تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفتگو با چهار فعال جنبش زنان در ایران

زندان زنان، یک مطالعه مجانی و پر هزینه

معصومه ناصری
naserim@radiozamaneh.nl

از اینجا بشنوید.

هفته‌ گذشته، مریم حسین‌خواه، روزنامه نگار و عضو کمپین یک میلیون امضا و فعال جنبش زنان، بازداشت شد.
این خبر در حالی منتشر شد که فعالان جنبش زنان و فعالان جنبش مدنی تازه خیالشان از بابت حکم زندان و شلاق دلارام علی، راحت شده بود. دلارام علی از فعالان مدنی و جنبش زنان ایران بود که حکم زندان و شلاقش تایید شده بود اما با دستور رئیس قوه قضاییه، اجرای این حکم متوقف شد.

رفت و آمد زنان فعال در جنبش مدنی ایران به زندان اوین، این روزها چنان متداول شده که کسی دیگر از صدور این احکام شگفت زده نمی‌شود.

مریم حسین خواه، روزنامه نگاری که این روزها در بند 3 اوین به سر می برد، از آنجا گزارشی نوشته و بیرون فرستاده که نشان می‌دهد فعالان اجتماعی در زندان هم به تغییر فکر می‌کنند.

مریم حسین خواه در گزارش خود می‌نویسد: اینجا زندان است. بند زنان زندان اوین. اولین بار نیست که به اینجا می‌آیم. بار اول خبرنگاری بودم که با رئیس زندان سلول به سلول جلو می رفتم و برای اولین بار سرگذشت زنانی که به جرم اعتیاد، فحشا و قتل، اسیر چهار دیواری زندان بودند را می‌شنیدم که بنویسم. اما فقط چند کلمه. همانقدر که بودن رئیس اجازه می‌داد. همان‌روز بود که همه‌ زندانیان در حضور مسئولان بند از شرایط زندان تعریف کردند و گفتند مشکلی ندارند اما هنگام رفتنم کاغذ مچاله‌ای را در جیبم گذاشتند که: «به داد ما برسید. اینجا هیچ‌کس به فکر ما نیست».

مریم حسین خواه تنها فعال اجتماعی نیست که طعم زندان را چشیده است. اسفند ماه سال 85، حدود سی نفر از زنان فعال در جنبش زنان ایران، بعد از تجمع در مقابل دادگاه انقلاب، بازداشت شدند و به اوین رفتند.


photos by kosoof.com

نسرین افضلی: هنوز هم به جرم رابطه بازداشت می‌کنند
برای شنیدن از وضعیت زندان زنان، سراغ بعضی از زنان فعال رفتم و از آنها خواستم از تجربه‌ زندانشان بگویند. نسرین افضلی-دانشجوی مطالعات زنان دانشگاه تهران- یکی از کسانی بود که اسفند ماه گذشته بازداشت و زندانی شده بود:

روز 13 اسفند که ما در جلوی دادگاه انقلاب تجمع داشتیم ما را به اداره پلیس مفاسد اجتماعی در خیابان وزرا بردند. همه‌ وسایل‌مان را گرفتند و ما را بازرسی بدنی کردند.

باید لباس‌هایمان را در می‌آوردیم و خانمی ما را معاینه می‌کرد. بعد ما را به اوین بردند. در آنجا و در اتاقی که 5-4 نفر از دوستان‌مان هم بودند، باید کامل لباس‌هایمان را درمی‌آوردیم و باز هم بازرسی کردند و به نظرم تحقیرآمیزترین قسمتش اینجا بود.

برای بازجویی به ما چشم بند کثیف می‌زدند و من خودم چون حساسیت چشمی داشتم، سعی می‌کردم که حداقل حرکت چشم را داشته باشم چون در آنجا صابونی هم نبود که بخواهیم بشوییم.

