تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

روان‌کاوی رقصی از شاهرخ مشکین‌قلم

داریوش برادری روان‌شناس/ روان‌درمان‌گر

رقص زبان جسم و بهترین بیان‌گر تمناهای جسم و آرزومندی جسم و انسان است. بنابراین به‌گونه تراژیکی منطقی است که وقتی در فرهنگی، چون فرهنگ ما، جسم و تمناهای جسم سرکوب می‌شوند، هم‌زمان رقص نیز سرکوب می‌شود. یا رقص فقط در بخشی از بدن و عشوه در صورت و حرکات محصور می‌ماند و توانایی تحول ندارد و در درون آن دیالوگ و جدل عاشقانه و قدرتمند‌انه میان دو جنسیت و یا علائق صورت نمی‌گیرد، آن‌گونه که در رقص‌های کلاسیک چون فلامینگو یا تانگو و یا رقص‌های مدرن چون هیپ‌پاپ و غیره شاهد آن هستم.


سرکوب جسم و تمنای جسم به معنای آن نیز است که در این فرهنگ کلمات و نواهای موسیقی و رقص برای نشان‌دادن همه احساسات از عشق تا نفرت، از خشم تا هراس، از لمس بیگانگی تا شوق یگانگی رشد نمی‌کنند. زبان و موسیقی و رقص این فرهنگ اسیر یک‌ سری احساسات و اخلاقیات باقی می‌ماند و جسم و قدرت خلاقیتش را مرتب سرکوب می‌کند و یا ناتوان از بیان آن است، زیرا ابتدا بایستی هرچه بیشتر این نواها، کلمات، ارزش‌ها ساخته شوند.

ایجاد این خلاقیت، آری‌گویی به جسم و به تمناهای خویش و تبلور آن در هنر و اندیشه البته تنها بر بستر فرهنگی خویش ممکن است. یعنی هنرمند خلاق دقیقا کسی است که با شناخت بستر فرهنگی خویش و با شناخت مباحث مدرن در این زمینه، هم قادر به شناخت قدرت و ضعف‌ها و کمبودهای نهفته در فرهنگ و زبان و عرصه هنری کار خویش باشد و هم بتواند با پذیرش مباحث مدرن در بستر فرهنگی خویش به تلفیق و ایجاد روایات نو دست یابد و آثاری چندلایه بیافریند، همان‌طور که در نقدم بر «خلاقیت محسن نامجو» و بر رمان جدید «رضا قاسمی» این اندیشه محوری را مطرح کرده‌ام و بر آن اساس نیز به نقد آثار این دو هنرمند پرداخته‌ام.

حال ما در عرصه رقص، در عرصه این هنر سرکوب شده و بهترین تبلور جسم و تمنای جسم ایرانی، شاهد ظهور قدرت‌های نو و روایات نو هستیم که در میان آن‌ها، نقش و جای شاهرخ مشکین‌قلم، نقشی پررنگ و محوری است. من کار همه این دوستان رقصنده و کورئوگراف نو را ندیده‌ام، اما دیدن رقص شاهرخ مشکین قلم به زیبایی نشان می‌دهد که او نه تنها استاد فن خویش است، بلکه دقیقا پی برده است که بایستی به ایجاد روایاتی نو از موسیقی کهن و مباحث کهن دست زند و این‌گونه هنری مدرن و جذاب، چه برای بیننده ایرانی و یا خارجی، بیافریند. این قدرت ثمره سال‌ها کار و آشنایی دقیق با رقص مدرن نیز است که وقتی کمی از بیوگرافی او بخوانیم، با تلاش و زحمت نهفته در پشت این جسم زیبا و رقص مسحورکننده و روایات نو آشنا می‌‌شویم.

هر هنری و خلاقیتی بایستی اما هم‌زمان به نقد کشیده شود تا نکات ضعفش و یا خطرات نهفته بر مسیر خلاقیتش مشخص شود. رابطه میان هنر و نقد یک رابطه دیالکتیکی است. هر چه هنر قوی‌تر، به همان‌اندازه نقد بر او نیز مجبور به قوی‌تر شدن است و هرچه نقد قوی‌تر، به همان‌اندازه هنر و هنرمند مجبور به تحول است.

سمت سوم این بازی را ببیننده و خواننده تشکیل می‌دهد که هرچه ذائقه هنری او والاتر شود، به همان اندازه هنر و نقد نیز مجبور به تحول در یک بازی جاودانه دیسکورسیو و یا بازی جاودانه دیفرانس دریدایی هستند.

