خانه > انديشه زمانه > اندیشمندان فلسفه > ترجمهی غلط بنیادیترین مفهوم فلسفهی یونان | |||
ترجمهی غلط بنیادیترین مفهوم فلسفهی یونانشهلا شرف"بودن" اساسیترین واژههای فلسفی ست در طول تاریخ فلسفه کمتر واژهای به اندازهی اسم ِ فعل "بودن" مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. چنانکه سالانه چندین و چند پایاننامهی دکترا در مورد معنای این واژه نزد فلاسفهی مختلف نوشته میشود. پارمنیدس به عنوان پدر ِ متافیزیک، اندیشیدن پیرامون "بودن" را یگانه حقیقت میداند و هراکلیتوس نیز به عنوان فیلسوفی که اصل را بر حرکت مینهاد، اندیشیدن را برترین فضیلتها برمیشمارد. در سنت یونان باستان اندیشهای که بهواسطهی آن تعین امور و پدیدههای درحال حرکت ممکن میشود، نه فقط فضیلتی بیچون و چرا بود، بلکه تنها از عهدهی فیلسوف برمیآمد. اگر فرض را بر این بگذاریم که زبان شاخصترین نمود ِ تفکر است، پس ترجمهی eīvai ِ یونانی به "هستی"، دقیقأ شاخصترین نمود ِ تفکر یعنی زبان را، از مفهوم "بودن" (eīvai) سلب میکند. برخورد سلبی با این واژه و عقیم کردن آن، ذهن دانشجوی فلسفه را چنان فلج میکند که نه فقط از پژوهش باز میماند بلکه دیگر از کشف رابطهی بین مکاتب مختلف فلسفی هم قاصر است. فعل "بودن" در طول تاریخ اندیشه بیشک رمزآلودترین عنصر زبان محسوب میشود. فعل اساسأ به جهت وجود کنش در آن نسبت به اسم دارای قدرت بیشتری در عرصهی زبان است و در ذات خود واجد حدوث. این است که فعل نسبت به اسم، صفت و قید قدرت عمل بیشتری دارد و چیزی را بر فاعل یا نهاد جمله حمل میکند. اسم فعل "بودن" و کاربرد آن در فلسفه بزرگترین دستاورد تفکر در یونان باستان است. تقلیل مفهوم این واژه به "هستی"، تقلیل فکر خلاق، اساطیری و زایندهی یونانی ست. بیشک ارسطو میدانست گزارهی: "آن زن هست"، فاقد کمترین حکمتی ست، یا به عنوان نتیجهی یک قیاس، تنها یک حکم تحلیلی ست که نتیجه در مقدمات آن قیاس مستتر است. "آن زن هست" بر شناخت ِ "من" کمتر چیزی میافزاید. چگونه بودن "آن زن"، عنصر یا عناصری که موجب ماندگاری او با وجود گذر سالها ست، برای "من" شناخت بههمراه دارد. تقلیل این واژه به "هستی"، پس از ارسطو و در دوران قرون وسطی صورت گرفت. خالی بودن واژهی "بودن" از منظر کانت هم به همین برداشت پساارسطویی از مفهوم "بودن" بازمیگردد. و اما خطایی که فلاسفه ایرانی و عرب در ترجمهی واژهی "بودن" مرتکب شدهاند، محدود کردن معنای این واژه است. علت خطای فلاسفهی حوزهی کشورهای اسلامی چندمفهومی بودن این اسم فعل است. واژهی "بودن" در فلسفهی یونانی واژهای ست مبهم؛ آنچنان که امانوئل کانت پیشنهاد داد، 'بیاییم از اول شروع کنیم و ببینیم اساسأ قادر به درک چهچیز هستیم' و مارتین هایدگر در نیمهی اول قرن بیستم به دست و پنجه نرم کردن با این واژه پرداخت. ارسطو این واژه را در معانی مختلف، حتا در فصلهای مختلف کتاب متافیزیکاش، بهکار میبرد. اگر فلاسفهی ایرانی این واژه را همانگونه که بود، یعنی به شکل اسم ِ فعل "بودن" به فارسی برمیگرداندند، به دانشجویان و دانشآموختهگان فلسفه نه فقط امکان جبران خطاهای فکری خود را میدادند، بلکه دستیابی به تفاسیری جدید در فهم این مفهوم ِ فلسفی و اساسأ موضوعات فلسفی را برای آنها ممکن میساختند. اشکال مختلف صرف فعل بودن فعل بودن تنها فعلی ست که به گونههای مختلف صرف میشود. جز ریشهی "بودن" در صرف این فعل، دو ریشهی "استن" و "هستن" نیز در برای صرف آن مورد استفاده قرار میگیرند. استن و هستن درواقع وجود ندارند و هر گاه بخواهیم "مصدرهای" استن