روانکاوی ترس، «ترس از ترس» و «ترس شیرین»
داریوش برادری کارشناس ارشد روانشناسی/ رواندرمانگر
«ترس» یک احساس کاملاً آشنا برای یکایک ما انسانهاست. همه ما هم حالات فیزیکی ترس، چون حبس نفس یا تند نفس کشیدن، هیجان جسمی و یا فلج شدن از ترس، عرق کردن، لرزیدن، فرار کردن، اضطراب، سرگیجگی و غیره را میشناسیم. در حیوانات و انسان حس ترس در واقع یک حس دفاعی است و حکایت از امکان خطر و دردی میکند. اما احساس ترس بشری، چیزی ورای یک حس طبیعی است؛ زیرا این احساس آغشته با تصورات، آرزوها و حالات وجودی و خاص انسانی است. از این رو او یک احساس انسانی است.
برای ورود به جهان چندفاکتوری و چندچشماندازی ترس بشری و حالات مختلف آن و بیماریهای مختلف ناشی از آن، بایستی ابتدا متوجه این اصل پایهای باشیم که ترس همیشه به شکل «ترس از چیزی» است و به دو شکل عمده ظاهر میشود. یا این ترس به شکل «هراس یا فوبی» از یک پدیده مشخص مثل هراس اجتماعی، یا هراس از حیوانات است و یا به شکل دیگر ترس، یعنی به شکل « رس» از یک موضوع نامشخص و مبهم مثل «بیماری ترس و یا وسواس» است.
دکتر موللی « فوبی» را «ترس مرضی» ترجمه کرده است و «ترس» را اضطراب ترجمه کرده است۱. اما من به دو ترجمه «هراس» از مار و «ترس» از تاریکی بیشتر علاقه دارم و به این شکل از آنها استفاده میکنم. حال چهار چشمانداز ترس و هراس را باز میکنیم و سپس به راز «ترس شیرین و قدرتمند و چندلایه» و هنر ترسناک و جذاب پی میبریم.
تفسیر رفتارگرایانه هراس یا فوبی یکی ار روشهای رواندرمانی موفق در مقابله با هراسهای بیمارگونه چون هراس از محیط بسته و آسانسور و یا هراس از هواپیما و مار، شیوههای مختلف «رفتاردرمانی» کلاسیک، کاربردی و یا ذهنی (شناختی) است. در نگاه مکاتب مختلف رفتاردرمانی، اصولاً سؤال اولیه این است که بیمار از «چه» هراس دارد. این مکتب علت این هراس را یا ناشی از حالت «شرطی شدن بیمار» به علت یک تجربه کابوس وار مانند گرفتاری چندساعته در آسانسور میداند؛ یا هراس از هواپیما و مار را ناشی از «یادگیری اجتماعی» و دیدن ترس افراد مورد اعتماد از این موضوعات و یادگیری هراس میبیند. یا هراس ناشی از ایجاد پیوندهای ذهنی میان موضوعات مختلف مانند یک امتحان و تصور شکست و بیآبرویی و ایجاد هراس از امتحان است. از این رو نیز این شیوه رواندرمانی سعی میکند به انواع و اشکال مختلف، بر این حالت «شرطی شدن» و یا بر تصورات فاجعهآور و پیوندهای ذهنی ترسساز چیره شود.
سه شیوه عمده این سیستمهای رواندرمانی به شرح ذیل است که البته به اشکال مختلف میتواند صورت گیرد. در حالت اول، شخص بیمار به همراه رواندرمانگر به شکل یک دفعه و یا گام به گام با موضوع هراسناک مثل موش یا جمعیت روبهرو میشود تا بدین شکل هراس قدرتش را از دست بدهد.
در حالت دوم، به شیوه «عدم حساسیت سیستماتیک» و با تمرینات رفع هیجان و حساسیت، رواندرمان به بیمار کمک میکند که هراس و اضطرابش را به کنترل خویش در آورد و سپس گام به گام به موضوع هراسانگیز نزدیک شود.
