اندیشه انتقادی، برنامه ۳۵
دیالکتیک موقعیت و آزادی
محمدرضا نیکفر
شنیدن فایل صوتی
دیوگِنِس لائِرتیوس (Diogénes Laértios)، مورخ فلسفهی یونان در دورهی باستانیِ پسین، دیالکتیک را چنین تعریف کرده است: «دیالکتیک آن نوع هنر گفتوگوست که از راه آن برپایهی پرسشها و پاسخهای گفتوگوکنندگان نادرستی یا درستی چیزی اثبات میشود.» دیالکتیک در این معنا موضوع کتاب توپیکا اثر ارسطو است. توپیکا کتاب پنجم از شش کتاب جمع شده در "ارغنون" است. منطق در ارغنون ارسطو بنیاد شده است.
دیالکتیسین و کژخلق
انسان به تعبیر ارسطو در توپیکا یا دیالکتیسین است یا کژخلق. دیالکتیسین کسی است که با هنر دیالوگِ استدلالی حقیقتجو آشناست و دست کم این است که به بایستگیهای چنین گفتگویی گردن میگذارد. و کژخلق کسی است که به الزامهایی این مباحثه پایبند نیست. چنین آدمی مثلاً میپذیرد که نباید دچار تناقض شد، یعنی هم چیزی را گفت و هم خلاف آن را پیش گذاشت؛ او اما آن هنگام که بحث دارد از یک نقطهی عطف میگذرد و به نتیجهای میرسد، پذیرای این مشکل میشود که دچار تناقض شود و حرف یک لحظهی پیش خود را نقض کند. او در عین حال با جسارت ادعا میکند که همیشه همین حرف کنونی را میزده است. ارسطو در دفتر هشتم توپیکا میگوید که هنگامی که مردمان کژخلق میشوند، بحثها از صورت دیالکتیکی درآمده و رقابتجویانه میشوند. مردم رقابتجو که شدند به تعبیر ارسطو بددهن و دشنامگو نیز میشوند. توصیهی ارسطو این است که دیالکتیسین بمانید: «کسی که میخواهد نظر دیگری را عوض کند، باید این کار را به صورت دیالکتیکی انجام دهد نه ستیزهجویانه.» ارسطو پس از این توصیه این مثال را میزند: وقتی که بحث بر سر یک قضیهی هندسی است، هندسهدان بایستی از راه هندسی پیش رود و به اصول دانش خود وفادار باشد، «خواه آنچه نتیجه میشود راست باشد، خواه دروغ». یعنی او نباید مطابق با نتیجهای که مایل است بگیرد، از اصول کارش انحراف جوید.
پرسش و پاسخ
انسان عرصهی حرکت وسیعی در اختیار دارد. این عرصه وسیعتر از عرصهای است که منطق آن را میپوشاند. کژخلقان به سادگی پا را از عرصهی بایستگیهای منطقی فراتر میگذارند. عرصهی حرکت آدمی را چگونه میتوان تعیین کرد؟ در دفتر هشتم توپیکا ارسطو بحث جذابی دارد دربارهی نقش پرسنده و نقش پاسخدهنده در یک پرسش و پاسخ دیالکتیکی. پاسخدهنده پاسخگوی نظری است که برنهاده. ارسطو میگوید که پرسشکننده باید بحث را چنان پیش برد که پاسخدهنده ناپذیرفتنیترین چیزهایی را بگوید که به ضرورت از برنهادهی او حاصل میشوند. اما پاسخدهنده: به نظر ارسطو کار درست او این است که نشان دهد اگر ایراد و سستیای وجود دارد، نه در نظر او بلکه در موضوعی است که او فقط آن را، آنچنان که هست، بازنمایانده. این صحنهی توپیکایی را میتوانیم با اصطلاحات فلسفهی عصر جدید چنین توصیف کنیم: پرسشکننده میخواهد که پاسخدهنده بپذیرد که "ذهنیت" است، پاسخدهنده در عوض میکوشد ثابت کند که او "عینیتی" را بازمینماید.
اراده و بیارادگی
در دادگاه نیز با فضای مشابهی مواجه میشویم: دادستان به متهم میگوید که وی آزادانه و آگاهانه جرمی را مرتکب شده است، متهم یا وکیل او در مقابل میکوشند ثابت کنند زمینهای برای ارتکاب جرم وجود داشته، یعنی نه یک "ذهنیت"، بلکه "عینیت" مقصر است. متهم میگوید: دست خودم نبود. دادستان میگوید: آنچه رخ داد به دست خود تو بود. ایدهآل این است که در اینجا خرد قاضی خرد دیالکتیکی باشد، یعنی بتواند دیالوگ میان دادستان و متهم را در مسیری منطقی هدایت کند، در صدد یافتن پاسخ برای پرسشهای مطرح باشد و سرانجام توپوس یعنی موضعی را تعیین کند که از منظر آن عیار ترکیب اراده و بیارادگی در ارتکاب جرم معین شود.
دلیل دیالکتیکی
ترکیبی از موقعیت و آزادی فضاهای بینِ انسانی را میسازد. کل جهان ما برآمده از چنین ترکیبی است. آزادی واقعی در حرکت آزادانه بر اساس دلیل است، نه در حرکت بیدلیل. حرکت بیدلیل اسیر موقعیت میشود. در عینیت به مانع برمیخورد و در فضای انسانی کژخلقی بار میآورد. دیالکتیک بازی موقعیت و آزادی است. دلیل دیالکتیکی از دیالوگ انسانی برمیخیزد که گشایندهی این فضاست. ارسطو معتقد است که حتا پژوهشگر تنها نیز دلایلش را در فضای دیالوگی میجوید. او در کتاب «دربارهی آسمان» در این مورد چنین مینویسد: «ما همه عادت داریم یک پژوهش را نه با نظر به موضوع، بلکه با نظر به کسی پیش بریم که دیدگاهی مخالف ما دارد. پژوهشگر تنها نیز آنقدر جستجو میکند، که دیگر خودش نتواند [علیه یافتهی خودش] ایرادی بگیرد. از این رو بایستی آن کس که میخواهد هدفمندانه پژوهش کند، توانایی آوردن دلیلهای مخالفی را داشته باشد که به موضوع کار او مربوط میشوند.»
|