خانه > انديشه زمانه > مقالات > اسلام، مسیحیت و فرهنگ دموکراسی | |||
اسلام، مسیحیت و فرهنگ دموکراسیعلی طایفینیمنگاهی به فهرست کشورهای پیشرفته صنعتی و مبتنی بر دموکراسی و آزادی در جهان امروز نشانگر این است که اکثریت قریب به اتفاق این کشورها دارای پسزمینه فرهنگی و دینی اروپایی - مسیحی هستند. حتی با قدری تأمل میان این طیف وسیع از مردم جهان آشکار میشود که در میان اروپاییان، اروپای غربی و آمریکای شمالی از یک سو و در بین مسیحیان نیز عمدتاً پروتستانها و کاتولیکها در این جرگه قرار دارند. به بیان دیگر بخش توسعه نیافته این بخش از حوزه تمدنی، عبارت از مردمان ارتدوکس عمدتاً شرقی و پیش از این کمونیست هستند. علاوه بر این و از منظری دیگر در میان مجموعه وسیع ادیان و حوزههای تمدنی دنیای امروز از مسیحی کاتولیک، پروتستان و ارتدکس، تا مسلمان سنی، شیعی و وهابی، و حوزه کنفوسینی تا بودا، و از یهود تا برهمن و ... عمده نهادها و نمادهای توسعه و صنعت، فناوری و نوآوری، علم و حلم، مدارا و مراعا، آزادی و آبادی، دموکراسی یا مردمسالاری و انسانسالاری همگی در دنیایی انباشته و مرکزیت یافتهاند که دو حوزه تمدنی مهم از آن محرومند: اسلام و مسیحیت ارتدکس! از سوی دیگر از بین کشورهای اسلامی نیز از شرق آسیا، خاورمیانه تا آفریقا، عمدتاً کشورهایی از گردونه سعادت دنیوی دور افتادهاند که بیشترین حجم مردم آنان را مسلمانان تشکیل میدهند. بدین معنا که ممالکی مانند هند و مالزی با وجود سکونت تعداد زیادی مسلمان در این دو، مسلمانان دارای اکثریت نیستند و لذا اندیشه و فرهنگ اسلامی نقش تعیینکنندهای در این ممالک ایفا نمیکند. بیش از ۵۰ کشور اسلامی در جهان وجود داردکه اکثریت قریب به اتفاق آنان دارای ساختارهای کهن اقتصادی و اجتماعیاند و هنوز از مهمترین کانونهای جهانی در تضییع حقوق بشر به شمار میروند. آرند لیفارت (Arend Lifart, 2000) در الگوی دموکراسی خود ۳۶ کشور را فهرست میکند که در طول ۲۰ سال گذشته به سوی دموکراسی ثابت گام نهادهاند. در این میان فقط پنج کشور در آسیا و افریقا قرار دارند (بوتسوانا، هند، اسرائیل، ژاپن، و ماریتوس) ولی هیچ یک از آنها دارای اکثریت اسلامی نیستند (هر چند که هند دارای بیش از ۱۰۰ میلیون مسلمان است.) در گزارشی که راین تاگیرا (Rein Tagira, 2002) در زمینه «چشم اندازهای دموکراسی در کشورهای اسلامی» منتشر ساخته است، مینویسد امروزه هیچ کشور دموکراتیکی در بین ممالک اسلامی وجود ندارد. او در یک مقایسه گسترده میان کشورهای به دموکراسی روی آورده در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از فروپاشی شوروی و بلوک سیاسی - نظامی شرق، چنین تحلیل میکند که الگوی حرکت به سوی دموکراسی و جنبش دموکراسیخواهی رو به گسترش است. در سال ۱۹۲۸ دموکراسی به عنوان خصوصیت عمده فرهنگ پروتستانتیزم شناخنه میشد. سراسر اروپای پروتستان از انگلستان، هلند و سوئیس گرفته تا لتوانی، استونی و