تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

وقتی که اندیشیدن، عمل دگراندیشانه است

کارلین رومانو۱


دکتر رامین جهانبگلو

چرا به جای این‌که هیچ چیزی رخ ندهد، اتفاقی دارد می‌افتد؟ چرا در یک روز پنجشنبه‌ی اواخر نوامبر، «روز جهانی فلسفه» در کلان‌شهری زیبا و غریب برگزار می‌شود، اما در بقیه‌ی روزهای سال جست‌وجو در پی «روز جهانی اقتصاد» یا «روز جهانی ادبیات تطبیقی» بی‌حاصل است؟

ممکن است فکر کنید که قدمت، مزایای خودش را دارد؛ اما «روز جهانی فلسفه» که سال گذشته در رباط در مراکش برگزار شد و سال قبل از آن در سانتیاگوی شیلی، قدمتش تنها به سال ۲۰۰۲ می‌رسد.

توضیح این امر به یونسکو باز می‌گردد که بسیاری از آمریکایی‌ها فکر می‌کنند یک نهاد وابسته به سازمان ملل است که در پاریس مستقر است؛ ولی مسئول حفاظت از بناهای تاریخی است. ایالات متحده‌ی آمریکا ممکن است چند سال پیش دوباره به یونسکو پیوسته باشد؛ ولی اصلاً به این معنا نیست که ما توجهی به آن می‌کنیم.

این نهاد که بودجه‌اش در حدود بودجه‌ی یک کالج آمریکایی متوسط است، بیش از هر دولت یا نهاد غیردانشگاهی به فلسفه توجه دارد. یونسکو از زمانی که همایش شکل‌گیری آن در سال ۱۹۴۶ برگزار شد و شرکت‌کنندگانی چون ژان پل سارتر داشته است، از این اصل پیروی کرده است که «آموزش فلسفی با تربیت ذهن‌های آزاد و اهل تأملی که قادر به مقاومت در برابر اشکال مختلف تبلیغات، تعصب‌ها، انحصار و نابردباری هستند، سهمی در پیش‌برد صلح دارد» و این اصل هدفی است که یونسکو بر سر آن هیچ سازش و مصالحه‌ای نمی‌کند.

در طی سال‌ها، یونسکو بیش از هر نهاد دیگری تلاش کرده است تا از جایگاه مستمر فلسفه در جهان گزارش‌هایی ارایه کند. یونسکو در سال ۱۹۹۵ «فلسفه و دموکراسی در جهان» را منتشر کرد که تحقیقی گسترده است که توسط ستون‌نویس فلسفه‌ی لوموند، روژه پل دروآ انجام شده بود.

امسال، در استانبول، رییس فعلی فلسفه‌ی یونسکو، موفیدا گوچا، از «فلسفه: مدرسه‌ی آزادی» رونمایی کرد که گزارشی خواندنی و مشتمل بر ۲۷۸ صفحه است از تدریس فلسفه در سراسر جهان. این گزارش از «نقش فلسفه به عنوان پناهگاهی در برابر خطر مضاعف ارتجاع و افراطی‌گری» ستایش می‌کند.

«روز جهانی فلسفه» که جلسات‌اش همیشه به روی عموم باز است، ثابت کرد که با پیشنهاد لوآنا کوچورادی، پیشکسوت فلسفه‌ی ترکیه، این برنامه ادامه‌ای طبیعی از تعهد یونسکو است. این برنامه که در سه سال نخست در مقر این سازمان در پاریس برگزار شده است، اکنون سالانه از یک کشور به کشور دیگر می‌رود. سال آینده این دیدارها در پالرموی ایتالیا برگزار خواهد شد.

به اختصار، یونسکو با قدیمی‌ترین حرفه‌ی علمی جهان برخورد خوبی دارد. اما «روز جهانی فلسفه» که پر است از اندیشمندانی که سه روز در هتل باشکوه مرمره اقامت می‌گزینند - کسی نگفته که فیلسوفان شمردن نمی‌دانند - می‌تواند پر از کاریکاتور هم باشد.

