تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

تمام معانی را در ترجمه نمی توان احضار کرد

پارسا پویا

• نوشته ی خانم شرف تحت عنوان "ترجمه ی غلط بنیادی ترین مفهوم فلسفه ی یونان" گذشته از بی توجهی به وظیفه ی مترجم و درک ناقص از ترجمه سعی دارد رنگ فلسفی داشته باشد، اما با جمله هایی مانند "امروز اما هنوز شاهدیم، دانشجویان فلسفه‌ی ما، با وجود شوق و استعداد فراوان فاقد قدرت خلاقیت و زاینده‌گی هستند؛ چرا که خانه از پای‌بست ویران است" بیشتر صورتی عامیانه و غیرمنطقی به خود می گیرد.

• در جایی از نوشته می خوانیم: "اگر فرض را بر این بگذاریم که زبان شاخص‌ترین نمود ِ تفکر است، پس ترجمه‌ی eīvai ِ یونانی به "هستی"، دقیقأ شاخص‌ترین نمود ِ تفکر یعنی زبان را، از مفهوم "بودن" (eīvai) سلب می‌کند." مشخص نیست که ارتباط بخش اول و دوم این گزاره شرطی چیست. به نظر می رسد نگارنده در اینجا نتوانسته است ارتباط درستی میان بخش اول (اگر...) و دوم (پس...) استدلال شرطی خود برقرار کند. این استدلال بسیار گنگ و نامربوط است.

• مشخص نیست عبارت هایی مانند "...به همین دلیل مترجم ِ متون فلسفی نه‌فقط باید بر زبان متن مادر مسلط باشد، بلکه فیلسوف نیزباید باشد." را چه کسی به عنوان قانون اعلام کرده یا برساخته است. چه کسی چنین قوانینی را وضع کرده است؟

می دانیم که افرادی مانند ع. فولادوند یا م. فرهاد پور ترجمه های خوبی ارائه کرده اند، اما هیچ کدام فیلسوف، به معنایی که در این نوشته به کار رفته است، نیستند. از طرف دیگر کسی که فیلسوف است، کمتر نیاز به ترجمه ی متون فلسفی پیدا می کند، مگر این که معتقد باشیم "تفکر امروزه در قالب ترجمه اتفاق می افتد."

اگر بخواهیم منتظر بمانیم تا تمام مترجمان متون فلسفی، فیلسوف هم بشوند یا باشند یا مترجم-فیلسوف موعود ظهور کند، باید ترجمه ی متون فلسفی را متوقف کنیم یا مثل لاک پشت ها در این وادی حرکت کنیم: آهسته و محتاط! ترجمه متون فلسفی، در بدو امر در حوزه ی ترجمه ی متون تخصصی و زبان شناسی متون تخصصی قابل بحث است، زیرا ما با متن هایی سر و کار داریم که زبان و واژگان تخصصی و بافت معناشناختی خاص خود را دارند و برای برگرداندن آن ها مترجم باید بافت ها و حوزه هایی معنایی متن، ارجاع های فکری فیلسوف مورد نظر و واژگان تخصصی فلسفه ی او را بشناسد، نه این که الزاماً فیلسوف باشد.

• بعضی نظریه های مربوط به زبان به ما می گویند که زبان های گوناگون، جهان پیرامونی ما را به شکل های گوناگون رده بندی و تقطیع می کنند و پنجره ای هستند که ما از درون آن ها به جهان می نگریم.

بر این اساس عبارتی مانند "خطایی که فلاسفه ایرانی و عرب در ترجمه‌ی واژه‌ی بودن مرتکب شده‌اند، محدود کردن معنای این واژه است. علت خطای فلاسفه‌ی حوزه‌ی کشورهای اسلامی چندمفهومی بودن این اسم فعل است." قابل تأمل می شوند، زیرا می دانیم که در هر ترجمه ی فلسفی، گاه عناصری از زبان مبدأ با تغییر (گسترده یا محدود تر شدن) دامنه ی معنایی واژگان یا از دست رفتن برخی عناصر معناشناختی یا فرهنگی به زبان دیگر منتقل می شوند.

از طرف دیگر نمی توان فعل بودن یا هستن را خارج از بافت فلسفی و بیرون از متن، در گستره ی معناییِ لغتنامه ای آن، مورد بحث قرار داد و نتیجه گرفت که مترجمان همگی اشتباه کرده اند. کما این که این فعل همزمان در هیچ متن فلسفی ای تمامی این معانی را به خود نمی گیرد.