در حالت سوم و شیوه موفقیتآمیز «رفتارگرایی ذهنی» سعی میشود که ابتدا با گفتوگو موضوع هراس مشخص شود و سپس با تمرینهای ذهنی هراس به کنترل شخص در آید. یا پیوند میان موضوع هراس مانند جمعیت و تصورات و حالات هراسناک چون لرزش، وحشت و تصورات وحشتانگیز شکسته شود.
یکی از شیوههای جالب این راه سوم، شیوه «عملکرد پارادوکس» است. در این حالت، برای مثال به بیماری که از عنکبوت میترسد، میگویند که خیال کند در تختش دراز کشیده است و ناگهان یک عنکبوت از بالا رو تنش میافتد. سپس یکی دیگر و باز هم یکی دیگر، تا جایی که تمام تخت و اطاقش را عنکبوت پر کند. به زبان ساده بیمار از لحظهای به بعد به خود میگوید که «آب از سر گذشت، چه یک وجب و چه صد وجب» و کمکم حساسیتش را از دست میدهد. البته توجه به تحمل و توان بیمار در این زمینه امری مهم است.
شیوه رفتاردرمانی در درمان هراس یا فوبی موفقیت زیادی نشان میدهد و در حالی که در درمان «ترس نامشخص» و بیماریهایی چون وسواس و وحشتزدگی مداوم یا مقطعی موفقیت روانکاوی بیشتر است. مشکل شیوه رفتاردرمانی این است که به علل ماهوی و «چرای» نهفته در پشت هراسها نمیپردازد. چون این هراسها میتوانند در واقع بیانگر معضلات روانی و یا ارتباطی دیگری نیز باشند.
پس به ناچار بعد از مدتی بیمار میتواند به یک «هراس تازه» مبتلا شود و این دفعه از بلندی بترسد؛ زیرا مشکل اساسیاش حل نشده است. از این رو نیز بسیاری از رواندرمانگرهای مدرن در واقع از یک شیوه چندسیستمی و ترکیبی استفاده میکنند و قدرتهای مکاتب مختلف را به شیوه خویش با یکدیگر ترکیب میکنند.
تفسیر روانکاوانه ترس در نگاه فروید، هر ترسی در واقع یک «آژیر خطر» است و به فرد نشان میدهد که در درونش احساسات و عواطف خطرناکی در حال سر باز زدن و نمایان شدن هستند که بهایش تنبیه توسط دیگران و اولیاء یا تنبیه درونی توسط اخلاق است۲. این تنبیه در ذهن کودک و یا بیمار به معنای تهدید به «کستراسیون» و لمس هراسهای دوباره گره ادیپ در انسان است.
او دوباره احساس میکند که اگر به این اشتیاقات اروتیکی یا خشمآمیز خویش تن دهد، توسط محیط بیرون یا اخلاق درون تنبیه میشود و یا محکوم به از دست دادن عشق و احترام افراد بیرونی و یا تصاویر درونی پدر و مادر خویش است. از این رو «من» انسان با ایجاد حس ترس و اضطراب این احساسات را سرکوب میکند. اما سرکوب نهایی هیچ وقت ممکن نیست. مهم تبدیل این اشتیاقات به تمناهای سمبولیک اروتیک و خشمگینانه و در چهارچوب قانون و یا «نام پدر» است.
به این دلیل بیمار گرفتار به «وسواس تمیزی» مرتب میخواهد در واقع خشم و اشتیاقات ممنوعه خویش را پاک کند و مرتب حدس میکند که باز هم آنها حضور دارند، پس باید مرتب میز را پاک کند و یا دستهایش را بشورد. یا ناآگاهانه به کمک مکانیسمهای دفاعی سعی در سرکوب کردن این احساسات میکند.
برای مثال در حالت وسواس مرتب با کمک مکانیسم دفاعی «توجیه عقلی» میخواهد به خود بگوید که وسواسش منطقی است. لکان در وسواس در واقع تلاش ناآگاهانه بیمار را میبیند که معتقد است تمنایش غیر قابل ارضاست و نمیتواند این اشتیاقات خویش را به تمناهای سمبولیک قابل ارضا مبدل سازد۳.