فنلاند، همگی دموکراتیک بودند؛ در حالی که در بین کشورهای کاتولیک فقط کشورهای بلژیک، فرانسه و چکسلواکی وجود داشت. البته در سال ۱۹۳۵ زمانی که آلمان پروتستان از دموکراسی روی برگرداند، از سوی استونی، لتوانی و لهستان و لیتوانی دنبال شد. ولی همچنان منطقه وسیعی از کشورهای پروتستان در حوزه دموکراسی ماندند. در آن سالها دغدغه مهم چگونگی گسترش دموکراسی در ممالک کاتولیک بود. امروزه این تصویر دگرگون شده است. دموکراسی در دنیای امروز، طیف گستردهای از ممالک پروتستان - کاتولیک از مدیترانه تا آمریکای جنوبی را در بر میگیرد. حتی دموکراسی به کشورهایی نظیر ژاپن، هند، اسرائیل و یونان نیز تسری پیدا کرده است. به بیان تاگیرا، زمانی که کمونیسم در اروپای شرقی و میانه از هم پاشید، اولین انتخابات آزاد الگوی جدیدی را تولید کرد. دموکراتها در کشورهایی که به طورسنتی کاتولیک - پروتستان بودند، پیروز شدند؛ ولی کمونیستها در کشورهای اسلامی و ارتدوکس همچنان باقی ماندند. این تفاوتها حتی بر میزان رشد اقتصادی این کشورها نیز اثر نهاد. به طوری که بر پایه اندازهگیری کامرون، نرخ رشد اقتصادی کشورهای کاتولیک - پروتستان از ۲۹.۵ امتیاز در مجارستان تا ۲۴ در کرواسی کشانده میشود؛ در حالی که کشورهای اسلامی از ۲۲.۷ در گرجستان تا ۱۱.۴ در ترکمنستان در امتداد است. فدراسیون روسیه به امتیاز ۲۰.۳ رسید. بنا بر برآورد کامرون، آزادی فردی و سیاسی از ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۰ نرخ رشد همه کشورهای کاتولیک - پروتستان پسا کمونیستی را از ۱۲ به ۱۳ کشاند؛ در حالی که در کشورهای ارتدکس - اسلامی در این دوره نرخ رشد از ۱۱ امتیاز در رومانی به یک امتیاز در ترکمنستان سقوط کرد. روسیه در این میان به شش امتیاز دست یافت! او معتقد است پس از فروپاشی شوروی، دموکراسی به سرعت در کشورهای دارای پیشینه کاتولیک - پروتستان رو به رشد نهاد. البته فرایند رشد دموکراسی در کشورهای ارتدوکس با کمی تردید و در کشورهای اسلامی به طور قطع شکل نهادینه به خود نگرفت. در گرجستان تمامی امیدهای مربوط به ظهور دموکراسی رو به یأس نهاد و در منطقه بالکان به ویژه در آلبانی مسلماننشین، دموکراسی بسیار شکننده است و در بوسنی و کوزوو فقط به زور سرنیزه نیروهای بین مللی حافظ صلح، نمایی از دموکراسی باقی مانده است. در شرق آسیا صرف نظر از هندوستان با فرهنگ دموکراتیک باز مانده از دوران استعمار انگلیس، کشورهایی مانند پاکستان پس از سالها گردش در بین دموکراسی و دیکتاتوری، بنگلادش و اندونزی نتوانستهاند دموکراسی را در کشور پایه ریزی کنند. ترکیه پس از ۸۰ سال تمرین دموکراسی، هنوز در این راه به موفقیت لازم نرسیده است. ایران با وجود مجلس و ریاست جمهوری انتخابی، هنوز در انحصار تصمیم گیری غیردموکراتیک گروهی از روحانیان قرار دارد. کشور نیمهمسیحی - مسلمان لبنان با وجود ۴۰ سال امید و تلاش، سرانجام به عقب رانده شد. تاگیرا در جمعبندی خود از