خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > پسزمینهی تولد دین مورمونها | |||
پسزمینهی تولد دین مورمونهااکبر گنجیدوست عزیز، گرامی و فرهیخته، جناب آقای دکتر حسین کمالی در نامهای که نگاشته، کوشش کردهاند نشان دهند که مدعای «قرآن کلام الله است»، مدعایی ایمانی نیست، و مدعایی عقلانی است. ایشان به طور مشروط فرمودهاند: «اگر بتوان نظام اندیشهگی اسلامی را دستگاهی اصل موضوعی به شمار آورد، میتوان گفت «قرآن کلام خداست» در آن دستگاه گزارهای مبنایی و در حکم اصل موضوع است. در نظامات اصل موضوعی، بر صدق گزارههای مبنایی برهان و دلیل اقامه نمیشود، و اصل موضوعه را منطقاً اثبات نمیکنند.» در نوشتار حاضر، وارد این بحث نخواهم شد که آیا اسلام دستگاهی اصل موضوعی هست یا نه؟ و اینکه کلام الله بودن قرآن یکی از اصل موضوعها هست یا خیر؟ بلکه نشان خواهم داد که پذیرش این پیشفرض چه نتایجی به دنبال خواهد داشت؟ وقتی راهی گشوده شود، نمیتوان استفادهی از آن راه را محدود به گروهی خاص کرد. از اینرو، پس از قبول این پیشفرض، پیروان هر دین، آیین و ایدئولوژیای میتوانند مدعی شوند که محوریترین مدعیات نظام فکریشان اصل موضوعهای است که نه اثباتپذیر است و نه نیازی به اثبات دارد. به عنوان مثال، مسیحیان مدعی خواهند شد که «عیسی مسیح خدای متجسم است»، این مساله اصل موضوعهی دین آنها است. یهودیان مدعی خواهند شد که «یهودیان قوم برگزیدهی خداوند هستند»، این مساله نیز اصل موضوعهی دین آنها است. همینطور ادیان شرقی مدعی خواهند شد که «خدایی جز خدای غیرمتشخص وجود ندارد» اصل موضوعه دین آنها است. بعد هم نوبت آتهایستها، مارکسیستها، لیبرالها، فمینیستها، شیطانپرستان، و دیگران فرا خواهد رسید. به عنوان مثالی دیگر، اگر یزیدیها بگویند: «یزید جانشین بر حق پیامبر است»، محوریترین اصل موضوعهی نظام اندیشگی ما است، چه نقدی میتوان بر مدعای آنها ایراد کرد؟ یا فرض بفرمایید نازیها مدعی شوند که «هیتلر پیشوای همهی آلمانیها است»، مهمترین اصل موضوعهی نظام اندیشگی ما است. با این مدعا چه باید کرد؟ به این ترتیب با ایدئولوژیهایی متعارض و متناقض روبرو هستیم که همهی آنها از نظر حقانیت و عقلانیت در یک سطح قرار میگیرند. ممکن است بتوان با پناه جستن در پشت اصول موضوعه، راه نقد را بر روی باورهای اصلی یک نظام مسدود کرد، اما براین اساس گرفتار نوعی نسبیتگرایی غیرقابل دفاع خواهیم شد. به این ترتیب، مسلمانها نمیتوانند هیچ ادعایی درخصوص بهاییت و بابیها داشته باشند. آنها هم اصول موضوعهای دارند که به اندازهی اصول موضوعهی مسلمانها اثباتناپذیر و نقدناپذیر خواهد بود. درواقع این فقط مسلمین نیستند که مدعیات اثباتناپذیری دارند که در طول تاریخ به سنت تبدیل شده است؛ بلکه هر دین و آیینی دارای چنان مدعیاتی است. اگر متدولوژی زیر پذیرفته شود: «مبانی و معانی گزارهی قرآن کلام خداست را میباید در فرهنگ اسلامی چنان که در هزار و چند صد سال بروز یافته است جستوجو کرد و بازشناخت، نه با تمسک به تفکیک مصنوعی و مغالطهآمیز میان عقلانیات... همین گزارهی [قرآن کلام خداست] در منظومههای فکری نحلههای گوناگون... همواره جای ویژه داشته، و به سایر گزارهها و نظریهها نیز معنا و جهت میبخشیده است.» بر همین نهج، پیروان هر دین و آیینی مدعی خواهند شد که مدعیات مبنایی ما را در تاریخ ما بجویید، نه آنکه با عیار عقلانیت خارج از چارچوب اصول موضوعه دربارهی آنها داوری کنید. روشن است که اختلاف ریاضیدانان دربارهی ریاضیات، و منطقدانان دربارهی منطق جدید و قدیم، به هیچوجه در حد اختلافهای ادیان و مکاتب و پیروانشان نیست. مفروضات یک سیستم باید دارای سازگاری درونی باشند. احتمال دارد که پیروان یک دین موفق شوند اصول موضوعهای سازگار با یکدیگر برسازند. اما درعین حال، مفروضات هندسه اقلیدوسی را میتوان از موضع هندسه نا اقلیدوسی نقد و ارزیابی کرد. البته روشن است که جناب کمالی به دنبال آن هستند که چشمانداز تازهای به روی ما بگشایند. چشماندازی که برمبنای آن، نگاه به دین باید از منظر تاریخ و فرهنگ باشد، نه اینکه دین را با فلسفهی تحلیلی سلاخی کنیم. امیدوارم که این دوست عزیز، ارکان نظریهشان را توضیح دهند، تا راقم این سطور هم بیاموزد که از چه چشماندازی باید به دین نگاه کرد. در اینجا، بنا را بر آن می گذارم که از زاویهی اصل موضوع به دین نگریسته شود. برای روشن شدن بهتر محل نزاع، این رویکرد را درخصوص پیروان یک دین نسبتاً جدید، به کار میگیرم تا نتایج این رویکرد عیان شود. مورمونها چون مسلمانها، کتاب دین خود را وحی مستقیم خداوند به پیامبر دینشان معرفی میکنند. هر پرسش و مدعایی درخصوص این دین هم درست مشابه مسلمین پاسخ دریافت میدارد. فیل زاکرمن در کتاب درآمدی بر جامعهشناسی دین، ترجمهی خشایار دیهیمی، نشر لوح فکر، در دو فصل مختلف، تا حدودی دربارهی تکوین و تولد این دین، باورهای آنها و تحولات تاریخیشان بحث کردهاست که عیناً در اینجا نقل خواهد شد، تا نوری بر فضای گفتوگوی ما بیفکند. ۱- تولد مورمونها: در ۱۸۲۶، جوزف اسمیت، در اوان بیست سالگی، یک درگیری قانونی پیدا کرد. در شهر بینبریج نیویورک دستگیر شد و به دادگاه برده شد، و متهم به اخاذی شد1. اسمیت، پیش از دستگیری، مدعی شده بود که این توانایی را دارد که گنجهای مدفون را پیدا کند. او میگفت سنگی جادویی دارد و هر وقت این سنگ جاودیی را در کلاهش میگذارد این قدرت جادویی را پیدا میکند که بتواند اعماق زمین را ببیند و گنج مدفون را بیابد. شخصی به نام سیمسون ساول حرف اسمیت را باور کرد و به دلیل قدرت جادویی وی پولی به او داد. اسمیت به او گفت که کجا را بکند، اما بعد از کندن، وقتی گنجی یافته نشد، گفت نیرویی جاودیی گنج را به جای دیگری برده است. این کارادامه یافت تا اینکه بستگان ساول به مقامات متوسل شدند. دادگاه پس از شنیدن سخنان متهم و شهود (از جمله خود اسمیت که گفت بله گفته است که سنگی جادویی برای یافتن گنجهای مدفون دارد) حکم به کلاهبرداری جوزف اسمیت داد (ساول تنها قربانی او نبود). قاضیان صلحی که دادگاه را اداره میکردند نتیجه گرفتند که اسمیت «آدمی اخلالگر و شیاد» است. اسمیت منتظر نماند تا به زندان بیفتد، بلکه پیش از محاکمهی نهایی از آن ایالت گریخت. دوسال بعد، زمانی که دیگر پروژهی یافتن گنج مدفون راه به جایی نمیبرد، اسمیت مشغول بنیاد نهادن دین جهانی تازهای شد – کلیسای عیسی مسیح قدیسان متأخر – که امروزه عموماً به نام مورمونها شناخته میشوند2. اسمیت مدعی شد که فرشتگان بر او فرود آمدهاند و یک فرشته، خصوصاً، به نام مورمونی، با او از الواح زرینی سخن گفته است که در نزدیکی خانهی او در نیویورک علیا در زیر خاک پنهانند. الواحی که بنا به ادعا متون مقدس بر آنها نقش بسته بود. اسمیت بعدها مدعی شد که الواح زرین را از خاک درآورده است، و به خود اجازه داده است آنها را از «زبان مصری اصلاح شده» به انگلیسی ترجمه کند. در آوریل ۱۸۲۸، اسمیت شروع به خواندن ترجمهی الواح زرین برای یک دوست کرد، دوستی به نام مارتین هریس، که عهدهدار مکتوب کردن این خواندهها شد. پس اینطوری شد: آن دو مرد در اتاقی نشستند که ورقهای کاغذی بینشان حائل بود، و اسمیت با آن سنگهای اشعهی ایکسیاش آن الواح زرین را در آن سو میدید و ترجمهاش را از آنها دیکته میکرد. هریس هر آنچه را که اسمیت دیکته میکرد مینوشت. این کار دو ماه طول کشید و حاصل کار کتابی هزار و چند صفحهای بود. اما بعد دردسر شروع شد: زن هریس، لوسی، دستنوشته را دزدید. او فکر میکرد اسمیت شیاد است و هیچیک از ادعاهای او را باور نمیکرد. او اسمیت را فرا خواند و از او خواست اگر راست میگوید همه را از نو بنویسد. از نو شروع کند و با صدای بلند همهی آن هزار و چند صفحه را از روی الواح زرین برای شوهرش بخواند، و آنگاه او صفحات دزدیده شدهای را که در اختیارش بود با گفتههای تازهی اسمیت تطبیق دهد. اگر آن دو با هم میخواندند، به اسمیت اعتقاد پیدا میکرد که اسمیت دقیقاً از روی الواح زرین است که حرفها را میگوید. اگر آن دو با هم نمیخواندند، معلوم میشد که اسمیت کلاهبردار است. دیوید پرسوت توضیح میدهد که اسمیت چگونه از این مهلکه بیرون رفت: «در ماه ژوییه... جوزف اعلام کرد که نخستین «وحیهای خداوند» به او رسیده است. این وحی او را به دلیل وانهادن ۱۱۶ صفحه در ترجمهی الواح زرین «توبیخ» میکرد و میگفت «تواناییهای» مترجمیاش را «سه ماه تمام» وانهد (که شاید نشانهی این باشد که جوزف اسمیت برای عملی کردن نقشههای تازهاش احتیاج داشت). در وحی بعدی، خداوند به اسمیت فرمان داد که همان بخش قبلی ترجمه شدهی الواح را از نو ترجمه نکند، زیرا (خدا میگفت) شیطان به آنهایی که صفحات ترجمه شده را دزدیدند گفته است تغییراتی در آنها وارد کنند تا این ترجمهها را مردم نپذیرند. به جای آن، اسمیت میبایست از روی الواح نفی ترجمه کند، که بخش متفاوتی از الواح بودند، اما حاوی همان سخنان ترجمه شدهی قبلی با تفصیل بیشتر بودند3.» و اسمیت چنان کرد که در وحی به او گفته شده بود، حاصل کار، سرانجام، انتشار «کتاب مورمون» بود. الواح هم به آسمان صعود کردند. جوزف اسمیت همچنان مدعی بود که فرشتگان بر او فرود میآیند، سالهای سال ادعا میکرد که ارتباط مستقیم با خداوند خالق هستی دارد. امروزه بیش از یازده میلیون مورمون هست، و شمارشان سال به سال افزایش مییابد. فرشتگان، خدایان، الواح زرین، سنگهای جادویی، نگاه اشعهی ایکسی، ادعاهای خارقالعاده که گواهیها و سندهای خارقالعاده ندارند، و با همهی اینها میلیونها نفر باورش میکنند. اگر واقعاً فرشتگان بر جوزف اسمیت فرود میآمدند، اگر او واقعاً با خدا حرف میزد، و اگر واقعاً متونی مقدس را از روی الواح زرین ترجمه کرده بود، آنگاه جامعهشناسان دین میبایستی به همان چیزی میچسبیدند که بهتر از همه از عهدهاش برمیآیند: بررسی مسائل نژادی، طبقاتی، جنسیتی، جنسی، روشهای عضوگیری، روابط رسانهای، فعالیت سیاسی، و غیره، که به دین مورمون مربوط بشوند. اما اگر ادعاهای جوزف اسمیت کذب باشند – و گواهیهای خارق العادهای نداشته باشند – باید توضیحات بیشتری فراهم آوریم: چرا این همه آدم این حرفها را باور میکنند؟ ۲- تأثیر تحولات اجتماعی در دین مورمونها: بیشتر افراد وقتی به مورمونها میاندیشند اکثراً یاد چند همسری یا قهوه میافتند. اولی نزد مورمونها روا و مجاز است و دومی ممنوع. اما این موضوع فقط 50 درصد صحت دارد. اگرچه بزرگترین گروه مذهبی مورمونیسم – «کلیسای عیسی مسیح قدیسان متأخر» واقع در یوتا – در دهههای اول تأسیس با شدت و حدت از چند همسری دفاع میکردند، اما در دههی ۱۹۸۰ این کار را محکوم کرد و از آن زمان تاکنون با حدت و شدت، تک همسری را به عنوان یگانه شکل مورد قبول ازدواج تبلیغ میکنند4. در مورد پرهیز از خوردن قهوه – و کلاً همهی «نوشیدنیهای گرم» – هنوز این رسم رایج است5. اگرچه بررسی فرایندی که منجر به ترک چند همسری در میان مورمونها شد و بررسی فرایند تداوم پرهیز آنان از خوردن نوشیدنیهای گرم دم کردنی، هر دو موضوعاتی جالب هستند، من به بررسی جنبهی دیگری از مورمونیسم خواهم پرداخت: سابقهی نژادی آن. داستان اینکه چگونه مورمونیسم در قرن نوزدهم به صورت جنبش دینیای آشکارا نژادپرستانه تکوین یافت و بعداً در چند دههی گذشته علناً به سازمانی دینیای بدل شد که در مورد نژاد و مسائل نژادی متساهل بود خیلی روشن و کامل اثبات کنندهی احتجاج نظری این فصل است. یعنی اینکه آنچه «در آن بیرون» در جهان اجتماعی میگذرد غالباً به درون زندگی دینی نشت میکند، چه معتقدان به دین بپذیرند چه نپذیرند. پیش از آنکه پیشتر بروم، اجازه دهید صریحاً بگویم که هدف من این نیست که بگویم مورمونیسم در آغاز دینی عالماً و عامداً، منحصرآً یا کاملاً نژادپرستانه بود یا مورمونهای نخستین نژادپرست بودند. اتخاذ چنین موضعی به شکلی مسخره نزدیکبینانه و از نظر تاریخی غیرقابل دفاع خواهد بود. در دهههای نخست تکوین مورمونیسم، جوزف اسمیت و سایر رهبران مورمون غالباً منکر برده داری بودند. همیچنین، در «کتاب مورمون» قطعاتی هست که در آنها آشکارا همهی انسانها «سیاه و سفید» در پیشگاه خداوند به یکسان پذیرفتهاند6. و اگرچه شمار سیاهان در میان مورمونها بسیار اندک بود و دائماً هم روبه کاهش میرفت، اما به هرحال در روزهای آغازین کلیسای مورمون چند تن سیاه هم عضو کلیسا بودند7. یکی از این معدود سیاهان الیجا ایبل بود که در دههی 1830 به کلیسای مورمون پیوست. زمانی که این دین هنوز در دوران طفولیتش بود. او از رهبران فعال در امور مورمونها و از افراد نزدیک به جوزف اسمیت بود. اما، به رغم واقعیتهای فوق، باز من بخش اعظم تاریخ مورمونیسم را متمایل به نژادپرستی میدانم و نه به عکس8. من نخستین بار زمانی از نحوهی برخورد زشت مورمونیسم با مسائل نژادی آگاه شدم که مقدسترین متن مورمونیسم، یعنی «کتاب مورمون» را در دست گرفتم و خواندم9. برخی چیزها فوراً توجهم را جلب کرد. مثلاً، خداوند، وقتی بندگانش کار زشتی خلاف ارادهی او میکنند پوستشان را سیاه میکند10. یا آنهایی که به خدای مورمونیسم ایمان ندارند بدل به «آدمهای سیاه و زشت... و کثیف میشوند11.» گناه، آشکارا به رنگ پوست ربط داده میشود، آنهایی که گناهشان کمتر است رنگ پوستشان به سفیدی میزند، و آنهایی که گناهشان بیشتر است رنگ پوستشان تیرهتر است12. افرادی که از حالت بیایمانی و گناه به در میآیند و توبه میکنند و به دین واقعی روی میآورند و خدای واقعی را پرستش میکنند، رنگ پوستشان از سیاهی به سفیدی میگراید13. و فراتر از همه، وقتی که مسیح بر ساکنان باستانی آمریکای شمالی ظاهر میشود، سفید است14. اما شواهد بیش از اینهاست. در یک کتاب مقدس دیگر آیین مورمون، متن قانون وحیانی، «مروارید گرانبها»[15] به اعتقادات و آموزههای نژادپرستانهی بیشتری برمیخوریم. یک نظام دینی – نژادی ساخته و پرداخته بیان میشود که در آن گفته میشود سیاهان امروزی اخلاف مستقیم دو شخصیت نفرین شدهی عهد عتیق هستند، قابیل و حام. سیاهان، اخلاف این گناهکاران بزرگ (قابیل برادرش را میکشد و حام به تن عریان پدرش مینگرد) ذاتاً به دلیل داشتن چنین اجداد گناهکاری گناهکار هستند. اینان از طریق ژن، گناهکاری را از اجدادشان به ارث میبرند و برای همین انسانهای پستتری هستند16. حواری اورسون هاید این انگارهی دینی پستتر بودن ذاتی سیاهان را پر رنگتر کرد و در ۱۸۴۵ اعلام کرد که فرودستی سیاهان نه فقط نتیجهی پیوند ژنتیکیشان با قابیل و حام است؛ بلکه نتیجهی اتفاقهایی هست که در هستی روحانی و «پیش از این دنیایی» افتاده است. زمانی در دورهی پیش از تاریخ در کهکشانها، خداوند با لوسیفر نبرد کرد و برخی ارواح پیشاخاکی در این نبرد طرف او را نگرفتند بلکه بیطرف و منفعل ماندند. به دلیل این انفعال، در مقام تنبیه، به این ارواح زمانی که خاکی میشدند تنی سیاه داده شد17. این کیهانشناسی نژادپرستانه چرا در دامان مورمونیسم اولیه پرورده شد؟ چرا نوعی جهانبینی در آن خلق شد که در آن سیاهان ذاتاً و فطرتاً گناهکار محسوب میشدند؟ چرا مورمونیسم فلسفهی دینی ساخت که در آن سیاهان اخلاف شخصیتهای نفرینی کتاب مقدس بودند و برای همین میبایست زیردست و تابع و مطیع میماندند؟ جواب نهایی این است که این عقاید صرفاً مختص مورمونیسم نیست. این اندیشهها در اوایل قرن نوزدهم در کل جامعهی امریکایی جاری و ساری بود، یعنی در زمانی که مورمونیسم استقرار یافت18. همانگونه که هنری بادون با ایجاز تمام گفته است، «مورمونیسم هم، مثل همهی پدیدههای دینی دیگر، منعکس کنندهی شرایطی تاریخی بود که در آن شرایط بوجود آمده و نمو کرده و شکل متمایز خود را گرفته بود... مورمونهای مومن تجسم گرایشهای اجتماعی شایع در فرهنگ امریکایی بودند که آنان در دامنش پرورش مییافتند19.» حتی این انگارهی خاص که سیاهان اخلاف قابیل و حام هستند یک عقیدهی فرهنگی- دینی شایع، خصوصاً در میان مسیحیان بردهدار جنوب بود20. بله، تردیدی نیست، مورمونیسم جهتگیری خاص خود را در مسائل نژادی داشت، اما کلاً بهترین توضیح برای اعتقادات نژادی مورمونها این است که بگوییم این اعتقادات انعکاس نژادپرستی گسترده و عمومی در میان پروتستانهای آمریکایی سفید در دوران تکوین مورمونیسم بودند. پس از همهی این حرفها، باید گفت که این باورهای نژادپرستانهی مورمونها در عمل منتهی به راه ندادن و کنار گذاشتن نهادی همهی سیاهان از کسوت کشیشی در مذهب مورمون شد21. و باید فهمید که در مورمونیسم، برخلاف مذهب کاتولیک – که در آن کشیشان گروه کوچک خود گزیدهای از پرهیزکاران دینی هستند – همهی افراد خوشنام بالای دوازده ساله کشیش به حساب میآیند. درواقع این نوع کشیشی، عرفی و متشکل از همهی دینداران مذکر است (و البته زنان بدان راه ندارند). بنابراین، با انکار حق ورود سیاهان به کسوت کشیشی، مذهب مورمون به نحوی موثر مانع ورود کامل و با حق مساوی سیاهان به عضویت این مذهب میشد. سیاهان که نمیتوانستند در مذهب مورمون به کسوت کشیشان درآیند، از حقوق و امتیازات دینی مهمی محروم میشدند. از جمله حق شرکت در مناسک و تشریفات گوناگون که در اکثر حجرههای مقدس معبد انجام میگرفت، و نیز «بستن» عقد ازدواج ابدی، که برای شعف کامل پس از مرگ ضروری بود. دومین رهبر مورمونها، بریگام یانگ22 بود که در 1849 توضیح داد که «چون قابیل جگر برادرش هابیل را درید... خداوند تخمهی قابیل را نفرین کرد و این تخمه را از ورود به جرگهی کشیشان منع کرد23.» این موضع بیش از یک قرن پابرجا بود. صد سال پس از حرفهای یانگ، ريیس LDS در ۱۷ اوت ۱۹۴۹ علناً اعلام کرد: «نگرش کلیسا نسبت به سیاهان همانی است که همیشه بوده است. این موضوع، مسألهی اعلام خط مشی نیست، بلکه اعلام فرمان مستقیم خداوند است... فرمانی مبتنی بر اینکه سیاهان میتوانند عضو کلیسا شوند اما فعلاً مجاز نیستند به کسوت کشیشان درآیند. پیامبر خداوند بیانات زیادی دربارهی چگونگی عمل به این اصل دارد. رییس بریگام یانگ گفته است: «چرا تعداد ساکنان روی زمین که نفرین شدهاند و پوست سیاه دارند اینهمه زیاد است؟ علتش این است که پدرانشان قدرت روحانیت مقدس و قانون خدا را نفی کردند. آنان محکوم به مرگ و نیستی هستند. و زمانی که همهی دیگر فرزندان خدا از رحمت و روحانیت مقدس بهرهمند شدند، آنگاه نفرین از تخمهی قابیل برداشته خواهد شد، و آنان هم فراخواهند آمد و به کسوت کشیشان در خواهند آمد، و پس از آن همهی رحمتهایی که ما اکنون از آن بهرهمندیم بدانان هم خواهد رسید.» موضع کلیسا نسبت به سیاهان را در صورتی میتوان فهمید که یک آموزهی دیگر را در ذهن داشته باشیم، و آن این است که رفتار ارواح پیش از حیات خاکی، تأثیر تعیین کنندهای بر شرایط و اوضاع این ارواح پس از خاکی شدن داشت... تحت این اصل، این محرومیت سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشی به هیچوجه بیعدالتی نیست24.» بیست سال بعد، در ۱۹۶۹، رییس LDS دوباره علناً این موضع را عیناً تکرار کرد: «ما معتقدیم سیاهان، همانند سایر نژادها، باید در مقام یکی از اعضای جامعه از همهی مزایای قانون اساسی بهرهمند شوند، و امیدواریم اعضای کلیسا در همهجا وظیفهی نظارت شهروندی خود را بجا آورند و مراقب باشند که این حقوق پایمال نشود. هر شهروندی بایستی از فرصتهای مساوی و حمایت قانونی شهروندی برخوردار باشد. اما مسائل مربوط به ایمان، وجدان، و الاهیات از حیطهی قانون مدنی بیرون هستند... از همان آغاز، جوزف اسمیت و همهی روسای کلیسا به ما آموختهاند که سیاهان، در عین اینکه فرزندان روحانی پدری