چنان‌که می‌بینید این سازمان هرگز کاری درجه‌ دو نمی‌کند - حداقل با این همه مقرری که از کشورهای عضو به آن می‌رسد. امسال ضیافت شامی پر زرق و برق در بسفور تدارک دیده شده بود و پس از آن جلسه‌ی افتتاحیه‌ی صبح با عنوان «گفت‌وگو: میان چه کسانی و بر سر چه؟» برگزار شد. وقتی که کسی با دقت به سخنرانان گوش نمی‌داد، حضار می‌توانستند به کنسرت ویژه‌ی ارکستر فیلارمونیک استانبول بروند که تنها برای آن‌ها در مرکز فرهنگی عظیم آتاتورک اجرا می‌شد.

تا به حال ندیده‌اید که تعداد اعضای یک ارکستر سمفونیک از شنوندگان‌اش بیشتر باشد؟ مهم نیست - یونسکو این‌ها را در شمار نمی‌آورد؛ چون میهمان‌نوازی‌اش کریمانه‌تر از این‌هاست.

اما وسوسه‌ی شکاکیت با حضور اندیشمندانی ۴۵ ساله فروتنی که سرش رو به طاسی است، بر هم خورد. او در میزگرد سالن ابن رشد با عنوان «پاسخ به پرسش: سکولاریزم چیست؟» شرکت کرده بود.


دکتر رامین جهانبگلو

شاید این نام را به جا بیاورید - رامین جهانبگلو، فیلسوف ایرانی که به خاطر همایش‌های دلیرانه‌اش که پل‌هایی میان شرق و غرب لیبرال می‌ساخت، نگاه‌ها را به سوی خود جلب کرده و رسولان برجسته‌ی آزادی بیان در غرب همچون یورگن هابرماس را به تهران دعوت کرده است.

در آوریل سال ۲۰۰۶، جهانبگلو در فرودگاه تهران بازداشت شد و در زندان هولناکِ اوینِ تهران به سلول انفرادی رفت. مقامات و مطبوعات دولتی او را متهم به «جاسوسی» و تلاش برای براندازی جمهوری اسلامی کرده بودند.

رامین جهانبگلو پیش از بازداشت به عنوان محقق میهمان در «مرکز مطالعه‌ی جامعه‌های در حال توسعه» در دهلی نو منصوب شده بود. او که از پشت لپ‌تاپی در مرکز مطبوعاتی هتل مرمره گفت‌وگو می‌کرد، توضیح می‌دهد که علاوه بر این متهم به «تماس با بیگانگان» نیز شده بود.

او با اندکی شگفتی و دل‌سردی می‌گوید: «می‌دانید که در ایران جمعیتی از افغان‌ها زندگی می‌کنند. افغان‌ها هم بیگانه هستند. اگر فردی افغان با شما تماس بگیرد، معنایش این است که با بیگانگان در تماس بوده‌اید. فکر کردم این حرف خیلی چرند است.»

ملاها یقیناً یک فیلسوف به چنگ آورده بودند - اندیشمندی تحصیل‌کرده‌ی سوربن که بیش از ۲۰ کتاب منتشر کرده است و خود را از طرف‌داران پرشور لیبرالیسم آیزایا برلین و همچنین فعالیت سیاسی غیرخشن گاندی و دالایی لاما می‌داند.

او ۱۲۵ روز در یک سلول ۳×۲ متر بدون پنجره محبوس بود و مرتب با چشم‌های بسته از او بازجویی می‌شد.

اوایل پنج شش مرتبه قرآنی با ترجمه‌ی فارسی را که مقامات به او داده بودند، خوانده بود. او می‌گوید: «برای من، نفس مطالعه رهایی‌بخش بود و راهی برای خارج شدن از سلول.» پس از حدود ۴۰ روز، مقامات اجازه دادند همسرش با او ملاقات کند و زندگی‌نامه‌های گاندی و نهرو را برای او بیاورد. این دو نفر هر دو مدتی را در زندان سپری کرده بودند.

جهانبگلو توضیح می‌دهد که: «من هرگز محاکمه نشدم. هیچ وقت وکیل نداشتم ... خودم باید برای حفظ سلامت روانی‌ام مبارزه می‌کردم.» او بیش از ۲۰۰۰ جمله‌ی قصار را روی جعبه‌های دستمال کاغذی و بیسکویت یادداشت کرده بود که تنها بعضی از آن‌ها را توانسته بود با خود از زندان بیرون بیاورد.