برای بازجویی هم که می‌رفتیم به اجبار چادر سر می‌کردیم و دائم از سرمان می‌افتاد. خانمی دست ما را می‌گرفت چون چشم‌بند داشتیم جایی را نمی‌دیدیم. فقط جلوی پایمان را می‌دیدیم که به زمین نخوریم.

دفعه اول حدود ساعت 4-3 شب که من تازه به خواب رفته بودم، برای بازجویی بیدارم کردند.

یک نکته جالب برای من این بود که استرس شدید داشتم و حالم خیلی بد بود و این خانم متوجه شده بود. دست من را گرفته بود و محکم فشار می‌داد به نوعی می‌خواست به من قوت قلب بدهد، هی فشار می‌داد و می‌گفت چیزی نیست. در حین بازجویی از اتاق کناری صدای دوستانت را می‌شنوی، یک، صدایشان بالا و پایین می‌رود، صدای گریه می‌شنوی یا فکر می‌کنی می‌شنوی.

اواسط بازجویی حالم خیلی بد شد و دچار استرس شدیدی شدم. گفتم که نمی‌توانم ادامه بدهم و باید قرص اعصابم را بخورم. بازجو به من گفت: تو که اعصابت خراب است مجبوری توی کارها بیایی؟ من هم گفتم: از وقتی توی این کارها آمدم اعصابم خراب شده است.

از فضا و آدم‌هایی که در آن زندان هستند، زنان دیگر که در آنجا دیدی، برایمان بگو.
در بند 209 که همه سیاسی هستند و همدیگر را نمی‌بینیم چون همه در انفرادی هستند. البته به جز مورد ما که به دلیل تعداد زیادمان، چند نفر در یک سلول بودیم ولی بعد که 3 نفر از ما را به بند عمومی منتقل کردند، همه جور آدم می‌دیدیم.

این بند عمومی یعنی چه؟
بند عمومی جدا از بند سیاسی است و خودش شامل 2 قسمت می‌شود که در آن مجرمان مالی در یک قسمت هستند و غیر مالی‌ها در بند دیگر. بند دیگر هم جای نوجوانان است که به خاطر مسئله‌ سنی آنها را جدا کرده‌اند که در آنجا همه نوع جرم مشهود است. از رابطه با پسر گرفته که بیشترین فراوانی را دارد تا اعتیاد.

جالب اینجاست که من این همه جرم رابطه‌ای آنجا می‌دیدم بعد که آمده بودم بیرون و تعریف می‌کردم، به من می‌گفتند که مگر هنوز هم کسی را به جرم رابطه می‌گیرند؟ اکثر آنها دختران فقیری بودند که به این جرم دستگیر شده بودند در صورتی‌که روابط دختر و پسر در طبقات متوسط و بالا خیلی طبیعی شده و پذیرفته شده و کسی باور نمی‌کند که به این خاطر کسی را به زندان بیندازند. چون تعدادشان خیلی زیاد بود و باید شلاق می‌خوردند.

چه زمانی حس کردی که تو یک زندانی هستی؟
خب آنجا بحث ارتباط خیلی مهم بود. از ساعت ده شب، تلفن‌ها قطع می‌شد و غیر از آن هم هر کسی در روز 5 دقیقه می‌توانست از تلفن استفاده کند. و تو تمام روز منتظر این 5 دقیقه بودی که با وکیل یا خانواده‌‌ات صحبت کنی. زمانی که حقت را می‌خوردند ( مثلا یکی می‌آمد غذای تو را می‌گرفت یا توی صف از تو جلو می‌زدند) دستت به جایی بند نبود. در آنجا خیلی احساس کردم که الان به عنوان یک فعال اجتماعی و تحصیلکرده، هیچ فرقی با مجرمان دیگر ندارم.



