خانه > انديشه زمانه > روشنفکران > چپ جدید، چپ نابینا | |||
چپ جدید، چپ نابینانیما نامداری«به نسبت ۲۰۰ سال پیش، نه فقط شکنجه و جنگ و کشتار بلکه انواع مبهمتر و کلیترِ ستم همچون گرسنگی، بیسوادی، فقر، ناتوانی، بیماری، مرگ زودرس، سوءتغذیه و غیره، چندین و چند برابر شده است. برای فهم این نکته نه به هرمنیوتیک نیاز است و نه نظریههای بدیع. کافی است روزنامهها را بخوانیم و کمی به دور و بر خود نگاه کنیم. در دنیایی که همه خود را دموکرات و طرفدار حقوقبشر میخوانند، وضع دنیا به مراتب وخیمتر و کثیفتر از ۱۰۰ سال پیش است. این بدان معناست که یک جای کار ایراد دارد، و به نظر من دقیقاً همین مفاهیماند که ایراد دارند؛ نه فقط «حقوقبشر» و «دموکراسی» بلکه مهمتر از آن «اقتصادِ آزاد»: همان تثلیثِ مقدسِ جهان سرمایهداری» اینها جملاتی است که در مقاله آقای مراد فرهادپور با عنوان «انسان هنوز حیوان سیاسی است» در روزنامه کارگزاران دوم تیرماه بیان شده است. این مقاله بخش دوم از متن ویراسته سخنرانی ایشان در یک دانشگاه ایرانی است. نقد یک متن، به معنای تلاش برای یافتن خدشههایی درمفروضات یا فرایند استنباط صاحب آن متن است که در قالب جملات او متجلی شده و با این تعریف، من در نقد جملات فوق ناتوانم. صادقانهتر حتی در مواجهه با تصویری که این چند جمله پیش چشم من مخاطب قرار میدهد، ناتوانم. تصویری که به من القا میکند ۲۰۰ سال پیش (حالا چرا ۲۰۰ سال و نه ۱۰۰ یا ۳۰۰ سال پیش؟) در جهانی زندگی میکردیم که آدمها در آن سالمتر، سیرتر، باسوادتر، ثروتمندتر، تواناتر و با طول عمر بیشتر بودند. اما اکنون یعنی ۲۰۰ سال پس از آن عصر حسرتبرانگیز، جهانی داریم که آدمها در آن جوانمرگ میشوند هر روز بیماریهای مسری اپیدمی شده و نسلی را نابود میکنند، دانش کم بها شده و بیسوادی غوغا میکند، قحطی عالم را برداشته و روزی نیست که در کشورگشایی یک دیکتاتور، کشوری به آتش خشم نسوزد و ملتی قربانی نشود و این تصویر آنقدر واضح و بدیهی است که بیهیچ تئوریپردازی و صرفاً با نگاهی به روزنامهها (نه حتی خواندن کتابی) و کمی (همین مقدار کم کافی است) به دور و بر خود نگاه کردن قابل مشاهده است. اصولاً از ۲۰۰ سال پیش (یعنی تقریباً حکومت فتحعلیشاه در ایران) هر چه بوده پسرفت بوده. این پیشرفت دانش و افزایش سلامتی انسانها و کاهش قحطی و مرگ و فقر و رواج ارزشهای اخلاقی و توسعه توانمندیهای انسانی و همه و همهَ، صرفاً تصویری است که رسانههای وابسته به همان قدرت پلید نمایش داده و ما را روز و شب فریب میدهند. علوم (از اقتصاد و تاریخ گرفته تا پزشکی و فیزیک) صورت دیگر همان مخدری هستند که ما را دچار توهم پیشرفت بشریت کرده است. اما مراد فرهادپور صرفاً با خواندن روزنامهها و کمی نگاه به دور و بر خود، تشت رسوایی جهان مدرن را از بام فروانداخته است. با «چشم» ایشان نمیشود چون و چرا کرد، حتی اگر نابینا باشد. اما باید جملات ایشان را مکرر بخوانیم تا فراموش نکنیم که غایت چپ همین پریشانگوئیها است. بیآنکه نیازمند رجوع به اقرار فرهادپور باشیم، سوابق تاریخی نشان داده که چپ، همواره مخالف دموکراسی و حقوق بشر بوده است. هرگاه چپها به قدرت رسیدهاند ،در زیرپا گذاشتن اصول دموکراسی و نقض حقوق بشر تردید نکردهاند. لازم نیست تا دوران استالین عقب برویم. تجربه چاوز و کاسترو پیش روی ما است. حتی چین هم که به لحاظ ایدئولوژیک از چپ فاصله گرفته، هنوز هم حکومتی مخالف آزادی و ناقض حقوق بشر است. البته چپهای در حاشیه که نتوانستهاند به قدرت برسند، معمولاً تلاش میکنند حساب خود را از دیکتاتورها