تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
بحران هویت ایرانیان، قسمت اول:

بحران هویت ایرانیان

داریوش برادری، کارشناس ارشد روانشناسی، روان‌درمانگر

هویت، در معنای فردی یا جمعی‌اش، حکایت از مجموعه برداشت‌‌ها و انگاشت‌‌های شخصی یا جمعی می‌‌کند که فرد یا جامعه در باره‌ی خویش می‌پندارد و بدان وسیله خویش را متفاوت از دیگری احساس می‌‌کند. این مجموعه برداشت‌های فکری و ارزش‌گذاری‌های احساسی که باعث می‌‌‌‌شود «من» بدانم کیستم و تفاوتم با «دیگری» در چیست، یا بدانیم به عنوان جمع ایرانی «ما» کیستیم و تفاوت‌مان با دیگران در چیست، محتوای هویت فردی یا جمعی را تشکیل می‌‌‌دهند.

هویت به معنای احساس «تداوم شخصی» و برای خویش یکسان و آشنا ماندن است که باوجود تحولات و تغییرات ضروری در طی زمان، و در سلامت روانی فردی یا جمعی نقشی بسزا دارد. کافی‌ست یک لحظه تصور کنید که در آینه خودتان را باز نمی‌شناسید تا اهمیت هویت و تأثیر بحران هویت در سلامت روحی فردی و جمعی برایتان بیشتر آشکار شود.

دو مبنای هویت
هویت دارای دو عنصر اساسی به نام‌های «برداشت یا مفهوم خود» و «ارزش‌یابی یا ارزش‌گذاری خود» است. (۱) «مفهوم خود» بیانگر مجموعه خصایل و توانایی‌‌هایی است که یک فرد یا یک گروه به خویش می‌‌دهد و بدین‌وسیله خویش را از دیگری متمایز می‌کند. «ارزش گذاری خود» به معنای سنجش اخلاقی رفتارها و اعمال خود بر مبنای این هویت متفاوت است. از این‌رو، وقتی یک زن و مرد ایرانی رفتارش یا اشتیاقاتش با سنت و نگاه عمومی و مفهوم زن و مرد در فرهنگ ایرانی همخوانی ندارد، دچار احساس گناه و عذاب وجدان می‌شود؛ احساس می‌کند که در حال از دست دادن پیوند خویش با دیگران و از دست دادن هویت مشترک خویش با دیگران است. رشد و تحول «مفهوم خود» و «ارزش‌یابی خود» در پیوند با تمامی ساختار شخصیتی در طی فرآیند جامعه‌پذیری فردی و تحت تأثیر دیسکورس فرهنگی صورت می‌گیرد.

بحران هویت و نتایج آن
بر مبنای این تعریف روانکاوانه از هویت، می‌‌‌توان براحتی دریافت که بحران هویت زمانی آغاز می‌‌شود که تلاقی و تقابل دو یا چند فرهنگ در درون انسان و جامعه رخ می‌دهد؛ زیرا در نتیجه‌ی تقابل حداقل دو فرهنگ یا نگاه متفاوت در درون شخص یا اجتماع و با مفاهیم متفاوت از خود و ارزشیابی خود، با مفاهیم متفاوت از اخلاق، معنای زندگی، زیبایی و زشتی، ایده‌آل‌های زندگی، جنگ و چالش درونی میان این نگرش‌ها و مفاهیم بر سر حاکمیت بر حوزه‌ی هویت فردی و جمعی صورت می‌گیرد. هرچه تفاوت میان این دو فرهنگ، مانند فرهنگ فردگرای مدرن با فرهنگ جمع گرا و اخلاقی ایرانی، بیشتر باشد بحران هویت و چندپارگی فردی و فرهنگی ناشی از این جدال عمیق‌تر و سخت‌تر خواهد بود.

