خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > فرشته و پوز دیو | |||
فرشته و پوز دیواکبر گنجیسومین نقد آقای مهاجرانی «ماه قرآن ۳»، همچنان مرا امیدوار میکند که گفتوگو پیرامون متن و خوانش معتبر متن ادامه یابد. حداقل دستاورد این گفتوگو این است که رفتهرفته، مواضع طرفین درخصوص محل نزاع روشنتر و دقیقتر بیان خواهد شد. بیان دقیق و روشن مواضع، گام اول گفتوگو است. مهمتر از آن، ارائهی دلایل صدق مدعا است. پرسش اصلی «قرآن محمدی» این بود: قرآن، «کلام الله» یا «سخن پیامبر گرامی اسلام» است؟ تلقی جاری (اسلام ۲) این است که قرآن، سخن «خدای متشخص انسانوار اعتبارساز» است. «قرآن محمدی»، تکتک پیشفرضهای نامدلل این مدعا را نقد و رد کرد. بیدلیلی ختم نبوت، بیدلیلی عصمت، وجود تعارضهای درون متنی، مغالطهی استنتاج صدق معرفتشناختی از صدق اخلاقی، قلب به عنوان مهبط وحی، پیامبر نامهرسان، تفسیر واقعگرایانهی تمام باورهای دینی و... هیچکس حق ندارد از جناب مهاجرانی بخواهد نظرات خود را در این مواضع بیان نماید. یکی از حقوق شهروندی این است که خود شخص، تشخیص میدهد در چه زمینهای اظهارنظر کند و در چه زمینههایی سکوت اختیار کند. اما اگر فردی، آزادانه و مختارانه تصمیم گرفت وارد گفتوگوی نقادانه با «دیگری» شود، این تصمیم، مقتضیاتی دارد. طرفین گفتوگو، باید درخصوص مسألهی اصلی، بهطور مدلل نظرات خود رابیان کنند و نشان دهند به کدام دلایل نظر خود را صائب میدانند. گفتوگو، وقتی معنا دارد که مواضع طرفین گفتوگو دربارهی محل نزاع روشن باشد تا امکان بررسی قوت و ضعف «ادله» وجود داشته باشد. «قرآن محمدی» روشن و صریح نوشت: «اگر تمام شبهات وثاقت تاریخی متن، پاسخ گفته شود، اثبات میگردد که قرآن، کلام پیامبر گرامی اسلام است. اما هیچ راه عقلی (فلسفی) – تجربی (علمی)، برای اثبات کلام الله بودن قرآن، وجود ندارد.» رجوع به متن، برای تثبیت مدعا، نتیجه بخش نیست، چرا که به تکرار مدعا منتهی خواهد شد. ضمن آنکه قائلان به پیشفرض «کلام الله بودن قرآن»، باید حجیت معرفتشناختی متن را هم اثبات کنند1. استراتژی «ماه قرآن»، معطوف به «مچ گیری» از نویسندهی «قرآن محمدی» است. یعنی از طریق نشان دادن اینکه نویسنده در موضوعهای غیرمهم، «گاف»های اساسی داده، او را در نگاه دیگران، خوار و خفیف کند2. این استراتژی، طبعاً مقتضیات خاص خود را دارد. از پیرو «نلدکه» قلمداد کردن تا «سلمان رشدی» خواندن، از به میان کشیدن تهاجم فرهنگی تا کهنه نامیدن مدعیات، از تخفیف و تحقیر تا بچه نشان دادن طرف گفتوگو. آقای مهاجرانی، کار خود را از کودک و بیسواد خواندن نویسندهی «قرآن محمدی» آغاز کرد، در ادامه او را «طبیب علفی» خواند که فقط مجاز است دربارهی «رودل» و «سرگیجه» اظهارنظر کند. اما اینک کار را به «پوزه»ی نویسنده کشانده است. ایشان میفرمایند: «این شیوه ممکن است برای مدتی اندک افراد محدودی را تحت تأثیر قرار دهد، اما پایا نخواهد بود. البته از این بادها در طول تاریخ بر قرآن مجید بسیار وزیده است. «فاما فیذهب جفاء» به تعبیر مولوی: فلسفی و آنچه پوزش میکند منظور مولوی، معتزلیانی است که به گمان او پوز میزنند و یاوه میگویند. آنها به شهابهای آتشین از ملکوت اعلا رانده میشوند. گویی که ایشان (آقای مهاجرانی) فرشتهاند و مرا که دیو هستم (شیطان)، با شهابهای آتشین سخنان خود، از درگاه خدا میرانند. این نوع نقادی، ورود به گفتوگو نیست. کوشش جهت «فهم دیگری»، «تحمل دیگری» و «احترام به دیگری»، یکی از ارکان مهم دموکراسی است. زبان و بیان معطوف به تخفیف و تحقیر «دیگری»، زبان دموکراتیک نیست. دوست عزیز، جناب مهاجرانی: متواضعانه خود و شما را به شنیدن این سخن گرانسنگ امام محمدی غزالی در احیاء العلوم الدین فرا میخوانم: «آدمی اگر به کافران و فاسقان بنگرد که بی هیچ گناهی از نعمت ایمان محروم ماندهاند، بر خود میلرزد و با خود میگوید آنکه بیجنایت محروم میکند و بیوسیله میبخشد، چه پروایی دارد که آنچه را بخشیده باز پس گیرد؟ بسا مومنان که به ارتداد افتادهاند و بسا مطیعان که گرفتار فسق آمدهاند و به سوء خاتمت مبتلا شدهاند. چنین آدمی ممکن نیست دیگر اسیر عجب گردد.» امام جمعه تهران، منصوب از سوی ولی فقیه، عضو مجلس خبرگان رهبری، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، و...، سخنان «قرآن محمدی» درخصوص درخواست دلیل بر وجود امام زمان را «ملحدانه» خوانده و گفته است «بیش از ۳۵۰ آیه قرآن» به امام زمان اشاره دارد. به این ترتیب، بیش از یک میلیارد مسلمان سنی، که اعتقادی به وجود امام زمان ندارند، ملحد خواهند بود. همین طور، شیعیان شش امامی و هفت امامی و یازده امامی. برادران اهل تسنن وقتی با این مدعا (وجود بیش از ۳۵۰ آیه دربارهی امام زمان) روبرو میشوند، چه تصوری از شیعیان در ذهن آنان نقش خواهد بست؟ آیا «منحرف و رافضی» خواندن شیعیان متکی و مستند بر چنین مدعیات بلادلیلی نیست؟ «قرآن محمدی» مگر غیر از این گفت که محقق ارجمند، آقای مدرسی طباطبایی در کتاب خود، فرایند برساخته شدن امام زمان را به طور مستند توصیف و تبیین کرده است3. اکثر شیعیان کنونی، خصوصاً صنف روحانیت، شیعیان غالی هستند. درصورتی که شیعیان اولیه، ائمه را انسانهایی مثل خود به شمار میآوردند. تنها تفاوت در این بود، که امامان، «عالمان پرهیزکار» محسوب میشدند. همین و بس4. اوصاف فرابشریای چون، علم لدنی ، عصمت، نص از جانب خدا، برتر بودن از انبیاء، و...؛ رفتهرفته بوسیلهی غالیان برساخته شد تا برساختهای به نام «اصل امامت» فعلی شیعیان، شکل بگیرد. امامانی که دیگر انسان نیستند، اساساً خلق عالم هستی، به دلیل وجود آنها بوده است. نور اول و خلق اول هستند. خداوند اولین موجودی که پس از خودش خلق کرد، حضرت فاطمه بود و پس از آن، دیگر مراتب هستی خلق شد. شاید خوانندهای که نوشتهی حاضر را میخواند، به این گمان بیفتد که در اینجا، اتهام بلادلیلی بر روحانیت شیعی وارد میآید. از باب نمونه، فقط سخنان یکی از فقها، استاد فلسفه و عرفان، مرجع تقلید معاصر، آیت الله جوادی آملی، را به عنوان شاهد ارائه خواهیم کرد. ایشان می نویسند: «اهل بیت عصمت و طهارت انواری هستند که مردم در پرتو هدایت آنان، خدا را میشناسند و به بهشت دست مییابند، پس آنها، عقل منفصل امت و جامعه هستند. از این رو هنگام زیارت، به آن ذوات نورانی عرض میکنیم: السلام علی من به یعبد الرحمان، و این سخن مجاز نیست... رسول اکرم در بیانی نورانی، که ناظر به مهیمن بودن آن حضرت بر سایر پیامبران است، فرمود: همهی پیامبران، زیر پرچم من هستند: آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامه. با این بیان، سبقت امیر مومنان بر پیامبران پیشین را نیز میتوان ثابت کرد، زیرا طبق آیهی شریفه مباهله، آن حضرت نفس و جان رسول اکرم است. چنانکه از انضمام این دو نکته به روایتی که دربارهی عظمت صدیقهی طاهره نقل شده، جایگاه رفیع آن حضرت در میان پیامبران و اولیای الهی، روشن خواهد شد. آن حدیث شریف این است که اگر امیر مومنان نمیبود، برای همسری حضرت فاطمه، کفوی نبود و غیر از امام علیبنابی طالب، هیچکس شایستگی آن را نداشت که حضرت زهرا به عنوان همسر، از او اطاعت کند: «لو ان الله تبارک و تعالی خلق امیر المومنین لفاطمه ما کان لها کفو علی ظهر الارض من آدم و من دونه.» براین اساس، بعید نمینماید که اگر سایر انبیاء، خواهان لحوق به مقام عترت باشند که مهیمن بر مقام آنها است، دستیابی آنان به لحوق این مقام، مدتی طول بکشد، یا مراحلی بگذرد... اولین فیض صادر یا ظاهر از حق تعالی، نور این خاندان بود و دیگران در مراحل پایینتر و در پرتو و در شعاع آن نور اول هستند و سرانجام ممکن است در آخرت به آنان ملحق شوند... پس برهان ما این است: الف) اهل بیت عصمت نور واحدند ب) در داستان حضرت خلیل، دعایی مأثور است که خواهان لحوق به صالحان است و چنین مضمونی از حضرت علیبنابی طالب نقل نشده است ج) برهان عقلی بر صادر یا ظاهر بودن اهل بیت طهارت در دسترس هست، ولی چنین دلیلی دربارهی حضرت خلیل خدا نیست د) هرکس در آخرت از صالحان باشد، حتماً در دنیا نیز از صالحان خواهد بود، بنابراین، آنچه دربارهی حضرت ابراهیم و حضرت امیر مومنان وارد شده تفاوت دارد5.» متافیزیک فیلسوفان مسلمان، ابطالپذیر (falsifiability) نیست، و بسیاری از احکامش، همانگویانه (tautological) است. اگر آن بنا مخدوش هم نبود، با توجه به اینکه در متافیزیک، تعیین مصداق (instantiation) نمیتوان کرد، معلوم نیست جوادی آملی و دیگر قائلان، چگونه میتوانند با برهان اثبات کنند که دخت گرامی پیامبر اسلام، صادر و نور اول است؟ چرا در میان برادران اهل تسنن که به این مدعیات بلادلیل باور ندارند و آنها را کفرآمیز تلقی میکنند، بزرگانی چون محیالدین عربی، امام محمد غزالی، جلالالدین مولوی و ... پرورش یافت، اما در میان شیعیان غالی، یک تن در قد و قامت اینان نرویید؟ «قرآن محمدی»، با روحانیونی که به تفکیک و تمایز «صدق مدعا» از «دلایل صدق مدعا» عنایت ندارند و نقد ادلهی صدق مدعا را «ملحدانه» میخوانند، وارد گفتوگو نخواهد شد. از آنان انتظاری نیست، چرا که سقف معیشت و قدرتشان بر ستون چنین «برساخته»هایی متکی است. آنان، قرنها از امام زمان استفاده کردهاند، ولی حتی یک دلیل بر وجود آن اقامه نکردهاند و اساسا، نمیتوان با شواهد تجربی (علمی) و عقلی (فلسفی)، وجود چنان موجود مقدسی را «مدلل» کرد. آنها ادعا میکنند که ولیفقیه، نایب امام زمان است. به فرض که اینگونه باشد، اما کسی که ادعای جانشینی فرد دیگری را دارد، آیا نباید دلایل و براهین صدق این مدعا (وجود امام زمان) را عرضه نماید؟ آیا طلب دلیل از کسانی که خود را مفسر رسمی دین میدانند، یا کسانی که خود را متخصص دین میدانند، انکار دین است؟ فقدان برهان و دلیل را میتوان به «خردگریزی» یا ناتوانی خویش فروکاست، اما آنها، راه دیگری را برگزیدهاند. اینان که برهان و دلیلی برای مدعیاتشان ندارند، از طریق سیاه و سفید کردن، دگراندیشان دیندار را مظهر سیاهی (شیطان) و تباهی نشان میدهند. اما از آقای مهاجرانی انتظار میرود که با سفید (فرشته) و سیاه (شیطان) کردن طرفین گفتوگو، مسائل را حل شده فرض نکنند. نمیتوان دگراندیشی در ساحت دین را به پوزهی دیوان فروکاست. اگر نگاهی کثرتگرایانه به دین داشته باشیم، که گریز و گزیری از آن نیست، خواهیم دید که «انواع دینداری» و «انواع مسلمانی» وجود دارد. نباید برای تثبیت یک نوع مسلمانی خاص، دیگر انحای مسلمانی را شیطانی خواند و از این طریق به دنبال نابودی آنان رفت. چه کسی به ما مجوز داده است تا دیگر مسلمانها را شیطان بخوانیم که باید آنها را با تیرهای آتشین، نابودشان کرد؟ سخن را با کلام محیالدین عربی در فصوص الحکم پایان میبریم: «بدان که رعایت شفقت بر بندگان خدا سزاوارتر است از غیرت در راه خدا. داوود میخواست که بیت المقدس را بسازد. آن را چند بار ساخت و هر بار ویران شد. به خداوند شکایت کرد. خداوند به او وحی نمود که خانهی من به دست کسی که خونریزی کرده، برپا نمیشود. داوود جواب گفت: مگر خونریزی ما در راه تو نبوده؟ فرمود بلی، ولی مگر آنان بندگان من نبودند؟... غرض از این حکایت این است که باید عالم انسانی را پاس داشت و برپا داشتنش بهتر از ویران کردن آن است.» پاورقیها: ۲- قصهی لوط و دخترانش، در قرآن محمدی ۱۲، مورد بحث قرار گرفته، که در طی روزهای آینده منتشر خواهد شد. ۳- برای اینکه امکان داوری برای خواننده وجود داشته باشد، همان مستندات را دوباره در اینجا میآوریم تا نشان داده شود، نزاع بر سر چه چیز است؟ در «قرآن محمدی ۲» آمده است: در سال ۱۹۹۳ حسین مدرسی طباطبایی در کتاب مکتب در فرایند تکامل، براساس یک تحقیق تاریخی مفصل نشان داد که عصمت و علم غیب ائمه، برساختهی شیعیان غالی قرون بعدی است. از اینها مهمتر، وی مستندات تاریخی بسیاری در کتاباش آورده که مدلول آن این است: دوازدهمین امام شیعیان (حضرت مهدی) وجود خارجی ندارد، امام غایب، برساختهی نزاعهای خانوادگی بر سر ارث و میراث است. «وجود نداشتن امام دوازدهم شیعیان»، نتیجهی منطقی مستندات تاریخی کتاب طباطبایی است. به تعبیر دیگر، نیت مولف و باورهای کلامی او، یک چیز است و «مقتضیات درون متنی»، چیزی دیگر. مدرسی طباطبایی مینویسد: «در وصیت نامهای که از حضرت عسکری (ع) به جای مانده بود، ایشان تنها از مادر خود نام برده بودند و به همین جهت در یکی دو سال اول، برخی شیعیان معتقد بودند که در غیبت فرزندزادهی بزرگوارشان، ایشان، به نیابت عهده دار مقام امامت هستند. ایشان در مدینه بودند که رحلت حضرت عسکری (ع) اتفاق افتاد. بلافاصله پس از وصول این خبر به مدینه، ایشان سریعاً به سامرا بازگشتند تا از دست یافتن جعفر [فرزند امام دهم و برادر امام عسکری] بر مواریث آن حضرت جلوگیری کنند... مادر بزرگوار حضرت عسکری برای آن که از دست یافتن جعفر بر میراث امام معصوم جلوگیری کرده و درعین حال دولتیان را بر وجود فرزند ایشان آگاه نسازد، چنین القاء فرمود که یکی از کنیزان [ایشان همسر نداشت و فقط دو کنیز مسیحی داشت که مسلمین در جنگ از رومیان گرفته بودند] حضرت عسکری حامله است و بنابراین ایشان دارای فرزند هستند. جعفر که متوجه بود این اظهار، برای جلوگیری از دستیابی او بر میراث است (همچنان که شایع میکرد که اصل مسألهی وجود فرزند برای آن است که اطرافیان امام پس از سالها عداوت و دشمنی خصمانه، که میان او و آنان وجود داشت، میخواهند مانع از آن بشوند که او به مقام امامت دسترسی پیدا کند) از مادر حضرت عسکری به دولت شکایت کرد... به دستور قاضی، کنیز مورد نظر به خانهی یکی از بزرگان و محترمین سادات، دانشمند محمدبنعلیبن حمزه علوی منتقل و در آنجا زیر نظر قرار گرفت تا آن که پس از انتهای مدت اکثر حمل (بنابر فقه حنفی) مشخص شد که وی حامله نیست. پس از آن از کنیز مزبور رفع توقیف به عمل آمد و وی سالها پس از آن در بغداد زندگی میکرد که دستکم چند سالی از آن در منزل یکی از اعضای خاندان با نفوذ بنینوبخت: حسنبنجعفر کاتب نوبختی بود. بعدها گویا به خاطر توجه شیعیان و ناراحتی دستگاه خلافت از این بابت، وی مجدداً از دسترس جامعه شیعه دور شده و تحت نظر عمال دولتی گذارده شد تا در اواخر قرن مزبور (قرن سوم) وفات یافت. دراین میان، میراث امام عسکری پس از هفت سال درگیری، سرانجام میان جعفر و مادر حضرت عسکری، و بنا به نقلی، یک خواهر ایشان نیز، تقسیم شد» (سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه، کویر، صص ۱۵۶-۱۵۳) براساس مستندات تاریخی کتاب طباطبایی، در این نزاع مالی بر سر ارث و میراث، مادر امام یازدهم مدعایی (حامله بودن کنیز) خلاف واقع به حکام عرضه میدارد. مدرسی، مدعای خود درخصوص وجود نداشتن امام دوازدهم را از راه دیگری هم تثبیت میکند. وی میگوید: یعنی خواهر امام هم منکر وجود فرزند امام یازدهم ( حضرت مهدی) بود. مدرسی طباطبایی، نکات دیگری هم در تأیید مدعای خویش عرضه میدارد. مینویسد: برجستهترین دانشمند در جامعهی شیعیان کوفه، علیبنحسنبن فضال، نیز امامت جعفر را پذیرفت. از نظر شیعیان، امام حتماً باید دارای فرزند باشد، از این رو، برخی از شیعیان حضرت عسکری، به دلیل آنکه ایشان بدون فرزند درگذشته است، اصل امامت ایشان را انکار کردند. درمقابل، گروه دیگری از شیعیان، که نمیتوانستند امامت امام یازدهم را انکار کنند، پس از وفات امام یازدهم، این ادعا را مطرح ساختند که حضرت عسکری به غیبت رفته و به زودی به عنوان قائم آل محمد به جهان باز خواهد گشت. گروه دیگری از شیعیان هم به وجود امام دوازدهم اعتقاد یافتند و نزاعشان بر سر مدت غیبت امام دوازدهم آغاز شد. آنها، طول مدت غیبت را شش روز، یا شش ماه یا حداکثر شش سال تلقی میکردند. نزاعهای مالی در زمان حیات امام یازدهم آغاز شد. در این نزاعها، امام یازدهم حکم قتل نماینده مالی پیشین خود (فارس) را صادر کرد و یکی از پیروان آن حضرت، فارس را به قتل رساند. قاتل، تا زمان فوت خود از امام یازدهم مستمری دریافت میکرد. ۴- رجوع شود به: سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر. محسن کدیور، قرائت فراموش شده، بازخوانی نظریه علمای ابرار، تلقی اولیه شیعی از اصل امامت، فصلنامه مدرسه، شماره سوم، اردیبهشت ۱۳۸۵. ۵- آیت الله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد هفتم، مرکز نشر اسرا، ۱۳۸۶، صص ۱۳۸- ۱۳۴. ۶- یکی از عجیبترین نقدها در خصوص پرسش «قرآن محمدی» دربارهی امام زمان، موضعگیری سیاسی آقای محمد علی ابطحی است، که مطلقا به تفکیک «صدق مدعا» از «دلایل صدق مدعا» عنایت نکرده است. ایشان در نوشتهای تحت عنوان «مهدویت و اکبر گنجی و اصلاح طلبان و تنور گرم انتخابات» (روزنامه اعتماد ملی، شنبه ۲۰ مهر ماه ۱۳۸۷)، نوشتهاند: آقای گنجی: «درمورد اصل وجود آن حضرت، سخنان نادرستی بیان میکنند و اصل مهدویت را به چالش میکشند... آقای احمد خاتمی ... [گمان کرده] که حتما اصلاحطلبان با مطالب نادرست وی در مورد امام زمان هم موافق هستند... [محافظه کاران میخواهند] از صحبتهای نادرست آقای گنجی علیه اصلاحطلبان، بهره بگیرند.» خوانندهی موضعگیری سیاسی جناب آقای ابطحی نمیداند گنجی، چه سخن نادرستی دربارهی امام زمان گفته است؟ آیا میتوان طلب دلیل یا دلایل صدق مدعا را نادرست خواند؟ در کدام علم و منطق آموختهاند: اگر کسی دلایل صدق مدعایی را درخواست کرد، سخناش نادرست است؟ با کدام ادله، دوستان نشان دادهاند که مدعیات «قرآن محمدی» دربارهی امام زمان، نادرست است؟ آیا برابری و دموکراسی مورد نظر اصلاحطلبان، این است که نقدها علیه «قرآن محمدی» در ایران منتشر شوند، اما پاسخ «قرآن محمدی» امکان نشر نداشته باشد؟ به عنوان مثال، سایت امروز، اولین نقد آقای مهاجرانی بر «قرآن محمدی» را منتشر کرد، اما پاسخ بنده را، با اینکه از طریق دوستان مختلف و مشترک پیگیری شد، منتشر نکرد. اینک هم که موضعگیری سیاسی جناب ابطحی در اعتماد ملی منتشر شده است، پاسخ متهم، امکان نشر نمییابد. آیا پرسش و طلب دلیل را نادرست و انحرافی خواندن، عملی در راستای گذار به دموکراسی و دفاع از حقوق شهروندی است. این حق سیاسی هر فرد و گروهی است که مواضع خود را از دیگران جدا سازد، اما فضاسازی به نحوی که دگراندیشی و پرسشگری امکان بروز نیابد، کمکی به دموکراسی و آزادی نمیکند. نمیتوان جریان خود را با اقتدارگرایان متفاوت نشان داد، اما همزمان، مثل آنان عمل کرد و دگراندیشی و پرسشگری و دلیلخواهی در قلمرو دین را محکوم کرد. در همین رابطه: • متدولوژی تثبیت مدعای کلام الله بودن قرآن- بخش اول • متدولوژی تثبیت مدعای کلامالله بودن قرآن - بخش دوم • قلب و صلب قرآن • ماه قرآن – ۳ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شیعیانی که قرنهاست می گویند اهل سنت بر باطل است و آنها اصل و لُبّ اسلامند، ولی در کنار این مدعا (به ویژه در این چند دهه) حاضر نمی شوند کتاب های مخالفانشان را منتشر کنند تا مردم یا دست کم اهل کتاب خواندن بتوانند مدعیات مخالفان را بخوانند، حال چگونه می توان به نادرستی اعتقاداتشان، یا ریگ در کفش داشتن شان شک نداشت؟ خب اگر ادعایتان درست است و قابل دفاع، بگذارید سخن مخالفان هم منتشر شود تا بشود قضاوت کرد. والا یک طرفه به قاضی رفتن و پیروز بیرون آمدن که ساده است، ولی نباید از یاد برد که احمقانه هم هست.
