خانه > انديشه زمانه > انديشه اجتماعی > ما روشنفکر نیستیم! | |||
ما روشنفکر نیستیم!ح.م. آبکناراینکه ادعا کنیم ما روشنفکریم، دموکراسی را میفهمیم، نسبیگراییم، عدم قطعیت را درک کردهایم، پلورالیسم را باور داریم، کلان روایتها را کنار میزنیم و از سانسور متنفریم... کار سادهای است اما سرآخر جایی و زمانی دمِ خروسِ افکار و باورهایمان بیرون میزند. مثل همین ماجرای مصاحبه با شاعر و تعطیلی روزنامه و باقی ماجراها. ماجرا خیلی ساده است: روزنامهنگاری (جوانی پر کار اما کم تجربه) رفته سراغ شاعری (که... هر چی) و با او درباره موضوع ساده و مشخصی مصاحبه کرده. همین. خب، چرا باید بابت این کار، این همه داد و قال راه بیافتد؟! روزنامهای تعطیل شود و چند نفر پشت سر هم معذرتخواهی کنند و عدهای هم بنویسند که این کار غیراخلاقی بوده و نباید میشده و...! من وضعیت، شرایط، موقعیت و محدودیتها را درک میکنم، اما روزنامهنگار اگر قرار است آنقدر محدود باشد که ملابنویس یا تایپیست نظراتِ دیگران باشد یا نوارِ حرفهای دیگران را پیاده کند، که دیگر اصلاً روزنامهنگار نیست. فقط شغلش روزنامهنگاری است. احتمالاً اگر این کار تصادفی گیرش نمیآمد، تراشکار میشد یا کمک راننده. باور کنید این کار تخصص میخواهد و عشق و دانش و سواد و پیگیری و بلد بودن و بهروز بودن. خبرنگار حرفهای (مثلاً خبرنگار بیبیسی یا هر رسانه دیگر) وقتی با کسی مصاحبه میکند نمیگوید این نویسنده، این فوتبالیست، این هنرپیشه، این سیاستمدار، چون مسلمان است نباید باهاش مصاحبه کرد. نمیگوید این چون عرب است، این چون شیعه است، این چون همجنسگرا است، این چون چپی است و... نباید باهاش مصاحبه کرد. او بنا به انتخابش و متناسب با موضوعش سراغ آدمهایش میرود و سوالهایش را درباره همان موضوع و محدود به آن میپرسد. (مگر فالاچی هم با محمدرضا شاه مصاحبه نکرد هم با امام خمینی؟) تخطی از کار، موقعی است که سوالها ناکافی باشد یا پرت باشد یا بینتیجه. نه اینکه بگویند چرا سراغ فلان کسی رفتهای که مثلاً موی سرش بلند است، یا پای قورباغه میخورد؟! (چون بلافاصله جواب میشنوند که چرا ریش شما بلند است و مگر شما در کلهپزی چشم گوسفند نمیخورید؟) اگر قرار باشد روزنامهنگاری مثلاً با یک فوتبالیست مصاحبه کند باید چه کار کند؟ خب، کار روش دارد. موضوع مصاحبهاش اگر فوتبال است، اگر انتخابات شورای شهر است، اگر زندگی خانوادگیاش است و... محدوده سوالهایش هم مشخص است. حتی اگر مصاحبه شونده بخواهد از نظرات سیاسی یا دینی یا اخلاقیاش بگوید، و مصاحبه کننده ببیند که اینها ربطی به موضوع بحثشان ندارد، این اوست که بنابر موضوع و هدفش از مصاحبه، میتواند یک جمله ساده بگوید: داریم از بحث دور می شویم! یا: برگردیم سر موضوع اصلی خودمان! اما اگر بعدها مصاحبه کننده را توبیخ کنند که چرا با فوتبالیستی مصاحبه کرده که موی سرش بلند است و مصاحبه کننده هم معذرت بخواهد و بگوید: ببخشید، چون کلاه سرش بود ندیدم که موهاش بلند است و...! این دیگر فاجعه است. چرا؟! من به هیچکدام از طرفین ماجرا