خانه > انديشه زمانه > مقالات > حرف مفت در لایههای زندگی | |||
حرف مفت در لایههای زندگیحسین نوشآذرشعر خوب، شعر بد روزی دیوان اشعار فروغ فرخزاد را باز کردم و به هر شعری که برخوردم، تجربهای انسانی در آن دیدم که با من آشنا بود. اجازه بدهید دیوان اشعار فروغ را یک بار دیگر با هم باز کنیم: چشممان به این بیت میافتد: «ای بسا من گفتهام با خود/ زندگی آیا درون سایههامان رنگ میگیرد/یا که خود سایههای سایههای خویشتن هستیم؟». میگویم این شعر بیان تردید در مفهوم هویت است که تجربهایست آشنا و مشترک میان من و شما و فروغ فرخزاد. آیا میتوانیم تصور کنیم که اگر ما در بحرانهای روحی و عاطفی، در کمال پریشانحالی و بیتصمیمی به دیوان حافظ مراجعه میکنیم، ارجاع ما به دیوان حافظ، به دلیل اعتمادیست که از اشتراک در تجربه با شاعر، به تدریج در طی قرنها به دست آمده است؟ در واقع در شعر فارسی، هرگاه رویکرد شاعر به موسیقی کلام، به سادگی و به در میان گذاشتن تجربههای زندگی با خواننده بوده است، شعر فراگیر شده، تا آن حد که مانند شعر معروف «دوباره میسازمت وطن» خانم سیمین بهبهانی سر زبانها افتاده است. اما در مقابل هر گاه رویکرد شاعر به تجرید، پیچیدگی و خودنماییهای شاعرمآب بوده است، شعر به ورطهی ادبیات ِ نامفهوم افتاده و نه تنها نتوانسته با خواننده ارتباط بگیرد، بلکه ارتباط خواننده با کل ِ ادبیات را مغشوش کرده است. شعر نامفهوم و اصولاً ادبیات ِ نامفهوم در حکمِ حرف ِ مفت است و متأسفانه بنیان اعتماد و اطمینان متقابل میان شعر و خواننده را سست میکند، تا آنجا که خواننده را اصولاً نسبت به شعر بدبین میکند. خوب است، گاهی از خود بپرسیم آخرین شعر خوبی که خواندهایم، کی بود. حرف مفت و سیاست آزادی، عدالت اجتماعی و رفاه، تأمین بازنشستگی، یا حفظ محیط زیست و منابع طبیعی هر چند از سخنان پرمعنی به شمار میآیند، اما هرگاه زمینههای تحقق آنها در جامعه فراهم نباشد، یا در حد شعارهای تبلیغاتی فروبکاهند، در حکم ِ حرف مفت اند. احزاب فاشیست اروپای مرکزی در انتخابات هر دوره از این حرفهای مفت بسیار میگویند و بسیاری از آرایشان را هم اصولاً مدیون همین حرفمفتگوییها یا به اصطلاح شعارهای انتخاباتی هستند. اگر در ادبیات سخن پرمایه را میتوانستیم از طریق شناسههایی مانند شیوایی کلام، اشتراک در تجربه با خواننده، و موسیقی کلام از حرف مفت بازشناسیم، در سیاست این امر بسیار دشوارتر است. اگر شاعر مردمگریز و متظاهر تلاش میکند در پوشش پیچیدگی کلام و سخنان نامفهوم خود را از عموم مردم متمایز کند، سیاستمدار ِ عامهفریب تلاش میکند با سادگی در کلام، پیچیدهترین مسائل را ساده و دستیافتنی جلوه دهد. اگر سخن یکی از واقعیتهای زندگی بسیار دور است، سخن دیگری کاملاً واقعی جلوه میکند. برای مثال، در سال ۱۹۹۱، پس از فروپاشی دیوار برلین، لافونتین، کاندید حزب سوسیال دموکرات آلمان به دلیل خطر بیکاری فراگیر با اتحاد دو آلمان مخالفت میکرد، در حالیکه هلموت کهل، صدر اعظم آن زمان ِ آلمان در پوشش احساسات ملی – میهنی طرفدار اتحاد دو آلمان