مشترک و از اولاد والدین خاکی ما، آدم و حوا هستند، نبایستی هنوز به کسوت کشیشی درآیند، و دلایل آن هم به اعتقاد ما برخداوند معلوم است، اما نخواسته است آنها را کاملاً بر انسان معلوم کند. پیامبرزندهی ما، رییس دیوید او. مکی، گفته است، تبعیض ظاهری در کلیسا نسبت به سیاهان، چیزی نشأت گرفته از ما انسانها نیست، بلکه منشأ آن به سرآغاز و به خداوند باز میگردد...25.» انقلاب ۱۹۶۹ جذابیتهای خاصی دارد. برخلاف آن اعلامیهی۲۰ سال پیش، در اعلامیهی ۱۹۶۹ این انگاره تلویحاً موجود است که خود مورمونها از محروم کردن سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشی ناراحت بودهاند، و خودشان به جهل خودشان در مورد ارزش و مقصود این حکم واقف بودهاند، اما فقط از فرامین خداوند است که پیروی میکنند، فرامینی که مثل دیگر فرامین خداوند رازآمیز هستند. آنها در این اعلامیه بر این نکته پای میفشارند و تأکید میکنند که مسئولیت محروم کردن سیاهان به کسوت کشیشی به دوش آنان نیست، بلکه صرفاً مربوط به خداوند است. و باید توجه کرد که اعلامیهی ۱۹۶۹ در مورد محرومیت سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشی فقط منعکس کنندهی کسانی نیست که در قدرت هستند. یک نظرسنجی در ۱۹۷۲ نشان داد که ۷۰ درصد مورمونهای ساکن یوتا مخالف اعطای حق درآمدن به کسوت کشیشی به سیاهان بودند. علاوه بر این، یک سوم کسانی که در نظرسنجی شرکت کرده بودند عقیده داشتند که جر و بحثهای فزاینده در دهه ۱۹۶۰ در مورد محرومیت سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشی، بخشی از «توطئه سیاهان» برای تخریب دین مورمون بوده است26. اما بعد، در ۱۹۷۸، چیزی معجزهآسا رخ داد. فقط شش سال پس از آن نظرسنجی که ذکر آن رفت، سسلسله مراتب مورمورنها بنابر ادعای خودشان، فرمان تازهای از خداوند دریافت کرد. این بار، رئیس LDS علنا اعلام کرد: «خداوند دعاهای ما را شنیده و با وحی تایید کردهاست که آن روزی که از دیرباز وعده داده شده بود رسیده است که هر مومن و هر انسان ارزشمند در کلیسا میتواند به کسوت کشیشی درآید و این قدرت را داشته باشد که مرجعیت الاهی را به کار بندد و از هر رحمت شامل حال بندگان محبوب خداوند که از جانب او میآید بهرهمند شود، و این شامل رحمتهای معبد هم میشود. بنابراین، هر عضو مذکر کلیسا میتواند به کسوت روحانیت درآید و فارغ از نژاد یا رنگ پوستش27.» چه اتفاقی افتاده بود؟ پس از حدود صد و پنجاه سال محرومیت سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشی، «کلیسای عیسی مسیح قدیسان متاخر» رسما از اینکه سیاهان کاملا در جرگه آنان قرار گیرند استقبال میکرد. آیا واقعا خدا عقیدهاش را دربارهی اینکه سیاهان میتوانند یا نمیتوانند به کسوت کشیشی مورمون درآیند تغییر داده بود؟ یا اینکه صرفا دین مورمون در حال تطبیق دادن خود با آمریکای اواخر قرن بیستم بود که در آن چنین نژادپرستی آشکاری دیگر قابل دفاع نبود؟ طبق روایت رسمی مورمونها، آنچه اتفاق افتاد این بود: «قدم به معبد گذاشتم و به طبقه چهارم رفتم، جایی که محل گردهمآییهای وزین و سنگین ماست... پس از آنکه همه از معبد بیرون رفته بودند، زانو زدم و دعا خواندم. با تمام شور و حرارتی که در وجودم بود دعا کردم. میدانستم که امری پیش روی ماست که برای بسیاری از فرزندان خداوند حیاتی است... هر روز پس از روز دیگر تنها و با وقار و جدیت به اتاقهای بالایی معبد میرفتم، و جانم و تلاشهایم را پیشکش میکردم تا این برنامه به پیش برود و به سرانجام برسد28.» کیمبال، علاوه بر دعاهای شخصیاش به درگاه خداوند، مساله را با ردههای دیگر مورمون در میان گذاشت. بسیاری از رهبران مورمون با اشتیاق شروع به بحث در این مورد با یکدیگر کردند. بعد، دستهجمعی دعا خواندند، و دستهجمعی به درگاه خداوند نیاز بردند. در یکی از همین دعا خواندنها و نیاز بردنهای دستهجمعی، به پیشنمازی کیمبال، بود که ارادهی تازهی خداوند آشکار شد. یکی از افراد حاضر در آن جمع چنین مینویسد: «طی یکی از همین دعاها بود که وحی آمد. روح خداوند با قدرتی قاهر بر همهی ما مسلط بود، احساس میکردیم چیزی شبیه اتفاقی که در روز عید خمسین و در روز وقف معبد کیرکلند رخ داده بود در حال رخ دادن است... همهی ما همان ندا را میشنیدیم، همان شهادت شخصی را داشتیم که کلام دریافت شده، ذهن و اراده و صدای خود خداوند است29.» آیا این واقعاً روح خداوند بود که با «قدرتی قاهر» بر همهی آن رهبران مورمون، بلافاصله پیش از وحی ۱۹۷۸ مسلط شده بود تا به محرومیت سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشان پایان دهد، یا روح جامعهی امریکایی پس از حقوق مدنی بود؟ عوامل متعددی هست که مرا ظنین میکند که پاسخ دوم پاسخ صحیحتری است. نخست، نهاد نژادپرستی در آمریکا همزمان با جنبش حقوق مدنی سخت مورد حمله قرار گرفت. این جنبش حقوق مدنی بیش از همه از سخنان مارتین لوترکینگ در دههی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ انرژی و قوت گرفته بود که این جنبش را به درون مردم برده بود. در سالهای پس از آن، جنبش برابری نژادی به نتایج تعیین کنندهای رسید: رفع تفکیک نژادی در مدارس، پایان دادن به تبعض حقوقی در استفاده از تسهیلات عمومی، استخدام، مسکن گزینی، و تصویب قانون «حقوق رأی دادن» در ۱۹۶۵. تازه اینها که برشمردم فقط تعداد محدودی از موفقیتهای بزرگ جنبش برابری نژادی بود30. اگرچه سیاهان همچنان از واقعیتهای نژادپرستانهی بسیار زیادی در عذابند (خشونت پلیس، محرومیت از بودجهی مختص رهن خانه، پشتیبانی محدود در کسب و کار، و غیره) اما جنبش حقوق مدنی ایالات متحده و از جمله مورمونیسم را از بیخ و بن دگرگون کرد31. نژاد پرستی – اگرچه به کلی محو نشد – دیگر قدرت حقوقی، و فراتر از آن، قدرت فرهنگی، نداشت. ثانیاً، کلیسای مورمون اندکاندک در پی جنبش حقوق مدنی هیجان و التهاب فضای اجتماعی را مستقیماً احساس کرد32. طی دههی ۱۹۶۰، انجمن ملی برای بهبود وضع رنگین پوستان (NAACP) علناً شروع به اعتراض به نژادپرستی مورمونها کرد، و سرمقالههایی در روزنامهها منتشر کرد که پر از اتهامات حقوقی علیه وقایع ناشی از سیاست نژادپرستی مورمونها بود، و بسیاری از امکانات عمومی را در سرتاسر یوتا، که سیاست تبعیض نژادی شدیدی در آن اعمال میشد، تحریم کرد. دانشگاههای بزرگ کم کم دانشگاه بریگام یانگ را تحریم کردند و تیمهای ورزشیشان را از مسابقه دادن با بزرگترین دانشگاه مورمون منع کردند. حتی وقتی که دانشگاهها اجازهی مسابقه دادن با تیمهای ورزشی دانشگاه بریگام را میدادند، خود قهرمانان از مسابقه دادن امتناع میکردند. مثل بازیگران بسکتبال دانشگاه سان خوسه، یا بازیگران فوتبال دانشگاه وایومینگ، و سوارکاران دانشگاه تگزاس- ال پاسو. هر وقت ورزشکاران تیمهای ورزشی دانشگاه بریگام یانگ به جای دیگری میرفتند تا مسابقه دهند، با اعتصاب و اذیت و آزار و هو کردن مواجه میشدند. روحانیان در سرتاسر ایالات متحده اندکاندک به مخالفت با شرکت در کنسرتهای گروه کر مورمون برخاستند. فشار فقط از بیرون نبود، از درون هم به همان اندازه فشار وارد میآمد. مشتی مورمون ضد نژادپرستی شروع به طرح مسائلی در درون گروههای خود کردند، و علناً رهبرانشان را به دلیل عقاید و سیاستهای نژادپرستانهشان مورد انتقاد قرار دادند. و عامل سوم دخیل در پایان دادن به محرومیت سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشی در دین مورمون، رشد حیرت انگیز مورمونیسم در خارج، خصوصاً در کشورهای کاملاً متفاوت مثل نیجریه و برزیل بود. در دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، عدهی بسیار زیادی در برزیل به دین مورمون گرویدند، اما با آن اختلاط نژادی رنگارنگ و هویتهای قومی در آن کشورها، برای مقامات مورمون کار دشواری بود که به درستی بگویند چه کسی سفید خالص است و چه کسی نیست. بنابراین، محرومیت سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشان را نمیشد با یقین کامل تنفیذ کرد33. همانگونه که هنسن نقل میکند: «کاملاً بدیهی بود که زمانی پیش از وحی و مکاشفهی ۱۹۷۸ عدهای برزیلی به کسوت کشیشان درآمده بودند و این عده اجدادشان سیاه بودند. وقتی که کلیسا در ۱۹۷۵ اعلام کرد که باید معبدی در سان پائولو برپا شود، دیگر کار از کار گذشته بود. چون تحت سیاست قدیمی نه فرد مذکر با «خون سیاه» میتوانست به این معبد برود، نه فرد مونث. گردآوردن جمعیت بزرگ درجه دومی از قدیسان در برزیل دههی ۱۹۷۰، امری آشکارا دور از تصور بود34.» امروزه هم هنوز تعداد سیاهان مورمون در ایلات متحده اندک است. اما افراد رنگین پوست در اطراف و اکناف جهان این دین تازه را پذیرفتهاند، خصوصاً در آمریکای جنوبی. و انسانهای ارزشمند مذکر بالای دوازده سال دیگر محروم از درآمدن به کسوت کشیشی نیستند و به دلیل پیوند «ژنتیکی» با قابیل و حام مجازات نمیشوند؛ به عکس، آنها را به شکرانهی وحی و مکاشفات تازهی ۱۹۸۷ همچون برادران ایمانی میپذیرند. شما چه فکر میکنید؟ آیا خداوند واقعاً عقیدهاش را عوض کرد؟ یا بادهای ضد نژاد پرستی دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ آمریکا – و ترکیبب جمعیتی تغییر یابندهی کلیسای در حال رشد در خارج – محرومیت سیاهان از درآمدن به کسوت کشیشی را منسوخ و از نظر فرهنگی تحمل ناپذیر کرد؟ ۳- نتیجه پس از پایان خوانش مطالب کتاب درآمدی بر جامعهشناسی دین، در اینجا توجه را به چند نکته معطوف میدارم. قصد من این است نشان دهم که راهحلهای متفکران مسلمان، خصوصاً راهحل جناب آقای کمالی، توسط پیروان دیگر ادیان و آیینها، به کار بردنی است و درواقع بسیاری از این راهحلها توسط دیگران هم به کار گرفته شده است. یکی از نتایج این نوع راهحلها این است که بحث صدق و کذب، و ادلهی صدق و کذب مدعیات را تعطیل میکنند. مومنان وقتی روش خاصی را برای اثبات حقانیت دین خود به کار میگیرند، به مسائل و مشکلات آن روش توجه نمیکنند. اما اگر همان روشها توسط رقبا به کار گرفته شود، در آن صورت خواهند گفت که این روشی نامقبول است. در اینجا ابتدا مدعیات مورمونها ذکر خواهد شد، سپس پرسشی درخصوص آن مدعا طرح و در پایان، پاسخ مورمونها به پرسشها در چارچوبهایی که مسلمین به کار میبرند عرضه میشود. ۱-۳- کتاب مورمون وحی خداوند به جوزف اسمیت است35. پرسش: چگونه میتوان از این مدعا به نحو عقلانی و مدلل دفاع کرد که کتاب مورمون کلام الله است؟ پاسخ: «اگر بتوان نظام اندیشهگی مورمونیسم را دستگاهی اصل موضوعی به شمار آورد، میتوان گفت «کتاب مورمون کلام خداست» در آن دستگاه گزارهای مبنایی و در حکم اصل موضوع است. در نظامات اصل موضوعی، بر صدق گزارههای مبنایی برهان ودلیل اقامه نمیشود، و اصل موضوعه را منطقاً اثبات نمیکنند.» «مبانی و معانی گزارهی کتاب مورمون کلام خداست را میباید در فرهنگ مورمونی چنان که در ۱۵۰ سال گذشته بروز یافته است جستوجو کرد و بازشناخت، نه با تمسک به تفکیک مصنوعی و مغالطهآمیز میان عقلانیات... گزاره کتاب مورمونی کلام خداست در منظومههای فکری نحلههای گوناگون مورمونی همواره جای ویژه داشته، و به سایر گزارهها و نظریهها نیز معنا و جهت میبخشیده است.» ۲-۳- کتاب مورمون متنی به شدت نژادپرستانه است که به نحو شگرفی سیاهان را از دایرهی انسانی خارج میکند. پرسش: سخنان و احکام نژادپرستانه نمیتواند کلام الله باشد، برای اینکه خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض نمیتواند نژادپرست باشد. پس شما چگونه اینها را کلام الله به شمار میآورید؟ پاسخ: جامعهی آمریکا در عصر نزول وحی بر جوزف اسمیت، جامعهای سراسر نژادپرست بود، لذا خداوند اگر نژادپرستی را رد میکرد، آمریکاییان معنای عمیق آن را نمیفهمیدند. از اینرو، خداوند به لسان قوم سخن گفت. همهی آنها احکام موقتی بودند که امروزه منسوخ شدهاند. پلانتینجا نشان داده است که اثبات ناسازگاری بسیار دشوار است. هر مسالهای که شما به عنوان موضوعی ناسازگار با خداوند طرح کنید، منطقاً به شما نشان خواهیم داد که سازگار است. ۳-۳- کتاب مورمون متنی مردسالارانه است که چند همسری را هم تأیید کرده است. پرسش: مجاز کردن مردان به گرفتن چند همسر نمیتواند حکم خداوند عادل و خیرخواه باشد. از سوی دیگر، خداوند رحمان و رحیم نمیتواند موجودی مردسالار باشد. توجیه شما چیست؟ پاسخ: چند همسری ذاتی مورمونیسم نیست، بلکه بالعرض وارد دین مورمونیسم شده است. مشکل شما این است که مورمونیسم تاریخی را از مورمونیسم فرا تاریخی جدا نمیکنید. در زمان نزول وحی بر جوزف اسمیت، جامعهی آمریکا به شدت گرفتار مردسالاری بود. خداوند به لسان قوم سخن گفته است. ضمن آنکه احکام مورمونی در زمان خود عادلانه و برتر از احکام جامعه به شدت گرفتار برده داری آمریکا بوده است. ۴-۳- در کتاب مورمون گزارههای کاذبی وجود دارد. پرسش: خداوند عالم مطلق اگر سخن بگوید، سخن کاذب بیان نخواهد کرد، شما چه میگویید؟ پاسخ: وجود گزارههای کاذب در کتاب مورمون نافی وحیانیت آن نیست. مشکل از «فاعلیت فاعل» ناشی نمیشود، بلکه، خداوند با توجه به «قابلیت قابل» مجبور به بیان گزارههای کاذب شده است. ۵-۳- در زندگی جوزف اسمیت نکات بسیاری وجود دارد که قابل قبول نیست. مثلا گفته میشود که او ۲۷ همسر داشته است. پرسش: چگونه پیامبری معصوم میتواند دست به چنان اقداماتی بزند؟ پاسخ: مشکل شما این است که ایمان ندارید. شما کافر، یعنی حقیقتپوش هستید. وقتی شما حقیقت چون آفتاب روشن مورمونیسم را انکار میکنید، پس حتماً لجوج، حسود، معاند و... هستید. از کجا میدانید، شاید خداوند به دلیلی که مصلحت آن بر ما روشن نیست به جوزف اسمیت فرمان داده بود مرتکب چنان اعمالی شود. کدام پیامبر جز پیامبر ما به شهادت رسیده است؟ آیا شما نمیدانید که جوزف اسمیت با انفجار بمبی، مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید؟ جوزف اسمیت تنها پیامبر شهید تاریخ است. ۶-۳- وقوف بر مسائلی که ذکرشان گذشت، جان هیک را بدان جا راند که نمیتوان حقانیت مورمونی را به چالش کشید. برای اینکه همهی ادیان دارای همان مسائل و مشکلاتی هستند که دین مورمونها متضمن آنهاست. هیک میگوید: بنابراین ما باید نسبت به «تخیلات» همسایگان خود تا آنجا که این تخیلات به دیگران آزار نرساند بردبار باشیم، و نباید جنبشهای تازهتر را مورد آزار قرار داد یا با تحقیر با آنها برخورد نمود. این کار اغلب از سوی کسانی انجام میشود که در خانهی شیشهای بزرگ و قدیمی و بنابراین قابل احترام زندگی میکنند و به افراد ساکن در خانههای شیشهای تازه، موقتی و کوچکتر سنگ میاندازند36.» تا حدی که من میفهمم، اثبات اینکه متنی خاص کلام الله است، ممتنع است. درست است که حل مسألهی حرف زدن خداوند بسیار دشوار است، اما مدعای فعلی ما، ناظر به محدودیتهای عقل بشری است، نه محدودیتهای خداوند. به تعبیر دیگر، حتی اگر خداوند قادر به حرف زدن باشد، اثبات اینکه کتابی خاص کلام الله است، در حدود تواناییهای عقلانی ما انسانها نیست. این مدعا فقط ناظر به قرآن نیست، بلکه تمامی متونی که ادعا میشود کلام الله هستند، با این مسأله دست به گریباناند. پاورقیها: ۱-David Persuitte 2000.Joseph Smith and the Origins of the Book of Mormon. Jefferson, N . C : McFarland and Company. ۲- بسیاری از محققان به اشتباه تاریخ دعوت دینی خاص اسمیت را ۱۸۲۰ ذکر میکنند. زمانی که چهارده ساله بود و بنابر ادعا برای نخستین بار فرشتگان یک روز در جنگل بر او ظاهر شدند. این نازل شدن مشهور فرشتگان بر او تا دههی ۱۸۴۰ نه جایی نوشته شد نه جایی از آن سخنی رفت. یعنی تا بیست سال پس از واقعهی فرضی، که تردیدهای جدی در مورد صحت و مقرون به حقیقت بودن آن ایجاد میکند. ۳- Persuitte 2000,79. ۴-Hardy, B. C. 1992. Solemn Covenant. Urbana: University of Illinois press. Hansen , Klaus. 1981 ,Mormonism and the American Experience. Chicago: University of Chicago press. اما هزاران تن از مورمونها هنوز هم به چند همسری باور دارند و عمل میکنند- خصوصاً چند زنی. بنگرید به: این مورمونها را کلیسای مستقر در سالت لیک سیتی مرتد میداند. اما باید به خاطر داشته باشیم که آنان خودشان را مورمون حقیقی میدانند و کلیسای مستقر در سالت سیتی را شاخهی ارتدادی و بدعتگذار. ۵-Doctrines and Covenans 89:9. ۶-I I Nephi 26:33. ۷- Embry, Jessie. 1994.Black Saints in a White Church : Contemporary African American Mormons. Salt Lake City : Signature Books. ۸-see Bringhurst 1981. ۹- معتقدان مومن مورمونیسم میگویند «کتاب مورمون» وحی مستقیمی از جانب خداوند است که جوزف اسمیت به نحوی معجزهآسا آن را در دههی ۱۸۲۰ از روی الواح زرین ترجمه کرد و بعد این الواح زرین پس از اتمام ترجمه غیب شدند. در نظر شکاکان غیرمعتقد، «کتاب مورمون» نوشتهی خود جوزف اسمیت است که با استفاده از منابعی که آن زمان در دسترس بوده و نیز با استفاده از تخیل خود آن را نوشته است. بنگرید به: Persuitte 2000 ۱۰-I I Nephi 5:21. ۱۱- I Nephi 12:23. ۱۲- Jacob 3:8, 9. ۱۳- I I I Nephi 2:15. ۱۴- I I I Nephi 19: 30. ۱۵- The Pearle of Great Price. ۱۶- Taggart 1970, 71. ۱۷- Bringhurst 1981, 87, Hansen 1981, 196. ۱۸-Hansen 1981. ۱۹- Henry Bowden 1981, xi. ۲۰- Smith 1972, Stanton 1951. ۲۱- Bush and Mauss 1984. ۲۲- طبق نظر بریگام یانگ، اختلاط نژادی در چشم خداوند از گناهان کبیرهی مستوجب مرگ بود. به نقل از: ۲۳- Bringhurst 1981, 84. ۲۴-Brighurst 1981, 230. ۲۵- Bringhurst 1981, 231. ۲۶- Bringhurst 1981, 172. ۲۷- Bringhurst 1981, 178. ۲۸-Kimball 1982, 450. ۲۹-Embry 1994, 31. ۳۰-Eitzen and Zinn 2001, 535. ۳۱-Hansen 1981 , 199. ۳۲-Embry 1994, BRINGHURST 1981. ۳۳-Grover 1990. ۳۴-Hansen 1981, 203. ۳۵- کتاب مورمون به فارسی ترجمه شده است. ترجمه کتاب به شرح زیر به خوانندهی ایرانی معرفی شده است: «کتاب مورمون»، گزارشی کوتاه درباره قوم نافی و لامانیان است که برای لامانیان یعنی باقی ماندگان خاندان اسراییل، همچنین برای یهودیان و امتها نوشته شده و نگارش آن از طریق فرمان و روح نبوت و وحی بوده است. کتاب مورمون شامل پانزده بخش اصلی است که به استثنای یک مورد کتاب نامیده میشوند. زمان حوادث کتاب مورمون از سال ۶۰۰ قبل از میلاد تا سال ۴۲۱ میلادی را در برمیگیرد و بخش عمدهی آن تحریری نو از تاریخ باستانی بنی اسراییل است که به موازات بخش تاریخی کتاب مقدس نگارش یافته است. در سال آخر یا حدود آن «مورونی» که آخرین تاریخنگار نافیایی بود، گزارش را مختوم و برای خداوند پنهان کرد تا در آخرالزمان ظاهر شود، همانطور که خدا قبلاً از طریق انبیای قدیم خویش سخن گفته بود. در سال ۱۸۲۷همین مورونی که در آن هنگام از خاک برخاسته بود، آن الواح منقوش را به جوزف اسمیت تسلیم کرد. جوزف اسمیت این کتاب را به انگلیسی ترجمه کردهاست و سرکار خانم فاطمه توفیقی آن را با ترجمهی دقیق و شیوای خود به فارسی برگردانده است. حجت الاسلام و المسلمین توفیقی نیز راهنمای مترجم و ویراستار علمی این اثر بوده است. گفتنی است انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب این کتاب را در ۷۷۹ صفحه و با قیمت ۵۴۰۰ تومان منتشر کرد.» ۳۵- جان هیک، بعد پنجم، کاوشی در قلمرو روحانی، ترجمه بهزاد سالکی، قصیده سرا، صص ۲۶۸- ۲۶۷. در همین زمینه: • نامهای به اکبر گنجی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خرد خرافه ستیز و حقیقت جوی شما را می ستایم.
