خانه > حقوق انسانی ما > زندان و مجازات > احکام شلاق، نشان بارز شکنجه دولتی | |||
احکام شلاق، نشان بارز شکنجه دولتیمنیره برادراندر هفتههای گذشته دادگاه انقلاب اسلامی علاوه بر محکومیت حبس برای چهار تن از فعالین کمپین یک میلیون امضا، سه تن از آنها را به ضربه شلاق محکوم کرد. زینب پیغبرزاده به دو سال حبس و مینو مرتاضی، نسرین افضلی و ناهید جعفری به شش ماه حبس و ١٠ ضربه شلاق محکوم شدند. در بهمن سال گذشته هم پنج تن از کارگران سنندجی، صدیق امجدی، حبیبالله کلکانی، فارس گویلیان، صدیق سبحانی و عباس اندریاری را به جرم شرکت در مراسم اول مه، به حبس و ١٠ ضربه شلاق محکوم کردند. حدود و تعزیرات در ماده ١٢از قانون مجازاتهای اسلامی، جزو مجازاتهای مقرر تعیین شده و مثلاً از «حد زنا»، «حد مسکر» و «حد سرقت» نام برده شده است. این روزها اما، مجازات شلاق دارد گسترش پیدا میکند. به نقل از بیبیسی همین امروز، ۴ اردیبهشت، رییس پلیس راهنمائی و رانندگی در مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که متخلفان رانندگی با استناد به ماده ۶۱۸ قانون مجازات اسلامی، در دادگاه محاکمه و مجازات خواهند شد. یعنی شلاق خواند خورد. چون طبق این ماده از قانون مجازات اسلامی «هر کس با هیاهو و جنجال یا حرکات غیرمتعارف یا تعرض به افراد، موجب اخلال در نظم و آسایش و آرامش عمومی گردد یا مردم را از کسب و کار باز دارد به حبس از سه ماه تا یک سال و تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد.» کاربرد مجازات شلاق برای فعالین سیاسی و اجتماعی، بازگشت به دهه ۶۰ است، که در آن هیچ محدودیت و ممنوعیتی در استفاده از «حد» و «تعزیر» برای سرکوب مخالفان وجود نداشت. شلاق با هر نامی، تعزیر یا حد اسلامی، ایجاد درد و تحقیرشدگی است. یک فعال اجتماعی یا سیاسی اهداف والایی برای انجام عملی که ممکن است مجرمانه هم تعبیر شود، دارد. اما در این حکم، ما شاهد صدور حکم شلاق برای این فعال اجتماعی هستیم که نوی تحقیر و توهین به فعالان اجتماعی و فعالیت اجتماعی است. چون حداقل دادگاه میتوانست به جای صدور حکم شلاق، جریمه نقدی را جایگزین کند.» و صدیق سبحانی در مصاحبه با رادیو فردا که احساس او را در باره حکمی که اجرا شد، میپرسد، پاسخ میدهد:
شلاق یعنی شکنجه کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران بر این باور است که «این احکام شلاق، نقض الزامات بینالمللی دولت ایران و در مجموع نشانه بارزی از شکنجه دولتی است.» شکنجه کردن، خود از بزرگترین جرایم است، در ردیف جنایت علیه بشریت. شکنجه، ضد شان انسانی است و منع شکنجه، حقی است که در هر شرایطی حتی در جنگها و ناآرامیها باید رعایت شود. مجرم واقعی نه این زنان و کارگران که در اعتراض به محاکمه همیاران خود یا به مناسبت روز کارگر دست به تجمع مسالمتآمیز زدند، بلکه آنهایی هستند که شکنجه را قانون و «عدالت» قرار دادهاند. ایران شاید در جهان استثا باشد که نه تنها از قانونی برای منع شکنجه برخوردار نیست، بلکه اعمال شدیدترین شکنجهها، از شلاق گرفته تا درآوردن چشم و قطع عضوی از بدن و سنگسار در آن قانون دارد. اصل ۳۸ قانون اساسی چیزی جز یک تابلوی تزیینی نیست. در آن آمده است: «هرگونه شکنجه برای اقرار و یا کسب اطلاعات ممنوع است، اجبار اشخاص به شهادت و اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگند فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل، طبق قانون مجازات میشود.» طرح بیسرانجام «منع شکنجه» طبق کدام قانون؟ وقتی قوانین و مقررات تضمینی برای آن وجود ندارد، وقتی در راستای عملی کردن و ایجاد ضمانت اجرایی برای اصل ٣٨ قانون اساسی، طرح منع شکنجه از طرف نمایندگان اصلاحطلب مجلس در سال ١٣٨٠ پیشنهاد شد و رای آورد، از طرف شورای نگهبان رد شد. گرچه این طرح هم فقط تضمینهای نیم بند را مدنظر داشت و اصل شکنجه را زیر سوال نمیبرد. در این طرح، ممنوعیت شکنجه، هرگونه اذیت و آزار بدنی برای گرفتن اقرار ممنوع شده بود، اما در تبصره اضافه شده بود که «احکام شلاق که پس از محاکمه و با رای داگاه صادر میشوند، شکنجه محسوب نمیشوند.» طرح «منع شکنجه» همچنین استثناهایی را قایل شده بود. از جمله اینکه «در مواردی که برای کشف فوری جرایم محتملالوقوع ضروری تشخیص داده شود، بازجویی از متهم با چشم بسته و در ساعات شب مجاز است. و اقداماتی همچون فعالیت در شبکههای قاچاق مواد مخدر، فعالیتهای مسلحانه و گروگانگیری از جمله مواردی است که رییس شعبه دادگاه رسیدگی کننده، به شرط داشتن دلایل مستند، میتواند محدودیتهایی برای زندانی اعمال کند.» با اینهمه برای اینکه «طرح منع شکنجه» مورد پسند شورای نگهبان واقع شود، نمایندگان اصلاحاتی را در آن طرح، که محسن آرمین آن را لکه ننگی برای مجلس ششم خواند، بهعمل آوردند. طرح بار دیگر در سال ۱۳۸۲ در شورای نگهبان رد شد. بهفرض اینکه این طرح به تایید شورای نگهبان میرسید و به اجرا در میآمد، باز نمیتوانست از شکنجه در زندانها جلوگیری بهعمل آورد، نمیتوانست مانع بزرگترین شکنجهها، یعنی سنگسار و قطع دست شود و نمیتوانست فعالان جنبش زنان و کارگری را از شلاق نجات دهد. منع شکنجه، استثنا نمیپذیرد. ممنوعیت شکنجه در قوانین و میثاقهای بینالمللی اما برای جامعه جهانی، شکنجه دغدغه همیشگی است و در سطح بینالمللی سخن از کمبود قوانین منع شکنجه در میان نیست. ایران هم به جامعه جهانی تعلق دارد و نمیتواند خود را از قوانین آن بری داند. اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، صریحاً شکنجه را منع میکنند و ایران هم جزو امضاکنندگان آنهاست. علاوه بر آنها، اسناد حقوق بشری منطقهای هم هستند که بر ممنوعیت شکنجه تاکید دارند. نظیر منشور آفریقایی حقوق بشر، میثاق آمریکایی حقوق بشر و میثاق اروپایی دفاع از حقوق بشر و آزادیهای اساسی. اما مهمترین سند در ممنوعیت شکنجه که وظایف و مسوولیت دولتها را در قبال جلوگیری از اعمال شکنجه تعیین میکند، میثاق بینالمللی علیه شکنجه و رفتار و مجازاتهای خشن مصوب ۱۹۸۴ سازمان ملل است که مسوولیت دولتها را در پیشگیری از شکنجه تعیین کرده است. جمهوری اسلامی ایران، جزو معدود کشورهائی است که این میثاق را نپذیرفته است. تا چهار سال پیش، ۱۴۶ کشور آن را امضا کرده بودند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
کنوانسیون منع شکنجه، این واژه را این گونه تعریف میکند:
any act by which severe pain or suffering, whether physical or mental, is intentionally inflicted on a person for such purposes as obtaining from him or a third person information or a confession, punishing him for an act he or a third person has committed or is suspected of having committed, or intimidating or coercing him or a third person, or for any reason based on discrimination of any kind, when such pain or suffering is inflicted by or at the instigation of or with the consent or acquiescence of a public official or other person acting in an official capacity. It does not include pain or suffering arising only from, inherent in or incidental to lawful sanctions.