بود. شکست سوسیال دموکراتها در انتخابات آن سال در تاریخ سوسیال دموکراسی آلمان یک شکست تاریخی به شمار میآید، در حالی که تاریخ نشان داد حق با سوسیالدموکراتها بود. پیامدهای حرفمفتگویی در سیاست و راهکارهای مقابله با آن پس از جنگ جهانی اول بحران ِ بیکاری در آلمان و وضع بد معیشتی مردم زمینهساز به قدرت رسیدن حزب نازی بود. در آن زمان یهودیان در نظام بانکداری آلمان، در سینما و ادبیات حضوری تعیینکننده داشتند. نازیها با شعارهای یهودیستیزانه و در پوشش تئوریهای شبهعلمی نژادی موفق شدند آلمانیها را برای یک جنگ ِ فراگیر و خانمانسوز بسیج کنند. جامعهی مدنی در جمهوری وایمر هنوز به آن حد از انسجام نرسیده بود که بتواند به حکم قانون از به قدرت رسیدن سیاستمداران عوامفریب نازی جلوگیری کند. رسانههای همگانی و آموزش و پروش هنوز به آن حد از تعالی نرسیده بودند، که آلمانیها بتوانند در قلمرو سیاست «حرف مفت» را از «سخنان پرمعنی» بازشناسند. تاوان ِ این ناآگاهی نابودی کشوری بود که در آن زمان از کشورهای پیشرفتهی جهان به شمار میآمد. اگر پس از جنگ، آمریکا به دلیل رقابتش با شوروی به آلمان کمک نمیکرد، آلمان محکوم بود برای همیشه یک کشور عقبمانده با اقتصاد کشاورزی باقی بماند. بنابر این پیامدهای حرفمفتگویی در سیاست بسیار مخربتر از حرفمفتگویی در ادبیات است. اگر در ادبیات سادهنویسی باعت میشود که نویسنده و شاعر کمتر به ورطه حرفمفتگویی بیفتند، در سیاست، جامعهی مدنی، قانونپذیری، رسانههای همگانی و مطبوعات آزاد و در مجموع آگاهی و اشراف مردم بر اقتصاد و سیاست، باعث میشود که حرفمفتگویی در سیاست به یک حداقل قابلتحمل فروبکاهد. در نظامهای دموکراسی- لیبرال آرای احزاب فاشیست در انتخابات معمولاً از پنج درصد تجاوز نمیکند. پس مسأله این نیست که فرهنگ حرفمفتگویی به کل از ادبیات، سیاست و جامعه حذف شود. مهم این است که این فرهنگ به یک فرهنگ غالب تبدیل نشود. از این نظر قانونگزاران و ارباب مطبوعات نسبت به مردم دارای وظیفه و تعهدی سنگین هستند. حرف مفت و خاطرهگویی هوشنگ گلشیری در رمان جننامه که متأسفانه تاکنون در ایران اجازهی انتشار پیدا نکرده است، فصلی را به خاطرات مادرش اختصاص داده است. مادر در این داستان به دلیل بیماری پارکینسون مبتلا به پریشانگوییست. با منطق آقای صاحب جمعی در تعریف ِ «حرف مفت» به این دلیل که توجه به واقعیت ِ امور رهنمون ِ گفتار ِ گوینده نیست، پریشانگوییهایی این چنین در حکم ِ «حرف مفت» است. با این حال فصل ِ مادر از «جننامه» هوشنگ گلشیریِ مانند خاطراتی که اشخاص سالخورده در نهایت صداقت و صمیمیت تعریف میکنند، نه تنها ما را از حقیقت دور نمیکنند، بلکه حتی ما را با حقیقت ِ زندگی بیشتر آشنا میکنند. پس آنچه که در نظر اول «حرف مفت» به شمار میآید، اگر در ظرف مناسبی قرار بگیرد، به یافتن حقیقت کمک خواهد کرد. مهمترین وجه تمایز ابتذال از متعالی را اتفاقاً در همین ظرف مناسب باید جست. گلوبالیسم،گلوکالیسم و حقیقتگویی در این میان ممکن است فضاهای غیررسمی برای حرفهای خودمانی به وجود بیاید