و هستن را بهکار ببریم از بودن استفاده میکنیم. مثال: "بودن ِ تو کافی ست." و نه "استن یا هستن تو کافی ست". در این حالت فعل بودن به شکل مصدر مستقل مورد استفاده قرار میگیرد. استن و هستن مصدرهایی موهوم اند و تنها برای روشن شدن مسئله آورده شدهاند. و اما صورتهای مختلف صرف فعل بودن: با توجه به ریشههای مختلف فعل بودن، میتوان دستکم سه معنا برای این فعل قائل شد: همانطور که میبینیم "بودن" واجد تنها یک مفهوم نیست و ترجمهی آن به "هستی" انگشت گذاشتن بر روی تنها یکی از امکانات معنایی این فعل است که نتیجهای جز بدفهمی و عدمامکان درک مباحث مختلف فلسفی برای خوانندهی متون فلسفی ندارد. گذشته از این مخاطب فلسفه نمیتواند ارتباط بین مباحث و مکاتب مختلف فلسفی از قبیل موجودشناسی، شناختشناسی، پدیدارشناسی و حتا فلسفههای مبتنی بر بیناذهنیت (Intersubjektive Ansätze)، کنش رفتاری ِ هاباماس (Kommunikatives Handeln) و دیسکورس را درک کند. ترجمهی "بودن" به وجود یا هستی ترجمهای ست همراه با محدودیت؛ ترجمهای که راه را بر تفاسیر جدید میبندد و قوهی خلاقیت را محدود میکند. "بودن" در معنای عملی و نظری چندمعنایی بودن واژهی "بودن" در طول تاریخفلسفه آنچنان مفید و ثمربخش بوده است که چندشاخه شدن فلسفه و پدید آمدن مکاتب مختلف فلسفی را مدیون چندین و چند معنایی این واژه هستیم. چندمعنایی بودن این مفهوم اما تنها در صورتی در زبان فارسی امکانپذیر است که به شکل اسم فعل "بودن" آورده شود و نه حاصل مصدر "هستی". "هستی" اسمی ست که از بن ماضی فعل بودن یعنی "هست" با پسوند "ی" ساخته میشود و معنای آن موجودیت داشتن، عرض و طول داشتن و به تفسیری دیگر ماهیت داشتن است. حاصل مصدر، همانطور که از اسمش پیداست، حاصل معنای مصدر است؛ یعنی یک امر "تمامشده" یا به عبارتی دیگر یک نتیجه است. این درحالی ست که اسم فعل در خود واجد کنش است و به همان فعالی مصدر فعل. اسم فعل میتواند هر لحظه فعال شود و عملی را حادث کند. "وجود" نیز سرنوشتی مشابه "هستی" دارد و برگرفته شده از فعل "موجودیت داشتن" است. در ترجمههای فارسی گاه حتا شاهدیم،در یک متن ِ واحد، "بودن"، در یک جمله به "هستی" و در جملهی دیگری به "وجود" ترجمه شده است. در اسم فعل "بودن" حداقل دو معنا مستتر است: در ترجمهی متون فلسفی به فارسی، گزینش واژه اهمیت ویژهای دارد، چراکه مفاهیم و ترکیب واژهها نه فقط در فهم اندیشهی یک فیلسوف نقش بهسزایی دارند، بلکه در فهم اندیشههایی که بعدها بر پایهی آن تفکرات بنا میشوند هم نقش مهمی بازی میکنند. هر واژهی فلسفی یک ذخیرهی زبانی ست که فلاسفه در اعصار و زمانهای مختلف از گوشهای از این مخزن بهره میگیرند. علم تأویل (Hermeneutik) دقیقأ در پی یافتن معنا یا آن گوشه از مخزن است که در یک زمان مشخص از یک واژهی مشخص استخراج شده است. ما با ترجمهی "بودن" به "هستی" همهی ذخایر آن را سلب میکنیم؛ واژه را بیخاصیت و عقیم میکنیم. تأویل ِ یک واژه در اعصار مختلف متفاوت است و چه دلیلی قانع کنندهتر از اینکه واژهی مادر زاینده است و تفاسیر که فرزندان او هستند، هرکدام به شاخهی دیگری منتهی میشوند که لزومأ آینهای از مادر نیستند. واژههای ساختهشده از واژهی مادر یا همان نمادهای آن میتوانند شبیه او باشند یا نباشند. اما بیشک اینهمانی ِ بین این دو غیرممکن است. در یونان باستان "بودن" گاه در مقابل "نبودن" قرار میگرفت. در فارسی تقابل این دو به هستی و نیستی ترجمه شده است. اما تقابل این دو میتواند تقابل "استی" (و نه هستی) در مقابل "نیستی" نیز