خانه > انديشه زمانه > مقالات > جهان دو قطبی گنجبخشها و جهان پیچیده گنجیها (1) | |||
جهان دو قطبی گنجبخشها و جهان پیچیده گنجیها (1)محمد برقعیدکتر محمد برقعی من هم آن شب در مجلسی که به صورت یک مهمانی خصوصی در منزل یکی از دوستان برگزار شد و مباحثی در آن جریان یافت که بعدا منجر به نگارش دو مطلب توسط دو تن از دوستان گردید حضور داشتم. مطلب اول را آقای اکبر گنجی تحت عنوان «آمریکا متحد طبیعی دموکراتهای ایرانی» نوشت و منتشر کرد و از پی آن، مطلب دوم را آقای امیرحسین گنجبخش زیر عنوان «شبی با اکبر گنجی درباره ایران و آمریکا» در نقد آن مقاله و برخی از نظرات گنجی نوشت و به دست انتشار سپرد. همانطور که آقای گنجبخش در مقاله خود اشاره کرده است، قصد من هم در اینجا و در این مطلب نه انتقاد از ایشان و نه نقد نظرات ایشان نیست بلکه صرفا پرداختن به آفت بزرگی است که دامن بخش قابل ملاحظهای از روشنفکران ما و به ویژه تعداد زیادی از چپهای سابق را گرفته است. به همین سبب در این مختصر به جای پرداختن به تمامی نکاتی که آقای گنجبخش مطرح کردهاند تنها بر محور نوشته ایشان تکیه میکنم و آن هم نکتهای است که موجبات بسیاری از خطا دیدنها و خطا رفتنهای این جماعت را فراهم آورده و میبینیم که هر روز هم ابعاد آن وسیعتر و باور به آن مستحکمتر و در نتیجه خطرناکتر میشود. آقای گنجبخش مقاله خود را با اشاره به این نکته آغاز کردهاند که آقای گنجی ایشان و دوستانش را در مقاله خود «چپ رادیکال سابق» خواندهاند، و بعد با بلندنظری بسیار گفتهاند: گرچه آقای گنجی گذشته ما را وسیله سرکوب حال و اکنون ما میکند و هنوز ما را به جرم عقایدی که در آن ایام داشتیم سرزنش میکنند ولی ما با ایشان چنین نمیکنیم. بنیان کجاندیشیهای ایشان و همفکرانشان از همین اشاره اولیه ایشان معلوم و روشن میشود.آقای گنجی سر سرزنش ایشان را ندارد بلکه صحبت از جماعت روشنفکری چون آقای گنجبخش میکنند که جهانشان جهان دو قطبی است جهان سیاه و سفید. زمانی جهان را در دو قطب امپریالیست و خلقها میدیدند و از هر مخاطبی میخواستند موضع خود را روشن کند که طرفدار امپریالیسم است یا خلقها. و حال که متوجه پرتگاهی که بر سر آن ایستاده بودند شدهاند عقب عقب ـ تا سقوط از سوی دیگر بام ـ رفتهاند. اینبار جهان دو قطبی ایشان یکی جبهه مدرنها و مترقیها به رهبری آمریکا است و دیگری جبهه ارتجاع به پیشقراولی ایران و لذا ایشان و دوستان در بسیاری از مناظرات خود، از جمله در جمع اتحاد جمهوریخواهان، مرتبا تکرار میکنند که ما در موضعگیریهایمان در نهایت باید تکلیف خود را تعیین کنیم که در کدام جناح ایستادهایم؛ جناح ارتجاع یا جناح مدرن و پیشرو جهان. این دو قطبینگری مورد نقد آقای اکبر گنجی را ایشان و یارانشان متوجه نمیشوند زیرا شناختی از جهان کنونی آقای گنجی که مثل جهان همه روشنفکران رنگ اصلی آن رنگ خاکستری است ندارند. جهانی که به دو قطب خلاصه نمیشود و لذا جبههگیریها نیز سادهانگارانه و شعارگونه نیست؛ فرمولها نوشته نشدهاند و یک نسخه فراگیر برای هر دردی وجود ندارد. جهان ایدئولوژیکی تنگنظرانه نیست؛ بلکه جهانی است پر از پیچیدگیها که در آن به قول مولانا «پس بد مطلق نباشد در جهان» و همچنین هم خوب مطلق. لذا موضعگیریها هم سخت است و در هر مورد نیاز به ملاحظه تمام جوانب دارد؛ کاری سترگ که در اثر سختی آن عامه مردم و حتی عموم تحصیلکردگان و فعالان سیاسی و اجتماعی از آن میگریزند و به آغوش امن و راحت سیاه و سفیدها پناه میبرند.
