودند: «قرآن میگوید چون یهود نافرمانی کردند چربی حیوانی را بر آنها ممنوع کردم. پس یعنی آنها را تنبیه کردم و از یک نعمت بزرگ محروم کردم. علم امروز میگوید چربی حیوانی مضرترین چیز برای سلامتی انسان است. خدا این مطلب را نمیدانسته یا منظورش این است که اگر کسی بدی کند من پاداش نیکو باو میدهم؟ »
نيز احتمالاً آقا عظيمي سؤال فرمودند: « چرا خدا برای مسأله ازدواج پیغمبر با همسر پسر خوانده اش آیه مخصوص فرستاد ولی برای هزار درد و بدبختی مردم یک کلمه نگفت؟»
پاسخ من به اين گونه سؤالات و ايرادات اين است كه بايد قرآن را در همان بستر نزولش فهم كرد. قرآن ناظر به شرايط و مقتضيات حجاز عصر پيامبر اسلام(ص) نازل شده و عدم توجه به اين شرايط و مقتضيات كه قرائن حالي فهم قرآن تلقي مي شود، به بدفهمي منجر مي گردد.
در خصوص سؤال آقاي آرمان عرض ميكنم: لذيذي غذاي چرب براي كسي پوشيده نيست و منع استفاده از چربي مجازاتي قابل فهم براي مردم آن روزگار بوده است. بايد توجه داشت كه خدا و انبياء مطابق فهم مردم آن عصر سخن گفتهاند؛ نه مطابق فهم مردم معاصر؛ چنان كه آمده است: «نحن معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم؛ ما پيامبران مأموريم با مردم مطابق فهمشان سخن بگوييم.» به علاوه در آن روزگار مثل دوران معاصر پشت ميزنشيني و بي تحركي نبوده است كه چربي مثل اين دوران ضرر داشته باشد. اين چربي ها با كار و تحرك آب مي شده است.
درباره سؤال آقاي عظيمي عرض كنم: در قرآن تنها همان موارد و مسائلي آمده است كه پيامبر اسلام(ص) با آن مواجه داشته است و براي آن حضرت مسأله شده است. ما اگر شرايط و مقتضياتي را كه براي آن حضرت پيش آمده است، مطالعه و ملاحظه نكنيم، توقع وجود بسياري از چيزهايي را داريم كه در قرآن نيامده است. قرآن شرح فراز و نشيبهاي رسالت پيامبر اسلام(ص) در مواجه با مشركان و اهل كتاب حجاز در عصر ايشان است. لذا بايد بررسي كرد، آنچه كه دوستان توقع دارند، در قرآن بايد آياتي درباره آن آمده باشد، در عصر آن حضرت و در مواجه با مردم حجاز هم چنين توقعي بوده است؟
پسرخواندگي موضوعي بوده است كه در مورد پسرخوانده پيامبر اسلام پيش آمد و لذا از آن سخن رفت؛ اما براي ازدواج يهوديان اقتضايي وجود نداشته است كه به آن پرداخته شود.
به علاوه پيامبر اسلام(ص) و قرآن از يهوديان خواسته بود، يا اسلام بياورند و يا به همان احكام دين خود عمل كنند. بنابراين عمل يهود به احكام خود درباره ازدواج مورد تأييد اسلام بوده است.
در قرآن نيز همه تعاليم نيامده است. بسياري از تعاليم در سنت و حديث نبوي آمده است.
پارسال هم استاد مدرسی طباطبائی در نوشته ای که در سایت بازتاب سابق (تابناک موجود) نشر شد فرموده بودند ارزش هر مکتب به انسانیتی است که به وجود می آورد و جامعه اخلاقی که می سازد. اینجا هم می فرمایند تنها راه شناخت مکتب راستین، مقایسه تمدنها و انسانیتهایی است که مکاتب مختلف به وجود آوردهاند. می خواهم عرض کنم اگر این مطلب درست باشد که حتماً درست است پس وای بر ما!
-- ز. سعید نیا ، Feb 12, 2009قسمت احتجاجات مسیحیت معاصر علیه اسلام، فوق العاده برای من جالب بود که در هیچ جا به این روشنی و عمیقی نخوانده بودم. ملاها از کودکی در گوش ما کرده اند که ادیان دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارند. ولی نمیدانم کسانی که تمام عمر، فکر و ذکرشان احکام طهارت و نجاست و غسل و وضو بوده اگر با این احتجاجات روبرو شوند چه جوابی دارند مگر این که باز هم از دانشمندانی مانند این پروفسور محترم کمک بگیرند.
-- صالح ، Feb 12, 2009یک سؤال: زردشتیگری جزء ادیان ابراهیمی هست یا نه؟ یعنی مطالبی که مقاله از قرآن نقل کرده شامل زردشتی ها هم میشود یا مخصوص یهود و نصاراست؟ این سؤال از این نظر به ذهن من آمد که زردشتی ها هم در مجلس نماینده دارد پس از نظر اسلامی قبول هستند ولی آیا دین آنها هم مثل یهودیت و نصرانیت مینی موم لازم را برای الهی بودن دارد؟
-- بدون نام ، Feb 12, 2009مقاله کیستر را در مورد بنی قریظه خوانده ام خیلی بدست. چهره پیغمبر را برای خواننده زشت جلوه میدهد. خوب بود کسی از آقایان حوزه علمیه که به خون آقای دکتر مدرسی تشنه هستند آن مقاله را می خواند و جواب میداد. اما مقاله ارنست گلنر دربارهی توضیح المسائل امام در کجا چاپ شده؟ تا حالا چند جا دیده ام از آن ذکر شده ولی هنوز نتوانسته ام رفرانسش را پیدا کنم. اگر کسی خبر دارد لطفاً برای بنده یک یادداشت بگذارد ممنون می شوم.
-- سیروس ب ، Feb 12, 2009فرق لحن کلام و بینش این استاد محترم با لحن کلام و بینش نویسندگان کتابهای مذهبی ما از زمین تا آسمانست. در یک وبلاگی به اسم یادداشتهای ناتمام مهشا از مطهری نقل کرده بود که فتوای فقیه شهری با فتوای فقیه روستایی فرق می کند و بوی شهر و روستا از فتوای هر کدام به آسانی به مشام اهل تحقیق می رسد. این دقیقاً نقل نوشته این استادست که از آن بوی یک عمر تحقیق و مطالعه در دانشگاه های بزرگ دنیا به آسانی به مشام می رسد (و وسعت بی نظیر اطلاعات و نتیجتاً اعتماد بنفس واقعاً کم نظیر) در حالی که نوشته های مذهبی ما هنوز بوی قدمت مدارس قدیم و بحثهای هزارساله را میدهد که اگر بدرد دنیا و آخرت کسی می خورد وضع ما و مملکت ما بهتر از اینها بود.
-- احمد رحمانی ، Feb 12, 2009جناب عبدالرحمن:
شما واقعا سنی هستید این چه استدلالی است که شما کردید؟؟ حدیث ثقلین اصلا ربطی به مدعیات تشیع ندارد.. در مورد صحّت و ثبوت اين حديث بحث هست، در مسلم روايت شده كه پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- به تمسك به كتاب خدا فرمان داد و در مورد اهل بيت سفارش و توصيه كرد، چنان كه قبلاً در روايت زيد بن ارقم كه در صحيح مسلم آمده بيان شد، كه پيامبر به تمسك به كتاب خدا تشويق كرد و سپس گفت: در مورد اهل بيت من شما را سفارش ميكنم، و آنرا سه بار تكرار كرد، پس آن چيزي كه پيامبر به تمسك آن فرمان داده كتاب خداست، اما در مورد اهل بيت سفارش كرد كه مورد مراعات قرار بگيرند و حقوقي كه خدا به آنها داده به آنان داده شود.در ضمن: عترت 5 نفر نیستند
عترت يعني اهل بيت، و عترت پيامبر همه كساني هستند كه زكات براي آنها حرام شده است يعني بني هاشم، و اينها عترت پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- هستند.امام عترت و عالم آن علي بن ابي طالب است، و بعد از او از نظر علم و دانش عبدالله بن عباس دانشمند اين امت قرار دارد.
در ضمن این حدیث سفارش است نه تابعیت از اهل بیت .
-- مسلم ، Feb 12, 2009خود اهل بیت باید از قران پیروی کنند و اگر چیزی جدای قران بگویند بدعت است
همچنین هیچ کدام از اهل بیت به عصمت ، رجعت ، امامت ، و دیگر مدعیات تشیع اعتقاد نداشتند.