باشد. توجه کنید، دراینصورت "بودن" کاربردی صرفأ ربطی دارد. مثال: "زمستان سرد است" و "زمستان سرد نیست". در این مثال هستهی بحث بر سر موجودیت زمستان نیست، بلکه انتساب یک خصوصیت به آن و یا سلب آن خصوصیت از آن است. ایندرحالی ست که اگر "بودن" را "هستی" ترجمه کنیم، تنها به بودن در دنیا (Anwesenheit) یعنی موجودیت آن و نبودن آن در دنیا (Abwesenheit) اشاره خواهیم داشت. درحالیکه با بهکار بردن اسم فعل "بودن"، این واژه میتواند هم کاربرد عملی در عرصهی زبان و هم کاربرد نظری در عرصهی موجودشناسی (Ontologie) داشته باشد. با ترجمهی این واژه به "هستی" راه کاربرد عملی واژه مسدود میشود. "بودن" در مقابل مجاز (Schein) کاربرد دیگر این واژه است. بهترین ترجمهای که در زبان فارسی از واژهی "بودن" شده است همین واژهی مقابل "نمود" یا مجاز، یعنی "بود" است. اما حتی "بود" هم رسالتش را ناقص انجام میدهد، چرا که "بودن" در این معنا باز هم دو وجه عملی/زبانی و نظری/موجودشناسی دارد، که "بود" البته ندارد. "بودن" در این کاربرد در عرصهی حقیقتشناسی هم قابل بررسی ست؛ بهاینمعنا که حقیقت، ارتباط بین دو مفهوم "بودن" و "لوگوس" ضرورت ترجمهای خنثا از eīvai را افزایش میدهد. لوگوس بهعنوان قلمروی حقیقت و در مقابل نظر (doxa)،واژهای حداقل دومعنایی ست که از طرفی حمل بر زبان میشود و از طرفی حامل حقیقت مطلقی ست که با وجود یافت شدن در گزارهها، مستقل از آنها ست. لوگوس در یونان باستان تنها از زبان خدایان قابل شنیدن بود؛ این تفکر در حوزهی کشورهای اسلامی تبدیل به علم کلام شد. فرق خدایان یونان باستان با خدای اسلام البته در این است که خدایان یونانی خالق نیستند، بلکه تنها نظم میبخشند. در هر دو آیین اما خدا کاملتر از انسان است. بههرحال لذت فلسفیدن در همین خطا رفتن و باز اندیشیدن است. خطا اما نباید آنقدر عمیق باشد که موجب وقتکشی و هدر رفتن فراوان عمر شود؛ چیزی که متأسفانه در خواندن ترجمههای غلط رخ میدهد. آنچه مسلم است زبان فارسی، برخلاف ادعای برخی از اهل علم، زبانی ست غنی که به علت داشتن ریشهی هند و اروپایی امکان واژهسازی را به فارسیزبان میدهد. امکانی که از آن بیشتر از اینها میشود استفاده کرد. ما چارهای جز بیرون آمدن از زیر سایهی سنگین سنت بر زبان علمی امروز نداریم. اگر "بودن" از آغاز "هستی" یا "وجود" ترجمه شده است، بر ترجمهی غلط آن اصرار نورزیم، چرا که امکانات امروز ما با فلاسفهی هزار سال پیش ایرانی قابل قیاس نیست. امروز ما میتوانیم یک کتاب واحد را با چندین و چند ترجمه به زبانهای مختلف دنیا بخوانیم و یا تفاسیر مختلفی از واژههای مختلف در دست داریم که میتوانیم از آنها استفاده کنیم. مطلب مرتبط: |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بلاخره من نفهمیدم خانم شرف چه پیشنهاد مثبتی برای ترجمه لغت بودن از نظر فلسفی می دهد. آنرا در زبان فارسی چگونه و به چه میتوان ترجمه کرد.
-- مهدی ، Mar 1, 2008این سرکار نویسنده بهتر بود یک نگاهی هم به مصدر بودن در زبان انگلیسی و صورت های صرفی آن در زمان حال می انداختند و بعد به جان هستن و استن در زبان فارسی می افتادند آن هم با این کم لطفی که نشان می دهد حتی واژگان دستوری زبان فارسی را هم درست یاد نگرفته اند. ر.ف
-- بدون نام ، Mar 2, 2008پيشنهاد شما چيست؟ " بوش" بر وزن خورش؟
-- ناهيد ، Mar 2, 2008من در برخي ترجمه ها "بودش" ديده ام اما مي دانيم كه در فارسي اسم را از بن ماضي نمي سازيم ( مي گوييم "گويش" يا "برش" و نمي گوييم "گفتش" يا " بريدش".