محبوبه عباسقلی‌زاده: سوئیت‌ها وحشتناک‌تر از انفرادی‌اند
محبوبه عباسقلی‌زاده، مدیر سازمان غیر دولتی مرکز کارورزی زنان که از اسفند ماه گذشته پلمپ شده و از ادامه فعالیتش جلوگیری کردند، برای دومین بار در اسفند ماه 85 به زندان رفت. او درباره‌ فضای زندان توضیح می‌دهد:

من برای بار اول فقط 8 روز در زندان عمومی بودم. در اتاقی بودم که حدود 12-10 نفر در آن بودیم و اتاق اعدامی‌ها بود.

قتلی‌ها در واقع در آنجا بهترین شرایط را دارند ولی در طبقه‌ بالا بند جوانان بود که اکثرا یا معتاد بودند یا کسانی که در خیابان در پارتی دستگیر شده بودند به صورت خود فروش و ...

خوابگاه معمولا دو طبقه است. طبقه‌ اول که بهتر است برای کسانی است که سال‌های طولانی‌تری را در آنجا می‌مانند. مثل موادی‌ها، قتلی‌ها یا کسانی که چک کشیده‌اند و بدهکارند.

اینها چون چند سال می‌مانند و گاهی خوش خدمتی می کنند که به کتابخانه بروند یا قرآن حفظ می‌کنند و اگر خوش خدمتی کنند و خوش اخلاق باشند، این امید هست که بعد ده سال رای باز ‌شوند. به این معنی که سند بگذارند و یک هفته بیرون باشند و یک هفته در زندان.

بند جوان‌ها بالا است. اینها خطرناک‌ترند و روابط باندی خیلی قوی دارند. روابط همجنس‌گرایانه و بده بستان‌های قاچاق هم در بینشان هست.

فعالان جنبش زنان یا فعالان سیاسی مثل شما، که بازداشت می‌کنند به کدام بخش می‌برند؟
در درجه‌ اول اگر انفرادی باشند به بند 209 می‌روند. در بند نسوان انفرادی‌های دیگری هم هست که حالت سوئیت دارد. یعنی در خودش دستشویی و توالت و حمام دارد و خیلی هم وحشتناک است برای اینکه دیگر امیدی به این‌که بیرون بروی نیست و همیشه آنجا هستی.

ما را هم به آنجا فرستادند و هم به عمومی. مثلا نسرین و ناهید کشاورز را به آنجا فرستادند اما من در سالن قتلی‌ها بودم. تحمل زندان عمومی برای آدم‌های فرهنگی خیلی سخت است.


الناز انصاری: فرصتی برای درک تبعیض
الناز انصاری، روزنامه نگاری است که حوزه‌ کاری‌اش، مسائل اجتماعی است. خودش هم در این حوزه خبر ساز است. او که هنوز به سی سالگی نرسیده، اولین بار در سال 79 و در سالگرد واقعه 18 تیر بازداشت شد و دو ماه و نیم زندان را تجربه کرد. او در اسفند 85 هم باز به همراه بقیه فعالان جنبش زنان به زندان افتاد و حالا می‌شود گفت که جزو باسابقه‌ها هست.

الناز انصاری می‌گوید: معمولا هر زندانی در بدو ورود، دوره‌ای را به‌صورت انفرادی می‌گذراند و حتی زندانی‌های عادی هم این حالت را دارند که بین 1 تا 3 روز در جایی به اسم قرنطینه می‌مانند.

در انفرادی یک فضای روانی ایجاد می‌شود که برای هر کس ویژگی خاصی دارد. چند روز اول نگران بیرون و اتفاقاتی بودم که بیرون می‌افتاد اما از روز سوم و چهارم ذهنم خالی شد و بیشتر درگیر بازجویی‌ها یا برخوردهای زندانبان‌ها یا بازجوها بودم.

در آن تنهایی هم هر حرف و سئوال کوچکی که از سوی بازجو طرح می‌شود، ابعاد خیلی پیچیده‌ای به خودش می‌گیرد. وقتی بیرون به آن فکر می‌کنی که برای این جمله چقدر ترسیدی، به نظر خیلی احمقانه می‌آید.

