تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

در مصائب روشنفکری دینی

یاسر میردامادی
http://mirdamadi.malakut.org

هدف این نوشتار کوتاه، تلاش برای یافتن پاسخی موقتی (و هر پاسخی موقتی‌ست) به این مسأله است که: روشنفکران دینی باید چه جد و جهدهای نظری‌ای بورزند تا روشنفکری دینی (religious intellectualism) در ایران امروز، و شاید تمام جهان اسلام، ممکن و مطلوب گردد؟


روشنفکر، به نزدیک صاحب این قلم، کسی‌ست که اولا درد اجتماع دارد و به این معنا صرفا دغدغه‌ی بهروزی و به‌کامی شخص خود و اطرافیان خود را ندارد و ثانیا کسی‌ست که ریشه‌ی پاره‌ای از /همه‌ی مشکلات جامعه‌ی خود را در فرهنگ می‌داند یعنی معتقد است که اگر جان‌ها عوض شوند، جهان‌ها نیز، آن مقدار که به تغییر جان‌ها مرتبط است، عوض خواهند شد و ثالثا به قدر دانش خود به جد و جهد در حل آن مشکلات نظری-فرهنگی می‌پردازد و در این راه احیانا با پاره‌ای از باورهای رایج مردم در می‌افتد و آن‌ها را نقد می‌کند و رابعا کسی‌ست که حقانیت عصر جدید را، اجمالا یا تفصیلا، پذیرفته است و به روایتی از تجدد (modernity) تمایل دارد. تعریف ما از روشنفکر، اگر همه‌ی انواع آن را پوشش ندهد، که نمی‌دهد (کدام تعریفی است که جامع و مانع باشد؟)، دست کم روشنفکر نظریه‌پرداز را پوشش می‌دهد. می‌توان با افزودن قید/قیودی انواع دیگر روشنفکران را نیز تعریف کرد: روشنفکر فعال سیاسی، روشنفکر کارگری، روشنفکر لیبرال، روشنفکر سوسیال و غیره.

با بر آمدن تجدد به جهان اسلام ِ عربی و با تأخیری به ایران، این پرسش، معنادار و موجه است که نسبت سنت، و به ویژه زنده‌ترین بخش سنت یعنی اسلام، با تجدد چیست؟ روشنفکران دینی کسانی هستند که می‌کوشند سازگاری‌ای میان نحوه‌ای فهم از تجدد با نحوه‌ای فهم از دین برقرار کنند. آیا چنین کاری ممکن است؟ این کلان-پروژه، که روشنفکران دینی در ایران در پی آن هستند، مخالفانی جدی دارد:

۱. سنتی‌ها (traditionists): گروهی که بیشتر از دیگر گروه‌ها با تجدد فاصله دارند. این گروه شامل اکثریت متدینان سنتی و روحانیان می‌شوند و میان خود به دسته‌هایی مانند سنتی‌های فقهی (فقها مانند آیت‌الله بروجردی، اراکی، خویی و غیره)، عرفانی (متدینان متمایل به عرفان سنتی اسلامی مانند آیت‌الله قاضی، طباطبایی، بهاء الدینی و غیره) و حدیثی (مانند اخباریون و مکتب تفکیکی‌ها مانند میرزا مهدی اصفهانی، شیخ مجتبی قزوینی، محمدرضا حکیمی و غیره) تقسیم می‌شوند. این گروه در مقایسه با گروه‌های دیگر اعتنای کمتری به تجدد دارند و به همین نسبت احتمالا فهم ناقص‌تری نیز از این پدیده دارند. برای این گروه تجدد، در حد نوشدن وسایل مورد توجه و اعتناست و برای سنتی‌های فقهی پرداختن به مسایل مستحدثه‌ی فقهی، راه حل مواجهه با اموری‌ست که تجدد از طریق فراهم آوردن وسایل و مسایل جدید پیش پای آنان گذارده است.

۲. سنت‌گرایان (Traditionalists): این گروه با سنتی‌ها و بنیادگراها شباهت‌هایی دارد اما به واسطه‌ی برخی تفاوت‌ها از آن‌ها جدا می‌شود. سنت‌گرایان گروهی هستند که قایل به خرد جاویدان (eternal wisdom)‌اند. آنان معتقدند که حقیقتی واحد و الهی وجود دارد که در ادیان مختلف بروز و نمود داشته است. آنان از این جهت حتی ادیان شرق آسیا مانند آیین بودا، جین، شینتو و دائو را نیز برخوردار از حقیقت می‌دانند. سنت‌گرایان با تجدد و انسان‌مداری (humanism) عصر مدرن سرِ ناسازگاری دارند و آن را دوره‌ی هبوطی زندگی بشر می‌دانند یعنی دوره‌ای که آدمیان سر از امر قدسی بر تافته‌اند و رو به نفسانیت و خود محوری آورده‌اند. سنت‌گرایان از این جهت که قایل به خرد جاویدان و نحوه‌ای کثرت‌گرایی دینی (religious pluralism)اند، از برخی لایه‌های سنتی‌ها (خصوصا لایه‌ی فقیهانه و حدیثی آنان) جدا می‌شوند و همچنین توجه آنان به تجدد و نقد آن نیز از فرق‌های فارق آنان و سنتی‌هاست. شوان، کوماراسوامی، مارتین لینگز و حسین نصر از سنت‌گرایان نامی‌اند.