http://en.wikipedia.org/wiki/Torture
http://www.unhchr.ch/html/menu3/b/h_cat39.htm
بنا بر این تعریف، مجازاتی را که بر اساس قانون و در دادگاه قانونی، به عنوان مجازات شخصی معین شده است، مصداق شکنجه نمیتوان دانست. (جمله آخر، دقیقاً تأکید بر همین موضوع است)
اشتباه نشود. نه آن حکم، نه آن قانون، هیچ کدام از نظر من عادلانه نیستند. اما این قلب مفاهیم است و اتفاقاً استدلال مقامات ایران در نپذیرفتن این استدلالها هم همین است. چه، وقتی به فرض در کشور ایالات متحده، یک بازیگر یا خواننده سرشناس، محکوم به انجام خدمات اجتماعی میشود و مثلاً خیابان جارو میکند، دچار عذاب روحی و فشار روانی شده است. پس باید این را هم شکنجه حساب کرد.
اگر نظر شما را در شکنجه شمردن مجازاتهای قانونی (نگفتم عادلانه؛ نگفتم درست؛ گفتم قانونی) بپذیریم، نمیتوان برای آن حد و مرزی قائل شد و احتمالاً به زودی همه انواع مجازات در همه کشورهای جهان، شکنجه شمرده میشوند و آن زمان هیچ کس این حرف را جدی نخواهد گرفت.
به نظر من، رویکردهای افرادی نظیر عمادالدین باقی و هادی قابل که نشان میدهند این قوانین، شرعی نیستند، بیشتر قابل قبول است.
حتی نگاه افرادی نظیر عباس عبدی که معتقد به علنی کردن همه انواع مجازات (شلاق، اعدام، سنگسار، رجم و ...) هستند و میگویند که باید اینها را تلویزیون پخش مستقیم بگذارد و از شبکههای ماهوارهای هم پخش کند، بیشتر قابل قبول است و کارآیی دارد. چرا که اگر این اتفاق بیفتد، خیلی سریعتر از آن چه فکرش را میکنید، قوانین اصلاح خواهند شد.
اما حرف و استدلال شما از همان پایه با تعریفهای جهانی در تناقض است و ناشنیده و بیثمر ماندن آن، کاملاً طبیعی است
-- بهرنگ ، Apr 24, 2008بهرنگ جان، من تصور میکنم این حرف تو و نوشتهی خانم برادران در کنار هم نشان میهد که برعکس آنچه آقای عباس عبدی بر آن پافشاری میکند، حاکمیت قانون مشکل ما را حل نمیکند. آقای عبدی موکدا میگوید اگر قانون در کشور ما حاکم شود دگراندیشان مشکلی نخواهند داشت. اما مساله این است که قوانین ما آنقدر تفسیرپذیر است که تمام اتفاقاتی که برای همهی افراد فرهنگی و سیاسی میافتد، متاسفانه قانونی است. پس ما بیش از آنکه به حاکمیت قانون باور داشته باشیم باید مقدمات حاکمیت روح انسانی قانون را فراهم کنیم. با یک مثال میتوانم به مسالهی آزادی بیان اشاره کنم. در قانون اساسی ما آمده که افراد در بیان عقایدشان آزادند. اما در همین قانون همهچیز منوط به یک تبصره است که «مگر بر خلاف امنیت ملی باشد.» واضح است که معمولا در مواقع لازم! پای امنیت ملی به میان میآید و ازادی بیان محدود میشود. من نهایتا حرف تو را فقط در صورتی میپذیرم که اعتقاد داشته باشی به جای قانون صرف، روح قانون باید جاری شود.
-- مجتبا ، Apr 24, 2008مجتبای گرامی
اتفاقاً مشکل همین حاکم نشدن کامل قانون است. چرا که قانون ضدانسانی و نادرست، نمیتواند دوام بیاورد و اجرا شود؛ و به ناچار باید اصلاح شود.
تمام حرف این است که مثلاً اگر بیایند و وسط میدان ولیعصر تهران، کسی یا کسانی را سنگسار کنند و قضیه را هم به طور مستقیم از تلویزیون نشان دهند و حضرات به همراه همسران و فرزندانشان، بنشینند و یک بار این صحنه را ببینند، دیگر نمیتوانند حکم به شرعی و قانونی بودن این طرز مجازات بدهند.