در این جدال هویت قدیمی در برابر هویت نو خویش را در خطر احساس می‌کند و می‌‌خواهد به مقابله با او برخیزد. هویت نو و اشتیاقات نو نیز در این هویت قدیمی مانعی بر سر راه خویش و ارضای نیازهای خویش می‌یابد و می‌خواهد او را کنار بزند. بدین‌سان، این هویت قدیمی احساس می‌کند که مورد «تهاجم فرهنگی» قرار گرفته است و شخص چنین جامعه‌ای دچار احساس افسردگی از دست دادن اخلاق و سنتش و احساس پارانوییا می‌شود. ازسوی ‌‌دیگر، همان شخص، همزمان، میل دست‌یابی به این هویت نو و مدرن و تمناهای مدرن در وجودش سرریز می‌شود؛ زیرا این هویت نو در او اشتیاقات کهنه و سرکوب شده و نیز نویی را زنده می‌کند. این‌گونه، این شخص احساس «تکه‌تکه شدن» و درگیری درونی می‌کند. هم اشتیاق نو را می‌طلبد و هم از خواست خویش شرمگین است.

ماحصل این جدال درونی و فرهنگی چندپارگی درونی و بحران درونی‌ست؛ خطر اسکیزوفرنی فردی و جمعی و گرفتاری به حالات افراطی چون میل تقلید دیگری و سراپامدرن شدن تقی‌زاده یا هراس از دیگری و بازگشت به خود شریعتی‌وار است؛ گرفتاری در یک حالت مثلث ادیپالی و لمس ترس‌های ادیپالی دوباره است. زیرا از یک‌طرف، میل اشتیاقات و آزادی‌های مدرن در جامعه و فرد رشد می‌کند و از طرف دیگر، نگاه سنت و وجدان با خشم و بمباران احساس گناه به این احساسات خطرناک حمله می‌کند و سعی در سرکوب آنها می‌کند. ماحصل این رویارویی، فرد و جامعه‌ای گرفتار بحران سنت/مدرنیت و تکرار تراژیک بحران است. ماحصل، رشد حالات خودآزاری و دگرآزاری، کین‌توزی، اعتیاد، بحران‌های خانوادگی، جنسی، جنسیتی، عشقی و غیره و تشدید این بحران‌هاست. تا آن زمان که فرد و جامعه کم‌کم به تلفیق خویش دست یابد و با عبور از تلفیق‌های شکننده و غلط و مسخ‌گونه، به تلفیق‌های نو و مدرن و هویتی نو دست یابد.

ضرورت تلفیق و دست‌یابی به هویت مدرن و تلفیقی خویش
مباحث روانکاوانه‌ی مربوط به هویت و بیماری‌های هویتی و چندشخصیتی از یک‌سو، و مباحث روانشناختی مربوط به بحران فرهنگ‌ها و به‌ویژه پژوهش‌‌ها درباره‌ی مهاجرین و بحران مهاجرت ازسوی دیگر، نشان می‌دهند که دست‌یابی به تلفیق فرهنگ‌ها و هویت نوی چندلایه برای عبور از بحران هویت یک ضرورت است. (۲) بدون این تلفیق و ایجاد هویت مدرن و نو، فرد و جامعه بحران‌زده و گرفتار در بحران هویت، یا مهاجر دو فرهنگی محکوم به چندپارگی و حالات نویروتیک و روان‌پریشی ناشی از بحران هویتی‌ست. او یا در زیر فشار احساس بی‌ریشگی، غریبگی، زندگی شترمرغی و چندپارگی می‌شکند و به انواع بیماری‌ها، اعتیاد و بحران مبتلا می‌شود، یا به یک تلفیق دست می‌یابد که در عین «خود بودن»، به او امکان تحول و دگردیسی می‌دهد و او را به یک مهاجر دو ملیتی، به یک ایرانی مدرن و متفاوت و به یک کثرت در وحدت نو تبدیل می‌کند. بحران هویت و مهاجرت می‌تواند با دست‌یابی به تلفیق به یک رویا و بلوغ تازه و بدون توانایی این تلفیق به یک کابوس و بحران مداوم تبدیل شود.