در حالت هراس و فوبی، این خطر درونی که بایستی پس زده شود، حالت برونی و واقعی مییابد و فرد هراسمند از مار و یا از محیط باز، در واقع ناآگاهانه در مار و محیط باز تبلور احساسات ترسناک خویش به دنبال قتل پدر یا رقیب و نیش زدن او و خطر سر باز زدن اشتیاقات اروتیکی خویش در محیط باز را میبیند.
از این رو موضوع ترسناک مثل مار هم نماد پدری است که به بیمار میگوید بایستی احساساتش را قانونمند و مرزدار سازد؛ وگرنه تنبیه میشود و هم میل خشم و اشتیاق اروتیکی اوست که میخواهد هر مرزی را بشکند و قانون و پدر را نیش زند و به اشتیاقات نارسیستی و اروتیکی خویش تن دهد. از این رو این هراس هم ترسناک است و هم هراس درنده است۴.
لکان در واقع تئوری فروید را تکامل میبخشد و نشان میدهد که اساس ترس و نیز بیماری ترس را نوعی رابطه خیالی با یک عشق مطلق، مانند رابطه کودک با مادر تشکیل میدهد. کودک و یا انسان در حال ترس و وحشت شدید، در واقع احساس درماندگی و تنهایی عمیق میکند و این حسرت و درماندگی و «دیده نشدن» او را فلج میکند و یا به وحشت عظیم میافکند۵.
در حالت اختلالات بیمارگونه ترس و وحشت، در واقع فرد هنوز در مرحله «آینه» و رابطه شیفتگانه/متنفرانه نارسیستی با «غیر» و یا با دیگری باقی مانده است. از این رو یا مسحور نگاه و تصویر «غیر» واقعی یا خیالی است، یا وحشتزده از خلاء کمبود اوست.
او هراسناک از نگاه خشمگین و خطرناک مادر و پدر واقعی یا خیالی است و یا مثل انسان هیپنوتیزم شده اسیر نگاه مسحورکننده آینه خویش است و یا نگاهی وحشتانگیز میبیند و احساس میکند که چیزی او را میبلعد و از این رو جیغ میکشد. در حالت هراس و فوبی این رابطه مسحورانه/هراسناک، به یک موضوع خارجی چون هراس از مار یا موش پیوند داده میشود که فرد را هم دچار ترس و هم اسیر و مجذوب این ترس و اضطراب میسازد.
موضوع روانکاوی تبدیل ترس و اشتیاقات خویش به قدرتهای مرزدار اروتیکی و خشمگینانه قابل تحول خویش است. یا در حالت پسامدرنی و لکانی، تبدیل مار ترسناک خویش به یک هویت تازه و «مار خندان و زیرک» خویش و توانایی تن دادن به تمناهای اروتیکی و عشقی خویش در محیط باز و ایجاد دیالوگ است؛ بدون آنکه اسیر ترس از محیط باز و یا بیشرم شویم. زیرا تمنا روی دیگر قانون است و انسان یک کثرت در وحدت متحول است.
چشمانداز فلسفی ترس کیرکه گارد در کتاب معروفش «مفهوم ترس» نشان میدهد که ترس در واقع یک احساس اساسی و اگزیستانسیال بشری است و با فردیت و آزادی بشری پیوند تنگاتنگ دارد۵. او با مثالی جالب حالت ترس را نشان میدهد که من مثال «پریدن از تخته پرش» و لمس ترس او را به شکل دیگری مطرح میکنم.