۳. بنیادگرایان (fundamentalists): این گروه از جهت اعتنا به تجدد از سنتی‌ها فاصله می‌گیرند و از جهت نوع نگاه انتقادی به تجدد غربی به دو گروه گذشته نزدیک‌اند. تفاوت این گروه با دو گروه قبلی این است که بنیادگرایان معتقدند برای احیای دین در عصر جدید و مقابله با تجدد باید قدرت سیاسی-اجتماعی را به دست گرفت و از این طریق به احیای عصر طلایی اسلام و مقابله با دوره‌ی تاریک‌اندیشی متجددانه پرداخت. در حالی که دو گروه قبلی به چنین امری علاقه‌ی کمتری نشان می‌دهند.

۴. روشنفکران دین‌ستیز (antireligious intellectuals): این گروه، دین را امری پایان یافته و به طور کامل متعلق به دنیای کهن می‌دانند و معتقدند دین‌ برای عصر جدید متاعی برای عرضه ندارد. سید جواد طباطبایی، آرامش دوستدار و محمدرضا نیکفر از این دسته‌اند.

تمام این چهار گروه پیش‌گفته در عین اختلافات عظیمی که دارند (خصوصا گروه چهارم با سه گروه قبلی) در یک نقطه مشترک‌اند:
جمع میان تجدد و دین‌داری ناممکن است.

روشنفکری دینی، جریانی‌ست که بر خلاف این چهار جریان معتقد است می‌تواند میان تجدد و دین سازگاری ایجاد کرد. از روشنفکران دینی ایرانی می‌توان به عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و محسن کدیور اشاره کرد.

امکان روشنفکری دینی بر قبول امکان دو تفکیک مهم و سرنوشت‌ساز وابسته است و انکار امکان این تفکیک‌ها، مشروعیتِ روشنفکری دینی را زیر سوال می‌برد. این دو تفکیک مهم یکی تفکیک میان ذاتیات و عرضیات دین از یک سو و دیگری تفکیک میان جنبه‌های اجتناب‌ناپذیر مدرنیته با جنبه‌های اجتناب‌پذیر آن از سوی دیگر است. علاوه بر این‌، روشنفکران دینی باید نشان دهند که اولا گوهر دین‌داری امری بی‌بدیل است زیرا اگر بدیل‌پذیر باشد (مثلا عرفان‌های سکولار بتوانند همان کار گوهر دین‌داری را بکنند) نیازی به آن نیست و ترجیح آن تنها ترجیحی جامعه‌شناختی خواهد بود و ثانیا حفظ گوهر دین‌داری برای انسان معاصر پیامدهای مطلوبی دارد و از سوی دیگر جنبه‌های اجتناب‌ناپذیر مدرنیته اولا جنبه‌هایی مطلوب و سعادت آور برای انسان اند و ثانیا این جنبه‌ها امکان سازگاری با گوهر دین‌داری را دارند.

تمام این نکات مورد تردید قرار گرفته است:

۱. کسانی در عین قبول این نکته که تمام لایه‌های دین ارزش یکسانی ندارند اما در امکان تفکیک میان جنبه‌های مختلف دین‌داری به نحوی که با فقدان لایه‌هایی از دین‌‌داری بتوان همچنان دین‌دار ماند، تردید روا داشته‌اند.

۲. کسانی در عین قبول این نکته که لایه‌های مختلف تجدد احتمالا ارزش یکسانی ندارند در امکان تفکیک میان لایه‌های مختلف تجدد، به نحوی که بتوان لایه‌ای از تجدد را بر گرفت بی آن‌که لایه‌های دیگر نیز به دنبال این برگرفتن سرازیر شوند، تردید روا داشته‌اند.

هر دوی این تردیدها، از نگاهی کل‌نگرانه (holistic) به دین و تجدد ناشی می‌شود. در این نوع نگاه، دین و تجدد یک کل به هم پیوسته‌اند که جراحی و لایه-لایه کردن آن به نحوی که بتوان بخشی از آن را برگرفت و بخش‌هایی را وانهاد و هم‌چنان دین دین بماند و تجدد تجدد، ناممکن است. در مقابل روشنفکران دینی باید از نگاهی جزء‌نگرانه (atomistic) دفاع کنند که بنا بر مفاد آن می‌توان در این دو مجموعه دست به انتخاب زد و این کار به انحلال دو مجموعه نمی‌انجامد.

۳. کسانی تردید کرده‌اند که گوهر دین‌داری، که معمولا امری باطنی و معنوی شمرده می‌شود، امری بی‌بدیل باشد. اینان کوشیده‌‌اند با ارائه‌‌ی نحوه‌ای معنویتِ مستقل از دین (secular) آدمیان را از مراجعه به گوهر دین‌داری نیز بی‌نیاز یا کم‌نیاز کنند. مثلا به نظر می‌رسد که تلاش‌های مصطفی ملکیان، روشنفکر دینی سابق، در پروژه‌ی خود موسوم به «عقلانیت و معنویت» ناظر به همین امر است. ممکن است روشنفکران دینی بتوانند نشان دهند که هر چند گوهر دین‌داری بدیل‌ناپذیر نیست اما احیای آن در مقایسه با ترویج معنویت‌ها و عرفان‌های سکولار در جامعه‌ی ایرانی امروز، پیامدهای منفی کمتری دارد. در این حالت بحث از حالت فلسفی خارج شده و آن‌ها به جامعه‌شناسان حاجت زیادی دارند تا مشروعیت این کار را برای آن‌ها موجه کند.

۴. کسانی تردید کرده‌اند که گوهر دین‌داری برای انسان امروز امری مطلوب و سعادت‌آور باشد. آنان معتقدند که گوهر دین‌داری آدمی را از تلاش، سازندگی، توسعه خواهی و نقادی‌، پرسش‌گری و خوش باشی باز می‌د‌ارد و به نحوه‌ای باطنی‌گری منفعلانه، تسلیم، انقیاد، قناعت و ریاضت می‌کشاند.