شرایط انفرادی، بسته به این‌که کتاب بدهند یا ندهند یا برخورد زندانبان و ...فرق می‌کند و همه‌ اینها کاملا متغیر است.

آنجایی که الان مریم حسین خواه در آن هست و با توجه به دادگاه‌هایی که برگزار می‌شود و احکامی که می‌دهند، احتمالا تا آخر سال بسیاری از فعالان جنبش زنان آن فضا را تجربه می‌کنند. این فضا جایی است که مریم خیلی خوب در گزارشش به آن پرداخته است.

فکر می‌کنم باید این‌طور بگوییم که یک عده آدم بعد از سال‌ها خشونت و بزرگ شدن در تبعیض، به نوعی خودشان حاملان همان فرهنگ هستند.

گاهی من شاهد دعواهایی بودم در حد خودزنی یک دختر که دست خود را زده بود و 80 بخیه خورده بود و بعد از آن دستش دیگر کار نکرد.

هر درگیری که بین خودشان پیش می‌آید و هر رابطه‌ عشق و عاشقی و هر اتفاقی که در این رابطه می‌افتد، منجر به یک خودزنی، خودکشی، دعوا، فحاشی و... می‌شود و اینها بعد خشن زندان است که برای کسانی که در این محیط نبودند خیلی مخرب است.

به نظر من برای فعالان زنان و کسانی که حتی فعالیت سیاسی و نیم‌نگاهی هم به مسائل اجتماعی دارند، زندان خیلی نمونه‌ بکر و عالی است برای شناخت آدم‌هایی که ما هیچ‌وقت فرصت نمی‌کنیم که اینها را ببینیم و نگاهشان کنیم. چه رسد به اینکه بخواهیم با آنها حرف بزنیم.



در آن فضای زندان، آیا شرایط ویژه‌ای برای شما که به هر حال فعال اجتماعی هستید و به دلایل سیاسی اجتماعی به آنجا رفتید، وجود دارد؟

واقعیت این است کسی که زندانبان می‌شود و یا حتی شغلی اداری در زندان دارد، به نظر من آدم سالمی از نظر روانی نیست و طبیعی است که اذیت‌های عجیب و غریب هم می‌کنند.

یادم است که یک شب زمانی که در سال 79 در زندان بودم، خیلی کم‌ سن تر بودم و فقط 18-17 سالم بود. کسی باعث شد که من تقریبا یک شب در سلولم بیهوش شوم که در آنجا هیچ کاره بود مسئول کارتک بود در اصطلاح زندان، یعنی این کارت‌ و شماره زندان را به گردنتان می‌اندازد و عکس می‌‌گیرد از زندانی برای صدور پرونده که این یک شغل کاملا اداری است.

یادم است ما را از بند عمومی با یک اتوبوس به بخش اداری می‌بردند حدود 30-20 تا دختر هم سن و سال من هم بودند اما برای من چشم‌بند زده بودند.

من گفتم که من با اینها در یک سلول زندگی می‌کنم و اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد در همانجا می‌افتد دیگر لازم نیست که در اتوبوس به من چشم بند بزنی. او برگشت مرا تهدید ‌کرد که مادرت را به اینجا می‌آورم که التماس کند و به پایم بیافتد و پدرت مجبور می‌شود که به من التماس کند و من تمام شب را از ترس این که این آدم قدرت اختیارش چقدر است و چه بلایی قرار است بر سر خانواده من بیاید، با کابوس می‌گذراندم.

در عین حال موارد دیگری هم بود. ما در زندان مددکار اجتماعی داشتیم و زندانی‌ها به من گفتند که پیش او برو و او کمکت خواهد کرد، می دانستم که او مددکار اتاق جوانان است و خیلی نمی‌تواند بر این پرونده که موضوعش سیاسی است کمکم کند.