کاری ندارم. بحثم کلیتر است و بنیادیتر: «ما روشنفکر نیستیم». باور کنید ما روشنفکر نیستیم؛ ما دموکرات نیستیم؛ ما نسبیگرا نیستیم. ما با مفاهیم روشنفکری بیگانهایم. این مفاهیم برایمان درونی نشدهاند. ما تظاهر میکنیم به دانستن و اعتقاد به اینها. سانسور را در نظر بگیرید. مفهومی که سالهاست درگیرش هستیم و مثلاً در برابرش موضعگیری میکنیم. به نظر من، سانسور فقط از بیرون بر ما تحمیل نمیشود، ما خودمان سانسور میکنیم. ما خودمان سانسورچی هستیم. وقتی ما خودمان را به این راحتی سانسور میکنیم، سانسورِ دیگران که راحتتر است. وقتی ما حیطههای بحث سانسور و تخریبِ فردیت و آزادی را نمیشناسیم و به درستی درک نمیکنیم، بقیه ادعاهایمان فقط نمایش است. نمایش جالبی که مخاطبهای ساده اما موقتی دارد. مثال میآورم: روزی از نویسنده معروفی پرسیدم چرا آخرِ داستانت اینقدر گنگ است؟ گفت: آره، تهِشو گفتن عوض کن چون صحنه اروتیک داره، منم تغییرش دادم و اینجوری توی لفافه گفتم که کسی نفهمه این دوتا آخرِ قصه با هم میخوابن! نویسنده معروف دیگری با تبختر میگفت: من دیگه راهشو پیدا کردهم که چطور بنویسم که ایراد نگیرن ازم! خواندم که نویسندهای گفته بود سانسور تخیل را بارور می کند! خانم نویسندهای گفته بود باید سانسور را تئوریزهاش کنند تا ما سر در گم نشویم و بدانیم که چه چیزهایی را نباید بگوییم! این حرفها، این نظراتِ ارزشی و اخلاقی، این شعارهای خطکشیشده و در نهایت سرکوبگرانه، چه فرق میکند با سانسور، با کشتن، با حذف کسی یا کسانی که مثل ما نمیاندیشند، یا دینشان دینِ ما نیست، یا سلیقه دیگری دارند...؟! همین بایدها و نبایدها و همین موانعِ بیشتر درونیِ ماست که باعث میشود کتابی سانسور شود، فیلمی پخش نشود، شعری در گلو بماند، و فرهنگی لگد کوب شود. آیا با وجود هر گونه تفکر و مذهب و اندیشه و مرام و خواسته ما، میشل فوکو یکی از بزرگترین متفکران جهان نیست؟ آیا پازولینی یکی از برجستهترین سینماگران جهان نیست؟ باب دیلون چطور؟ یا مارکی دوساد؟ یا... هشت سال پیش، جایی نوشته بودم: ما دموکراسی را بلد نیستیم. دموکراسی نیاز به یادگیری دارد، و ما در ابتدای راهیم... گویا قرار است در اکابرِ جهانِ مدرن، پشت میز بنشینیم! اینجا، منظورم از ما، فقط مردم و عوام نیست. بلکه خیلِ کسانی است که در کلاسِ اولِ دموکراسی مردود شدهاند. من مدتهاست از بسیاری از اصحاب قلم، نویسندهها و روزنامهنگارها و کتابخوانهای به ظاهر روشنفکرمان، دیگر انتظاری ندارم. شاهدم همین ماجرایی که اتفاق افتاد و پیامدهایش. و باز بسیارند کسانی که هر چند تا حالا امتحانی ازشان گرفته نشده، اما سرآخر جایی و زمانی دمِ خروس از زیر کت یا دامنشان بیرون میزند. مثل همین ماجرا که دمِ خروسها بدجوری بیرون زد. مرتبط: |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با حرفهاي شما كاملاً مخوافقم
بسياري از افراد و دانشجويان ايران هستند كه با سانسور مخالفند ولي وقتي نوبت به خودشان ميرسد سانسورچي ميشوند. در موارد مذهبي و جنسي هم كه همه سانسورچي هستند.