پیشنهادهایی مانند ترجمه یSein به بودن نشان می دهد که نگارنده، متن اصلی «هستی و زمان» هایدگر را به آلمانی مطالعه نکرده اند تا متوجه شوند هایدگر با کلمه ی Sein در زبان آلمانی چگونه برخورد و رفتار می کند و چه عبارت هایی با آن می سازد. این عبارت ها را نمی توان با کمک فعل بودن در فارسی بازسازی کرد.

از طرف دیگر اغلب مترجمان هایدگر میان Existenz و Sein در فلسفه ی هایدگر تفکیک قائل شده اند و اولی را به وجود و دومی را به هستی ترجمه کرده اند. آقای جمادی در مصاحبه ی خود در مورد «هستی و زمان» در این باره تا حدی توضیح داده است.

• نکته ی دستوری ای که نگارنده به آن توجه نکرده، تفاوت امکانات واژه سازی فعل "بودن" و مصدرهای "استن و هستن" است.
هستن امکانات واژه سازی بیشتر و شناخته شده تری به دست می دهد، تا بودن. ما با فعل بودن نمی توانیم عبارت سازی یا ترکیب پردازی چندانی برای ترجمه هایدگر داشته باشیم.

• اگر آن گونه که خانم شرف بیان می کند، فعل "است" در حالت کمکی (مثال: پنجره باز بوده است) در جمله کارکرد معنایی نداشته باشد، با حذف آن نباید تغییری معنایی در جمله رخ دهد که این گونه نیست. با حذف فعل کمکی "است" در جمله بالا، هم سطح زبانی جمله از نوشتاری به سطح گفتاری تغییر می یابد و هم استمرار زمانی فعل باز بودن، دیگر به شکل سابق مورد تأکید قرار نمی گیرد.
بنابراین از بعد معناشناسی و دستورشناسی دیدگاه خانم شرف در مورد این فعل چندان درست به نظر نمی رسد.

• در جای دیگری از نوشته می خوانیم: "مترجم مطلقأ اجازه‌ی انتقال برداشت و تفسیر خود از یک واژه را به‌عنوان ترجمه‌ی آن ندارد، چراکه برداشت مترجم نه فقط ممکن است اشتباه باشد، بلکه امکان تفاسیر دیگر از آن واژه را هم می‌گیرد." نخست این که مترجم نیز در نهایت برداشتی از متن را که ممکن است تمام محتوای معنایی آن را نیز منتقل نکرده باشد، روی کاغذ می آورد.

مترجم تصمیم می گیرد و اشکال این جمله این است که در نظر ندارد که ترجمه فرایند تصمیم گیری میان امکانات مختلفی که مترجم در ذهن خود ترسیم می کند نیز هست.

در نهایت ما نمی توانیم تمامی برداشت ها را به طور همزمان در ترجمه بیاوریم مگر آن که بخواهیم گاهی مانند آقای سیاوش جمادی ترجمه هایی بسیار حجیم تر از متن اصلی ارائه کنیم.