اما یادم هست که با هم ساعت‌ها صحبت کردیم وحتی یادم هست که خبر مرگ احمد شاملو را او به من داد و کلی با من همدردی کرد و خواست که ناراحت نشوم.

یعنی زندان در عین حال که می‌تواند آدم‌های خوبی داشته باشد، این هم طبیعی است که اذیت‌هایی هم بکنند.

در مجموع فکر می‌کنم که زندان‌های عمومی برای فعالان زن خیلی جای خوبی است. پر از نمونه‌هایی که تبعیض‌های حقوقی و جنسیتی باعث شده که این بچه‌ها در آنجا باشند.

قوانین تبعیض آمیز که این‌ همه از طرف جنبش زنان هزینه بابتش داده می‌شود، برای ما که روش دور زدنش را بلدیم یا اگر بخواهیم ازدواج کنیم با کسانی هم سطح خودمان ازدواج می‌کنیم، دردی است که از دور دیده‌ایم و ملموس نیست. ولی در زندان وقتی می بینیم که اینها به خاطر نفقه یا حضانت و حتی در مواردی مثل شوهر کشی، فقط به این خاطر که کسی نمی توانسته طلاق بگیرد یا چون شوهرش همسر دیگری داشته، اتفاق افتاده است فکر می‌کنم به فعالان زن کمک می‌کند برای اینکه خیلی جدی‌تر از قبل از زندانشان فعالیت کنند.


سارا لقایی: زندان، توفیق اجباری برای فعالان زن
سارا لقایی، دانشجوی 22 ساله زبان ایتالیایی دانشگاه تهران که در 21 سالگی تجربه زندان داشته، تجربه زندان را تجربه عجیبی می‌داند و می‌گوید وقتی با کتک به زندان برده شده شگفت زده بوده که چرا به خاطر کار مثبتی که سودای انجامش را داشته، روانه زندان شده است.

من سنم کم است و برای اولین بار هم که به زندان رفتم، 21 ساله بودم. خیلی برایم عجیب بود. شاید از 13 سالگی در تجمع‌ها شرکت می‌کردم ولی هیچ‌وقت با من این‌طور برخورد نشده بود.

از همان اول که ما را با کتک وارد ماشین کردند، متعجب بودم. اول ما را به وزرا بردند و در آنجا خانمی که ما را به صف می کرد و روسری‌ها و بند کفشهایمان را از ما می گرفت، می‌گفت: هر کاری که می خواستید تا حالا در خیابان کرده‌اید. حالا دیگر بس است.

باز در آنجا به من شوک وارد شد که خدایا! اینها به چه چشمی به ما نگاه می کنند وقتی که ما به‌خاطر زن بودن‌مان تلاش می‌کنیم و می جنگیم.

از وزرا ما را به اوین بردند، لحظه‌ اول که به ما چشم‌بند زدند، ترس همه وجود من را گرفت. یاد آن سال‌هایی افتادم که به دنیا آمدم، آن خاطراتی که از زمان به‌دنیا آمدنم شنیده‌ بودم. یاد دهه‌ 60. بخصوص هم بندی‌های ما که سن و سال بیشتری داشتند و تعریف می‌کردند که آن وقت‌ها مثلا برای آوردن یک مداد به زندان بلافاصله زندانی را اعدام می‌کردند. ما که سن و سال کمتری داشتیم ترس برمان داشته بود.

بعد هم با تحقیر و توهین و چیزهایی که ما به آن عادت نداشتیم و هی‌چوقت عادت نمی کنیم، ما را به سلول بردند و بازجویی کردند.

فضای زندان چطور بود. تو یک فعال اجتماعی بودی ولی بقیه کسانی بودند که مرتکب یک جرم و بزه شده بودند، بودن در میان آن آدم‌ها چطور بود؟
متاسفانه یا خوشبختانه من در بین آنها نبودم و در بند 209 بودم و با سی و دو نفر دیگر که دستگیر شده بودند، هم سلولی بودم. به همین خاطر این تجربه را ندارم و کسان دیگر را ندیدم.