-- فرخ ، Aug 11, 2007این که ما روشنفکر نیستیم، که از واضحات است. اما این که خودمان بهانه بدهیم روزنامه ای بسته شود، ربطی به این بحث ندارد. ما در خلا زندگی نمی کنیم. عقل امرار معاش روزنامه حکم می کرد که بیشتر به این مسائل توجه کرد. بله. این حرف کاملا درست است که پازولینی، پازولینی است یا فوکو، فوکو. ما به اندیشه اش کار داریم. اما این مثال ها هم مع الفارق است. اگر من این متن را نمی خواندم، چه می شد. هیچ! بحث اخلاقی یا غیراخلاقی هم نیست. شما دارید در میدانی پر از مین حرکت می کنید. عقل حکم می کند بار خودتان را سنگین نکنید. بحث به نظر من نه اخلاقی است نه ضد اخلاقی، بلکه ماورا-اخلاقی است. من به عنوان خواننده شرق دوست داشتم که این مقاله چاپ نمی شد، اما شرق را امروز می خواندم. این بر می گردد به تشخیص من از لحظه. و من فرقی میان روزنامه نگار و خیاط و غیره نمی بینم. این ها مقدساتی است که ما این قدر تکرار کرده ایم که باورمان شده است که گویا خبرنگاری کار پیامبری یا مقدس و غیره است. نه عزیز. هر کاری اخلاق دارد. اخلاق حرفه ای. همین و بس. نه روزنامه نگار مقدس است و نه روزنامه نگاری حرفه ای مقدس. من فکر نمی کنم اگر شرق این مصاحبه را چاپ نمی کرد، پس سانسورچی بود. من به عنوان خواننده شرق دوست داشتم و دارم که این خبرنگاران از حق امرار معاش خود برخوردار باشند و از راه قلم خود نان بخورند. بحث حتا این نیست که خبرنگار مقصر نیست و مقصر دولت است. این هم از واضحات است. بحث بر سر موقعیت و وضعیت ما است. همین. درضمن اگر قرار است معادله قدرت را نگاه داشت، باید موقعیت بهتری اتخاذ می شد تا بر سر یک موقعیت شعری. اما درنهایت من با شما هم عقیده ام که ما هیچ کدام این القاب نیستیم. حتی اگر قبول کنیم که دنبال بهانه بودند، کاش بهانه بهتری به دست شان می دادیم که دستکم برد اجتماعی بهتری می داشت. کار روزنامه نگار تغییر جامعه نیست، دادن گزارش و اطلاعات به جامعه است. اگر این گزارش به آن تغییر کمک کند، چه بهتر. و درآخر، من به عنوان خواننده شرق نمی توانم قبول کنم که کسی به این صرافت نیفتاده است که به گوگل سر به زند و اطلاعاتی در این باره پیدا کند. این ها همه از سر سهل انگاری و کم کاری در رعایت اخلاق حرفه ای است. شاید هم کم تجربگی. پس، موضوع این بحث سانسور نیست.
-- بردیا ، Aug 12, 2007خب قربون شکل ماهت برم آقای آبکنار این قضیه شرق چه ربطی به این موضوع مقاله داره آخه ؟
-- salman ، Aug 12, 2007در کل حرف شما درسته ماهم قبول داریم که ما روشنفکر نیستیم و خود سانسوریم واینها ولی تحلیل خوبی نکردید از دلیل روشنفکر نبودن ما . من آخرش نفهمیدم کدوم دم خروس ما از این ماجرا زد بیرون . علیرغم اینکه بیکار نیستید ولی خوشحال می شم جوابتون را بخوانم
موفق باشید
منطق يك طرفه مايهي دردسره!! عزيز دلم اگه تو يه جايي بودي كه يه جو منطق وجود داشت حق با تو بود اما واقعيت اينه كه وقتي يكي ميگرده دنبال بهانه تا در يكي يكيه روزنامهها رو تخته كنه بهتره مسير رسيدن به خواستهاشو پرهزينه كني. وگرنه كي از مصاحبه با يه نفر بابت رفتارش تو زندگي خصوصي ناراحت ميشه؟ مسئله اينه كه بايد دور و برمونو بشناسيم. فكر ميكنم روشنفكرا اونايي نيستن كه فرمونو كندن و دنده عقب هم ندارن! قاعدتن يه روشنفكر بايد از محيط اطرافش سر دربياره و روش راهبردي و نتيجه بخشي رو پيدا كنه.