آمریکا و هویت آن نگاهی به نوشته آقای امیرحسین گنجبخش نشان میدهد که جهان کنونی ایشان هنوز مثل همان جهان گذشتهشان دو قطبی است و در آن دو رنگ بیشتر وجود ندارد رنگ سیاه و رنگ سفید؛ تنها مصداق آن عوض شده است، از جمله این که امروز ایشان فکر میکنند همه گناهان جهان بر گردن شوروی و دول سوسیالیستی گذشته است؛ دولتهای توتالیترین که مظهر ستم و زورمداری بودند و عامل عقبماندن خود و جهان. از این روست که فیدل کاسترو چنان منفور است که نه تنها میشود او را «دیکتاتور فرتوت» خواند بلکه میشود او را «فاسد» هم خواند؛ ادعایی که حتی سازمان «سیا» و دستگاههای تبلیغاتی غرب هم در مورد کاسترو نکردهاند. در دید ایشان کاستروی مستبد جز شر چیزی برای کوبا نداشته و یک مورد هم سراغ ندارند که این «پیر فاسد دیکتاتور» خدمتی به کوبا کرده باشد؛ هر چند اگر کاسترو کوبا را به یکی از موفقترین کشورهای آمریکای مرکزی در زمینه بهداشت، مسکن، آموزش و حقوق زنان تبدیل کرده باشد. در مقابل، از دید ایشان، آمریکا تقریبا کاری جز خدمت نکرده است. به قول ایشان: باید پذیرفت که جهان بشری وامدار آمریکاست؛ هیچ دموکراسی موفق نشده مگر به یاری آمریکا. پیشرفتهای کره، شیلی، ژاپن، آلمان، تمام اروپای شرقی و بیشتر دول دموکرات در آمریکای لاتین و آفریقا و به ویژه اروپای شرقی همه در اثر تلاشهای آمریکا بوده است زیرا آمریکا در ذات خود خواستار دموکراسی و رشد جوامع است. در مورد ایران هم از ترومن تا کندی و کارتر همه به یاری آن شتافتهاند تا ایران را از چنگال استبداد و کمونیسم رها کنند. تنها نقطه سیاه این کارنامه کودتای ۲۸مرداد است که برای آنکه این سرزنش مختصر هم جدی گرفته نشود و ذهن ما را نسبت به آمریکا خراب نکنند توجه ما را به دو نکته جلب میکنند: یکی آنکه کودتا در حقیقت حاصل لجاجت مصدق بود که راه حل پیشنهادی بانک جهانی را از بیم تروریسم روشنفکری حزب توده و حزباللهیهای زمان رد کرد و به هشدار دولت ترومن گوش نداد. دیگر آنکه این داستانی است کهنه که پرداختن به آن نه تنها ما را عقبمانده نگه میدارد بلکه ما را در دام آمریکاستیزی مورد نظر جمهوری اسلامی میاندازد. چیزی شبیه سخنانی که سلطنتطلبان و آنان که از کودتا به نان و نوایی رسیدند مرتبا تکرار میکنند و بر روشنفکران ایراد میگیرند که چرا