امید که هم چنان رهرو راه خرد و منطق باشید.
-- محمد میرزاخانی ، Oct 13, 2008It is sad that Mr. Ganji has to even teach his opponents how to conduct a meaningful debate on this subject. Mr. Ganji expects the clerics and their students comply with the basic rules of logic. Good luck!
-- Mohammad ، Oct 13, 2008... فلسفه شیعه انقدر کامل است که امثال گنجی به خوبی می توانند ضعفشان را در ان ببینند ...
-- علی ، Oct 13, 2008... فعلا آقای گنجی آقای مهاجرانی را خیلی جدی گرفته اند! کسی که تفسیر آقای طباطبایی را پدیده قرن می داند!!! جایی که قرآن به تفسیر نیاز ندارد. خدایی که بلد نباشد حرفش را طوری بیان کند که روشن و خالی از ابهام باشد، خدا نیست.
بهر حال می خواستم بگویم آقای گنجی هم در برداشت هایشان از قرآن همان اشتباهاتی را می کنند که دیگران. آخر کدام پژوهشگری است که بر مبنای یک جمله (آیه) از یک کتاب نتیجه گیری کند و آن را هم این قدر جدی بگیرد.
باری می خواستم درباره این محورها که باعث بدفهمی آقای گنجی و آقای مهاجرانی و علامه طباطبایی و ملاعمر و دیگران شده، مقاله ای در چند قسمت تقدیم کنم، که فعلا از طریق این سایت میسر نیست.
و اما مهمترین علل بدفهمی قرآن:
1) یکی پنداشتن کلمه "کتاب" با "قرآن" در متن قرآن
2) فرازمانی و فرامکانی فرض کردن قرآن
3) منحصر کردن "اسلام" به "شریعت" حضرت محمد در متن قرآن
4) نتیجه گیری بر مبنای تک تک آیات
قرآن زیرمجموعه ای از یک "کتاب" بزرگتر است (با کلمات بی نهایت). در آن کتاب بزرگتر است که همه چیز آمده است نه در کتاب قرآن! اگر چه کلمات "بیکران" خدا ازلی و ابدی است، کتاب قرآن در دست ما مجموعه ای از آیات است که برای آموزش و پرورش مخاطبین ویژه ای در یک پریود تاریخی 23 ساله آمده است. اما این بدان معنا نیست که در قرآن مطالب فرازمانی و فرامکانی وجود ندارد. در این کتاب سخن از مفاهیم و پدیده هایی هم هست، که به مراتب بیشتر از فهم و دانش محمد بیسواد آن زمان بوده است.
اشتباه محض است اگر همه آیات قرآن را همعرض قرار دهیم و بخواهیم بر مبنای تک تک آیات نتیجه گیری کنیم (اگر چه این خود شرط لازم برای فهم درست بسیاری از آیات نیست). برای مثال اگر به قرآن ساختاری مانند یک نمودار سازمانی بدهیم، برخی آیات که در رده های بالاتر قرار می گیرند براحتی آیات زیر مجموعه خود را تبیین خواهند کرد. در حالی که همعرض پنداشتن این آیات به تناقض می انجامد.
آیات قرآن روشن و ساده است و نباید به تفسیر نیاز داشته باشد. اگر آیاتی نامفهموم است یا ظاهرا دلایل علمی برای آن ها وجود ندارد؛ دلالت بر وقوع نوعی از خطاست و یا این که دانش کنونی بشر برای نتیجه گیری از آن ها کافی نیست. نزول تدریجی آیات به فردی بیسواد، همچنین نقل و حفظ کردن آیات توسط مردمی بیسواد؛ میتواند منبع خطاهای فراوان باشد. لازم به یادآوری نیست که جمع آوری و تدوین آیات، دو دهه بعد از وفات پیامبر، توسط مردمی خیلی کم سواد و از قبیله های رقیب انجام شد. این خود می تواند یک منبع خطای دیگری باشد.
برای تجسم بهتر لازم است بدانیم که میانگین روزانه کلمات نازل شده بر پیامبر کمتر از ده کلمه بوده است. اگر در طول این 23 سال بطور میانگین روزانه فقط ده کلمه نازل شده بود، تعداد کلمات قرآن 83950 کلمه بود. در حالی که تعداد کلمات قرآن کمتر از 80 هزار کلمه است. این کلمات هم اغلب در حین رویدادهای مختلف و شرایط ویژه و سخت آمده است: مثلا در روز نبرد با دشمن بیرحم.. .یا هنگامی که جمعیت اکثرا نادان ایمان آورندگان در پشت حجره پیامبر تجمع اعتراض آمیز کرده بوده اند... یا شبی که پیامبر بیصبرانه منتظر است آخرین مهمانان مراسم ازدواج خانه اش را ترک کنند، تا او بتواند زودتر با همسر جدیدش به حجله برود...
محور مهم دیگر این بحث قومی-محلی بودن رسالت همه پیامبران است. رسالت هیچ پیامبری جهانی و برای همیشه نیست. حضرت محمد و سایر پیامبرانی که در قرآن از آن ها نام برده شده است، هر کدام برای "قوم" خود آمده اند. در طول تاریخ پیامبران دیگری هم برای اقوام دیگر آمده اند؛ اما خداوند لازم ندیده است به نام و سرگذشت آن ها در قرآن اشاره ای بشود. دانش و اختیارت حضرت محمد محدود به وحی (قرآن) است. فرق است بین "دین" و "شریعت": تنوع شریعت، بر مبنای تنوع در آفرینش، از اصول تغییر ناپذیر دین قیم است.
و اما درباره این کشف 5 ستاره آقای گنجی که از دیگران می خواهند: فقط یک دلیل بیاورید که قرآن کلام خداست.
پاسخ آن ساده است. اگر خدا را قبول نداریم که همه این بحث ها وقت تلف کردن است. ولی اگر خدا را قبول داریم و همچنین می دانیم که حضرت محمد تنها فردی نبوده است که ادعای تماس با منبع وحی کرده است، به آقای گنجی می گویم:
لطفا یک دلیل بیاورید که خدا وجود دارد؟؟
من از قرآن آیه های زیادی می آورم که در موارد متعدد حوزه اختیارات حضرت محمد را به او گوشزد کرده (نهیب زده) است. یعنی این که به او گفته در برابر بندگان من پایت را از گلیم خودت درازتر نکن. خب پرسش این است که اگر روایت حضرت محمد درباره نزول آیات من-درآوردی بود و می خواست با دروغ برای خودش جایگاهی دست و پا کند چرا این آیات را در این محور ها به خودش فرستاده است:
1) پیامبر علم غیب نداشته است
2) پیامبر بشری مثل بقیه است
3 ) پیامبر چیزی بیشتر از آنچه به او وحی می شود نمی داند
4) پیامبر وظیفه ای جز ابلاغ پیام ندارد
5) هرکس هدایت یافت به نفع خودش است و اگر گمراه شد به ضرر خودش
6) پیامبر وکیل و صاحب اختیار مردم نیست
از آقای گنجی جدا تقاضا می کنم همانطور که در خواندن قلب صنوبری آقای مهاجرانی جدی هستند در خواندن این آیات هم جدی باشند و سرسری از آن ها نگذرند. آیات در کامنت بعدی خواهد آمد.
-- آرش ، Oct 13, 2008آقای گنجی لطفا آیات را بخوانید و پاسخ دهید کدام دروغگویی این طور خوش را لو می دهد:
1- پیامبر علم غیب نداشته است
انعام آیه 50: پیامبر به مردم بگو که غیب نمی دانی و غیر از آن چه بتو وحی می شود پیروی نمی کنی
قُل لاَّ أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ
بگو: به شما نمىگویم گنجینههاى خدا نزد من است؛ و غیب نیز نمىدانم؛ و به شما نمىگویم که من فرشتهام. جز آنچه را که به سوى من وحى مىشود پیروى نمىکنم. بگو: آیا نابینا و بینا یکسان است؟ آیا تفکّر نمىکنید
الاعراف آیه 188: پیامبر به مردم بگو که غیب نمی دانی... از خودت اختیار سود و زیانی نداری
قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
بگو: جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختیار سود و زیانى ندارم، و اگر غیب مىدانستم قطعاً خیر بیشترى مىاندوختم و هرگز به من آسیبى نمىرسید. من جز بیمدهنده و بشارتگر براى گروهى که ایمان مىآورند، نیستم.
هود آیه 31: به مردم بگو که گنجینه های خدا پیش تو نیست و غیب نمی دانی
وَلاَ أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَن یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنفُسِهِمْ إِنِّی إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِینَ
و به شما نمىگویم که گنجینههاى خدا پیش من است، و غیب نمىدانم، و نمىگویم که من فرشتهام، و در باره کسانى که دیدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد، نمىگویم خدا هرگز خیرشان نمىدهد. خدا به آنچه در دل آنان است آگاهتر است. (اگر جز این بگویم) من در آن صورت از ستمکاران خواهم بود.
الانعام آیه 59: کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست. جز او (کسى) آن را نمىداند
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ
و کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست. جز او (کسى) آن را نمىداند، و آنچه در خشکى و دریاست مىداند، و هیچ برگى فرو نمىافتد مگر (اینکه) آن را مىداند، و هیچ دانهاى در تاریکیهاى زمین، و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن (ثبت) است
سوره نمل آیه 65: هر که در آسمانها و زمین است -جز خدا- غیب را نمىشناسند
قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ
بگو: هر که در آسمانها و زمین است -جز خدا- غیب را نمىشناسند و نمىدانند کى برانگیخته خواهند شد؟
سوره یوسف آیه 102: وقتی آن جا نبودی نمی دانی چه اتفاق افتاد... غیب نمی دانی...
ذَلِکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ
این (ماجرا) از خبرهاى غیب است که به تو وحى مىکنیم، و تو هنگامى که آنان همداستان شدند و نیرنگ مىکردند نزدشان نبودى
2- پیامبر بشری مثل بقیه است
ابراهیم آیه 11: ما جز بشرى مثل شما نیستیم... و جز به اذن خدا براى شما حجّتى نمی آوریم
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ یَمُنُّ عَلَى مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَمَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُم بِسُلْطَانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَعلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
پیامبرانشان به آنان گفتند: ما جز بشرى مثل شما نیستیم. ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منّت مىنهد، و ما را نرسد که جز به اذن خدا براى شما حجّتى بیاوریم، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند
فصلت آیه 6: به مردم بگو من بشرى چون شمایم... پس مستقیماً به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ
بگو: من بشرى چون شمایم، جز اینکه به من وحى مىشود که خداى شما خدایى یگانه است. پس مستقیماً به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید. و واى بر مشرکان.
الکهف آیه 110: بشری مثل شما هستم ولی به من وحی می شود... هیچ کس را چز خدا پرستش نگنید
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
بگو: من بشرى چون شما هستم (ولى) به من وحى مىشود که خداى شما خدایى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.
3- پیامبر چیزی بیشتر از آنچه به او وحی می شود نمی داند
المائدة آیه 109 : پیامبران می گویند ما را هیچ دانشی نیست...
یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ
(یاد کن) روزى را که خدا پیامبران را گرد مىآورد؛ پس مىفرماید: چه پاسخى به شما داده شد؟ مىگویند: ما را هیچ دانشى نیست. تویى که داناى رازهاى نهانى.
البقرة آیه 32 : ما را جز آنچه (خود) به ما آموختهاى، هیچ دانشى نیست
قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ
گفتند: منزهى تو! ما را جز آنچه (خود) به ما آموختهاى، هیچ دانشى نیست ؛ تویى داناى حکیم.
الاعراف آیه 203: پیامبر به مردم بگو من فقط آنچه را که از پروردگارم به من وحى مىشود پیروى مىکنم
وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یِوحَى إِلَیَّ مِن رَّبِّی هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
و هر گاه براى آنان آیاتى نیاورى، مىگویند: چرا آن را خود برنگزیدى؟ بگو: من فقط آنچه را که از پروردگارم به من وحى مىشود پیروى مىکنم. این (قرآن) رهنمودى است از جانب پروردگار شما و براى گروهى که ایمان مىآورند هدایت و رحمتى است.
یونس آیه 109: از آنچه بر تو وحى مىشود پیروى کن
وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّىَ یَحْکُمَ اللّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ
و از آنچه بر تو وحى مىشود پیروى کن و شکیبا باش تا خدا (میان تو و آنان) داورى کند، و او بهترین داوران است.
یوسف آیه 3: به تو وحی کردیم... و تو پیش از آن از غافلین بودى
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ
ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مىکنیم، و تو قطعاً پیش از آن از بىخبران بودى.
الشورى آیه 52: تو نمىدانستى کتاب و ایمان چیست
وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
وهمین گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم. تو نمىدانستى کتاب چیست و نه ایمان (کدام است؟) ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مىنماییم، و به راستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مىکنى.
الاسراء آیه 73: که تو را از آنچه به سوى تو وحى کردهایم گمراه کنند
وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً
و چیزى نمانده بود که تو را از آنچه به سوى تو وحى کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگیرند.
غافر آیه 78: هیچ پیامبری را نرسد که بىاجازه خدا نشانهاى بیاورد
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ
و مسلّماً پیش از تو فرستادگانى را روانه کردیم. برخى از آنان را (ماجرایشان را) بر تو حکایت کردهایم و برخى از ایشان را بر تو حکایت نکردهایم، و هیچ فرستادهاى را نرسد که بىاجازه خدا نشانهاى بیاورد. پس چون فرمان خدا برسد به حق داورى مىشود، و آنجاست که باطلکاران زیان مىکنند.
الرعد آیه 38: هیچ پیامبری را نرسد که بىاجازه خدا آیتی بیاورد
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ
و قطعاً پیش از تو (نیز) رسولانى فرستادیم، و براى آنان زنان و فرزندانى قرار دادیم. و هیچ پیامبرى را نرسد که جز به اذن خدا آیتی بیاورد. براى هر زمانى کتابى است.
یونس آیه 15 : پیامبر بگو فقط آنچه به من وحی می شود می آورم ... از روز بزرگ می ترسم
وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ
و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنانکه به دیدار ما امید ندارند مىگویند: (قرآن دیگرى جز این بیاور، یا آن را عوض کن.) بگو: (مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آنچه را که به من وحى مىشود پیروى نمىکنم. اگر پروردگارم را نافرمانى کنم، از عذاب روزى بزرگ مىترسم.)
آل عمران آیه 144
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ
و محمد، جز فرستادهاى که پیش از او (هم) پیامبرانى (آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمىگردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمىرساند، و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد.
4- پیامبر وظیفه ای جز ابلاغ پیام ندارد
ق آیه 45: پیامبر تو به زور وادارنده آنان نیستى...
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ
ما به آنچه مىگویند داناتریم، و تو به زور وادارنده آنان نیستى؛ پس به (وسیله) قرآن هر که را از تهدید (من) مىترسد پند ده.
المائدة آیه 92: اگر روی برگردانید بدانید که بر پیامبر ما فقط ابلاغ پیام است
وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ
و اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید و (از گناهان) برحذر باشید، پس اگر روى گرداندید، بدانید که بر عهده پیامبر ما، فقط رساندن (پیام) آشکار است.
النحل آیه 82: پس اگر رویگردان شوند، بر تو فقط ابلاغ آشکار است
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ الْمُبِینُ
پس اگر رویگردان شوند، بر تو فقط ابلاغ آشکار است.
النور آیه 54 : اگر رویگردان شوید.. بر پیامبرجز ابلاغ آشکار نیست
قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ
بگو: (خدا و پیامبر را اطاعت کنید. پس اگر پشت نمودید، (بدانید که) بر عهده اوست آنچه تکلیف شده و بر عهده شماست آنچه موظّف هستید. و اگر اطاعتش کنید راه خواهید یافت، و بر پیامبرجز ابلاغ آشکار نیست.
التغابن آیه 12: اگر از اطاعت روى بگردانید، بر پیامبر ما فقط پیامرسانى آشکار است
وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ
و خدا را فرمان برید و پیامبر (او) را اطاعت نمایید، و اگر روى بگردانید، بر پیامبر ما فقط پیامرسانى آشکار است
المائدة آیه 99: بر پیامبر جز ابلاغ نیست
مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ
بر پیامبر جز ابلاغ نیست، و خداوند آنچه را آشکار و آنچه را پوشیده مىدارید مىداند.
العنکبوت آیه 18: اگر تکذیب کردند بر پیامبر جز ابلاغ وظیفه ای نیست
وَإِن تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ
و اگر تکذیب کنید، قطعاً امّتهاى پیش از شما (هم) تکذیب کردند، و بر پیامبر جز ابلاغ آشکار (وظیفهاى) نیست.
یس آیه 17 : ابلاغ آشکار
وَمَا عَلَیْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِینُ
و بر ما (وظیفهاى) جز رسانیدن آشکار (پیام) نیست
الشورى آیه 48: اگر روى برتابند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستادهایم
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ کَفُورٌ
س اگر روى برتابند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستادهایم. بر عهده تو جز رسانیدن (پیام) نیست، و ما چون رحمتى از جانب خود به انسان بچشانیم، بدان شاد و سرمست گردد، و چون به (سزاى) دستاورد پیشین آنها، به آنان بدى رسد، انسان ناسپاسى مىکند.
آل عمران آیه 20: اگر با تو به ستیزه برخیزند... اگر پشت کردند جز رساندن پیام ترا نیست
فَإنْ حَآجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ
پس اگر با تو در ستیزند بگو روى آوردم به سوى خدا و آنکه مرا پیروى کرد و بگو بدانان که داده شدند کتاب را و امیون آیا اسلام آوردید پس اگر اسلام آوردند همانا هدایت یافتند و اگر پشت کردند نیست بر تو جز رساندن و خدا به بندگان است بینا
الرعد آیه 40: جز این نیست که بر تو رساندن (پیام) است و بر ما حساب (آنان)
وَإِن مَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ
و اگر پارهاى از آنچه را که به آنان وعده مىدهیم به تو بنمایانیم، یا تو را بمیرانیم، جز این نیست که بر تو رساندن (پیام) است و بر ما حساب (آنان).
5- هرکس هدایت یافت به نفع خودش است و اگر گمراه شد به ضرر خودش
النمل آیه 92: هر کس هدایت شد تنها به سود خود راه هدیت شده است
وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ
و اینکه قرآن را بخوانم. پس هر کس هدایت شد تنها به سود خود راه هدیت شده است؛ و هر که گمراه شود بگو: من فقط از هشداردهندگانم.
الاسراء آیه 15: هر کس هدایت شد تنها به سود خود به راه آمده، و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است
مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً
هر کس هدایت شد تنها به سود خود به راه آمده، و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است. و هیچ بردارندهاى بار گناه دیگرى را بر نمىدارد، و ما تا پیامبرى برنینگیزیم، به عذاب نمىپردازیم.
یونس آیه 108: هدایت یا گمراهی... من وکیل شما نیستم
قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ
بگو: اى مردم، حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است. پس هر که هدایت یابد به سود خویش هدایت مىیابد، و هر که گمراه گردد به زیان خود گمراه مىشود، و من بر شما نگهبان نیستم.
المائدة آیه 105: هر کس به خودش بپردازد گمراهی دیگری به او زیانی نمی رساند
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید. هر گاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانى نمىرساند. بازگشت همه شما به سوى خداست. پس شما را از آنچه انجام مىدادید، آگاه خواهد کرد.
الزمر آیه 41: هدایت یا گمراهی دیگران به خودشان مربوط می شود، تو وکیل کسی نیستی
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ
ما این کتاب را براى (رهبرى) مردم به حق بر تو فروفرستادیم. پس هر کس هدایت شود، به سود خود اوست، و هر کس بیراهه رود، تنها به زیان خودش گمراه مىشود، و تو بر آنها وکیل نیستى.
6- پیامبر وکیل و صاحب اختیار مردم نیست
الاسراء آیه 65 : تو را بر بندگان من تسلطى نیست
إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلاً
تو را بر بندگان من تسلطى نیست، و وکیلی (چون) پروردگارت بس است.
الزمر آیه 41 : تو بر آنها وکیل نیستى
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ
ما این کتاب را براى (رهبرى) مردم به حق بر تو فروفرستادیم. پس هر کس هدایت شود، به سود خود اوست، و هر کس بیراهه رود، تنها به زیان خودش گمراه مىشود، و تو بر آنها وکیل نیستى.
الشورى آیه 6 : اگر ولی غیر از خدا گرفتند، خدا بر ایشان نگهبان است و تو وکیل آن ها نیستى
وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِیَاء اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ
و کسانى که به جاى او اولیایی براى خود گرفتهاند، خدا بر ایشان نگهبان است و تو وکیل آن ها نیستى.
الاسراء آیه 54 : تو را بر ایشان وکیل نفرستادهایم
رَّبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِن یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِن یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً
پروردگار شما به (حال) شما داناتر است؛ اگر بخواهد بر شما رحمت مىآورد، یا اگر بخواهد شما را عذاب مىکند، و تو را بر ایشان وکیل نفرستادهایم.
الانعام آیه 107 : پیامبر نه حافظ و نه وکیل مردم
وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ
و اگر خدا مىخواست آنان شرک نمىآوردند، و ما تو را بر ایشان نگهبان نکردهایم، و تو وکیل آنان نیستى.
الزمر آیه 62 : خداست که بر هر چیز وکیل است
اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ
خدا آفریدگار هر چیزى است، و اوست که بر هر چیز وکیل است.
-- آرش ، Oct 13, 2008گنجی باید سخت خوشحال باشد که اولاً يکی مثل مهاجرانی شروع به نقد او کرده است که شناخت تاريخیاش ابهام دارد و دفاعاش هم چندان دفاع کارآمدی نيست (چنانکه نقدش) و البته مايهی تأسف است که آدمهای جدیتر هنوز وارد ميدان نقدِ سخنان او نشدهاند. و البته گنجی هنوز پاسخ بعضی از نقدها را بر لغزشهای آشکارش نداده است (از جمله در همان نوشتهی اولاش با آن انگی که به ابن سينا و ملا صدرا زد).
گنجی به سادگی همهی اين «برساختهها» را با شيعيان غالی نسبت میدهد و سادهتر میگويد که: «نها تفاوت در این بود، که امامان، «عالمان پرهیزکار» محسوب میشدند.» واقعاً؟ يعنی گنجی به همین سادگی پذيرفت که امام شيعه فقط آدمهای پرهيزگاری بودند (همهشان) و اصلاً هيچ دغدغهی ولايت و رهبری نداشتند؟ تازه اين سخن با اين فرض است که بپذيريم مراد از امامان شيعه فقط همين «يازده امامی» است که گنجی با باور به آنها بزرگ شده است (از سياق نوشتهی گنجی و اسامیای که برای بقيه به کار میبرد مشهود است که نگاهاش به ساير شيعيان چگونه است!).