• اگر خانم شرف معتقدند که می توان در اینجا بودن را به کار برد دست به کار شوند و یک ترجمه ی دیگر به دست بدهند تا متخصصان امر به قضاوت در مورد آن بنشینند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای پارسا، به نظر میرسد فهم من و شما از مقوله ی نقد بس متفاوت است. نقد ربطی به برخورد شخصی و مغرضانه ندارد. اتفاقن چنین برخوردهایی ضدنقد هستند، چرا که از عدم توانایی خواننده در تحمل تغییر و حرکت و میل او به ثبات نشان دارند. انتقاد من به زمانه همچنان پابرجاست و تا زمانی زمانه نگاه جهت دارش را به نویسنده ها، در این مورد خاص شخص من، تعدیل نکند، همکاری مجددم را به تأخیر می اندازم. با اینکه نوشتن بخشی از کامنتهای مغرضانه زیر مقاله هایم را کار شما میدانم، این بار البته با اسم پارسا پویا، اما مهم نیست. به نظر میرسد از خشمتان کاسته شده و میخواهید گفتگو کنید. پس من هم به نوشته ی شما میپردازم.
.
در ابتدای نوشته تان جمله ای آورده اید (اگر فرض را ...) که تنها در در متن قابل فهم است. برای فهم این جمله باید مقاله را دوباره بخوانید. درواقع کل مقاله توضیح همین یک جمله است.
.
در آلمان کسی که در یک رشته ی دانشگاهی فارغ التحصیل میشود، متخصص آن رشته به حساب میآید. فوق لیسانس جامعه شناسی جامعه شناس است، فوق لیسانس گرمنیستیک گرمنیست و فوق لیسانس فلسفه فیلسوف. من با برخورد اخلاقی با مقوله ی ترجمه و مترجم مخالفم. معیار من علم است و نه تعارف با فلان فیلسوف یا مترجم. ارزشگذاری بر کار مترجمین هدف این نوشته نبوده و قصد من باز کردن باب گفتگویی ست که بررسی اش ضروری ست. برخورد اخلاقی و تعارفات در ساحت علم جایی ندارد. خود من بارها و بارها دیده ام مترجمین انگلیسی زبان، چه امریکایی و چه انگلیسی، برای ترجمه ی یک کتاب از فلان پروفسور فلسفه، ماهها بر سر درس گفتارها و سمینارهای آن فیلسوف حاضر میشوند. در مورد فلاسفه ای که مرده اند خواندن کتابهای فلاسفه ی دیگر در توضیح آن فیلسوف ضروری ست. خیلی خوب شد از مراد فرهادپور مثال آوردید. ترجمه ی کتاب "دیالکتیک ِ روشنگری" که با کمک شخص دیگری انجام شده، فاجعه ای ست تمام عیار. برخلاف نظر شما آهسته و پیوسته رفتن از تند رفتن و وسط راه بریدن ارزشمند تر است.
.
امانتداری در ترجمه اختراع من نیست. خبره ترین مترجمین کتابهای ادبی کسانی هستند که حتا میتوانند سبک زبانی نویسنده را هنگام ترجمه حفظ و منتقل کنند. در مورد واژه ی "بودن" حرف من این است که ما قرار نیست مفهوم را منتقل کنیم؛ مترجم استاد دانشگاه نیست که بخواهد کتاب را به شاگردانش "بفهماند"، هرچند باید فلسفه دان باشد و بداند فیلسوف تحت فلان واژه چه می فهمد. او فقط و فقط زبان ادیب یا فیلسوف است در انتقال متن از زبان اصلی به زبان ترجمه شده.
.