جدا کنند. اما مساله اینجاست که زیربنای تئوریک چپ به گونهای است که اگر صاحب قدرت شوند نمیتوانند بر وسوسه قربانی کردن فرد در پای مصالح جمعی غلبه کنند. مساله این نیست که چپها با آزادی مخالفند مساله این است که آنها حاضرند به خاطر مصالح جمعی، موقتاً آزادیهای فردی را محدود کرده و افراد را وادار کنند، به برنامه عمل جمعی هدایت شده از سوی نخبگان حزبی - ایدئولوژیک تن دردهند. مصالحی که معلوم نیست «مصلحت» باشند جمعی که معلوم نیست «همه» باشند و موقتی که معلوم نیست «کوتاه» باشد. حال اگر این نخبگان حزبی - ایدئولوژیک به واسطه زمینی بودن دچار وسوسه لذت بردن از قدرت شوند (که اغلب هم میشوند) شهروندان هیچ راهی برای اعمال تغییرات پدید آمده در نظراتشان ندارد. روشنفکران چپ تا زمانی که صحبت از انگیزههای انسانی و آسیبشناسی تلخیهای بشری است انسانهائی دوست داشتنی و قابل احترامند، اما به محض اینکه کار به اجرای انگیزهها و ارائه طرحی برای ساختن دنیائی بهتر میرسد، ناگهان لویاتانهای کوچکی میشوند که ترجیح میدهند «جهان موجود» را نابود کنند تا پس از آن «جهان مطلوب» را بنا نهند. این در حالی است که آنها هیچ بدیل و سناریوی روشنی برای ساختن «جهان مطلوب» ندارند. مشکل چپ این است صرفاً وضع وجود را نقد میکند و از آنجا که وضع موجود، شکل گرفته از جزئیات گوناگونی است که در هر عصر بر اساس پارادایم همان عصر دانسته میشود، پس چپ همیشه منتقد وضع موجود باقی خواهد ماند. کارل پوپر در دهمین کنگره بینالمللی فلسفه در سال ۱۹۴۸ میگوید: «انقلاب همیشه چارچوب نهادی و سنتی جامعه را نابود میکند و همراه با آن، ناگزیر همان مجموعه ارزشهایی را به خطر میافکند که برای تحقق آنها برپا شده بود. در واقع هر مجموعهای از ارزشها تنها تا جایی ممکن است از معنا و اهمیت اجتماعی برخوردار شود که سنتی اجتماعی برای پشتیبانی از آنها وجود داشته باشد. این حکم در مورد هدفهای انقلاب نیز مانند سایر ارزشهای یکسان، صادق است. ولی اگر شروع کنید به انقلابی کردن جامعه و ریشهکنی سنتهای آن، نمیتوانید این جریان را اگر خواستید یا هرگاه خواستید پایان دهید. در انقلاب، همه چیزها، از جمله هدفهای انقلابیون خیرخواه، زیر سوال میروند. این هدفها برخاسته از جامعه و ضرورتاً جزیی از آنند- اما جامعهای که انقلاب آن را نابود میکند. بعضی از افراد میگویند اشکالی در این کار نمیبینند، و بالاترین آرزویشان پاک کردن کامل بوم و ایجاد یک «لوح پاک و سفید» اجتماعی و از سر گرفتن همه چیز با ترسیم یک نظام اجتماعی یکسره نوین است. ولی چنین کسانی نباید متعجب شوند اگر ببینند که با نابودی سنت، تمدن نیز همراه آن رخت برمیبندد. آنان خواهند دید که بشر به وضعی برگشته است که آدم و حوا از آن شروع کردند، یا - به بیانی کمتر متاثر از کتاب مقدس- به وضع حیوانات رجعت کرده است. آنگاه از انقلابگران پیشرو، کاری به جز این ساخته نخواهد بود که جریان آهسته تکامل آدمی را باز از سر بگیرند (و شاید پس از چند هزار سال دوباره به دوره سرمایه داری دیگری برسند، و سپس به انقلاب همه گیر دیگری، و در پی آن، باز رجعت به حیوانات و همین طور الی آخر تا ابد). به عبارت دیگر، هیچ دلیلی در دنیا نیست که جامعهای که مجموعه ارزشهای سنتی آن نابود شده است، به خودی خود جامعهای بهتر شود- مگر به معجزات سیاسی معتقد باشید، یا امید ببندید که به محض دفع توطئه سرمایهداران شیطانصفت، جامعه طبیعتاً خوب و زیبا خواهد شد.» تنها یک روشنفکر چپ، جهان را چنان یکنواخت و همگون میداند که به راحتی از «جهان حاضر» و «جهان ۲۰۰سال پیش» سخن