مروری بر تحولات دهههای اخیر در زمینه رشد گسترش دموکراسی در مناطقی از جهان این پرسش را مطرح میسازد که «آیا فرهنگ اسلامی دارای زمینههای ناسازگار با فرهنگ دموکراسی است که چنین کشورهای اسلامی را از دنیای دموکراتیک به حاشیه رانده است؟» (۱) با مروری بر طرح بنیادین پرسش مورد نظر در مقاله حاضر، رویکرد اصلی این است که کشور ایران با پس زمینه چند صد ساله خود در باور به اندیشه و سلوک اسلامی از نوع شیعه، دارای چه جایگاهی است؟ آیا به دلیل خاستگاه دینی مردم ایران و به استناد گزارشهای واقعی و اجتنابناپذیر موجود، برای دستیابی به دموکراسی پایدار، آزادی و توسعه اقتصادی راه بدیلی برای برونرفت از بنبست تاریخی درماندگی در تمامیتگرایی یا توتالیتاریزم وجود دارد؟ آیا استبداد شرقی به تعبیر فراگیرتر و استبداد ایرانی از نوع پاتریمونیالیستی آن راه محتوم حیات سیاسی - اجتماعی مردم دینباور ایرانی است؟ آمار و شواهد موجود منتشر شده در گزارش «دموکراسی در قرن بیستم» در سال ۲۰۰۰ حاکی است که در طول یک قرن گذشته تعداد دولتهای دموکراتیک در ابتدای قرن بیستم یعنی ۱۹۰۰ میلادی، از صفر مطلق به ١٢٠ کشور در انتهای قرن یعنی در سال ۲۰۰۰ رسیده است. این تعداد ۶۲ درصد کل دولتهای جهان را تشکیل میدهد که ۵۸ درصد جمعیت جهان نیز در این قلمروهای سیاسی زندگی میکنند. پس از رتبه اول دموکراسی در جهان، ٢٠ درصد دولتهای جهان دارای نظامهای سیاسی اقتدارگر (Authoritarianism) است که این نسبت در سال ١٩٠٠ برابر صفر مطلق بوده است. در این قلمروهای سیاسی و جغرافیایی، بیش از ٣٣ درصد جمعیت جهان زندگی میکنند. بر پایه این گزارش «علاوه بر این حدود هشت درصد از دولتها نیز در نظامهایی با اعمال محدودکننده دموکراسی بi سر میبرند که این نسبت در ابتدای قرن، ١٩ درصد بوده است و در کل قریب پنج درصد مردم دنیا در چنین فضاهایی زندگی میکنند. نظامهای سلطنت مطلقه و مشروطه نیز از حدود ٢۴ دولت یا ١٩ درصد دولتها در ١٩٠٠ کلا رو به نابودی نهادهاند. بر پایه همین آمار در ابتدای قرن بیستم بیش از ۵۴ درصد جمعیت آن زمان در نظامهای سلطنتی زندگی میکردند. البته در این میان هنوز ١٠ کشور وجود دارند که نظام سلطنتی به عنوان سلطنت سنتی و تشریفاتی همچنان در آنجا وجود دارد؛ هر چند نظام مسلط سیاسی در این ممالک عمدتاً دموکراتیک است. بر پایه همین آمار هم اکنون فقط پنج دولت تمامیتگرا (Totalitarianism) وجود دارد که نزدیک به ۲.۵ درصد از مردم جهان را در خود جای داده است.» (۲) بر پایه این گزارش وضعیت ایران در سال ٢٠٠٠ یا آغاز هزاره سوم میلادی، مبتنی بر ساختار سیاسی اقتدارگرا بوده است. در تعریف از رژیم اقتدارگرا نیز آمده است «نظامهایی که در آن دولت تکحزبی و دیکتاتوری سیاسی - نظامی حاکم بوده و به طور جدی حقوق بشر نقض میشود.» جهان نگری مردم مسلمان یکی از نخستین آثار کلاسیک در این زمینه اثر ماکس وبر جامعهشناس آلمانی است که با تألیف «اخلاق پروتستان