تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

اودیسه: نوستالژیک‌ترین انسان تاریخ

ناصر غیاثی

فایل صوتی را از «اینجا» بشنوید.

اگر به یکی از فرهنگ لغت‌های موجود و متداول ِ زبانی بیگانه به فارسی مراجعه کنیم، خواهیم دید که در برابر Nostalgie برابرنهادهایی چون "غم‌ غربت"، "درد ِ دوری"، "حسرت‌بارگی"، "حسرت"، و "حسرت گذشته" آمده است.


نوستالژی (به انگلیسی و ایتالیایی nostalgia و به فرانسه و آلمانی Nostalgie) از دو کلمه‌ی یونانی ِ nostos به معنای «بازگشت به وطن» و algos به معنای (درد، اندوه) تشکیل شده است. این کلمه نخستین بار در سال 1688 توسط پزشکی سویسی به نام J. Hofer ساخته و بکار برده شد. او در بررسی ِ بیماری‌ ِ سویسی‌های مقیم خارج کلمه‌ی نوستالژی را که از سرگذشت اودیسه گرفته بود، ساخت و در رساله‌ی دکترایش از آن سود جست. اودیسه در جنگ ِ تروا که ده سال طول کشیده بود، شرکت کرده و پس از پیروزی می‌خواست به وطن‌اش ایتاکا بازگردد، اما سه سال سرگردان آب‌ها و هفت سال گروگان ِ ایزدبانویی می‌شود که عاشق او بود و مانع بازگشت‌اش به وطن می‌شد. اودیسه را نوستالژیک‌ترین انسان ِ تاریخ می‌دانند و به همین خاطر سرنمون ِ (Prototyp) بیماری کسانی است که از درد دوری از وطن در رنج‌اند.
نوستالژی به عنوان کلمه‌ای تخصصی از عصر رمانتیک ( 1850- 1790 میلادی) وارد روان‌شناسی شد و علت اصلی ِ افسردگی‌های شدید شمرده می‌شد.

تعریف

گرچه اصلی‌ترین معنی ِ نوستالژی، درد دوری از وطن است، اما نمی‌توان مفهوم آن را تنها به مکانی جغرافیایی محدود کرد. نوستالژی می‌تواند به مثل شامل ِ غم دوری از خانه و خانواده هم باشد. و نیز اشتیاق به چیزی که دیگر موجود نیست و یا حتی حسرت ِ چیزی که هرگز موجود نبوده. نوستالژی به تنهایی معنایی ندارد و باید حتماً گزاره‌ای به آن اضافه شود. مثلا اشتیاق ِ تجربه‌ی دوباره‌ی دوران کودکی یا حسرت دیدن ِ سرزمینی بیگانه که هرگز آن‌جا نبوده‌ایم. نوستالژی را می‌توان به طور کلی این‌طور تعریف کرد: به یادآوردن ِ اندوه‌گینانه‌ و حسرت‌بار ِ وضعیتی خوش‌آیند که انسان در گذشته تجربه کرده است و معمولاً موقع یادآوردن ِ خاطراتی از این دست غلظت ِ خوشی ِ آن را کمی بیشتر می‌کند. به عبارت دیگر نوستالژی یعنی همان "یادش بخیر" ِ خودمان، با لحنی حسرت‌زده. مرور خاطرات خوش ِ گذشته می‌تواند مربوط به مقطع یا مقاطعی از زندگی ِ گذشته باشد. بنا بر این تعریف، انسان همواره نوستالژیک بوده و نگاه‌اش به دوران کودکی‌، به سال‌های جوانی‌، به عشق اول، کم و بیش آمیخته به نوستالژی بوده است.