نقد رقص مدرن یک رشته علمی خاص است و دارای چشم‌‌اندازهای مختلف از «آنالیز حرکات و پروسه»، «آنالیز دیسکورسیو» یا «نقد روان‌کاوانه» است. من اینجا ،در حد توانم و در حد توان یک مقاله ژورنالیستی، فقط بخشی مباحث اولیه و مهم روانشناختی در این زمینه را به نقد می‌کشم. نقد‌ ذیل در واقع نقدی بر این کلیپ ویدیویی از کارهای شاهرخ مشکین قلم است.

متاسفانه نتوانستم یکی از نمایش‌های کامل هنری او مانند «خیام» و غیره را بیابم. اما این کلیپ که امیدوارم دوستان نیز خود آن را بنگرند، در واقع یک رقص کامل است و به خوبی برای یک بحث اولیه نیازهای ما را برطرف می‌کند. به ویژه که در این رقص نه تنها شاهرخ مشکین قلم یک رقصنده و کورئوگراف درخشان است بلکه زن رقصنده روبروی او نیز یک قدرت جذاب و برابر است.

روایت پنهان در موسیقی کهن ایرانی
در رقص مورد نظر، شاهرخ مشکین قلم به ایجاد یک نمایش و روایت نو بر بستر یک موسیقی اصیل دست می‌زند. طبیعتا همه دستگا‌ه‌های موسیقی ایرانی را نمی‌توان برای رقص مورد استفاده قرار داد، اما برای ایجاد یک رقص مدرن ایرانی و چندلایه، استفاده از امکانات این موسیقی و به ویژه بخش تصنیفی آن، یا دستگاه‌های همراه با دف و تنبک و غیره و یا استفاده از المان‌های رقص فولکوریک و ایرانی ضروری است.


ابتدا بر بر بستر این فرهنگ عاشقانه و عارفانه است که می‌توان روایات نو و زمینی ایجاد کرد، المان‌های مدرن و از فرهنگ‌های دیگر را با آن تلفیق کرد و بنا به توان هنری خویش، هنری نو و مدرن یا پسامدرن ایجاد کرد که برای هر دو جهان غرب و ایرانی جذاب و دیدنی باشد.

شاهرخ مشکین قلم دقیقا این ضرورت و این امکانات را با جسم و دانش خود لمس می‌کند و وارد رقص و نمایش خویش می‌کند. با این تلفیق هم‌زمان گویی او و دیگر هنرمندان مشابه در واقع روایات پنهان و سرکوب شده از جسم و تمناهای انسان ایرانی را آشکار می‌سازنند و دست به یک ساختارشکنی روایت کهن می‌زنند و در روایت کهن ایجاد فضا و جسم‌های نو، روایات نو و بازی نو می‌کنند.

گویی آن‌ها در عین نوآوری هم‌زمان سرانجام عشق ایرانی و دیالوگ را زمینی می‌سازند و یک خواست پنهان نهفته در عشق عارفانه ایرانی را به اجرا می‌آورند. خواستی که نماد آن به ویژه حافظ و یا خیام و یا طنز عبید زاکانی و غیره هستند.

ویدئوی رقص شاهرخ مشکین‌قلم را اینجا ببینید.

برای نقد این رقص بایستی این بخش‌ها را جداگانه در نظر گرفت:

یک: قدرت و توانایی رقصندگی و کورئوگرافی شاهرخ مشکین‌قلم و همراهش
این بخش و نکات قدرت و ضعفش را بایستی یک منتقد آشنا به کورئوگرافی انجام دهد. آنجه از جهت روان‌کاوی مورد توجه است، ترکیب زیبای حالت مردانه و ظرافت زنانه در حالات و رقص شاهرخ مشکین قلم است که بی‌تردید نقشی مهم در جذابیت هنری او ایجاد می‌کند. او مانند یک آدونیس ایرانی بر صحنه طاهر می‌شود و همراه زن او یک رقصنده جذاب و قدرت‌مند و هم‌پا است. این‌گونه یک دیالوگ و رقص پرشور ممکن ‌می‌شود.