اگر یک بار، تمام مراحل اعدام را از نزدیک ببینند؛ اگر شلاق خوردن را از تلویزیون نگاه کنند و ببینند که چه تأثیری بر روی خود فرد و تماشاگران میگذارد، اگر رنج و ناراحتی فرزندانشان، به هم خوردن حال همسرشان، کابوس دیدن خودشان را ببینند و تجربه کنند، دیگر حرفشان این نخواهد بود که اینها شرعی و قانونی و درست و عادلانه است.
به خصوص اگر جهان هم ببیند (که این کار، مخالف هیچ قانون یا حکم شرعی نیست. چون قانوناً و شرعاً اجرای همه این مجازاتها علنی است و باید علنی هم باشد) دیگر به این راحتی نمیشود به این رویه ادامه داد.
مشکل این «کج دار و مریز» اجرا شدن قانون است که به آ» اجازه میدهد که ادامه داشته باشد. چون بزرگترین دشمن این دسته قوانین و مجازاتها، خودشان هستند.
حکایت عجیبی است. از یک سو مردم، نوشیدن الکل و بیاعتقادی به حجاب را در خفا نشان میدهند و حکومت هم جلسات دادگاهها و اجرای مجازاتها را از مردم پنهان میکند .. و این دور باطل تا ابد ادامه مییابد
-- بهرنگ ، Apr 24, 2008بهرنگ جان
-- مجتبا ، Apr 24, 2008مگر در همین کشور در ملاعام شلاق نزدند؟ مگر در همین ایران تا همین چندماه پیش در ملاعام اعدام نمیکردند؟ مگر همین مردم نمیرفتند از نزدیک مراسم اعدام را تماشا کنند!!!!؟ آقا من میگویم اتفاقا علنی شدن مجازاتها، قبحش را از بین میبرد. وقتی مردم میبینند که جلوی چشمشان یکی دیگر را اعدام میکنند، دیگر برای محکومیت فلان فعال سیاسی یا فرهنگی به شلاق، تاسف نمیخورند. یک مثال برایت میزنم. توقیف روزنامهی سلام واکنش شدیدی از جانب مردم داشت. اما بعد از آن، توقیفها آنقدر انجام شد که دیگر حساسیتش بین مردم از بین رفت. همین شد که دو ماهنامه فرهنگی را توقیف کردند و انگار نه انگار. اینکه اجازه بدهیم تا انجام شود و مردم قضاوت کنند که غیرانسانی است؛ راهبردی سیاستورزانه است و نه لزوماً انسانی. ضمن اینکه این همه سال تا دلت بخواهد آدم شکنجه واعدام شد، نتیجهاش چه شد؟ جزاینکه مردم برای تماشای اعدام در ملاعام تخمه میخرند؟ من فکر میکنم باید واقعبین بود. آنکه به اعدام و شکنجه اعتقاد دارد بلد است چطور جامعه را از نظر فرهنگی آماده پذیرشش کند. یادت نیست جرم مسعود بهنود را چه اعلام کردند؟ به نظرم برای مخالفت با شکنجه و اعدام، جای هیچگونه اما و اگری نیست. حتا دربارهی قاتلان هم پذیرفتنی نیست. این لازمهی انسانیت است و مرز جغرافیایی هم نمیشناسد. حتا باید به دولت آمریکا هم برای نوشتن چنین قوانینی باید ایراد گرفت. فرقی نمیکند.
مجتبای عزیز
یعنی معتقدی که اعدام کردن در داخل زندان اوین، شلاق زدن در خفا و سنگسار کردن وسط بیابان بهتر از علنی کردن اینها در وسط شهرهاست؟
ببین؛ دو مورد مهم هست. اول اینکه به نظرم حتی مهمتر از اجرای اینها در وسط شهر، اجازه دادن برای عکس و فیلم گرفتن از این صحنهها و از آن مهمتر پخشش از تلویزیون است.
حتی اگر یادت باشد، شلاق زدن پسران جوان در وسط میدانهای شهر، تبعات منفی زیادی داشت؛ آن قدر منفی که مجبور شدند بساطش را جمع کنند.