-- farkingarthur@gmail.com ، Jan 6, 2009جناب گنجی عزیز! یعنی واقعا شما فکر میکنید که آقای کمالی با مورمونها و هزار فرقه دینی حق و باطل دیگر آشنا نیست که به جای پاسخ دادن (که منوط به فهم درست سخن ایشان است) این همه از مورمونها میگویید؟ اسلام و مورمونیسم را چگونه یک کاسه میکنید؟ ما معتقدیم که به دلایل و علل متعددی به دستگاه اصل موضوعی اسلام باید ایمان آورد و به دستگاه اصل موضوعی مورمونیسم نه!! درست که اصل موضوع هر دو کتابشان آن است اما اسلام را حق میدانیم و مورمونیسم را باطل -- کاش کمی کمتر مغلطه کنید و عمیقتر ببینید و باپرواتر سخن بگویید
-- نسرین وزیری ، Jan 6, 2009سلام جناب گنجی عزیز. من هر موجودی که بخواهم تصور کنم به گونه ای متشخص و انسان وار است و البته متناقض و قابل نقد. از این رو بیرون از ذهن خود نمی توانم خدایی را متصور شوم. از این رو فکر می کنم خدای مورد نظر شما وحدت وجودی یا اسپینوزایی است. آیا درست می گویم؟ لطفا چند مقاله هم پیرامون خدای غیر شخصی غیر انسان وار بنویسید.
-- سوشیانت ، Jan 6, 2009گنجی جان! قربون اون شکلت برم! تو که این قدر سواد داری و می فهمی و اینقدر قشنگ سفسطه های مذهبیون مسلمان رو در مورد دین مورمونی نشون میدی، میشه بگی چه فرقی هست بین محمد و جوزف اسمیت؟! آیا جوزف اسمیت هم همونکاری رو نکرد که محمد کرده؟ فکر کنم برای همه ما و حتی خود شما واضحه که جوزف اسمیت دروغ می گفته. حالا چرا در مورد محمد چنین برداشتی نکنیم؟ چرا شما نمی گی به چه دلیل باید محمد رو پیغمبر بدونیم؟ چرا شما هنوز میگی که مسلمان و شیعه هستی و نماز می خونی و ...
-- فرشاد ، Jan 6, 2009سرکار خانم نسرین عزیزی: همانطور که گفته اید انتخاب دستگاه اصل مو ضوعی دلیل میخواهد یا علت. اگر دلیل میخواهد این دلایل را باید در دستگاه اصل موضوعی جست که محیط بر اولی است. اگر علت میخواهد که آنوقت این داستان دیگری خواهدبود.
-- عمید ، Jan 6, 2009آیا اگر کلیدی باشد که به همه قفلها بخورد، قبول دارید که دیگر نه قفلیت و نه کلیدیت خواهد بود؟
خواندن نظرات برخی دوستان باعث شدکه این مقاله را که جمعبندی نقطه نظرات من در طی خواندن سلسله مقالات گنجی است بنویسم.
-- --منوچهر ، Jan 6, 2009هر چند معتقدم که گنجی یک تنه خراشیدن کوهی از خرافات را با توانایی به تن گرفته است، گفتار زیر نگریستن از زاویه ای دیگر را پیش گرفته است. باشد که از راه تبادل نظرات هر یک به سهم خود این کار سترگ را یاری رسانیم. آیندهء آیندگان ما وامدار امروز ماست.
اگر من سخن گنجی را به درستی دریافته باشم، او دینداران را به دو گروه زیر تقسیم بندی میکند:
١-آنان که به باورهای خود صرفاً از روی اعتقاد پایبندند. و دانسته و یا نادانسته پای عقل و استدلال را حد اقل از این قسمت از زندگی خود خارج میدانند. اینان بسیاری از احکام دین را تاریخی میدانند، و اداب دینی را جزو رسوم سنتی به شمار می آورند.
٢-آنان که معتقدند دین امری همه جانبه، منطقی و استدلالی است و در پی آنند که به همهء سخننان مدعیان پاسخ گویند و در کوتاه سخن، در پی راست و ریست کردن صورت تاریخی دین هستند. از هر رنگی وهر استدلالی در توبرهء آنها بسیار هست
استدلالیان را کاری با گروه اول نتواند بود. از آنهایی گرفته که فقط معتقد به وجود خارق العاده ای هستند تا آنها که معتقد به مهدویتند. برای آنکه دلیل نستند, نتوان دلیل آوردن. می شود کسی را قانع کرد که سخن بدون دلیل را نپذیرد و آنگاه برایش ارائه دلیل نمود. اما اگر کسی به چیزی صرفاً باور داشته باشد، دلیل صرف برای وی هیچ معنا و و مفهومی ندارد.
پس سخن استدلالیان با گروه دوم است. اصولاً دین حکومتی نیز همواره از نوع دوم است. برای اینکه نوع اول به تعریف(by definition) شخصی است.
اگر تمام دینداران از نوع اول بودند دیگر دلیلی برای دلیل آوردن نمی بود. اما تا گروه دوم هستند، خطر تمامیت خواهی دینی وجود خواهد داشت و این وظیفهء همهء روشنفکران است که غیر استدلالی بودن اساس کار آنان را گوشزد کنند. و این کاری است که گنجی بدان اهتمام ورزیده است.
بصورت مشخص می توان از روی کامنتهای خوانندگان تعلق ذهنی آنان به یکی از دو دسته بندی مورد بحث را پی برد. گروه
دوم معمولاً
کارشان بدون تهمت و اینکه مورد اهانت واقع شده اند، و به میان کشیدن پیشینهء نویسنده و «و ظیفهء واقعی»او، «و چهرهء واقعی» او، پیش نمیرود. خصوصیت دوم اینان خارج کردن بحث از «درست و غلط بودن سخن نویسنده» است. که این غالباً با حمله به شخص (ad hominem) همراه است. و بعضاً با اضهار دلسوزی برای نویسنده، به او کار دیگری پیشنهاد میکنند. اینان استدلال را خطری برای باور های خود محسوب می کنند و خود را موظف به از میان برداشتن استدلال نا موافق به هر راه ممکنی میدانند.
آنچه در زیر می آید نگاهی دیگر است به مقالات «قرآن محمدی» و در صدد برسی این موضوع از زاویه ی دیگر است. هر چند نگارنده اذعان به نزدیکی این کلام به سخن گنجی دارد. این سخن پاسخی است به تنی چند از خوانندگان و نویسندگان گرامی که گفته اند :اگر این سخن گنجی را هم بپذیرند که هیچکس نتوانسته تا کنون دلیل قانع کننده ای برای سخن خدا بودن قرآن بیاورد، این اثبات نبوداین دلیل نیست.
آنچه در زیر می آید نگاهی دیگر است به مقالات «قرآن محمدی» و در صدد برسی این موضوع از زاویه ی دیگر است. هر چند نگارنده اذعان به نزدیکی این کلام به سخن گنجی دارد. این سخن پاسخی است به تنی چند از خوانندگان و نویسندگان گرامی که گفته اند :اگر این سخن گنجی را هم بپذیرند که هیچکس نتوانسته تا کنون دلیل قانع کننده ای برای سخن خدا بودن قرآن بیاورد، این اثبات نبوداین دلیل نیست.
حال فرض گیریم که دلیلی (و یا دلایلی) وجود دارند که توأمان ثابت می کنند که قرآن سخن خداست اما تا کنون کسی این دلایل را نتوانسته به صورت منطقی و جامعی ارائه کند. این مجمع الدلایل کامل را مخففاً «حجتٌ الدلیل» می نامیم.
کسی تا کنون این دلیل را بطور کامل پیش ننهاده است ولذا صورت کامل آن مشخص نیست. اما با این وجود به طور یقین میتوان خصوصیاتی برای این دلیل قایل شد
١-حجتٌ الدلیل هر چه باشد، باید آنقدر از نظر استدلالی کامل باشد که بتواند اثبات کند که قرآن سخن خدا و فقط خداست.
٢-حجتٌ الدلیل هر چه باشد، باید ثابت کند که قرآن سخن خود پیامبر نیست.
٣-حجتٌ الدلیل هر چه باشد، باید ثابت کند که وحی اتفاق افتاده است.
٤-حجتٌ الدلیل هر چه باشد، باید ثابت کند که هیچ گاه هیچ تغییری در قرآن صورت نگرفته است و قرآن دستنخورده است .
گنجی و دیگر همقطاران او می پرسند اگر (١) درست باشد آنگاه آیا نباید نتوانست هیچ تعارض درون متنی را در قرآن یافت؟ اگر خدا سخن گفته و آنهم برای آخرین بار آیا این زیاده خواهی بشر است که خواهان نبود سخنان غیر انسانی و غیر اخلاقی در آن است؟ آیا اگر قرآن سخن خداست نباید همیشه و مستدام درست و بی عیب باشد؟
هر دلیلی که چنین حجتٌ الدلیل ای شامل شود، با اینچنین استدلالاتی به مشکل بر می خورد. و بنابر این بی جهت نیست که تا کنون چنین دلیل موفقی ارایه نشده.
بنابراین، استدلال صرف نمیتواند آنچه دین تا کنون به اقتضای قدرتش تسخیر کرده تداوم بخشد. چنین باورهایی میتوانند در کنار خرافات و باورهای غیر عقلی جا خوش کنند، اما نمیتوانند دست به دامان عقل و منطق به عمر خود ادامه دهند. اشاعه خرافات و غیر عقلیات از طرف دین حکومتی سعی بر کوتاه کردن قلمرو عقل و استدلال در دین ست. هر چه باورها بیشتر خرافی شوند موقعیت بازاری (Market opportunity) بهتری به دست دین حکومتی می افتد.
خاتم نسرین وزیری لطف می کنید دلایل منطقی خود برای حق بودن اسلام را ذکر کنید ؟
-- م.م ، Jan 6, 2009و همینطور باطل بودن مورمون؟!
فقط لطف کنید همین مورمون و همین مقاله گنجی رو بخونید تا یک وقت حرفی تکراری نزده باشید!
مقایسه گنجی از همان استدلالهای دین پنداران است و او موررمون را تایید نکرده است!
با درود فراوان و ستایش از کوشش های شحاعانه تان ، از آنجائیکه دوست ندارم در مقالات تان اظهارات و اشارات غیر مستند وجودداشته باشد ، خواستم بعرضتان برسانم که یزیدیان بر خلاف شایعات پراکنده در بین مسلمانان که یزیدیان در همسایگی و یا د رجوامع آنان زندگی میکنند ، باورهای دینی شان ربطی به یزید و مشروعیت خلافت آن بعد از محمد ندارد. باور یزیدی از باورهای شایع در خاورمیانه ی پیش از اسلام است . در این باور عناصر زرتشتی گری و دیگر ادیان شرق میانه وجوددارد ، جامعه یزیدی جامعه ای کاستی است در مراسم دینی شان آتش از عناصر اصلی تشکیل دهنده آن است . لفظ یزیدی تغییر و انحناء یافته کلمه "ایزدی" است که همان خداوند مور قبول ایرانیان باشد. در دو کتاب دینی اینان بنام "کتاب جلوه" و کتاب رش (سیاه) مبانی دینی ایزدی ها شرح داده شده است. این کمترین سابقا این کتابها را مطالعه کرده و در آن کتاب ها ارج نهی به یزید بن معاویه ندیده است. یزیدیان همانقدر که خداوند (خیر مطلق) را ستایش می کنند ، شیطان (اهریمن) را نیز ستایش میکنند بدین امید بدانها آسیب نرساند.زیرا آنها شیطان را هم همانند خداوند قدرتمند می دانند . این مذهب یک مذهبی دوآلیستی (مثل آئین زرتشتی است) و برخلاف مداهب سامی خیر وشر را در یک خدا (الله) ادغام نکرده است . در عراق امروزی یک زیارتگاه یزیدی بنام "معاوی" وجود دارد ، که آرامگاه یکی از بزرگان دین ایزدی است ، شباهت این اسم به معاویه پدر یزید ، متعصبین مسلمان را در مورد ایذاء یزیدیان جری تر کرده است.