در ضمن پیامبر در جای دیگری فرمود: دو چيز را در ميان شما ميگذارم كه اگر به آن دو چنگ بزنيد هرگز گمراه نميشويد و آن دو كتاب خدا و سنت من است(مستدرک الحاکم 1/93)
لطفا موضوع را با هم قاطی نکنید.
موفق باشید.
امیدوارم به طور مرتب مطالبی از آقای مدرسی طباطبایی در زمانه درج شود. اگر عکس جدیدی هم از ایشان دارید بزنید؛ اگر باایشان مصاحبه کنید که دیگر نور علی نور می شود! در ضمن کسی نمی داند که ایشان در دانشگاه پرینستون هم با عبا و عمامه می روند؟
-- s ، Feb 12, 2009حضرت نکونام
-- عظیمی ، Feb 12, 2009خیلی ممنون از جواب. ولی این که فرمودید: "در قرآن تنها همان موارد و مسائلي آمده است كه پيامبر اسلام(ص) با آن مواجهه داشته است . . . قرآن شرح فراز و نشيبهاي رسالت پيامبر اسلام(ص) در مواجهه با مشركان و اهل كتاب حجاز در عصر ايشان است." با فرمایش خود خدا که میفرماید:"و قرآن را بر تو فرو فرستادیم که همه چیز را بیان میکند" (سوره نحل آیه 89) "تر و خشکی نیست که در قرآن بیان نشده باشد" (سوره انعام آیه 59)"ما در این قرآن از هر نمونه ای آوردیم" (سوره روم آیه 58 و سوره بنی اسرائیل آیه 88 و 89)"این قرآن به بهترین ها راهنمائی میکند"(سوره بنی اسرائیل آیه 9) در تعارض نیست؟
آقای نکونام - پس میفرمائید خدا وقتی گفت الیوم اکملت لکم دینکم یعنی امروز دین شما را کامل کردم مزاح کرد؟ اگر قرآن فقط جواب سؤالات روزمره است که پیش میآمد دین کامل یعنی چه؟
-- سعید پور ، Feb 12, 2009جواب S
-- h. Sh ، Feb 12, 2009چند عکس استاد مدرسی در سخنرانی ها و مصاحبه ها در وبلاگ کانادائی "محب دات بلاگ اسپات دات کام" هست که همه با لباس روحانی است ولی از وقتی که در هفته اول بعد از 11 سپتامبر دو نفر سیک معمم را به گمان مسلمانی در نیویورک کشتند کسی در این مملکت جرأت نمیکند با لباس روحانی در اجتماع ظاهر شود. همه روحانی های مساجد هم در بیرون مسجد با لباس معمولی رفت و آمد میکنند.
این حرف نکونام که در قرآن همه تعاليم نيامده است بلکه بسياري از تعاليم در سنت و حديث نبوي آمده است به نظر من درست نیست. مگر خدا عاجز بود خودش بگوید که بگردن پیغمبرش بگذارد.
-- بدون نام ، Feb 12, 2009لازم نیست حتماً در قرآن باشد. آقای نکونام حتی یک حدیث برای من ذکر کند که یک پیغمبری یا امامی گفته باشد برده داری بد است من قانع میشوم.
-- علاء الدین ، Feb 12, 2009نکونام درست میگوید اناجیل اربعه هم شرح زندگانی حضرت عیسا مسیح است، اگر قرآن سرگذشت پیشآمدهای زندگی حضرت محمد نبود اینهمه شرح دعواهای خانوادگی و اختلافات وی با زن و بچه اش که ربط به دین ندارد چرا در قرآن آمده؟ خوب است رادیو زمانه از گنجی بخواهند مقاله ای در این موضوع بنویسد.
-- کاشف ، Feb 12, 2009استاد مدرسی عزیز و افتخار ایران و ایرانیان است. لباس روحانیت عزتی به او نمیدهد او به این لباس عزت میدهد. حیف از او که با تمام هزینه ای که برای او داشته هنوز اصرار دارد بستگی خودش را به این جماعت حفظ کند.
-- احسان ، Feb 12, 2009دوستان به جناب نکو نام زیاد انتقاد میکنند در حالی که حرفش بی دلیل نیست. در خود قرآن سوره مائده آیه 101 فرموده: و ان تسئلوا عنها حین ینزل القرآن تبد لکم. یعنی هر آینه بدرستی که اگر در موقعی که وحی نازل میشود از آن مسئله سؤال کنید جوابش به شما داده میشود. نتیجه میگیریم که میان سؤال از پیغمبر اکرم با موجودی قرآن مناسبت است که مطالبی در قرآن هست که از حضرت پرسیده اند. اگر سؤالی نشده مطلبی هم در قرآن ذکر نشده.
-- سید باقر ، Feb 12, 2009کشیدن جنگ شیعه و سنی به این بحثها جالب است. دشمن دارد زیرآب همه تان را می زند و نسل جوانتان از شیعه و سنی هزار هزار از مذهب میگریزند و شما هنوز در قید دعواهای هزار ساله هستید؟ اصلش را درست کنید تا به فرعش برسد.
-- ساسان ، Feb 12, 2009روزنامه ای که به استاد مدرسی اهانت میکند در داخل کشور هیچ مورد اعتنا نیست. این همان روزنامه است که به آیت الله منتظری در دوره قائم مقام رهبری او بخاطر مخالفت با اعدامها اهانت کرد و به آقای خاتمی بخاطر مصاحبه با کریستیان امانپور. و همان روزنامه که در تمجید مین گذاری کانال سوئز در زمان امام سرمقاله نوشت که امام فوراً در یک سخنرانی بشدت محکوم کرد. سخنرانی امام در صحیفه نور هست. اگر کسی بخواهد شماره جلد و صفحه اش را همین جا میگذارم.
-- سعید ، Feb 12, 2009این چند روز یک کتاب در موضوع احکام جزائی اسلام که "دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم" چاپ کرده می خوانم. چند مطلب خیلی جالب دارد:
-- امیر اکرم ، Feb 12, 20091. قتل نفس عمدی در اسلام برخلاف تمام دنیا جنایت علیه جامعه حساب نمیشود جنایت علیه فرد است. قصاص حق ورثه است نه دستگاه عدالت. ورثه حق دارند خونبها بگیرند و قاتل را آزاد کنند. جان انسان فقط ارزش مادی دارد. نتیجتاً قتل نفس عمدی از مقوله اخلاق و قانون در میآید و میرود در باب اقتصاد.
2. اگر پدر پسرش را بکشد از تعقیب مصون است.
3. اگر قتل نفسی اتفاق بیفتد و هیچ سند و مدرکی علیه متهم نباشد 50 نفر آدم معمولی غیر عادل (یعنی غیر قابل اعتماد) قسم بخورند که این متهم قاتل است کافی است. قاضی می تواند متهم را اعدام کند.
4. اگر قتل نفس عمدی نباشد صد شتر باید به خانواده مقتول پرداخت شود ولی شترها را از خود مرتکب قتل نمیگیرند از قوم و خویش های پدری او میگیرند حتی فامیلهائی که با مرتکب قتل هیچ ارتباطی نداشته و در تمام عمر یک بار هم او را ندیده باشند.
بدون نام گرامی
-- فرشاد ، Feb 12, 2009تا آنجا که بنده می دانم زرتشت نه پیامبر بوده و نه خودش چنین ادعایی داشته و نه ادعای دریافت وحی داشته است. بلکه مغهای زرتشتی در دوران پس از زرتشت وی را پیامبر و گفته هایش را وحی معرفی کرده اند. منتها چون محمد هم خودش اطلاع درستی از زرتشت نداشته و نمی دانسته که او ادعای پیابمری نکرده، او و پیروانش را صاحب کتاب فرض کرده است. اما در هر صورت زرتشت ارتباطی به ادیان ابراهیمی ندارد هرچند که هر سه دین ابراهیمی از زرتشتی گری چیزهای زیادی وام گرفته اند
مطلب بسیار خواندنی و آموزنده بود. امیدوارم بقیه آن را هم باز نشر کنید.
-- بهنام ، Feb 12, 2009خوانندگان دیگر را نمیدانم ولی خودم از این موضوع که ازدواج عمو با برادر زاده و دائی با خواهر زاده نزد یهودیان حلال است به کلی بی اطلاع بودم. امروز از آشنای کلیمی سؤال کردم تأیید کرد. البته عیبی که ندارد چون لابد هر مذهب و ملتی قانون خودش را برای این احکام دارد. فقط خواستم نشان دهم که از خواندن این مصاحبه راجع به مذاهب دیگر هم آموختم.
-- افراسیابی ، Feb 12, 2009"خفض دختران" یعنی همین ختنه دختران که در صفحه آقای رضا جمالی در همین رادیو زمانه یک مقاله خوب راجع به آن هست با کامنتهای خیلی مفید و فاضلانه از چند خواننده واقعاً باسواد راجع به نظریات اهل سنت در باره آن.