فرض کنید که در کافهای نشستهاید و چند میز آنطرفتر مرد یا زنی زیبا را میبینید که میخواهید به سمتش روید و او را به گفتوگو دعوت کنید. در کجا بیشتر از هر موقع احساس ترس میکنید؟ در حین بلند شدن، در میان راه و یا در حین بیان خواست خویش؟
به قول کیرکه گارد، اوج حس لمس ترس در میان راه و در حالت خلاء است. زیرا در این خلاء و هیچی، امکانات مختلف نهفته است و لمس این امکانات مختلف و لمس آزادی بشری به شیوه لمس حس ترس صورت میگیرد. در میان راه شما امنیت را از دست دادهاید و حال ترس و نگاه دیگران بر خویش را احساس میکنید. از این رو یا از میان راه برمیگردید و یا ناتوان از حرف زدن میشوید و یا سرانجام خواستتان را بیان میکنید.
از این رو به قول کیرکه گارد ما ترس نداریم؛ بلکه ترس هستیم. ترس احساس همراه فردیت و آزادی بشری است و پیوند تنگاتنگ با ایمان و دیالوگ بشری دارد. انسان با «یادگیری ترسیدن» به لمس امکانات و آزادی و فردیت خویش و نیز به پارادوکس ایمان و ضرورت ایمان دست مییابد.
مکتب «پدیدارشناسی» اما نکته مهم دیگری را مطرح میکند. لیوتار در کتاب «پدیدارشناسی» نشان میدهد که وقتی ما با ترس خویش روبهرو میشویم، همزمان به قول مرلوپونتی به ترسمان معنا و شکل و تفسیر میبخشیم؛ زیرا شناخت از ترس غیرمستقیم است۶. ما ترس را میسازیم و میتوان در یکایک ترسهای ما نوعی سناریو دید که ما آن را ساختهایم. مثل سناریو انسانی که مرتب حس میکند بیمار است و مرتب به ضربان قلبش فکر میکند و از این رو ضربان قلبش و ترسش مرتب بالا میرود.
لکان با قبول این نگاه پدیدارشناسانه ، همزمان به خطای پدیدارشناسی اشاره میکند که ما هر تفسیری و هر معنایی به ترس و هراسمان نمیتوانیم دهیم بلکه این تفسیر و معنا بایستی بر اساس آرزومندی نهفته در درون ترس و هراسمان باشد۷. به این دلیل نیز ترس همیشه در عین ترساندن، مانند آهنربا جذاب و قدرتمند است. زیرا در خویش آرزومندی فردی و تمناهای او را در بر دارد. از این رو ما از تاریکی، از فیلم ترسناک و وحشتانگیز هم میترسیم و هم لذت میبریم زیرا او برای ما یک «آشناغریبه» است و آرزوهای پنهان ما را در بر دارد. از این رو وقتی به چیزی مینگریم که ما را میترساند، در همان لحظه احساس میکنیم که او نیز و یا کسی از درون این خانه تاریک به ما مینگرد و نگاهش ما را مجذوب و یا فلج میکند. آلفرد هیچکاک استاد بیان این حالات مختلف ترس بود.
ترس از ترس روانکاوی در مسیر تکاملش از نگرش «از چه میترسیم» و «چرا میترسیم» به اهمیت «چگونگی ترس» و نوع رابطه با ترس و چگونگی سناریو ترس در نگاه مکاتبی چون گشتالت تراپی و یا نگاه لکان، دلوز و غیره دست مییابد. یعنی موضوع مهم در باب ترس این است که ما «چگونه» و «چه نوع» رابطهای با ترس خویش داریم و چگونه سناریو ترس و هراس خویش را میآفرینیم.
با چنین نگاهی نیز میتوان دید که در بسیاری مواقع ما «ترس از ترس» خویش داریم، ترس از اضطراب، ترس از وحشت خویش داریم و اولین کار و اساسیترین کار، رهایی از «ترس از ترس» خویش است؛ تا بتوانیم اکنون رابطهای نو با ترس و اضطراب و وحشت خویش برقرار سازیم و به قول فریتزپرلز پایهگذار گشتالتتراپی، ترسمان را به «هیجان لحظه و دیدار» و قدرت حرکت و آرزومندی تبدیل سازیم.