و روحیه سرمایهداری» بنیان بسیاری از آثار پژوهشی و تحلیل دیگر را پیریزی کرد. به بیان وبر با ظهور اندیشهها و آموزههای پروتستانتی در درون مسیحیت کاتولیک، به تدریج خلقیات و برداشت انسان مؤمن مسیحی دگرگون شده و در کنار مجموعهای از دلایل، قناعت در مصرف و تلاش برای تولید و تولیدگری از عوامل مهم رشد سرمایهداری غرب به شمار میرود. به نظر وی در رشد جوامع اروپایی تا مرحله سرمایهداری، روحیه و اخلاق پروتستانی، خاصه سختکوشی نقش مهمی ایفا کرده و قناعت در مصرف و نه تولید منجر به پسانداز و زمینه مساعد انباشت سرمایه و سرمایهگذاریهای پی در پی گردید. به نظر وبر، در نظامهای قبل از سرمایهداری نیروی کار به قدری کار میکرد که بتواند نیازهای خود را تأمین کند. اما در حاکمیت سرمایهداری، کارگر برای کسب درآمد بیشتر کار میکند و به درآمدی به اندازه نیازمندیهایش قناعت نمیکند. مذهب کاتولیسیزم بر مبنای آموزههای سنتوماس آکیوناس، فعالیت دنیوی را فاقد ارزش اخلاقی و تنها برای گذران زندگی مجاز میدانست؛ ولی مذهب کالونیزم بر این باور بود که پارسایی راهبانه و نفی وظایف دنیوی و کنارهگیری از تعهدات دنیوی نوعی گناه است. از این رو سرمایهداری زمانی توسعه یافت که اخلاق پروتستانی از نوع فرقه کالونی، بخش بزرگی از مردم را برای کار در دنیای سکولار دعوت کرد. به باور وبر، پیورتنیزم (purtanism) یا پاکدینی در انگلستان با شورش علیه پاپ و کلیسا، آموزههای نوینی را مطرح ساخت که برخی از آنها عبارتند از: اتلاف وقت مهلکترین گناه است و برای رستگاری عمر انسان کوتاه و گرانبهاست، خواب بیش از حد محکوم است، کسانی که در کار خود کوشا نباشند، تقرب الهی نخواهند یافت/ فقرجویی و آرزوی مستمند شدن مانند آرزوی مریض شدن است. فقیر بودن یعنی در برابر عظمت خدا حقیر بودن، و ثروتجویی زمانی گناه است که برای لذتجویی گناهآمیز باشد. (۳) رونالد اینگلهارت (Ronald Ingelhart) در اثر جدید خود در سال ۲۰۰۶ به بررسی «جهاننگری مردم اسلامی در افقهای جهانی» میپردازد. وی در این مطالعه، پایه بررسی خود را یافتههای حاصل از یک پیمایش بزرگی بنام «پیمایش ارزشهای جهانی» (World Values Survey) مینهد که در سالهای اخیر در بین بیش از ۸۵ درصد مردم جهان از حوزههای مختلف فرهنگی صورت گرفته است. (۴) اینگلهارت چنین آغاز میکند که تا چه حد نظام ارزشی مشترکی در بین مردم اسلامی وجود دارد؟ و این نظام ارزشی تا چه حد با نهادهای دموکراتیک سازگار است؟ آیا کشورهای اسلامی دارای ارزشهای متمایزی هستند؟ اگر چنین است تفاوت آنها با سایر ملل در چیست؟ و آیا ارزشهای معینی در ارتباط با ظهور و ماندگاری دموکراسی وجود دارد؟ به نظر او شواهد گسترده موجود از کشورهای اسلامی حاکی است علاوه بر وجود نظام ارزشی بنیادین متمایز و نسبتاً مشابه بین کشورهای اسلامی، این ارزشها در دیگر کشورها نیز قابل مقایسه هستند. تا حد زیادی این تفاوتها بیانگر تفاوت درسطح توسعه اقتصادی نیز هست. جهاننگری کشورهای ثروتمند نشانگر تفاوتهای نظامیافته و برجستهای از جهاننگریهای ممالک فقیرتر است. با تحولات فناوری ارتباطی و رسانههای کنونی چنین به نظر میآید که از قاهره تا شیکاگو واز بیچینگ تا بوینسآیرس، جوانان شلوار جین میپوشند و کوکا نیز مینوشند. غذاهای مکدونالد جهانی شده است و جهانی شدن همه چیز را تحت تأثیر قرارداده است. لذا دنیا به سوی یک نظام ارزشی همگن جهانی در حرکت است. ولی واقعیت این نیست! امروزه شواهد گویای این است که تفاوتهای مذهبی و تاریخی هنوز شکلدهنده ارزشهای کنونی انسانیاند و همین امر جوامع اسلامی - تاریخی را از جوامع تاریخی کاتولیک، پروتستان، ارتدوکس، بودایی یا کنفوسین مجزا میکند. کشورهای اسلامی از طیف گستردهای از نظر آب و هوا، ثروت، جغرافیا و جمعیت، برخوردارند. آنها به زبانهای متفاوتی صحبت میکنند و به اشکال مختلفی به تفسیر اسلام میپردازند. لذا به هیچ وجه شکل واحد و یونیفورمی از فرهنگ اسلامی در جهان وجود ندارد. به تعبیر بسم تیبی، آلمانی سوریتبار (پروفسور علوم سیاسی) اگر چه ما یک تمدن اسلامی داریم، اما با فرهنگهای اسلامی متعددی روبهرو هستیم. به این معنا که اسلام با ورود خود به هر کشوری، رنگ فرهنگ آن کشور را به خود گرفته است. یافتههای پیمایش پیشگفته نشان میدهد تفاوتهای بین فرهنگی به شکل شگفتآوری معمول هستند. اکثر این شاخصهای متفاوت از ارزشهای مذهبی تا اولویتهای اقتصادی و از هنجارهای جنسیتی تا ارزشهای سیاسی میتوانند در دو بعد آورده شوند. این ممکن است برخی از ابعاد غیر قابل بررسی را نمایان نکند، ولی میتواند ۷۵ درصد تفاوتها را در زمینههای مانند باورها و ارزشها، باورهای مذهبی و اهداف سیاسی، انگیزههای کار، هنجارهای پرورش از کودک، هنجارهای جنسی، تحمل بیگانگان را نشان دهد. به طوری که ۱۰ کشور اسلامی که اطلاعاتشان موجود است در این پیوستار دو بعدی دارای ارزشهای مشابهی هستند. (۵) در مقایسهای که بین برخی شاخصها در بین کشورهای مختلف صورت گرفته و همبستگیهای آماری نیز از آن استخراج شد دو بعد مهم بازتاب یافت: ارزشهای سنتی در برابر ارزشهای سکولار - عقلانی بر ارزشهای زیر تاکید دارد بر همچنین در میان بعد دیگر ارزشهای مبتنی بر بقای انسان در برابر انسان خود بیانگر یا آزاد در بیان حال، برخی تفاوتهای زیر وجود دارد. جوامعی که بیشتر مبتنی بر اولویتهای بقای انسان زندگی میکنند به اعتماد میان افراد اهمیت زیادی نمیدهند. به همین دلیل میل به تحمل و تسامح، آزادی فردی و خودبیانگری و مشارکتجویی سیاسی در میان این مردم کاهش مییابد(۷، ص۳): ارزشهای بقا در برابر خودبیانگر تأکید دارد بر: مقایسه این شاخص با رشد اقتصادی که نزدیکی بسیاری با هم دارند گویای این است که از بین ۸۰ کشور مورد بررسی نظامهای ارزشی کشورهای پیشرفته با ممالک فقیرتر بسیار متفاوت است. به طوری که کشورهایی مانند آلمان، فرانسه، انگلیس، ایتالیا، ژاپن، سوئد، آمریکا و سایر ملل نمونه