-- مهدی ج ، Feb 12, 2009واقعاً آفرین به آقای مدرسی. غیر از این چه می توان گفت؟
-- بدون نام ، Feb 12, 2009تعميمپذيري قرآن
-- نكونام ، Feb 12, 2009آقايان عظيمي و سعيد پور فرمودند: آيا تناسب آيات قرآن با مقتضيات عصر پيامبر اسلام(ص) با جامعيت قرآن تعارض ندارد؟
در پاسخ عرض ميكنم: قرآن بيانكننده چيزهايي بوده است كه مورد حاجت عرب حجاز در عصر پيامبر اسلام(ص) بوده است؛ نه چيزهايي غير آنها. منتها احكامي كه در قرآن آمده است، قابل تعميم به غير آن قوم و عصر نيز هست؛ مثل نسخه اي كه براي بيماري پيچيده مي شود؛ ما ديگراني هم همان بيماري را دارند، ميتوانند به آن عمل كنند.
آياتي را نيز به آنها استشهاد كرديد، با آنچه بيان كردم، منافات ندارد.
اما توضيحاتي درباره آيات مورد استشهاد:
الف. آيه «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ ؛ و ما بر تو قرآن را بر تو نازل كرديم كه بيانكننده هر چيز است»(نحل، 89).
اين آيه به گواهي سياقش يعني آيات قبل از آن، حاكي از اين است كه قرآن بيانكننده هرچيزي بوده است كه براي هدايت عرب عصر نزول لازم بوده است؛ مثل يگانگي خدا، حيات پس از مرگ و نبوت پيامبر اسلام(ص). براي مثال آمده است: وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ (نحل،64)؛ و ما قرآن را نازل نكرديم، جز براي اين كه آنچه را مشركان مكه در آن اختلاف دارند، بيان كني.
ب. آيه «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (انعام،59)؛ و نزد خدا كليدهاي غيب است. آنها را جز او نميداند. او آنجه را كه در خشكي و درياست ميداند. هيچ برگي نميافتد و نه دانهاي در تاريكيهاي زمين، جز اين كه او ميداند. هيچ تر و خشكي نيست، مگر اين كه در كتابي روشن هست».
چنان كه از صدر آيه ملاحظه ميفرماييد، مراد از «كتاب مبين» در اينجا قرآن نيست؛ بلكه مراد «علم الهي» است و به واقع معناي «لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ» اين است كه خدا به هر تر خشكي آگاه است.
ج. آيه «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ(اسراء، 89)؛ ما براي مشركان مكه در اين قرآن هر بياني را آورديم».
سياق اين آيه حاكي از اين است كه مراد از «هر بيان» عبارت آن چيزي است كه براي هدايت آنان لازم بوده است. عنايت داشته باشيد كه سوره اسراء در مكه و خطاب به آنان نازل شده است و وقتي در مكه گفته شود، «الناس؛ مردم» مراد مردم مكه است؛ چنان كه وقتي در ايران گفته شود، مردم، مراد مردم ايران است؛ نه مردم تركيه يا ديگران.
د. آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ ديناً (مائده، 3)؛ امروز برايتان دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين برايتان پسنديدم».
سوره مائده آخرين سوره يا سوره ماقبل آخر قرآن است كه نازل شده است. يعني در اواخر دوره نبوت پيامبر اسلام(ص) نازل شده است؛ بنابراين دين اسلام در اين زمان به كمال نسبي خود رسيده بود؛ نه كمال مطلق آن؛ چون پس از نزول، همچنان آيات ديگر نازل شده است و نيز همچنان نعمتهاي ديگري ارزاني مسلمانان شده است. نه دين كمال مطلق ميپذيرد و نه نعمت الهي تمامشدني است.
بحث بین ادیان چندان در رابطه ما با غرب جایگاهی ندارد.!
-- نادر ، Feb 12, 2009برای اطلاع جناب متقی می نویسم: مجله هفت آسمان یک مجله ویژه بررسی ادیان و مذاهب است که دانشگاه ادیان در قم چاپ میکند و در بررسیهای خود تلاش می نماید تا حدودی بیطرف و علمی باشد. در نشر اول این مصاحبه که در سایت محب بود استاد مدرسی از مدیر این مجله و رئیس دانشگاه ادیان به عنوان آیت الله سید ابوالحسن نواب اسم آورده و او را "از پیشگامان نهضت تجدید در حوزه علمیه قم" نامیده بود. فکر کردم این اطلاع برای آقای متقی و برخی دیگر از خوانندگان بسیار رادیو زمانه مفید باشد. با تشکر. قم - سید اسدالله شفیعی
-- س. ا. شفیعی ، Feb 12, 2009عکسهای جدید آقای مدرسی طباطبائی که گهگاه در پاره ای سایتهای دانشگاهی ضمن گزارش کنفرانسهای حقوقی میآید فرق چندانی با عکسهای متداول ایشان ندارد. فقط محاسنشان دیگر یکدست سفید شده است.
-- کمال وجدانی ، Feb 12, 2009از توضیح مفید جناب نکونام سپاسگزارم. ولی این عبارت که فرموده اند "قرآن بيانكننده چيزهايي بود كه مورد حاجت عرب حجاز در عصر پيامبر اسلام(ص) بود نه چيزهايي غير آنها. منتها احكامي كه در قرآن آمده است قابل تعميم به غير آن قوم و عصر نيز هست مثل نسخه اي كه براي بيماري پيچيده مي شود اما ديگراني هم که همان بيماري را دارند، ميتوانند به آن عمل كنند" ارادت کیش را کمی به فکر فرو برد چون بیماریهای ما در این عصر و زمان با بیماریهای عرب حجاز در عصر پيامبر اسلام فرق میکند. زمانه فرق کرده فرهنگ فرق کرده اقلیم جغرافیائی فرق کرده و الی آخر. اگر در مثل درد عرب حجاز در عصر پيامبر اسلام سیاه سرفه بود درد حقیر فقیر بیشتر شبیه بباد فتق است. دوای سیاه سرفه و باد فتق نه اینکه یکی نیست شاید حتی برای همدیگر مضر باشد. پس چه جور ثابت کنیم همان نسخه چهارده قرن قبل الآن هم بدرد بنده میخورد؟
-- عظیمی ، Feb 13, 2009دانشمند بزرگوار ، دکتر مدرسی
فرموده اید که بهاییان میراث اسلام را برای خود ثبت کرده اند. البته لابد می دانید که ایشان اسلام را دیانت"والد" دین خود می دانند، پس تعجبی نیست که در فرزندنشانه هایی از والد باشد. آنچه نخواسته اید ذکر بفرمایید آن است که این فرزندالبته هویتی دیگر کاملاً مستقل از والد دارد، و همان ها را تبلیغ میکندیعنی تعالیمی که در اسلام نبوده است: وحدت عالم انسانی، تساوی حقوق زن و مرد، رفع کلیه نعصبات، صلح عمومی، تشکیل محکمه کبرای بین المللی، رفع تفاوت فاحش بین فقیر و غنی و امثال آن.
-- اختر ، Feb 13, 2009نکته دیگری که می خواستم عرض کنم آن است که بسیاز غم انگیز است ببینیم حتی دانشمندی در حد شما چون به مسئله بهاییان می رسد مثل آخوندها از توهین به آنها ابایی ندارد. می بینید چه راحت بهایی شدن بعضی مسلمانان را "قربانی" شدن آنها می خوانید؟
این مرا وادار می کند فکر کنم نکند برای خوشایند جمهوری اسلامی و برای رفع کدورتی که کتابتان در دل آیات اعظام نسبت به شما ایجاد کرده به این طریق--یعنی طریق معهود و متداول حمله به بهایی ها--سعی در تلطیف قلوبشان دارید؟ قصد سفر به ایران دارید، به سلامتی؟
حناب استاد مدرسی
مسیحیت از دل دیانت یهود زاده شد و چنانکه آن جناب به خوبی می دانند، کتاب عهد جدید سراسر بر عهد عتیق بنا شده، نسبت دیانت بهایی و اسلام، نیز چنین نسبتی است. احتوای مفاهیم اسلامی در آثار بهایی را باید در پرتو این مقایسه دید و فهمید.
-- tooba ، Feb 13, 2009به علاوه، آن دانشمند محترم بهتر از هر کسی می دانند که قران سراسر پر از اسرائیلیان است. آیا به این دلیل می توان گفت که اسلام مفاهیم موسوی راگرفته و به نام خود کرده؟ شاید در سال 165 هجری کسی جسارت چونین توهینی را می کرد امّا امروز دیگر پوچی آن حرف آشکار است. از تاریخ باید آموخت حتی اگر در بزرگترین دانشگاه های دنیا استاد باشیم و تاریخ ایران اسلامی را از روی زندگیمان نوشته باشند!