این که آیا زندان جای فعالان حقوق زنان به عنوان یک بزه‌کار هست، قطعا جوابش منفی است. اما فکر می کنم که توفیقی اجباری برای فعالان زن است که در بند عمومی از نزدیک بررسی کنند و ببینند که این قوانین واقعا چه تاثیری روی زن‌های جامعه گذاشته و کجاهاش باید چطور تغییر کند. فکر می‌کنم یک مطالعه مجانی و پرهزینه است.

***
شنیدن تجربه زنانی که روزهایی از زندگی‌شان را در زندان به سر بردند، گویا نشان می‌دهد که زندان جایی است که چکیده همه‌ شوربختی‌های زن ایرانی را می‌شود دید. محبوبه حسین‌زاده در گزارشی که از بند 3 عمومی اوین فرستاده می‌نویسد:

اینها را که می‌نویسم، چند قدم آن‌طرف تر از من، زن جوانی که بدنش کبود است در حال گریستن است. گریه که نه، ضجه می‌زند. سر به دیوار می‌کوبد، فریاد می‌زند و می‌خواهد که خودش را با روسری که به گلو گره زده، بکشد.

شاید همین ناامیدی از قانون و عدالت است که او را تا چند قدمی مرگ آورده است. شبی که روز قبلش تهدید به بازداشت شده بودم در فکر برنامه‌ای بودم که در زندان دوام بیاورم. حال می‌ترسم که میان این همه زنی که زندگی و دردهای هر کدامشان مثال روشنی از نابرابری است، وقت کم بیاورم.


Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

از شجاعت چنين شیر زنانی مفتخرم و از همت چنين دليرانی اميدوار به فردايي آزاد
هرضربه شلاقی که جمهوری اسلامی بر پيکره اين ملت ميزند ميمون است برای ملت تا درست بدانيم که آزادی چه نعمتی است ارزشمند

پاينده باد راهتان و استوار باد قدمتان

-- جلال - مشهد ، Nov 26, 2007

چرابه جای این همه گردنکشی وطغیانگری صبروتحمل به خرج نمیدهند؟راستی الگوی این حرکات کیست ؟منظورازاین کارهاومثلافعالیتهاچیست؟اگرمسلمانندکه بایدبخوانندوتحقیق کنندکه زن مسلمان کیست؟رفتاردرست ودرخوریک خانم باایمان کدام است؟چرابه جای این همه رفتارناشایست به فکرخداوهدف ازخلقت وساختن آخرت خودنیستند؟راستی فرزندانی که دردامن این زنان پرورش می یابندچه جورافرادی خواهندبود؟اساسا اینهادنبال چه چیزی هستند؟اگرازخانواده عقده دارند،اگردرمحیط خانه درمعرض بی توجهی وبرخی کمبودهای روانی قرارداشته اند،آیا فرزندانشان (البته اگرعرضه تشکیل خانواده راداشته باشند!)آینده روشن وخوبی خواهند داشت؟کسی که به زبان خودمیگویداسترس دارم آنگاه سراغ جنبش واین چرندیات میرودمعلوم است که خودپر ازایرادواشکال است بس کنید،اینقدراسباب بدبینی وبرهم زدن آرامش ودیگران رافراهم نکنید!به قرآن پناه ببریدبه خداتوکل کنیدوبه فکرخودسازی باشیدواندیشه کنیدخوب کدام است بدکدام ؟به عقل رجوع کنیدمنطقی باشید،کجای دنیا کشوری مثل کشورایران وجود دارد خودرابازیچه اهداف دیگران قرارندهید...چقدرجای افسوس ودریغ است مادرانی که می توانندفرزندان باایمان وموفقی راپرورش دهندپشت میله های زندان عمرخودراهدر دهنداصلا فکرکرده ایدچرازندان؟

-- فریبا ، Jul 9, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)