دو: چگونگی پروسه و شکل‌گیری دیالوگ بر صحنه رقص
رقص مدرن یک پروسه و یک دیالوگ جسم‌ها و ایجاد انواع و اشکال فضاهای مدرن و چشم‌اندازهای پست‌مدرن بر روی صحنه است. دیالوگ جسم‌ها و ایجاد یک فضای نو دیالوگ و درامای روابط انسانی یک اصل پایه‌ای رقص و نگاه مدرن است. در رقص بالا نیز می‌بینیم که شاهرخ مشکین قلم بر بستر یک آهنگ اصیل و پرشور ایرانی در واقع دست به یک روایت نو می‌زند و رقص پرشور و سماوار عارفانه را به یک دیالوگ عاشقانه دو جنس تبدیل می‌کند و در واقع با این‌کار روایت پنهان و نهفته در فرهنگ ایرانی را برملا می‌سازد و از خطای آن می‌گذرد.

زیرا در زیر همه کلمات عاشقانه و عارفانه ایرانی در وصف خدا، ما همیشه شاهد یک عشق زمینی پنهان و پوشیده هستیم. زیرا عشق همیشه ابتدا زمینی است و بنابراین عارف ایرانی نیز مجبور می‌شود برای بیان عشق الهی خویش از کلمات زمینی چون می و معشوق استفاده کند. در طی زمان و به ویزه نزد حافط این عشق زمینی هر چه بیشتر با عشق الهی گره می‌خورد و عرفان و عشق ایرانی چندنحوی و معنایی و تا حدودی گیتی‌یانه می‌شود. روندی که در نهایت ناکام می‌ماند.

مشکل دیگر اما این است که در روند عارفانه دیالوگ جایی ندارد و یا بس اندک دارد. پرندگان سفر سیمرغ عطار در واقع همراهان هم و شریک سفر هستند و در یک دیالوگ با یکدیگر قرار ندارند. در عرفان ایرانی ما شاهد «شراکت در سفر وحدت وجود» هستیم و نه «دیالوگ و دیدار» جسم‌های فانی و زمینی و نیازمند به عشق و قدرت.

در رقص بالا، شاهرخ مشکین قلم دقیقا این نکات ضعف را بر طرف می‌کند. او از یک ‌سو رقص ایرانی را با المان‌های رقص فلامینگو، هندی، مدرن و غیره تلفیق می‌کند و رقصی مدرن و چندلایه می‌سازد و از طرف دیگر از ابتدای رقص، صحنه پرشور، حماسی و یا عارفانه توسط موزیک ایجاد شد راه، به صحنه روایتی نو و پنهان در این موسیقی، یعنی به صحنه جدل عشق و قدرت عاشق و معشوق تبدیل می‌سازد. در واقع او رقص مدرن را به بستر فرهنگی خویش پیوند می‌زند و این‌گونه خلاقیت می‌آفریند.

مشکل رقص بالا از زمانی شروع می‌شود که در میانه رقص هرچه بیشتر رقص سماع وار و خودمحور و نارسیستی عارفانه بر صحنه حاکم می‌شود و در اینجاست که می‌توان به خوبی دید که چگونه در واقع یک شکست بر روی صحنه اتفاق می‌افتد و دیگربار فضای عدم دیالوگ و جستجوی وحدت وجود نارسیستی بر صحنه حاکم می‌شود. رقصنده زن نیز یا تن یه رقص نارسیستی سماع وار می‌دهد و یا تا حدی در واقع پس زده می‌شود و به حاشیه رقص سماع وار مشکین‌فام تبدیل می‌شود.

حتی اگر مشکین‌فام بخواهد پیوندی میان عشق زمینی و شور یگانگی با هستی ایجاد کند و بر بستر عشق زمینی به شور یگانگی دست یابد، اما عملا این تلاش او به بهای نفی جدل عشق و قدرت عاشقانه و نفی دیالوگ زمینی و چندلایه صورت می‌گیرد. به جای آن‌که بر بستر عشق زمینی، این شور فانی یگانگی با هستی را لمس کند و این رقص پرشور و نارسیستی را در خدمت شور عشق و دیالوگ فانی، ترازیک/کمیک بشری قرار دهد.

با این‌که رقص سمای مشکین‌قلم خود یک رقص بسیار زیبا و دارای عناصر مختلف است، اما پروسه رقص در نهایت اسیر سنت می‌ماند و دیالوگ در نهایت به مونولوگ و توجه بر رقص سمای زیبای مشکین‌قلم بیشتر متمرکز می‌شود و این‌گونه در واقع در نهایت باز هم عشق زمینی و دیالوگ زمینی در پای عشق الهی و شور عارفانه وحدت وجود نارسیستی قربانی می‌شود به جای اینکه شور رقص سماع به دیالوگ زمینی پیوند بخورد و در خدمت او قرار بگیرد.