انصاف علمي، خلق عالمانه
-- نكونام ، Feb 13, 2009يكي از دوستان درباره زرتشت و پيامبر اسلام(ص) سخن ناروايي يادداشت كرده است. افتراء زدن كاري انساني و اخلاقي نيست.
من شما را معرفي دايرة المعارف ويكي پديا از زرتشت جلب مي كنم. در آنجا آمده است:
«در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شدهاست. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرادشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شدهاست. بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بودهاست. زرتشت نیز خود را پیامبر دانستهاست، آنجا که میگوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم.»
خوب است دوستان در کامنتها از پیش فرض خود مقاله خارج نشوند. مثلاً تحلیل آقای نکونام مسلماً خوب و قابل فهم است ولی از پیش فرض حضرت استاد مدرسی خارج است که تعالیم اسلام فراگیر و مستمر است. سؤالاتی که کامنت گذاران داشتند در همان چهارچوب یعنی با پیش فرض استاد مدرسی مطرح بود در حالی که اگر تحلیل آقای نکونام را قبول داشته باشیم دین اسلام فقط یک وجود تاریخی داشته که به درد موزه تاریخ می خورد مثل هر پدیده تاریخی دیگر که یک زمانی واقعیت تاریخی داشته ولی الآن دیگر به درد عرب حجازی قرن 21 نمی خورد تا چه برسد به عرب مصری و لبنانی یا فارس و ترک و غیره.
-- آرش مقدم ، Feb 13, 2009من فکر میکنم مجله هفت آسمان کلمه ای را در مصاحبه پرفسور مدرسی ادیت کرده باشد که بتواند مصاحبه را در قم چاپ کند و گرنه استاد در اسم آوردن از همه ادیان از جمله بهائیت بسیار با خضوع و احترام یاد می کند. پارسال که در دانشگاه ما راجع به وحی و نبوت سخنرانی داشت دو سه نفر از جمله من در بخش پرسش پاسخ راجع به نظر اسلام نسبت به بهائیت از چند دیدگاه مختلف سؤال کردیم در همه پاسخها گفت "با نهایت احترام نسبت به بهائیت" که برای ما خیلی جالب بود.
-- امیر ، Feb 13, 2009کتاب قصه های قرآن از تفسیر سورآبادی که شادروان سعیدی سیرجانی چاپ کرده در باره این آیه ها که آقای استاد فرموده توضیح داده است حتماً در تفسیرهای دیگر هم هست ولی معلوم نیست این قصه ها را از کجا نقل کرده. شاید همین که ایشان فرموده که باید به منبع اصلی مراجعه کرد مثلاً اگر کسی بخواهد سرگذشت زندگی محمد بن عبدالله را بداند باید به منابع اسلامی مراجعه کند نه کتابی که معلوم نیست از کجا گرفته.
-- مراد ، Feb 13, 2009حرف مقاله مجله الهیات که اگر مؤلف قرآن همان خداست چرا به مخلوق خودش توهین میکند بیجا گفته. همانطور که اگر کسی گفت آدم حیوان زیرک است به او اهانت نکرده اگر کسی به الاغ بگوید حیوان کودن باز هم اهانت نکرده. ذکر صفت ذاتی یک موجود که اهانت نیست اهانت افترا زدن است. گویا فرمایش آقای مدرسی طباطبائی «واضح است که نویسنده میان تحقیر و تمثیل فرق ننهاده است» همین نکته را میگوید.
-- mohajer ، Feb 13, 2009اختر عزیز از تعبیر قربانی در مصاحبه دکتر مدرسی دلگیر شده است. من یک بار دیگر آن قسمت مصاحبه را خواندم . مورد فقط بهائیت نیست "مسیحیت و ادیان دیگر" هم هست. بعد هم من در تعبیر فوق بار منفی نمی بینم چون در راستای تفهیم منظور به مخاطب خود یعنی دستگاه تبلیغات تشکیلات روحانیت شیعه تعبیر بدی بکار نبرده است. منظور از دست دادن اعضاست که برای طرف بازنده قربانی دادن است برای طرف برنده کامیابی و موفقیت. شما بودید برای توصیف باختن و شکست چه تعبیری بکار می بردید؟
-- صبحدل ، Feb 13, 2009استاد پروفسور مدرسی: کاش شما ایران می آمدید که دوستداران شما از محضر شما استفاده حضوری می کردند. لا اقل اگر سالی یک دو ماه هم به شما دسترسی داشتیم نسل ما که تشنه افکار بلند دانشمندانی مثل شماست پشتوانه علمی بزرگی پیدا می کرد.
-- یاسر پایدار ، Feb 13, 2009جناب مدرسی تعدادی موضوعات فقهی لیست فرموده اند که بانوی دانشمند آلمانی در باره آنها نوشته بوده. اولی آنها در باره "ابوال الابل" بوده که به فارسی می شود "ادرار شتر". واضح است خواسته اند به اشاره بگذرانند که فقط اهل فن بفهمند آن شخص به چه مطالب گیر داده است. ولی حالا دنیا فرق کرده و هر خواننده ای کافی است روی گوگل کلیک کند و ببیند حرف از چیست. در باره ادرار شتر در کتاب آقای شجاع الدین شفا خواندم که در کتابهای اهل سنت مثل صحیح بخاری که به نوشته ایشان پس از قرآن مقدس ترین کتاب اهل تسنن است در باره منافع ادرار شتر تمجید زیاد شده و حدیث صحیح دارد "بول شتر بهتر از شیر شترست". باز یک حدیث صحیح دیگر مؤمنین را تشویق کرده که بول شتر مصرف کنند. یک بار هم یک قبیله ای از عرب خدمت حضرت محمد آمدند و مسلمان شدند حضرت به عنوان انعام چند شتر و یک شتربان به آنان مرحمت کردند که "از شیر و بول آن بنوشند" هر چند این چند نفر بعداً وسط راه برگشت، مرتد شدند و شتربان پیغمبر را کشتند و شترها را دزدیدند. احادیثی که آقای شفا با آدرس دقیق از کتابهای اهل تسنن نقل کرده یکی و دو تا نیست. خوب است آقای مسلم که ظاهراً از فضلاء اهل سنت و آدم درس خوانده ای هستند و بر مقالات اکبر گنجی هم کامنتهای مفید مرقوم میکنند در این مورد اطلاعاتی به ما بدهند.
-- ارسلان ف ، Feb 13, 2009چه انتظار خوشبینانه ای از مؤسسه مذهبی ایران دارید! وقتی صدهزار طلبه قم سالی سه ماه برای روضه خوانی و منبر به دهات و قرا و قصبات میروند و مجلسی از ده الی صد هزار تومن به فراخور حال میگیرند چه دلیلی دارند که درس بخوانند تا مثل جناب عالی دانشمند و استاد عالی رتبه بشوند؟ در ژن ایرانی استعداد درخشان و نبوغ هست ولی یک در هزار، تازه از آن یک در هزار حد اکثر یکی از صد مثل شما می شود. تقسیم بر هفتاد ملیون کل نفوس مملکت اگر 700 تا مثل شما داشتیم دانشگاه های مملکت ما از هاروارد که جناب عالی تشریف دارید بالاتر می رفت. ولی اینها تمامش اگر است واقعیت متأسفانه چیز دیگریست.
-- جعفر اولیائی ، Feb 13, 2009طوبا و اختر عزیز - جملات به کار برده شده در این مقاله در باره دیانت بهائی =قطعاً= از خود مدرسی نیست. من یک ترم کامل شاگرد او بودم و لهجه و زبان او را می شناسم. این گونه تعبیرات مدل او نیست. مدرسی ممکن است گاهی متوجه برداشت شنونده از سخن خود نباشد ولی =تنها= در باره دو گروه مذهبی تند می شود: افراطیون وهابی سعودی و افراطیون غلات شیعه. معمولاً هم پس از گفتن چند جمله تند، چهره اش سرخ می شود و از مستمعین عذرخواهی می کند. ضمناً او سالی سه بار در ایران است و تاریخ مصاحبه هم خیلی پیش از آن بوده که آیات عظام از او دلخور شدند. پس دلیلی نداشته که برای جلب رضایت آیات عظام توهینی به دیانت بهائی بکند.
