خانه > انديشه زمانه > مقالات > جوکی به نام فلسفه | |||
جوکی به نام فلسفهمهدی خلجیمعمولاً فیلسوفان در کتابهایشان «تفلسف» میکنند، اما این بار در برابر کتابی هستیم که دو نویسندهی فلسفهخواندهاش در آن «تفلجوک» کردهاند(۱). تامس کثکرت و دنیل کلاین، کتاب خود را تقدیم کردهاند به «خاطرهی پدربزرگ فلسفیمان، گروچه مارکس که ایدئولوژی اصلی ما را چنین خلاصه کرد: اینها اصول من هستند. نمیپسندید، اصول دیگری بدهم خدمتتان». فلسفه از آن رشتههای عبوس و خشک علوم انسانی است. تصور عمومی هم از اهل فلسفه، آدمهایی جدی، ترشرو، جاسنگین و عصاقورتداده است. در تاریخ فلسفه هم معدودی از فیلسوفان بودهاند که مانند کارل مارکس یا برتراند راسل نثرشان آلودهی طنازی و رندی و بازیگوشی باشد. گویا زبان «عقل» با خنده و لذت بیگانه است و فیلسوفان در مقام محکومان ابدی به نشستن زیر سقف «عقل»، با آدمهای عادی فرقهای اساسی دارند. خوشباشی و آسانگیریای در طنز و جوک هست که شاید به هیچ رو با جدیت فلسفه سازگار ننماید؛ اما کثکرت و کلاین در این کتاب خواستهاند میان طنازی، جوک و فلسفه پیوندی تازه برقرار کنند. عنوان کتاب از این قرار است: «روزی افلاطون و یک پلاتیپوس میروند به یک بار... فهم فلسفه از راه جوکها». عنوان اصلی کتاب اشارهای است به جوکی که در پایان کتاب آمده است: روزی افلاطون و یک پلاتیپوس(۲) میروند به یک بار. مرد پشت بار نگاهی پرسشآمیز به فیلسوف میکند. افلاطون میگوید: "چه میدونم. این در غار خوشگلتر به نظر میاومد." اشارهای به غار افلاطون و تضاد واقعیت و سایهها و گول خوردن خود افلاطون(۳).
خاستگاهِ مشترک فلسفه و جوک شرح مفاهیم فلسفی با طنز یا تأمل فلسفی در جوکها پراگماتیسم چیست؟ خانمی به کلانتری محل رفت و خبر داد که شوهرش ناپدید شده است. مأموران پلیس مشخصات شوهرش را از او پرسیدند. گفت: «شوهرم قد بلندی داره، بدناش ورزیدهس، موهایش هم پرپشت و فرفریه». دوستاش که همراه او بود گفت: «چی داری میگی؟ شوهرت که قدش کوتاهس؛ کلهاش هم طاسه؛ شکماش هم گندهس». یک سقلمهی محکم زد به دوستاش و گفت: «بابا حالا که میخوان بگردن دنبالش، بذار یه خوبش را پیدا کنن». این بخش قصه را همه میدانند. شما هم شاید آن را شنیده بودید. ولی بخشی که خیلیها نمیدانند گفتوگوی زیر است: مأمور پلیس گفت: «سرکار خانم! ما مشخصاتی رو میخوایم که با شوهر واقعی شما تطابق داشته باشه». آن خانم پاسخ داد: «مشخصات پشخصات سرم نمیشه. حقیقت که فقط با معیار معرفتشناختی معلوم نمیشه؛ چون بدون در نظر گرفتن اهداف پشت سر یک قضیه و ارزشهایی که آدمها به اون اعتقاد دارن، نمیشه گفت که معیارهای معرفتشناختی کافی و وافی هستند. یعنی، خلاصهش، حقیقت چیزی است که آدم رو ارضا کنه؛ و خدا به سر شاهده که از شوهرم این کار برنمیآد»(۴). ساختار کتاب این کتاب دویست صفحهای ده فصل دارد: مابعدالطبیعه، منطق، معرفتشناسی، اخلاق، اگزیستانسیالیسم، فلسفهی زبان، فلسفهی دین، فلسفهی اجتماعی و سیاسی، نسبیت و فرافلسفه (Meta-Philosophy). بخش عمدهای از کتاب با تقلید از رسالههای افلاطون، به صورت مکالمهی خیالی میان دیمیتری و تاسو (Tasso) است. در پایان کتاب نمایهای تاریخی آمده که لحظات مهم تاریخ فلسفه را به شیوهی خاصی روایت کرده است؛ مثلاً «1900: نیچه مرد؛ شش ماه بعد خدا دلاش شکست و مرد» واژهنامهای نیز به آخر کتاب افزوده شده که به توضیح مختصر شماری اصطلاحات پرداخته است؛ مثلاً: «پدیدارشناسی: روشی برای تحقیق که میکوشد واقعیت را همانگونه توصیف کند که وجدان آدمی آن را درمییابد و میفهمد. این روش از جمله بر خلاف توصیف علمی است. پدیدارشناسی، برای نمونه، پدیدهی «زمانِ زیسته» را بررسی میکند - یا زمان به صورتی که ما آن تجربه میکنیم، نه به آن صورت که واقعا هست و ساعت ابزار اندازهگیری آن است. در فیلم «منهتن»، وودی آلن میگوید: « ما تقریباً دیگه عشقبازی هم نمیکنیم؛ همهش هفتهای دوبار». در این عبارت، آلن، زمان زیستهی خود را بیان میکند. کسی که نقش همسر او را در این فیلم بازی میکند هم همینطور. او از هم از زمان به صورتی که حس میکند حرف میزند: " اون همیشهی خدا میخواد عشقبازی کنه؛ هفتهای دوبار!" زیستن فیلسوفانه در نهایت هرچقدر هم آدم فلسفه بداند، باز هم بدش نمیآید کتابی بخواند که مفاهیم بنیادی و اصطلاحات کلیدی فلسفی را با رندی هوشمندانهای شرح میدهد و ساده میکند. مثلاً جالب است که بخوانیم اگزیستانسیالیسم یعنی شما به معنی واقعی زندگی نمیکنید مگر آنکه مدام به مرگ فکر کنید! ---------------------------------------------------- ۱) “We call it philogagging” Cathcart, Thomas & Klein, Daniel, Plato and a Platypus Walk into a Bar... Understanding Philosophy Through Jokes, Abrams Image, New York, 2007, p. 5 ۲) جانوری پستاندار اما تخمگذار. نوکی شبیه اردک دارد و به بچه خود شیر میدهد. این جانور بیشتر در استرالیا یافت میشود. ۳) بسیاری از جوکها یا تعابیر طنزآمیزی که در این کتاب هست یا برای خوانندهی ایرانی «بیمزه» است یا به دلیل تعلق آنها به زبان انگلیسی یا فرهنگ آمریکایی، بیان و فهم آنها در زبان فارسی دشوار است. اگر روزی مترجمی خواست این کتاب را ترجمه کند، ناگزیر است خلاقیت فراوانی در برگردان کتاب به خرج دهد که از عهده طنازان فلسفهدانی مثل نجف دریابندری برمیآید. طنز کتاب باید سراسر بومی شود تا به همان اندازه که برای خواننده انگلیسی زبان گیراست، برای خواننده فارسی نیز پرکشش باشد. ۴) Ibid, pp. 73-74 |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
نجف جون - قربونت بدو دست بكار شو . مرديم از بس چنين كنند بزرگان خونديم.
-- حشمت ، Jun 26, 2007یه جوونمرد پیدا میشه یه نسخه از این کتاب رو برای آقای دریابندری بفرسته؟ شاید بشه ایشون رو راضی کرد. آقای خلجی، شما که آدم با کمالاتی هستید، زحمتش رو میکشید؟
-- کامران ، Jun 27, 2007ظاهرا قبلا كتابي با همين مضمون با نام «مو لاي درز فلسفه» در تهران به چاپ رسيده است.
-- علي ، Jun 27, 2007