«هیچی ترسناک» را به «هیچی بارور و خلاق» تبدیل سازیم، سناریو و رابطهای نو و بالغانه با ترس و هراس خویش بیافرینیم. زیرا ترس در نهایت به معنای حبس نفس، تنگ کردن مسیر و شدت احساسی ارتباط، دیالوگ با خویش و معشوق و با رقیب است. پس با رهایی از ترس از ترس، به هیجان زندگی و عشق و قدرت دست یابیم۸.
ترس شیرین، از رنگهای مختلف ترس تا ترس قدرتمند و هنر ترسناک طبیعی است که برای درمان بیماریهای روانی وسواس و ترس و هراس شدید بایستی به رواندرمانگری تن داد. اما میتوان با ایجاد ارتباطی نو و سمبولیک با ترس و هراس خویش، به قدرت و امکانات نو، به «ترس شیرین» به «ترس جذاب» به توانایی لمس رنگهای مختلف ترس و ایجاد تفاسیر و قدرتهای مختلف خویش از ترکیب ترس و عشق، ترس و قدرت و دیگر احساسات خویش دست یافت.
گام اول در این مسیر، به قول کیرکه گارد، آری گفتن به ترس خویش است. پس به قول او ترس شویم و این گونه به «ترس شیرین، عشق و ایمان شیرین و پارادوکس و لرزان» بشری دست یابیم.
گام دوم این است که از یاد نبریم که ما همیشه در تفسیر و سناریوی خویش از زندگی و ترس میزییم. معنایی که در ارتباط با زندگی و سرنوشت ماست.
در گام سوم با آری گفتن به سرنوشت و تفسیر خویش، ترس خویش را به هزار رنگ لمس و بیان کنیم و او را به قدرت خویش تبدیل سازیم و به کمک رنگها و تفاسیر مختلف ترس و وحشت خندانمان، به اوج بازی عشق و قدرت و دیالوگ دست یابیم.
با چنین ترس شیرین و خندانی شما میتوانید هم بر خطای شرقی و اهریمنی و ضعیف خواندن ترس غلبه کنید و هم بر خطای مدرن و تلاش برای بیخطر کردن ترس چیره شوید. اکنون میتوانید با احساس علاقه به معشوق و یا به «غیر» با خنده به سوی او روید و در هر گام شکلی از دلهره و ترس و قدرتی نو را تجربه کنید و با توان خویش حالتی از «کازانوای خندان و پراحساس»، «عاشق خندان و یا ایمان سبکبال» را بیافرینید. زیرا معشوق و مسیر متفاوت است.
یا حتی چون زنی زیبا و خندان با نگاه این مسیر را روید و تمنا و دلهره و خرد تمنا را لمس و بیان کنید و «اغواگری خندان» شوید. در آخر باز هم بخشی از ترس میماند که غیر قابل تفسیر و ترسناک است و این بخش را نیز بایستی چون نماد آزادی و معمای زندگی و انسان پذیرفت و گاه به گاه ترسید، لرزید و وحشت کرد، پا به فرار گذاشت و در انتها خندید و آن را به هنر و خلاقیتی نو تبدیل ساخت.
۱ و ۴- واژگان فروید. پل - لوران اسون. ترجمه دکتر موللی. ص. ۳۲ و ۵۳
۲- Moderne Psychoanalye. Peter Kohut.140
۳- مبانی روانکاوی فروید- لکان. دکتر موللی.ص. ۲۶۳
۵ و ۷- واژگان لکان. ژان. پیر کلرو. ترجمه دکتر موللی. ص. ۶۴ و ۴۴
۶- لیوتار. پدیده شناسی. ترجمه رشیدیان.ص. ۶۳
۸- Fredrick S.Perls. Gestalt-Wahrnemung.191
|
نظرهای خوانندگان
cheghad bad neveshti.aslan salis nist.xundanesh azabavare.karhayeh taxassosi ham bayad rahatxun bashan,vagarna be hadafeshun ke xundeh shodane ,nemiresen.