میگوید و چنان اعتماد به نفسی دارد که با کمی نگاه به دور و بر، یکی را بر دیگری برتری مطلق میدهد. گویی جهان، هندوانهای است که با مزمزه کردن، تکلیف طعمش روشن است. برای روشنفکر چپ، انبوه جزئیات اهمیت ندارد، مهم قضاوت کلی است که او از تاریخ دارد. در نقطه مقابل، «علم» صرفاً وابسته به همان انبوه جزئیات است. کار دانشمند مشاهده و ارزیابی مستمر جزئیات است تا جاییکه جزئیات ناسازگار با «پارادایم موجود» (به تعبیر کوهن) پارادایم فعلی را دچار بحران کرده و پارادایم جدید را بیافرینند و این فرایند تداوم خواهد داشت. اما چپ نمیتواند خود را معطل جزئیات کند. او بر اساس روایت انتزاعی که از سیر تاریخ دارد، تنها جزئیاتی را میبیند یا جزئیات را آنگونه میبیند که درک کلان او از تاریخ را تائید کنند. اینگونه است که روشنفکر چپ به تکذیب علم میرسد. گناه دیگر علوم در قربانگاه چپ این است که علوم برای عینیت یافتن ناچار به پذیرش وضع موجود هستند. علم برای تبدیل شدن به فناوری و کسب دستآوردهای روشن در زندگی انسانها مستلزم احساس مسوولیت در قبال امر بیرونی و حرکت از انتزاع به سمت واقعیت است. علم ناچار است مسایل واقعاً موجود را در دستور کار خود قرار دهد نه مسائلی که تاریخگرایی چپ آنها را مسایل مقدر میداند. سخن گفتن از دستآوردهای علوم، شاخصهای رفاه، روندهای رشد اقتصادی، شاخصهای امید به زندگی، نسبت مرگ ومیرهای در بدو تولد، نرخ وفات مادران در هنگام زایمان، تغییرات در سرانه مصرف خانوار، تغییرات ضریب جینی، شاخصهای باسوادی و هزاران تصویر و گزارش علمی دیگر که هر کدام جزئی از جهان امروز را با جزئی از جهان ۲۰۰ سال پیش مقایسه میکنند، قطعا مراد فرهادپور را قانع نخواهد کرد. او هیچ گاه نخواهد پذیرفت که اکثریت انسانها در جهان امروز سالمتر، سیرتر، بادانشتر و در آرامشتر از اکثریت انسانها در ۲۰۰ سال پیش است. فرهادپور تاریخ را آنگونه میبیند که جهان امروز به علت تسلط سرمایهداری، نمیتواند بهتر از جهان دیروز باشد حتی اگر واقعاً بهتر باشد. اینگونه است که شرمندگی چپها از استالینیسم تا مماشات آنها با چاوزیسم تداوم پیدا کرده است. چپ قدیم به دلیل در قدرت بودن ناچار بود احساس مسوولیت کند و همین موجب رودررویی او با واقعیت میشد. جریان تجدیدنظر طلبی و استحاله چپ هنگامی رخ داد که چپ در قدرت بود. اما چپ جدید، خارج از قدرت است و به همین دلیل فاقد مسوولیت است. او دغدغه ارائه بدیل ندارد و صرفاً انکار و تقبیح میکند و با سادهسازی و بدیهینمائیی به هر چه «موجود» است چون مطلوب نیست، دشنام میدهد. مطلوب چیست؟ نمیداند. او صرفاً روشنفکر خارج از قدرت است که میتواند تقبیح کند. مراد فرهادپور سویه روشنفکری سکه چپ است. سکهای که سویه سیاسی آن، رئیس جمهور فعلی ایران است. چپی که با ژست عدالت و مخالفت با اقتصاد آزاد آغاز کرده، اما به رد دموکراسی و تکذیب علم منتهی میشود. باید جملات فرهادپور را بخوانیم و مدام از خود بپرسیم که چرا در جامعه ایرانی، هنوز سکه این نوع چپگرائی رواج دارد؟ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
باز سر و کله ... که دچار هیستری چپ سیزی هستند پیدا شد. آنها که هشتادو پنجاه میلیون گرسنه مطلق را نمی بینند. چند صد میلیون کشته در جنگهای صد سال اخیر و هزینه های گزاف نظامی را نمی بینند. استثمار کارگران کشورهای جنوب و کودکان کار را نمی بینند. آخر سر هم برای لجنمال کردن طرف بحث احمدی نژاد را چپ قلمداد می کنند! بهرحال فکر نمی کنم فرهادپور و دیگرانی چون او حوصله و وقت جواب دادن به این ... رو داشته باشند.