جهانبگلو می‌پذیرد که می‌دانست فعالیت‌های غرب‌گرایانه‌ی او خطر دارد؛ اما هرگز توقع روبه‌رو شدن با «زندان انفرادی» را نداشته است: «بیشتر کسانی که قبلاً بازداشت شده بودند، فعالان دانشجویی یا فعالان زن بودند ... وقتی یکی مثل من بازداشت شد، همه حیرت کردند.»

او در ادامه می‌گوید: «کار فلسفه کردن در کشوری مثل ایران، مانند بسیاری از کشورها، کارِ دگراندیشانه کردن است ... اما فلسفه برای من از سقراط به بعد اساساً یعنی دگراندیشی. و این دگراندیشی به خاطر جمهوری اسلامی نیست. فلسفه به شما می‌آموزد و شما هم به دیگران یاد می‌دهید که چگونه متفاوت فکر کنید و چگونه سؤال بپرسید و انتقاد کنید.»

در پاسخ به این سؤال که آیا شکنجه شده بود یا نه، جهانبگلو می‌گوید: «نه» و سپس می‌افزاید: «اما زندان انفرادی خودش نوعی شکنجه است. شکنجه‌ی روانی است. زندگی کردن در جایی بدون پنجره که هیچ وقت نمی‌دانی کی شب است و کی روز، بسیار سخت است.»

از او می‌پرسم آیا جهانبگلو برای افشای اسامی به بازجوهایش تحت فشار بوده است؟ او سرخوشانه می‌خندد و می‌گوید: «به هیچ وجه هیچ اسمی را نمی‌توانستم لو بدهم. چون اگر درگیر فعالیت سیاسی نباشی، اسم چه کسانی را لو می‌دهی؟ می‌شود اسم هایدگر یا افلاطون و ارسطو را لو داد!»


دکتر رامین جهانبگلو

و ناگهان در ۳۰ اوت ۲۰۰۶ همه چیز تمام شد - پس از اعتراض‌های ایرانیان خارج از کشور و داخل ایران، و فشار از سوی اتحادیه‌ی اروپا و نامه‌ای سرگشاده برای آزادی او که صدها روشنفکر امضا کرده بود. او می‌گوید: «یک روز آمدند و گفتند خانواده‌ات پول وثیقه را داده‌اند و آزادی که بروی.»

یک رنجش نهایی باقی ماند: مقامات او را وادار کردند که بیانیه‌ای صادر کند و در آن اعتراف کند که به شیوه‌ای عمل می‌کرده است که می‌توانسته‌ به سازمان‌های غربی کمک کند تا «انقلابی مخملی» در ایران صورت دهند.

جهانبگلو مدعی است که تنها با صداقت درباره‌ی عقایدش و دعوت‌هایی که از او شده و کنفرانس‌هایی که ترتیب داده، صحبت کرده است؛ اما همچنین با توجه به حبس و آزادی‌اش، اذعان می‌کند که: «آدم همیشه کمی از خودش بیزار می‌شود ... سخت است که آدم قهرمان باشد و قهرمان باقی بماند ... چون یک جایی همیشه به تصویری که خودت از خودت داری خیانت می‌کنی.»

این اندیشمند مسلمان‌زاده‌‌ای که در اعتقادی لیبرال و بی‌خداست، می‌گوید که این موقعیت دشواری را تا حدود به خاطر مطالعات قبلی‌اش درباره‌ی اردوگاه‌های کار اجباری و اندیشمندان زندانی از سر گذرانده است - او دو مرتبه از آشویتس دیدن کرده بود.

او می‌گوید که این‌ها به او آموخته بود که باید «در جستجوی بشریت نهفته در پشت این رفتار ضدانسانی باشد» و مهم‌ترین تکلیف یک فیلسوف این است که با خشونت، نابردباری و رفتار ضد بشری مبارزه کند.

جهانبگلو سخت به دالایی لاما احترام می‌گذارد؛ از آن‌جا که این رهبر تبتی شفاهاً طرف دیگر صورت‌اش را برای سیلی خوردن جلو می‌آورد و در عین حال به خاطر مردم‌اش مبارزه می‌کند.

او معتقد است که کار لی بولینجر رییس دانشگاه کلمبیا اشتباه بوده که محمود احمدی‌نژاد رییس جمهور ایران را به مورنینگ‌ساید هایتس دعوت کند و سپس به او اهانت کند. جهانبگلو می‌گوید: «می‌دانید، طرف خشونت ایستادن غلط است: چه خشونت لفظی باشد، چه خشونت اخلاقی و چه خشونت نظامی.»