-- مهرداد ، Feb 13, 2009جناب نکونام
-- فرشاد ، Feb 13, 2009من هم گفتم که پیامبر اسلام زرتشت و پیروانش را صاحب کتاب دانسته است بنابراین تعارضی با حرف شما ندارد. اما زرتشت در قسمتهای اصیل اوستا ( گاتها) هرگز ادعای دریافت وحی و نبوت نکرده است. آنچه ادعای پیامبری زرتشت می باشد مربوط به نوشته های مغ های زرتشتی است. اوستا هم مانند تورات توسط مغ های زرتشتی تکمیل شده است. بنابراین نه افترایی در کار است نه توهینی!
ختنه دختران نزد اهل سنت واجب نیست. دکتر ملازاده چند شب پیش در شبکه رنگارنگ به این موضوع پاسخ داد.. هر روایتی که در کتاب صحیح بخاری موجود باشد دلیلی بر صحیح بودن آن نیست. کتاب صحیح بخاری از نظر نویسنده صحیح نامیده شده است و باید بررسی شود.. اگر عمل ختنه دختران واجب بود آنوقت مانند ختنه پسران باید اهل سنت این عمل را انجام میدادند. در حالی که فقط قسمتی از اهل سنت این عمل را انجام میدهند و استدلال انها را دکتر ملازاده پاسخ داده است.
-- مسلم ، Feb 13, 2009ثبات احكام كلي و فطري قرآن
-- نكونام ، Feb 13, 2009در پاسخ سؤال آقاي عظيمي مبني بر تفاوت بيماريهاي اين عصر با عصر پيامبر اسلام(ص) عرض كنم كه عنايت داريد، مثال براي تقريب به ذهن است و همه ابعاد مطلب را نمي نماياند.
من اينك براي توضيح بيشتر ميافزايم: احكام قرآن و اسلام دو نوع است:
الف. احكام فطري اسلام؛ يعني احكامي كه از سوي عقل قابل درك است؛ مثل عدالت بورزيد، انفاق كنيد، راست بگوييد يا دزدي نكنيد، ديگران را نيازاريد و نظاير آنها. اين احكام كه كلي است، ثابت است و از عصري به عصر ديگر تفاوت پيدا نميكند و براي همه ملتها قابل اجراست.
ب. احكام قومي اسلام؛ يعني احكامي كه از سنتهاي عربي در عصر پيامبر اسلام(ص) بوده است و پيامبر آنها را تا جايي كه با فطريات مخالفت نداشته، امضاء و تأييد كرده و نيز تا جايي كه پذيرش وجود داشته، به اصلاح آنها اهتمام ورزيده است؛ مثل صد شتر بودن ديه قتل غير عمد يا هفتتا بودن طواف دور خانه كعبه و نظاير آنها.
سخن شما مبني بر تفاوت احكام ناظر به آن دسته از احكام قومي خواهد بود كه امروزه قابليت اجرا ندارد؛ مثل اين كه در قرآن آمده است، براي جنگ با دشمن اسب تهيه كنيد. امروزه ديگر بهترين مركب جنگي اسب نيست؛ بلكه نفربر زرهي و مانند آن است.
ما در اين موارد بايد غرض از انشاي حكم را بگيريم و آنچه را كه آن را در اين دوره تأمين ميكند، بيابيم. آيه قرآن نشان ميدهد، غرض از تهيه اسب اين است كه با آن دشمن را بترسانيد. اسب در زمان پيامبر اسلام(ص) بهترين مركب جنگي بوده است و دشمن با آن ميترسيده است.
بنابراين اگرچه خود حكم قابل تعميم به اين عصر نيست؛ اما غرض حكم كلي است و قابليت تعميم به اين عصر را دارد.
پرهيز از پيشداوري
-- نكونام ، Feb 14, 2009آقاي آرش مقدم فرمودند: «اگر تحلیل آقای نکونام را قبول داشته باشیم دین اسلام فقط یک وجود تاریخی داشته که به درد موزه تاریخ می خورد مثل هر پدیده تاریخی دیگر که یک زمانی واقعیت تاریخی داشته ولی الآن دیگر به درد عرب حجازی قرن 21 نمی خورد تا چه برسد به عرب مصری و لبنانی یا فارس و ترک و غیره.»
بايد عرض بكنم: اگر شما تمام يادداشتهاي مرا از گذشته مطالعه فرموده بوديد، هرگز به اين نتيجه نميرسيديد. باور من اين است كه اسلام ديني است كه در تمام اعصار و امصار قابليت اجرا دارد. منتها آيات و روايات ناظر به مقتضيات عصر و مصر خودش نازل و صادر شده اند و ما ناگزيريم در مواردي كه مقتضيات دوره معاصر با مقتضيات دوره نزول و صدور آيات و روايات تفاوت دارد و احكام مربوط قابليت اجرا در دوره معاصر را ندارد، به اغراض احكام و به تعبير علماي اسلامي به مناطات و ملاكات احكام توجه كنيم و بر اساس آنها احكامي معادل آنها كه در اين عصر قابل اجراست، استنباط نماييم و عرضه كنيم. مثال تهيه اسب را در يادداشت قبل ذكر كردم.
زردشتیگری دین الهی است چون قائل به مبدأ نیکیهاست ولی دین ابراهیمی نیست چون خدای جدا از جهان ندارد که مثل داستان آفرینش تورات، جهان را خلق کند.
-- میترا ، Feb 14, 2009از مذهب بنده سؤال شده بود. بنده اهل خنج لار و اهل تسنن بر مذهب امام شافعی رضی الله عنه هستم ولی سلفی و تکفیری نیستم. آرزو دارم مذاهب اسلامی با هم برادر باشند. از کسانی که در رادیوها و مطبوعات بین برادر با برادر را بهم میزنند متنفرم. ارزو دارم همه مذاهب از تجربه های هم ، ار نظریات فقهی هم استفاده کنند. در هر مذهب اسلام اگر نظریه ای هست که برای تسهیل امور مسلمین بهترست پیروان یک امام از توجه به آن مضایقه نکنند. میان ارادت به صحابه و ولایت نسبت باهل بیت پیغمبر معارضه ای نمی بینم. علت ارادت قلبی من به حضرت استاد مدرسی طباطبائی وفقه الله تعالی و نفعنا بعلمه این است که در کتاب بی نظیر مکتب در فرایند تکامل نشان داده که شیعه اولیه محبت به این هر دو استوانه اسلام را با هم توأمان داشتند همان طور که امام محمد بن ادریس شافعی مطلبی قرشی رضی الله عنه.
-- عبدالرحمن ، Feb 14, 2009کسی گفته است ختنه دختران در نزد اهل سنت واجب نیست. این تجاهل و تغافل از مذهب امام شافعی است. در مذهب امام شافعی باجماع فقها واجب است. به هر دکتر یا مهندس که خلاف این گفته است بگوئید به هر کتاب فقه شافعی که میخواهد مراجعه کند. از کتاب الام امام محمد بن ادریس تا مقدمه ابی شجاع تا وسیط امام غزالی تا مجموع نووی تا فتح الوجیز رافعی تا مغنی المحتاج شربینی تا حلیه العلماء قفال تا مؤلفات متأخرین احدی غیر از وجوب نگفته است. علماء مذهب امام شافعی در جنوب و کردستان بحمدالله هستند و قائم به خدماتند. بروید از آنها سؤال کنید لازم به دکتر و مهندس و رادیو نیست.
گفته شده صحیح امام السنه النبویه بخاری رضی الله عنه برای خودش صحیح بوده. این خروج از اجماع اهل سنت است که صحیح بخاری را اصح کتب علی وجه الارض بعد القرآن الکریم میدانند. علماء سلفی هم با این مطلب موافقند الا التکفیرین منهم خذلهم الله.
عزیزی راجع به ابوال ابل استفسار فرمود. حدیث قوم عرینه که اشاره کردید که شتربان پیغمبر را کشتند و مرتد شدند در صحیح بخاری ج 1 ص 335 چاپ همراه با فتح الباری ابن حجر و در صحیح مسلم ج 3 ص 1296 چاپ مطبعه حلبی مصر هست. ولی امام ابوحنیفه و امام شافعی شرب بول حیوانات مأکول اللحم مثل شتر را حرام میدانند. اما امام مالک و امام احمد و اتباع آنها حلال میدانند. و کل موفق لما خلق له ان شاء الله.
در مورد اشاره به روش تبلیغات مذهبی بهائیان، حالا که شاگردان استاد مدرسی گواهی داده اند که جمله مورد بحث از ایشان نیست حرفی ندارم ولی چنانچه از ایشان هم بود اشکالی نداشت چون حرف حق بود. بی اخلاقی و بد اخلاقی و مصادره شخصیت یک دین بنفع تبلیغات مذهبی یک دین دیگر از هر کس باشد زشت است. بهائی باشد زشت است مسلمان باشد زشت است حجتیه باشد زشت است فرقی نمیکند.