-- بهنام ، Jul 2, 2008من در عجب ام که نگارنده چطور از 4 خط نوشته رفیق قرهادپور چنین داستان بلندی را نتیجه گیری می کند.
-- رامین ، Jul 2, 2008به گمانم اگر پای شرمندگی باشد جهان کاپیتالیستی هم دست کمی از استالینیزم ندارد در شرمندگی از استثمار کشورها و کارگرها. بهتر است کمی رو راست باشیم سر نگاه اوتوپیایی به لیبرال دمکراسی.
البته که چین حقوق بشر را نقض می کند اما مگر اسرائیل در فلسطین و آمریکا در عراق نمی کند؟ برای من جالب است که استدلال ها نگارنده در مورد فرانسه در زمان اشغال الجزایر رو بدانم!
در مورد تکذیب علم هم نگارنده کافی ست نگاهی به میراث بزرگ و حجیم چپ گرایان در علوم انسانی بیاندازد.
در نهایت به گمان من این مقاله تنها پر است از ادعاهای فراوان بدون ارائه اندکی منابع یا دلایل!
از زادیو زمانه برای انتشار این متن متاسفم. رادیو زمانه در این مدت کاری تقریبا تلاش کرده رویه ای معتدل بگیرد ، از جنجال های لیبرال هایی نظیر قوچانی و غنی نژاد پرهیز داشته و از چپروی های گروه های خارجی نیز دور بوده ، اما مقاله ی این آقا دقیقا به مثابه چند جمله سخن فرهاد پور است ، با این تفاوت که فرهاد پور در یک جلسه سخنرانی مطالبی کوتاه را بیان داشته ، وگرنه در سایت رخداد انبوه مقالات ایشان درباره شرایط موجود و انبوه ترجمه های ایشان از متفکران مکتب فرانکفورت ، آگامبن ، هابرماس و ... نیز موجود است ، در حالیکه در مقاله منتشر شده ما هیچ دلیلی برای رد چپ نمی بینیم ، صرفا سخنانی از سر خشم آقای نیما است.
-- انوشیروان مسعودی ، Jul 2, 2008برای من جالب است اگر کسی در یک دهی چپ گرایانه حرفی میزند به پای همه ی چپها نوشته میشود اگر استالین جنایت میکند به پای چپ و کمونیسم نوشته میشود ولی این همه در دنیا جنایت میشود ولی آقایان ککشان هم نمیپرد و خود را کنار میکشند نمیگویند از شرق تا غرب شمال تا جنوب این همه جنایت علیه بشریت را چه کسانی انجام میدهند چپها یا طرفداران دموکراسی و لیبرالیسم غربی موسی چومبه تزار روسیه هایله ماریام هیتلر موسلین فرانکو مک کارتی دیکتاتور شیلی یا دیکتاتور کوبا باتیستا خمینی و خامنه ای یا رهبران مسیحیت در قرون وسطی یا دیکتاتور ها و فوق دیکتاتور های حال حاظر دنیا مثل خامنه ای . قزافی بشار اسد یا .... که هزاران اسم را میتوان اسم برد کدامشان چپ هستند کمی انصاف و خجالت از این همه جنایت خوب است داشته باشید ایده ی فقر و فلاکت را با رنگ ولعاب دموکراسی که خود بد ترین دیکتاتوری ست را به خورد خلائق میدهید و خم هم به ابرو نمیاورید این همه جنایت فقر فلاکت را چه کسانی به ملتها هدیه داده اند دیکتاتورهای طرفداران غرب یا چپها؟ شما نابینا هستید یا چپها؟ جلوی چشمتان در شوروی سابق اگر چه اسمی از چپ را داشتند دیدید که چگونه مسالمت آمیز حکومت را تحویل دادند با کمترین تظاهرات مردم چون به نیروی مردم اعتقاد داشتند و در ماه گذشته هم دیدیم که در همین گرجستان طرفداران دموکراسی شما چگونه با تقلب آرای مردم را گرفتند و چگونه رژیم هائی مانند جمهوری اسلامی مردم را میکشند و حتی اجازه ی ابراز عقیده را هم نمیدهند حتما رژیم مثلا کمونیستی در افغانستان بد بود و رژیم فاشیستی طالبانی خوب بود چون غرب از آنها حمایت میکرد یا دیکتاتورهای آفریقائی خوبند و بد ها همه چپ هستند نابینایان حتی از شمال شهر به حلبی آبادهای همان شهر نمیروند تا ببینند چه کسانی کور هستند حتی در خانه ی خودشان را هم نمیتوانند ببینند که خودشان چه ظلمی به همسر خود میکنند مانند برده در کار خانه ی حضرتشان دارند می پوسند ولی نمی بینند خجالت هم چیز خوبی ست اگر دیدنی باشد
-- Farhad ، Jul 2, 2008مثل اینکه با چپ ها بدجوری چپ اید! مراد فرهاد پور را هدف عالی قرارداده یک دق دلی و درد دل حسابی فرموده کمی استخوان راستی راستی سبک کردید عافیت باشد. موفق باشید