۵. حتی اگر بتوان میان جنبه‌های اجتناب‌پذیر و اجتناب‌ناپذیر مدرنیته تمایز نهاد، کسانی تردید کرده‌اند که جنبه‌های اجتناب‌ناپذیر مدرنیته، امری مطلوب و سعادت‌آور برای آدمی باشد. بسیاری معتقدند که خوی توسعه طلبی، تجاوزگری، استعمار، آدمی را به مثابه شیء و نه غایت فی نفسه دیدن و مانند آن در ذات تمدن غربی‌ست و باز کردن جاده‌ی تجدد به معنی راه دادن به ورود این امور نیز هست. کسانی مانند احمد فردید و رضا داوری اردکانی از طرفداران این نظریه‌اند.

۶. و آخر این‌که، گیریم بتوان میان گوهر و صدف دین‌داری تمایز نهاد و به فرض بتوان میان جنبه‌های اجتناب‌پذیر و اجتناب‌ناپذیر مدرنیته تفکیک نهاد و گیریم که گوهر دین‌داری امری بدیل‌ناپذیر یا بدیل‌پذیر دارای ترجیح باشد و به فرض که گوهر دین‌داری امری مطلوب باشد و گیریم که جنبه‌های اجتناب‌ناپذیر مدرنیته کلا یا جزئا امری مطلوب باشد، آن‌گاه این پرسش نهایی پیش می‌آید که آیا گوهر دین‌داری و جنبه‌های اجتناب‌ناپذیر تجدد با هم امکان سازگاری دارند؟ کسانی در عین قبول تمام نکات پیشین در این نقطه تردید کرده‌اند.

پروژه‌ی روشنفکری دینی برای آن‌که بتواند از مقبولیت نظری برخوردار باشد باید دست کم به این شش تردید پاسخ گوید تا بتواند برای پروژه‌ی خود بنای نظری موجهی در مقابل چهار گروه مخالف خود بسازد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

All problems are rooted in the dogma of finality of revelation and and the notion of Muhammad as the seal of prophets.Unless Muslims deal with this issue, their intellectual efforts are doomed to failure.
best regards,

-- sahba alasti ، Jul 11, 2007

اگر همهء روشنفکران دينی همينطور موجز می نوشتند راحت تر می شد مايه و زور فکری شان را سنجيد. اين خلاصه، که آقای ميردامادی آورده اند، روشن، جمع و جور، و فکر شده است. در نتيجه خواننده را هم به فکر وا می دارد. پس می شود روشنفکر دينی بود و جملات ادبی پرطمقراق اما بی سروته ، اشعار چسب ناک و لزج عارفانه اما پرت ، و استعاره پشت استعاره نياورد تا خواننده احساس نکند که با خواندن مطلبی ، فضای دور و برش از بوی سنگين گلاب و عطر دلگذازندهء پای ارادت به رسالات شيوخ و مفاتيح الفلان و نهج البهمان لبالب شده است. روشنفکر دينی (مسلمان) در کشور ما می تواند از همين جاها برای يادگيری الفبای تجدد شروع کند: آجرهای بحثی را به طور منطقی کنار هم گذاشتن. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Jul 11, 2007

اقاقی میردامادی من فکر میکنم روشنفکری دینی کمی انتظارات را بالا برده است و در انچه که وعده داده یا احتمالا فکر می کرده که توان انجام ان را دارد اندکی دچار بلند پروازی گشته است . البته این طبیعی است به هرحال نمی خواهد از قافله تجدد باز بماند و پیروانش را از کف بنهد . اما باید متوجه باشد که اسلام توان براوردن ان بلند پروازی ها را ندارد . به عنوان مثال همین امر خصوصی کردن دین که ظاهرا کامیاب ترین قسمت این پروزه می باشد را در نظر بگیرید . روشنفکری دینی حتی برای اینکه از دخالت اسلام در پهنه سیاست و اجتماع جلوگیری کند با مشکلات نظری دست به گریبان خواهد بود تا چه برسد که بخواهد دین را به طور کلی و فراتر تر از مسئله سیاست خصوصی کند .
احتمالا یکی از دلایلی که باعث شده ملکیان به چیزی به نام معنویت که اشکارا مفهومی عمومی تر از دین است برسد همین مسئله بوده است . چراکه با تعمیم دین به معنویت فی المثل دست او در خصوصی کردن دین هم گشاده تر خواهد بود
مسائلی از این دست باعث می شود که ما روشنفکری دینی را مفهومی متناقض بیابیم . مفهومی که برای سازگاری با مدرنیته احتمالا مجبور است مدام خود را تغییر دهد . ایا همین تغییر مدام نمی تواند یکی از دلایل تغییرات فکری نمونه عبدالکریم سروش از پانزده سال پیش تا اکنون باشد ؟

-- مصطفی ، Jul 11, 2007

.( روشنفکران دین‌ستیز (antireligious intellectuals): این گروه، دین را امری پایان یافته و به طور کامل متعلق به دنیای کهن می‌دانند و معتقدند دین‌ برای عصر جدید متاعی برای عرضه ندارد.)
گمان نمیکنم این عبارت چنان صحیح باشد. دین برای دین برای عرصه ی قدیم چه متاعی عرضه داشت؟ درین مورد اسلام!!! ایا این دین اینجا مورد جفا قرار گرفت ؟. با دیدن تیتر و برخی جملات مقاله ادم به گریه می افتد ایا روشنفکران دینی دین را میخواهند نجات دهند یا جامعه ی سراسر مشکل دینی و دینداران را؟!!