به نظر من، مردم نمیدانند سنگسار (به طور خاص) چیست. چرا که تا حالا آن را ندیدهاند؛ و مشکل هم همین جاست.
در نهایت، مخفی کردن مجازات اصلاً خوب نیست. چون جلوی عمومیتر شدن بحث را میگیرد و به ضرر مخالفان این طرز از مجازاتهاست.
اما اگر واقعاً اعتقاد داری که اکثر مردم از دیدن این صحنهها لذت میبرند و تخمه میشکنند، داستان جدایی است.
-- بهرنگ ، Apr 24, 2008
-- منیره برادران ، Apr 24, 2008آقای بهرنگ، من از جمله آخر تعریف شکنجه در میثاق منع شکنجه، برداشت شما را ندارم. منظور از «آسیب یا دردی که تنها حاصل اجرای قوانین» باشد، مثلا تبعات زندانی کردن، جریمه پولی یا غیره است. ولی نه قانون مجازاتی که خود بر اساس تعریف اسناد بین الملل شکنجه محسوب می شود. توجه کنید به ماده 5 بیانیه جهانی حقوق بشر: «هیچکس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه ضدانسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد.» آیا سنگسار یا قطع اعضای بدن و یا مجازات شلاق مجازاتهای ظالمانه و ضدانسانی نیستند؟
یا ماده 7 میثاق حقوق سیاسی و مدنی: «هیچکس را نمیتوان مورد آزار و شکنجه یا مجازاتها یا رفتارهای ظالمانه یا خلاف انسانی یا ترذیلی قرار داد.»
اتفاقا جمهوری اسلامی چون می داند که قانونی یا دولتی بودن مجازاتهای شکنجه آمیز آنها را توجیه نمی کند، میثاق منع شکنجه را امضا نکرده است. به ویژه اینکه طبق این میثاقها دولتها موظف هستند که تدابیر قانونی برای جلوگیری از شکنجه بعمل آورند. این تدابیر در مورد ایران، لغو تمام قوانینی است و در راس آنها قوانین مجازاتهای اسلامی، که شکنجه محسوب می شوند.
حرف و استدلال ما بی اثر نمانده است. اما مسئله این است که در میان پاره ای منتقدان جمهوری اسلامی قوانین ضدانسانی آن زیرسوال نرفته اند.
خانم برادران عزیز
من تعریف عهدنامه بینالمللی منع شکنجه را برای شما به همراه منبع آن ارائه دادم. اما شما اصرار دارید که مجازات شلاق، یک شکنجه است. لطفاً شما هم منبع و سند خود را ارائه بفرمایید.
خانم برادران عزیز
نمیشود هنگام استدلال، یک گزاره را فرض بگیرید و به عنوان فکت (حقیقت واضح و مسلم) فرضش کنید؛ اما دلیل و سند معتبری ارائه ندهید که این فرض شما (شلاق زدن در هر حالتی، شکنجه محسوب میشود) را تأیید کند.
بله؛ موافقم که شلاق، قطع عضو، اعدام، سنگسار، رجم، پرتاب از کوه و ... مجازاتهایی ظالمانه و غیرانسانی هستند. اما فراموش نکنید؛ «رفتار ظالمانه و غیرانسانی» یک چیز است و «شکنجه» کلمه و اصطلاحی دیگر با معنا و کاربردی متفاوت
عرض کردم.
با تعمیم استدلال شما، اعمال مجازات خدمات اجتماعی هم (که در بسیاری کشورها معمول است) میتواند مصداق شکنجه به حساب بیاید؛ به خصوص اگر برای افراد مشهور باشد.
من هنوز هم معتقدم که حرف کلی شما درباره نادرستی مجازات شلاق و لزوم حذف آن از قوانین کاملاً درست است؛ اما «شکنجه» خواندن آن با توجه به تعریف شکنجه، یک خطاب و استدلال نادرست است؛ مگر اینکه تعریف فعلی از واژه شکنجه (Torture) تغییر کند.