شاد و پیروز باشید
-- صنمی ، Jan 6, 2009این دین مور مور چه جور دینیه والا ما که از اسلام جز زورگویی چیز دیگه ای ندیدیم اگه بشه به این مور مور ایمان بیاریم خیلی خوب میشه من واقعا دیگه از ریاکاری بعضی از مسلمونا خسته شدم از اینکه دوس دارن با هزار جور سفسطه عقیده سلطه طلبانه خودشونو عقلانی جلوه بدن خسته شدم
-- رضا ، Jan 6, 2009یه پیشنهادی برای مسلمونا دارم برای هر ایه قران یه رفراندوم برگزار کنید بلاخره ملوم بشه معنی این ایات مهرورزانه چیه با این کار
هم تکلیف خودتون روشن میشه هم موقعی که گیر کردید نمی تونید با گفتن اینکه این مجاز و ایهام و ... زیر ابی برید
گنجی گرامی پاینده باشید !
-- بهزاد ، Jan 6, 2009به نظر من این بهترین مقاله آقای گنجی بود. جامعه شناسی دین و نحوه تکوین ادیان با مثال مذهب مورمون بسیار جالب بود. قائل شدن بستر تاریخی برای مطالب مذهبی به هنگام نقد هم توسط کسانی که به کلام الله بودن قران اعتقاد دارند در واقع سفسطه محض است که مثال نحوه توجیه اعتقادات مورمنی در بستر تاریخی ، اجتماعی ظهور آن مثال بسیار خوبیه.
-- بردیا ، Jan 7, 2009هردو آقای کمالی و گنجی در مورد اصول موضوعه در ادیان اشتباه می کنند چرا که هردو دستگاه دین را با دستگاه علم قاطی کرده اند یکی در در دفاع و دیگری در رد عقلانی بودن دین. من ادعا نمی کنم که دین عقلانی نیست. ادعای من و بسیاری از دین شناسان این است که عقلانیت دینی متفاوت از عقلانیت علمی است. این در مورد ایدولوژی ها و هر نظام هنجاری اخلاقی دیگری نیز صادق است. آنچه اقای کمالی اصول موضوعه خوانده در واقع مفروضات پیش زمینه ای نامیده می شوند که مبنای پذیرش یا عدم پذیرش یک نظام اخلاقی می باشند و نه مبنای رد یا اثبات منطقی علمی تجربی. این مفروضات در جامعه شناسی ایدولوژی ها بسیار بحث شده اند و الوین گلدنر هم در بررسی مکتب پارسونز این بحث را خوب جا انداخته است. این مفروضات بنا بر دلایلی غیر از منطق علمی مورد پذیرش یا رد قرار می گیرند. نه اثبات پذیرند و نه ابطال پذیر. مشکل آقای گنجی و کمالی که مشابه مشکل پوپر هم هست همین است که این مفروضات را در دستگاه منطق عملی و از همه بد تر منطق صوری مورد بررسی قرار می دهند و می توانند خرمن ها بحث و جدل های بیهوده را رقم بزنند و وقت خود و بسیار از خوانندگان مشتاق را طلف کنند. این بحث ها در غرب در زمان رنسانس و روشنگری و ظهور لاییسم علم گرای قرن ١٨ و ١٩ بسیار دامن زده شدو در نهایت بدون نتیجه رها شد و هر طرف به راه خویش رفت و در نهایت در دهه های پایانی قرن بیستم شاهد بازگشت مذهب نه تنها به عرصه اندیشه بلکه حتی به سیاست نه تنها د ر شرق بلکه حتی د ر غرب در سطحی جهانی بوده ایم. همین بازگشت مذهب به عرصه اندیشه و عمل سیاسی نشان می دهد که رابطه جوامع با دین بسیار پیچیده تر از آن است که بخواهیم از طریق بحث حول اصول منطقی و ادله و بیانات و مقایسه اکتشافات علمی با اظهارات مذهبی آنرا تبین کنیم چه رسد که بخواهیم دین باوران را بی باور و دین ناباوران را باورمند نماییم (این به نظر بنده آب در هاون کوفتنی بیش نیست کماکان که تاریخ این مشاجرات نشان داده است).
-- kourosh ، Jan 7, 2009مفروضات پیش زمینه ای توسط یک مکتب هنجار آفرین یا به شکل مدعا یا به شکل غیر مستقیم مطرح می شوند رابطه افراد با این مفروضات رابطه ای بخشی پراگماتیک و بخشی روانی اجتماعی و بخشی ایمانی (اگر نخواهیم ایمانی را نوعی روان شناختی معرفت تلقی کنیم) هست. مثلا ادعای قران کلام خداست که مستقیما توسط خود قران و محمد مطرح شده است یک مفروضه پیش زمینه ای است. این مفروضه مانند مفروضات مشابه در ادیان دیگر و ایدولوژی های دیگر یا توسط گروندگان پذیرفته می شود یا نه یا به شکل معلق و ضمنی پذیرفته یا رد می شود تا زمانی که رابطه روانی اجتماعی و عملی فرد با مکتب مذکور عوض شود. هیچ مکتب هنجاری چه سکولار چه مذهبی شاهد تجربه شدنی یا فرضیه ابطال پذیر یا راه تجربه عینی برای مفروضات زمینه ای ارایه نمی دهد. افراد این مفروضات را تا حدود زیادی بنا بر دلایل عملگرایانه می پذیرند بنا بر استنتاج های مستقیم یا غیر مستقیم تاثیر عملی پذیرش این مفروضات در زندگی عملیشان. بسیاری این مفروضات را بطور ارثی یا بنا بر حجت دانستن منتقل کننده مفروضات مذکور آن ها را می پذیرند. اما در این موارد نیز چون نیک بنگری دلایل اجتماعی تعلق به اجتماعات باورمند و شکل دهی به هویت و حفظ همبستگی وجود دارد. همه این مطالب اما باعث نمی شود که فکر کنیم این مفروضات غیر قابل چالش هستند بلکه باید گفت راه چالش آنها نیز از طریق توسعه نظامهای اخلاقی هنجاری رقیب است و نه از طریق به اصطلاح علمی. البته می توان در میان ادعاهای ادیان مفروضاتی در مورد طبیعت یافت و انها را با توسل به یافته های علمی رد یا اثبات کرد اما این مفروضات معمولا مفروضات پیش زمینه نیستند مگر مکتب مذکور مانند مارکسیسم ارتدوکس یا نولیبرالیسم ادعای علمی بودن در اصول کرده باشند.
خانم نسرین وزیری از تمام حق بودن اسلام کمک گرفته و پاسخ بفرمائید چرا اگر من که مسلمانم بفهمم که اسلام باطل است و به عقیده ای دیگر گرایش یابم مرتد بوده و باید بقتل برسم ؟. فقط خواهشا منکر این اصل اسلامی نشوید(مثل خیلیها) که سنت پیامبر اسلام و متون قرآن پر از این دستور قتل مرتد است .
-- آرش ، Jan 7, 2009آقای گنجی لطف فرموده وقتی ریاضیات را با این بحثها آلوده میکنید یک پوزشی از علم ریاضیات بخواهید . کجا در ریاضیات این همه نتایج استدلال را بجای اصول موضوعه قرار داده اند؟کتاب تئوری مقدماتی اعداد نوشته دکتر غلامحسین مصاحب را بخوانید تا ببینید اصول موضوعه چه موضوعات ابتدائی و بدیهی است نه آنچه شما در دین میگوئید . من فکر میکنم تنها چیز مقدس در این دنیا عقل است که بیشتر آن در ریاضیات ظاهر شده است و بهتر است این موجود مقدس را با دین آلوده نکنید .
در خاتمه باید عرض کنم آیات قران هم چندان تفاوتی از نظر منطق با آیات نزولی ژوزف اسمیت ندارد .
گنجي عزيز
-- بهروز ، Jan 7, 2009آب در خوابگه مورچگان ريخته اي
دمت گرم
بسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 7, 2009علاوه بر چالش طلبی قرآن مجید که همگان را در صورت شک به الهی بودن خود، دعوت به آوردن سوره ای همانند خود کرده است. دعوتی که ظرف 1400 سال بی پاسخ درست مانده است و باید گفت: خوش بود گر محک تجربه آید به میان، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
امروز عاشوراست. به عقیده بنده، مظلومیت امام حسین و یاران با وفایش که سلام خدا بر آنان باد نشان دیگری از حقانیت قرآن است.
قهرمانان کربلا انسان های آزاده ای بودند. ذلت و خواری و ننگ در فرهنگ آنان جا نداشت. شعارشان هیهات منا الذله بود. از وابستگی های پست مادی و دنیوی رها شده بودند و یکسره دل در گرو جانان داشتند. این آزادگی تا بدان پایه بود که حتی اهل بیت امام حسین (ع) در اسارت دشمن و در کاخ یزید نیز هراسی از بیان آنچه در دل داشت نداشت و سخنان خود را که حکایت از آزادگی و شجاعت او بود بیان کرد. به سخنان حضرت زینب در بارگاه یزید بنگرید:
به نام خداوند بخشنده و مهربان . ... خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود آنجا که در قرآن بیان داشت "پایان کار کسانی که زشتکاری و گناه انجام دادهاند به جایی رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند" (روم/۱۰) آری، کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است .
...یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده ای، آنگاه نشستها ی و بیآنکه خود را گناهکار بدانی یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر میدهی که ایکاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد برمیآوردند و میگفتند: "ای یزید! دست مریزاد" ؟ ...
...پس هر مکری که میتوانی بساز و هر تلاشی که میتوانی انجام بده؛ ولی بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها ببری و قدرت آن را نداری که وحی ما را نابود سازی و دورهی ما را به پایان رسانی و نمیتوانی ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایی . ای یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگی و پریشانی است . روزی خواهد رسید که منادی ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران باد . پس حمد و سپاس از آن خدای جهانیان است که اول کار ما را خوشبختی و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد.
بسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 7, 2009پیشنهاد می کنم کلمات " اعجاز قرآن " را در اینترنت و سایت مجیران جست و جو کنید و برخی مقالات خوب مرتبط را بخوانید. در این باره، خبر زیر توجه مرا جلب کرد که برایتان می آورم. در ضمن، تعداد کلمات زیتون را هم در قرآن جست و جو کردم که با مشتقات مختلف خبر درست بود. به هر حال، خبر این است:
اعجاز قرآن، پژوهشگران ژاپني را مسلمان کرد
اعضاي يک گروه پژوهشي در ژاپن با اذعان به اعجاز قرآن به دين اسلام گرويدند. به نوشته روزنامه الجزيره چاپ عربستان، اعضاي اين گروه پژوهشي که در زمينه فعل و انفعالات يک پروتئين در مغز فعاليت مي کردند، از دريافت نتيجه تحقيقات پزشک مسلمان دکتر ابراهيم خليفه که با استناد به قرآن تهيه شده بود، شگفت زده شدند و با اذعان به اعجاز قرآن در اين زمينه، اسلام آوردند. به نوشتا روزناما الجزيره، اعضاي اين گروه پژوهشي، در مورد ماده «ميثا لونيدز» نوعي پروتئين که در مغز انسان و حيوان توليد مي شود - به دو محصول زيتون و انجير رسيدند که خداوند در قرآن به آنها قسم خورده است. اين ماده براي انسان بسيار اهميت دارد و توانايي کاهش کلسترول را دارد و تقويت قلب و اعتماد به نفس در انسان را عهده دار است. براساس اين گزارش، مغز انسان به تدريج ازسن 51 سالگي تا 53 سالگي توليد آن را آغاز مي کند و سپس توليد آن کم کم کاهش مي يابد و تا 60 سالگي متوقف مي شود و به اين خاطر دستيابي به اين ماده به سهولت ميسر نيست. محققان در اين زمينه تلاش خود را بر روي نباتات براي بدست آوردن آن متمرکز کردند، بنابر اين يک گروه ژاپني، اين ماموريت را برعهده گرفت تا جست وجو در مورد اين مادا شگفت انگيز را آغاز کند، چرا که اين ماده از نظر دانشمندان نقش بسزايي در از بين بردن عوارض پيري در انسان به عهده دارد. اين دانشمندان ژاپني پس از تلاش هاي بسيار، دريافتند که ماده اي که به دنبال آن هستند فقط و فقط در «انجير» و «زيتون» وجود دارد. اين در حالي است که خداوند منان در کتاب آسماني قرآن گفته «والتين والزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين، لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم.» دانشمندان ژاپني در ادامه يافته هاي خود متوجه شدند، استخلاص اين ماده از انجير يا زيتون امکان پذير است، اما بدون مخلوط کردن آن، چيزي را که جست وجو مي کنند، امکان پذير نيست. به نوشته اين روزنامه عربستاني آنها متوجه شدند که بايد ماده بدست آمده را به نسبت يک در هفت (يک انجير در 7 زيتون) مخلوط کنند تا نتيجه بهتر را به دست آورند. که در همين حال دکتر طه ابراهيم خليفه که قبلادر مورد انجير و زيتون به پژوهش در قرآن پرداخته بود، نتايج تحقيقات خود را به اين گروه ژاپني ارسال کرد. براساس پژوهش اين پزشک مسلمان عربستاني در قرآن فقط يک بار از انجير ياد شده است در حالي که 7 بار از زيتون (6 بار به صراحت و يک بار به طور ضمني) نام برده شده است و اين در واقع همان چيزي بود که گروه پژوهشي ژاپني از طريق علمي به آن دست يافته بودند، در حالي که 1400 سال پيش در کلام الله مجيد ذکر شده بود.
خانم وزیری!
-- بی نام ، Jan 7, 2009میشه بفرمایید به جه دلیلی اسلام بر حق است و مورمون باطل؟ شما چون مسلمان هستید اینگونه تصور می فرمایید. اگر از یک مورمون هم بپرسند، خواهد گفت مورمون بر حق است و اسلام باطل! شما مذهبیون همه مثل هم هستید. همه تان دین خودتان را برحق می دانید و دیگران را باطل
آقای گنجی
-- آرش کمالی ، Jan 7, 2009با سلام
مقاله ای در گویا نیوز خواندم به نام زبان و حقیقت که در نقد دیدگاه شما نوشته شده بود. مطلب خیلی جالبی بود. تمام نکات اشاره شده در این مقاله شما همه در تایید استدلالهای آن مقاله گیانیوز است.
یعنی تحولاتی که در اعتقادات دینی مورمون ها بوجود آمد همه تابعی از تحولاتی بود که در زندگی واقعی و ملموس آنها شکل گرفت. یعنی انسانها بدون درگیر شدن به زندگی واقعی و اجتمایی خود، هرگز نمی توانند گزاره های دینی را از ذهن خودپاک کنند.
حتما مقاله مندرج درگویانیوز را بخوانید و نظر بدهید.
یک مشکل عمده مورمون ها، مساله مالیات بود. دولت فدرال ممکن بود که کلیسای مورمون ها را بخاطر جلوگیری از عضویت سیاهان در کلیسا، فاقد شرایط یک مرکز مذهبی معرفی کرده و مانند کلابهای مختلف، آنان را موظف به پرداخت مالیات نماید.
-- بدون نام ، Jan 7, 2009بد نیست بدانیم که کلیسای مورمون ها از نظر ثروت بعد از واتیکان در مقام دوم قرار دارد و پرداخت مالیات یعنی از دست دادن مقدار هنگفتی پول.
دین بابی و بهایی از آسیبی که آقای گنجی مطرح کردهاند در امان بودهاند. این دو دین هر دو استانداردهای جدیدی، فراتر از عرف رایج در بین مردم، وضع کردهاند. دیانت بابی با تمام قدرت با علمای فاسد عصر مبارزه کرد. باب بالا رفتن بر منبر و ایراد خطابه را حرام اعلام کرد و به همین دلیل مورد تنفر علما قرار گرفت.
-- پژمان ، Jan 7, 2009مطالب مطرح شده در آثار بیشمار بهاءالله فراتر از بینش رایج زمانش بود. بهاءالله در زمانی که روابط تیره سیاسی بین ممالک عالم جهان را بسوی جنگهای جهانی سوق میداد، در آثارش ندا داد که «ای اهل عالم سراپرده یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار.»
تاکید بر تعلیم و تربیت عمومی و اجباری و تکریم مقام علم وخرد، تساوی حقوق زن و مرد، رفع تعصبات جنسی، نژادی، دینی، قومی، و وطنی. حذف طبقه روحانی و واگذار کردن امر جستجوی حقیقت به دست افراد(تحری انفرادی حقیقت،) طرح اداره جامعه به روش کاملا دموکراتیک که در آن آحاد اعضای جامعه به روشی فعال در انجام امور شرکت کنند و همچنین تاکید شدید بر نیاز انسان به منبع فیض الهی و بسیاری از این نوع نشان از این واقعیت میدهد که تعالیم دیانت بهایی بیشتر از آنکه متاثر از جامعه باشد قصد تاثیر بر آن و ایجاد انقلابی حقیقی بوده است.
آقای لطف علی لطیفی شما پول نفت را فراموش کرده اید این پول بسیاری از مقالات بنفع اسلام و کتب اسلامی و مسلمان شدنهای امثال مایکل جکسون و آنچه شما گفتید را میسازد . لطف فرموده در مسیری حرکت کنید که حکام کشورهای اسلامی اجازه نقد آزادانه اسلام را بدهند و قتل مرتد را بردارند آنوقت خواهید دید که اسلام کیلوئی چند فروخته خواهد شد
-- آرش ، Jan 8, 2009به نظر مي رسد، اگر غرض ورزي در كار نباشد، منشأ الهي داشتن قرآن كريم با اندكي مطالعه منصفانه قابل اثبات است و مقايسه قرآن با كتاب مورمون ها قياس مع الفارق و كمال بي انصافي است.
-- نكونام ، Jan 8, 2009نه حضرت محمد چون مانند جوزف اسميت شياد و كاهبردار بود و نه قرآن كريم مانند جعليات اوست. آيا آقاي گنجي مي پندارد كه حضرت محمد نيز فردي دروغگو و شياد است؟ چه قرائن و شواهدي بر اين امر دارد؟ آيا سابقه كلاهبرداري داشته است؟ آيا او را خود مشركان محمد امين نمي خواندند؟
اگرچه اصل موضوعي دانستن الهيت قرآن فروكاستن اعتبار قرآن است، اما همسان دانستن قرآن با يك كتاب مجعول نيز از شخصي كه خود را مسلمان مي داند، بسيار بعيد است.
تاريخي بودن يك كتاب آسماني و رعايت مقتضيات و شرايط تاريخي و عصري از شروط رفتار عقلايي است. رويكرد تدريجي داشتن در اصلاحات اجتماعي نيز عين عقلانيت است.
آقاي گنجي توجه ندارد كه تعدد زوجات تأسيس اسلام نبوده است و پس از جنگ احد كه زنان بيوه فراوان شده بودند و مردم روي به تعدد زوجات آورده بودند، قرار دادن شرط عدالت در چند همسري كار پسنده اي بوده است كه در آيات سوره نساء به آن اهتمام شده است. به علاوه چند همسري از قبيل اكل ميته است كه در شرايط اضطراري يعني كشته شدن مردان و فراواني زنان بيوه مجاز شده است.
نيز آقاي گنجي توجه ندارد كه در قرآن اصل عدالت ورزي مورد تأكيد تمام است و اين بر تمام احكام ديگر سايه افكن شده است. مي توان برده داشت و رفتار انساني و اخلاقي و عادلانه با او داشت؛ چنان كه مي توان افرادي را به عنوان كارگر و كارمند اجير كرد و عين حال با آنان رفتار عادلانه و انساني داشت. به علاوه بايد توجه داشت كه رويكرد پيامبر بر برداشتن رسم برده داري بوده است. يكي از تأكيدات قرآن در كنار رسيدگي به يتيمان و بيچارگان، آزادي برده (فك رقبة - سوره بلد) بوده است.
عينك تيره بر چشم افكندن و سفيدي ها را سياه ديدن بسيار خطرناك است.
جناب لطف علی خان عزیز،
1. بنده توی اینترنت گشتم. مقاله ای که حرف شما را تایید کند نیافتم (البته غیر از سایتهای مسلمان). لطف کنید مقاله علمی منتشر شده در این رابطه را نشان دهید.
2. فرض کنید داستان زیتون و انجیر هم درست بود. چه چیز آن معجزه آساست؟ میلیون ها ترکیب شیمیایی وجود دارند از چیزهای مختلف برای کاربردهای مختلف. حالا یک ترکیب هم اتفاقا -و به سختی- با تعداد این دو میوه جور در آمده. آن هم در موردی که هیچ ربطی به آیه ندارد. حالا این دلیل بر این می شود که قران معجزه است؟!
3. چرا شما همه اش دنبال نشان دادن چیزی معجزه آمیز در قران هستید؟ همه جهان هستی معجزه خالق است:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار/هرورقش دفتریست معرفت کردگار
فکر کنم قران برای این نیست که به ما معجزه نشان دهد یا ما را با عداد سرگرم کند. هدف اصلی آن ساختن انسانی بهتر است. اگر شما در قران صد مورد خارق العاده هم نشان دهید ولی عقلا نتوانید رهنمودهای آن را سودمند به حال بشر نشان دهید، قبول آن چه سودی خواهد داشت؟
شما اگر طرفدار قران هستید، ایرادات وارد به قران را پاسخ دهید و توضیح دهید قران برای انسان چه چیز تازه ای آورده است. چرا یک انسان نمی تواند بدون قران کامیاب گردد؟
4. به گمانم خداوند انسان را عقل و اختیار داده که خود بیاندیشد و راه درست را بیابد. نه این که بدون آن که عقلا قانع شده باشد فقط به دستورات خداوند عمل کند. اگر قرار بود چنین باشد خداوند به بشر عقل و اراده نمی داد.
پس این مفهوم که ما کتابی رابخوانیم و مو به مو عمل کنیم خلاف فلسفه وجودی انسان عاقل و مختار است. حتی اگر آن کتاب کلام خدا باشد.
5. چطور معجزه جای دلیل منطقی را می گیرد؟ مثلا اگر امروز انسانی پیدا شود که مرده زنده کند یا حتی کوه ها را جا بجا کند آیا دلیل می شود که هرچه گفت درست است و از طرف خدا آمده؟ شما فکر می کنی همین که چیزی معجزه آسا از قران نشان دادی دیگر همه مشکلات حل است.
هدف گنجی این است که نشان دهد هیچ راه عقلی ای وجد ندارد که اثبات کنیم قران یا آن معجزه از طرف خداست.
نتیجه:
-- آریا ، Jan 8, 2009عمل شما تنها وقتی ارزش دارد که عقل خودتان آن را صحیح بدانید نه آن که تقلید کور کورانه کنید.
خدا ما را برای انجام کور کورانه فرامینش خلق نکرده بلکه ما را آزاد و مختار آفریده تا برطبق عقل خود درست را از نادرست تشخیص دهیم. تا شما خودتان درستی چیزی را نفهمیده باشید و قبول نکرده باشید، عمل به قران یا گفته بزرگان کوچکترین ارزشی ندارد. پس چه بخواهی چه نخواهی، عقل شما به کلام خدا ارجح است.
خلاصه که انگار خدا به شما می گوید "من گفتم، تو چرا عمل کردی؟" اگر جوابی نداشته باشی کارت حسابی خراب است. اما اگر برطبق عقل و وجدان خودت عمل کنی هرگز مستحق سرزنش نخواهی بود حتی اگر کارت خلاف فرمان خدا باشد.
