خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > عيسای تاريخی، مسيح ايمانی خانه > انديشه زمانه > مقالات > عيسای تاريخی، مسيح ايمانی | |||
عيسای تاريخی، مسيح ايمانیخسرو ناقداين دومين بار در طول شش ماه گذشته است که پاپ بنديکت شانزدهم، رهبر کاتوليکهای جهان در کانون توجهی رسانهها قرار میگيرد. نخستين بار ماجرايی در ميان بود که مطرح شدن نام و سخنان پاپ اعظم چندان مايه خرسندی او را فراهم نياورد: اظهارات بحثانگيز او در سخنرانیاش در جمع دانشجويان دانشگاه رِگنزبورگ آلمان و بازگو کردن گفتگويی تاريخی که با داوری دربارهی اسلام و شخصيت پيامبر اسلام همراه بود، نه تنها موجب آزردن خاطر مسلمانان گرديد و اعتراض آنان را در گوشه و کنار جهان برانگيخت، بلکه باعث شگفتی مسيحيان نيز شد و سرانجام با ابراز تأسف پاپ و دعوت از جهان اسلام بهگفتگويی صادقانه، ماجرا پايان گرفت. اما توجه رسانهها بهپاپ اينبار با دو رويداد خشنودکننده همراه بود: انتشار کتابی از پاپ و جشن تولد او. از اينرو اتفاقی نبود که کتاب "عيسی ناصری"، نوشتهی يوزف راتسينگر، پاپ بنديکت شانزدهم، درست در روز دوشنبه ۱۶ آوريل ۲۰۰۶ ميلادی که مصادف با هشتادمين سال تولد رهبر مسيحيان کاتوليک جهان بود انتشار يافت. هر چند که پاپ خود تأکيد دارد که تأليف و انتشار اين کتاب نبايد بهعنوان اقدام رسمی رهبر کليسای کاتوليک تلقی شود، بلکه کوششی است شخصی در راه جستجو برای يافتن چهره واقعی عيسی مسيح. کتابی که نويسنده در همان سطور اول احساس خود را با اين جمله ابراز میکند: "من با کتاب "عيسای ناصری" که اينک بخش نخست آن را در اختيار عموم قرار میدهم، سالهاست که در درون خود در راه بودهام". اين نخستينبار در تاريخ چند صد سالهی کليسای کاتوليک است که يکی از رهبران واتيکان اقدام بهنگارش کتابی درباره زندگی عيسی مسيح میکند. کتاب "عيسای ناصری - از تعميد تا تجلی" که راتسينگر بيش از سه سال، ميان سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ ميلادی، در دست تأليف داشته است، در شمارگان چند صد هزارو همزمان بهزبانهای آلمانی، ايتاليايی و لهستانی منتشر شده و ترجمهی آن به ۳۰ زبان ديگر در دست انجام است که بسياری از آنها نيز احتمالاً در سال جاری ميلادی منتشر خواهد شد. تصویر روی جلد کتاب "عيسای ناصری" راتسينگر در پيشگفتار کتابش اشارهای دارد به علاقهی وافر خود بهکتابهايی که درباره زندگی عيسی مسيح نوشته شده و او در دوران جوانی با اشتياق بسيار اغلب آنها را مطالعه کرده است. از آنجمله کتابهای "کارل آدم" متکلم شهير آلمانی و آثار ديگر متکلمان مسيحی چون "رومانو گوئاردينی"، "فرانتس ميشائل ويلام" و "جووانی پاپينی" که در دهههای آغازين سده بيستم ميلادی دربارهی عيسی مسيح منتشر شده است. در تمام اين کتابها چهرهی مسيح بر اساس انجيلهای چهارگانه، بهعنوان انسان – تماماً انسان - بهتصوير کشيده شده است. اما عيسی همزمان انسانی است که خدا را نيز در خود حمل میکند و برای انسانها بهارمغان میآورد. بر اساس تعاليم مسيح، از طريق عيسای زمينی است که خدا و از طريق خدا، انسان راستين قابل رؤيت میشود. راتسينگر، اما معتقد است که در دهههای گذشته، در تصويری که مورخان و برخی از متکلمان از عيسی مسيح بهدست میدهند، شکاف ميان "عيسای تاريخی" و "مسيح ايمانی" عميقتر شده است. کوشش يوزف راتسينگر در اين کتاب پُر کردن اين شکاف و نزديک کردن چهرهی تاريخی و ايمانی عيسی مسيح است بر اساس متون کتاب عهد جديد. راتسينگر در اين کتاب کوشيده است به پرسشهایی از اين دست پاسخ گويد: "عيسای ناصری کيست؟ ما دربارهی او چه میتوانيم بدانيم؟ آيا او فقط يک انسان است؟ آيا او پسر خداست؟ حقيقت زندگی عيسی چه بوده است؟". او بر اين باور است که در اساس با پاسخ بهاين پرسشهاست که ايمان مسيحی شکل میگيرد و يا از ميان برداشته میشود. در واقع "مسيحشناسی" بهمجموعهی مطالعاتی اطلاق میشود که شخص عيسی و بهويژه پيوند سرشت انسانی و الهی او را مدّ نظر دارد. در ميان اديان ابراهيمی، يعنی يهوديت، مسحيت و دين اسلام، تنها مسيحيت است که پيامبر آن عيسی مسيح در کانون و مرکز ثقل ايمان مسيحی، مسيحيان و کليسا قرار دارد. موسی و محمد انسانهای برگزيدهی خدا برای رساندن پيام او به آدميانند، در حالی که در ايمان مسيحی، عيسی مسيح "تجسد خداوند" و "پسر خدا" است. کتاب عهد جديد بهظاهر دو تصوير متقاوت از عيسی بهنمايش میگذارد؛ و درست وحدت بخشيدن بهاين دو تصوير، هدفی است که راتسينگر در کتاب "عيسی ناصری" در نظر دارد. زندگی زمينی عيسی و حيات روحانی و معنوی او در نظر راتسينگر جدا و متمايز از هم نيست. او تفاوتی ميان عيسای پيش از عيد پاک و مسيح مصلوب قائل نيست؛ يعنی آنچه بعدها "عيسای تاريخی" و "مسيح ايمانی" نام گرفت. اين تفاوتگذاری در اصل به "پولس رسول" باز میگردد. او که يکی از تأثيرگذارترين شخصيتها در ايمان مسيحی است و در شکلگيری اوليه مسيحيت نقشی مهم داشت، همواره تأکيد میکرد که او عيسی را هرگز در طول زندگی زمينیاش نديده و نخستين ديدار او با مسيح بعد از رستاخيز و ظهور جسمانی او بوده است. طرفه آنکه پولس در ابتدا عالمی مرتاض و حافظ قوی و متعصب دين يهود و دشمن تلخ و سخت دين مسيحی بود. اما در راه دمشق مسيح به او مکشوف شد و از هيبت اين ديدار، کوتاه زمانی نابينا شد و، بهگونهای معجزهآسا، به دين مسيح گرويد و دل و جان و انديشه قوّت و قدرت خود را بهمسيح و ترويج آئين او سپرد. در اناجيل همنظر (انجيل متّی، انجيل مَرقس و انجيل لوقا) مسيح بیترديد يک انسان است که در همان آغاز انجيل متّی نسبنامهی او، عيسی مسيح بنداود بنابراهيم که در ايام هيروديسِ پادشاه در بيتلحم يهوديه تولديافت، نشان از زمينی بودن او دارد. در مقابل در انجيل يوحنا، او بهصورت موجودی آسمانی که بهزمين آمده بهتصوير کشيده شده است. باب اول انجيل يوحنا چنين آغاز میشود: "در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چيز بهواسطهی او آفريده شد و بهغير از او چيزی از موجودات وجود نيافت... و کلمه جسم گرديد و ميان ما ساکن شد، پُر از فيض و راستی و جلال او را ديديم، جلالی شايستهی پسر يگانهی پدر". تا آنجا که در باب هفدهم آيات چهارم و پنجم، عيسی میگويد: "من بر روی زمين ترا جلال دادم و کاری را که بهمن سپردی تا بهانجام برسانم، بهکمال رسانيدم. و اينک تو ای پدر مرا نزد خود جلال ده، بههمان جلالی که قبل از آفرينش جهان نزد تو داشتم". "کريستوفر استيد"، استاد الهيات در دانشگاه کمبريج، در کتاب "فلسفه در مسيحيت باستان" معتقد است که مفسران "تجسد" عيسی مسيح را بهورود او بهجهان واقعی ما تفسير میکنند و نه بهصورت تغيير شکل خدايی بهبشری، يا آغازی دوباره. پرسش اساسی استيد اين است که چگونه اين ديدگاه با واقعيت پذيرفته شدهی تولد و نسب انسانی او که در اناجيل همنظر بر آن تأکيد شده است، میتواند تطبيق پيدا کند؟ کتاب "مسيح ناصری" راتسينگر در واقع بهقصد پاسخگويی بهاين شبهات کهن و هماهنگسازی ديدگاههای متفاوت در الهيات مسيحی نگاشته شده است. آنچه مسلم است، راتسينگر در همان آغاز کتابش تأکيد میکند که هر کس آزاد است با تفسيرها و استنباطهای او مخالفت کند. پيداست که او با اين اشاره، استنباط خود را از عيسی مسيح بهصورت دُگم و «اصل مسلم ايمانی» بيان نمیکند. بيان اين امر از سوی پاپ دارای اهميت بسيار است. او فقط از خوانندگان کتابش درخواست میکند که پيشاپيش با نگاهی مساعد و با اندکی همدلی کتاب را مطالعه کنند. بهباور راسينگر عيسايی که در کتاب عهد جديد تصوير شده