-- اشنا ، Aug 12, 2007آزادی، مردم سالاری وروشنفکری در جامعه ايرانی "ضرورت عمومی" نداشته است. ذخاير طبيعی کشور، ما را ناگزير به تعامل با غرب واداشت، نه نيازمندی ذهن غالب ايرانيان به مفهوم دموکراسي!... بنيان روشنگری و آزادانديشی مقوله وارداتی و داروی تجويز شده فرنگ رفتگانی بوده و هست که ذات نگاهشان به خود و جوامع غربی از نوع مقايسه اي است. شرايط نوين جهانی در پايان قرن نوزدهم وتوجه کشورهای صنعتی به تامين انرژی و مواد اوليه، ما را واداشت تاخود را به قافله شتابنده غرب نزديک ببنيم. هيچ نياز بومی در ايران ما را بر آن نداشت تا "مجلس قانونگذاری" تاسيس کنيم. شايد تنها موردی که بتوان ادعا کرد، نياز بومی مردم ايران به برقراری امنيت باشد،که آن هم در سايه تقويت "دولت مرکزی" نا کام ماند.منظور اين است که ارزش و ضرورت بومی امنيت عمومی فدای تاسيس "دولت مرکزی" شد، که خود سوغات فرنگ بود. و بيشتر منافع غرب را تامين ميکرد.جان کلام اينکه ما هيچگاه خود به ارزش قانون ونسبيت واقف نبوديم تا آن را در اندازيم بلکه نگاه حسرت آميز نخبگان فرنگ رفته به دستاورد های جوامع غربی ما را بر آن داشت تا از آنجا الگو برداريم از اين رو هميشه اين الگو ها در جامه ايران نازا و عقيم ماند. کافيست فرض کنيم کشور ايران فارغ از منابع انرژی و ذخاير مورد نياز غرب مي بود، بی ترديد هيچ يک از مدل های جوامع غرب با اين شتاب از سوی اندیشمندان ما الگو برداری نمي شد. نياز غرب اين ضرورت ها را ايجاد کرد و ما را بدين سوکشاند. زمانی که مراکز قدرت "پوشش آزاد مردان و زنان" را بر نمی تابد و باواژه "بی بند و باری" افکار عمومی را با خود همراه ميکند، چگونه مي توان از آزادی ونسبيت ودموکراسی سخن گفت. دردناک اين است که روشنفکران ما هنوز وزن اين واژه ظاهرآ ساده در ذهن انسان ايرانی را نسنجيده اند، بلکه هنوز اين مفهوم را در ذهن خود به چالش نکشيده اند.در يکصد سال گذشته چند بار به بهانه ستيز با بی بندوباری و دفاع از عفت عمومی جامه آزادی را دريدند وانسان ايرانی را بی حرمت کردند؟ آقای آبکنار درست ميگوييد ؛ ما روشنفکر نيستم! زيرا ضرورتی ندارد که باشيم. دارد؟ عزيز من فراموش نکنيم تا ده سال پيش واژه "روشنفکر" در ذهن يک ايرانی برابر با توهين وناسزا بود و هنوز هم هست. نيست؟
-- Bariran ، Aug 12, 2007آقاي آبكنار فكر نميكني بسه ديگه؟
-- بافانوس ، Aug 12, 2007شما لطفاً عيارتان را در كارهايتان مشخص كنيد. همان كارهائي كه بدون سانسور چاپ ميشوند؛ عليرغم اينكه همه كس را به باد فحش ميگيري! راستي گفتي تو هم شكايت داري؟ عجبا، جداً عجبا!