گنجی بد نيست به اين نکته هم توجه کند که چه بسا اين هم نظريهپردازی دربارهی اقتضای طبيعی شکلگيری رهبری بر يک جامعهی دینی بوده. چه بسا بعضی جاها غلوی در کار نبوده و همين رهبران احساس نياز میکردهاند برای اينکه اين نظريهها پرداخته شوند. چرا هميشه گنجی به همه چيز بدبين است و توطئه و لغزشی را میخواهد کشف کند؟ چرا هر کس مثل خودش فکر نکند میشود غالی؟ گنجی که خودش آزردهخاطر است از اينکه به او میگويند «ملحد» و «منکر امام زمان»، چرا خودش از آن طرف بام میافتد و همان بازی را با بقيه میکند؟
اميدوارم گنجی نقد مشفقانهی نيکخواهان را جدی بگیرد و در توهم اينکه بقيه با او دشمن هستند يا با او پدرکشتگی دارند، خود را در برج عاج صائبالرأی بودن گرفتار نکند. حرف زياد است. ببينيم گنجی جواب همين دو سه نکتهی ساده را میدهد يا ترجيح میدهد فقط پاسخها حرفها و گيرهای سطحی و سادهی مهاجرانی را بدهد!
-- فضول ، Oct 13, 2008همه ی دینها تاریخ و سرگذشتی دارند .دین شناسی تاریخی و این که فلان چیز فلان طور بوده تاثیری در ایمان مومنان ندارد. آنها دینشان را از تاریخ نگرفته اند.
-- آرش کرامتیان ، Oct 13, 2008بحث تاریخی درباره ی دین خوب است ولی شرایطی دارد. از جمله تخصص. مدرسی طباطبایی این تخصص را دارد ولی او مثل همه ی محققان دانشگاهی بحث علمی و تاریخی کرده نه عقیدتی. ضمنا او متنی نو پیدا کرده که مهم است و قابل بحث و الا حرف او درباره ی غلو و..... تازگی ندارد و آثار بسیاری به زبان های غربی در این باب نوشته شده.
این هم یک جلوه ی دیگر کم سوادی ماست.
گنجی در این بحث همان ساده نگری را دارد که در بحث ادامه ی جنگ و هاشمی و.....داشت.
این که مهاجرانی می گوید از این بادها بسیار بر قرآن وزیده یک معنی اش همین است.
البته استغراق در علم خوب است،اما استغراق در معرفت(علم+شناخت)عالی است.
-- علی رفیع ، Oct 14, 2008مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
فلسفی و آنچه پوزش می کند
قوس نورت تیر دوزش می کند
كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ
"خداوند حق و باطل را چنين مثل مىزند اما كف بيرون افتاده از ميان مىرود ولى آنچه به مردم سود مىرساند در زمين [باقى] مىماند خداوند مثلها را چنين مىزند "
سوره 13: الرعد آیه 17
-- مصطفی ، Oct 14, 2008به راستی که روزگار غریبی ست نازنین! آقای آرش، یک لحظه از مرکب ایمان فرود بیایید و به سخنان گنجی گوش کنید. فقط یک لحظه. او می گوید بی مراجعه به خود قرآن برای وحی بودن و "نازل" شدنش "تنها و تنها یک دلیل" بیارید. همین. درضمن برای این که بدانید اصلن خدایی هست یا نیست، شما را سفارش می کنم کتابی را که درایران چاپ شده است به نام "خداشناسی از ابراهیم تا کنون" بخوانید تا قدری ذهن تان برای استدلال آوری آماده شود آن گاه مطمئنن به سخنان گنجی جور دیگری خواهید نگریست. با درود به گنجی و همه ی شکّ آوران و نقدگران. در ضمن سخنی هم با آقای گنجی دارم. فکر نمی کنید به جای کلمه ی "روحانی" به این کاستِ زورپرست و قدرت مدار و مال اندوز بهتر است بگوییم "دین پیشه گان"؟
-- بدون نام ، Oct 14, 2008تفاوت طرفین اینگونه بحثها که مشابه آن را بین دکتر سروش و آقای سبحانی دیدیم این است که یک طرف قصد رسیدن به نتیجه را دارد ولی طرف دیگر فقط میخواهد مدعای خود را اثبات کند. خوشحالم که آقای گنجی نیز مانند دکتر سروش دلیل اصلی این موضوع را در این مقاله یادآور شدند: ؛از آنان انتظاری نیست، چرا که سقف معیشت و قدرتشان بر ستون چنین «برساخته»هایی متکی است.؛
-- حسینی ، Oct 14, 2008جناب اكبر گنجي
ابتدا به عنوان يك ايراني مسلمان (از اينكه در برابر شما خود را ايراني مسلمان خطاب كردم شرمنده ام وگرنه هم شما از من ايراني تريد هم شما از من مسلمان تر) تشكر ميكنم از شما از ثانيه ثانيه لحظاتي كه براي روشن كردن ذهن مدني و اجتماعي من به عنوان يك ايراني به خود در مخوفترين حالات زندگي سختي داديد و بيشك اگر خداي راستين در دل شما نبود چنين پيروزمندانه از جهاد خود و امتحان الهي خارج نميشديد.
و تشكر ميكنم از شما بخاطر ذره ذره سوزشي كه در چشمان بي خواب خود تحمل نموديد تا با تحقيق و مطالعه و مكاشفه بهترين سوالات در حوزه دين و مذهب كه همه ما به نوعي از ابتداي دبستان به پاكترين و ساده ترين اشكال با آن گلاويز بوديم و هرگز از مدعيان پاسخي دريافت نكرديم، بطور مستدل و علمي مطرح نموديد.
در اين لحظه آرزو ميكنم كه اي كاش شما پدر من بوديد
يا برادر من بوديد
يا معلم من بوديد
ولي نه!
خوشحالم كه شما شماييد اكبر گنجي مرد مسلمان آزاديخواه مجاهد بنده پاك و بي مدعاي باري تعالي كه ميدانم روزي در كتاب تاريخ نوجوانان و جوانان سرزمينم فصلي را به نام خود اختصاص خواهي داد.
و اين همان وعده الهي است كه آرش در ذم تو بكار گرفت اما به مدحت خواهد شتافت.
دست حق يار و ياور و نگهدار تو باد.
افلا يتدبرون القرآن ولو كان عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا
چرا در قرآن تدبر نميكنند ؟ در حاليكه اگر اين قرآن از طرف غير خدا بود اختلافات فراواني در آن ميافتند!
(نسا-82)
توجه فرماييد كه در آيه فوق آمده است : لوجدوا يعني پيدا ميكردند! نگفته است كانوا يعني بوده است!
يعني اين آيه ميتوانست اينطور باشد: و لو كان عند غير الله لكانوا فيه اختلافا كثيرا. كه اينطور نبوده!
يعني اعجاز را در نيافتن اختلاف توسط خواننده مدبر معرفي نموده است و حكم قطعي و يكطرفه به عدم وجود اختلاف نداده است!
و در ضمن كلمه كثيرا به معني فراوان يعني ميتوان اينگونه تصور نمود كه خود اين آيه به وجود اختلاف نه زياد در قرآن اشاره نموده است؟
و در جاي ديگر در سوره محمد فرموده:
افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها
چرا در قرآن تدبر نميكنند؟ يا بر دلهايشان قفلهايي زده اند!
بنظر من اين يعني اگر كسي در قرآن تدبر نكند بر دلش قفل زده شده است حتي اگر مومن به آن باشد و خود را موظف به اجراي دستورات بداند غير از اين است؟
شايد براي همين است كه از شنيدن يك {چرا؟} بر نميتابند!
در آيه 68 سوره مومنون آمده است : افلم يدبروا القول ام جاء هم ما لم يات آباء هم الاولين
آيا در اين قول تدبر و انديشه نكرده اند؟ در حاليكه چيزي براي آنها آمده كه براي پدران و نياكانشان نيامده است
خوب اين براي من جالب است كه براي دعوت به تعقل در متن مخاطب را بشارت داده است كه اين چيزي است كه قبلا پدرانتان هم نخوانده و نشنيده اند
بنابر اين ميتوان تصور نمود كه هرچه جلوتر ميرويم و قدمت قرآن بيشتر ميشود تعقل در آن بخاطر تكراري و موروثي بودنش نزد مسلمانان كمتر و كمتر خواهد شد
و روزي خواهد رسيد كه اگر كسي هم پيدا شود كه در آن انديشه كند، كافر و ملحد و .... خطاب شود!
-- بي ريا ، Oct 14, 2008يك سوال جالب به ذهن من خطور كرد كه ميخواهم از آقاي مهاجراني بپرسم:
طبق روايات و شواهد كه در مدرسه و دانشگاه و رسانه به خورد ما داده اند ظهور حضرت منجي نشانه هايي دارد كه از آن جمله
- جنگ و خونريزي در زمين
- بلاياي طبيعي بيشمار
- تشخيص دشوار زنان و مردان از يكديگر
- انحراف فراوان در اسلام ناب محمدي
- فساد و فسق و فجور علني عالمان دين
- پنهان كردن ايمان توسط مومنين واقعي
...
ميباشد و در ادامه آمده است حضرت منجي پس از ظهور بخاطر نگرش و نگارشي كه از دين اسلام محمدي عرضه ميدارند توسط به جز معدودي از علما توسط باقي عالمين و فقها و مجتهدين ديني منحرف و ملحد و كافر خوانده خواهند شد و با او از در دشمني و عناد وارد ميشوند.
سوال: آقاي مهاجراني چگونه ميتوانيد ثابت كنيد كه اكبر گنجي منجي موعود نيست؟
البته بنده نميخواهم بگويم كه گنجي عزيز همان منجي موعود است بلكه ميخواهم بدانم آيا در صورت ظهور حضرت باز هم مهاجراني و مهاجراني ها ميخواهند اينگونه پاسخگوي مناظره و مباحثه و پذيرش حرف تازه (فراموش شده) از حضرت مهدي باشند؟
-- بي ريا ، Oct 14, 2008آقای بی نام شما هم لطفا لحظه ای از مرکب شیفتگی به باورهای خود پایین بیایید و کامنت ها را با دقت بخوانید. پاسخ پرسش "تنها و تنها یک دلیل" آقای گنجی داده شده است. به گمان من این پرسش سرکاری و از روی غرور است.