-- علیرضا ، Jul 11, 2007

با سلام

راستی شما از کدام اسلام حرف می زنيد؟ از کدام نحله اسلامی ؟ اول بايد بتوانيد بدين پرسش پاسخ دهيد؟ نوانديشان مذهبی با کدام تعبير و جهت گيری و با تکيه به آراء کدام نويسنده و متفکر؟
يکی از مشکلات همين کلی گوئی هاست. به همين دليل است نه مخاطب شما چيزی خواهد فهميد و نه خود توان آسيب شناسی نحله های دينی را کسب خواهيد کرد. لذا عقل و منطق حکم می کند که اول روشنفکران مذهبی را طيف بندی کنيد و ريشه ها و بنيان های آنها را مورد نقد و ارزيابی قرار دهيد تفاوت و يا همگرائی های طيف های متعدد آن را مورد تبيين قرار دهيد تا به حيطه شعر شعار نغلتيد. همين آسيب شناسی می تواند در راستای ريشه دارتر شدن نحله ای که خود را بدان منسوب می کنيد موثر باشد وگرنه روشنفکران مذهبی کلا جريان چپ مسلمان سابقه ای طولانی در تاريخ و فرهنگ جديد ايران زمين دارد و برغم حاکميت انديشه فقهی و يورش آخونديسم تبهکار به تمامی ارزشهای عرفی و تنزل دادن فرهنگ عمومی شايد بتوانيد چند صباحی از اين موقعيت سود جسته و با عمله ارتجاع مذهبی يک دست شده تا نحله نوانديشی دينی را تضعيف کنيد اما ثمرده اين جز هدر دادن انرژی و نيروی خويش چيز ديگری نيست. تاريخ ما در آينده اثبات خواهد کرد که جريانات و طيف های گوناگون نوانديشی دينی در تطور و تکامل جامعه ايران تا چه اندازه موثر یوده اند. لذا نه از رقبا و نه از دشمنان چشم انتظاری هست بلکه بايد با تيزهوشی و درايت و با تکيه به خرد و منطق در بازخوانی و بازسازی و بازآفرينی جهت گيری های بنيادين فلسفی ، فکری و اجتماعی نحله مان گام برداريم. و اين هنگامی ممکن است که هر دو طيف نوانديشان دينی يعنی طيفی که کارفرهنگی می کند با طيف و گرايشی که به فعاليت های اجتماعی و سياسی همت گذاشته است، در تعاملی جدی قرار بگيرند تا نقش خود را در تحولات ايران زمين ايفا کنند.

-- باران اميد ، Jul 11, 2007

ملاحظه می‌فرماييد که آقای کلانتری حتی وقتی متنی سنجيده و خلاصه میبيند، باز هم نمیتواند طعنه‌هایش را پنهان کند و بايد حتماً نيشی بزند: «بوی سنگين گلاب و عطر دلگذازندهء پای ارادت به رسالات شيوخ و مفاتيح الفلان و نهج البهمان». تازگی‌ ها دارم فکر میکنم اصلاً بعيد نيست آقای کلانتری تعمداً اين جوری حرف میزند تا بعضی ‌ها را تحريک کند. شايد بدش نمی‌آيد يکی مثل داريوش ملکوت هم بيايد به همين حرفهایش گیر بدهد. ولی خوب قطعا اگر داریوش بخواهد سر این مسایل با او درگیر بشود میشود یکی مثل خودش! آقای کلانتری خودش به احساسی بودن بعضی از متون روشنفکری و «جملات ادبی پرطمقراق اما بی سروته ، اشعار چسب ناک و لزج عارفانه اما پرت ، و استعاره پشت استعاره» گير میدهد اما ته حرف خودش (همین عبارات خودش) دقیقا همان است منتها به شکلی بسیار زننده؛ به صورتی طعنه آمیز و متلک گویانه. عبدی کلانتری نمونه شاخصی است از یک قشر روشنفکران خاص که مشکلشان با روشنفکران دینی خیلی بیشتر از مشکل نظری و فکری است. مشکل این دسته ظاهرا شخصی است و فردی؛ بیشتر به نفرت و کینه شبیه است تا تحلیل صادقانه و بی طرفانه. خدا انصاف بدهد و سلامت باطن (خدا را هم قبول نداشته باشد، باز هم می شود آرزوی سلامت درون کرد برای مردم!).

-- عليرضا حقيقی ، Jul 12, 2007

هم بحثِ سابق گرامی!
باید بگویم که دریافتِ فعلی شما از پروژه یِ معنویتِ ملکیان بمراتب بهتر و پذیرفتنی تر شده است تا چیزی که سابقاً در وبلاگِ تان نوشته بودید و او را با امثالِ امجد در یک جبهه قرار داده بودید و در کامنت ها هم دفاع کرده بودید که معنویانِ جهان همه از یک تبار هستند. اما به واقع معنویتِ غیردینی و سکولار ملکیان کجا و دین نیمه فقهی - نیمه عرفانی آن آقا کجا!
اکبر گنجی در فراز پایانی مقاله یِ روشنگرانه یِ "یوتوپیایِ لنینیستی شریعتی" (رک: سایتِ نیلگون) بخوبی اشاره کرده که تزهایِ روشنفکرانِ دینی تابحال جز دستاویز و ابزار بهتری برایِ دیکتاتوریِ روحانیتِ شیعی، نبوده است.
خوب است به این وجه هم توجه گردد که تفسیر نواندیشانه یِ روشنفکرانِ دینی از اسلام، تابحال همان اسلام عزیز را همچنان پرقدرت و سرکوبگر باقی نگه داشته است!
و اما "تاکید بر سکولاریزم" که گنجی راهِ نجاتِ روشنفکرانِ دینی را در آن دیده، بنظر من ورژنِ روشنفکریِ دینی اش، هم ناصادقانه است و هم ناکام.