مورد بررسی بر اساس شاخص توسعه بانک جهانی واجد هر دو شاخصهای نظام ارزشی سکولار - عقلانی و مبتنی بر خودبیانگری آرا و احساسات است. از سوی دیگر کلیه کشورهای فقیرتر نظیر هند، بنگلادش، پاکستان، نیجریه، غنا، پرو و ممالک دیگر آفریقایی و آسیای جنوبی و کشورهای پس از کمونیسم و مناطق فرهنگی ارتدوکسی در زمره کشورهای فقیر و دارای ویژگیهای فرهنگی سنتی مبتنی بر بقا هستند. (۸) هانتیگتون بر نقش دین در شکلگیری هشت منطقه تمدنی یا فرهنگی تاکید مینهد: مسیحیت غربی، ارتدوکس، اسلام، کنفوسین (چین، تایوان، کره جنوبی و ژاپن)، ژاپنی، هندو، آفریقایی و آمریکای لاتین. از سوی دیگر تحلیل حاضر میان جوامع پروتستان از نظرتاریخی (آلمان غربی، دانمارک، نروژ، سوئد، فنلاند، و ایسلند) و کاتولیک رمی ( ایتالیا، پرتغال، اسپانیا، فرانسه، بلژیک و استرالیا) تفاوت قائل است که بر این اساس، ۹ حوزه دینی - تمدنی قابل تمایز است. از این رو سنتهای دینی در این مناطق بر نظامهای ارزشی ۸۰ کشور دنیای معاصر اثر جدی نهاده است. فرهنگ هر جامعهای نمایانگر کل میراث فرهنگی - تاریخی همان ملت است. در مقایسه بین ۱۴ کشور مورد بررسی شواهد نشان میدهد اکثر کشورهای اسلامی در زمره ممالک فقیر و توسعه نیافته به شمار میروند. از بین این کشورها ۱۰ کشور شامل مراکش، الجزایر، مصر، اردن، بنگلادش، پاکستان، اندونزی، اردن، ایران، ترکیه و عربستان سعودی در زمره کشورهای اصلی اسلامی قرار دارند. عموم مردم این نواحی نیز بر ارزشهای سنتی و بقا تاکید دارند. اینگلهارت بر این باور است که در این میان کشورهای ثروتمندتری مانند عربستان، ترکیه و ایران نسبت به دیگر کشورهای اسلامی، تأکید بیشتری بر ارزشهای سکولار - عقلانی و خود بیانگر در آرا و احساسات دارند. با وجودی که عربستان دارای حکومت سلطنت مطلقه بوده و مرکز اسلام شناخته میشود، ولی عموم مردم این کشور به اکثر ارزشهای مشابه با سایر ممالک اسلامی قائل نیستند. نظر به نزدیکی این ارزشهای سکولار - عقلانی موجود در عربستان، ناامیدی از قابلیتهای دموکراتیزه شدن مردم این کشور دور از واقع است. به نظر او این وضع را حتی در کشورهای اسلامی دارای تجربه کمونیستی نیز میتوان سراغ گرفت که ممالک آلبانی، آذربایجان، قرقیزستان و بوسنی نسبت به سایر ممالک اسلامی، دارای ارزشهای نزدیکتری به نظام ارزشی توسعهیافته، سکولار - عقلانی و خود بیانگر است. این تفاوت محصول برنامهریزی فرهنگی بیش از سه تا هفت دهه آموزش ایدئولوژی کمونیستی و تضعیف آموزههای دینی در این جوامع است. بنابراین در بین ممالک اسلامی دو گونه نظام ارزشی قابل تمایز است.
چنان که جدول (۱) نشان میدهد، علیرغم برخی تفاوتها در هر یک از مؤلفههای مربوط به هر حوزه فرهنگی، میانگینهای به دست آمده نشانگر ترتیب این مناطق از بیشترین میزان نزدیکی به فرهنگ سکولار - عقلانی با رتبه یک برای اروپای پروتستان شروع و به آفریقا با کمترین میزان در رتبه ۹ ردهبندی شده است.