که الزاماً و حتماً نمیبایست ما را به حقیقت رهنمون شوند. بلکه مانند تعارف و ارادتورزیهای ما ایرانیها، یعنی دقیقاً آن اموری که دکتر صاحب جمعی با استناد به عقاید هری فرانکفورت آنها را مصداق حرف مفت میداند، نوعی ارتباط ِ مبتنی بر تفنن است. از سوی دیگر میدانیم که در کار رسانه با برجسته جلوهدادن خبری میتوان حقیقت را به گونهای بیان کرد که در نهایت به یک دروغ بزرگ بدل شود. هاینریش بل در رمان «آبروی از دست رفتهی کاتارینا بلوم» در انتقاد به کارکرد مطبوعات زرد در دههی شصت تا هفتاد میلادی چگونگی تولید دروغ از میان اخبار واقعی را استادانه بیان میکند. با این تفاصیل میپرسیم در قلمرو رسانهها و با توجه به گلوبالیسم و بدفهمیها، یا سوءنیتهایی که در فرآیند گلوکالیسم، یعنی ترجمهی گفتمانهای جهانی به زبان محلی میتواند اتفاق بیفتد، مرز ِ میان حقیقت و دروغ کجاست؟ اگر مطابق تعریفی که هری فرانکفوت و آقای دکتر صاحب جمعی به دست میدهند، بپذیریم که شاخص «حرف مفت» از «حرف پرمعنی» توجه به واقعیت امور و پیوند آنچه که میگوییم با حقیقت است، نشانههای حرفمفتگویی در کار رسانهها چیست؟ در تمامیت و کلیت ِ جهان در سیاست این امر پیچیدهتر و دشوارتر میشود. در کار رسانهای تشخیص حقیقت از دروغ، و حرف مفت از حرف پرمعنی مستلزم این است که جهان را در تمامیت و کلیت پیچیدهاش درک کنیم. اتفاقاً به این دلیل رسانههای خودمونی مثل وبلاگها اهمیتی دوچندان پیدا میکنند. اگر تا پیش از این در کافهها یا در مهمانیها میتوانستیم حرفهای کممعنی یا حتی حرف مفت به هم ببافیم، اکنون در وبلاگ به عنوان یک قالب رسانهای جدید، برای انسانها این امکان به وجود آمده است که هر چه میخواهند بگویند، بدون آنکه الزاماً رهنمون به حقیقتی داشته باشند. این امر به این دلیل که در ظرف مناسب خودش اتفاق میافتد، یک انحطاط فرهنگی نیست. از انحطاط فرهنگی وقتی میتوانیم سخن بگوییم که محتوی سخن با ظرف سخن ناهمخوان باشد. شاید میبایست همخوانی محتوی و ظرف سخن را هم به آنچه که تاکنون در شناسایی حرف مفت از حرف پرمعنی آوردیم بیفزاییم. این سخن را به پایان میآوریم، بیآنکه حتی گوشهای از حقیقت را یافته باشیم. بخش نخست: «حرف مفت» از کجا آمد؟ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شاید وبلاگ جای مناسبی برای اشاعه حرف مفت باشد اما بهتر است به خواننده این هشدار داده شود که تأثیرگذاری و تأثیرپذیری از این حرف های مفت به ظاهر بی خطر بستگی به خود ما دارد. بعلاوه شماری از وبلاگ نویسان در پس شخصیت های کاذبی که خلق می کنند پنهان می شوند و حتی با حرف های مفتی که می زنند بسیار فاصله دارند.
-- بی نام ، Apr 2, 2007خوشحالم که دوباره از آقای نوش آذر، برنامه ای در رادیو زمانه هست.
-- بیژن ، Apr 2, 2007با سلام
از "رادیو زمانه" خواهش می کنم, اگر برایش ممکن است، متن اصلی ِ " حرف مفت" از دکتر صاحب جمعی را منتشر کند، شاید بتوانم مطلب آقای نوش آذر را بهتر درک کنم. در اینترنت هم نتوانستم آن را پیدا کنم.
-- علی صیامی ، Apr 5, 2007احترام
علی صیامی