سه: ایجاد روایتی نو از درون روایت کهن
شاهرخ مشکین قلم با ایجاد رقص مدرن و دیالوگ جسم‌ها در واقع دست به یک روایت مدرن از روایت کهن و عارفانه می‌زند، اما در این رقص در نهایت اسیر سنت و فضای سنتی باقی می‌ماند. او یک فضای نو و جسم‌هایی سمبولیک، زمینی و عاشق و قادر به دیالوگ و جدل عشق و قدرت را وارد فضای کهن عارفانه می‌کند اما نمی‌تواند این فضا را در این رقص نگه دارد و در نهایت رقصش در این اثر، با تمامی زیبایی، به شکل حالت نارسیستی در پی وحدت وجود عارفانه و عاشقانه باقی می‌ماند و جسم سمبولیک و فضای سمبولیک فدای ریبایی شور نارسیستی و جسم نارسیستی می‌شود و دیالوگ به مونولوگ منتهی می‌گردد..

از این ‌رو در روی صحنه ما شاهد یک پروسه شکل‌گیری جسم سمبولیک و قادر به دیالوگ زن و مرد در ابتدای رقص و گذار به یک جسم نارسیستی و خودمحور در انتهای رقص هستیم که با خویش پس‌زدن هم‌زمان زن و زنانگی را و تبدیل شدن جسم و رقص مشکین قلم به محور نهایی رقص را در بر دارد.

موضوع ایجاد روایت نو از درون روایت کهن به این معنا است که بایستی بتوان نه تنها المان‌های مدرن و بخش‌هایی از جسم و تمنای جسم را وارد فرهنگ خویش کرد که در فرهنگ‌های مدرن یا آفریقایی حضور بیشتری دارند، بلکه بایستی بتوان با شناخت حسی و خردی نقاط ضعف فرهنگ خویش، به احساسات و تمناهای سرکوب شده در این فرهنگ اجازه بیان داد.

این‌گونه، یک رقص مدرن بر بستر عارفانه، بایستی نه تنها پروسه و دیالوگ مدرن را حفط کند بلکه بایستی بتواند با استفاده از تکنیک‌های مختلف مدرن از پارودی (نقیضه‌گویی) تا طنز، با ایجاد چشم‌اندارهای مختلف توسط رقص، نور و رنگ و غیره، قادر به بیان خشونت و ضعف نهفته در این فرهنگ و رقص عاشقانه و عارفانه نیز باشد . وگرنه رقص در نهایت به یک رقص جسم‌های نارسیستی و ایجاد یک فضای نارسیستی تبدیل می‌شود و مردم نارسیست‌وار هورا می‌کشند، اما هیچکس نمی‌داند که روایت نوی نهفته در این رقص چیست و فقط رقصنده را می‌بینند.

در این رقص شاهرخ مشکین قلم دقیقا در نهایت ناتوان از ایجاد این روایت نو است و اسیر روایت سنتی و جسم نارسیستی و فضای نارسیستی می‌ماند و خلاقیتش ناتمام می‌ماند. در رقصی دیگر از او بر ترانه «فریاد» شجریان نیز می‌توان بخوبی دید که با وجود المان‌های نو در نهایت رقص اسیر رییایی و روایت رقص سماع باقی می‌ماند. به جای انکه بتواند خشم و هراس نهفته در این ترانه را به اوج جدیدی برساند و یا بخش‌های نگفته در ترانه را با رقص خویش بیان کند.

چهارم: درام جدل عشق و قدرت دو جنس
یک مشکل دیگر رقص بالا ناتوانی در ایجاد درامای احساسی جدل میان دو جنس است. این ناتوانی هم به علت بستر موسیقی است که دارای نواهای لازم برای ایجاد این دراما و فضا نیست و هم به باور من به علت عدم بیان این احساسات و دراما توسط رقصندگان و به ویزه شاهرخ مشکین فام. است.

او در نقش مردانه نمی‌تواند به من بیننده، هراس و عشق و تمنای مردانه در جدل میان دو عشق را آشکار سازد. علت این ناتوانی نمی‌تواند عدم آشنایی او با بازیگری و یا تکنیک باشد. کافی است که دوستان به رقص ذیل از جنیفر لوپز و یواخیم کورتز نگاه کنند تا تفاوت بستر فرهنگی در بیان نواهای جسم و جدل عشق و قدرت زنانه/مردانه و نیز تفاوت توانایی در بیان حالات دیالوگ و جدل زنانه و مردانه و درامای عشق را ببینند. رقص شاهرخ مشکین قلم در این کلیپ و چند کلیپ دیگر بسیار قدرتمند و زیباست اما ناتوان از ایجاد لمس درامای عشق و قدرت زندگی و رابطه دو جنس است.