در این مقیاس نیز شواهد جدول (۲) نشان میدهد که کشورهای انگلیسیزبان و اروپای پروتستان بیشترین باور به ارزشهای خود بیانگری را دارد و کشورهای ارتدوکس و اسلامی بر عکس بیشتر به ارزشهای بقا در زندگی اهمیت میدهند. در این میان کشورهای اسلامی از نظر مدارای همجنسگرایی در پایینترین جایگاه قرار داشته و فقط ۱۰ درصد با آن مدارا میکنند. این شاخص گویای زمینههای مدارا با دیگر اقشار و اندیشهها و شیوههای زندگی ملازم با اصول دموکراسی نیز است. چنان که جدول مذکور نشان میدهد، کمترین میزان باور به برابری توان زن و مرد در قبول مسئولیتها و مدیریت و سیاستگزاریها و اعتقاد مسلط به مردگرایی، متعلق به کشورهای اسلامی است. همین امر نیز تأیید دیگری است بر فقر زیربناهای دموکراسی در کشورهای اسلامی، به گونهای که نیمی از جامعه انسانی در این جوامع دارای کمترین حقوق اجتماعی و فردی لازم هستند! فیش (۲۰۰۲) اشاره دارد که فقط تعداد اندکی از ۴۷ کشورعمدتاً اسلامی (و هیچ یک از ممالک عربی!) حتی با حداقل معیارهای دموکراسی، دموکراتیک ارزیابی میشوند! به نظر او فقدان برابری جنسی میان زن و مرد در این جوامع مهمترین دلیل افت دموکراسی در این جوامع به شمار میرود. به نظر فیش در کشورهای اسلامی علاوه بر باور اندک به زنان در برابر مردان، سطح آموزش مردان و نسبت جنسی آنان در مقایسه با کشورهای غیر اسلامی بیش از زنان است. این نقص ناشی از آسیبپذیری و تبعیض جنسی علیه زنان به ویژه کودککشی دختران در طول مدت زندگیشان در کشورهای اسلامی است. به نظر او تسلط بی چون و چرای مردان بر زنان در ممالک اسلامی، زمینهساز فرهنگ سلطه، عدم مدارا و وابستگی در حیات سیاسی و اجتماعی میشود. مطالعات اینگلهارت و نوریس نیز مؤید چنین تفاوتهایی است به طوری که به نظر آنان میراث دین اسلام یکی از مهمترین موانع جریان رو به رشد برابری جنسی است. از منظر اینگلهارت، ضریب همبستگی میان دو شاخص اصلی مدارا با همجنسگرایی و سقط جنین، و باور به برابری توان و حقوق زن و مرد با شاخص دموکراسی و نرخ دموکراتیک بودن مردم، گویای نزدیکی بسیار بالایی است (رگرسیون= ۰.۸۳) به بیان دیگر کلیه کشورهایی که به دو شاخص ارزشی پیشگفته، باور نازل و اندکی دارند در ردیف کشورهای غیردموکراتیک جای میگیرند. کشورهایی که از نظر شاخص خودبیانگر بودن/ بقا در جدول دو رتبه بالایی احراز کردهاند، دارای دموکراسی ثابتی هستند. از عمده دلایل دیگر تقویتکننده در فرایند دموکراسی میتوان چنین گفت که نهادهای دموکراتیک به مردم آموزش میدهند چگونه سالم، خوشحال، غیر سکسطلب، اهل مدارا، قابل اعتماد و فرامادیگر باشند. بدیهی است که این فرآوردهها خود محصول رشد اقتصادی است که به تغییرات اقتصادی و اجتماعی منجر شده و امکان ظهور و رشد نهادهای دموکراتیک را میدهد. براساس گزارش اخیر درباره آزادی در جهان، تقریباً دو سوم از ۱۹۲ کشور دنیا دارای نظام انتخاباتی دموکراتیک هستند. ولی در بین ۴۷ کشور اسلامی دارای اکثریت مسلمان، فقط یک چهارم دارای نظام دموکراتیک انتخابات هستند. یکی از دلایل این امر از دست دادن و کماهمیت شمردن تجربه غرب در دموکراسیخواهی