به باور من، بر اساس پژوهش و تجاربم، یکایک ما ایرانی‌‌‌‌‌ها هم به این بحران هویت فردی و جمعی آشناییم، هم علایم کابوس‌وار این بحران هویت و هم ضرورت تلفیق را در زندگی فردی و جمعی خویش چشیده و لمس کرده‌ایم. از این‌رو نیز زندگی و تلاش‌های یکایک ما مهاجرین ایرانی و نیز ایرانیان داخل کشور و حتی دو سده‌ی اخیر تاریخ ما در واقع تلاشی برای پاسخ‌گویی به این بحران محوری جامعه‌ی ما، یعنی بحران سنت/مدرنیت و بحران هویت بوده و است. بدون پاسخ‌گویی به این بحران مرکزی و بدون ایجاد یک هویت مدرن، نه دست‌یابی به سعادت فردی در نهایت ممکن است و نه دست‌یابی به یک رنسانس ایرانی. بحران هویت موضوع و درد مشترک یکایک ما و فرهنگ ماست. از این‌رو، عبور از آن و دست‌یابی به یک هویت مدرن چندلایه و تلفیقی نیز باید محور اساسی بحث و چالش و جست‌وجوی ما باشد. هویتی مدرن و چندلایه که باید بسان یک وحدت در کثرت، یا کثرت در وحدت، بستری برای هزاران خرده-هویت متفاوت و قابل تحول نیز باشد.

موضوع ضرورت مغرور بودن ایرانیان از زحمت و تلاش فردی و جمعی خویش و حس درد و بحران مشترک و تبدیل این بحران به پیش‌شرط بلوغ نو و خلاقیت نو و رنسانس نو است؛ موضوع رهایی از خودآزاری و دگرآزاری و رهایی از نکات منفی فرهنگ‌مان، مانند جست‌وجوی مقصر، یا سیاه/سفید دیدن و ناتوانی از دیالوگ است. زیرا وقتی بحران سنت/مدرنیت یک جامعه دو سده طول می‌کشد و بحران‌های جنسی، عشقی، هویتی، خانوادگی و سیاسی شدت می‌یابد، خطر کین‌توزی به خویش و دیگری و بدبینی به خویش و به دیگری زیاد می‌شود. با چنین نگاهی، هم می‌توان موفقیت‌‌های ایرانیان داخل و خارج کشور در گذار از ترس‌های سنتی و تن دادن به عشق و روابط جنسی، ایجاد تلفیق‌های نو و زمینه‌سازی یک انقلاب جنسی و هویتی را تحسین کرد، هم می‌توان همزمان به نقد این موضوع پرداخت که چرا این نسل‌ها ناتوان از دست‌یابی به تلفیق نهایی بوده و هستند.

به‌‌‌همین‌‌‌‌‌جهت، قبل از ورود به عرصه‌ی بحران‌‌های مختلف هویتی، باید در کنار علل سیاسی و فرهنگی، علل روانی سختی دست‌یابی به این هویت مدرن را درک کرد، تا هم بهتر درد و بحران شخصی و مشترک را درک کرد و هم بر بستر این بحران مشترک به جواب‌هایی نو و چندلایه دست یافت و از خطای خویش و پیشینیان درس گرفت. زیرا دست‌یابی به این هویت مدرن و چندلایه، به تلفیق‌‌های مختلف و روایات نو از مذهب و سنت تنها بر بستر رابطه‌ی سمبلیک و فردیت سمبلیک و بافاصله ممکن است و پیش‌شرط دست‌یابی به این رابطه و خلاقیت دو موضوع ذیل است:

