تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

اقلیت‌های سازمان‌یافته به مطالبات اکثریت سازمان‌نیافته شکل می دهند

بهاره آروین

ضرورت پرسش‌های دقیق
«به گمان شما مردم ما امروز دنبال چه چيزهايي هستند؟» سمیه خانمِ ساحل سلامت، این سوال را پرسیده‌اند و برخی، از جمله بنده را دعوت نموده‌اند که به آن پاسخ دهند. دعوتی که البته با کمی تاخیر اجابت می‌شود. حال این گوی و این میدان، شما می‌گویید چگونه از پسش بربیاییم؟

به اعتقاد من، جهان اجتماعی نیز تاحدزیادی مشابه جهان طبیعی رفتار می‌کند، تنها زمانی پاسخ دقیقی ارائه می‌دهد که شما پرسش دقیقی طرح کرده باشید. لذا پیش از هرکار دیگری، لازم است معنای دقیق پرسش بالا را روشن کنیم.

همان یک نظرِ حلال به پرسش فوق هم نشان می‌دهد که تقریبا تمامی الفاظ بکاررفته در آن، نیازمند ایضاح مفهومی هستند.

۱. به «گمان» شما
در پاسخگویی به هر سوال، «روش» پاسخگویی حتی از خود پاسخِ نهایی نیز مهمتر است. اساسا آنچه علم و فرضیات علمی را از معرفت‌های غیرعلمی متمایز می‌سازد، «روش» دست‌یابی به این نوع معرفت است نه موضوع آن یا آنچه در نهایت علم بدان دست می‌یابد. براین‌مبنا، گمانه‌زنی‌های فردی، «روش» قابل‌قبولی برای دست‌یابی به پاسخ‌های قابل‌تامل نیستند چراکه اگر اینگونه بود، کافی بود شما با یک عدد واکمن یا mp3 در جیب، از این تاکسی به آن تاکسی بروید و برای خودتان در شهر بچرخید و شب‌هنگام به واسطه دست‌یابی به انبوهی از گمانه‌زنی‌های فردی، پاسخ پرسش‌های خود را دریافت کنید.

خودمان را گول نزنیم، حتی زمانی‌که متخصصان و اساتید حوزه‌های مختلف هم به ارائه گمانه‌زنی می‌پردازند، بدون استناد به شواهد و دلایل و براهین، خیلی وقت‌ها حرف‌های صدمن‌یک‌غاز و تحلیل‌های مبتنی بر تجربه محدود شخصی را به مخاطب‌شان قالب می‌کنند. بنابراین، نمی‌توان در باب «گمان» یک فرد پرسشی طرح کرد و انتظار پاسخ معقول و قابل اعتنایی هم داشت.

٢. «مردم»
لفظ «مردم» یکی از گمراه‌کننده‌ترین الفاظی است که بعضا در توصیف و تحلیل‌های اجتماعی، به کرات از آن استفاده می‌شود. نمی‌دانم چقدر برای توصیه‌های امثال من، محلی از اعراب قائلید، اما بنده جای شما بودم، کلا این کلمه را از دهانم می‌انداختم.

گرچه بیان این سخن خیلی ابتدایی است اما از قرار معلوم، تاکید بر آن ضروری است که یک جامعه از «مردم» تشکیل نمی‌شود بلکه شامل طبقات، اقشار و گروه‌های مختلف اجتماعی است. پرسش بالا، پرسش نادقیقی است چراکه لفظی مبهم و کم‌وبیش بی‌معنا را محور پرسش قرار داده است.

٣. «امروز»
ابهام این یکی که دیگر اظهر من‌الشمس است. هرکدام از پاسخ‌گویان برداشتی از امروز دارد (از شش‌ماه قبل‌وبعد از زمان طرح سوال گرفته تا گسترده‌ترین بازه یعنی دقیقا مابین 3 تیر 84 تا 24 اسفند 86). بسیار محتمل است که این اختلاف برداشت‌ها، تفاوت‌ها و ابهاماتی را در پاسخ نهایی ایجاد کند.