است بهمراتب منطقیتر و قابل فهمتر از تمام تصويرسازیهای دهههای اخير است. او فراافکنیهای نويسندگانی را نمیپذيرد که عيسی مسيح را گاه بهعنوان "چهرهای انقلابی و مخالف امپراتوری رُم"، گاه در کسوت "شخصيتی ليبرال" و يا "معشوق مريم مجدليه" معرفی میکنند. يوزف راتسينگر معتقد است چهرهای که از عيسی مسيح در اناجيل چهارگانه توصيف شده است در تضاد با يکديگر قرار ندارد و همان مسيح واقعی و تاريخی است. راسينگر اما همزمان تأکيد میکند که کتاب او تفسيرهای مدرن از متن انجيل و يافتههای آنها را نشانه نگرفته است؛ ولی او خود قصد دارد از چنين تفسيرهایی فراتر رود. کتاب "عيسای ناصری" در ۱۰ فصل تنظيم شده است. راتسينگر در فصل اول بهتوصيف و تفسير تعميد يافتن عيسی در رود اردن بهدست يحيی تعميددهنده میپردازد. نويسنده بهگونهای آغاز حيات عيسی را نه با تولد او بلکه با تعميد يافتن او میداند. "وسوسههای مسيح"، "بشارت ملکوت خدا"، "موعظه برفراز کوه"، "نيايش بهدرگاه خداوند"، "حواريون مسيح"، "پيام تمثيلها"، "تصاوير پُراُبُهت انجيل يوحنا"، "تشهد پطروس حواری و تجلی مسيح" و "حديث نفس عيسی" عناوين فصلهای ديگر کتابند. چنان که از پيشگفتار کتاب پيداست، ظاهراً راتسينگر جلد دوم کتاب را نيز در دست تأليف دارد و آنچه اينک با عنوان "عيسای ناصری - از تعميد تا تجلی" منتشر شده تنها جلد اول آن است. با مطالعهی کتاب آشکارا میبينيم که از ميان اين ۱۰ فصل، دو فصل برای يوزف راتسينگر دارای اهميت بيشتریاند؛ آنهم نه تنها بهاين خاطر که صفحات بيشتری را در اين کتاب ۴۵۰ صفحهای بهخود اختصاص دادهاند: "موعظه برفراز کوه" و " تصاوير پُراُبُهت انجيل يوحنا ". يکی بهدليل اهميتی که موعظههای مسيح بر فراز کوه به انسان و چگونگی شکلگيری اخلاقی انسان قائل است و ديگری بهخاطر ابعاد معنوی و روحانی متن انجيل يوحنا. در واقع يوزف راتسينگر که اينک در جايگاه پاپ اعظم، رهبر مسيحيان کاتوليک جهان قرار دارد، با پيوند وجوه انسانی و معنوی عيسی مسيح و وحدت بخشيدن به انجيلهای چهارگانه، در پی پيوند انسان با معنويت است و تأکيد او بيشتر بر جنبههای اخلاقی ايمان است و نه حاشيههای جزمگرايانهی آن. در پايان اين بررسی کوتاه نکتهای را نيز خاطر نشان کنم. يوزف راتسينگر، پيش از آنکه در واتيکان بر جايگاه رهبر کاتوليکهای جهان تکيه زند و هنگامی که مردِ قدرتمند و با نفوذ کليسای کاتوليک بود و بدون نظر و خواست او تصميمی درباره سياستهای کلان کليسا اتخاذ نمیشد، همواره خود را با اشتياق و افتخار بسيار "دستيار حقيقت" میخواند. انتخاب او که در شمار محافظهکارترين روحانيان کاتوليک محسوب میشود، در ابتدا با نگرانیهايی همراه بود؛ بهخصوص منتقدان سرشناس کليسای کاتوليک، کسانی چون «هانس کونگ»، مدرس و متکلم مسيحی سوئيسی و «اُيگين دِرِوِمان»، عارف و عالم الهی و متکلم آلمانی، بیپرده نگرانی خود را از انتخاب او بيان میکردند. اما ظاهراً پس از دو سال که از انتخاب راتسينگر در جايگاه پاپ میگذرد، هنوز نشانههايی از تغييراتی نگرانکننده در راه و روش واتيکان بهچشم نمیخورد. البته اگر بهرويداد تأسفباری که در آغاز اين نوشته بهآن اشاره کردم، بهديدهی اغماض نگريست و برای آن اهميت زيادی قائل نشد. بههر حال، يوزف راتسينگر ساعتی پس از انتخابش به مقام پاپ اعظم، با تواضع خطاب بهمؤمنان مسيحی و طرفدارانش که در ميدان بزرگ واتيکان گرد آمده بودند، در توصيف وظيفهای که بهعهده گرفته است، گفت: "من فقط خدمتکاری ساده و خاضع در تاکستان الهیام". در آن غروب روز ۱۹ آوريل سال ۲۰۰۵ ميلادی، در کلام پاپ بنديکت شانزدهم کمتر نشانهای از اقتدار و منش سختگيرانهی کاردينال محافظهکار، يوزف راتسينگر يافت میشد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|