۱ـ گذار از هویت نارسیستی به هویت سمبلیک
هویت همیشه در قالب «دیگری» بر ما ظاهر می‌شود؛ همان‌طور که احساسات و ناخودآگاهی ما در قالب «دیگری» در خواب و بیداری بر ما ظاهر می‌شوند. از این‌رو، موضوع مهم در بحث هویت، نوع رابطه با این هویت و چگونگی حالت هویت است. در حالت رابطه‌ی نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه، یا حالت کابوس‌وار و خشونت‌آمیز، هویت ایرانی برای ایرانی تبدیل به یک «دیگری» مطلق و بزرگ و عزیز می‌‌شود. در واقع، این ایرانی در معنای لکانی مانند دیوانه‌ای که خود را ناپلئون می‌پندارد، این هویت را به جای خویش می‌گیرد و اسیر نگاه این هویت مطلق و نگاه مطلق می‌شود. حاصل این اسارت در نگاه مطلق هویت خویش، یکی شدن با او و ناتوانی از فاصله‌گیری سمبلیک و خردمندانه با او ، از یک‌سو شیوه‌ی کابوس‌وار شوونیسم ایرانی یا فاناتیسیم مذهبی و قتل هر مخالف بت و خدای خویش و قتل دگراندیش است؛ از سوی دیگر، در حالت نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه، این انسان ایرانی تبدیل به یک «من» نارسیستی و بدون فاصله می‌شود که مثل روح سیالی به قالب هویت ایرانی درمی‌آید. از این‌رو، امروز پان‌ایرانیست و فردا پان‌ترک یا پان‌عرب می‌‌‌شود. این «من» نارسیستی امروز سنت‌شیفته/غرب‌ستیز، و فردا غرب‌شیفته/سنت‌ستیز می‌گردد. او یا ناتوان از تلفیق است یا تلفیق‌هایش شکننده و مسخ‌گونه است.

در حالت سمبلیک ارتباط با هویت، فرد ایرانی با فاصله‌ی خردمندانه با هویتش، خواه با سنت یا مدرنیت، تماس می‌گیرد و قادر به ایجاد تلفیق بر بستر خواست‌های خودش و زمانه‌اش است. این هویت سمبلیک دیگر مطلق نیست، بلکه قابل تحول است و انسان در واقع یک کثرت در وحدت است. در واقع، او این‌گونه حتی بنا به توانش می‌تواند به یک «سوژه‌ی منقسم» لکانی یا «جسم هزارگستره»ی دلوزی تبدیل شود و این‌گونه، بر بستر نقد سمبلیک مدرنیت و سنت، هویت و نگاهی نو بیافریند که هم از «من سنتی» عبور می‌کند و هم از «من» مدرن و به یک رابطه‌ی نو با هستی دست می‌یابد. زیرا این جسم سمبلیک و سوژه‌ی منقسم قادر به ایجاد یک هویت چندلایه‌ی مدرن/سنتی قابل تحول است. یک نمونه‌ی آن، حالت «جسم خندان و چندلایه و عارف و عاشق زمینی» من و «هویت مدرن و رنگارنگ» مطرح شده از طرف من است.

۲ـ ضرورت ایجاد این هویت سمبلیک بر بستر فرهنگی خویش
موضوع نهایی این است که ضرورت گذار از رابطه‌ی نارسیستی غرب‌شیفتگانه/غرب‌ستیزانه و دست‌یابی به جهان سمبلیک خویش، دست‌یابی به فردیت خود بدون ایجاد مفاهیم فردیت ایرانی، گیتی‌گرایی ایرانی و بر بستر فرهنگ ایرانی و تلفیق این فرهنگ با مفاهیم مدرن غیرممکن است. حالت و نوع فردیت و گیتی‌گرایی و ساختار این مفاهیم مدرن، بسته به نوع فرهنگ و تاریخ، بناچار باید متفاوت باشد. کپی کردن مفهوم «من»مدرن یا سکولاریسم مدرن ممکن نیست و چنین کاری یا توسط فرهنگ و دیسکورس سنتی بسان یک جسم بیگانه پس زده می‌‌شود، یا این مفاهیم بناچار مسخ و ایرانی می‌شوند. زیرا این مفاهیم ریشه در فرهنگ مسیحی و یونانی خویش دارند و دارای بستر فرهنگی و تاریخی متفاوت هستند.

راه دستیابی ایرانی به هویت و فرهنگ مدرن خود، به تلفیق خویش تنها بر بستر فرهنگی خویش ممکن است. در این راه مهم باید به این دو گام اساسی و ضروری توجه کرد:

۱. راه دست‌یابی به هویت مدرن ایرانی با عبور از روح سیال بودن و آشتی دوباره با جسم و دست‌یابی به فردیت جنسیتی زنانه و مردانه‌ی خویش به دست می‌آید. زیرا فردیت در معنای روانکاوی همیشه ابتدا جسمی و جنسیتی‌ست.