٤. چه «چیز»هایی
این لغت «چیز» هم که دیگر از آن لغات مشعشع است. طبقات، اقشار و گروه‌های مختلف اجتماعی هرکدام به دنبال «چیزهای» زیادی هستند و قاعدتا تازمانی‌که ما منظور دقیق‌مان از «چیز» را روشن نکنیم، قادر به ارائه پاسخی دقیق و روشن و درخور نخواهیم بود.

چه خبر است حالا؟ چرا سگرمه‌های‌تان را می‌کنید توی‌هم؟ می‌دانم، احتمالا پیش خودتان فکر می‌کنید که من زیادی مته به خشخاش گذاشته‌ام، آنهم باز احتمالا بدین‌دلیل که از پاسخ دادن به سوال طفره بروم. پیش خودتان می‌گویید که حالا دیگر سوال و پست سمیه اینقدرها هم مبهم نبود، او به دانشی بین‌الاذهانی میان ما اعتماد کرده است و به گفته خودش، آنچه او به‌طورکلی به دنبالش است، «همان روح كلي بود كه در دوم خرداد و يا سه تير بوجود آمد. همان دلايل پراكنده و بعضا بي ربطي بود كه مي شد براي تحليل اين جريانها به كار گرفت»، اینکه «حرف اصلي مردم چيست؟ آيا اينجور كه به نظر مي رسد بي تفاوتي بر رفتار سياسي آنها هم تاثير خواهد گذاشت. آيا حركت و پويشي جمعي در انتخابات هاي آتي خواهيم ديد؟». از من بپرسید می‌گویم همه‌ی این توضیحات فقط بحث را مبهم‌تر و پیچیده‌تر کرده است چراکه در همین چند جمله، انبوهی از مفاهیم بکار رفته است که به‌نظر نمی‌رسد جز با توسل به شعور عامیانه (common sense) اجماع روشنی بر سر معنای آنها پدید آید، مفاهیمی مانند «روح كلي» حاکم بر دوم‌خرداد یا سه‌تیر، «دلايل پراكنده و بعضا بي ربط»، «جريان»ها، «حرف اصلي مردم»، «بی‌تفاوتی»، «رفتار سياسي» و «حركت و پويشي جمعي».

خب چاره چیست؟ البته این اندازه ابهام، ممکن است هر پاسخگویی را دچار دلسردی و انصراف از پاسخ کند اما من نمی‌خواهم به بهانه‌ی این ابهامات پیچیده، از زیر کار در بروم. می‌خواهم به سوال پاسخ دهم، البته پاسخی که در حد امکانات و دانش و تجربه‌ام است و بازهم البته به پرسشی که پیش از آن خودم آن‌را در حد بضاعتم دقیق کرده باشم.

از آنچه در بالا گفته شد، می‌توان اینطور نتیجه گرفت که یک پرسش و پاسخ روشن پیرامون موضوع انواع مطالبات جامعه ایران و تاثیر آن بر انواع مختلف رفتارهای این جامعه، حداقل باید چند نکته را پیش از آغاز بحث روشن کند. ساده‌ترین راه این وضوح بخشیدن به بحث، شکستن سوال اصلی به سوالات فرعی و با دامنه محدود است بدین‌معناکه:

١. کدام طبقه، قشر یا گروه اجتماعی مورد بحث است و البته در چه زمانی؟

٢. کدام نوع مطالبات این طبقه و قشر خاص در الویت است و البته بر مبنای کدام شواهد؟

٣. آیا آن الویت‌های مطالباتی، تعیین کننده یک رفتار سیاسی خاص (در اینجا رفتار انتخاباتی) خواهد بود، بازهم بر مبنای کدام شواهد؟

١. براساس آنچه مرکز آمار و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی منتشر کرده‌اند، درآمد بیش از 60 درصد ایرانیان، مشابه یکدیگر است بدین‌معناکه واریانس درآمدی میان این ٦٠ درصد چندان قابل‌توجه نبوده و اکثریت آنها کم‌وبیش در طیف درآمدی میان سیصدهزار تومان الی پانصدهزارتومان در ماه قرار دارند. قاعدتا این اکثریت که معمولا اکثریتی هم هست که مطالبات مشخص و بلندمدتی ندارد، ارزش آن‌را دارد که محور بحث قرار گیرد.