-- بهرنگ ، Apr 24, 2008آقاي بهرنگ
-- بدون نام ، Apr 24, 2008اشتباه شما در اين است كه منظور از قانون، قانون بين المللي است نه داخلي
دوست گرامی
به نظرم، این حرف شما تفسیر به رأی است. آن جمله را مجدداً ملاحظه بفرمایید:
«It does not include pain or suffering arising only from, inherent in or incidental to lawful sanctions.»
شما میفرمایید که مراد از «lawful sanctions» تنها قوانین بینالمللی است!؟ من هیچ نشانهای دال بر درستی این تفسیر نمییابم. وقتی میگوید «قانونی» همه قوانین را در حیطه اجرایشان (مثلاً قانون یک کشور را در داخل سرزمینهای آن کشور) مد نظر دارد.
-- بهرنگ ، Apr 24, 2008،قای بهرنگ
-- کویر ، Apr 24, 2008اگر از نظر شما شلاق؛ قطع عضو؛ سنگسار و... شکنجه نیستند، پس لطف کنید و تعریف خودتان را از شکنجه ارائه دهید و همچنین تعریفی را که در میثاق های بین المللی از شکنجه ارائه شده، بازتاب دهید. کدام اعمال غیرانسانی را شما شکنجه می دانید؟ و چرا اقدام غیر انسانی نظیر شلاق را شکنجه نمی دانید؟ ایا شلاق برای "اعتراف" در بازجوئی و برای تواب سازی را شکنجه می دانید اما آن را به عنوان مجازات و به مثابه حکم قاضی و بر مبنای قوانین مجازات اسلامی از رده شکنجه حذف می کنید؟
من نمیدانم قضیه چیست. چه فلان نهاد بینالمللی گفته باشد چه نگفته باشد. مهم این است که شلاق زدن و هر چیز دیگر شکنجه و غیرانسانی است.
-- مجتبا ، Apr 24, 2008دوست گرامی
اگر به نخستین نظری که من گذاشتم، دقت میکردید، تعریف اصطلاح شکنجه را به نقل از «کنوانسیون بینالملیی منع شکنجه» ارائه کرده بودم. این تعریف، درست باشد یا غلط، اولاً تعریف بینالمللی است و در ثانی «مندرآوردی» نیست؛ یعنی تعریفی نیست که من ارائه کرده باشم که حالا بخواهم از آن دفاع کنم یا مورد نقد قرارش دهم.
این تقصیر من نیست؛ اما تعریف آن کنوانسیون، بین عملی که به حکم قانون انجام شود با عملی که بازجو یا هر کس دیگری، سرخود انجام دهد، تفاوت قائل شده است و اولی را مصداق شکنجه ندانسته است.
اگر بخواهیم مجازات شلاق، سنگسار، قطع عضو یا ... را به عنوان «شکنجه» معرفی کنیم، نخست باید «شکنجه» را تعریف کنیم. اگر تعریف کنوانسیون بینالمللی منع شکنجه را قبول ندارد، پس پیش از آن، باید تعریف این کنوانسیون را نقد کنید و مورد بازنگری قرار دهید.
تمام حرف من این است که این مصداق با آن کنوانسیون و تعریف نمیخواند. در نتیجه، به فرض هم که ایران آن معاهده را بپذیرد، باز هم الزامی برای حذف «شلاق» و مجازاتهای آن از قانون مجازات اسلامی به وجود نمیآید
-- بهرنگ ، Apr 24, 2008مجتبای گرامی
-- بهرنگ ، Apr 24, 2008بر منکرش لعنت که شلاق، قانونی باشد یا غیرقانونی، به عنوان مجازات یک جرم باشد یا برای اقرار گرفتن، به هر حال عملی منفور، تجقیرآمیز، خلاف حقوق بشر و کرامت انسانی است.
اما بگذار یک مثالی بزنم:
هیتلر، دیکتاتور بود؛ جنایتکار بود؛ اما همین آدم در زندگی شخصیاش، فردی مبادی اخلاق بود و نباید به جرم دیکتاتور، مثلاً بگوییم که هیتلر، شخصی بی بند و بار یا مثلاً بددهان بود.