-- مخلوق Creature ، Jul 12, 2007

مقاله ی تحلیلی منسجم و ارزنده ای است. در همین رابطه، مقاله ی "روشنفکری دینی و گره های ناگشوده" را ببینید که با روشی بسیار مشابه، به تحلیل مفهومی روشنفکری دینی می پردازد و به علاوه رویکردهای هرمنوتیکی و "گوهر/صدف" را بسط می دهد و به نقد می کشد:
http://www.secularismforiran.com/roshanfekrie%20dini.htm

-- امیر غلامی ، Jul 12, 2007

به نظرمن روشنفکر واقعی ، کسی است که گفتارش ، فهرست بندی و بر شمردن حالتها و اولا دوما کردن ها را نداشته باشد .
گفتاری که در آن شماره و لیست و آیتم، ظاهر شود، فاتحه اندیشه و روشنی خوانده است.

به خصوص وقتی که برخی حالت ها با عباراتی مثل "عده ا ی معتقدند" و "کسانی براین باورند" شروع شود یا نیمه کاره -یا سوالی -رها شود، با جملاتی مثل:
"اینجا این بحث مطرح می شود که آیا..."
یا :
"اینجا مساله پیش می آید که چرا..."
یا از همه بدتر :
" و حالا اینکه آیا این فلان است یا بهمان ، مورد تردید است..."

-- دانش آموز ، Jul 12, 2007

To Sahba Alasti:
believing in "religious pluralism" religious intellectuals try to reshape and reinterpret religious dogma specially the dogma of finality of revelation and the notion of Muhammad as the seal of prophets. What do you mean by ascribing "being doomed to failure" to religious intellectualism? Theoretically or practically or both of them? All of these can be the matter of dispute.

به جناب عبدی کلانتری:
از اظهار نظر شما ممنون ام. مدت‌هاست که می‌خواهم سطور سنجش‌گرانه‌ای ناظر به برخی از نوشته‌های شما بنگارم اما مدام منصرف می‌شوم. مورد آخر آن، همان نوشته‌ی آغازین شما بر مصاحبه با دکتر دوستدار بود که اندکی هم اعتراض بر انگیخت. مطالب را آماده کردم دست بر کی‌بورد هم نهادم اما منصرف شدم. یکی از دلایل انصراف‌ام در این مورد اخیر این بود که می‌ترسیدم نوشته‌ام بهانه‌ای به دست کیهان و کیهانیان بدهد و از آن سوء استفاده کنند (هر چند اگر می‌نوشتم سعی می‌کردم استعداد سوء استفاده از این متن را به حد اقل برسانم). به هر حال نوشته‌های شما را دنبال می‌کنم و هر چند، متواضعانه، با مشی فکری شما موافق نیستم اما از پی‌گیری مطالب شما و جناب دکتر نیکفر چیزی فرو گذار نمی‌کنم.
نکته‌ی دیگر آن‌که: این، امر مشهوری شده است که دکتر سروش ادبی می‌نویسد و ادبی نویسی او موجب عدم فهم کلام او می‌شود. ادبی نویسی در متنی فکری-فلسفی البته شیوه‌ی خود من نیز نیست (خصوصا به دلیل علقه‌ای که به فلسفه‌ی آنالیتیک دارم) اما بد نیست به این نکته هم توجه کنیم که اولا ادبی نویسی لزوما مانع فهم نمی‌شود (در این مورد به مقاله‌ی خواندنی دکتر سروش موسوم به «آزادی چون روش» مراجعه کنید تا ببینید چطور سروش میان انتقال مطلب خود با ابهامی اندک (که در هر نوشته‌ای هست) و ادبی نویسی جمع کرده است. نوشته‌ی او در این مقاله از نظر ادبی یکی از کارهای درخشان اوست و البته مطلبی هم که لابلای این رقص کلام‌ها در صدد بیان اوست، مطلبی به نظر بدیهی اما قابل اعتناست) مضافا سروش همیشه ادبی نمی‌نویسد. به عنوان یک نمونه به کتاب اخیر دکتر سروش به عنوان ادب صدق، ادب عدالت، مقاله‌ی عدالت چون صدق (یا عنوانی شبیه به این چون کتاب‌ام را داریوش برد لندن و من اکنون از روی حافظه می‌گویم) مراجعه کنید و ببینید که مطلب را عریان از آرایه‌های ادبی می‌گوید.

به جناب مصطفی:
روشنفکران دینی لزوما و به عنوان هدف اول به دنبال خصوصی کردن دین نیستند. آن‌ها بیشتر به دنبال دموکراتیک کردن حضور اجتماعی دین اند. یعنی این‌که متولیان دینی برای خود «حق ویژه‌ای» در هیچ عرصه‌ای قائل نباشند و قاعده‌ی بازی دموکراسی را پاس بدارند. چنین امری شاید به خصوصی کردن نینجامد (بگذریم از این‌که اگر اصولا "دین خصوصی" معنای محصلی هم در بر داشته باشد)
اما تغییرات فکری برخی از روشنفکران دینی، و در راس آن‌ها سروش، سخن درستی است اما با استفاده‌ای که شما از این فاکت می‌کنید مخالف ام. تغییرِ مدام فکری یک روشنفکر، اصلا و لزوما و در همه‌ی موارد به معنی متناقض بودن و یا شکست پروژه‌ی یک روشنفکر نیست. هر دستگاه فکری‌ای می‌تواند توسط صاحب آن مورد بازنگری و تغییر قرار گیرد. تا به حال ندیده بودم کسی این را دلیل تناقض روشنفکری دینی بداند. اگر بنا دارید این را به عنوان دلیل جدیدی به نفع تناقض بودن روشنفکری دینی ارائه کنید به نظر من باید بیشتر روی آن کار کنید و مولفه‌های دیگری به آن بیفزایید و صورت بندی آن‌را هم غنی‌سازی کنید.