-- asghar ، Dec 12, 2007اصغر جان فکر کنم مشکل با زبان فارسي و اصلا با مطالب تخصصي داري که چنين مقاله اي را ناخوان مي خواني. البته اميدوارم سريع فايل صوتي اين مقاله را بر روي مقاله بزنند تا شايد با فايل صوتي مطلب را بهتر بفهميد. عجيب برام اينه که شما و يا يکي دو تاي ديگر که مثل شما مرتب چنين نظراتي به اسامي مختلف مي دهند حتي يک لحظه فکر نمي کنند که نبايد هي از نويسنده بخواهند که او بيايد پايين تا اينها بفهمند بلکه بهتره يکم خودشونو بکشن بالا و يا بزبان طنز پي ببرند که عرصه سيمرغ نه جولانگاه انهاست وهر حقيقتي براي هر کس نيست. اميدوارم فايل صوتي براي شما و ديگر دوستان جالب باشد.
-- داري.ش برادري ، Dec 13, 2007با سلام
پیش از هر چیز بگویم از خواندن مقاله لذت بردم زیرا از چند زاویه مختلف به ترس پرداخته است: ۱-از بعد روانشناسی ۲-از نگاه فلسفی ۳-گوشه چشمی به هنر داشته است(سینمای هیچکاک) و در پایان، مقاله چنان به انجام خود میرسد که جایی برای راز و رمز درون نامتناهی آدمی باقی میگذارد و در واقع اشارهاش به نابسندگی همه این تئوریهای علمی و فلسفی است در مواجهه با حسی سراسر اسرار آمیز در درون آدمی: ترس.
من در اینجا نه قصد جانبداری از داریوش برادری را دارم و نه تمایلی به مجادله با کسی. به رادیو زمانه گاهگداری سر میزنم که مقالههای برخی دوستان و همکاران نویسنده را بخوانم. مدتهاست حسی در دل دارم هست که نگفتنش آزارم میدهد. به گمان من کسی یا کسانی به هدف شانتاژبازی، در اینجا کامنتهایی میگذارند و برخی دیگر نیز به همان هدف این کامنتها را تائید میکنند تا به نمایش دربیاید. متاسفم.
-- شاهرخ رئیسی ، Dec 13, 2007وووو. چه متن جذاب و جالبی درباره ترس
-- لاله ، Dec 13, 2007چرا کامنت من در باب نظر آقاي اصغر منتشر نشده است و چرا فايل صوتي اين مقاله منتشر نشده است. اين جو توهين و شانتاژ و تحريم پنهان و آشکار توسط يکي و يادو تا از مسئولين سايت علتش چيست و چرا جواب ايميلهاي اعتراضي من در اين يک و دو روز را نميدهند؟اميدوارم اين کامنت نيز سانسور نشود. اين همه وحشت و ترس از نگاه نوي من از چيست. البته اينها اندکانند و محکوم به کنار رفتن.
-- داريوش برادري ، Dec 13, 2007داريوش برادري
آقای برادری، من تحلیلهای روانکاوی شما را میخوانم. اینبار از موضوع بسیار مهم و همه گیر نوشته اید. ترس چیزیست که در ما خانه زاد شده. متاسفانه نوشته شما حتی به ترسهای ما نزدیک هم نمیشود. نوع ترسهایی که شما نوشتید، از نوع ابتدایی است که میتوان با مراجعه به کتب انتخابی خواند. بنظر نمیرسد ترسهای کنونی ما، از جنس این ترسهایی باشد که شما نوشتید که خود ذاتی هستند (گر چه نمیخواهم به بحث ذات باورانه بپردازم). ترسهای ما که در واقع وحشت و کابوس همه گیر هستند، یکطرفه و از خارج از خودمان بما تحمیل شده اند. نمیشود در خیابان راه رفت وچشم خود را بست. کودکان خیابانی، کارگران بیکار و خانواده شان، خواستهای معلمان، دانشحویان و غیره.