مردود كه چه عرض كنم! نگاهي بياندازيد به وبلاگ من و لينكي كه دادهام و كامنتها و پستهاي بچههاي شرق را دنبال كنيد:
-- dr jack ، Aug 12, 2007http://drjack.blogfa.com
شما درست مي گوئيد آقاي ابكنار خبرنگار حرفه اي نميگويد شما عرب هستيد يا فارس باور ديني شما چيست؟ همجنس طلب هستيد يا دگر جنس طلب. ولي با آگاهي و مطالعه و بررسي كامل به گفتگو با شما مي نشيند نه بعدازاين كه قافيه تنگ آمد قسم و آيه بخورد كه من خبر نداشتمو از آدمي به آن سن و سال توقع نميرفت كه... و مسئله را تراژدي كميك كند.
-- شهاب ، Aug 12, 2007خبرنگاراني مثل سايمور هرش و كريستين امانپور قبل از نوشتن مقاله يا تهيه گزارشي ماه ها در باره سوژه شان تحقيق ميكنند.
همان خانم فالاچي شما يكي از سئوالاتش از شاه كه اورا عصباني هم كرد در باره روابط جوراجورش با زنان مختلف بود و طوري شاه را پيچاند كه اقرار كرد كه دموكراسي غربي به درد خودتان مي خورد( نقل به مضمون).آيا اين سئوالات في البداهه به ذهن فالاچي رسيد؟
آزادي و سانسور مفهومي نسبي است كه نسبت به توسعه سياسي - اقتصادي جوامع ميزان و درصدش فرق ميكند. در جامعه اي مثل ايران مهم توسعه آزادي است و سعي در بسته نشدن منافذ و نقطه ايراد من به آقاي پور محسن و مافوق هايش در همين نكته است. والا احكام كلي صادر كردن و از خود سانسوري گفتن و اين كه ما بايد درس دموكراسي بگيريم و آخر سر دو - سه متلك بار اين و آن كردن كه ساده تر از ساده است و شق القمر نيست. آخر همه اينكه من از رابطه بين دموكرات بودن- نسبي گرا بودن و روشنفكري سر در نياوردم و اشما را به مطالعه بيشتر قبل از اقدام به نوشتن حواله ميدهم.
Dooste aziz
-- neylabak ، Aug 12, 2007falsafeye shakhsiye man dar ertebat ba ensaanha ve moshkelate mojod dar ertebat baa aanhaa hamishe bar mehvare ''asl bar bara-at ast''boode ast.amaa bavar kon ke aknoon dar ertbatate mota-addedeam ba hamvatanan be in natije residam ke asl bar dorough,tojih ve riyast.ve cheghadr motasefam man...
حسین آبکنار کسی است که شجاعت عسان سازی صرع اخلاقی و معرفتی روشنفکران و نویسندگان ما را دارد. و البته از این منظر از واقع بینی هم فاصله نگرفته است نه آن طور که بعضی ها خودشان را تسلیم مصلحت اندیشی کرده اند.
-- ایلیا ، Aug 12, 2007با کامنت Bariran موافقم، ما بیشتر از صد سال است که از نظر فکری مغلوب مدرنیته غربی و دست آوردهای آن شده ایم. بدون کوچکترین رابطه، توانایی و نیاز واقعی به آن، سعی در تقلید و شبیه سازی (اکثرا ناموفق) فردی و اجتماعی از آن را داریم. در نقد های خود هم از استانداردهای غربی بعنوان میزان داوری بهره می بریم، مثل همین نقد روشنفکری که بر استاندارد غربی استوار است. آبکنار می نویسد ما دمکراسی بلد نیستیم، گر چه به نظرم کاملا درست است ولی بهتر بود موضوع را کمی عمیق تر جستجو می کرد، مثلا از چرا باید دمکراسی را بلد باشیم و چه نیاز درونی به آن (به عنوان یک انسان اسلامی/ شرقی) داریم. مهدی هلند
-- مهدی ، Aug 12, 2007با یک آدرس غلط آدم دور دنیا می گردد و آخر به منزل نمی رسد.
-- فرهاد ، Aug 13, 2007شرق رو "روشنفکران" نبستند. کسانی بستند که هیچ ادعای روشنفکری ندارند. آنها به مقتضای مصالح عالیه ی استبداد خود کوچک ترین حرفی و شخصی را که نامناسب بیابند بی درنگ سانسور می کنند.