-- آرش ، Oct 14, 2008آری روزگار غریبی است. من حتی احتمال جادو و جنبل را هم رد نمی کنم. ولی آیا در زندگی خود به جادو روی می آورم؟؟؟ قبلا مثال آوردم (با ویدیوی کارل ساگان): آقای گنجی سه بعدی قادر نخواهد بود یک جهان چهار بعدی را ببینید اگر چه در یک قدمی وی باشد. ولی آیا می تواند فقط یک دلیل بیاورد که ابعاد پنهانی (hidden dimension) وجود ندارد؟
شکل مشترک گنجی و مهاجرانی چیست؟ مشکل این هردو این است که هردو آنها در یک پارادایم فکر می کنند و تحقیق. مشکل انها این است که قرآن را بی واسطه طباطبایی و حوزه و ادبیات ارتجاع مذهبی و قدمایی که یا اسیر فهم یونانی زده معتزله بوده اند یا اسیر صوفی گری و عرفان شرقی (مولانا). البته در سخنان این قدما عناصر حقیقت طلبی شاخصی وجود دارد ولی اندیشه آنان کجا و روح عدالت طلب و آزادی خواه قران این مانیفست جنبش تاریخی مسلمانان کجا. مانیفستی که گذشته از بنیان الهی اش سر آغاز فصلی بزرگ در تاریخ بشر بود . مشکل این هردو به ظاهر مخالف این است که قران را بواسطه به اصطلاح بزرگانی چون علامه طبا طبا یی می فهمندو البته تا حدودی هم تقصیر ندارند. اسلامی که ما می شناسیم اسلام قرنها دیکتاتوری و بسته بودن باب پژوهش های آزاد و فارغ از قدرت بوده است. طباطبایی محصول اسلام آزاد نیست. طباطبایی محصول نظام مذهبی است که به خصوص پس از غلبه صفویه رشد کرد به قیمت سرکوب هر اندیشه آزاد اسلامی. چه کسی طباطبایی را بزرگ کرده است؟ بزرگی طباطبایی و تفسیر های پر از تناقضاتش محصول بسته بودن فضای آزاد گفتگو بود ه است (در مورد نظام فقاهتی فلسفی شیعه صفوی و ناتوانی اش و عقل گریزی اش مثنوی هفتاد من می توان نوشت به مقاله این جانب /رمضان قربانی نمادین ظن فقیه / مراجعه شود. ما محتاج فضای باز گفتگو و پژوهش هستیم تا درک کنیم پیام قران چه بوده و انوقت ببینیم آقای طباطبایی تا کجا بزرگ تشریف دارند و تا چه حد به روش خودشان که تفسیر قران با قران بوده پایبند بو ده اند. مشکل این به اصطلاح بزرگان این است که با روح عدالت طلبانه قران بی گانه اند با توحیدش بیگانه اند با جامعه آرمانی اش بیگانه اند چون خودمحصول قدرت اند و توجیه کنندگان نابرابری و استبداد (البته حرفهای قشنگی هم زده اند) آقای گنجی و مهاجرانی اگر دل برای دموکراسی و دیانت مردم می سوزانید بهتر است به قران را با نظرات به اصطلاح بزرگان دستگاه فقه و الهیات قدرت طلب غالب قاطی نکنند. کتابهایی که توسط آزاد اندیشان اسلام شناس نوشته شده را بخوانند کتب بسیار با ارزشی در غرب در مورد قران نوشته شده. تاریخ اسلام باید دوباره خوانده شود تا معلوم شود هرکدام از أن ایات برای چه و در چه مواردی نازل شده و در پاسخ به چه مشکلی بوده و آن می توان از بین تفاسیرو تر جمه ها بهترین را انتخاب کرد. یک مترجم ترک نشان داده که به عنوان مثال کلمه ضرب در عربی و در قران به معانی مختلف آماده و فقط یک معنای دسته چندم ان به معنی زدن است و معنای متداولی که در عربی داشته به معنی ترک کردن است. تا کنون تر جمه غالب این بود که مردان زنان ناشزه را می توانند در مرحله سوم بزنند برخی برای رفع تناقض اخلاقی حدیث می آوردند که زدن باید با مسواک و بدو ن اثر باشد !!! پژوهش آزاد اما نشان می دهد که معنی متداول ترک کردن بدین علت نادیده گرفته شده که مفسرین و آخوندهای مترجم جملگی تحت تاثیر فرهنگ مرد سالار خشنی بوده اند که اسلام بر علیه ان بلند شده بود. این فرهنگ ما و اندیشه ایدولوژیکی ماست که در مرحله اول برخورد با قران تناقض می آفریند. شریعتی و اقبال در قران تعادل بین فرد و جامعه می بینند نه تناقض چون آنان خود را از بیان قدرت رهانده اند. در قران دوگانه روح و جسم نداریم این دوگانگی محصول نفوذ اندیشه کاتولیک و یونانی زدگی حوزه ها بوده است. آقای گنجی سروش و مهاجرانی و غیره آیا حاضرید پای از پارادایم دوگانگی ها بیرون گذاشته مستقل و آ
-- ahmad alehossein ، Oct 14, 2008با تشکر از اقای ارش . ایات به سادگی نشان می دهند که قران اهتمام دارد تا محمد هر گز اسطور ه نشود پس اگر قران کلام محمد ست باید گفت محمد کتابی نگاشته از قول الله که در ان به صراحت از خودش اسطوره زدایی نموده. خداوکیلی شما بخواهید کتاب بنویسید از خودتان اینجوری حرف می زنید. این محمد و سایر انسانها هستند که بطور منسجمی در سرتاسر کتاب مورد خطابند. نمی توان قبول کرد که محمد پیامبر بوده و قران کتاب اوست و همزمان از قول خدا با خودش و دیگران حرف می زده است. اگر پیامبر بوده و قران کلام اوست او می بایستی می گفته که خدا به من این چنین گفت و ان چنین گفت و می گفت که به نظر من خدا افریننده اسمان و زمین است و به نظر تاریخ مبارزات سایر پیامبر ها اینگونه بوده و نه از قول خدا تاریخ را بازبینی کند. آقای گنجی یک مثال از قران بیاورد که نشان دهد محمدگوینده اصلی است و بقیه مردم مخاطب. اگر نیاورد یا قران کلام محمد نیست یا محمد سبک قران را به اینگونه جعل کرده است. جاعلی که به خودش هم رحم نکرده بجای انکه مانند الباقی صاحبان دین و ایدولوژی خود را ماورایی نشان دهد مداوم خود را مسول و پاسخگو نشان می دهد و زیراب خودش را می زند و از خودش اسطوره زدایی و اقتدار زدایی می کند. ضمنا آقای گنجی می شود پاسخ آقای ابولحسن بنی صدر را هم بدهید. ایشان که مثل مهاجرانی دلیل نیاورده. از رادیو زمانه ممنون می شویم اگرمطالب آقای بنی صدر را هم منعکس بفرمایید بحث بسیار بارورتر خواهد شد.
-- احمد آل حسین ، Oct 15, 2008با سلام به استاد اکبر گنجی .
-- پیمان روشن ضمیر ، Oct 15, 2008جهت اطلاع مناظره ای پیرامون کلمه قلب در قرآن در ادامه مقاله شما در تالار زیر در جریان است .
http://tinyurl.com/3oo99g
یک طرف مناظره تمام آیاتی که کلمه قلب در قرآن آمده به همراه مشتقات را در آورده اند و به بررسی دلیل مجازی بودن این کلمات پرداخته اند . بنده نیز پاسخ لازم را در همان مناظره ارائه کردم
آقاي گنجي با شما موافقم. ولي تو را به خدايي كه مي پرستيد اين غائله را ختم كنيد. ببينيد فرض كنيم امام زمان وجود خارجي نداشته باشد. شما مي گوييد نبايد از نگاه جامعه شناختي به دين و خدمات جامعه شناختي گزاره هاي صدق و كذب و مدلل و غير مدلل ديني چشم پوشيد. بسيار خوب ! فرض كنيد الان مسيحيان به اين باور برسند كه عيسي دوباره ظهور نخواهد كرد. بودايي ها همچنين. مسلمانان هم به اين باور برسند كه امام زماني وجود ندارد. پس تكليف خدمات و حسنات جامعه شناختي گزاره هاي ديني چه مي شود؟ شما مي گوييد با صدق مدعا كار نداريد . ادله اش را هم كه مخدوش دانستيد. الان وقت آن است كه به صراحت بگوييد بر خلاف نوشته آقاي ابطحي امام زمان را انكار نكرده ايد! نمي گويم از حكومت بترسيد .نمي گويم رعايت حال اصلاح طلبان را بكنيد كه اگر بكنيد هم تازه رسم جوانمردي به جاي آورده ايد. مي گويم به ادعاي خودتان پابند باشيد.
-- بهزاد ، Oct 15, 2008به گمان بنده آقای گنجی زیادی آقای مهاجرانی را جدی می گیرند آقای مهاجرانی روحیه شاعر مسلکی دارد و اهل تحقیق نیست یکی دو کتاب به اصطلاح تحقیقی او هم از یک تحقیق درجه دو سه معمولی کمتر است تازه اطلاع دارم که مواد آنها را هم دیگران تهیه و تدارک کرده اند. کتاب سلمان ایشان از منظر تحقیقی قابل ذکر نیست. به هرحال ایشان به آقای مهاجرانی کاری نداشته باشند.
-- saman ، Oct 15, 2008مطلب دیگر اینکه آقای گنجی گمان نکنند که حضرات به امام زمان یا موهومات دیگر اعتقاد دارند اینها همه دکان است برای فریب عوام و راه این کار را هم خوب می دانند یعنی همه چیز را به رأی خود تأویل می کنند و راه بحث را می بندند. مسأله مهدی به اندازه خود اسلام تقریبا سابقه دارد و صدها متکلم در آثار خود در این باره بحث کرده اند بخصوص درباره این مهدی که آقایان به آن چسبیده اند به پاسخ این حضرات در طول این چند قرن نگاه کنید چطور ماهرانه مغالطه می کنند دست آخر هم با انگی حریف را از میدان به در می برند از همه ...تر مطالبی از ... جوادی آملی است که می خواهند سر و صورت عقلی عرفانی هم به این موضوع بدهند اما همه اینها کلک حکومت کردن است و اینکه علما جانشین مهدی هستند. جالب است که اینها از بحث در باب قرآن ناراحت نشدند بلکه از بابت مهدی دردشان آمده و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
می توان سوال و پرسش آقای گنجی را که از مدافعان
-- بدون نام ، Oct 15, 2008نظریه الهی بودن قرآن دلیل می خواهند واژگون کرد و سوال را به صورت دیگر ولی از خود آقای گنجی پرسید که دلایل ایشان بر این که قرآن کلام محمد است چیست؟
منفعت مادی؟ اصولا توجه به هارمونی وریتم قرآن نشاندهنده فرا بشری بودن آنست خود خدا هم در قرآن گفته که افرادی از آیات من کراهت و ناراحتی دارند به نظر من به جای به چالش کشیدن این موضوع که آیا قرآن محمدی است یا الهی
آقای گنجی باید سوال خود را متوجه خود خدا بنمایند مثل آقای بنی صدر که گفته بود من با استبداد مخالفم حتی اگر از طرف خدا باشد به هر حال اگر بخواهیم
محمد را زیر سوال ببریم باید تمامی پیامبران را زیر سوال ببیریم و حتی تاریخ را /در این صورت حتی باید منکر رنجهای فراوان عیسی مسیح و محمد در انجام تبلیغ دینشان شویم و می توانیم خیلی چیزهای دیگر را نیززیر سوال ببریم
مثلا اصولا دلایل مستند بخواهیم که آیا افرادی به نام موسی عیسی زرتشت یا محمد وجود خارجی داشته اند یا نه؟ و دلایل منطقی برای و جودشان بخواهیم و اگر کسی به کتب آنها و یا شواهد تاریخی استناد کرد بگوییم نه! نمی توانی شواهد درون متنی بیاوری و باید خارج از کتابها یا دلایل تاریخی
یک دلیل عقلانی برای وجود آنها بیاوری!ولی اصل بحث و نقد در هر زمینه ای را
مفید است
آقای گنجی عزیز
شما در این نحوه استدلالی خود اصلا توجه ندارید (یا اگر دارید زیرکانه آن را پنهان می سازید) که در پهنه عوالم دینی و البته علوم انسانی بسیاری از موضوعات هستند که به هیچ صورت نمی توان آنها را (از راه عقل) ثابت کرد. حتا در علوم ریاضی هم بسیاری از معادلات را می توان فرض و طرح کرد که در اصل جوابی ندارند. بنابراین بر اساس اینکه نمی توان یک مدعایی را (آنهم در ارتباط با موضوعات اعتقادی)اثبات کرد ، شما نمی توانید از پیش خود موضوع جدیدی را بدعت نمایید که می تواند اساس و بنیان یک دینی را که بر این تعهدات باورمندانه بنا شده یک مرتبه دگرگون سازد. والله همه آن گزاره های قرآنی را که شما معتقدید آنها با حقوق بشر امروز ما منافات دارند را می توان از طریق اجتهاد در همین قرآن کلام الله بگونه تاویل کرد که بتوان با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر تطبیق پیدا کنند. مشکل این مسئله فقط آخوند و ملایی است که خارج از مدل قرآنی (اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم) خودش را وسط این قضیه قرار داده و از آنجایی که امروزه به قدرت رسیده و در عین حال این وضع موجود برایش سودآور است اجازه نمی دهد تا جامعه ما از کوشش کسانی که عمرشان را برای این منظور نهاده اند با خبر شود. وقتی قرار باشد همه توضیحات دینی ما از حوزه علمیه قم و نجف بیرون آیند و رادیو بی بی سی و رادیو زمانه هم به آنها بها بدهند، آنگاه چه توقع است که جامعه ما بتوانند با اجتهادات و تأویلات جدید آشنا بشوند؟ (فراموش نکنیم که اصل فکر اقای گنجی و سروش و آرش نراقی هم از حوزه و از آقای مجتهد شبستری سر درآورده و ایشان اینک از موسسسه امام موسی صدر در لبنان بخاطر این فکر جایزه دریافت داشته اند!)و آقای گنجی، شما هم مثل دیگر آقایان باز می خواهید خارج از مدل قرآنی خودتان را وسط این ماجرا قرار دهید. که در آنصورت، هم وقت خودتان را تلف می کنید و هم سرمایه معنوی را که از بابت مبارزه با زور و نقد قدرت برای خودتان فراهم آورده بودید، را هدر می دهید. زیان دیگری که شما خواهید زد این است که شما (بعنوان یک انسان سرشناس) بلاخره عده ای را دور خودتان جمع می کنید. این امر در آینده باعث می شود که مثلا عده ای پیدا می شوند که به آیینی که شما و آقای شبستری پیشنهاد می دهید باور داشته باشند. آخه برادر این هم شد کار؟ یعنی خوب که نگاه بکنیم می بینیم که شما در این شرایط دارید جامعه ایرانی را متفرق تر می سازید و او را برای مبارزه برای تغییر این وضع موجود منفعل می سازید.