این استاد خوش‌مشرب، که هم شهروند کاناداست و هم شهروند ایران و بهار امسال شروع به تدریس فلسفه‌ی سیاسی در دانشگاه تورنتو می‌کند، مدتی به قید وثیقه آزاد است. هر لحظه‌ای، ایران می‌تواند خواهان برگزاری دادگاهی برای او شود.

او از اکتبر ۲۰۰۶ که اجازه‌ی خروج از کشور یافته به ایران باز نگشته است. کار او در هند منجر به سه کتاب شده است که به زودی منتشر می‌شود: «کشاکش نابردباری‌ها» «نگاهی نو به هند» و «روح هند.»

جهانبگلو تأکید می‌کند که: «می‌خواهم این روشن باشد که من به هیچ وجه خودم را آدمی تبعیدی حساب نمی‌کنم. چون نمی‌خواهم در تبعید باشم. می‌خواهم ارتباطاتم را با ایران حفظ کنم. خانواده‌ی من در ایران هستند؛ همسرم و دخترم، مادرم و دانشجویانم، آپارتمانم و بخشی از زندگی من در ایران است.»

برای جهانبگلو، «روز جهانی فلسفه» جوک نیست؛ اتلاف وقت و پول نیست. این برنامه گواهی است بر فعالیتی عقلانی که او سرسختانه از آن دفاع می‌کند و برنامه‌ای است که به نظر او هرگز روح استقلال انتقادی‌اش را تسلیم نمی‌کند؛ نه تسلیم میله‌های زندان و نه تسلیم تجارت و بازار.

او هنگام خداحافظی با این آشنای تازه می‌گوید: «نمی‌دانم مردم امروز چه برداشتی از من دارند.» در نگاهِ من، او آدمی نیست که آزادی حضور در یک میزگرد، در هتلی دل‌پذیر و بیان آن‌چه را که به آن می‌اندیشد، شوخی بگیرد.

----------------------
۱- کارلین رومانو ستون «منتقد رها از بند» را برای کرانیکل می‌نویسد و منتقد ادبی «فیلادلفیا اینکوایرر» است و در دانشگاه پنسیلوانیا مدرس فلسفه و تئوری رسانه است.

----------------------

منبع: When Thinking Is a Dissident Act

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

در این وانفسای اندیشیدن که هر کلامی جرماست، گوش ها مشتری زبان ها نیستند و زبان تو به زبان دیگری ترجمه می شود، روزنامه کیهان پاورقی ای را درباره رامین جهانبگلو آغاز کرده است که آن را پیام فضلی نژاد می نویسد. فضلی نژاد همان کسی است که در زمان بازداشت رامین جهانبگلو گفته بود در سایتش که جهانبگلو جاسوسی سایبر کرده و گروههای فحشا در یاهو را راه انداخته است. متاسفانه فکر می کنم روزنامه کیهان میخواهد شرایط را برای بازگشت رامین و امثال او به ایران غیرممکن کند تا آنها پشت دستشان را داغ کنند که دیگر حرف لیبرالیسم و آزادی بزنند.

-- بدون نام ، Dec 19, 2007

wow, what a bad translation.

-- بدون نام ، Dec 19, 2007

There is not any reference to the original text.
-------------
زمانه: از تذکر شما ممنون. اضافه شد

-- moodie ، Dec 20, 2007

kheili mamnoon, kheili ghashang bood

-- malile ، Dec 21, 2007

ترجمه روان و خوبي بود. مطلب هم جذابيت خواندن را داشت.

-- ماني جاويد ، Dec 21, 2007

Mr. Jahanbegloo was not arrested for being a thinker, but for his co-operation with National Endowment for Democracy, an infamous American government-funded organization whose mission is to destablise countries with whom the US has problems. It was launched by Reagan to help Eastern Europian countries to topple their sociialist governments. It was also behind the 2033 coup in Venezuella against Chavez. Recently they have paid a lot of attention to Iran and Mr. Jahanbegloo was helping them how to better intervene in Iran and destabilise its system.
NED has a terrible reputation even in the US as a dogdy think-tank too close to senior intelligence analysts and officers and American academics aviod any type of association with it.

-- Sara Vakil ، Dec 22, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)