دامن آنان را رها نمیکنند و مدعی میشوند که آن کودتا نه تنها دو نسل ما را به نابودی کشانید بلکه بسیاری از فجایعی که بر ملت ما پس از انقلاب رفته است حاصل همان بذری است که در کودتای ۲۸ مرداد کاشته شده بود. اما آقای اکبر گنجی در همان مقاله نخست شرح مفصلی از خدماتی که آمریکا در گسترش دموکراسی و حمایت از حقوق بشر در جهان کرده میدهد و آمریکا را از دموکراتترین کشورهای جهان میخواند و پس از آن از خطاهای آمریکا، حمایت آن از دیکتاتورها، نقص حقوق بشر، جنگافروزی آن ایراد میگیرد و در پاسخ طرفداران سینه چاک آمریکا میگوید که این ایرادها را روشنفکران مترقی خود آمریکا هم همهجا بیان میکنند و بیشتر ایرادهای ایشان بر آمریکا از زبان آنان است نه از زبان جمهوری اسلامی. و از آنجا که ایشان مثل آقای گنجبخش و همفکرانشان جهان را سیاه و سفید نمیبینند اضافه میکنند که حتی منتقد سرسخت اعمال ناروای آمریکا یعنی آقای نوآم چامسکی هم همین را میگوید. نقد از آمریکا از زاویه همین نگرش دو قطبی بر جهان، آقای گنجبخش به آقای گنجی ایراد میگیرند که چرا در سخنرانیشان در جلسه «شورای روابط خارجی آمریکا» به جای آنکه تنها به نقد جمهوری اسلامی بسنده کنند، یعنی «همان مسایلی که انگیزه دعوت از ایشان به چنین مجلسی شده بود»، زبان به انتقاد از آمریکا هم گشودند؛ همان ایرادی که رادیو و تلویزیونهای لوس آنجلسی و پارهای از سلطنتطلبانی که همه امید خود را به یاری آمریکا بستهاند به خانم شیرین عبادی گرفتند و او را عامل و بلندگوی جمهوری اسامی خواندند. ایراد ایشان به آقای اکبر گنجی همان عدم درک جهان خاکستری روشنفکرانی چون آقای گنجی و خانم شیرین عبادی است که ضمن مبارزه تا سرحد مرگ با جمهوری اسلامی، توجه دارند که مبارزه آمریکا با جمهوری اسلامی بر سر تقسیم منافع است لذا اولا ایشان نمیخواهند مبارزاتشان خرج کمک به دستگاه تبلیغاتی آمریکا برای منافعش در ستیز با جمهوری اسلامی بشود و به قول معروف نان خود خورند و آش کل عباس را هم بزنند، دوم آنکه نقص حقوق بشر عملی است زشت و ناپسند؛ از سوی هر حکومتی باشد چه نظام ارتجاعی ایران و چه حکومت امپریالیستی آمریکا و وظیفه روشنفکران نقد ناراستیهاست نه ابزار دست این یا آن قدرت شدن که برای منافع خود بلندگویی را در مقابل آنان قرار میدهد.