-- بدون نام ، Dec 14, 2007ترس از پوشیدن لباس مورد دلخواه، ترس از ابراز عقیده، ترس از فقر و گرسنگی و بی خانمانی، ترس از مواد مخدر که قیمتش کمتر از مواد غذائی است، دلهره دائم از شلاق و اعدام، وحشت از سنگسار، وجود غنی سازی اورانیوم و کابوس جنگ.
ممنون خواهم شد و درخواست دارم که این ترسهای را روانکاوی کنید.
مریم صداقتی
چرا هنوز دو کامنت من منتشر نشده است خانم هاشمي. اين توهين و سانسور به چه دليل است؟ يکي از دوستان ديگر من نيز به من پيغام داده که کامنتش را منتشر نکرده ايد. چرا؟
-- داريوش برادري ، Dec 14, 2007مريم گرامي قصد من در اين مقاله ايجاد يک نگاه چند چشم اندازي به پديده ترس است و سپس در مقالاتي ديگر و در ميان کارهاي ديگر چون نقد روانکاوانه، مرتب به مبحث ترس و حالات مختلف آن برمي گردم. من مي خواهم خواننده خودم را بدرون دنياي جالب و دلهره اور حالات رواني و بيماريهاي رواني ببرم. با اين حال بخش بعدي در باب ترس را به موضوع بحث حالت « پست دراماتيک استرس» مي گذارم که دقيقا يک موضوع اساسيش حالات ترس ناشي از ضربات واقعي چون ترسهايي که شما مي گوييد و يا نتايج شکنجه، اذيت و آزار و غيره است و در اين بحث به حالات خاص ترس در درون ما ايرانيان مي پردازم.
-- داريوش برادري ، Dec 14, 2007فعلا خودم نيز دچار اين ترس شما هستم چون فکر کنم اين کامنت نيز سانسور شود مثل سه کامنتي که از زمان انتشار اين مقاله توسط خانم هاشمي سانسور شده است و نيز سانسور فايل صوتي اين مقاله که خيلي دوست داشتم خوانندگانم اين مقاله را با فايل صوتيش گوش مي کردند تا موضوع بهتر درک شود. بنابراين خانم صداقتي گرامي مي بينيد که حتي من در خارج از کشور هم بايستي ترس از ابراز نظرم و نتايجش داشته باشم. اينجاست که بايستي سوال کرد آيا ترس بروني و سرکوب بروني درون جامعه ما دقيقا ناشي از ترس از ترس و ترس از زندگي و ترس از آزادي و فرديت نيست که در مبحث ترس مطرح شده است؟ آيا همه اين احساس گناههاي دروني براي سرکوب هر احساس عاشقانه و يا تازيانه زدن عشق بر سر هر چهار راه، ناشي از هراس از زندگي و تمنا و از هيجان زندگي و در نهايت ترس از ترس و ترس از حالت همراه ترس يعني آزادي و فرديت نيست؟ آيا سرکوب نظر شما در درون کشور و سرکوب نظر من در يک سايت خارج از کشور دقيقا ناشي از هراس از حالت چندچشم اندازي زندگي و نبود يک حقيقت مطلق و هراس سرکوب گر از نگاهي ديگر و نافي جهان بسته و محدودش نيست؟
بنابراين به باور من درست و عميق نگاه کنيد، مي بينيد که اين مباحث با يکديگر پيوند تنگاتنگ دارند. ترس بروني و ترس دروني پيوند تنگاتنگ در معنا و اساس با يکديگر دارند زيرا در واقع برون و درون يکيست. همانطور که اخلاق سرکوب گر دروني و سانسورچي يا سرکوبگر بروني در نهايت يک قصد را دارند و آن ممانعت از بيان تمنا و لمس آزادي و لمس امکان نظرات و لذتهاي مختلف در هر عرصه زندگي. موافقيد؟
داريوش برادري