فرض کن که میخواهیم هیتلر را محکوم کنیم. به نظرت اگر بگوییم که هیتلر، مردی دائمالخمر و معتاد بود که شبها را در فاحشهخانه به صبح میرساند، کسی قبول میکند؟
خیر. برای محکوم کردن هیتلر، باید مواردی را مطرح کرد که اولاً واقعی باشد (که در مورد حکم شلاق اینگونه هست) و در ثانی بنا بر موازین بینالمللی، حرفمان صحیح و آن عمل محکوم باشد.
بحثم این است که یاد کردن از وجود مجازات شلاق در قوانین به عنوان شکنجه، راه به جایی نمیبرد
بله؛ میثاق بینالمللی منع شکنجه، از این لحاظ ایراد دارد و به درد ما نمیخورد. چه اصراری هست برای استناد به آن!؟
بهرنگ عزیز
برداشت به ظاهر منطقی ات از lawful sanctions به گمان من بسیار ساده انگارانه است. یک جستجوی سریع بکن و ببین که چقدر در باره ی این عبارت بحث شده. نمی گویم این بحث ها همه درست است و برداشت تو غلط، می گویم فکر نکن برداشت تو جای ابهام و ایراد ندارد:
http://www.google.com/search?q=lawful+sanctions
US228US228
وقت نداری دستکم این دو سه مورد را خوب بخوان :
http://www.amnestyusa.org/
international_justice/fair_trials/manual/25.html
http://www.democraticunderground.com/
discuss/duboard.php?az=view_all&address
=364x2152877
http://www.unhchr.ch/html/menu2/6/cat/
treaties/convention-reserv.htm
این هم چند بخش از آن چند صفحه:
1- The term "lawful sanctions" used in Article 1 of the Declaration against Torture and Article 1 of the Convention against Torture means sanctions which are lawful under both national and international standards.
2- A government cannot exempt torturous acts from CAT’s prohibition merely by authorizing them as permissible forms of punishment in its domestic law...
3- ببین آش چقدر شور بوده که آمریکا مجبور شده چنین چیزی (به ضرر خودش) بگه:
-- رامین ، Apr 26, 2008That with reference to article 1 of the Convention, the United States understands that `sanctions' includes judicially-imposed sanctions and other enforcement actions authorized by United States law or by judicial interpretation of such law. Nonetheless, the United States understands that a State Party could not through its domestic sanctions defeat the object and purpose of the Convention to prohibit torture.
چیه اگر بردگی را هم درایران راه بیاندازیم ، ازشرایط جامعه بردگی به شکرانه جمهوری اسلامی همه چیزش راداریم ، فقط مانده بردگی بصورت رسمی . به امید آن روز
-- ایرج ، Apr 26, 2008زنده باد جمهوری اسلامی عزیز ومامانی !
همین مجازات های سنگین است که باعث شده من دور گناهان جنسی نروم و روح و ذهن خودم را تا حد زیاد از ننگ این گناهان به دور نگه دارم.
-- ژاله ، Apr 26, 2008بنظر میاید که مشکل ما در اینجا فهم از تعبیر ماهیت »» تحقیر «« است !. وگرنه بحثی در این نمیتواند باشد که شلاق زدن به درخت هم عملی ناشایست و تحقیر کننده محسوب میشود تا چه رسد که بجای ان انسان و یا حیوانی مورد این بی احترامی قرار گیرد !. حال چه میخواهد که در ملأ عام باشد و چه در خفا !!.
-- Daveed ، Apr 26, 2008داوید
خدمت ژاله خانم عرض کنم وای بر کسانی که به خاطر ترسیدن از مجازات عملی نادرست را انجام ندهند و همینطور هم ننگ بر کسانی که برای رسیدن به پاداش که حتی بهشت هم باشد کار خیری انجام دهند.پس فرق انسان با حیوانات چیست؟؟؟ انسان باید انسان باشد تا عملی نادرست را انجام ندهد وهمینطور باید صرفا بخاطر کمک به انسان یا انسانهایی دیگر عملی خیر انجام دهد حتی اگر بهشت و جهنمی وجود نداشته باشد.این درد بسیاری از مسلمانهاست در صورتیکه من انسانهای بقول همیها کافر زیادی می شناسم که چه انسانهای بزرگ و شریفی بودند.حرف شما صرفا آوردن عذر بدتر از گناه است.
-- آرمین ، Apr 26, 2008