۲. از آنجا که مفهوم جسم و این آشتی با جسم و زندگی تنها بر بستر فرهنگی آن جامعه می‌تواند صورت گیرد، هویت مدرن ایرانی، فردیت و گیتی‌گرایی ایرانی تنها از طریق ایجاد روایات مدرن و تلفیقی از سنت و مذهب و ایجاد مفاهیم تلفیقی از زنانگی و مردانگی مدرن بر بستر فرهنگ ایرانی ممکن است.

هر متن و فرهنگی تنها اجازه‌ی یک‌سری تفاسیر نو را می‌دهد و نه هر تفسیری را. گیتی‌گرایی ایرانی، در عین تشابه، بناچار متفاوت از گیتی‌گرایی اروپایی‌ست؛ زیرا او ریشه در فرهنگ ایرانی مانند عرفان و غیره دارد. برای مثال، مفهوم «جسم چندلایه» و فردیت سمبلیک من در تلفیق با فرهنگ ایرانی و با اولین اشکال فردیت و گیتی‌گرایی ایرانی به مفهوم « عارف زمینی و عاشق زمینی» دگردیسی می‌یابد. این نگاه نو همزمان می‌داند که تلفیق‌های دیگری نیز ممکن است و توسط روشنفکران مذهبی، سکولار و غیره در حال به وجود آمدن است. از این‌رو، خواهان چالش و دیالوگ این تلفیق‌های مختلف است.

ایجاد این چالش نو و بیان تلفیق‌‌های نو و سؤالات نو هدف این مقالات سریالی در باب بحران هویت و اشکال مختلف آن است که این مقاله شروع آن است و امیدوارم با همکاری دوستان و نقادان دیگر به یک چالش خلاق تبدیل شود. زیرا بحران هویت بحران یکایک ما و بحران محوری جامعه‌ی ماست. از طرف دیگر، زندگی یک بازی عشق و قدرت است و ما با دست‌یابی به تلفیق‌های مدرن خویش ما نه تنها به یک «اروپایی خوب» و یک « ایرانی مدرن» تبدیل می‌شویم، بلکه با دست‌یابی به این حالت دوملیتی و چندلایگی قادر به ایجاد تفاوت و تحول در روابط‌مان و دیسکورس هر دو جهان‌مان می‌گردیم و زمینه‌ساز خندان بحران و تحول دیگران. زیرا عبور از بحران و دست‌یابی به هویت نو به معنای دست‌یابی به قدرت سمبلیک و بالغانه و توانایی دست‌یابی بهتر به خواست‌های خویش در بازی عشق و قدرت زندگی‌ست.

۱ـ Deusinger: Identität. S.259
۲ـ Grinberg-Grinberg: Psychoanalyse der Migration des Exils .S.100

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای برادری، مقاله پر محتوا شما را خواندم، با این که ظاهرا در مورد یک موضوع نوشته شده است ولی در حقیقت هوشمندانه موضوعات و لایه های مختلفی را در رابطه انسان سنتی/ به نظرشما ایرانی و به نظر من اسلامی/ در بر می گیرد. با این که با موضوع اصلی مقاله هم عقیده ام، در بسیاری از لایه ها من نگاه دیگری دارم که سعی می کنم در فرصت های مناسب اظهار کنم. در اینجا اما به یکی از / به نظر خودم/ فرعی ترین این اختلاف ها اشاره می کنم. شما با مثالی از تقی زاده/ که افکارش را بسیار می پسندم/ او را حالتی افراطی از میل به "تقلید دیگری" در سراپا مدرن شدن نامیده اید. چرا انتخاب سراپا مدرن شدن باید تقلید دیگری معنی شود؟ مگر از هویت سنتی یا منطقه ای خود پیروی کردن "تقلید خودی" محسوب می شود. از ابتدای ورود مدرنیته به ایران/ جهان اسلام/ طرفداران مدرن شدن فشار این واژه مقلد یا تقلید کردن را با خود به همراه می کشند. چرا اگر شخصی از فرهنگ و باور زادگاه اش نخواهد پیروی کند و فرهنگ و نحوه زندگی تکه دیگری از جهان را برای خود انتخاب کند تقلید کننده دیگری محسوب می شود و آن دیگری نه؟ متاسفانه این مشکل در زندگی روزمره هم بشدت رواج دارد، در مقابل رفتارهای مدرن بسیار می شنوی که تقلید غربی ها/ در اینجا هلندی ها/ را می کنی. بدون دقت در این که اگر واژه تقلید درست باشد به آنی که حتی انتخاب هم نکرده که بیشتر خواهد چسبید. مهدی هلند