شما حتا با این کارتان فرصت را از کسانی مثل من هم گرفته اید که بر اساس همین قرآن ثابت کرده اند ، که پیامبران در همه احوال (بویژه در زمانی که وحی نمی گیرند) معصوم نیستند و همه خطا کرده اند. خود حضرت پیامبر می فرماید "کل بنی آدم خطاء". همه انسانها از جمله حضرت محمد و حضرت عیسی و حضرت علی جزو بنی آدم به حساب می ایند. حضرت علی در نهج البلاغه می فرماید: "من آن نیستم که از خطا مصون باشم". آنها که از انسان ها خدا ساخته اند (مثل همین شماها و البته مولوی ها و ابن عربی ها) هستند که بر قامت اسلام پوستین وارانه تن کرده اند. یا کسانی مثل شیخ مفید که درباره امامان غلو می کنند و آنها را در همه احوال معصوم می پندارند.(من که در برکلی جزوه این بحث را خدمتتان تحویل دادم). از این نظر تمامی ملاهای ما جزو غلات (غالیان) شیعه به حساب می ایند. چرا حضرت علی گفت که غالیان کارشان به ضلالت و هلاکت می کشد؟
آخه برادر چرا توجه ندارید فکر شما هم فکر مشکل سازی است که آخر سر باید حضرت محمد را خداگونه تعریف کنیم. سروش هم همین حرف را زده است.
شما جواب منو بده به اقای مهاجرانی چکار داری. مثل اینکه اینجا هم داری شیطنت می کنی چراکه بخوبی می دانی مشکل مهاجرانی کجاست. وقتی شما از کتاب فصوص الحکم و سخن محیالدین عربی برای اثبات سخنت استفاده می کنی (سحنی که به همان نحوه استدلالی خودت باطل است و کسی هم نمی تواند درستی آنرا اثبات کند) آنگاه چرا از ما توقع داری که خارج از متن برای شما در ارتباط با یکی از مهمترین اصول اعتقادی اسلامی دلیل بیآوریم. آقای گنجی دین که فلسفه نیست که بر روابط عقلانی صغرا و کبرا چیدن استوار باشد. دین یک میثاق است. مثل میثاق اعلامیه جهانی حقوق بشر. امروز اگر ما از ارتباط عقلانی این میثاق خبر داریم بعلت آن است که این میثاق در زمان ما بوجود آمده و اما بسیاری از مردم بدون خبر داشتن از ارتباط عقلانی آن، آن را پذیرفته اند به این علت که مثلا بزرگانشان آن را در قانون اساسی کشورشان به ثبت رسانده اند. ما امروز از میثاق بنی اسراییل (ده فرمان موسی) فقط به مفاد آن آگاهی داریم اما بعلت گذشت 3300 سال و تحریفات بسیاری که از جانب یهودیان بر آن دین رفته امروز دلیل چرایی اینکه مثلا چرا باید روزهای شنبه را تعطیل کرد را نمی دانیم. اما اگر فرضا بدانیم که بنی اسراییل در آن روزگاری که در مصر بوده اند ملت پول دوستی بوده و به طلا و جواهرات اهمیت می داده است و ترجیح می داده که همه روزه به دنبال پول و ثروت باشد و این آنها را باز می داشته از اینکه فرصتی را به موضوعات انسانی و معنوی اختصاص بدهند، آنگاه شاید امروز بتوانیم بفهمیم که چرا خداوند تعطیلی روز شنبه را جزو یکی از اساسی ترین مفاد میثاق بنی اسراییل قرار داده است. چراکه او می خواسته یهودیان حداقل یک روز را به موضوعات معنوی اختصاص دهند. من امروز این مسئله را برای شما حل کردم، اما شما از هر یهودی که بپرسی چرا روز شنبه را شما تعطیل می کنید (که نمی کنند) آنگاه متوجه می شوید که اغلشان به شما حرفهای پرت و پلا تحویل می دهند.
به نظر من اما اگر از میان این قوم (در عین حالی که ملتی پول دوست هستند) می بینید که کسانی چون آلبرت اینشتین و یا یهودی منوهین ظهور پیدا می کنند همه بعلت آن است که برخی از نیاکان ایشان وقت هاشان را صرف پول نکرده اند بلکه روزهایی را به حقیقت و کسب معرفت اختصاص داده اند.
برای تمانی همه آن موضوعاتی که در اسلام هست نیز به همین ترتیب دلیل هست. منتها چون 1400 سال از آن گذشته و از آن زمان تا به امروز مسلمانانی (مثل شما) هزاران مورد غیر الهی را به تفسیر قرآن وارد کرده اند شما امروز نمی توانید به اصل آن ماجراها پی ببرید ، مثل آیه سوره توبه که می فرماید: "هرکجا آنها(مشرکین) را دیدید آنها را بکشید". شما اصلا توجه ندارید که این ایه در زمانی نازل شده که مردم مدینه در یک انتخابات آزاد پیامبر را به رهبری سیاسی خود انتخاب کرده اند و او را موظف ساخته اند که از جان و مال شان در برابر مشرکین مکه که به ایشان زور می گفتند و اجحاف می کردند، محافظت کند. خوب مگر نمی بینید همین اقای بوش (و حتا آقای اوباما) به سربازان شان در افغانستان دستور می دهند که شما هرکجا بن لادن و اعوان و انصارش را دیدید آنها را بکشید. چگونه است که شما هیچ شکی در درست بودن این دستور نمی کنید اما امروز بعداز گذشت 1400 سال از اسلام بجای آنکه بروی ببینی که مشرک کیست و چرا مشرک خطرناک است که خدا به پیامبرش چنین دستوری را برای نابودی او داده، می روی و قانون او را زیر سئوال می بری. قانونی که اگر به جزییاتش آگاه بودی هرگز با او (مشرکی چون خمینی) در ساختن یک رژیم آدمخوار شرکت نمی کردی و بنای سازمان اطلاعاتی سپاه زورپرستش را سامان نمی دادید!
آقای گنجی ! راستی چگونه است و چراست که باید شما این حرفها را اینک بزنید؟
شما آیا توجه دارید که نهایتا جمهوری اسلامی از این سخن سود می برد!
در جایی که ما هنوز موفق نشده ایم دین را از حکومت جدا سازیم ایا امروز آن زمانی است که شما بخواهید با سخنانی چون سخنان امام محمد غزالی و ابن عربی و مولانا جلال الدین مدلی را پیش روی ما بگذاری که ما را به تساهل و روای داری وادارد؟ مرد مومن مگر نه این است جامعه اسلامی ما از زمان ظهور همین امام محمد غزالی و ابن عربی و مولانا به رخوت و رکود و سکوت گرفتار امده و هیچ کاری را علیه دستگاه زورگو و توطئه گر خلیفه گری و بقول خودت سلطانی صورت نداده است. آیا شما هم می خواهید با این تزتان ما را در این شرایط که جمهوری اسلامی همچون دستگاه خلیفه گری عباسی دمار از روزگار همه درمی آورد، مردم را به سکوت و رواداری و تساهل تشویق کنید؟
مطمئنم که شما داستان آن پادشاه یهودی که با وزیرش دسیسه کرد که نصرانیان را نابود سازد را در دفتر اول مثنوی مولوی خوانده اید. چراکه بنظر می رسد که شکنجه شدنهای شما و آزاد سازی شما و سایر دوستانی که اینروزها اینگونه بخارج می ایند و بعد از آنکه خود را روزنامه نگار معرفی می کنند یک مرتبه تبدیل به نظریه پرداز می شوند، همه با برنامه ریزی های حساب شده دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی انجام گرفته شده باشد. بلاخره از آن دم بریده هرچیز که بگوییم بر می آید!
شما اگر توانستید خلاف این مدعا که گفتم را(به وسیله اسناد محکم) اثبات کنید منهم متقاعد می شوم که گنجی همان گنجی سابق است و چیزی فرق نکرده و در عین حال برایتان از غیر متن قرآن دلیل می آورم که قرآن کلام خدا است.
شاه گفتش پس بگو تدبیر چیست
چارهی آن مکر و آن تزویر چیست
تا نماند در جهان نصرانیی
نی هویدا دین و نه پنهانیی
گفت ای شه گوش و دستم را ببر
بینیام بشکاف و لب در حکم مر
بعد از آن در زیردار آور مرا
تا بخواهد یک شفاعت گر مرا
بر منادیگاه کن این کار تو
بر سر راهی که باشد چارسو
آنگهم از خود بران تا شهر دور
تا در اندازم دریشان شر و شور
دوستدار سابق شما
-- حسین میرمبینی ، Oct 15, 2008حسین میرمبینی
درود بر آقاي گنجي، چه آن هنگام كه با شجاعت و از خودگذشتگي زندان و شكنجه را برجان خريد و با ستم و ناراستي مبارزه كردي و چه اين هنگام كه با همان شجاعت و پشتكار، بر تاريكي جهل و خرافه تاخته اي.
-- ملا نقطي ، Oct 15, 2008كاملا آشكار است كه ضجه ها و زنجموره هاي خفاشان شب و كفتارهاي روز، نشان از توفيق تو در راه پر سنگلاخي دارد كه آغازيده اي. توجه شگرف جوانان اين سرزمين به مقالات تو، عليرغم ناله هاي فرومايگان، اثبات كننده درستي شيوه اي است كه در انداخته اي: شيوهء گفتگو ، مكالمه و معيارقرار دادن خردورزي بجاي توهين، ترور و بسط خرافات.
اینطور که پیداست اگر امام زمان هم ظهور کند (البته با فرض وجود چنین فردی) مدعیان حاکم بیدرنگ اعدامش خواهند کرد!
وجود یا عدم وجود ولی عصر توجیهی برای استفاده افراد از او برای حکومت نیست و باز به همان اصل جدایی دین از سیاست میرسیم. در آن صورت اگر امام زمانی باشد ظهور میکند و اگر هم نباشد ظهور نمیکند. اما تا زمانی دنیای عدهای با وجود او پیوند خوردهاست این بحث بینتیجه خواهدماند. درست مانند افرادی که سالها با عقایدی سست و به دور از منطق زندگی کردهاند و امروز از تحقیق در مورد آن عقاید میترسند. با این تفاوت که گروه اول از نابودی دود و مانشان و گروه دوم از پذیرش اشتباهاتشان بیم دارند. در این میان گنجیها و سروشها به خود جرات کند و کاو در آنچه از کودکی شنیدهاند و حتی آنچه روزی با تفکر پذیرفتهاند را میدهند و در راه بیان واقعیت و نجات بشریت هنجارشکنی میکنند... سختی میکشند... و آسیب میبینند.