راستي مريم گرامي يادم رفت بنويسم ممنون از انتقادت. زيرا توانست پنجره اي ديگر به اين بحث باز کند و کاري کند که مبحث بعدي ترس را به موضوعي مختص کنم که بسيار مهم است. زيرا از يکطرف اين مکانيسم سرکوب اجتماعي نظر متفاوت و دگرانديش در واقع همان مکانيسم ترس است که فرويد مي گويد و مي خواهد جلوي اشتياقات را بگيرد. در حاليکه سرکوب ممکن نيست و تنها راه درست ايجاد فضاي باز براي چالش و ديالوگ و بيان نظرات در چهارچوب قانون است. زيرا سرکوب ترس و تمناهاي ما به معني سرکوب ازادي و رشد فرد و جامعه است و از طرف ديگر اين سرکوب نوعي شخصيتي خاص بوجود مي اورد که در درون ترسش نوعي خشم نهفته و ميل شکاندن هر مرزي وجود دارد. به اين دليل نيز توجه کني در يک جامعه بسته مردم بشدت افراطي هستند و يا اخلاقي و يا ضداخلاق هستند و يا سرکوب شده امروز فردا به سرکوب گر نو تبديل ميشود. مثل سرکوب کامنت من در يک سايت مدرن. کافي است که به شخصيت سانسور چي توجه کني و ببيني که مطمئنا خود را طرفدار آزادي مي داند اما تا قدرت بدست مي گيرد دوباره گرفتار همان حالاتي ميشود که به سرکوب گر قبلي نسبت مي داده است. اين تبديل شدن از قرباني به مجرم نيز امري بس دردناک و مهم در شناخت موضوع ترس و مسائل اجتماعي است. مهم شناخت اين موضوع نيز هست تا ديد که بايستي حتي در درون يک ترس واقعي مانند سرکوب و سانسور واقعي نوع برخورد سرکوب شونده با ترس خويش را نيز بررسي کرد و ديد چقدر بالغانه با آن برخورد مي کند و يا اينکه او نيز در نهايت اسير ترس خويش و خشم نهفته در ترس خويش مي ماند و يا ترسو و يا پررو و سرکوب گر بعدي ميشود. مطمئنا در بحث بعدي که احتمالا در دو سه مقاله اينده خواهد بود اين مباحث مهم را باز مي کنم. ممنون که اين مطلب را مطرح کردي. زيبايي ديالوگ در همين است که با انتقاد و يا بيان نظر ديگري در واقع پنجره و چشم اندازي نو گشوده ميشود که مورد توجه نويسنده نبوده است. همينطور از شاهرخ عزيز و نگاه و انتقاد دقيقش ممنونم. جواب اقاي اصغر را نيز داده ام که البته سانسور شده است همراه با سه کامنت ديگر اعتراضي من. براي اطلاع اين ادامه کامنت قبلي است که اميدوارم سانسور نشود. اين دردناک است که نويسنده مقاله بايد نگران سانسور کامنتش باشد آن هم در خارج از کشور و در يک سايت مدرن.
-- داريوش برادري ، Dec 14, 2007داريوش برادري
آقای برادری، از اعتنای شما به پیام خود ممنونم. ولی شما به درخواست من جواب ندادید. اینکه جامعه بسته چه عوارضی دارد را دست و پا شکسته تقریبا همه غیر عامیان میدانند. بقیه جوابتان هم به من نبود و نمیدانم که چرا کامنت من وسیله جواب دادن یا تصفیه حساب غیر مستقیم با دیگران شد. خواننده با معضل پیام نمیگذارد که وسیله شود و این بی احترامی به پیام گذار است. خواهش دارم به ترسهای ذکر شده ام که معضلات حیاتی و کنونی است حتما در نوشته بعدی بپردازید. هر کسی پیام نمیگذارد که به دعوا کشیده شود. از روانکاو هم انتظار دارم با مسولیت و احترام با طرف گفتگویش برخود کند و به مسائل مطرح شده عمیقا و نه سطحی و فرمول وار پاسخ دهد.
-- بدون نام ، Dec 16, 2007ممنون از توجه تان
مریم صداقتی