-- مرتضی ، Feb 14, 2009از فاضل محترم اقای عبدالرحمن که به سؤال من راجع به نظر علماء اهل سنت پاسخ داد تشکر میکنم. ضمناً تعریف و تمجیدم را از آقای مسلم پس میگیرم. من از کامنتهای وی در پای مقالات گنجی به اشتباه افتاده بودم تصور میکردم با مدارک اولیه فقه اهل سنت آشنائی دارد. از حرف غیرموثقی که در باره ختنه دختران زد معلوم شد تصور من اشتباه بود. حجت نظر علماء بزرگ هر مذهب است شوی رادیو تلویزیونی که حجت نیست.
-- ارسلان ف ، Feb 14, 2009جناب عبدالرحمن:
اولا امام محمد شافعی نه دین تشکیل داده است نه مذهب، و نگفته است پیرو و مرید من باشید. همانطور که مرید و پیروی استادش امام مالک نبود.
-- مسلم ، Feb 14, 2009ثانیا: سلفی تا تکفیری زمین تا آسمان اختلاف دارند. تهمت زدن گناه بزرگی است. خود امام شافعی سلفی بوده و از سلف صالح گذشته خودش استفاده کرده است.
ثالثا: بنده نظر خودم در مورد صحیح بخاری را تصحیح میکنم کتاب امام محمد بخاری صحیح است ولی نه مانند صفتی که قران نزد اهل سنت دارد. و بنده ادعا نکردم حدیث ضعیفی در آن وجود دارد. استنباط افراد از آن کتاب دلیلی بر وحی منزل بودن آن استدلال نیست. اگر علمای شافعی از ختنه دختران آن استنباط را از کتاب امام بخاری کردند دکتر ملازاده هم میتواند استنباط دیگری بکند. و این توهین به کتاب بحاری نیست.قرار نیست استدلال علمای بزرگ شافعی از کتاب امام بخاری وحی منزل باشد و دکتر ملازاده یا علمای دیکر نتوانند آن را رد بکنند.در ضمن نظرات دکتر ملازاده از نظر سیاسی ایراد دارد و خودش هم قبول دارد اما از نظر دینی تقریبا نظرات سلف صالح را میگوید و مقید به مذاهب نیست. دلیل نمیشود که او را مسخره کرد. میتوان نظر را با نظر بهتر درست بررسی کرد. و در آخر تمجید کردن از روافض در شان یک مسلمان پیرو سنت راستین رسول خدا صلی الله علیه و سلم نیست. نظر دکتر ملازاده در این مورد این است: ختنه دختران واجب نیست و این کار فقط برای دختران استوایی است که بخاطر برامدگی پاره گوشتی شاید به ختنه نیاز داشته باشند و این کار علاجی است برای آن مشکل اگر آن پاره گوشت اضافه را نداشته باشند نیازی به ختنه نیست و اگر واجب بود که مکرمه نبود و اختلاف نظر داشتن یعنی واجب نیست.
آقای مسلم چرا ماستمالی میکنید؟ چرا به شعور و دانش خوانندگان دانشور زمانه بی اعتنائی میکنید؟ شما و پیرمراد شما جواب این نظر تحقیقی عارف را که مبتنی بر سندهای غیرقابل انکارست چه میدهید:
روایتی که اهل سنت در مورد ختنه دختران به پیغمبر نسبت میدهند به راهنمائی سی دی الوراق که روی اینترنت هست در این کتابهای اهل تسنن نقل شده
صحیح بخاری جلد 1 ص 80 / صحیح مسلم جلد 1 ص 271 و 272 / سنن ابو داود جلد 1 ص 49 و هشت کتاب اصلی دیگر حدیث اهل سنت
روایت " الختان سنه للرجال و مکرمه للنساء" ( ختنه برای مرد سنت است و برای زن افتخار)در مسند امام احمد بن حنبل جلد 5 ص 75 و الجامع الکبیر سیوطی جلد 1 ص 409
و سنن بیهقی جلد 8 ص 325 و چندین کتاب مهم دیگر
روایت دستور روش ختنه دختران ("اشمّی و لا
تنهکی فانه احظی للزوج و اسری للوجه" یعنی روی ختنه گاه دختر را بردارید ولی همه آن را نبرید . این کار موجب لذت بردن بیشتر برای شوهر و زیبا تر شدن صورت دختر می شود!) باز با نسبت به پیغمبر در سنن ابو داود جلد 2 ص 657 و مجمع الزوائد هیثمی جلد 5 ص
172
در مورد اتفاق نظر پیروان امام شافعی در وجوب ختنه دختران لیست تقریباً صد کتاب در این سی دی هست . در کتاب "الموسوعه الفقهیه " چاپ کویت که الآن مهم ترین و رائج ترین منبع فقهی دانشگاهی برای فقه اهل سنت است در جلد اول ص 27تا 28 نظرات علماء اهل تسنن را این جور خلاصه میکند: علماء حنفی و مالکی ختنه دختر را مندوب میدانند و علماء شافعی و حنبلی آن را برای دختر و پسر یکسان واجب میدانند . در پاورقی مدارک این نظریه را از کتابهای هر دو مذهب لیست میکند مثل کتاب المجموع نووی ج 1 و فتح الباری که هر دو کتاب از معتبرترین منابع مذهب شافعی هستند و کتاب کشاف القناع جلد 1 ص 80 که مهم ترین کتاب مذهب حنبلی است. اگر لازم باشد میتوانم این دو صفحه را اسکن کنم و بفرستم.
وقتی علماء حنبلی و شافعی چیزی را واجب میدانند چرا شما میگوئید هیچ کس در اهل سنت واجب نمیداند. شاید شما از برادران شیعه هستید. البته عیبی ندارد بشرط اینکه صریحاً بگوئید تا مسأله معلوم باشد و موجب اشتباه نشود.
-- بینا ، Feb 14, 2009از روشن بینی و آزادمنشی برادر اهل سنت آقای عبدالرحمن که شایسته اهل علم واقعی است قدردانی میکنم. بنده هم که شیعه اثنی عشری هستم نسبت بصحابه پیغمبر احترام عمیق دارم خاصه نسبت به اهل بیعتین که خدا در حق آنان فرمود من از آنان راضی شدم. بالای حرف خدا نباید حرف زد: یاایهاالذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله. صدق الله العلی العظیم.
-- صالح ، Feb 14, 2009امثال برادر عزیز عبدالرحمن حجت خدا بر امثال این آقا که مسلم امضا می کند هستند که بین مسلمین دو بهم زنی نکنند. اختلاف انداختن بین مسلمین خدمت نیست اگر همت دارید روی نزدیک کردن دلها و کم کردن فاصله ها بگذارید.
-- مهدی ج ، Feb 14, 2009جناب ارسلان
حجت نزذ اهل سنت قران ، سنت و اجماع است. کی و کجا اهل سنت در مورد ختنه دختران اجماع کردند؟؟ نظر آقای عبدالرحمن نظر فقه شافعی است. نه نظر اجماع اهل سنت. در کامنت بالاتر در این مورد توضیح دادم. امیدوارم زمانه نظر بنده را حذف نکند. ( مانند نظرات قبلی بنده) لا اقل اگر میخواهد حذف بکند نظر را به ایمیل بنده ارسال بکند تا آن قسمتی که مشکل دارد را ویرایش بکنم چون بنده بعد از نوشتن کامنت آنرا save نمی کنم..
-- مسلم ، Feb 14, 2009نظر من بعد از نظر عبدالرحمن است اما ظاهرا زمانه آنرا پخش نمیکند.
جناب نکونام
-- Emad ، Feb 14, 2009مثال اسب را خوب گفتید ولی آیا همه جا همین طورست مثلاً راجع به این مسآله ختنه دختران که الآن بین چند خواننده دعوا شده. اگر به فرمایش جناب عالی باید اغراض و مناطات و ملاكات احكام را در نظر گرفت سنی شافعی میگوید واجب است شیعه میگوید نیست یکی دیگر ممکن است بگوید مستحب است حرف کدام مطابق اغراض احکام است.