نوستالژی در ادبیات

چنان‌که در بالا نیز آوردم، نخستین ورود ِ نوستالژی به ادبیات به اودیسه مربوط می‌شود. سپس به اشتیاق ِ اوید برای دیدن روم و سرانجام شعرهای ورژیل. این کلمه ابتدا در قرن هیجدهم فرانسه است که از ادبیات سربیرون ‌آورد و در کنار شوق بازگشت به وطن، حسرت ِ سنت‌های ساده و فاسدنشده‌ی جهان ِ روستایی قد علم می‌کند (ژان ژاک روسو). این دو برداشت تا قرن نوزده ادامه می‌یابند. تا این‌که در زبان ادبی ِ عصر ِ رمانتیک ِ فرانسه در آثار ِ هوگو، بالزاک و بودلر معنای مختلفی به خود می‌گیرد. در آثار هوگو به معنی ِ درد سوزان ِ دوری از وطن؛ در آثار بودلر به معنی اشتیاق به سرزمین‌های بیگانه؛ اشتیاق برای چیزهای از دست رفته و سرانجام در آثار سارتر به معنی ِ در حسرت یا اشتیاق هیچ بودن. در آغاز قرن بیستم نوستالژی از یک سو به معنی ِ بی‌وطنی ِ جغرافیایی انسان سربیرون می‌آورد و از سوی دیگر در «جستجوی زمان از دست رفته». و شاید بتوان رمان ِ «جهالت» میلان کوندرا را به عنوان تازه‌ترین نمونه‌ از یک اثر نوستالژیک نام برد. می‌بینیم که بسیاری از آثار مهم ادبیات جهان نوستالژی را درون‌مایه‌ی کار خویش قرار داده‌اند.

این را هم می‌گویند آدم نوستالژیک در پی ِ مقایسه‌ی دیروز و امروز به گذشته‌ پناه می‌برد تا از امروزش بگریزد. این خود می‌تواند درون‌مایه‌ی کار ادبی بشود.
حال اگر با توجه به تعاریف آمده، کسی بتواند در اثری، نوستالژی را با هنرمندی بیافریند، یعنی با توسل به صناعت ِ هنرش، مخاطب ِ را متاثر کند، باید پذیرفت که کارش را به عنوان هنرمند بسیار خوب به انجام رسانده است. پس نمی‌توانیم مدعی شویم که یک اثر، صرفن به خاطر پرداختی نوستالژیک، کم‌ یا بی‌ارزش است، غیرمدرن است. یا برعکس به خاطر نپرداختن به نوستالژی ویژگی یافته و برجسته می‌شود.

نوستالژی در آثار نویسندگان خارج از کشور

آیا معیار محوری برای شناختن سره از ناسره در هنر—و در این‌جا—ادبیات درون‌مایه‌ی آن است؟ آیا این فقط چگونگی ِ نگاه است که به اثر کیفیتی هنری – ادبی می‌بخشد؟ آیا اگر این نگاه بتواند کارش را با چیره دستی عرضه کند، آن وقت چه؟ آیا چون نگاهی نوستالژیک—به احتمال—فارغ از نگاهی انتقادی است، پس اثری ضعیف یا متوسط است؟ آیا فقط نگاه انتقادی، حتمن نگاهی مدرن است یا نگاه مدرن لزومن انتقادی است؟

نوستالژی یکی از درون‌مایه‌هایی است که نویسندگان ِ خارج از کشور، به ویژه در آغاز پیدایش آثار ادبی آفریده شده در پس از انقلاب به آن پرداخته‌اند. غیرطبیعی می‌بود، اگر نویسنده‌ی خارج از کشور از غم غربت‌اش داستان نمی‌نوشت. نکته اما این‌جاست، که برخی پرداختن به نوستالژی در ادبیات ِ مهاجرت را بهانه قرار می‌دهند، تا حرفی را که از فرط استعمال نخ‌نما شده، به مثابه‌ی اتهام‌ متوجه‌ی او کنند.
پرسش اساسی برای محک زدن اثری ادبی نه این است که «آیا درون‌مایه‌اش نوستالژی است؟»، تا بعد نتیجه بگیرید که: «پس ولش». نه، پرسش اساسی این است که « آیا داستانی نوشته شده یا نه؟». نویسنده مجاز است، درباره‌ی ‌هر درون‌مایه‌ای که دوست دارد داستان بنویسد؛ اما به هیچ وجه مجاز نیست، داستان ننویسد.