به علیرضا:
روشنفکران دینی با قائل شدن به این‌که دین را برای انسان می‌خواهند و نه انسان را برای دین، قصد خود را بیان کرده‌اند: تلاش برای بهروزی انسان. تفاوت آن‌ها با روشنفکران غیر دینی این است که معتقدند دین هنوز به کار بهروزی آدمیان می‌آید/می‌تواند بیاید.

به باران امید:
نکته‌ای روش‌شناختی: اصولا ما آدمیان، به عنوان فاعل شناسا، برای تبیین، تحلیل و داوری نیاز به «بستن کلیت» یا کلیت بندی داریم. اما البته هر کلیت‌بندی‌ای نحوه‌ای تحریف واقعیت است زیرا واقعیت چنین صاف و پوست کنده و آنکادر شده که آدمی در کلیت ارائه می‌دهد، نیست اما از این کار گریز و گزیری نیست. در این جستار کوتاه، هدف من طرح آرای مشترک روشنفکران دینی بود و چالش‌هایی که چهار گروه مخالف آن‌ها در قالب دست کم شش تردید ارائه می‌کنند. منکر این نیستم که روشنفکران دینی در درون خود با تکثری مواجه اند، اما این تکثر این مطلب را نفی نمی‌کند که با وجود تکثرها، دارای نقاط اشتراکی هستند. مقاله‌ی من ناظر به آن نقاط اشتراک بود.
اما آن‌جایی که می‌نویسید: « شايد بتوانيد چند صباحی از اين موقعيت سود جسته و با عمله ارتجاع مذهبی يک دست شده تا نحله نوانديشی دينی را تضعيف کنيد » فکر می‌کنم مرا اشتباه گرفته‌اید.
ضمنا جریان روشنفکری دینی اکنون صرفا ذیل عنوان چپ مذهبی طبقه بندی نمی‌شود و حتی اکنون جریان راستِ آن، که به لیبرالیسم و نو لیبرالیسم تمایل دارد، فعال تر است.


-- یاسر میردامادی ، Jul 12, 2007

با توجه به کمنت پیشین.
مشخص نشده دین اسلام چه گلی بر سر تاریخ و فرهنگ ایران زده است؟ این دین اسلام ( ارمغان اور تمدنی بوده است که اکنون نمیتوانیم از ان عبور کنیم. به سخنی دیگر گذشته ی ما که با حال ما یکی است و بنوعی حال ما مانند خری در گل گذشته مانده است.
چگونه میتوان بر این گذشته مفتخر بود و از تجدد حرف زد. ایا به همین سبب نیست روشنفکری دینی امیخته ای از پارادکس ها و حرفهای مبهم با وعده ها و سخنان پر طمطراق است؟ و خود شاید یکی از عومل بررسی ریشه ای و فکری مسایل میتواند باشد و عقب ماندگی فرهنگی که اقایان هر چه زور میزنند و شلاق بر این خر جلو نمیرود و نمیرود. چرا جلو نمیرود؟ ایا براستی مشکل بنیادگران درون ایران هستند؟
دیگران هم که مخالفند وو مخالف نه جایی در ان فرهنگ داشته و نه دارد
علیرضا

-- بدون نام ، Jul 12, 2007

من نفهميدم شما چرا نظر مرا منتشر نکردید. توهينی به کسی در آن بود؟ وقتی نظرهای قبل و بعدش منتشر می شود، چرا آن نظر منتشر نمی شود؟ نکند چون طعنه ای به آقای کلانتری هست خوشتان نیامده!

-- علیرضا حقیقی ، Jul 12, 2007

ايا ما حق داريم با مردمي كه گاو را مقدس ميدانند بي ادبانه وتوهين اميز صحبت كنيم؟
-ايا برخورد عاقل اندر سفيهانه اقاي كلانتري توجيه پذيراست ؟
ايا براي تغيير انديشه وروشنگري اذهان لحن تحقيراميز وموضع استعلايي داشتن مشكل گشا ست؟
به گمان من هميشه وهمه جا هر كس در جدل وديالوگ از مقام ادب فاصله داشت حداقل يك مشكل اساسي دارد- مشكل شخصيتي - براي يكي پول هويت است براي يكي سواد وپز روشنفكري -از نوع سكولار- وبراي ديگري پز روشنفكري از نوع ديني
وبراي سنتي ها نماز وروزه وبراي ادم لمپن زور بازو و.........- ادمي كه واقعا قصد روشنگري دارد الفباي اين
كار به كار بستن ادب است. در واقع بعضي مدعيان روشنفكري كم از شريعتمداريها نيستند....- خلاصه اش انسانيت واخلاق عشقه.

-- امير ، Jul 12, 2007

پاسخی کوتاه به اقای میردامادی> هنوز به کار میاید؟ چه وقت به کار امده ؟ سیستمی که برای بهروزی ادمها درین راه بکار میرود اسمش تربیت دینیست. شخصن فکر کنم شما هنوز متوجه نشده اید مشکل تمامن در نوع جهانبینی دینیست. ازادی در این نوع جهانیبینی همیشه با چالش مواجه خواهد بود. از طرفی متاسفانه هنگامی انسان مسخ باور و ایمان شود درک بیرون از ان دایره ی تقریبن ناممکن میگردد/ تلاشها روشنفکران دینی قابل احترام است ولی شما هم خود در جمله یتان تفاوت روشنفکران دینی و غیر دینی را بیان کردید!