٢. اگر بخواهیم از میان انواع مطالبات اقتصادی- سیاسی- اجتماعی و فرهنگی، اولویت مطالباتِ این دسته خاص از اقشار و طبقات اجتماعی را تعیین کنیم، مطالبات اقتصادی در اولویت اول قرار خواهد گرفت. بدین‌معناکه اگر در همین سال ٨٦، نظرسنجی گسترده‌ای در میان این دسته از اقشار اجتماعی انجام شود، مطالبات اقتصادی اولویت اول بیان شده از سوی آنها خواهد بود (این فرضیه را بنده بر اساس تجربه‌های تحقیقاتی‌ای می‌گویم که تا به امروز داشته‌ام که البته می‌تواند محل چالش قرار گیرد؛ برای پرهیز از گسسته شدن رشته‌ی بحث، ارائه این شواهد را تا زمان چالش احتمالی به تعویق می‌اندازم).

٣. اما آیا این مطالبات اقتصادی که معمولا در طولانی‌مدت نیز تغییر چندانی نخواهد کرد، تعیین‌کننده رفتار انتخاباتیِ طبقه اجتماعی مورد بررسی خواهد بود؟ به‌نظر می‌رسد تجربه‌ی انتخابات‌های اخیر در ایران نشان داده است که رفتار انتخاباتی این اکثریت خاص، تحت‌تاثیر مطالبات جدی و بلندمدت آنها قرار ندارد بلکه عملا تحت‌تاثیر فضایی است که در هفته‌های منتهی به زمان انتخابات ایجاد می‌شود. این مساله تاحدزیادی متاثر از این واقعیت است که جامعه ایران، عمدتا جامعه‌ای توده‌وار و سازمان‌نیافته است. رفتار انتخاباتی چنین اکثریت سازمان‌نیافته‌ای معمولا تحت‌تاثیر موج‌های انتخاباتی است که توسط اقلیت‌های سازمان‌یافته ایجاد می‌شود.

نتیجه‌گیری: استراتژی پیشنهادی برای اصلاح‌طلبان
از شما چه پنهان، نزدیک انتخابات شوراها بود که بنده جدا عزم کردم بر نوشتن مطلبی در باب استراتژی مناسب برای اصلاح‌طلبان در انتخابات شوراها که البته طبق معمول، هرگز فرصت لازم برای تحریرش را پیدا نکردم. اما به‌طورکلی و اجمالی ایده‌ام این بود که اصلاح‌طلبان نباید تمام هم‌وغم خود در انتخابات شوراها را بر پیروزی و به اصطلاح فتح سنگر شوراها قرار دهند چراکه تجربه هشت‌ساله‌ی اصلاحات در ایران نشان داده است که شوراها که سهل است، اصلاح‌طلبان حتی اگر در انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری هم پیروز شوند، باز قادر نخواهند بود اصلاحات موردنظر خود را در جامعه پیاده کنند چراکه آنها هم مانند رقیبان‌شان بر موج‌های انتخاباتی سوار شده و در صورت وزش تصادفی باد موافق یا مخالف، پیروزی‌شان محتمل یا نامحتمل خواهد بود.