پس اسمي كه از مصدر "بودن" ساخته شود "بوش" خواهد شد. آيا پيشنهاد شما همين است؟
سپاس
اين آخر و عاقبت ترجمه يک متن آلمانی به فارسی دست و پا شکسته است. آخر سر هم مشخص نيست که توصيه و پيشنهاد شما برای ترجمه فارسی Sein چيست؟ چه خوب می بود اگر متنی را که Georgi Schischkoff در توضيح Sein در مدخل اين اصطلاح فلسفی در کتاب Philosophisches Wörterbuch نگاشته است به زبان فارسی روان و گويايی ترجمه می کرديد و در اختيار علاقه مندان می گذاشتيد. ما در زمينه مباحث فلسفی هنوز خيلی زود است که دست به تأليف بزنيم. هنوز متون معتبر بسياری هست که متفکران و محققان به زبانهای گوناگون تأليف کرده اند و ما متأسفانه امکان خواندن آنها را به زبان فارسی نداريم. پس مطالعه و در صورت توان ترجمه اين متون به فارسی با ذکر منبع و مأخذ خيلی مفيدتر است تا بيائيم و بطور ناقص و با تکرار چند جمله به خود زحمت بدهيم و متنی را چنين نارسا و نامفهوم منتشر کنيم.
-- نازنين ، Mar 3, 2008خانم ناهید، پیشنهاد من همانطور که در مقاله آورده ام "بودن" است. دلایلم را البته به روشنی نوشته ام.
-- شهلا شرف ، Mar 3, 2008این دوستان کامنت گذار بحث می کنن یا فحاشی؟ انگار منتظرن خانم شرف چهار کلمه بنویسن تا ایشون با شمشیر آخته بیان و توهین کنن. بابا نقدش کنین، نقد!
-- بدون نام ، Mar 4, 2008خانم شهلا شرف، اساس تمام انتقادات خودشان را بر كار مترجمان متنهاي فلسفي روزگار من، بر اين باور نهادهاند كه «است» و «هست» هر دو از «بودن» گرفته شدهاند. امروزه روشن است كه استن و هستن، مصدرهايي جعلي برگرفته از بودن نيستند. چرا كه هر يك از اين واژگان، به تبارهاي خانوادهي زباني قبل از زبان فارسي نو، يا فارسي دري، بازميگردند، و در تحقيقات چهل پنجاه سال گذشتهي زبانشناسان تاريخي زبان فارسي، و دستورنويسان جديد به تفصيل آمده است. حال بايد پرسيد چگونه ميتوان با دستمايه قرار دادن چنين تصور كهنهاي در بارهي يك مقولهي زبان، آنهم زبان فارسي، كار اساسي بسياري از مترجمان را ناديده گرفت، و آن را بيقدر انگاشت؟ بر خلاف تصور ايشان، اين فعل بودن نيست كه در فارسي استثناست، بلكه فعل است/ هست استثنايي بر قاعده است. چرا كه بودن، در ساخت ماضي: بود، در ساخت مضارع: بو (بوم، بوي، بود) است. اما، استن/هستن، داراي ساخت صرفي مبهم و استثنايي است كه نميتوان از آن پايهي ماضي بيرون كشيد.
-- بدون نام ، Mar 4, 2008مسئول کامنت های زمانه: اصولن مثل اینکه حفظ حرمت مقاله نویس ها برای شما ارزش ندارد. اینکه چرا کامنت من درج نشده، با اینکه در کامنت ها به من اتهام وارد می شود، برای من جای بسی تعجب است. من نمی فهمم، شما به چه اجازه ای کامنت من را درج نمی کنید! وقتی شما به عنوان یک رسانه توانایی حفظ حریم و حرمت مقاله نویس را ندارید، او را وادار به اقدام شخصی می کنید. اگر نمی دانستم این کامنت های اهانت آمیز از کجا پست می شوند، شک می کردم مبادا از جانب خودتان باشد.
-- شهلا شرف ، Mar 6, 2008خانم شرف شما که تاب نقد شدن را ندارید، اصلن چرا می نویسید؟ از قضا باید بگویم که زمانه برای دلگیر نشدن شما بعضی از کامنت هایی را که نوشته می شوند، منتشر نمی کند. خود من یک کامنت نوشته بودم که منتشر نشد.
-- پارسا ، Mar 6, 2008. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
زمانه ـ عدم انتشار بعضی کامنت ها در زمانه برای «دلگیر نشدن» نویسندگان آن مطالب نیست. اگر کامنتی بیش از اندازه و ظرفیت بخش اظهار نظر باشد، از نویسنده آن خواسته می شود مطلب خود را به شکل یادداشتی مستقل و جداگانه ارسال کند. آنچنان که از شما درخواست شد.
. . . . . . . . . . . .