-- یک خواننده ، Jul 2, 2008متن بسیار روشن و روشنگری بود. متأسفانه سخنان آقای فرهادپور همیشه مبهم، از موضع عالم کلّ و فارغ از هرگونه استدلالی است. بیشتر به اعلام مواضع جادوگر قبیله شبیه است که از خوابی مکاشفه آمیز برخاسته و دیگران مکلفند که خاضعانه آن بیانات الهام آمیز را به سمع قبول بشنود چون از آن آستان رفیع برآمده است. این تفکر ابهام آمیز و دلیل گریز خصوصاً وقتی که نقابی برای علم ستیزی و نفی و نقد دموکراسی و حقوق بشر می شود باید زنگ خطر را برای دلسوزان جامعه به صدا درآورد. جالب است که آقای فرهادپور سخاوتمندانه دیگران را به پشت کردن به آرمانهای رهایی بخش در عرصه سیاست و جامعه متهم می کنند ولی ما هرگز ندیدیم که کلمه ای در نقد ولایت فقیه، رانت خواری و ثروت اندوزی نامشروع سیاسیون حاکم، ظلم بر اقلیتهای دینی، و امثال آن سخنی بگویند. ایشان مبارز انقلابی در حاشیه های امن هستند. بار مبارزات ظلم ستیزانه را امثال عبادی، کدیور، سروش، گنجی، بابک احمدی، نیکفر، زیدآبادی، و امثال ایشان باید بر دوش بکشند، و ژست انقلابی گری ، ظلم ستیزی و مبارزه با امپریالیسم را ایشان در پناه امن بنیادگرایان جمهوری اسلامی به خود بگیرند. حقیقتاً آیا سخنان آقای فرهادپور نهایتاً چیزی بیش از حمایت و توجیه غیرمستقیم دولت احمدی نژادی است؟ از نویسنده محترم این مقاله سپاسگزارم که باب نقد این گندم نمایان جو فروش را گشوده اند.
-- مصطفی تهرانی ، Jul 3, 2008جامعه ای که نخواهد بر سر مسائل خود اندیشه کند و از دل تاریخ و فرهنگ خود به آسیب شناسی خود بنشیند و روشنفکرانش مانند وصله گران حرف های این و آن را وصله زنند و به دنبال "رخداد" بزرگ باشند در چنین جامعه ای "هنوز سکه این نوع چپگرائی رواج دارد؟"
-- ناخدا ، Jul 3, 2008جالب بود.
-- مهران ، Jul 3, 2008negahi roshan va manteghi
-- parvin ، Jul 3, 2008چپ همیشه کم سو ئی در مسائل سیاسی و اجتماعی داشته
-- parvin ، Jul 3, 2008نابینایی اش موروثی ست متاسفانه
روشنفکران چپ اینروزها آماده پاسخگویی به چنین نقدهایی هستند و فریاد مظلوم نمایانه سر میدهند و از جریانی سخن میگویند که در پی سرکوب و تخطئه آنهاست! پیشنهادم اینست که برای نقد آنها به نقد جملات مکتوب آنها بپردازید تا وادار به بحث و پاسخگویی در برابر نقد تفکرشان شوند. این نقد در بخشهایی که به جملات آقای فرهادپور میپردازد قدرتمند تر است تا جاهایی که به آسیب شناسی گروهی به عنوان روشنفکر چپ می پردازد (چرا که جا برای منحرف کردن بحث و واکنشهای تند چپها باز میکند).
-- فرهت ، Jul 3, 2008نقد من از این منظر است: جدای از فراوانی شواهد برای رد ادعاهای فرهادپور در باب مقایسه دو دوره ی تاریخی، مشکل در این است که اتوپیا را میشود با جهان امروز مقایسه کرد و بر آن گریست و بعد جهان مبهم 200 سال قبل را در آنچه از آن میپسندیم خلاصه کنیم و آن را نزدیک تر به اتوپیا بدانیم. نیم نگاهی به اتوپیا داشتن همیشه لازم است به شرطی که فراموش نکنیم که انسان پر از ضعف های سنجاق شده به خود است و با آنها به اتوپیا نزدیک نمیتوان شد! گناه خرابی وضع جهان چنان که آقای فرهادپور و ما میبینیم به گردن دموکراسی و اقتصاد آزاد نیست، گردن خود ماست. آقای فرهادپور خود را در جایگاه انسان کامل قرار میدهد و اتوپیای خود را ترسیم میکند (و البته آن را ممکن میداند، کاری نداریم که چگونه ممکن میدانستند و چگونه نشد). پس از وضع موجود پریشان میشود و به دنبال گناهکار است (که از منظر روشنفکر چپ گناهکاران به خوبی شناخته شده اند). از منظر انسانی که به ضعفهای خود آشناست هر قدمی در جهت بهبود جای شکر است حتی قانونمندتر شدن جنایات بشری! حقوق بشر و دموکراسی و اقتصاد آزاد در این مقام دستاوردهای نه چندان کامل انسان ناکاملی میشوند که غنیمتند و نه عامل بدبختی. عامل بدبختی همان است که از دل مدل مورد نظر روشنفکر چپ استالین را بیرون می آورد: نمود ضعف بشری برای خواست قدرت. کیست که خود را از این ضعف مبری بداند؟!