-- مهدی ، Jul 4, 2007

چه بحث اساسی و بنیادی! این که سلسله مباحثی در این زمینه در رادیو زمانه ارائه می شود، بسیار قابل تقدیر است. بحث هویت یکی از مباحث کلیدی جامعه ما است. و در جهان هم. تعریفی که نویسنده، آقای برادری، از مفهوم هویت می دهد، جالب و رسا است. آسیب شناسی گذار ما به مدرنیت بر پاشنه همین واکاوی بحران هویت می چرخد. بی تردید رابطه هویت فردی-جمعی، هویت ملی-بشری، هویت نسلی-ماورانسلی، هویت مذهبی-عرفی، هویت جنسی-جنسیتی از امهات است. رابطه من و فرا-من، یا من-دیگری در جامعه درحال گذار، که شبکه سنتی اش در حال فروپاشی است، اما شبکه مدرن و نهادینه اش هنوز رشد و قوام پیدا نکرده است، معضل چندوجهی و پر کش و قوسی است که نیاز به چنین مباحثی دارد. امیدوارم که این مباحث تداوم یابد با حضور نگرش های متفاوت دوستان

-- بردیا ، Jul 4, 2007

مهدي عزيز سوال جالبي را مطرح کردي. دکتر آجوداني نيز مثل شما نظري موافق با تقي زاده دارد و نکات جديدي درباره او را مطرح مي کند. براي من مفهوم تقي زاده با مفهوم تلاش براي سراپامدرن شدن از طريق تغيير لباس و غيره است و اين در نهايت محکوم به شکست است. زيرا وقتي به لباس ديگري در مي آيي، در معناي روانکاوي تو ديگري را به يک من ايده ال نارسيستي تبديل کرده اي که اکنون مي خواهي بدان تبديل شوي و در نهايت حالت کبکي مي شود که ميخواست مرغ شود و راه رفتنش خويش را از ياد مي برد. در حالت بالغانه شما طبيعا مي توانيد مدرن بودن را به عنوان کمال مطلوب خود در آوريد و او را در خويش جذب کنيد. تفاوت ميان تقليد و جذب،ميان يکي شدن با ديگري و جذب ديگري در خويش است. اولي در معناي روانکاوي محکوم به شکست است. مثل کسي که با رنگ کردن مو مي خواهد مدرن شود، با کسي که مدرنيت را سعي در جذب خويش مي کند و حتي اگر بخواهد موهايش را نيز رنگ مي کند. بنابراين اگر بنا به انتخاب خويش دست به تقليد بزند،در واقع در حال جذب ديگري در خويش است. زيرا انتخاب به معناي سنجش عقلاني و جذب ديگري با فاصله عقلاني است و بنابراين هيچگاه صد درصد مثل اولي نميشود زيرا تلفيق مي کند. همانطور که شما و من نيز با تقليد هموطن هلندي و آلماني کامل هلندي و آلماني نمي شويم بلکه ايراني/هلندي،ايراني/آلماني ميشويم. و اين قدرت بزرگ ما نسبت به هر دو ملت ماست. اما اين شروع اين بحث اساسيست و چه خوب که ميانمان اختلاف نظر باشد.