در مورد استفاده از Sein نزد هایدگر البته نمیتوانیم خود Sein را هستی ترجمه کنیم، اما در ترجمه ی ترکیبات آن، واژه ی "بودن" را به کار ببریم؛ یعنی کاری که آقای جمادی کرده است. وجود و هستی هر دو یک معنا دارند: موجودیت داشتن. آن کسی که بین این دو تفکیک قائل است مترجم فارسی زبان کتاب است، وگرنه هر دو ناقل یک مفهوم هستند. ترجمه ی درست Existenz البته "هستی" ست. اما ترجمه ی Sein وجود نیست. موضوع مقاله ی من اما یک مترجم خاص نیست و این خطا را در همه ی ترجمه ها شاهدیم.
.
من در این مقاله فلسفه ی هایدگر را به چالش نمیکشم. اینکه چطور شما نتیجه میگیرید، "بودن و زمان" را نخوانده ام جای تعجب است، که البته چندان مهم نیست و موضوع بحث ما چیز دیگریست.
.
هایدگر در کتابش بارها و بارها به تفاوت موجودشناسانه ی بین "بودن" و "هستی" میپردازد. میشود گفت از مهمترین عناصر تفکر هایدگر همین تفاوت گذاشتن بین "بودن" و "هستی" و در پی آن تعین شاخص ترین وجه ِ بودن ِ دازین به "دلهره" (Sorge) و نقش مرگ به عنوان "شاخص امکان ِ عدم ِ امکان ِ هستی". او "در جهان بودن" را هستی مینامد. دلهره، ندا (ندای درون) و مرگ تنها در صورتی واجد اهمیت برای دازین هستند که هستی او را از بودن متمایز کنیم. "ندا هیچ در درون خود جا نمیدهد، چرا که مربوط به نوعی کاملن متفاوت از بودن، یعنی هستی ست." (SuZ. S. 234)
.
Existenz بودن ِ خاص انسانی ست و نه هر نوع از بودن (نزد هایدگر). Existenz حتا پیش از هایدگر هم هستی ِ خاص انسانی بود و نه هستی هر موجودی. هایدگر خیلی آگاهانه بین این دو تفاوت قائل میشود: هستی به معنای متعارف خودش یعنی در دنیا بودن و "بودن" در معنای هستی + ماهیتی که توسط گزاره ها تعین مییابند؛ یعنی اینکه ماهیت امور غیرانسانی توسط انسان به واسطه ی فهم آن ماهیت نامتعین در فاهمه و تعین اش توسط گزاره سازی صورت میگیرد. یعنی اینکه اشیاء ممکن است باشند (بودن در این جمله مستتر است)، اما ماهیت خودشان را مدیون انسان هستند و فاهمه ی او هستند. اگر انسان نبود زیبایی طلا معنی نداشت. طلا فلزی بود مثل بقیه ی فلزها. درکی غیر از این از دو واژه ی هستی و بودن داشته باشیم، نمیتوانیم اساسن هسته ی فلسفه ی ایده الیسم را بفهمیم.
.
در مورد مصدرهای استن و هستن اختلاف نظر هست و حرف شما تنها یک ادعا ست. از طرفی هستن (اگر هم وجود داشته باشد) به معنای موجودیت داشتن است و استن در آن مستتر نیست، در حالیکه در Sein و eivai هر دو مستتر هستند. حرف من بر سر این است که اصولن مترجم نباید برداشت هایش را بنویسد، بلکه باید ترجمه ی واژه ها را آنگونه که واقعن هستند بیاورد. اینکه بودن در وضعیتی کاربرد ربطی دارد، باز هم اختراع من نیست. کافی ست به یک کتاب دستور زبان ساده ی فارسی مراجعه کنید.