سخن نهایی
در نهایت به باور من شاهرخ مشکین قلم بایستی مواظب باشد که فضای نارسیستی بدور او ایجاد شده، مانع خلاقیت بهتر او نشود و بتواند به نقد هنر خویش تن دهد. مشکل جامعه ما کمبود نقاد و هنرمند نیست، بلکه مشکل گرفتاری نقادان و خوانندگان و هنرمندان در یک فضای نارسیستی تایید کننده یا نفی کننده و ناتوانی از نگاه پارادکسیکال همراه با تحسین و نقد است. زیرا همان‌طور که گفتم، هنرمند، نقاد و خواننده در یک بازی جاودانه یکدیگر را بازمی‌آفرینند. ازین‌رو برای ایجاد خلاقیت و فضای چالش و دیالوگ بهتر، گذار از این فضای نارسیستی و ایجاد روایات مدرن و نو و توانایی نقد خویش و دیگری لازم است. به امید موفقیت هر چه بیشتر شاهرخ مشکین قلم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

داریوش جان
من ابتدا کلیپ را دیدم بعد مطلبت را خواندم و نقدهایت را به جا یافتم.من در هنر و اندیشه ایرانی معاصر ، یک خطای بنیادین می بینم و آن اینکه عناصر و المان های نو را وارد در ساختارهای و قالبهای کهنه می کنند و به این ترتیب المان های نو را از کارکردشان(تحول) باز می دارند.من بعد از هیاهوهایی که بر سر خلاقیت نامجو شد ترانه هایش را گوش کردم و واقعا اثری از خلاقیت ندیدم.اینکه مثل مشکین قلم عناصر موجود یعنی المان های رقص فلامنکو یا هندی را وارد رقص سماع کنیم ولی در قالب سماع محدودش کنیم یا مثل نامجو اشعار مکرر حافظ و مولانا را در قالب بلوز+موسیقی سنتی ایرانی محدود کنیم که خلاقیت نیست.این نگرش حساب مدارانه به هنر و اندیشه به نظر من نمیتواند خلاقیت نام بگیرد.
از سویی، متاسفانه توانایی و شادابی هنر و اندیشه ایرانی را فقط در قالبهای کهن مشاهده می کنم و این ناامید کننده به نظر می رسد.مشکین قلم آنجا که در قالب سماع فرو می رود بسیار جذاب است و اما در قبال زنی که همراهش است بی تفاوت است.مرد در حالی که در سلوک سماع است زن با عشوه های حاشیه ایش مشغول است نه دیالوگی و نه ابتکار عملی از سوی زن برای استخراج جوش و خروش درونی خود.
داریوش عزیز
مرد اصلا ارتباطی جسمانی و دراماتیک با زن برقرار نمی کند ،چگ.نه است که می نویسی دیالوگی عاشقانه بین این دو برقرار است؟آیا دیالوگ مذکور صرفا دیالوگی تکنیکال نیست؟!مطلبت حرف نداره و مثل همیشه از خواندنش استفاده کردم.

-- نی لبک ، Feb 22, 2008

سلام ني لبک جان. مرسي از نقد دقيقت. درباره اينکه رابطه و ديالوگ به طور عمده تکنيکال است و عنصر اروتيسم و عشق به درون آن کم وارد ميشود، حق داري و منطور من نيز همين است. فقط من اين مبحث را به دو بخش تقسيم مي کنم. اول نشان ميدهم که چگونه او اين ديالوگ جسمها و دو جنس را در فضاي کهن ايجاد ميکند و در هر حال رقص زيبايي را مشترکا ارائه ميدهند که داراي عناصر اروتيک و بيان عشق زنانه/مردانه نيز هست. اما اين حالات ضعيف هستند که من آنگاه اين موضوع را در بخش چهارم و موضوع کمبود دراماي عشقي و در نقش مرد نزد او مطرح مي کنم و از يواکيم کورتز چيزي نشان ميدهم. موضوع ديگر اشاره درستتت به اين موضوع است که المانهاي مدرن در هنگام ورد به سيستم سنتي دچار محدوديت و گاه حالت مسخ شدن ميشوند. تلفيق يک ضروررت است اما کساني که به تلفيق دست ميزنند بايستي بدانند که تلفيق به اين سادگي نيست و سيستم سنتي به راحتي عنصر مدرن را در خويش هضم و سنتي خواهد کرد، اگر مواظب نباشند. موفق باشي ني لبک جان.