مرسي برديا جان از نظر مهمت. خوشحالم که يک متخصص ديگر نيز به اين بحث علاقه نشان مي دهد،در کنار ديگر متخصصان و دوستان علاقه مندي که هرکدامشان طبيعتا در زندگي خويش در زمينه اي تخصص دارند و در بحران هويت هم تجربه و هم نظر دارند.
داريوش برادري

-- داريوش برادري ، Jul 5, 2007

روند شکل گیری هویت - چه فردی چه جمعی- در ایران پارادوکسیکال است. سال ها پیش یکی از اندیشمندان دنیا سئوالی پیش کشید که آیا: «جوامع مدرن قادراند هویت های سالم بار بیاورند؟» یعنی مشکل هویت تنها مشکل جوامع مبتلای به درد گاه بی درمان مدرنیت نیست، بلکه مختص این جوامع نیز هست. منتها، روند شکل گیری هویت در جامعه درحال گذار، که جامعه بی نهاد است، پیچیده تر انجام می گیرد. حس تداوم شخصی در جامعه ای که اساسا میانه ای با تداوم ندارد، و مشخصه آن گسست و انقطاع است، احساس و ادراک این تداوم شخصی بیشتر به سیاق انفصال از دیگری است. این درحالی است که حتا دیگری در این جامعه اصولا یا نماد خارجی ندارد یا به شکل بیگانه و ناآشنا تظاهر می کند. در جوامع مدرن روند جامعه پذیری بسیار نهادین و تا حدودی روال معینی دارد. این درحالی است که برای نمونه در ایران، از آن جاکه فاصله میان نهاد خانواده و روند جامعه پذیری بسیار زیاد است، عملا دوپارگی به جز اصلی این تدوام شخصی تبدیل می شود. در منظر فرهنگی یا کلان فرهنگی اگر نگاه کنیم، هر فرهنگی نخست به وجه اشتراک یا افتراق خود با دیگری نگاه می کند. و سعی می کند آن وجوه افتراق را نیز با زبان آشنای خود تحویل کند به کدهائی که برای او آشنا هستند. برای نمونه، اگر ما کلمه آزادی را تصور کنیم، چه تصاویری در ذهن ما نقش می بندد؟ ارتباط میان تصور، حس، و مفهوم و شیوه زیست به عنوان بستر این رابطه در موضوع هویت - در بعد فرهنگی- اساسا جائی برای تقلید نمی نهد. بلکه راه را برای تلفیق یا آداپسیون باز می گذارد