shoma faghat joloye cheshme khodetan ra labod mibinid. harfe farhadpour az chand barabar shodane faghr o gorosnegi be yek dalile vvazeh va manteghi doorst ast, chon jamiate donya chand barabar shode, dar in afzayeshe jamiate faseleye keshvarhaye faghir o ghani chand barabar shode,
-- khosro ، Jul 3, 2008جالب اینکه آقای خشایار دیهیمی در مقاله ای در شهروند شماره ی 52 مورخ 9 تیر 1387 تحت عنوان مسئولانه نوشتن به همین بخش و نیز بخش دیگری از صحبت های آقای فرهادپور پرداخته اند .
-- عادل ، Jul 3, 2008در باز است، باز پرنده است، در پرنده است. مراد فرهاد پور احمدی نژاد است، احمدی نژاد چپ است، سرمایه داری مشکلی ندارد.
-- محمد ا ، Jul 3, 2008همین "دستآوردهای علوم، شاخصهای رفاه، روندهای رشد اقتصادی، شاخصهای امید به زندگی" واقعیت "واقعاً موجود" را در دوره ی زمانی نه دویست سال بلکه حتا پنجاه ساله ی اخیر طور دیگری نشان می دهند . کافی ست "کمی به دور و بر خود نگاه کنیم" :
-- k.Y ، Jul 3, 2008http://www.worldbank.org/
یا: http://hdr.undp.org/en/statistics/data/
البته کمتر از بیست درصد جمعیت "جهان امروز" سالمتر - خیلی سیرتر و در آرامش کامل بسر می برند .
عكس العمل قابل پيش بيني تعدادي از كامنت گزاران به اين نوشته نشان داد كه آن نظريه قديمي كه مي گويد "چپ در ايران يك جور مذهب است" كاملا صحيح است.
-- بدون نام ، Jul 3, 2008هيچ كدام از اين كامنت گزاران عصباني از خودشان نپرسيدند مسائلي كه آقاي فرهادپور مطرح كردند چگونه اندازه گيري شده؟
ايشان بايد يك آمار دقيق از ميزان بيسوادي و اميد به زندگي و باقي ادعاهايشان در كل جهان و 200 سال پيش داشته باشند كه بتوانند آن را با آمار امروزي مقايسه كنند و نتيجه بگيرند.
از اين گذشته بعضي از ادعاهاي ايشان مثل "ناتواني" اساسا غيرقابل اندازه گيري است.
مخالفت افرادي با دموكراسي و اقتصاد آزاد قابل فهم است و علي الاصول امكان دارد كه براي آنها بديل بهتري يافت هر چند هنوز يافت نشده باشد ولي مخالفت با «حقوقبشر» غيرقابل درك است مخصوصا اينكه دقيقا ريشه مشكل در آن باشد و بديلي براي آن متصور نيست مگر اينكه حقوق بشر كنوني زيرمجموعه آن باشد. البته فكر مي كنم ذكر عين عبارت فرهادپور براي نقد آن كافي است.
-- عيسي ، Jul 3, 2008"مساله این نیست که چپها با آزادی مخالفند مساله این است که آنها حاضرند به خاطر مصالح جمعی، موقتاً آزادیهای فردی را محدود کرده و ..."
اگر منظور شما از محدود کردن آزادی های فردی به خاطر مصالح جمعی مخالفت با نظامی است که در آن درآمد یک بورس باز در وال استریت میتواند از هزاران برابر درآمد یک کارگر ساده(احتمالا"مهاجر)در یک سال بیشتر باشد :بله!چپ دقیقا" همین را میخواهد.
-- ایمان ، Jul 3, 2008و احتمالا" منظور شما از اکثریت انسانهای سالم تر،سیر تر،بادانش ترو در آرامش تر نسبت به200سال پیش مردمان سرزمینهای شمالی است.