پروژه هستهای ایران ایشان به آقای گنجی خرده میگیرند که چرا یکسره به محکومیت ایران برای دستیابی به سلاح اتمی نمیپردازند. یعنی آنچه را که دولتهای مدرن و مترقی غربی میگویند تکرار نمیکنند؛ همان استدلالهایی که دستگاه تبلیغات آمریکا و اسرائیل صبح تا شب از بلندگوهاشان پخش میکنند و آقای گنجبخش هم در مقالهاش چون آیات منزلی که شکی در آنها نیست تکرار میکنند که ایران که این همه نفت دارد و اورانیوم ندارد چرا این همه بیهوده خرج فنآوری انرژی هستهای میکند، پس معلوم میشود قصد ساختن بمب اتمی دارد. در جهان دو قطبی آقای گنجبخش آمریکا و اسرائیل دولتهای معقول هستند و حرف بیربط نمیزنند در حالی که این جمهوری اسلامی است که همیشه دروغگو و فریبکار است و به دنبال به آشوب کشیدن جهان است. به دلیل همین شیوه نگریستن به جهان است که آقای گنجبخش نه تنها تمام سخنان آن شب آقای گنجی را نمیشوند بلکه همه آن توضیحات ایشان را که در مقاله آمده و میشود بارها خواند را هم متوجه نشدهاند. در حالی که آقای گنجی نه در آن مقاله و نه در آن مجلس بلکه در دهها مقاله و سخنرانی سعی کردهاند این مطلب را روشن کنند که مخالفت آمریکا با فنآوری هستهای ایران نه به دلیل ارتجاعی بودن، جنگافروز بودن و غیرقابل اعتماد بودن دولت ملایان است بلکه آمریکا و اسرائیل ایران دارای انرژی هستهای را خطری برای منافع اسرائیل میدانند لذا حتی اگر بر فرض یک حکومت مردمی و صالح و دموکرات هم در ایران بر سر کار بیاید باز آمریکا به دلیل حمایت بیقید و شرط از اسرائیل همصدا با اسرائیل میکوشد تا مانع دستیابی ایران به سلاح اتمی بشود. اینجا است که آقای گنجی صحبت از به قول خودشان «رئال پلیتیک» میکنند و میگویند وظیفه همه ما روشنفکران است که خواستار پاکشدن تمام منطقه از سلاح اتمی بشویم و تنها راه نجات از این بلا را از بین بردن سلاحهای اتمی کلیه کشورهای منطقه بدانیم؛ از اسرائیل تا پاکستان و غیره. والا در جهان واقعیت سیاسی اگر اسرائیل و پاکستان و قزاقستان اسلحه اتمی داشته باشند دیر یا زود همه کشورهای دیگر منطقه به دنبال دستیابی به این سلاح خواهند رفت و باز آمریکا مجبور است، نه به دلیل خطر سلاح اتمی بلکه در رابطه با منافع اسرائیل، منافقانه به کشوری اجازه بدهد که به آن سلاح دست بیابد و کشور دیگری را به جنگ و محاصره اقتصادی تهدید کند. بدینسان میبینیم که آقای گنجی برعکس منتقدانشان در این زمینه منافقانه و با معیار یک بام و دو هوا عمل نمیکنند بلکه ضمن آنکه به شدت به دولت ایران میتازد میگوید که حاکمان ایران با شعارهای توفانی و ضدامپریالیستی خود و در رجزخوانیهایی که هدفش ارضای مردم کوچه و بازار است «امنیت ملی» و «منافع ملی ایران» را به خطر انداختهاند و آن را «جاهطلبی اتمی آقای خامنهای» میخواند. و در همان حال هم اسرائیل را به خاطر داشتن این سلاح خطرناک و آمریکا را به خاطر موضعگیری فریبکارانه و غیرصادقانهاش در این زمینه محکوم میکند و بر پاکسازی کل منطقه از سلاحهای کشتار دستهجمعی پافشاری میکند. . . . . . . . . . . . . . . . بخش دوم نوشتار را در اینجا بخوانید! |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
این دو قطبی بودن نگاه روشنفکران ایرانی را در حوزه های دیگر نیز می توان دید. کافی است نگاهی به عناوین مطالب ارائه شده در نیلگون رادیو زمانه انداخت !
-- سعید ، Mar 5, 2008اقای برقعی واقعا جمهوری اسلامی بدنبال سلاح اتمی نیست ؟ این فقط تبلیغ امریکا و اسراییل است یا نگرانی جامعه جهانی؟ جمهوری اسلامی دروغگو و فریبکار نبست؟ شما بجای تحلیل سخنان اقای گنج بخش فقط بدنبال انگ سیاه و سفید دیدن به ایشان هستید که اخیرا حربه بسیاری از طرفداران جمهوری اسلامی شده که در پوشش مخالف از ان استفاده می کنند.
-- بهروز ، Mar 6, 2008yek dafe digar neveshte aghaye Borghai ra ba deghat bekhan.
-- Maryam ، Mar 7, 2008