-- حسینی ، Oct 15, 2008DROOD BAR GANJI
-- ali ، Oct 16, 2008بسیاری از دوستان بجای بحث دارن یه ریز نصیحت می کنن. آخه برادر من و مومن جاش اینجا نیست. در ضمن با تشکر از آقای آرش که به نظر سطحی من رسید که حرفهاشون قابل تامل هست. لطف کنید نوشته هاتون رو آراسته تر به صورت یک مقاله در بیاورید که امثال من هم با حوصله بیشتری پیگیریش کنیم. آقای گنجی هم با نوشته های بسیار ارزشمندشون همیشه سلامت باشند
-- امیر ، Oct 16, 2008آقای ملا نقطی ما منتقدان نظر آقای گنجی، خفاش شب و کفتار روز نبوده ونیستیم و مودبانه پاسخ نوشته ایم و دیگر کامنت نویسان پاسخگو نیز مگر اندکی چنین بوده اند.پروین اعتصامی در یکی از اشعار خود میگوید:صد بار گر به دجله بشویند زاغ را......
-- بدون نام ، Oct 17, 2008آقای ملا نقطی ما منتقدان نظر آقای گنجی، خفاش شب و کفتار روز نبوده ونیستیم و مودبانه پاسخ نوشته ایم و دیگر کامنت نویسان پاسخگو نیز مگر اندکی چنین بوده اند.پروین اعتصامی در یکی از اشعار خود میگوید:صد بار گر به دجله بشویند زاغ را......
-- علی رفیع ، Oct 17, 2008ویراستار محترم رادیو زمانه
لطفا این مطلب را نشر کنید و در هر صورت با اطلاع اقای گنجی برسانید.
سپاسگزارم
سلام آقای مهاجرانی،
نظری را در زیر خواهید خواند که برای تان پیامی دردناک با خود دارد.
بپذیریم که حذف نکردن صدا و نظر مخالف، آزمونی است که در راه رسیدن به وجدانی آسوده، با موفقیت باید از سر گذراند.
امیدوارم که در مورد شما نیز چنین شود و بدون هراس و دغدغه از چند و چون نگاه دوستداران تان، خود را به دریای حقیقت جویی بسپارید و وسوسه ی حذف را، با وجدان آرام، جایگزین کنید.
امیدوارم که چنین کنید.
می دانم ومی بینم که وب سایت تان، پرو پیمان است از دوستدارانی که همچون مرادی بزرگ از شما می پرسند و پاسخ هاشان را در کلام شما می جویند.
جایی برایتان تنگ نمی کند، راه دوری نمی رود اگر همان دوستداران، چند کلامی در نقد( هر چند غیر منصفانه) شما بشنوند. این کلمات را از سوی اداب ندانی بدانید که قابل درگذشتن است (حکم به مالک اشتر: و از درشتخویی و آداب ندانی شان در گذر).
در جستجوی حقیقت.
******
اکبر گنجی!
فرزند فروتن و تلاشگر ایران زمین،
رهروی جستجوگر حقیقت،
سقراط کوچک
****
باز هم درود
دستت خوش!
روحت شاد!
نظر پیشین این خواننده ی هم دردت، با نام R در بالای همین سطور و به تاریخ 9 اکتبر آمده است.
اما آن نظر پیش از خواندن این مقاله ات، قلمی شده بود.
هم اینک مقالهی تکان دهنده ات را همراه با دوستی دیگرخواندم.
اشک شوق و تحسین در چشمانمان آورد و من و ما را بر ادعایی که کرده بودم مصمم تر ساخت:
"امثال ایشان (آقای مهاجرانی) به تصریح خود، داعیه ی دفاع از حقیقت را ندارند؛ بل متعهدند که به هر قیمت از نهادی به دفاع برخیزند که تمامی هستی ی کنونی ی خود را به آن مدیونند. امثال اینان همچون گاندی و ملکیان، دغدغه ی حقیقت را ندارند. گاندی می گفت من به گیتا و ... عشق می ورزم. اما اگر هر یک از سنت های دینی، چیزی بگویند خلاف اخلاق، آماده ام که قاطعانه آن ها را کنار بگذارم. اما ایشان خود می گویند که در این وانفسا که الحاد و... از همه طرف هجمه! کرده، شرط انصاف "هم باندی" و "هم محفلی" و "هم فرقه بودن" این نیست که استدلال هایت را صرف تضعیف همین ته مانده ی دین ابناء بشر کنی (تو بخوان آشکار سازی ی ابهامات و اوهامات و تناقضات قرن ها در مغز و گلو گیرکرده ی بشر)، باید همین ها را که در دست ملت است تقویت کنی! به هر قیمت! بگذار همگی ماستشان را بخورند و ما نیز مستحضر به الطاف خفیه و جلیه ی قدرت مستقر، به توطئه های سلمان رشدی ها و شاملو ها ی دین ستیز بتازیم ( و البته در دوران استخوان سبک کردنمان در لندن هم، با نقل کلام موجز همین شاملو در نوشته هایمان، نان بخوریم)، و همهنگام، چشمان مان را بر بزرگ ترین رنج های معاصر بشر ایرانی و بشر جهانی ببندیم."
خود تو نیز در پایان مقال خود، ضمن رعایت ادب و "احتیاط در حکم کردن"، به همین ادعا اشاره داشته ای:
"به گمان من آقای مهاجرانی، فردی فرهیخته و اهل اندیشه هستند. اما به نظر میرسد که متدولوژی ایشان، ارزش چندانی برای «حقیقت و صدق و کذب» قائل نیست.
از این رو، این متدولوژی برای رشد و شکوفایی فرهنگ و اندیشه، سودمند تلقی نمیشود."
همان طور که پیشتر نیز گفته شد، مستند و با دست پر حرف زده ای،
مدعیات "دینکاران" و "دین بازان" فکلی ی نوین را زیر ذره بین گذاشته ای، مدعیاتی که (ناخواسته)، چیزی از وثاقت و صداقت و اخلاقیت و آموزندگی ی متن مقدس مورد دفاع شان باقی نمی گذارند ( مثلا ً در نمونه ی قرآنپژوه بزرگ حکومتی! آقای خرمشاهی)
با جسارت عالمانه ای بت های خود ساخته را بالاجبار شکسته ای و سقراط وار عمل کرده ای:
" قلمرو «قرآن محمدی»، حوزهی «ادلهی صدق مدعیات» است. ما درخصوص ضعف و قوت ادلهی مدعیات بحث میکنیم و درخصوص هر مدعایی، خواهان ارائهی ادلهی آن مدعا شده، سپس، آن ادله را به نقد کشیده و میگوییم: این ادله وافی به مقصود نیستند.
به تعبیر دیگر، گفته میشود؛ اگر دلیل این است، این دلیل، اثبات مدعا نمیکند. یا میگوییم، تاکنون برای اثبات این ادعا که «قرآن سخن خدا است»، حتی یک برهان هم اقامه نشده است.
به همین خاطر است که شایستهی توصیف "سقراط کوچک" هستی. در این تعبیر، مداهنه و چاپلوسی راهی ندارد. امید این که این سقراط همچنان سقراط وار عمل کند و فروتن نیز باقی بماند.
با شجاعت تمام، بر ضدیت اندیشه بزرگانی همچون علامه طباطبایی با بدیهی ترین الفبای اخلاق بشری نور افشانده اید؛ علامه ای که مقامش آنقدر رفیع است که سال هاست جز "قدر و منزلت " چیز دیگری بخود ندیده است؛ و کسی جرات باز اندیشی بر نوشته هایش را ندارد. علامه ای که بقول علما، جزو بزرگترین ذخایر "ما" است، و چه "مایی" و کدام " ما"؟!
لحظاتی با خود اندیشیدم: در سکنات و سلوک "روحانی" و "عرفانی"ی علامه سخن ها گفته شده است و ازو شعر عارفانه هم نقل شده است. حال با چهره ی دیگری از "عارفمان!" آشنا می شویم:
براستی کدام یک ازین وجوه موثر ترند؟ کدام یک فعال در امورند؟ آیا تفکیکی میتوان در اندیشه و عمل انسان کرد و گفت: "تا ساعت 12 و سی دقیقه ی امروز آن وجه عارفانه در کار بوده است و از 12:30 به بعد آن وجهی که تجاوز به عنف نسبت به زنان شوهر دار اسیر عراقی و ویتنامی و بوسنی هرزگووینی و رواندایی و چچنی و ... خوزستانی را آن هم در عین حیات شوهر هایشان جایز می شمارد و تاکید و تصریح می کند؟ و این که اگر دنیا به امثال ایشان فرصت دهد، امروزه نیز خواستار همین نعمت های الهی ( ونرید ان نمن علی الذین...) خواهند شد؟
بگمانم امکان ندارد که این گونه وجوه را بتوان بشکلی مکانیکی از هم سوا کرد.
اندیشیدن به این احکام، تهوع آور است، چه رسد به سخن گفتن و اصرار کردن بر آن ها و عمل به آن در سیره و سنت.
و بدین گونه، زیست رفتاری و اجتماعی و فکری ی غالب اهل تدین شکل می گیرد، بطوری که در میان تمامی فجایعی که در سطح و عمق جهان می گذرد، فقط به فکر باز شدن راه کربلا می مانند، و برگزاری هر چه باشکوهتر مراسم نذری امسال شان. یعنی مسخی کامل چه در سطح خواص شان و چه در سطح عوام شان.
و ما در تاریخ مان، هزاران علامه و ده ها خرمشاهی و مهاجرانی داشته ایم که تاریخ مان را ساخته اند و با کلمات خود کهن الگو هایمان را فربه تر و موجه تر کرده اند.
و چه نیکو، چه با ادب، و چه اندازه غیر مستقیم، به نقد کلمات "از روی بی خیالی و تفنن" آقای مهاجرانی پرداختید تا ایشان درس های لازم را برای اخلاقی عمل کردن بگیرد و از روی انصاف، در جایی که سخن نباید بگوید و دستش کاملا از ابزار میدان خالی است، سکوت کند و نظاره گر باشد تا ورزه های اخلاقی لازم را طی کند و پیش از هر کس دیگر، ابتدا، شایسته ی سخن گفتن ناصحانه با فرزند دلبندش (که عزیز ما نیز باید باشد) شود، پس آنگاه بانگ هشدار و بیدار باش به قوم سر دهد!
امید که بر ایشان این گونه بگذرد... .
عزت همه اهل رنج و جستجو زیاده باد!
بدرود.
پس نوشت:
-- عابر ، Oct 28, 20081- سپاس از آقای مهاجرانی، بخاطر نشر نظر این نگارنده و دادن فرصت به خوانندگانشان، برای آشنا شدن با نظرات یکی از مخالف ایشان.
2- در پایان، آقای کدیور بخاطر جسارتش در بیان صادقانه ی یافته های خود شایسته ی سپاس بسیارند، هر چند من ِ نوعی، بسیاری از نظرات ایشان در دفاع از اعتقتادات کلاسیک شان را نپذیرم،
3- باید سپاس گزار بود از اهل رادیو زمانه که فرصت های موجود را در اختیار طیف متنوعی از اهل دین و اهل اندیشه و اهل شادی و اهل سیاست و اهل هنر و ... قرار داده است و در عین حال، با آزاد گذاریی کامنت ها، میدان بحث های مبارک و پر تامل را برای فریادهای در گلو مانده باز گذاشته است. در واقع، کامنت ها از خود مقالات درس آموزترند. امید نیز که چنین بماند و ببالد.
جمعه 19-07-1387 ساعت 23