خانه > حقوق انسانی ما > زندان و مجازات > ميروم جلوی زندان خودم را با بنزين آتش ميزنم | |||
ميروم جلوی زندان خودم را با بنزين آتش ميزنمکوهیارظرف روزهاي يازدهم تا سيزدهم آذرماه يش از سي نفر از فعالان دانشجويي در تهران و شهرستانها بازداشت شدهاند. از وضعيت بازداشت شدگان اطلاعي در دست نيست. اخبار رسيده حاكي از نگهداري دانشجويان بازداشت شده در بند 209 زندان اوين است و البته در سلول هاي انفرادي. احسان آزادبر كه يكشنبه 11 آذر در منزل خواهرش انوشه به همراه او و دوستش ايلناز جمشيدي بازداشت شده ميگويد: «ساعت 4 بعد از ظهر همراه سه نفر مامور لباس شخصي حركت كرديم به سمت اوين. جلوي بند 209 پيادهمان كردند. چشمبند زدند و رفتيم توي بند. آنجا از ما عكس گرفتند و لباس زندان دادند كه بپوشيم.» آقاي احسان آزادبر كه دوشنبه شب آزاد شده ميگويد: «دو بار بازجويي شدم. روز دوم يك آقايي كه ميگفتند قاضي پرونده است بازجوييم كرد و گفت وضع چندان خوبي نداري. اگر خواهرت را راضي كني تا همكاري كند، آزادت ميكنيم. خواهرم را آورند تا با هم صحبت كنيم. توانستم از زير چشمبند كمي نگاهش كنم. به نظر ميآمد كه تحت فشار رواني است. اما اثري از ضرب و شتم نداشت.» از علت دستگيري ميپرسم: «تأكيد ميكردند جلساتي در منزلتان برگزار ميشود و مسائلي كه در رابطه با امنيت ملي است مطرح است. تا آنجايي كه ميدانستم اينچنين جلساتي نبود و فعاليت خواهرم در حد نشريات دانشجويي است.» بازداشتها در روز يازده آذر با دستگيري شش فعال دانشجويي آغاز شد. انویشه آزادفر، الناز جمشیدی، احسان آزادفر، مهدی گرایلو و نادراحسنی به همراه سعيد حبيبي، دبير سابق دفتر تحكيم وحدت و عضو كميته دانشجويي گزارشگران حقوق بشر از سوي ماموران امنيتي بازداشت شدند. به نظر ميرسيد بازداشتها به دليل اعلام برگزاري تجمع از سوي فعالين چپ دانشگاههاي تهران صورت گرفته است. دانشجویان چپ، در بیانیه ای اعلام کرده بودند که تجمعی را با عنوان " نه به جنگ، دانشگاه پادگان نیست" روز 13 آذرماه در مقابل دانشکده فنی دانشگاه تهران برگزار خواهند کرد. بازداشتها در روز دوشنبه با دستگيري بهروز كريميزاده، دانشجوي دانشگاه تهران و كيوان اميري الياسي، دانشجوي كارشناسي ارشد مهندسي صنايع دانشگاه صنعتي شريف ادامه يافت. علاوه بر آن تعدادی از دانشجویان نیز به واحد پیگیری وزارت اطلاعات احضار شدند. از آن جمله صدرا پیرحیاتی، مرتضی اصلاحچی، کاوه عباسیان، محسن غمین، بابک پاشا جاوید، موسوی و پریسا نصرآبادی، كه بابك جاويد پاشا پس از مراجعه به اين واحد بازداشت و به زندان اوين منتقل شد. 5 نفر از دانشجويان و فعالين چپ دانشگاه مازندران نيز طي اين دو روز بازداشت شدند. بيشترين بازداشتها در روز سهشنبه و دوشنبهشب به دليل نزديكي به زمان برگزاري تجمع رخ داد. نسیم سلطان بیگی، دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی، علی سالم، فارغ التحصیل دانشگاه امیرکبیر، محسن ثقفی و محسن غمین، دانشجوی پلی تکنیک دوشنبه شب توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر شدند. نزديك به پانزده نفر از دانشجويان نيز در جريان تجمع و پس از آن توسط حراست دانشگاه تهران و نيروهاي امنيتي دستگير شدند كه از اين بين روزبه صف شکن، بهزاد باقري و روزبهان اميري از دانشگاه تهران، سعيد آقا خليلي از دانشگاه علامه، علي كلايي و امير مهرزاد در بازداشت باقي ماندهاند. نكته بيسابقه در مورد بازداشتها آن بود كه ماموران نهادهاي امنيتي با حضور در دانشگاه اقدام به دستگيري فعالين دانشجويي در داخل دانشگاه نمودند. بيژن صباغ دانشجوي دانشگاه مازندران كه فروردين امسال خود توسط نيروهاي امنيتي بازداشت و چند روزي را در بازداشت بسر برده در مورد تجمع ميگويد: « هدف ما اعتراض به پادگاني شدن فضاي دانشگاه بود. در روز سهشنبه فضاي دانشگاه تهران به شدت امنيتي بود. براي هر كدام از بچهها دو نفر مأمور مراقب گذاشته بودند. واقعاً تحت فشار بوديم بطوري كه خود من براي خروج از دانشگاه مجبور شدم بروم دانشكده هنر، گريم كنم و تغيير لباس بدهم. از مازندران هم كه ميآمديم به همين ترتيب. اتوبوس را نگه داشتند و اسامي را يادداشت كردن كه با تغيير هويت توانستيم برسيم تهران.» «از روزي كه ايلناز بازداشت شده تابحال خيلي پيگيري كردم، اما هيچ نتيجهاي نگرفتم.» نسرين عبداللهي موسوي، مادر ايلناز جمشيدي اضافه ميكند كه از يكشنبه شب به هر كجا كه ميتوانسته مراجعه كرده، اما هيچ خبري از وضعيت دخترش ندارد. خانم عبداللهي ميگويد: «از پليس 110 تا كلانتري ميدان نيلوفر، منكرات وزرا، بازداشتگاه عشرتآباد و دفتر پيگيري هر كجا كه فكرش را بكنيد رفتم. جوابي داده نميشد. تا اينكه ديروز رفتم اوين. گفتند برويد دادسراي انقلاب. آنجا كه رفتيم گفتند تا بازجويي تمام نشده اسمي در كامپيوتر دادسرا اضافه نميشود. مادر ايلناز از شب بازداشت او ميگويد:« دخترم پيش دوستش درس ميخواندند. سه نفر آقاي لباس شخصي آمدند و دخترم را به همراه دوستش بردند. از آن زمان از او هيچ خبري ندارم.» خانم عبداللهي با صدايي كه از شدت اضطراب ميلرزد ميگويد: «گفتند برويد بازجوييش كه تمام شد، تماس ميگيرد. من طاقت ندارم. براي دخترم نگرانم. حداقل يك يادداشت دو خطي يا پيغامي از دخترم كه مطمئن باشم كه بلايي سرش نيامده. بايد بدانم جرم بچهام چه بوده.» ميخواهم به مادر ايلناز دلداري بدهم. ميگويم نگران نباشيد، بعد از چهار پنج روز تماس ميگيرد كه از حرفي كه زدهام پشيمان ميشوم. بغض مادر ميتركد و با صداي گريهآلودش ميگويد: «براي من خيلي سخت است. من مادرم. نميتوانم صبر كنم. اگر چند روز ديگر به همين ترتيب بگذرد ميروم جلوي زندان خودم را با بنزين آتش ميزنم.» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|