-- بردیا ، Jul 5, 2007

maghaleye khayli jalebi bud. omidvaram inbahs edame payda bokone.
behzad

-- behzad ، Jul 5, 2007

با درود
بسیار ممنون
به مطلب شما در سایت اثر لینک داده شد

اثر
http://asar.name/index.html

-- اثر ، Jul 6, 2007

آقای برادری، ممنون از جوابیه تان، خوشحالم از این که شما از اختلاف عقیده مان جهت بحث و تبادل افکار/ ونه اثبات افکار/ استقبال می کنید. توضیح در مورد آقای تقی زاده اینکه ایشان بارها موکدا تاکید بر این که" ایرانی باید روحا و جسما فرنگی شود" و فرنگی شدن نه فقط" از ناخن تا موی سر که اخلاقا و رفتارا باید باشد" کرده است. علاقه من به افکار ایشان البته در ظرف زمان و مکان روزگار ایشان معنی می شود. تاریخ ما به تلخی نشان داده است که متاسفانه این آرزوی آقای تقی زاده در عمل بصورت عام برآورده شدنی نیست و نمی توان ملتی را یکسر ولو به زور/ ترکیه یا ایران دوران رضاشاه/ فرنگی کرد. ولی در مقیاس فردی نمونه های خوبی در انتخاب هویتی دیگر و باصطلاح مال خود کردن و "خود دیگری شدن" وجود دارند. من این عقیده شما را که با لباس عوض کردن نمی شود مدرن شد کاملا قبول دارم، که اگر می شد با توجه به علاقه ما ایرانیان به مد همگی مدرن بودیم و احتیاجی به بحث مان نبود. ضمن اذغان به گفته شما در مورد مشکلات هویتی ایرانیان داخل/ بخصوص/ خارج از کشور سوالم در مورد اصرار شما بر تلفیق این است که 1- منظور شما آیا تلفیق فردی است که هر شخصی خودش تیکه های از این دو فرهنگ و هویت را /با مطالعه یا دلبخواهی/ با هم ترکیب کرده و بعنوان هویتی تازه / و بدیع/ استفاده کند، یا "تلفیق گروهی" که توسط بطور مثال روشنفکران یا فرهیختگان یک جامعه و بصورت یک فرمول و روش قابل اجرا در سطح عمومی اجرا شود؟ /بطور مثال تلاش های روشنفکری اسلامی در ترکیب قوانین مدرن حقوق بشر با دستورات مذهبی/. 2- منظور شما از این تلفیق، همان تلفیق هویت و فرهنگ سنتی ایرانی/ چون ظاهرا هنوز چیزی بنام مدرنیته ایرانی نداریم/ با هویت مدرن می باشد؟ مشکل می بینم که با تلفیق سنت ایرانی/شرقی/ با مدرنیته غربی به هویتی واقعی و فرا گیر بتوان رسید. شخصا فکر نمی کنم که باآویختن چند تا موسقیی سنتی، صنایع دستی، خورشت سبزی، آفتابه، تعارف و فال حافظ از در و دیوار مدرنیته به هویت مورد نظر شما برسیم. راستش معنی دیگری از تلفیق به ذهنم نمی رسد. من این چند نوشته قوی شما را در زمانه به دقت خوانده ام، با اجازه از خود شما بعنوان مثال استفاده می کنم. به نظر من و با توجه به نوشته های شما، شما کاملا مدرن می نویسد و می اندیشید. تاکنون متوجه قسمتی مجزا که تاکید بر تلفیق هویتی یا هویت ایرانی شما باشد نشده ام، از خود می پرسم که چگونه می شود مدرن اندیشیدن را همگانی کرد؟ مهدی هلند
پا نوشت، متاسفانه دوستان زمانه ای با دیر به دیر منتشر کردن نظرات گفتگو ها را قبل از اینکه باصطلاح گرم بشود از دور خارج می کنند.

-- مهدی ، Jul 6, 2007

مهدي جان من در کارهايم تلاش مي کنم در کنار آسيب شناسي، هم خطوط عمده اين تلفيقهاي فردي و جمعي را بيان کنم و هم خود اشکالي از اين هويتهاي مدرن و تلفيقي را مانند حالت عارف زميني،عاشق زميني، و يا هويت مدرن و رنگارنگ ايراني را مطرح مي کنم که در مسير اين مقالات به بيان و طرح آنها نيز مي پردازم.همانطور که به تلفيقهاي ديگران اشاره مي کنم. بقول خودت بحث سرد شد. اما بزودي بخش دوم مقاله منتشر ميشود و مي توانيم ادامه بحث را آنجا دنبال کنيم.

-- داريوش برادري ، Jul 7, 2007

Thank you for your article; It would be wonderful to have it in audio: version; is that possible for you?

-- Amir ، Jul 8, 2007

اولن خسته نباشید زانیا اینکه این مقاله را از روی دست خودتان نوشته اید چون پیش تر این حرفها را در مقالاتی درباره هرمافرودیت عبدالرضایی که در مانیها منتشر کرده بودید خوانده بودم و به اعتقاد من رهگشا بود حداقل باعث شد که دید من را نسبت به متون هرمافرودیت که شیفته وار می خواندمش عوض شود بیشتر دوست دارم مقالات جدید و فکرهای تازه شما را بخوانم پس لطفن تکرار نکنید خودتان را

-- ساعی پور ، Jul 8, 2007

dear Amir
thanks for your opinion. for me is possible. perhaps is sometime also this Site the same opinion

-- داريوش برادري ، Jul 9, 2007

لطفا در صورت امکان به من کمک کنید.موضوع ÷ایان نامه من دین وتعلق به هویت ملی است.برای قسمت نظریه های دین وهویت ملی منبعی نتوانسته ام به دست بیاورم .اگر برایتان امکان دارد مرا راهنمایی کنید.خیلی ممنونم.

-- حامد ستایش ، Jul 15, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)