یک کسی باید باین آقای مسلم که میگوید پیروان امام شافعی اهل سنت نیستند بفهماند که امام شافعی مؤسس فقه اسلام بود. اگر پیروان امام شافعی اهل سنت نیستند پس تو هستی؟
-- ع. قادری ، Feb 15, 2009به هموطنان عزیز و دانشور در مدیریت رادیو زمانه پیشنهاد میکنم کامنتهای مربوط به ختنه دختران را دیگر اینجا پوست نکنند. اولاً ربطی به موضوع این مقاله ندارد و قبلاً آقای جمالی در همین سایت مقاله خوبی در این مورد نوشت که از خود مقاله و کامنتهای خوانندگان فاضل آن بسیار آموختیم. ثانیاً میان این همزبانان عزیز اهل سنت که اینجا کامنت گذاشته اند ایجاد کدورت کرده که خوب نیست. البته مکشوف است که آقای عبدالرحمن مرد عالم فرهیخته ایست ولی طرف بحث ایشان رعایت مبانی ادب مناظره نمیکند. هم به ایشان بی احترامی میکند هم به علامه بزرگوار مدرسی طباطبائی که داعی وحدت است با اطلاق کلمه "رافضی" جسارت میکند. ما در گفت و گوی ادیانیم این آقا سعی میکند مذاهب دین واحد را به جان هم بیاندازد.
-- حامد شفیقی ، Feb 15, 2009خدمت آقای سیروس ب. که راجع به مقاله ارنست گلنر در باره توضیح المسائل خمینی سؤال نمود عرض کنم دو سه ماه پیش در وبلاگ ملکوت راجع به گلنر نوشته بود و خاطر دارم یا خود صاحب وبلاگ یا خواننده ها در کامنت اشاره به آن مقاله کرده بودند. شاید اگر به بایگانی آن وبلاگ مراجعه کنید پیدا کنید.
-- Sina ، Feb 15, 2009با سپاس از راهنمایی تان ولی من باز هم وبلاگی با آدرس moheb.blogspt.com نیافتم!
-- s ، Feb 15, 2009"مسلم" که میگوید: "تمجید کردن از روافض در شان یک مسلمان پیرو سنت راستین رسول خدا صلی الله علیه و سلم نیست" بهترست احتیاطاً از مراجعه باین سایت اجتناب کند چون نویسندگان آن اغلب یا روافض هستند یا مجوس!
-- مجوس رافضی ، Feb 15, 2009آقای مسلم شما به استاد مدرسی میگوئی: رافضی؟ خجالت نمیکشی؟ اصلاً میدونی استاد مدرسی کیست؟
-- بی ریا ، Feb 15, 2009امكان كشف اغراض احكام
-- نكونام ، Feb 16, 2009در پاسخ به سؤال آقا عماد بايد چند نكته را عرض كنم:
1. هيچ يك از احكام قومي بر اساس راز و رمز تشريع نشده است. اين احكام را در اصل خود بشر قرار داده است و آنگاه از سوي پيامبر اسلام(ص) امضاء و تأييد گرديده است و لذا با بررسي بستر پيدايش آنها مي توان به اغراض تشريع و قرارداد آنها پي برد و اين اختصاص به مورد تهيه اسب ندارد.
در همه مواردي كه احكام قومي در دوره معاصر قابليت اجرا نداشته باشد، مي توان با لحاظ غرض از تشريع، به شناسايي و عرضه معادل آنها كه متناسب با مقتضيات دوره معاصر باشد، اقدام كرد.
2. موضوع ختنه دختران نيز سنتي بوده است كه در ميان برخي از اعراب وجود داشته است و چنان نيست كه همه سنت هاي قومي غرض عقلائي و قابل دفاعي داشته باشند. بسا برخي پايه اي جز ذوق و سليقه نداشته باشد.
3. چنين نيست كه هر روايتي رسيده، صحيح باشد و در آن جعل و تحريفي صورت نپذيرفته باشد. البته تلقي مشهور اهل سنت اين است كه در كتب صحاح حديث ضعيفي وجود ندارد؛ اما برخي از روشنفكران ايشان بر اين باور نيستند و برخي مثل ابوريه به وجود احاديث ضعيف در اين كتب باور دارند. وي گفته است: صحاح نزد مؤلفانشان صحاح بودند؛ بنابراين لزومي ندارد، ديگران هم آن كتب را صحيح بدانند. نظر مشهور شيعه هم در مورد كتب اربعه حديثي اشان اين است كه در اين كتب احاديث ضعيف وجود دارد.
4. معيار براي شناسايي صحت و سقم روايات در مرحله اول عدم مخالفت با عقل و قرآن و روايات معتبر و در مرحله عدم وجود قرينه جعل در سند روايات است.
5. اختلاف استنباط ها اسباب متعددي دارد: يكي از آنها اختلاف نظر درباره صحت و سقم روايات مورد استناد است و سبب ديگر لحاظ پاره اي از قرائن در استنباط از سوي برخي و عدم لحاظ آنها از سوي برخي ديگر است كه همه اين اختلاف ها با منقح كردن و بازنگري علمي در مباني و پيش فرض ها و بنيان نهادن قواعد علمي فهم روايات و آيات برطرف خواهد شد.
به نام آن که دانایی را تقدس بخشید. طرح منصفانه و دقیق مباحث به جهت کشف حقایق در هر شاخه ای از معارف و علوم بشری امری ضروری و ممدوح و مبارک و میمون است. ضمن تشکر ازاستاد محترم مدرسی طباطبایی، مایلم نکاتی را در خصوص آنچه ایشان در خصوص بهائیان نوشته اند در طبق اخلاص تقدیم نمایم. استاد نوشته اند:«بهاییان هم که تمام میراث عرفانی اسلامی را ازحلاج تا مولانا، یک جا به عنوان محتوای پیام خود ثبت دادهاند و با این محتوای جدید تبلیغ میکنند و کتابها و جزوهها پخش میکنند، چنان که سی سال پیش بسیاری از مبانی و تحلیلات معتزله را هم به عنوان میراث کلامی خود گرفتند و معرفی کردند.»
-- نوید ، Feb 16, 2009همان طور که معدود محققین قدیم و جدید نیز اشاره کرده اند، چون هنوزآموزه های بهائی به درستی و بی طرفانه و وسیع و عمیق مورد بررسی هم میهنان فرهیخته قرار نگرفته است(به عنوان نمونه: دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی در کتاب خط سوم که در بارهء شمس و مولوی است؛ و نویسندهء رگ تاک)، ادعای فوق از استاد جای بحث فراوان دارد. از جمله، نکتهء مهم در این خصوص آن که معارف بهائی مربوط به 30 سال اخیر نیست و دقیقاً 165 سال است که مطرح و منتشر گردیده است و لذا ادعای گرفتن میراث کلامی معتزله در این راستا نیز فاقد مبنای تحقیقی عمیق است. بلی در تعالیم بهائی نیز مانند همهء ادیان نشانه هایی از فرهنگ معنوی ادیان قبل از آن وجود دارد، ولی وجود چنین شباهت هایی در آموزه های ادیان، همچون وامگیری فلاسفه و عرفا و متکلمین از مطالب یکدیگر نیست. آن الهی است و این بشری و قیاس این دو با هم گمراه کننده است و مقام وحی و علم الهی را به مقام افکار بشری تنزل دادن است.
اما با این حال ادعای استاد حد اقل می تواند آنانی را که دین بهائی را ضد اسلام معرفی کرده اند به فکر وادارد که فرضیه شان غلط بوده است و دین بهائی نه تنها ضد اسلام نیست، بلکه مثبت آن نیز هست و در حقیقت در آئین بهایی است که روح حقیقی اسلام - و نیز سایر ادیان آسمانی- حیاتی جدید می یابد و معارف آن از این همه تفرقهء عرضی کلامی و عرفانی و فلسفی رها می گردد و در نقطهء اعتدال حقیقی هماهنگی می یابد.
از این منظر باید گفت همین ادعا هم برای شروع تحقیقات عمیق و منصفانه در خصوص دیانت بهائی و آموزه های آن خوب است و موجب تشکر از استاد عزیز. البته استاد عزیز خوب می دانند که مرحوم اقبال قبل از ایشان چنین گفته است: «همۀ خطوط و سیرهای متنوع فكری ایرانی را بار دیگر به صورت یك تركیب جامع در نهضت دینی بزرگ ایران جدید می توان یافت، یعنی در آئین بابی و بهایی».
قربان همه نوید
به اجماع اهل سنت: هر کس به تحریف ، رجعت ، امامت ، وصایت ، معتقد باشد و یا به زنان پیامبر توهین بکند و یا آنها را جزو امهات المومنین نداند و یا آنها را بد بداند و یا به اصحاب و شاگردان پیامبر توهین بکند عملا مسلمان نیست...