-- داريوش برادري ، Feb 23, 2008

هنر و تاریخ اش!
رقص و تاریخ اش!
خلاقیت = روایات و قدرت های نو= پذیرش مباحث مدرن در بستر فرهنگ کهن!
عارف = حافظ - خیام - عبید زاکانی!
عارف زمینی # عارف آسمانی؟!!
عارف = صوفی!!!
سماع = رقص عارفانه!!!
کلمات عشقی فقط زمینی هستند ( آنچه در بهشت کلام الله آمده نیازی به توضیح ندارد- خدا و فرشتگان که زمینی نیستند هم عشق را نمی شناسند)!
از نظر عطار و مولوی جسم فانی است (و نه مطرود)!
سماع رقصی ناقص است (زیرا رقص عشق و قدرت زندگی نیست)!
اشکال در رقاص است که المان های مدرن و پسامدرن را در رقص سماعِ "عارفانه"ی "آسمانی" بکار نمی برد که این رقص را لباس «جنیفر لوپز»ی و«یواخیم کورتز»ی بپوشاند!
اگر مجریان و یا خوانندگان رادیو زمانه آدرسی از تیمارستان سید احمد فردید سراغ دارند، لطفا اینجا بنویسند.
متشکرم
گیسو


-- بدون نام ، Feb 23, 2008

مقاله خوبی بود.

-- علی ، Feb 23, 2008

گيسو جان
تاريخ تجدد ما از اين شبه فرديدها كم به خود نديده است . كساني كه راه هزار ساله را مي خواهند به شبي طي الارض كنند . اينان مقدمه احمدي نژادهايند حتي اگر مقصودشان چنين نباشد .

-- بدون نام ، Feb 24, 2008

مسئولان بخش کامنتهای زمانه متأسفانه برخورد شما با مقاله نویسان درست نیست. شما باید از همکارانتان با عدم درج کامنت های سرشاز ار عقده و بی حرمتی به نویسنده حمایت کنید. چرا کامنت های آدم هایی که حتی جرئت نوشتن نامشان را هم ندارند درج می کنید؟ گامنت هایی که توهین آمیزند و تنها به جهت حسادت نوشته می شوند.

-- نادر ، Feb 24, 2008

من فکر می کنم برای این که ببینیم این ایرادی که آقای برادری به رقص مشگین قلم گرفته اند حقیقتا وارد است یا نه، باید اول ببینیم قصد آقای مشگین قلم از اجرا و طراحی این رقصها چیست؟ اگر قصدشان ارائه ی رقصی مدرن ضمن به کار بردن المانهای سنتی-ایرانی است، خب البته حرف آقای برادری درست است. اما شاید قصد آقای مشگین قلم تنها نشان دادن "عرفان ایرانی" به جهان مدرن است. بی هیچ دخل و تصرفی در مفهوم آن. در این صورت این طراحی و اجرای رقص به اعتقاد من هیچ ایرادی که ندارد هیچ، بلکه کاملا به وضوح و به خوبی مفهوم نهادینه شده در عرفان ایرانی را دارد به نمایش می گذارد! در عرفان ایرانی "زن" و "عشق زن" تنها پیش در آمد یا "ابزار"ی است که به وسیله ی آن عارف به آغوش خدا پرتاب شود و بعد از آن هم فقط خودش می ماند و خدا! بعد از این صعود میمون و خجسته زن یا به کلی حذف می شود و یا مثل این کلیپ همینطوری آن دور و بر ها برای خودش می پلکد!

-- الهه ، Feb 25, 2008

man ham ba nazare nader moafegham keh bayad joloie tohin ra ghereft. manzur az toleranz, tahamole irani ya sili khordane masihi nist.
man fekr mikonam vaghti aghaye moshkin ghalam ahanghe sonati ra ba raghse modern miraghsad, pas midanad keh dar hale yek interpretaion(ravayate no)
ast wa digar raghse khalese sonati nist. haminkeh uo raghs ra bayek zan wa mard anjam midahad, yek taghire mazmune avalieh ast. benabarin enteghade aghaye baradari beh bavare man kamelan dorost ast.

-- omid ، Feb 26, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)