برخلافِ نظر نویسندهیِ مقاله، تا آنجا که من میدانم فرهادپور مخالفِ مطلق دموکراسی نیست و این را از سایر مقالاتِ او میتوان دریافت. نقدِ تندِ فرهادپور به قدرتِ پنهان در ارزشهایِ موردِ تاکیدِ دموکراسی بهمعنایِ طردِ کامل دموکراسی نیست. او بارها تاکید کرده که نباید در مواجهه با ارزشهایِ عصر جدید رویکردی سادهانگارانه و منفعل داشت. مضافاً بر آنکه منتقد اساساً نگاهِ یکجانبه و ناقصی به بحثِ فرهادپور داشته است. برش یک متن و نقدِ همان بریده کار چندان معتبر و صحیحی نیست. تمام مسئلهیِ فرهادپور آن است که صرفِ تاکید بر اخلاق، حقوق بشر و آزادی هیچ گرهی از کار فروبستهیِ ما نمیگشاید. مسئلهیِ فرهادپور رابطهیِ اخلاق و سیاست است و اینکه بیتوجهی به «قدرت» و «سیاست» یا اتخاذ رویکردِ سلبی نسبت به سیاست، مشکل «ستم» را نه تنها حل نمیکند که آن را تشدید خواهد کرد. نگاهِ اخلاقی به «ستم» و چشمبستن بر ارتباطِ آن با «قدرت» راه به جایی نمیبرد. این مغز سخن فرهادپور است که نه فقط فرهادپور که در سنتِ فلسفی معاصر نیز تاکیدِ فراوانی شده بر خنثیبودن و لابشرطبودنِ گزارههایِ کلی اخلاقی نسبت به موقعیتِ مشخص بشری. حال اینکه چنین سخنی درست است یا نه در جایِ خود میتواند موردِ بحث قرار گیرد اما نقدی که تنها یک پاراگراف را هدف قرار دهد و جامعیتِ سخن را بهپایِ چند جمله قربانی کند، شرائطِ نقد را نداشته، فاقدِ ارزش معرفتی است.
-- مخلوق Creature ، Jul 4, 2008فرهادپور برخلافِ برخی ادعاهایی که در اینجا طرح شد، هم مطالعاتِ وسیعی دارد، هم آثار ارزشمندی و هم ترجمههایِ قابل قبولی. فراموش نکنیم که «ارغنون» را همین فرهادپور در دورانِ عسرتِ سازندگی بنیان نهاد؛ نشریهای که به اذعانِ همگان در نوع خودش بینظیر و بسیار پرنفوذ بود! مسلماً این کارها ارزش و ثمر بیشتری داشته تا سخن گفتن علیهِ ولایتِ فقیه که بسیار کسان دارند میگویند. البته من انکار نمیکنم که مواجههیِ تئوریک و قوی با حکومتِ دینی که در آثار کسانی چون نیکفر ظهور داشته، بسیار ارزشمند و ضروری است. اما این را هم باید گفت که از هر کس نمیتوان چنین انتظاری داشت. خصوصاً که باز تا آنجا که من میدانم فرهادپور در مجموع برآوردِ منفی از سی سال حکومتِ جمهوریِ اسلامی ندارد و این موضع را چند سال پیش در یک سخنرانی نیز بیان کرد که در نشریهیِ آئین چاپ شد. البته نظر فرهادپور را میتوان قبول نداشت اما در این تردیدی نیست که مرادِ فرهادپور متفکر ارزشمندی ست.
و یک سخن با مسؤولِ مدیریتِ کامنتهایِ رادیو زمانه:
کامنتِ علی با این مشخصات " -- ali ، Jul 3, 2008 در ساعت 07:27 PM " متضمن توهین مستقیم به فرهادپور است. متاسفم که این توهین اجازهیِ چاپ یافته است!
فراموش نکنید سخنان فرهاد پور را نباید از فضای فرهنگی امروز ایران جدا کرد هرچند گوینده اش داعیه جهان شمولی گفتارش را شاید داشته باشد . نگاه نوستالژیک به گذشته در نزد سالمندان در همه جا امری شخصی و عاطفی وجود داشته و دارد اما آنرا از زبان یک روشنفکر در میانسالی شنیدن و برای توجیه اش متوصل به روند اقتصادی که دارد به هر دلیلی یکه تاز میدان میشود بیش از آنکه به سخن باید پرداخت باید به گوینده و شرایط اجتماع حاکم بر او توجه داشت . یک لحظه تصور کنید که برای یک روشنفکر آلمان شرقی سابق این سخنان چه بازتابی دارد اصولا امروزه در تمام محیط ها دانشگاهی در اروپا نگرانی از آینده شغلی در بین جوانان وجود دارد اما آنرا با یاس و سیاهی از آینده نباید اشتباه کرد پدیده ایکه در میان روشنفکر دنیای سوم جنبه غالب است اکثر دانشجویان کشورهای افریقائی فرانسه زبان در یک نظر سنجی آیند ه خودرا در مهاجرت یه اروپا جستجو میکنند . منطور آنکه در طرح سخنی خاستگاه گوینده (منظور جغرافیا ) و بی شک تعلقات فکری قبلی در کنار هم قرار میگیرند .