موفق باشید

-- علیرضا ، Jul 12, 2007

دین همانا عمارتی ست که مغز آدمی دربرخورد با جهان بیرون از برای خود ساخته است و درش خانه کرده است. آیا مغز می توانسته در مسیر میلیون ها ساله اش از دوزیستان تا کنون جوری دیگری با جهان بیرون از خود، که پدیدآورنده اش نیز بوده است، تماس پیدا کند؟ مغز این عمارت را ساخته و همواره و همپای دگرگونی های جهان بیرون دگرگونش کرده و رنگ ها و نقش هایی بس دیگرگون بدان زده است و هنوز و همچنان نیز دارد می زند. گویا بیرون شدن از این عمارت به این ساده گی ها شدنی نیست. شاید باید عالمی از نو ببباید ساخت و زنو آدمی. م خردیار

-- بدون نام ، Jul 13, 2007

برای من به عنوان کسی که سالهاست مطالعه اثار روشنفکران دینی و شارحان آنها مرا جدی اش می باشد یک پرسش همیشه مطرح است که مایلم نظر آقای میردامادی و دیگر دوستان را در باره آن بپرسم: چرا بسیاری از کسانی که در باره جریان روشنفکری دینی مطلب می نویسند به نام آقای بنی صدر نمی رسند یا اگر می رسند ساکت می شوند؟ ایا مثلاً از دید آقای میردامادی دیدگاه بنی صدر واجد اهمیت نیست؟ ایا ترس خاصی در بردن نام وی هست؟ ایا سخن بنی صدر از اصالت علمی برخوردار نیست؟ آیا اشکالی در روش عملی بنی صدر است که مانع همسخنی با او می شود؟ بالاخره مایلم بدانم چرا جنبه بی نظیر اندیشگی بنی صدر، البته از دید من، دائماً در نزد روشنفکران دینی و هوادارانشان سانسور می شود؟
فقط به عنوان یک تجربه شخصی عرض کنم که برای خود من به عنوان یک پژوهشگر در عرصه فلسفه حقوق که با همه روشنفکران دینی معاصر هم ارتباط علمی نزدیک دارم هیچ اندیشه ای به اندازه اندیشه بنی صدر الهام بخش نبوده است. اندیشه بنی صدر یکی از منسجم ترین و استدلالی ترین اندیشه های مربوط به دین و آزادی است. اما در عجبم که چرا در شرحی که کسانی همچون میردامادی بر عرصه روشنفکری دینی می نگارند از بنی صدر که بیش از 4 دهه است با تمام وجود در این میدان استوار ایستاده است اصلاً سخنی در میان نیست؟ خوشحال می شوم دلیل این مساله را بشنوم.

-- حسن رضایی ، Jul 13, 2007

به آقای علیرضا حقیقی:
بحث راجع به روشنفکر دینی است، و آقای کلانتری، حتی اگر آنگونه باشد که می گویید -سزا یا ناسزا-سخنی راجع به موضوع بحث، برزبان رانده است، اما گفته شما نامربوط است، چون راجع به موضوع مورد بحث نیست، راجع به آقای عبدی کلانتری است.

به آقای کلانتری:
نوسندگان و روشنفکران، بایستی با کتب مقدس ،نهج و مفاتیح و...، به عنوان متون کلاسیک این فرهنگ آشنا باشند، نه به عنوان دستورالعمل زندگی ، یا گزاره های علمی، بلکه به عنوان اسناد زبانی ، مثل هر متن کلاسیک دیگر در یک فرهنگ و زبان:
"
باد وزیدن گرفت
بر ویرانه شهرهایشان
گویا به قراری می رفت،
که با آنها گذاشته بود.
"
-مفاتیح الجنان- مرور امیرالمومنین به طاق کسری

-- دانش آموز ، Jul 13, 2007

به راستی که در حیرتم از ذهن آدمی! آخر چه طور می شود کسی شیمی دان باشد، یعنی با ملکول ها و اتم ها سروکار داشته باشد و درعین حال باور داشته باشد که روزی روزگاری در هزار و چهارسد سال پیش در غاری در بیرون مکه ندایی از آسمان ها با زبان عربی با کسی گفت و گو کرده و به او گفته باشد برود مردم را به راه بُتی الله نام هدایت کند!! و یا فرد دیگری که در آمریکا و بیخ گوش ناسا زنده گی می کند و از همه ی مواهب جامعه ای آزاد برخوردار است و همه ی عمر در ناز و نعمت به سرآورده و چپ و راست دکترای فلان و بهمان گرفته چه طور می تواند ذهنی سنت باور داشته باشد و مبلغ باورهایی باشد که روزی روزگاری در کنج جزیره العرب، با آن اندک شمار مردم چادرنشین اش، زاییده شده اند!! آخر ذهن اینان هیچ به این پرسش نمی رسد که اگر قرار بود خدایی این انسان را به راه نیک راهبری کند چرا پیام آوری در چین یا هند با آن باشنده گان پرشمارشان نفرستاد؟! ترکیب روشنفکری دینی " گومیزش" است به زبان پهلوی. روشنفکر سروکارش با پرس و جو کردن و بازاندیشیدنِ اندیشه هاست، نه دل سپردن به پیش- اندیشیده ها! این نام را آلوده نکنیم. با درود به همه ی نو اندیشان. م. م