در حاشیه بگویم، شک دارم ما این حرف «رمبو» را درست فهمیده باشیم که « باید مطلقاً مدرن بود.» حافظ به روایت کیارستمی یک شاهد ِ زنده‌اش. چرا؟ چون به زعم ِ من، درک و دریافت «رمبو» از این کلمه، با درک و دریافت ِ انسانی که در قرن بیست‌ویکم زندگی می‌کند، بی‌تردید تفاوت‌هایی دارد. مگر نه این‌که از مرگ رمبو بیش‌تر از یک‌قرن‌ونیم می‌گذرد؟

برای نوشتن این مقاله به منابع زیر مراجعه کرده‌ام:
Historisches Wörterbuch der Philosophie: Joachim Ritter
Metzler Literatur Lexikon

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

از مقاله اموزنده تان متشكرم ، و خوشحالم كه اين موضوع مهم را اينجا به بحث اورده ايد. يك سئولى كه به ذهنم ميرسد اما اين است كه گفته ايد نوستالژى به تنهایی معنایی ندارد و باید حتماً گزاره‌ای به آن اضافه شود. ايا حقيقتا نوستالژى هميشه به گزاره اي احتياج دارد تا وجود داشته باشد ؟ به ذهنم ميايد كه اگر هم چنين باشد، همان خود اگاهى و زبانى كه براى بيان كلمه نوستالژى به كار ميبريم پيشاپيش شرائط وجود نوستالژى را فراهم مياورند . يا به عبارت ديگر نوستالژى اصلى همان نوستالژى است كه هيچ گزاره اى ندارد ، نوستالژى كه مرجعش عالمى است گنگ ، بى مفهوم، و بى كلام . نوستالژى كه رجوعش به ان 'هيچ' يا 'همه' اى است كه از ازاديش رهيده ايم تا به دنيا درائيم و در زنجير كلام و معنى ، در زندان 'بودن' ، دلتنگ و حسرتى روزهاى نابودن خود به ائينه ها خيره بمانيم . آيا واقعا نوستالژى به تنهایی معنایی ندارد و باید حتماً گزاره‌ای به آن اضافه شود ؟

-- صادق رحيمى ، Jun 1, 2007

سلام .
دست شما درد نکنه .من اصلا" نمیدونستم این کلمه یعنی چی؟ولی حالا یادگرفتم. خیلی سر حال نوشتی .ایول داری بابا

-- احسان ، Jun 1, 2007

hi]
so tks
it was wonderful for me
since i have studied illiad and next week i am going to staet odise .so it was such a brief and usefull article for me

-- sadaf ، Jun 25, 2007

از مقاله ي كوتاه و آموزنده تان سپاسگزارم/ به ويژه برابرنهادهايي كه در آغاز آورده ايد/ و اينكه اديسه گويا بيش از شانزده سال سرگردان بود/ كاليپسو نام زني است كه او را 7 سال نزد خود نگه مي دارد و سيرسه يا كركي (انگليسي تلفظ نخست و لاتين تلفظ دوم) زني است كه دوستان اديسه را به خوك بدل مي كند/ در "سايه گاه سعادت" بخشي از ملكه ي پريان اسپنسر به زني چون سيرسه برمي خوريم/ در هر حال در پيوند زير اطلاعات دقيق تري درباره ي اديسه هست/ در ضمن غلط هاي تايپي لزومن "لزومأ" و حتمن "حتمأ" را درست بفرماييد/ با سپاس
http://en.wikipedia.org/wiki/Odyssey

-- رفيق فردوسي ) ، Jun 28, 2007

ممنون من هم نمی دونستم نوستالژی یعنی چی ؟ خیلی آموزنده بود

-- محیا ، Aug 3, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)