-- شهلا شرف ، Mar 7, 2008

من یک خواننده معمولی وبسایت زمانه هستم. تمام مطالب و بخصوص اندیشه زمانه را می خوانم. برایم فرقی نمی کند مطلب به نام کیست. طبعا کامنت ها هم در فهم و انتقاد به متن بسیار با ارزش اند. اگر غیر از این بود هر مزخرفی بخورد خواننده داده میشد و در آن صورت برای من هم دلیلی برای مراجعه به رادیو زمانه نمی ماند.
سوال من: چرا به من جواب ندادید؟ نوشته بودم نه جن شناسی فلسفه است و نه قالیبافی فلسفیدن.
گیسو

-- بدون نام ، Mar 8, 2008

من به رادیو زمانه وابسته نیستم و از طرف کسی هم نمی نویسم. خشمگین هم نیستم و مثل شما هم قصد ندارم همکاری ام را با کسی قطع کنم. یک خواننده هستم که دوست داشتم نظرم را علنی در مورد نوشته ی شما بدهم. برای درک بهتر موضوع باید اضافه کنم که مطلب من هم یک کامنت بود و چون زمانه تشخیص داد که امکان چاپ آن به این شکل وجود ندارد، آن را برخلاف کامنت طولانی شما به صورت یک مقاله منتشر کرد. عقیده ی من این است که نوشته شما به نقد جدی احتیاج داشت، همین طور که کامنت شما به کمی تعدیل نیاز دارد. اولین نکته ای که در نقدهای شما جلب توجه می کند حکم ها و گزاره های بسیار کلی و مطلق است که باز به اشتباه در پاسخ من آن ها را تکرار کرده اید: "در آلمان کسی که در یک رشته ی دانشگاهی فارغ التحصیل میشود، متخصص آن رشته به حساب میآید. فوق لیسانس جامعه شناسی جامعه شناس است، فوق لیسانس گرمنیستیک گرمنیست و فوق لیسانس فلسفه فیلسوف."
شما آماری در این زمینه در دست دارید؟ اتفاقاً آلمانی ها روزبروز بیشتر از سیستم آموزشی خود شکایت می کنند و اگر اشتباه نکنم بهترین دانشگاه های این کشور به گزارش صدای آلمان در جایگاه شصتم جهان قرار دارند. چون در میان دانشجویان آلمانی هم زندگی کرده ام و از قضا در همان رشته هایی که نام برده اید، باید بگویم، که این طور نیست و در آلمان درصد بسیار کمی از دانشجویان فلسفه یا جامعه شناسی یورگن هابرماس یا نیکلاس لومان می شوند!!! من طرفدار اخلاق گرایی در ترجمه نیستم و تعارف هم نکردم. کسانی را که نام برده ام از نزدیک دیده ام و ترجمه های شان را خوانده ام و گاهی با متن اصلی مقایسه کرده ام. بنابراین قصدم نان قرض دادن به کسی نبوده و نیست و می خواستم شما را متوجه برخی نکات مثبت ترجمه های فلسفی کنم و بگویم همیشه نقد کردن به این شکل بدون ارائه ی کاری در خور آسان تر بوده است. در مورد مراد فرهادپور و ترجمه ی – به قول شما- فاجعه ی دیالکتیک روشنگری هم پاسخ را به خود او واگذار می کنم، چون تریبون رخداد را در اختیار دارد. کاش چند مثال از متن اصلی و ترجمه ی فارسی دیالکتیک روشنگری که از نظر من حق مطلب را ادا کرده است، می آوردید تا مشخص شود منظورتان از فاجعه چیست. کاملاً روشن است که گاهی اشتباهات لفظی، تایپی یا ایرادهای جزئی در بسیاری از ترجمه ها به چشم می خورند، اما این دلیلی بر آن نیست که کل ترجمه را زیر سوال ببریم!! برای جلوگیری از نشر اکاذیب باید بگویم که اتفاقاً ما برعکس حرف شما را شنیده ایم و می دانیم که بخش هایی از کتاب پیش تر با ترجمه ی فرهادپور در ارغنون منتشر شده بود و این که کسی در ترجمه از دیگری کمک بگیرد درست حکم همان مثال شما را دارد که افراد مدت ها سر کلاس فلان فیلسوف می نشینند تا برای ترجمه از خود او و درک افکارش کمک بگیرند! نگاه علمی به ترجمه می گوید که کمک گرفتن از دیگری کیفیت ترجمه را بهبود می بخشد و از خطاهای احتمالی می کاهد. ظاهراً فراموش کرده اید که مترجمان ایرانی مثل مترجمان یا استادهای دانشگاه های اروپایی از جانب دولت حمایت نمی شوند و گاهی می توان جسد له و لورده شده ای آن ها را در اطراف شهر پیدا کرد (م.ج. پوینده)!! حال چنین مترجمی چطور می تواند با در آمد حداکثر سیصد یا چهارصد هزارتومان در ماه (معادل سیصد یا چهارصد یورو) از پس سفرهای چندهزار یورویی به اروپا یا آمریکا برآید تا ایده آل شما در روش های پژوهش و ترجمه به تحقق برسد.
امانتداری در ترجمه موضوع بحث من هم نبود؛ چون شما برای مترجم باید تعیین کردید باید گفت: تا آنجا که ممکن است باید به متن وفادار بود و در صورت لزوم می توان آزاد ترجمه کرد! اما فراموش نکنید که "ترجمه ی زیبا مانند معشوقه زیبا بی وفاست!!" در مورد Sein و Existenz بحث را تکرار نمی کنم فقط اگر دوست داشتید، به انتهای این مصاحبه رجوع کنید:
http://www.qoqnoos.ir/ShowNaqd.asp?ID=1053
در مورد فعل بودن و مصدرهای جعلی استن و هستن هنوز بر سر حرفم هستم. چه اشکالی دارد که از مصدرهای جعلی برای ترکیب سازی استفاده شود؟ مگر جنگیدن یک مصدر جعلی نیست که با آن این همه ترکیب ساخته شده است!! اگر لطف کنید و بگویید که چطور با کاربرد بودن ( با توجه به ترجمه ی Sein به بودن از دید شما) می توان عبارت هایی مانند Gewesende Seiendeیا Gewesene را ترجمه می کنید، خوشحال می شوم.
با سپاس.