-- آرش ، Jul 4, 2008آنچه برای ما مهم است طرح مسئله از هر منظری است و تظارب اراء واقعیت آنستکه برخلاف آنچه ادعا میشود ما تازه داریم با مبانی فرهنگ جهان آشنا میشویم بتاریخ نشر کتب ترجمه شده از اثار کلاسیک فرهنگ و تمدن غرب در ایران توجه کنیم .
سلام
-- کسی که نوشته اش درج نشد ، Jul 4, 2008من در پیغام قبلی که متاسفانه درج نشد به نوعی درخواست کرده بودم که مقاله آقای نامداری مورد بررسی و کنکاش سرکار خانم اقدمی قرار بگیرد .... حالا خواهشم را تکرار میکنم امیدوارم که این بار دبیر گرامی این نظر و تقاضا را مورد تائیدقرار بدهند
درست استکه فرهاد پور حکم کلی میدهد اما نباید فراموش کرد که او روشنفکر ایرانیست این نوستالژی او به گذشته و سیاه بینی وضع موجود او برای یک روشنفکر آلمان شرقی سابق میانسال در سن سال فرهاد پور معنی ندارد اشتباه نشود نگرانی از آینده در غرب
-- نادر ، Jul 4, 2008بخصوص میان جوانان نگرانی از دست دادن همین امکانات موجود است رفاه دهه های اخیر طبقه متوسط در غرب بسیاری را به نگرانی انداخته که این روند آیا قابل دوام است ? روشنفکری از دنیای سوم که فضای آزاد را تنفس نکرده از مواهب نظام تامین اجتماعی برخوردار نیست ممکن است نگاه خودرا به بقیه جهانی که نمیشناسد تعمیم دهد .
در کامنت اول: *هشتصد و پنجاه میلیون گرسنه مطلق
-- بهنام ، Jul 4, 2008واکنش ها را دیدیم: "رفیق فرهادپور" (مطمئن نیستم آقای فرهادپور از این عبارت خوشنود شوند)، "جهان کاپیتالیستی هم دست کمی از استالینیزم ندارد" و البته آوردن لیست دیکتاتورها! (اینها را در فرار رو به جلو می آورند و کاری ندارند به اینکه استالینیزم نتیجه مستقیم یک ایدئولوژی بود و مفاهیم حقوق بشر و اقتصاد آزاد ربطی به آنچه در باقی جهان میگذرد ندارد. مگر هرچه کمونیستی نباشد اسمش کاپیتالیستی میشود؟! مگر قذافی و چومبه و اسرائیل داعیه ای در تفکر لیبرالی دارند؟! مگر کسی مدعی شده که همه ی سیاست های امریکای امروز منطبق بر ایده های لیبرالی و اقتصاد آزاد است؟!).
-- فرهت ، Jul 6, 2008دوستان برای رادیو زمانه هم خط مشی تعیین کردند و از فرصت استفاده کرده امثال غنی نژاد را نوازش کردند!!
برخی هم از شخص آقای فرهادپور دفاع کردند و دستاوردهای ایشان و دانش ایشان را یادآوری کردند (که شکی در آنها نیست، اما ربطی به این بحث هم ندارد). برخی هم در مخالفت از آقای فرهادپور توقع ایستادن در خط اول مبارزه را دارند (انگار که هر متفکر و روشنفکری موظف است مبارزه کند و به زندان برود!!).
و البته برخی هم انتخاب گزینشی از سخنرانی آقای فرهادپور را تقبیح کرده اند (انگار که مفهوم آن بند از سخنان با خواندن باقی سخنرانی عوض می شود).
در نهایت برخی نیز به خود بحث پرداخته اند و از آمار افزایش فقر و بیشتر شدن شکاف بین کشورهای غربی با جنوب حرف زده اند که باز معلوم نیست طبق کدام شواهد است.
دریغ از استدلال و بحث درست!
آقای نیما مباحث حقوق بشر واقعی با چپ گره خورده و جدایی ناپذیر است و با لیبرالیسم این گونه نقض شده.فرهادپور را اگر نمی فهمید همان قوچانی را بخوانید بهتر است.به همه نقد های بیمارگونه چپ یک چیز می توان گفت.آمریکا خوب است و سرمایه داری عالیست.چون مرفه اید.اگر در رژیم استالین بودید استالینیست هم خوب بود.
-- بدون نام ، Oct 13, 2008رفقا بهتر است وقت هدر نکنیم،سرمایه داری خود رو به زوال است.علائم بیماری واضح است.