این‌درحالی‌ است که اگر اصلاح‌طلبان پیروزی‌های کوتاه‌مدت را فدای اهداف بلندمدت‌تری می‌کردند و برای سازمان‌دهی طرفداران‌شان، حتی برای تشکیل اقلیتی سازمان‌یافته پیرامون خود، احزاب، اهداف و برنامه‌های‌شان، تلاش و برنامه‌ریزی می‌کردند، احتمال حضور بلندمدت خود در صحنه سیاسی ایران را تضمین‌شده می‌یافتند چراکه اقلیت‌های سازمان‌یافته معمولا قابل‌ نادیده گرفتن که نیستند به‌کنار، معمولا نفوذ و قدرت جالب‌توجهی در سیطره و شکل‌دهی به مطالبات و خواست‌های اکثریت سازمان‌نیافته دارند. فرصت اگر شود پیرامون این مساله بیشتر خواهم نوشت، پیرامون قواعد مکررا تایید شده مبنی بر اینکه چگونه اقلیت‌های سازمان‌یافته در سیطره و شکل‌دهی به اکثریت‌های سازمان‌نیافته موفق‌ترند.

اما به‌طور کلی، به نظر من، استراتژی بلندمدت اصلاح‌طلبانه (نه اصلاح‌طلبان) در ایران، باید سازمان‌دهی اقشار و گروه‌های مختلف اجتماعی با مطالبات مشخص و بلندمدت باشد به‌گونه‌ای که احتمال پیروزی کوتاه‌ مدتِ موج‌های انتخاباتی را به حداقل برساند؛ موج‌هایی که گرچه خود کوتاه مدتند اما دارای پیامدهای بلندمدت در سیاست داخلی و خارجی کشور هستند و معمولا گره‌های کورِ اقتصادی-سیاسی-اجتماعی و فرهنگی را پیچیده‌تر و کورتر می‌کنند. به نظر من، تحقق تدریجی و بلندمدتِ این استراتژیِ اصلی است که در طولانی‌مدت، تحقق اصلاحات سیاسی درکلی‌ترین حالت خود، یعنی در قالب تحقق نظامی کاملا دموکراتیک در ایران را ممکن می‌سازد.

پی‌نوشت: حاشیه‌هایی که من در ابتدای این مطلب بر نوشته‌ی سميه زدم، حاشیه‌هایی است دوستانه و حاکی از نظر شخصی من، بیشتر هم به این دلیل نوشته‌ی سمیه را انتخاب کردم چون فکر می‌کنم ما دوتا با هم این حرف‌ها و رودربایستی‌ها را نداریم که بخواهیم در نقد و تکمیل نوشته‌های همدیگر، هزارویک‌جور ملاحظه کنیم. بحث‌وگفتگویی است دوستانه که امیدوارم شیطنت‌های برخی برای ایجاد حاشیه‌های غیردوستانه را بی‌اثر کند.

برگرفته از: حالا که فکرش را می کنم

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خانم بهاره آروین

روش آنالیتیک شما را باید تقدیر کرد. خصوصا مهارتتان در ایستادن در مقابل عوامزدگی که علاوه بر قابل تقدیر بودن آموزنده هم هست. با این حال به نظر من نوشته شما نقشه عمل برای اصلاحات نیست!
سوال:
اگر بنا به گفته شما:
"اگر بخواهیم از میان انواع مطالبات اقتصادی- سیاسی- اجتماعی و فرهنگی، اولویت مطالباتِ این دسته خاص از اقشار و طبقات اجتماعی را تعیین کنیم، مطالبات اقتصادی در اولویت اول قرار خواهد گرفت. بدین‌معناکه اگر در همین سال ٨٦، نظرسنجی گسترده‌ای در میان این دسته از اقشار اجتماعی انجام شود، مطالبات اقتصادی اولویت اول بیان شده از سوی آنها خواهد بود."

و اگر تز اصلی شما ارائه نقشه عمل برای متشکل کردن اقلیتی ست که بر مبنای خواسته های دراز مدت توده ای به حرکت اکثریت شکل میدهد، آنگاه:
هیچ دلیل منطقی برای «اصلاح طلبانه» بودن ماهیت این نقشه عمل وجود ندارد. ماهیت «اصلاح طلبانه» را نویسنده مقاله به نوعی به نقشه عمل خود حقنه میکند.
توجه کنید که نقشه عمل لنین هم کمابیش همین بود که شما میفرمائید!

-- Qolang International Laboratory ، Jun 13, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)