پس بهتر است به جای حرف و حدیث های های باسمه ای " در مورد مدرنیته و روشنفکری به اصل معضل بپردازید: رژیم اسلامی ایران
در پاسخ به کامنت برديا/ آشنا/ شهاب؛
من آقای آبکنار را نمی شناسم ولی گوهر نوشته ایشان را می پسندم . توضيح من به مطالبی است که به شکلی با کامنت من مرتبط ميباشند .و سخنگو و مفسر مقاله آقای آبکنار نيستم.
دوست عزيز برديا ، واقعا فرقی ميکرد که شرق با بهانه ديگری توقيف مي شد؟ من روزنامه شرق آنروز را نخوانده ام ولی با شما شرط مي بندم ( سر دو تا همبرگر "فری کثيف" !!!)که در همان شماره روزنامه شرق از نظر "هيئت بدنام نظارت مطبوعات" بيش از ده بهانه ديگر برای توقيف وجود دارد. تحقيقآ هيئت مذکور کاره ای نيست و انجام تکليف ميکند تا پروژه توقيف انجام شود.
و بايد برای هميشه پاسخگوی نقش آفرينی خود باشند.
ما و شما چرا در دام اين بهانه ها اسير مي شويم؟ شما شک نکنيد که امروز شرق را نبايد می خوانديد چه اين مقاله چاپ مي شد يا نه، چه خانم ساقی قهرمان همجنس گرا باشد يا نه ! ويژگی استبداد وخواسته اش اين است که ما سخيف باشيم و سر گرم امور خصوصی يکديگر شويم.
عزيز ، دورانديشی و هشياری زمانی موضوعيت دارد که ما در مقابل نهاد قدرت باشيم . نهاد قدرت با اقتدارگرايی تفاوت دارد. در مقابل فرقه امنيتي/اقتصادي/سياسی اقتدارگرا که هيچگاه وارد گفتمان نمی شود، هشياری شرط لازم است ولی کافی نيست.
بی تعارف بايد فديه و قربانی داد.ولی در دام خشونت هم اسير نشد !
زمانی که آزاد انديشان اولين کسانی هستند که مصلحت انديشانه خود و يا يکديگر را محاکمه غيابی ميکنند. از افکار عمومی چه انتظاری داريم.
چاره چيست؟ من هم دقيق نمی دانم ولی خود را درگير بحث بيهوده " کاش و بهتر بود " نمی کنم .آقا شرق بايد توقيف می شد که شد.حالا برای هميشه يا کوتاه مدت ... اطلاع رسانی را چگونه بايد ادامه داد؟
و آشنا ی عزيز، من هم چون شما فکر ميکنم؛ روشنفکر وظيفه راهيابی وروشنگری دارد کی گفت فرمان را بايد کند؟ دوست من يکی بايد بگه فرمون کجاست! مسئله اين است.
و شهاب عزيز ،اين بخشی از نوشته شماست؛
-- Bariran ، Aug 13, 2007"آزادي و سانسور مفهومي نسبي است كه نسبت به توسعه سياسي - اقتصادي جوامع ميزان و درصدش فرق ميكند."
حال باز هم بايد نسبت دموکراسي/ نسبی گرائی و روشنفکری را برای شما روشن کرد ؟؟؟
آگاهی پيش از نوشتن و چاپ مطلب کاري است سزاوار ولی اين هم نسبت به افراد متفاوت است.
و آخر اينکه به نظر من اعتراض شما به اظهار يا تظاهر به نادانی و برائت نويسندگان مطالب پس از توقيف بجاست!