-- بدون نام ، Jul 14, 2007

سلام. آقا ياسر. رضا محسني ام.در مقال بني قريظه خدمت رسيدم و سه کامنت پشت سر هم گذاشتم.
1-يکبار ديگر مطالب نيکفر را بخوانيد. خوب نخوانده ايد که او را دين ستيز وصف کرديد. اگر دقت داشته باشيد مي بينيد در تمام جاها او ابتدا حساب پارسايي ديني را با اشتیاق و با سرانگشتانش از باقي‌ی دين نگري ها سوا مي کند و بعد پنبه ي دکانداران را حلاجي مي کند. اگر نخوانده ايد بخوانيد که او هميشه گفته است دوران ما پارساگرا ترين دوران در تاريخ بشر است که در ان بشر مي تواند به معناي واقعي ي کلمه، رابطه ي خود را با آسمان، بدور از شبهه و آلودگی ي جنايت ديني، برقرار و استوار و تبيين کند.
درست بخوانيد، فتبينوا... اذا ضربتم...! يبتغون عرض الحيوة...؟ نه این چنین مباد.
2- سروش ، شريعتي، آل احمد، صادق هدايت، کسروي، شاملو و ... همگي روشنفکر ايراني اند. و روشنفکر مرسوم ايراني، چه مذهبي چه ضد مذهبي و چه غير مذهبي،‌ معمولا بد دهن، طعنه زن، مطلق انديش، کلي گو و پرگو و متناقض گو و رسالت تاریخی انديش است. از همه بيشتر ، همين دوستمان آقاي سروش است، يک بار ديگر برداريم مکالمه ها و خطابات او را بخوانيم ( کتاب هاي نظري اش را نه)، سراسر طعن و لعن و تفسيق و تکفير دشمنان حقيقت (يعني :من) است و مقدار زياده از حدي چاشني رمانتيسم انشايي... و هکذا ، دوست ديگرمان: شريعتي. در اين ميان حساب آدم هايي مثل نيکفر و ملکيان ازين جمع، جداست (زيدهم الله). تازه همين نيکفر خودمان، مي تواند بهتر و کوتاه تر ازين هم بنويسد که نمي نويسد و ما خيلي مخلصش مي شويم که موجز نويس هم بشود.

فکر مي کنم اگر سعدي نويسي بخواهيم، بهتر است سعدي را تکرار نکنيم. بلکه بهتر ازو بياوريم. کسي که مي گويد : در تمناي گوشت مردن به، ز تقاضاي زشت قصابان، و حرف را تمام مي کند کجا! و آن کس که فقط مقلد اوست در نثر هاي پر عتاب بیرحمانه و مسجعش:نمونه ي سروش!

-- رضا ، Jul 15, 2007

لطفا این مطلب رو به ترتیبی که میدانید منتشر کنید.سپاس.حمید حمیدی
http://www.iranglobal.info/emtyseite3.php?news-id=2905&nid=haupt

-- حمید حمیدی ، Jul 16, 2007

Please those who are expert on religion and Iranian contemporary philosophy help in improving wikipedia.

For example: look at this article:

http://en.wikipedia.org/wiki/History_of_fundamentalist_Islam_in_Iran
These articles need attention from experts.
Thanks.

-- Mehran ، Jul 17, 2007

با سلام
به نظرم می رسه که اول از همه باید روشنفکر دینی رو تجزیه و معنی کنیم بعد برسیم به بقیه مسایل.
روشنفکری دینی = روشنفکری + دینی
مگه مفهوم روشنفکری یه مفهوم غربی نیست؟حالا ما اومدیم چسبوندیمش به دین؟فکر کنم این کلمه اصلا غلط هستش و همینطور کلمات عجیب و غریب دیگه مثل مردم سالاری دینی و ....بهتر نیست اول ببینیم که تک تک آجرهای این خونه ای که داریم بنا می کنیم از چی ساخته شدند بعد برسیم به مسایل دیگه؟اصلا مگه ادم می تونه هم روشنفکر باشه هم دینی که حالا می خواهیم بدونیم روشنفکران دینی چی می گن و کارشون به کجا کشیده؟یعنی می شه بین روشنفکری و دینداری رو جمع کرد؟

-- مصطفی ، Aug 13, 2007

به نظر من روشنفکری دینی تنها به درد یک جامعه در حال گذار میخورد.
یعنی جامعه ای که مردم در آن عمیقا سنتی هستند و نمی توان به یک باره به آنها گفت دینی که شما دارید تمامش حق نیست بلکه در حالت خوشبینانه آمیزه ای از حق و باطل است.
روشنفکری دینی با مغالطات خیر خواهانه به ما کمک میکند از شر مغالطات موزیانه موجود در دین خلاص شویم تا این دوران را به سلامت بگذرانیم.
درست مثل حالتی که در رویاروئی با بچه ها از منطق بزرگتر ها استفاده نمیکنیم بلکه از منطق خود بچه ها استفاده میکنیم تا به نتیجه ای که میخواهیم برسیم

-- reza ، Mar 23, 2008

من نظرم این است که روشنفکری دینی اگر هم روزی بر ذهنها حاکم شود دوباره خود معضلی خواهد شد . چون روشنفکری دینی هم بالاخره به ایدوئولوژی اسلام و دین وابسته است . برای آزادی هر نوع ایدئوژی خطرناک و موحش است

-- آدم عجیب ، Oct 20, 2008

من با نظر آقای امجد موافقم و بهاییان و حتی ملحدان باید از تمام حقوق شهروندی در ایران برخوردار باشند و این حتی به نفع نظام حکومتی است.

-- علی سینایی ، Jan 21, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)