آقای لطیفی ! یک لطفی بفرمایید و به سایت zandiq.com بروید تا ببینید که سوره های زیادی توسط انسان ساخته شده که هیچ از سوره های قرآن کم ندارند. ضمنا مظلومیت امام حسین چه نشانه ای از وحی بودن قرآن و برحق بودن اسلام است؟! آیا مظلومیت اسپارتاکوس که بر علیه برده داری و ظلم قیام کرد و به صلیب کشیده شد، نشانه الهی بودن کار اوست؟!
-- بی نام ، Jan 8, 2009جناب لطف علی عزیز:
-- آرش ، Jan 8, 2009معجزات از این دست درقرآن فراوان است نیازی به ذکر موارد جدید نیست.
به خاطرم می اید در کلاس سوم دبیرستان دبیر دینی همین قصه ها را از روی کتاب میخواند که مثلاکلمه یوم درقران ٣٦٥ بار امده و چون سال٣٦٥روزاست پس این همانا معجزه است.اگرخداوند متعال واقعا واقف براین موضوع بود پیروانش را وادار نمی کرد که برای دیدن ماه به پشت بام بروند.
این اقایان میداند هیچکس نمی رود این کلمات رابشمارد وانقدر هم تعقل ندارد که بفهمند تقویم اسلامی ٣٥٥ روز است نه٣٦٥ روز.
دبیردینی درآنزمان نتوانست جواب قانع کننده ای به من بدهد.امیدوارم شما بتوانید.
ضمنا مثل سایر دین مداران عزیز بدون مدرک و منبع صحبت نکنید.جناب گنجی برای اثبات مدعایشان ٣٥ منبع در پاورقی آورده اند. شما هم اگر می خواهید سخنتان مخاطب داشته باشد منابعتان را ذکر فرمایید.
با تشکر
"فرض کنید داستان زیتون و انجیر هم درست بود. چه چیز آن معجزه آساست؟ میلیون ها ترکیب شیمیایی وجود دارند از چیزهای مختلف برای کاربردهای مختلف. حالا یک ترکیب هم اتفاقا -و به سختی- با تعداد این دو میوه جور در آمده. آن هم در موردی که هیچ ربطی به آیه ندارد. حالا این دلیل بر این می شود که قران معجزه است؟!". استدلالی شبه عقلی اما گریه آور.
آریا جان! اگر خود خدا هم از آسمان پایین بیاید کسی چون شما ایمان نخواهد آورد، چون بنا را بر این گذاشته اید که ایمان نیاورید. دوست عزیز، معیار شما برای ایمان آوردن به نظر خودتان چیست؟ آن چه اتفاقی است که اگر بیفتد شما لطف کرده و ایمان می آورید؟ آن چه استدلال عقلی است که اگر بشنوید منت می نهید و قبول ایمان می فرمایید؟
دوست عزیز، اگر همه ذرات آسمان و زمین به زبان بیاید و از خدا حرف یزند، و اگر به اندازه تمام کتب عالم از ابتدا تا کنون برای شما استدلال کنند که خدایی هست و محمد نبی خداست و حسابی در کار است، باز شما ایمان نخواهید آورد. چرا؟ چون فرض گرفته اید که همه اینها دروغ است نه اینکه به آن رسیده باشید. هر معجزه ای که رخ دهد و هر دلیلی که بشنوید جوری تعبیرش می کنید که ایمان نیاوردن عاقلانه جلوه کند.
عزیز جان، در تنهائیت بنشین و مجسم کن همین امروز خواهی مرد. آیا بازهم همینگونه خواهی اندیشید؟
دوست عزیز در تاریخ اندیشه از فروید و سارتر، بی پرواتر در انکار خدا نبود. آخر عمر فروید خود را یک یهودی مومن خواند. سارتر هم در یکی از آخرین مصاحبه هایش به صراحت تمام گفت خدا را قبول دارد.
و سخنی هم با دوستان شبه مدرن!
لب کلام آن است که دلیل بیاورید قرآن کلام خداست. بگذارید کمی خجالت را کنار بگذاریم. این یعنی دلیلی برای ایمان آوردن به محمد وجود ندارد. یا به قول نابغه نمایان امروزی، ایمان اغلب افراد، معلل است نه مدلل. من دو سوال ساده می پرسم:
1) آن چه اتفاقی است که اگر بیفتد شما اعتراف می کنید که محمد فرستاده خداست؟
2) آن چه قسم استدلالی است که اگر ارائه شود، شما اعتراف خواهید کرد که قرآن کلام خداست؟
دوستان! ایمان آوردن یا نیاوردن، یک نتیجه نیست، یک انتخاب و یک قصد اولیه است. آنکس که دنبال ایمان می گردد، بی معجزه هم ایمان می آورد و آنکس که ایمان را نمی خواهد، با هزار معجزه هم ایمان نمی آورد. اگر ایمان معلل است نه مدلل، کفر هم دقیقاً همینگونه است. کفر هم معلل است نه مدلل.
گنجی می گوید راهی وجود ندارد که ثابت شود قرآن کلام خداست. این یک نتیجه نیست. یک فرض است. فرضی که می گوید هرچه بگویی نادرست است. از یکسو طلب دلیل می کند و از دیگر سو هر چه به او گفته شود و هر استدلالی که بشنود، می گوید این پاسخ پرسش من نیست. چون نمی توان ثابت کرد قرآن کلام خداست. گریه آور اینکه اندیشمند نمایانی به به و چه چه می کنند و نزد خود راضی اند و تصور می کنند عجب کوهی کنده اند و پلاس ایمان نامدلل را بر باد داده اند.
از دوستانی که احساس آزاد منشی و آزاد اندیشی می کنند تمنا می کنم امتحان کنند. به چیزی که خود باور ندارند پافشاری کنند. برای جناب گنجی استدلال کنند که فلان دلیل و فلان دلیل را می توان برای کلام خدا دانستن قرآن، اقامه کرد و بعد، عکس العمل او و امثال او را نگاه کنند. هر چه بگویید قبول نخواهند کرد زیرا فرضشان این است که نمی توان ثایت کرد قرآن وحی خداست.
کاش جان به گلوگاه رسد و آستانه مردن فرا آید، آنگاه بنگری ایمان معلل است یا کفر. و کدامیک عاقلانه بود. حیف که بازگشتی در کار نیست. حیف.
"کوتاه است در، پس آن به که فروتن باشی". شاملوی بزرگ را خدای، رحمت کند.
-- معمولی ، Jan 9, 2009آرش گفته است "اگرخداوند متعال واقعا واقف براین موضوع بود پیروانش را وادار نمی کرد که برای دیدن ماه به پشت بام بروند"
-- بدون نام ، Jan 9, 2009لطف کنید روشن نمایید گودرز شقایقی چه ربطی به شقایق گودرزی دارد؟!
کامنت قبلی من رو درج نفرمودید. سوال من از مسوولان محترم رادیوزمانه اینه که چطور هر کامنتی رو که پیغمبر اسلام و نظریه کلام الله بودن قران و اشخصی مثل آقای کدیور رو مسخره می کنه منتشر می کنند ولی اگر تعریضی به آقای گنجی میشه سانسور می فرمایند. احیانا آقای گنجی از مقدسات رادیوزمانه محسوب می شن که نمی شه ازشون سوال کرد ایشون در کدام شاخه از علم و دانش سر رشته ندارند؟
-- علی ، Jan 9, 2009------------------------------
زمانه: دوست عزیز، مطالب حاوی اتهام و توهین مطابق منشور زمانه قابل انتشار نیست.
اقای نکونام!
-- یک دوست ، Jan 9, 2009شما میگوئید که محمد با بردهداری مخالف بود و سئوال ما این است که پس چرا هیچگاه به صورت آشکارا اعلام نکرد که الله فرموده است که نباید انسانها را به بردهگی کشیده و آژادیشان را سلب کرد. چطور الله برای دل محمد که زن پسرخواندهاش را زیر نظر داشته است آیه نازل میکرده تا دهان مخالفان را ببندد اما برای خشنودی بردهگان هیچگاه ایهای نازل نکرده است؟
تکرار مکررات فایدهای ندارد اگر جواب قانع کنندهای دارید مشتاق شنیدن و روشن شدنش هستیم.
در پاسخ يك دوست
-- نكونام ، Jan 10, 2009شما بايد به تفاوت بسيار زياد دو رسم پسرخواندگي و برده داري التفات داشته باشيد. رسم پسرخواندگي به گستردگي برده داري نبوده است و لذا با نزول يك آيه بسنده شده است؛ اما رسم برده داري رسمي شايع در سراسر عربستان و بلكه سراسر جهان حتي اروپا بوده است و پنهان نيست كه برانداختن رسمي چنين گسترده و ريشه دار به طور دفعي امكان ندارد. روش مواجه اسلام و بلكه تمام عقلاي جهان در برخورد با چنين رسم هايي تدريجي بوده است؛ چنان كه مواجه با شرابخواري چنين بوده است. اصلاح تدريجي به اين دو هم منحصر نبوده است. مواجه با رسم بت پرستي هم به همين روش بوده است و لذا شما در بسياري از سوره ها مبارزه با بت پرستي را ملاحظه مي فرماييد.
فرشاد گفت : ""چرا شما هنوز میگی که مسلمان و شیعه هستی و نماز می خونی ""
من در صحبت های آقای گنجی بعد از مقالات قرآن محمد هرگز جایی ندیدم که ایشان ادعا کرده باشد شیعه است و نماز می خواند . ایشان به صراحت وجود امام زمان را یک داستان ساختگی اعلام کردند و در سه تا از مقالاتشان به این موضوع پرداخته اند پس چطور ممکن است شیعه باشند . نماز خواندن هم تا آنجا که اطلاع دارم گنجی خیلی وقت است نماز نمیخواند
-- اوس پیمان ، Jan 11, 2009دوست عزیز بی نام:
-- آرش ، Jan 12, 2009منظور فکر کنم واضح باشد.اگر خداوند واقعا می خواست معجزه کند مسلمین را از این تقویم ناصحیح و بدوی نجات می داد که آقایان همیشه درپی هلال و در (یوم الشک)نباشند.به فرض هم که این معما ها درست باشند سودی ندارند.اول باید بشر کشف کندتابعد آقایان مهرتایید الهی بر آن بزنند.
امیدوارم منظورم را رسانده باشم.
آرش.
درپاسخ فرشاد،
-- آرش ، Jan 12, 2009گمان می کنم این که ایشان هنوز نماز می خواند یا نه یک مساله شخصی باشد و ربطی به اصل بحث نداشته باشد.
دوستان!
-- فرشاد ، Jan 12, 2009من هم قبول دارم که نماز خواندن امر شخصی است فقط سوال من این است که چگونه می توان به وحی نبودن قران عقیده داشت و مسلمان باقی ماند. وگرنه برای من مهم نیست که گنجی نماز می خواند یا نه
آقای فرشاد طبق آمار سازمان فرهنگی هنری شهرداری در 5 - 6 سال پیش 87 % مردم ایران نماز نمی خوانند (احتمالا الان افزایش یافته) ولی همه اینها خود را در مکانهای رسمی مسلمان معرفی میکنند. چون نمی خواهند مرتد و محکوم به اعدام شوند .
-- ایرانی ، Jan 16, 2009خوانندگان گرامی
چرا فرض اینکه مورمون، واقعا ممکن است پیامبر بوده باشد برای ما انقدر سخت است؟
چرا فرض اینکه بهائیان هم ممکن است تا حدی درست گفته باشند برای ما سخت است.
موسی و عیسی و محمد و همه کتابهای آنها چرا یکجا نمی تواند از سوی یک خدا آمده باشد؟
چرا جوهره تعالیم بودا را از ادیان ابراهیمی جدا می دانیم؟
چرا شاهدان یهوه را نمی بینیم؟
چرا گمان می کنیم همه حقیقت باید حتما نزد یک گروه باشد؟ چرا این که هر گروه ممکن است گوشه ای از حقیقت را دیده باشد، فرض سختی است؟
چرا هر کدام از ما حتما باید تنها یکی از این آیینها را انتخاب کنیم؟
با احترام
-- سپهر محمدی ، Feb 4, 2009سپهر محمدی