خطای همه ی ما دراین صدسال گذشته این بوده که گمان می کرده ایم می توان اندیشه را وارد کرد و از ساختارهای اجتماعی غربی کپی گرفت، چه آن زمان که سر در راه اندیشه های نا گوارده ی مارکسی می نهادیم و چه اکنون که سنگ دموکراسی به سینه می زنیم. به امید وارد کردن اندیشه و غربی اندیشی چه عمرها نگذاشتیم در ترجمه ی نیچه ها و اکنون دریداها و ... غافل از این که مولوی نزدیک به هشصد سال پیش ما را هشدار داده بود که: زنهار اگر کیر را ببینی و کدو را نبینی بر تو همان رود که بر آن خاتون رفت! ولی ما این هشدار نیوشیدیم و نمی بینیم چه طور دل و روده هامان بر زمین غفلت می پراکند. نه آقای آبکنار! دموکراسی و نسبی باوری و فهم حق و تکلیف و قانون در تهیگی نمی روید. این ساختار قدرت است که به دموکراسی در غرب مجال ماندن می دهد، همچنان که سیاست پیشه گان غرب نیز همواره هشدار می دهند که اگر دموکراسی را پاس نداریم چه بسا از کف اش بدهیم. آری دموکراسی نیز سیستم ابدی زنده گی بر این کره ی خاکی نیست. اگر شکاف جهانی دارا و ندار همچنان افزایش یابد معلوم نیست هشدار راسل درست از آب درنیاید و انسان پس از گذر از جنگ جهانگیرِ دیگری این بار بس پردامنه تر به انسانی شکارگر با چوب و چماق بدل نشود. م خردیار
-- بدون نام ، Aug 13, 2007در ادامه برایران که حرف های دلنشینی نوشته. نقل می کنند که روشنفکری در غرب و با جریان دریفوس شروع شد. . فکر نمی کنم که ما هم باید تاریخ معاصرمان را بگردیم تا دریفوس خودمان را پیدا کنیم. ما مفاهیم را از جامعه شناسی غربی می گیریم و توجه نداریم که تاریخ غرب با تاریخ ایران فرق می کند.
-- خسرو ا. قهرمان ، Aug 13, 2007سروش و دیگران نکته بسزایی گفته اند که کار روشنفکری تولید یا تغییر گفتمان است. به علاوه برخلاف نامش به نظر من این یک نوع فعالیت صرفا فکری نیست بلکه باید به اینستیتوشنی متکی باشد. موضوع اقلیت های جنسی همین اکنون از بحث های داغ روشنفکری غرب است اما به دلایل زیادی نمی تواند بحث روز ایران باشد، بلکه قبل از آن مثلا موضوع سکسوال هرسمنت، آزارهای خیابانی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج و قوانین ازدواج و طلاق، و موقعیت زنی که بخواهد تنها زندگی کند، دید عموم مردم از جنسیت و جای زن و مرد درآن و غیره به نظر من برای ایرانی ها مهم تر است. شاید اگر خبرنگارها هم از این لبه ها خبر و گزارش تهیه کنند به حال مردم مفید تر و مرتبط تر باشد.
آفتاب آمد دلیل آفتاب! سومین کامنت اینجانب را هم در هفته های اخیر روی سایت نگذاشتید تا معنی دمکراسی آن طرف مرزها را هم بفهمیم و ایمان بیآوریم که ایرانی همان ایرانی است، فقط گاهی فکل و کرواتش عوض می شود. خداحافظ رادیو زمانه!
-- علیرضا مجابی ، Aug 14, 2007-----------------------------
زمانه: دوست عزیز از شما تنها یک کامنت دیگر در کامنت دانی زمانه موجود است که آنهم منتشر شده است.
وقتی آقای صادق زیبا کلام بدون آن که مصاحبه با ساقی قهرمان را بخوانند اظهار می کنند که درباره همجنس گرایی است، از دیگران چه انتظاری می شود داشت؟ آقای آبکنار کسانی که می خواهند در قالب اصلاح طلب برما حکومت پیدا کنند اصلا اعتقادی به اندیشه و ادبیات و فرهنگ ندارند. آن ها نیز مانند کیهان از سخنرانی امریکایی ها درباره همجنس گرایی حرف می کنند و آن را ربط می دهند به مصاحبه با ساقی قهرمان و احتمالا یک هدف برنامه ریزی شده.
-- مهدی نصیری ، Aug 16, 2007نکته این جاست که ما از همان ابتدای تاریخ بلد بوده ایم خوب خودمان را گول بزنیم و به خودمان دروغ بگوییم.
-- سهراب ، Jan 19, 2008چه کسی نمی ترسد «من» واقعی اش را ببیند؟
چه کسی جسارت اش را دارد که دلقک نشود؟
نمی دانم...