است که ممالک اسلامی آن را به دلیل غربستیزی نمیپذیرند. شناخت از نظام ارزشی ممالک اسلامی میتواند دلایل دقیقتری برای تبیین دلایل این امر باز نماید. دو پیمایش اخیر که در سالهای ۶ - ۱۹۹۵ و ۲۰۰۲ - ۲۰۰۰ صورت گرفته است، تنها شواهد مربوط به جهاننگری ممالک دنیا مبتنی بر نظامهای فرهنگی و ارزشیشان است که از منظر جهانی نیز بدان توجه شده است. در این مطالعه پنج کشور عرب مسلمان شامل الجزایر، مصر، اردن، عربستان و مراکش و ۹ کشور غیرعرب اسلامی شامل آلبانی، آذربایجان، بنگلادش، بوسنی، اندونزی، ایران، قرقیزستان، پاکستان و ترکیه مورد مطالعه قرار گرفتهاند که برخی از یافتههای آن در این گزارش آمده است. علیرغم نظریههانتینگتون در زمینه نبرد تمدنهای شرق و غرب، مطالعات مذکور نشان میدهد که در حال حاضر دموکراسیخواهی به عنوان یک اندیشه و تصور مثبت در سراسر جهان غلیه دارد. در این نظرسنجی در برابر این سؤال که دموکراسی را چگونه ارزیابی میکنید، بیش از ۶۱ درصد حتی کشورهای عرب مسلمان نیز پاسخ دادهاند که «اگر چه دموکراسی سببساز بروز مشکلاتی شده است؛ ولی بهترین شکل حکومتی است.» این رقم برای سایر کشورهای اسلامی غیرمسلمان عبارت از ۴۶ درصد است که با ۵۲ درصد کشورهای اروپای غربی، ۳۸ درصد توافق کشورهایی مانند آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزیلند قابل مقایسه است. اگر پاسخهای موافق و کاملاً موافق با دموکراسی با هم تلفیق شوند، گویای محبوبیت و مطلوبیت دموکراسیخواهی در بین تمامی ملل در ۹ منطقه فرهنگی - دینی دنیا خواهد بود. (۱۱)
در این میان کشورهای اسلامی همچنان جزو سنتیترین کشورهای دنیا محسوب میشوند. در گزارش توسعه در سال ۲۰۰۲ توسط سازمان ملل متحد آمده است «اگر نیمی از جمعیت کشوری ناتوان و در حاشیه رانده شده باشد (زنان) چنین کشوری نمیتواند به وضع ایدهآل بهزیستی و توسعه انسانی رسیده یا در دنیای جهانی شده، رقابت کند.» (۱۲)
شواهد مربوط به غیردموکراتیک بودن فضای کشورهای اسلامی چنان است که بر اساس بررسی به عمل آمده در زمینه میزان فرار مغزها و اندیشههای ممالک اسلامی، نشان میدهد در سال ۱۹۷۰ کمتر از ۲۰۰ هزار نفر مهاجر خاورمیانهای در آمریکا زندگی میکردند که با ۶۵۰ درصد افزایش این رقم به ۱۵۰ میلیون در سال ۲۰۰۰ رسید. این افزایش از ۱۹۹۰ تا کنون ۸۰ درصد رشد داشته است. در سال ۱۹۷۰ حدود ۱۵ درصد از مهاجران خاورمیانه به آمریکا مسلمان بودند (۲۹۰ هزار نفر) و سایر افراد، عمدتاً مسیحیهای لبنانی یا اقلیتهای دیگر بودند. در سال ۲۰۰۰ حدود ۷۳ درصد (۱.۱ میلیون نفر) از مهاجران خاورمیانه به آمریکا مسلمان بودند! حتی پس از ۱۱ سپتامبر نیز از میزان علاقهمندی برای ورود به آمریکا کاسته نشد. به طوری که ۱.۵ میلیون نفر فرم تقاضای کارت سبز از خاورمیانه واصل شده است. در حالی که کل سهم کارت سبز آمریکا برای کل دنیا ۵۰ هزار نسخه است! (۱۳) منابع: شرح کارنامه نویسنده را در این صفحه مشاهده نمایید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
هر چند كمي طولاني بود اما مطالب خوبي گرد آوري شده است.
-- ماني جاويد ، Dec 11, 2007