جناب مجوس رافضی: بنده به این سایت مراجعه نمیکنم به شرطی که مجوس و رافض و از وندیداد و مکاسب و مفاتیح الجنان مطلب بنویسند. نه اینکه 24 ساعته از علمای اهل سنت مطلب بنویسند و یا توی مطالب خودشان از سخنان آنها دلیل بیاورند.. اگر آقای گنجی و دیگران از فردا دقیق توی مطالب خودش بنویسد شیعه 12 امامی ( نه اسلام چون مسلمانان نزدیک به 1.5 میلیارد نفر کم و بیش هستند) آنوقت بنده هرگز مراجعه نمیکنم. سوال اینجاست که چرا این مجوس و روافض از خودشان مطلبی ندارند که بنویسند و همیشه سعی میکنند به دیگران گیر بدهند چرا از وندیداد و مکاسب مطلب نمینویسند؟؟
هر وقت از وندیداد و مکاسب و مفاتیح مطلب نوشتید بنده نظر نمی نویسم ولی اگر بخواهند با استفاده از احادیث اهل سنت و ربط دادن حدیث ثقلین شیعه به حدیث اهل سنت که زمین تا آسمان با هم فرق دارد حقیقت را وارونه جلوه بدهند بنده اجاز نمیدهم.
اما در مورد وحدت: آثار وحدت بین اهل سنت و تشیع را میتوانید در طول همین 30 سال در ایران ببینید.. خراب کردن مسجد اهل سنت در مشهد . خراب کردن مدرسه دینیه اهل سنت در سیستان.. شهید کردن چند نفر از بزرگترین علمای اهل سنت در جریان قتلهای زنجیره ای و بعد از آن. توهین به تمام مقدسات اهل سنت توسط فردی به اسم دانشمند که راست راست دارد راه میرود و توهین میکنند. برگزاری مراسم عمر کشان و عید زهرا . و ..... آینها فقط نمونه ای از وحدت است.
-- مسلم ، Feb 16, 2009آیا آقای مدرسی به این مطالب بالا معتقد نیست؟؟ برای مثال : اعتقاد به امامت یعنی ابوبکر غاصب است و عملا وحدت نقض میشود.
جناب قادری: بنده جسارت نکردم و نگفتم رهروان امام شافعی سنی نیستند. بنده گفتم امام شافعی دین و مذهب تشکیل نداده است. امام بزرگ و مورد احترام بنده و تمام اهل سنت هست.هیچ کس نمیتواند خدمات ایشان را رد بکند. رهروان امام شافعی نباید سخن امام شافعی را بر قران و سنت و اجماع ترجیح بدهند. هر وقت مطلبی بالاتر از مطلب امام شافعی وجود داشت که به سنت نزدیکتر بود آنوقت باید سخن امام شافعی را کنار گذاشت. اهل سنت به کسی میگویند که از : قران ، سنت و اجماع پیروی بکند. میتوانید این مطلب را از هر کس که ذره ای مطالعه در این مورد داشته است بپرسید. نظر بزرگان فقه امام شافعی محترم است. هماطور که نظر بزرگان فقه امام ابوحنیفه محترم است و همانطور که نظر فقه امام حنبل و مالک محترم هستند.برای مثال شما اگر در فقه امام ابو حنیفه مطلبی نزدیکتر به سنت پیدا کردید آنوقت نظر امام ابو حنیفه بالاتر است. امیدوارم توانسته باشم مفهوم سخن را رسانده باشم.
-- مسلم ، Feb 16, 2009از دوستان گرامی درخواست میکنم از پاسخ به این کسی که با نام مسلم امضا میکند خودداری کنند. این شخص همه شیعیان را کافر میخواند. از پیغمبر اسلام (صٌ) روایت شده که هر کس مسلمانی را کافر بخواند آن گفته بخود او برمیگردد یعنی خود او کافرست. علمای شیعه هم فرموده اند اگر دیدید کسی راجع به دیگری میگوید او رافضی است بدانید که او ناصبی (یعنی دشمن پیغمبر و آل پیغمبر) است : «اذا رأیت احداً یقول فلان رافضی فاعلم انه ناصبی».
-- salman ، Feb 16, 2009نوید گرامی - فکر میکنم اشاره استاد به جزوه ای باشد که خوان کول در اوائل دهه 1980 نوشت که در سری انتشارات استاد بنانی در UCLA چاپ شد در باره دعوای اشعری - معتزلی و موضع یابی کلام بهائی در آن. عملاً خوان کول اولین کسی بود که تلاش کرد اون مباحث را در کلام بهائی وارد کند و کراس رفرنس بدهد به تعلیمات بهاء الله و عبدالبهاء. این طور فکر نمیکنید؟
-- شروین ، Feb 16, 2009به سهم خودم به عنوان یک اهل سنت از گستاخی یکی از کامنت گذاران که خود را از اهل سنت وانمود میکند نسبت به پرفسور مدرسی عذرخواهی میکنم. اهل سنت واقعی عامل به سنت و اخلاق پیغمبر اسلام صلی الله علیه و سلم و صحابه بزرگوار آن حضرت رضی الله عنهم اجمعین است و به دانشمندان اهانت نمیکند.
-- بدون نام ، Feb 16, 2009خدای متعال از عفو خود دور نماید هر تکفیری گمراه که به اهل سنت تهمت زند و صورت آنان در دنیا مشوه کند و بگوید «به اجماع اهل سنت هر کس به امامت و وصایت معتقد باشد مسلمان نیست». شیخ الاسلام سعدالدین تفتازانی رحمه الله در کتاب شریف شرح المقاصد که کتاب درسی ما در مدارس علمی هرات و علی المسموع هم در تربت جام هست میفرماید: اعتقادنا اهل السنه و الجماعه انه لا نکفر احداً من اهل القبله. علماء مذهب امام ابوحنیفه رضی الله عنه حتی شهادت اهل بدعت را فی غیر بدعتهم سماع و تقبل میکنند. اینان کی اند که درس ناخوانده بر گردن اهل سنت دعوی می نهند و بین مسلمین تفرقه می افکنند. خداتان نیامرزد.
-- محمد رشید ، Feb 16, 2009جناب آقای مسلم
-- سیروس ، Feb 16, 2009اولاً شما چه طور می فرمائید علماء سنت «اجماع» دارند که هر کس قائل به امامت باشد مسلمان نیست. من همین الآن دارم ترجمه کتاب فیصل التفرقه غزالی را می خوانم که استاد مدرسی طباطبائی در این مصاحبه نام برده. اینجا امام غزالی تصریح دارد که هر کس به طرف قبله نماز بخواند مسلمان است و تمام احکام اسلام از جواز ازدواج و غیره را دارد. امام غزالی از اهل سنت نیست؟
ثانیاً شما چه طور می گوئید اعتقاد به امامت یعنی ابوبکر غاصب است. خیلی از علماء شیعه هستند که اعتقاد به امامت دارند ولی کار مسلمین صدر اول را حمل بر صحت می کنند و می گویند حتماً مصالحی بوده چون امام علی هم قبول فرموده. پس ابوبکر غاصب نبوده. حتی بعضی علماء موجود می گویند مسآله خلافت غیر از امامت است. خلافت برای اداره امور اجتماع و بسته به بیعت مردم است ولی امامت برای مسائل دینی و علم دین است. آیت الله اشتهاردی که چند ماه پیش مرحوم شد و در بیت امام در قم بر کرسی ایشان درس می گفت این نظر را در کتاب موسوم به: کتاب هفت ساله در رد کتاب شهید جاوید دارد. پس لااقل بفرمائید: اگر کسی امامت به معنی این که ابوبکر غاصب است بگوید چنین و چنان است نه هر کس در مسأله امامت با نظر شما مخالف باشد. آقای مدرسی در کتاب مکتب در فرایند تکامل راجع به همین بحث می کنند که مسلمانان صدر اول پاک و درستکار بودند و اگر اختلاف نظری با اهل سنت داریم در مسائل نظری امامت است نه خلافت.
تعلیق شخصی بنام مسلم که موجب ناراحتی جمعی از برادران شده به اطلاع مولوی ... رسید به این طالب علم امر فرمودند این توضیح را برای شما بفرستم:
اهل سنت هر کس را که قائل به شهادتین باشد مسلم و محکوم بجمیع احکام اسلام میدانند و حسابه علی الله. دعوی اجماع بر کفر قائل بشهادتین خبط و نسبت بلا اصل است. جمهور علما بر خلاف این فرموده اند الا قول شاذی بین بعضی از حنابله نجد و حرمین شریفین. بلی دعوت مسلمین بخروج از فتوای امام خود خلاف اجماع و مظنه فسق است. خروج از فتوای امام برای مقلد حرام است و دعوت آن امر بمنکر. اعاذنا الله منه. قائل بآن باید توبه کند شاید مشمول مغفرت الهی قرار گیرد.
-- محمد غنی ، Feb 16, 2009شروین عزیز، تفاوتی نمی کند مطلب مزبور از کجا گرفته شده باشد. آنچه عرض شد اصلی کلی در بارهء آموزه های بهائی بود . با تشکر
-- نوید ، Feb 23, 2009