-- پارسا پویا ، Mar 9, 2008

من قبلا ذيل مقاله خانم شرف، يادداشت كوتاهي درباره‌ي هستن/ استن نوشته بودم كه متاسفانه به دلايل فني، بدون ذكر نام فرستاده شد. در اين جا ديدم كه خانم شرف، تمام يادداشت‌هاي بي‌نام را به آقاي پارسا نسبت داده‌اند! بگذريم. خانم شرف، ذيل يادداشت اخيرشان، نوشته‌اند: «در مورد مصدرهای استن و هستن اختلاف نظر هست و حرف شما تنها یک ادعا ست.» نمي‌دانم روي سخن‌شان با چه كسي است؟ اما بايد گفت، دانش زبان‌شناسي تاريخي، صرفاً مجموعه‌اي از همين ادعاهاست. هم‌چنان‌كه تصور گذشته مربوط به استخراج استن/ هستن از مصدر بودن، هم يك ادعا بود! برخورد خانم شرف نشان مي‌دهد كه تا چه اندازه به چارچوب‌هاي ذهني برخورد با انتقاد و سنجه‌هاي انتقادي وفادارند. من مايلم ضمن احترام به خانم شرف، يادآوري كنم كه ادعاهاي اوليه درباره‌ي استخراج استن و هستن از بودن، مربوط به دستورنويسان دوره‌اي است كه اساساً بهره‌برداري از داده‌هاي زبان‌شناسي تاريخي در ميان آنان مطرح نبود؛ اما ادعاهاي جديد، مربوط به دستورنويساني است كه نسبت به ريشه‌هاي واژگان و تبار واژگاني فارسي بي‌تفاوت نيستند. تنها مي‌ماند بگويم كه «ام، اي، است و ...» به زعم برخي از زبان‌شناسان، بازمانده‌ي he , hem (واكه‌ها را لطفا با علامت كشيدگي در بالاي آن بخوانيد) و ast در فارسي ميانه‌ي ترفاني است، و از آن زبان به زبان فارسي امروز راه يافته. عده‌اي نوشته‌اند: h- ماده‌ي مضارع فعل بودن budan (واكه اول را با علامت كشيدگي در بالاي آن بخوانيد)، است كه البته دليل قانع‌كننده‌اي براي آن ارايه نداده‌اند و به همين دليل نمي‌توان ادعاي‌شان را پذيرفت.
خانم شرف در صدر مقاله‌شان نوشته‌اند: «در طول تاریخ فلسفه کم‌تر واژه‌ای به اندازه‌ی اسم ِ فعل "بودن" مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.» منظور ايشان از اسم فعل بودن، در سراسر مقاله مبهم مانده است، اگر منظورشان، «هستي» است، اين تعبير را چگونه مي‌توان «اسم ِ فعل» بودن تلقي كرد؟ خود بودن، با تعريف‌هاي ارسطويي از دستور زبان، «اسم» محسوب مي‌شود، نه فعل.
خانم شرف نوشته‌اند: «صرف فعل بودن در زمان حال که در زبان‌های هند و اروپایی از ریشه‌ی es- گرفته می‌شود، توسط "هستن" صورت می‌گیرد. معادل هستن در لاتین esse است که به‌صورت مصدر ِ مستقل در این زبان وجود دارد. در آلمانی sein است که باز هم به شکل مصدر مستقل وجود دارد. مثال: درخت هست.» اگر در زمان‌هاي آلماني و لاتين، معادل هستن مستقل از بودن به كار مي‌رود، چه اصراري داريد كه در فارسي دنبال ريشه‌اي بگرديد كه همزمان هم هستن و هم بودن از آن دريافت مي‌شود؟ تا جايي كه به ياد دارم، مترجمان پايه‌گذار مفاهيم فلسفي در زبان فارسي، بودن، هستن، باشيدن/ بونده، هستنده، باشنده را به تناوب استعمال كرده‌اند. زبان فارسي برخوردار از سنت‌هاي فلسفي ـ عرفاني، مفاهيم وجود/ بودن/ هستي/ را در بافت‌ها و ساخت‌هاي متعدد با درك‌ها و برداشت‌هاي گسترده زياد تجربه كرده است. تصور مي‌كنم دغدغه‌ي خانم شرف، در حدي كه كل سنت ترجمه‌ي گذشتگان و امروزيان را زير سوال ببرند، از يك نگراني علمي و انديشگي نشاني ندارد. در پايان اشاره مي‌كنم كه ترجمه‌ي وجود به هستي و بودن، سابقه‌اي هزار ساله دارد و آن را مي‌توانيد در ترجمه‌هاي ابن‌سينا از مفاهيم فلسفي يوناني (از عربي به فارسي) نيز بيابيد.
با احترام و آرزوي بهروزي

-- آرمان الف ، Mar 9, 2008

salam
misheh lotf konid b man email bezanid mikhastam bishtar ba shoma ertebat begiram va soalate ziyadi dashtam mamnon misham
pirooz bashid

-- mehdi ، Mar 11, 2008

salam mikhastam ba shoma ertebat begiram soalate ziyadi dashtam
bedroud

-- mehdi ، Mar 11, 2008

با سلام مهدی عزیز. من نمی دانم آیا این پیام در مورد فرستادن ایمیل خطاب به من نوشته شده یا کس دیگری. شما که ایمیلی نگذاشته اید که با شما تماس گرفته شود! اما ایمیل کاری من هست. اگر دوست داشتید به این آدرس برایم بنویسد. با مهر
roshangarie@yahoo.de

-- پارسا پویا ، Mar 12, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)